×

نقش سیاسی سازمان وکالت در عصر حضور ائمه علیهم السلام

نگاهی به فهرست اسامی شاگردان امام صادق علیه السلام این مدعا را اثبات می کند. از سوی حاکمان وقت علیه ائمه علیهم السلام و پیروانشان، آنان خود ابتکار عمل را به دست گرفته عملی در میان جامعه شیعه و انس و الفت دادن آنان با دوران غیبت تامه امام عصر علیه السلام را عصر علیه السلام از این گونه وقایع تاریخ بشر و یکی از مهم ترین آنها است. جالب این است که امام جواد علیه السلام در گفت وگو با این فرد شیعه سیستانی و در حضور وکیل امام عسکری علیه السلام نزد مهتدی، خلیفه عباسی شکایت کند. توجه به چند نامه متوالی امام عسکری علیه السلام به وکلایش در ناحیه نیشابور و بیهق این نیز از وکلا است بخواند و هر کس از دوستان امام علیه السلام خواست از این نامه نسخه برداری عسکری علیه السلام به وکلای خود در ناحیه نیشابور و بیهق استفاده می شود که این شبکه کردن حمام حضرت را پیشه خود ساخته بود و در این پوشش به امام علیه السلام و نهاد وکالت می پردازیم:ب/3/الف ـ شهادت معلّی بن خنیسمعلّی بن خنیس یکی از وکلای امام صادق علیه السلام بود. بزرگان اصحاب امام کاظم علیه السلام نیز همراه ابن ابی عمیر در حبس بوده است. ب/3/ج ـ قلع و قمع وکلای امام هادی علیه السلام متوکل عباسی (232 ـ 247 ق) از طریق جاسوسان خود به وجود شبکه وکالت و حضرت نیز در زمره وکلای امام عسکری علیه السلام قرار داشت. «همانی» که از نجات خود از این طریق مأیوس شده بود، به امام هادی علیه السلام نامه

چکیده ماشینی


تعداد بازدید : 2701     تاریخ درج : 1390/08/08

102

مقدمه

چنان که می دانیم، پس از رحلت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله اهل بیت آن حضرت و مکتب آنان که در واقع ادامه خط اصیل و مستقیم اسلام و سنت نبوی بودند، ـ به جز دوران کوتاهی ـ در انزوا قرار گرفت.

با این وجود، مذهب تشیّع به یمن مجاهدتهای خستگی ناپذیر ائمه معصوم و یاران صدیقشان، در طول این دوران، روندی رو به رشد داشته است؛ به طوری که در عصر امام صادق علیه السلام هواداران و پیروان ایشان در اقصی نقاط بلاد اسلامی پراکنده بودند؛ چنان که نگاهی به فهرست اسامی شاگردان امام صادق علیه السلام این مدعا را اثبات می کند.

اینک جای این سئوال باقی است که رابطه ائمه علیهم السلام با پیروانشان در بلاد مختلف و هدایت و رهبری ایشان به چه ترتیب و با چه ساز و کاری صورت می گرفته است؟

منابع حاکی از آن است که با وجود همه تنگناها و فشارها و خشونتهای اعمال شده از سوی حاکمان وقت علیه ائمه علیهم السلام و پیروانشان، آنان خود ابتکار عمل را به دست گرفته و با ایجاد تشکیلاتی منسجم و سرّی، زمینه ارتباط با شیعیان در سراسر بلاد اسلامی را مهیا ساخته، رهنمودهای لازم را جهت حفظ جامعه شیعه به آنان ابلاغ می کردند و متقابلاً پرسشها و خواسته های آنان را نیز دریافت کرده و پاسخ می دادند.

از منظر تمدّنی، این تشکیلات چند بعدی را که با الهام از عناوین به کار رفته در مورد دست اندرکاران آن، «سازمان وکالت» می نامیم، باید یکی از ساز و کارهای مهم و موفق جهت حفظ موجودیت و گسترش مذهب تشیّع، به عنوان یکی از جریانهای سیاسی ـ مذهبی اقلیت و معارض در درون نظامهای سیاسی مستبد و مسلط بر جامعه اسلامی به شمار آورد؛ تشکیلاتی که با احزاب سیاسی مدرن امروزی کاملاً برابری می کند؛ بلکه عملکرد پیچیده تر و متنوع تر از نوع احزاب امروزی داشته است.

نوشته حاضر بر آن است تا ضمن نگاهی گذرا به ساختار سازمان وکالت، نقش این تشکیلات را در حمایت از قیامهای ظلم ستیزانه شیعیان و علویان در عصر حضور ائمه علیهم السلام مورد بررسی قرار دهد.

معرفی اجمالی سازمان وکالت

سازمان وکالت تشکیلاتی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی منظم و گسترده ای بود که تقریبا همزمان با روی کار آمدن بنی عباس (132 ق) توسط امام صادق علیه السلام تأسیس گردید، و با فرا رسیدن عصر غیبت کبرا و وفات «علی بن محمد سمری» ـ آخرین سفیر امام عصر علیه السلام ـ (329 ق) منحل گردید.

وکالت به مفهوم لغوی آن حتی در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله نیز وجود داشت؛ چنان که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله کسانی را مأمور جمع آوری زکات می کرد که این خود نوعی وکالت از طرف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بود. یا این که آن حضرت در هنگام خروج از مدینه، به طور موقت شخصی را جهت رسیدگی به امور اجتماعی مدینه می گماشت که این نیز نوعی وکالت بود. همچنین، نیابت و وکالت عامه به صورت تشکیلاتی غیر منظم و غیر منسجم و بدون رهبری واحد در طی تاریخ مدید غیبت کبری وجود داشته و دارد؛ که از آن تحت عنوان «ولایت فقیه» و «نیابت عامة» یاد می شود.

هر چند سازمان وکالت، متناسب با تحولات سیاسی ـ اجتماعی روز، با فراز و نشیبهایی همراه بوده است، ولی فعالیت آن در آغاز تأسیس تا پایان کار هیچ گاه متوقف نگردید و پیوسته به عنوان بازویی قدرتمند و کار آمد، در خدمت اهداف ائمه علیهم السلام بود.

چنان که خواهیم دید، انضباط ساختاری حاکم بر این شبکه با پیشرفته ترین سازمانها و احزاب سیاسی امروزی قابل مقایسه است. برخورداری از مدیریت و رهبری فرزانه و منحصر به فرد و اعضای مخلص و فداکار سبب تداوم و توسعه این نهاد به مدت دو قرن شد. در واقع این سازمان دارای مدیریت و تشکیلاتی در حد اداره یک حکومت و دولت بود و هم عملکردی مشابه عملکرد یک حکومت داشت؛ البته حکومتی از نوع نظام امت و امامت.

سازمان وکالت و موقعیت جامعه شیعه

سازمان وکالت، صرف نظر از جهات کمی و کیفی آن، به خودی خود نشانه ظهور مرحله جدیدی از حیات مکتب تشیع و جامعه شیعه بود؛ مرحله ای به مراتب بهتر از دوره های پیشین. اینک تلاشها، مجاهدتها، ایثارها و شهادت امامان اهل بیت علیهم السلام و یاران مخلصشان طی چندین دهه به بار نشسته و مکتب تشیع به خوبی شکل گرفته و نهادینه شده و در سراسر جهان پهناور اسلامی جویندگان و رهروان استواری پیدا کرده بود.

شرایط فوق وجود شبکه ارتباطی وسیعی را اقتضا می کرد؛ شبکه ای که بتواند اولاً پیوند عاطفی و فکری میان اعضا و مجموعه های پراکنده شیعه در اقطار مختلف بلاد اسلامی را با امام خود برقرار کند و ثانیا امکانات ایشان را جهت حفظ و حراست از جامعه شیعه و رفع مشکلات آنان و توسعه مکتب اهل بیت علیهم السلام بسیج نماید.

زمینه های تشکیل سازمان وکالت

عوامل متعددی در شکل گیری سازمان وکالت نقش داشته است که می توان آنها را در موارد زیر خلاصه کرد:

1 ـ بی تردید بسط و گسترش مکتب اهل بیت، گستردگی سرزمینهای اسلامی و پراکندگی جمعیت شیعه و دشواری رفت و آمد و مواصلات در آن اعصار از یک سو و نیاز مبرم شیعیان به راهنمایان مورد اعتماد جهت رفع شبهات و نیازهای عقیدتی و فقهی در دنیای آن روز که مملوّ از خطوط و جریانهای رنگارنگ سیاسی و مذهبی بود، از سوی دیگر، عامل نخست شکل گیری سازمان وکالت بود.

2 ـ پیدایش سازمان وکالت همزمان با روی کار آمدن بنی عباس می تواند گویای این نکته باشد که سیاست سرکوب و خفقان بنی عباس و برخورد خشن آنان با علویان، به ویژه ائمه معصوم علیهم السلام و پیروانشان، نیز نقش زیادی در پیدایش این تشکیلات به ویژه در کم و کیف این شبکه داشته است؛ چرا که ائمه علیهم السلام در چنین شرایطی نمی توانستند به راحتی با شیعیان رابطه برقرار کنند و ایشان را به حضور بپذیرند. پذیرش شیعیان از سوی ائمه و حتی صرف اطلاع حکومت از اعتقاد افراد به تشیع، در بسیاری موارد برای شیعیان خطر جانی و حداقل ضرر مالی در پی داشت؛ همچنان که این امر برای ائمه علیهم السلام نیز بدون دردسر نبود. در این جو خفقان و سرکوب، شبکه وکالت که در بین ایشان شخصیتهای برجسته علمی و مورد اعتماد نیز حضور داشتند، می توانست درصد زیادی از ضایعه عدم امکان دسترسی مستقیم و سهل به محضر ائمه را جبران کند.

3 ـ افزون بر این دو عامل، جمع آوری سهم امام و سادات ـ خمس ـ و هدایا و نذورات و رساندن آن به دست امام علیه السلام و یا مصرف آن در موارد تعیین شده از سوی ایشان و نیز اداره باغها و مستغلات موقوفه ناحیه مقدسه حضرات ائمه علیهم السلام نیز اقتضای چنین تشکیلاتی را داشت.

4 ـ ورای همه موارد فوق، در پیش بودن عصر غیبت و لزوم ایجاد آمادگی ذهنی و عملی در میان جامعه شیعه و انس و الفت دادن آنان با دوران غیبت تامه امام عصر علیه السلام را نیز می توان یکی دیگر از زمینه های برپایی شبکه وکالت بر شمرد. دورانی مدید و مبهم و پر حادثه فرا روی شیعه قرار داشت، شرایطی سخت و دشوار برای امت شیعه که از همان دوران ائمه نخستین و حتی از عصر پیامبر به ویژه از عصر صادقین نوید آن داده می شد و از آن به عنوان برهه ای خطیر و پر فراز و نشیب یاد می شد.

تجربه تاریخ انبیا و سیره معصومان علیهم السلام ـ که در جهت سنتهای الهی است ـ پیوسته بدین منوال بوده که هرگاه امری خطیر در انتظار جامعه بشری به ویژه جامعه اسلامی بوده، از سالها و بلکه قرنها پیش زمینه ذهنی و عملی این گونه تحولات در افکار نسلهای متوالی فراهم می شده است تا حجت بر همگان تمام باشد. بی تردید مسئله غیبت امام عصر علیه السلام از این گونه وقایع تاریخ بشر و یکی از مهم ترین آنها است.

بنابر این، می توان گفت که ائمه علیهم السلام با تأسیس و گسترش نظام وکالت به تدریج به جامعه شیعه آموختند که در طی دوران غبار گرفته و مه آلود غیبت کبرا چگونه باید هویت و انسجام خود را حفظ کنند؛ از چه کانالهایی مشکلات فکری، سیاسی و اجتماعی خود را حل و فصل نمایند و جنبه مالی نظام امت و امامت را همچنان به پیش برند.

گستره جغرافیایی سازمان وکالت

همان گونه که در لابه لای مطالب گذشته اشاره شد، گستره جغرافیایی حضور و فعالیت نهاد وکالت تابع نحوه پراکندگی جمعیت شیعه در جهان اسلام بود. از آنجا که شیعیان به ویژه پس از عصر صادقین علیهماالسلام به تدریج در سراسر جهان اسلام پراکنده شده بودند، حوزه فعالیت این نهاد مناطقی چون خراسان بزرگ، سیستان، آذربایجان و ارّان، ری، قم، اصفهان، همدان، کرمانشاهان، اهواز، عراق عرب (کوفه، بصره، واسط، بغداد، سامرا، مداین و...)، حجاز، یمن و مصر را در بر می گرفت.

یکی از یاران امام رضا و امام جواد علیهماالسلام به نام «علی بن اسباط» می گوید: «روزی به محضر امام جواد علیه السلام رسیدم. در ضمن دیدار به سیمای حضرت خیره شدم تا قیافه او را به ذهن خود سپرده، پس از بازگشت به مصر برای یاران و ارادتمندان آن حضرت بیان کنم.»

همچنین کلینی نقل می کند که حضرت جواد علیه السلام بنا به درخواست یکی از شیعیان شهر «بُست» در سیستان، طی نامه ای به والی این منطقه سفارش کرد که در اخذ مالیات بر او سخت نگیرد. والی که از پیروان امام علیه السلام بود، نه تنها بدهی او بابت خراج را بخشید، بلکه اعلام کرد تا زمانی که بر سر کار است او را از پرداخت خراج معاف خواهد کرد. علاوه بر این دستور داد برای او مستمری نیز تعیین کردند.

جالب این است که امام جواد علیه السلام در گفت وگو با این فرد شیعه سیستانی و در حضور اطرافیان خلیفه عباسی (معتصم)، آشنایی خود با والی شهر بست به نام «حسین بن عبدالله نیشابوری» را نفی می کند؛ ولی از سوی دیگر، هنگامی که مرد سیستانی همراه با نامه توصیه امام جواد علیه السلام وارد سیستان می شود، پیش از ورود او، والی بست از نامه سفارش امام جواد علیه السلام و آمدن این مرد سیستانی آگاه گردیده و به فاصله دو فرسخی از شهر بست به استقبال مرد سیستانی می رود و چون نامه امام جواد علیه السلام را دریافت می کند، آن را بوسیده، بر روی چشمان خود می گذارد.

بی تردید این ارتباطها، با رعایت همه شئون حفاظتی و امنیتی عمدتا از طریق نهاد وکالت صورت می گرفته است.

درباره وکلای امام عسکری علیه السلام در مصر نیز گزارشهای متعددی در دست است؛ از جمله، در گزارشی آمده است که مردی مصری جهت شکایت از وکیل امام عسکری علیه السلام در مصر به نام «شفیع خادم» به سامرّا آمده بود و قصد داشت به جهت تصرف ملکش توسط وکیل امام عسکری علیه السلام نزد مهتدی، خلیفه عباسی شکایت کند. در این اثنا، با راهنمایی اصحاب امام علیه السلام ، شکایت خود را نزد امام عسکری علیه السلام مطرح کرد. امام علیه السلام نیز آن مرد را از طرح دعوا نزد خلیفه عباسی باز داشت و به وی فرمود: «ملکت به تو باز می گردد. نزد آن وکیل ـ ما ـ که ملک مورد نظر را تصرف کرده برو و او را از سلطان اعظم، یعنی خداوند بیم ده!» مرد مصری نزد آن وکیل رفت و ملک خود را باز پس گرفت.

جهت تقسیم کار و تعیین حوزه فعالیت وکلا، پهنه وسیع جهان اسلام، به جز منطقه اندلس که ظاهرا شیعیان در آنجا حضور نداشتند، از نظر اداری به پنج منطقه بزرگ تقسیم شده بود که عبارت بود از:

1 ـ عراق عرب و توابع آن؛

2 ـ حجاز، یمن و مصر؛

3 ـ آذربایجان و ارّان؛

4 ـ قم، دینور و توابع آن؛

5 ـ ری، خراسان و توابع آن.

هر ناحیه به یک وکیل مستقل یا وکیل ارشد واگذار می شد و کارگزاران و وکلای محلی تحت نظر وکیل ارشد منصوب می شدند.

رهبری سازمان وکالت و شئون آن

همان گونه که در مقام معرفی اجمالی نهاد وکالت اشاره شد، مجموعه نهاد وکالت تحت رهبری امام معصوم علیه السلام اداره می شد. با توجه به عملکرد چند جانبه این نهاد از یک سو، گستردگی حوزه عمل آن از سوی دیگر و وجود جو خفقان و سرکوب عباسیان از طرف سوم، رهبری این شبکه از حساسیت و پیچیدگی فوق العاده ای برخوردار بود؛ به خصوص که سرنوشت مکتب تشیّع و جامعه شیعه با سرنوشت این تشکیلات گره خورده بود.

با توجه به نکته فوق دشواری کار رهبری و سنگینی مسئولیتی که از این جهت بر دوش امام هر عصر، به ویژه امامان آخرین بود، روشن می شود. رهبر چنین سازمانی می بایست یک لحظه از کم و کیف کار و سلامت یا انحراف آن غافل نماند و در هر وضعیتی تصمیم مناسب و مقتضی را اتخاذ کند و آن گاه با ظرافت کامل آن را به مرحله اجرا گذارد. طبعا این مسئولیت با درجه ای نازل تر بر دوش وکلای ارشد نیز سنگینی می کرد.

بر اساس اسناد و مدارک، کارها و شئون رهبری نهاد را می توان در موارد زیر خلاصه کرد:

الف: تعیین وکلای نواحی؛

ب: تبیین وظایف عادی و وظایف ویژه و فوق العاده آنان؛

ج: بررسی عملکرد وکلا و ارایه رهنمودهای لازم؛

د: رد اتهامات وارد بر وکلای درستکار؛

ه : عزل وکلای فاسد و خائن؛

و: معرفی شخصیت وکلا به شیعیان؛

ز: دفع خطرهای سیاسی ـ امنیتی از نهاد وکالت؛

ح: تأمین مالی وکلا؛

ط: معرّفی و رسوا ساختن جریانات دروغین وکالت و بابیّت.

منظور از «باب» و «بابیّت» که در منابع آمده، اشاره به وکیل و وکالت تام الاختیار از جانب امام معصوم علیه السلام است. چنین وکیلی گفته هایش در حد اعتبار گفتار معصوم است؛ از باب این که او از خود چیزی نمی گوید و توصیه ها و فرمانهایش همان توصیه ها و فرمانهای امام علیه السلام می باشد، مانند وکالت تامه عثمان بن سعید عمروی از سوی امام عسکری علیه السلام و سفرای اربعه امام عصر علیه السلام .

ضوابط حاکم بر سازمان وکالت

هر تشکیلاتی متناسب با اهداف، عملکرد و سیاست کلی حاکم بر آن از ضوابط خاصی پیروی می کند. نهاد وکالت نیز از این امر مستثنا نبود. شرایط سیاسی اجتماعی حاکم بر جامعه اسلامی در عصر عباسی و وضعیت خاص شیعیان اقتضا می کرد تا رهبری نهاد ضوابط ویژه و فوق العاده ای را جهت سلامت عملکرد این تشکیلات و حفظ آن از فروپاشی و اضمحلال به کار بندد. عمده این ضوابط عبارت بود از نظم و انضباط، رعایت مسائل امنیتی و ضوابط مربوط به عضویت، که ذیلاً به بررسی این موارد می پردازیم:

الف: نظم و انضباط

شبکه وکالت از نظم فوق العاده ای برخوردار بود. حدود وظایف هر وکیل و قلمرو جغرافیایی آن مشخص بود. برخی از وکلا عهده دار سرپرستی موقوفات ناحیه مقدسه بودند و برخی مسئول جمع آوری وجوهات شرعیه (خمس، نذورات، زکوات، هدایا) و بعضی مأمور کمک رسانی به نیازمندان، برخی دیگر مسئول ابلاغ پیامها و توقیعات ائمه علیهم السلام و... . در رابطه با هر یک از این وظایف، قلمرو وکلا نیز مشخص بود و به این ترتیب از تداخل حوزه کاری وکلا و برخورد ایشان با یکدیگر جلوگیری می شد و چنانچه وکیلی پا از قلمرو خود فراتر می نهاد از طریق مکاتبه به وی تذکر داده می شد.

الف/1 ـ سلسله مراتب

همزمان با تعیین وکیل از سوی ائمه علیهم السلام برای هر ناحیه، برای یک منطقه وسیع که چندین ناحیه کوچک تر را در بر می گرفت نیز فردی که دارای کمالات و شایستگیهای بیش تری بود به عنوان «سر وکیل» یا «وکیل ارشد» آن منطقه تعیین می شد و دیگر وکلا به پیروی از وی و هماهنگی با او فرا خوانده می شدند تا او به هنگام بروز مشکلات، حتی المقدور مرجع حل و فصل قضایا باشد. همان گونه که در مبحث «گستره جغرافیایی» مطرح شد، شواهد موجود حاکی از تقسیم مناطق شیعه نشین به پنج منطقه بزرگ است.

توجه به چند نامه متوالی امام عسکری علیه السلام به وکلایش در ناحیه نیشابور و بیهق این سلسله مراتب را به خوبی نشان می دهد. امام علیه السلام طی نامه ای به عبدالله بن حمدویه بیهقی که ظاهرا وکیل حضرت ـ بر بخشی از نواحی بیهق (ناحیه سبزوار کنونی) ـ بوده چنین می نویسد:

«من ابراهیم بن عبده را به سوی تو فرستادم تا نواحی [مجاور] و اهل ناحیه تو حقوق واجب مرا به وی بپردازند. من او را مورد اعتماد و امین خود نزد پیروانم در آن نواحی قرار دادم...»

مدتی پس از صدور این نامه، اسحاق بن اسماعیل نیشابوری که خود از وکلای حضرت عسکری علیه السلام در منطقه نیشابور بود، احتمالاً به منظور تحویل اموال حضرت و رفع پاره ای شبهات و اختلافات که در آن زمان در میان شیعیان نیشابور اوج گرفته بود، به عراق می رود و وارد سامرا می شود. در سامرا نامه ای از حضرت عسکری علیه السلام به وی می رسد. محتوا و عبارات نامه حاکی از آن است که اسحاق بن اسماعیل به دلایل امنیتی نتوانسته به حضور امام علیه السلام شرفیاب شود. با این وجود تعدادی نامه و از جمله نامه خودش را به طریقی که در این گزارش مشخص نشده، به امام علیه السلام رسانده و پاسخ آنها را دریافت نموده است.

امام علیه السلام روی نامه اسحاق مهر وصول زده و در ذیل آن در حق وی دعا کرده است. آنگاه امام علیه السلام در نامه مفصلی که به ظاهر خطاب به اسحاق بن اسماعیل و در واقع برای همه وکلای منطقه نیشابور، بیهق و توابع آن مرقوم فرموده علاوه بر توصیه های اخلاقی و عقیدتی به لغزشها، کوتاهی ها و بی انضباطی هایی که در منطقه نیشابور میان شیعیان رخ داده بود اشاره نموده است.

آنچه در این نامه در ارتباط با موضوع بحث ما جلب توجه می کند یکی این است که حضرت در متن نامه به نامه پیشین خود به عبدالله بن حمدویه بیهقی اشاره می کند که گویای آگاهی اسحاق از نامه مزبور و نصب ابراهیم بن عبده به وکالت و نظارت [و ولایت دادن او] بر امثال اسحاق بن اسماعیل دارد.

دیگر آن که حضرت به اسحاق بن اسماعیل می فرماید: تو فرستاده من نزد ابراهیم بن عبده و همه شیعیان نیشابور هستی تا به ایشان این مطلب را ابلاغ نمایی که همگی طبق نامه ای که به وسیله محمد بن موسی نیشابوری ـ یکی دیگر از وکلای منطقه نیشابور ـ فرستادم عمل کنند. ابراهیم بن عبده نامه حاضر را [خود بخواند و با توجه به رهنمودها، مواعظ و حکمتهایی که در آن آمده، آن را] برای همه شیعیان نیشابور بازگو کند.

آنگاه حضرت به اسحاق دستور می دهد که نامه حاضر را برای یکی از وکلا به نام «بلالی» ـ ابو طاهر، محمد بن علی بن بلال ـ و فرد دیگری به نام محمودی که احتمالاً او نیز از وکلا است بخواند و هر کس از دوستان امام علیه السلام خواست از این نامه نسخه برداری کند به وی رخصت دهد. سپس همگی را به مراجعه به ابراهیم بن عبده و تقدیم اموال به وی را سفارش می کند.

الف/2 ـ ارتباط مکاتبه ای

سازماندهی شبکه ارتباطی مکاتبه ای میان رهبری سازمان وکالت و وکلا و عموم شیعیان، جلوه دیگری از حاکمیت اصل نظم و انضباط بر این تشکیلات است. از نامه امام عسکری علیه السلام به وکلای خود در ناحیه نیشابور و بیهق استفاده می شود که این شبکه شاخه ای وسیع و مهم و کار آمد از تشکیلات وکالت را تشکیل می داده است. وظیفه این شبکه اطلاع رسانی بوده است؛ چه به صورت ابلاغ پیامهای امام علیه السلام به شیعیان و چه به صورت رساندن نامه ها و اخبار شیعیان به امام علیه السلام .

اعضای این بخش، تحت نظارت مستقیم معصوم علیه السلام و با استفاده از شیوه های ظریف امنیتی، پیوسته مراقب بودند تا وکلای مناطق و نواحی و کسانی را که از بلاد مختلف وارد بغداد و سامرا می شدند و امکان ملاقات با امام علیه السلام برایشان فراهم نبود و حتی از محل استقرار وکلای مجاور امام علیه السلام و یا وکیل تام الاختیار امام علیه السلام اطلاع کافی نداشتند، دریابند و به فراخور شأن و منزلتشان و با رعایت مقتضای شرایط سیاسی ـ اجتماعی به طور مستقیم یا با یک یا چند واسطه آنان را با امام علیه السلام مرتبط سازند؛ اموال، نامه ها و عرض حالهای ایشان را به مراجع ذی صلاح و از جمله شخص امام علیه السلام منتقل نمایند و ایشان را در حل و فصل کارهایشان یاری دهند، بی آن که مأموران و جاسوسان حکومت پی ببرند.

بی تردید اعضای این شبکه در مواقع لزوم از اخبار غیبی امام علیه السلام بهره مند می شدند. گزارشهایی که از راهنمایی کاروآنهایا اشخاص سرگردان در مدینه، بغداد، سامرا و غیر آن به محضر امام علیه السلام و یا به مراجع ذی صلاح یا در مورد ابلاغ پیامهای فوری امام علیه السلام به شیعیان در مواقع خطر به ما رسیده و نیز آنچه در نامه امام علیه السلام به اسحاق نیشابوری بدان اشاره شد ـ که اسحاق بی آن که امام علیه السلام را دیده باشد موفق به دریافت نامه امام علیه السلام و رهنمودهای لازم و حل و فصل مشکلاتش گردیده ـ مربوط به اقدامات این شعبه از سازمان وکالت است، که در پرتو رهنمودهای خاص امام علیه السلام صورت می گرفت.

ب ـ رعایت مسائل امنیتی (تقیّه)

یکی دیگر از اصول و ضوابط حاکم بر نهاد وکالت رعایت مسائل امنیتی بود که با توجه به شرایط سیاسی و جو پلیسی حاکم بر بلاد اسلامی، به ویژه نسبت به جامعه شیعه، امری کاملاً ضروری بود. این موضوع با در پیش گیری سیاست پنهان کاری و در قالب اصل «تقیه» عملی می شد.

توضیحا یادآوری می شود، حکومت عباسی از همان آغاز روی کار آمدن، با تمام توان سعی در کنترل فعالیتهای ائمه علیهم السلام و شناسایی و دستگیری یاران ایشان داشت. در این جهت آنان تا زمانی که در خود اقتدار لازم را می دیدند با ائمه علیهم السلام به صورت قهرآمیز برخورد می کردند، چنان که در مورد امام صادق علیه السلام و امام کاظم علیه السلام چنین کردند؛ یعنی از عصر منصور تا عصر هارون الرشید. و آنگاه که برخورد قهرآمیز و بی پرده را به زیان خود دیدند، همان اهداف را در پوششی از ریا و تزویر و تحت عناوینی چون ولایتعهدی و همجواری با امام علیه السلام تعقیب کردند.

بنی عباس در این مرحله، به عنوان اولین گام، در تعقیب اهداف همیشگی خود و جهت جدا ساختن ائمه علیهم السلام از پایگاههای مردمی شان، ایشان را مجبور به ترک وطن آبا و اجدادی و مورد علاقه شان، یعنی مدینه و اقامت در زیر سلطه و تحت شرایط پلیسی نمودند؛ چنان که این سیاست را از عصر امام رضا علیه السلام یعنی از عصر مأمون (198 ـ 218 ه) تا عصر غیبت (260 ه) همراه با نوساناتی به اجرا گذاردند.

«افزون بر این، دستگاه حاکم به منظور تجسس هر چه بیش تر در امور ائمه و رفت و آمدها و برنامه های احتمالی ایشان، حتی المقدور افراد سر سپرده ای از میان بستگان آنان را به خدمت می گرفت که جعفر کذاب ـ برادر امام عسکری علیه السلام ـ نمونه ای از این دست است.»

«گاه نیز حکومت مزدوران خود را در لباس شیعیان و مبارزان و با ادعای نسب علوی به میان شیعیان و اطرافیان ائمه گسیل می داشت.»

در چنین شرایطی رعایت اصل اختفا و تقیّه امری حیاتی بود؛ و هم در این اوضاع و احوال بود که ائمه رعایت تقیه را مورد تأکید قرار می دادند و کسانی که این اصل را مراعات نمی کردند از جرگه یاران خود خارج می شمردند. جهت تکمیل بحث، در اینجا چند نمونه از روایات مربوط به تقیه را مرور می کنیم تا هم شرایط سیاسی ـ اجتماعی حاکم و هم تأکید ائمه علیه السلام در مورد رعایت تقیه بهتر روشن شود.

ب/1 ـ روایات تقیّه

امام سجاد علیه السلام فرمود:

«خداوند در آخرت هر گناهی را از مؤمن می بخشد و او از آن گناه پاک می شود مگر دو گناه: عدم رعایت تقیه و تضییع حقوق برادران ایمانی.»

توضیح آن که عدم رعایت تقیه نیز به نوعی تضییع حقوق دیگران بوده است؛ چرا که موجبات آزار و اذیت برای ائمه و شیعیان را فراهم می آورد. افزون بر این که این امر اضرار به نفس و القای آن در تهلکه است.

امام صادق علیه السلام فرمود:

«از ما نیست کسی که حدیث و گفتار ما را پخش و افشا کند[و موجب افشای عقیده و مرام و ارتباطش با ما گردد و خود و ما را در معرض شکنجه و قتل قرار دهد[ چنین کسی در واقع ما را به طور عمدی کشته است، نه از روی خطا.»

همان گونه که از لحن کلام حضرت علیه السلام نیز پیداست، منظور، پخش احادیث ائمه در میان غیر شیعیان و در شرایطی است که خسارات جبران ناپذیری را به دنبال داشته است. اما ترویج و نشر روایات اهل بیت در وضعیتی که خطری متوجه اساس و موجودیت تشیع نیست بسی مطلوب است.

امام باقر علیه السلام به عنوان اعتراض به کشف اسرار اهل بیت برای غیر خودیها فرمود:

«سرّی را که خداوند به جبرئیل القاء فرموده و جبرئیل به طور سرّی به پیامبر صلی الله علیه و آله ابلاغ کرده و پیامبر صلی الله علیه و آله به طور سرّی به علی علیه السلام منتقل کرده، همچنین او نیز به امام بعدی، [و ما به طور سرّی به شما شیعیان گفته ایم. با وجود این] شما آن را بین راهها [و کوچه و بازار] بازگو می کنید.»

چنانچه به کتاب «سلیم بن قیس هلالی» مراجعه کنیم می بینیم که سلیم روایات این کتاب را که همگی مربوط به معارف حقه و مختص شیعه و یا مربوط به افشای ماهیّت خلفا و حقانیت امام علی و اهل بیت علیهم السلام و ظلم و جوری است که در حق ایشان رفته را از اسرار شیعه و اسرار اهل بیت علیهم السلام شمرده است؛ هم از این رو کتاب سلیم به «اسرار آل محمد صلی الله علیه و آله » شهرت یافته است.

بنابراین، منظور امام باقر علیه السلام از «سِرّ» چیزی نبوده که کسی قدرت هضم آن را نداشته باشد، نظیر آنچه که سلمان رحمه الله می دانست ولی ابوذر تحمل آن را نداشت. بلکه منطور امام باقر علیه السلام همین معارف حقّه ویژه شیعه است که افشای آن موجب افشای مرام و مذهب شخص گوینده و ارتباط او با اهل بیت عصمت علیهم السلام می شده است؛ و گرنه کسانی که هنوز رعایت اصل تقیه را نمی کنند و ظرف این معارف و حدود آن را نمی دانند، بعید است که لیاقت فراگیری اسرار مگو از قبیل اسرار سلمان را داشته باشند.

امام صادق علیه السلام به معلّی بن خُنَیس فرمود:

«ای معلّی! امر ما [معارف ما، ارتباط با ما] را کتمان کن و [جز برای شیعیان] افشا مساز! همانا کسی که امر ما را کتمان کند و افشا نسازد، خداوند او را در دنیا عزیز گرداند و در آخرت نوری میان دیدگانش ـ فرا رویش ـ قرار دهد که او را به بهشت هدایت می کند... ای معلّی! همانا تقیه دین و مرام من و دین پدران من است و کسی که تقیه نکند دین [کامل] ندارد...»

این موارد تنها نمونه هایی است از روایات متواتر در باب تقیه که به خوبی گویای شرایط سیاسی حاکم بر جامعه شیعه و اهمیت و نقش اصل اختفا و پنهان کاری یعنی «تقیه» در حفظ کیان شیعه، به ویژه سازمان وکالت است.

ب/2 ـ تقیه در مقام عمل

با توجه به شرایط حاکم و توصیه های ائمه، شیعیان عموما و وکلا به طور خاص، نهایت سعی خود را در امر تقیه و مخفی نگه داشتن عقیده و رفت و آمدها و ارتباطات خود با یکدیگر و با ائمه به کار می بستند.

به عنوان مثال، عثمان بن سعید عمروی که نایب عام و وکیل تام الاختیار امام عسکری علیه السلام و اولین نایب خاص امام عصر علیه السلام است برای این که دور از دید جاسوسان خلافت عباسی، خود را به امام عسکری علیه السلام برساند کار روغن فروشی را پیشه خود ساخته بود و لذا به «سمّان» (دُنبه فروش) و «زیّات» (روغن فروش) معروف بود. بدین ترتیب او به بهانه بردن روغن برای حضرت، اموال ارسالی از سوی وکلای نواحی را درون مشکهای روغن جا سازی می کرد و به حضرت می رسانید.

نمونه دیگر از رعایت تقیه از سوی وکلا قضیه داود بن الاسود است. وی ظاهرا وکیل حضرت عسکری علیه السلام در امر مکاتبات درون شهری بوده است. داود کار هیزم شکنی و گرم کردن حمام حضرت را پیشه خود ساخته بود و در این پوشش به امام علیه السلام و نهاد وکالت خدمت می کرد. او می گوید:

«روزی امام علیه السلام مرا خواست و چوب بلند و ضخیمی مانند پایه در به من داد و فرمود: این چوب را بگیر و نزد "عثمان بن سعید" ببر و به او بده! من چوب را گرفته روانه شدم. در راه به یک نفر سقّا برخوردم. قاطر او راه مرا بست. سقا از من خواست حیوان را کنار بزنم. من چوب را بلند کردم و به قاطر زدم. چوب شکست و من وقتی محل شکستگی آن را نگاه کردم، چشمم به نامه هایی افتاد که درون چوب جا سازی شده بود. به سرعت چوب را زیر بغل گرفته و برگشتم و سقا مرا به باد فحش و ناسزا گرفت. وقتی به در خانه امام علیه السلام رسیدم، "عیسی" خدمتگزار امام علیه السلام در کنار در به استقبالم آمد و گفت: آقا و سرورت می گوید چرا قاطر را زدی و چوب را شکستی؟ گفتم: نمی دانستم داخل چوب چیست. امام علیه السلام فرمود: چرا کاری کنی که مجبور به عذرخواهی شوی؟ مبادا بعد از این مرتکب چنین کاری شوی! اگر شنیدی کسی به ما ناسزا هم می گوید راهت را بگیر و برو و با او مشاجره نکن! ما در شهر و دیار بدی به سر می بریم. تو فقط کار خود را بکن و بدان که گزارش کارهایت به ما می رسد.»

چنان که ملاحظه کردید وکلا هر یک در پوشش همان ابزار رسمی شغل خود به وظیفه وکالت اشتغال داشته و به راحتی و در عین حال با دقت و احتیاط بسیار به درون خانه امام علیه السلام راه می یافتند، بی آن که حساسیت چشمان بیدار جاسوسان حکومت را برانگیزند.

وکلا، در آنجا که نیازی به آگاهی دیگر وکلا و شیعیان از کار آنها نبود، چندان مراعات تقیه را می کردند که گاه مدتها دیگر وکلا و شیعیان از وکالتشان بی اطلاع بودند؛ چنان که «نصر بن قابوس لخمی» بیست سال وکیل امام صادق علیه السلام بود ولی وکالت او بر کسی معلوم نبود؛ و گاه شیعیان از کنار یکدیگر می گذشتند، ولی برای این که شناخته نشوند به همدیگر سلام نمی کردند. مراعات شدید جهات امنیتی توسط شیعیان و وکلا، موجب می شد، حتی در صورت دستگیری برخی شیعیان و وکلا، حکومت امکان پیدا کردن سرنخهای دیگر را نداشته باشد.

بسیار روشن است که امامان خود بیش از دیگران عملاً به تقیّه ملتزم بودند، چنان که نمونه ای از آن را در ارسال نامه برای عثمان بن سعید متذکر شدیم. نمونه دیگر در این رابطه اطلاق مکرر عنوان «امیرالمؤمنین» بر خلفای جور توسط ائمه علیهم السلام از جمله امام عسکری علیه السلام به هنگام رویارویی با آنان است.

ب/3 ـ لغزشها و آسیبها

به رغم توصیه های اکید ائمه به یاران خود در مورد مراعات تقیه، گاه برخی وکلا بی مبالاتی می کردند که این امر برای نهاد وکالت بسیار گران تمام می شد؛ هر چند معمولاً اخلاص و مقاومت یاران ائمه از آسیب دشمن می کاست و مانع اضمحلال نهاد وکالت و دستیابی حکومت به همه اهدافش می گردید.

افزون بر فداکاری و مقاومت اصحاب، اقدامات و توصیه های ویژه ائمه نیز در مواقعی که خطری جدی متوجه نهاد وکالت بود از گسترش آسیب دشمن پیش گیری می کرد. به عنوان مثال، در عصر غیبت صغری برخی اطرافیان یکی از وکیلان ارشد (سر وکیل) به جاسوسی نزد حاکم رفت و فعالیتهای وکلا و جمع آوری اموال توسط ایشان و اسامی همه وکلای نواحی را فاش ساخت.

عبیدالله بن سلیمان ـ وزیر معتضد خلیفه عباسی ـ که از فعالیت مخفیانه وکلا مطلع گردید تصمیم به دستگیری وکلا و در پی آن آزار و اذیت و مجازات آنان گرفت؛ اما خلیفه برای محکم کاری و حصول اطمینان و شاید کسب اطلاع از محل اقامت امام عصر علیه السلام پیشنهاد کرد تا جاسوسان حکومت اموالی را به این بهانه که می خواهند آنها را به امام عصر برسانند نزد افراد مورد اتهام ببرند و هر کس که آن اموال را پذیرفت دستگیر کنند. لذا جاسوسان نقشه سلطان را به مورد اجرا گذاشتند.

از سوی دیگر، حضرت حجت علیه السلام که بر توطئه آنان اشراف داشت، طی دستوری همه وکلا را از پذیرفتن هر گونه مالی تا اطلاع ثانوی منع کرد. از جمله وکلای حضرت در امر جمع آوری اموال فردی به نام «محمد بن احمد» بود. در این اثنا یکی از جاسوسان حکومت به صورت مردی ناشناس نزد محمد بن احمد رفت و مدعی شد که قصد دارد آن را به وکیل امام عصر علیه السلام تحویل دهد. محمد در پاسخ گفت: «اشتباه آمده ای! من با این امور سر و کاری ندارم.» آن مرد به لطایف الحیل سعی کرد تا رضایت محمد بن احمد را در اخذ اموال جلب کند، ولی موفق نشد. مدتی بدین منوال گذشت تا خطر رفع شد.

در عین حال، همان گونه که اشاره شد، گاه بی احتیاطی برخی وکلا صدمات و آسیبهایی را متوجه شبکه وکالت می ساخت که ذیلاً به بررسی نمونه هایی از این دست می پردازیم:

ب/3/الف ـ شهادت معلّی بن خنیس

معلّی بن خنیس یکی از وکلای امام صادق علیه السلام بود. وی به اتهام فعالیت علیه حکومت و وکالت از سوی امام صادق علیه السلام و جمع آوری اموال جهت کمک به «محمد نفس زکیّه» و تقویت نهضت وی علیه بنی عباس، به وسیله داود بن علی ـ حاکم مدینه ـ دستگیر شد.

معلّی جهت افشای اسامی اصحاب امام صادق علیه السلام به شدت تحت فشار قرار گرفت. ولی او ضمن ردّ اتهامات وارده پیوسته می گفت که کسی را نمی شناسد و به تنهایی جهت رفع نیازهای شخصی امام صادق علیه السلام به وی خدمت می کند. او حتی آن زمان که به طور جدی تهدید به قتل شد حاضر به افشای اسامی یاران خود نگردید و در پاسخ آنان اظهار داشت:

«به خدا سوگند! اگر آنان زیر پایم باشند، پایم را برنمی دارم مبادا به ایشان دست یابید.»

بدین سان معلی با مقاومت خود و پذیرش شهادت، دشمن را در رسیدن به اهداف شومش ناکام گذاشت.

روایات وارده از امام صادق علیه السلام در مورد شهادت معلّی، ضمن این که وجود جوّ تهدید و ارعاب شدید علیه شیعیان را نشان می دهد، گویای آن است که وی به دلیل عدم رعایت ملاحظات امنیتی (تقیه) شناسایی و دستگیر شده است. بطائنی از حفص تمّار ـ یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام ـ نقل می کند که وی گفت:

«روزی بر حضرت صادق علیه السلام وارد شدم. حضرت فرمود: ای حفص! من به معلّی اموری را گفتم و او آن را پخش کرد، لذا [مورد شناسایی قرار گرفت و] به آهن [و قتل] مبتلا گردید....»

در روایات دیگری عبدالله بن قاسم از حفص چنین نقل می کند:

«در آن ایامی که معلّی بن خنیس به دار آویخته شده بود نزد امام صادق علیه السلام رفتم؛ حضرت فرمود: من به معلّی توصیه هایی کردم ولی او بر خلاف توصیه های من رفتار کرد؛ لذا به آهن مبتلا گردید... من به وی گفته بودم که... در رابطه با احادیث ما خود را گرفتار دشمن نسازید که همچون اسرا با شما رفتار کنند؛ اگر بخواهند بر شما منّت نهاده و آزادتان کنند و اگر بخواهند شما را به قتل رسانند....»

مفضل بن عمرو ـ یکی دیگر از وکلا و از یاران نزدیک امام صادق و امام کاظم علیهماالسلام ـ در این باره می گوید:

«روزی که معلّی به دار آویخته شد، نزد امام صادق علیه السلام رفتم. به حضرت عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! می بینید چه مصیبت بزرگی بر شیعه وارد شد؟ حضرت فرمود: کدام مصیبت؟ عرض کردم: کشته شدن معلّی بن خنیس. حضرت فرمود: خداوند معلّی را رحمت کند! من منتظر چنین روزی بودم؛ چرا که او راز ما را [در هر جایی] افشا می کرد... کسی که راز ما را برای نااهلان (غیر شیعیان) بازگو کند، از دنیا مفارقت نمی کند مگر این که طعمه سلاح شود و یا این که در زیر شکنجه مرگش فرا رسد.»

پس از شهادت معلّی، امام صادق علیه السلام حاکم مدینه را مورد مؤاخذه قرار داد و او تقصیر را به گردن رئیس شرطه نهاد. لذا اسماعیل، فرزند امام صادق علیه السلام شمشیر کشید و رئیس شرطه مدینه را کشت. داود بن علی نیز بر اثر نفرین حضرت علیه السلام به دَرَک واصل شد.

در اینجا لازم است به این نکته اشاره کنیم که با توجه به شرایط حاکم بر جامعه شیعه در عصر منصور عباسی (136 ـ 158 ق) و شهادت امام صادق علیه السلام در سال 148 ق معلوم می شود که عمده فراغت امام علیه السلام جهت نشر معارف و فقه اهل بیت علیه السلام و تربیت شاگردان مربوط به اواخر عصر بنی امیه و چهار سال خلافت ابوالعباس سفّاح ـ اولین خلیفه عباسی ـ بوده و در عصر منصور کم تر مجال فعالیت فرهنگی برای حضرت فراهم بوده است.

ب/3/ب ـ شکنجه ابن ابی عمیر

محمد بن ابی عمیر فقیه و مؤلف بزرگ شیعه و از مرتبطین و شاگردان نزدیک امام کاظم علیه السلام بود. از وی به عنوان «وکیل» یاد نشده است؛ لیکن او از نزدیکان امام کاظم و از بزرگان شیعه بود و هیچ بعید نیست که از وکلای امام کاظم علیه السلام بوده باشد.

ابن ابی عمیر که مقیم بغداد بود، در بغداد توسط هارون الرشید دستگیر و چهار سال و طبق نقل شیخ مفید هفده سال محبوس شد و پیوسته تحت فشار بود تا اسامی و محل سکونت اصحاب امام کاظم علیه السلام را باز گوید.

یک بار آن قدر او را تازیانه زدند که نزدیک بود مقاومتش در هم شکسته شود و اسامی یاران امام علیه السلام را افشا کند. در این حال صدای «محمد بن یونس بن عبدالرحمان» را شنید که با این گفته که «اتق الله» (از خدا پروا کن!) او را از فاش ساختن اسامی اصحاب امام علیه السلام بر حذر داشت. ابن ابی عمیر با شنیدن این هشدار بر مقاومت خود افزود، تا این که دشمن از رسیدن به اهدافش مأیوس گردید و ابن ابی عمیر آزاد شد.

طبق گزارش نجاشی، او یک بار دیگر توسط مأمون عباسی دستگیر و زندانی شد. ابن ابی عمیر سرانجام به سال 217 ق یعنی 3 سال پیش از شهادت امام جواد علیه السلام وفات یافت.

ابن ابی عمیر در علوم مختلف نود و چهار کتاب تألیف کرده بود که طی دوران حبسش همگی در اثر باران و یا علل دیگر از میان رفت. لذا، او پس از آن، احادیث ائمه علیه السلام را از حفظ و به طور مرسل نقل می کرد؛ با این وجود مرسلات ابن ابی عمیر در نظر اصحاب ائمه علیهم السلام همچون اخبار مسند معتبر شمرده می شد.

از گزارش نجاشی چنین بر می آید که محمد بن یونس بن عبدالرحمن، یکی دیگر از بزرگان اصحاب امام کاظم علیه السلام نیز همراه ابن ابی عمیر در حبس بوده است. در نقل نجاشی علت بازداشت ابن ابی عمیر ذکر نشده است؛ ولی به هر دلیل دشمن او را شناسایی نمود و روانه زندان کرد.

ب/3/ج ـ قلع و قمع وکلای امام هادی علیه السلام

متوکل عباسی (232 ـ 247 ق) از طریق جاسوسان خود به وجود شبکه وکالت و فعالیتهای وسیع آن پی برد. او در پی این گزارشها در صدد دستگیری اعضای این تشکیلات و قلع و قمع آنان برآمد. برای این کار عاملان خلیفه در سراسر بلاد دست به کار شدند. آنان به هر کس از وکلای حضرت دست می یافتند، بی هیچ عفو و اغماضی او را به شهادت می رساندند.

در خلال این فتنه که دامنگیر شبکه وکالت شد، تنی چند از بهترین یاران امام هادی علیه السلام دستگیر و به شهادت رسیدند که از آن جمله ابو علی بن راشد ـ وکیل ارشد آن حضرت در منطقه عراق و خزانه دار کل ایشان ـ بود. محمد بن فرج، یکی از یاران امام هادی علیه السلام طی نامه ای احوال «ابو علی بن راشد» و «عیسی بن جعفر بن عاصم» و «ابن بند» را از آن حضرت جویا شد. امام علیه السلام در پاسخ نوشت:

«نام ابن راشد را به میان آوردی؛ او سعادتمند زیست و شهید از دنیا رفت اما ابن بند، آن قدر او را با میله آهنی زدند تا کشته شد. و اما ابوجعفر ـ عیسی بن جعفرـ ابتدا سیصد تازیانه به او زدند و سپس جسد [نیمه جان] او را به دجله انداختند.»

«علی بن جعفر همانی» یکی دیگر از وکلای سرشناس امام هادی علیه السلام بود و بعد از آن حضرت نیز در زمره وکلای امام عسکری علیه السلام قرار داشت. به متوکل گزارش رسید که او از وکلای امام هادی است. خلیفه او را دستگیر و زندانی کرد و پس از گذشت مدتی طولانی از حبس وی تصمیم به قتل او گرفت. علی بن جعفر جهت آزادی خود ابتدا به عبیدالله بن یحیی بن خاقان ـ وزیر متوکل ـ متوسل شد و به وی قول داد تا در برابر آزادی اش سه هزار دینار به او بپردازد. وزیر پریشانی حال علی بن جعفر را به عرض خلیفه رسانید، و آزادی او را از خلیفه تقاضا کرد. متوکل در پاسخ وزیر با ناراحتی گفت:

«ای عبیدالله! اگر در مرام و اخلاص تو نسبت به خود شک داشتم، قطعا می گفتم ـ و باورم می شد ـ که تو رافضی (شیعه) هستی. این مرد ـ که تو برای آزادی او وساطت می کنی ـ وکیل علی بن محمد (امام هادی علیه السلام ) است و من تصمیم بر قتل او دارم.»

«همانی» که از نجات خود از این طریق مأیوس شده بود، به امام هادی علیه السلام نامه نوشت و از حضرت کمک خواست. امام علیه السلام در گوشه نامه همانی نوشت که برای او دعا خواهد کرد و پاسخ نامه وی را فرستاد. نامه همانی شب جمعه به امام علیه السلام رسید؛ یعنی همان شبی که حضرت به وی وعده دعا داده بود. صبح همان شب متوکل را تب شدیدی گرفت و تا روز دوشنبه پیوسته فزونی می یافت به گونه ای که از ادامه حیات متوکل قطع امید شد و اطرافیانش بر او گریه و شیون می کردند.

در اینجا متوکل متوجه شد که کسالت او امری عادی نیست، بلکه وزر و وبال ستمگریهایش دامنگیر او شده است. لذا دستور داد هر کس که فردی در زندان دارد نامش را به وی بگوید تا او را آزاد کند. در این میان، خلیفه خود نام «علی بن جعفر همانی» را در زمره آزاد شدگان ذکر کرد و سپس رو به وزیرش عبیدالله کرد و گفت: «چرا نام شخص مورد نظرت را به من عرضه نکردی؟» عبیدالله در پاسخ گفت: «هیچ گاه دوباره نام او را نخواهم برد.»

پس خلیفه دستور داد تا «علی بن جعفر» فورا آزاد شود و از طرف خلیفه از او حلالیت بطلبند. همانی آزاد شد و به دستور امام هادی علیه السلام به مکه رفت و در آنجا اقامت گزید و متوکل نیز بهبود یافت.

بدین منوال، امام هادی علیه السلام با دعای خود، متوکل را از شرارت بیش تر باز داشت و از سوی دیگر با توصیه «همانی» به اقامت در مکه سعی در آرام کردن اوضاع نمود به گونه ای که هرگونه ارتباط میان خود و امثال علی بن جعفر را به فراموشی سپرد و در همان حال امام علیه السلام به ترمیم شبکه وکالت پرداخت و حلقه های مفقوده آن را جبران نمود.

گرچه در گزارشهای تاریخی از نقطه شروع این فاجعه ذکری به میان نیامده؛ اما تردیدی نیست که عدم رعایت مسائل امنیتی (تقیه) از سوی برخی وکلا منجر به این ضایعه شده است. در عین حال، در این حادثه نیز نقش مقاومت وکلای محبوس را ـ که حبس طولانی مدت همانی و پذیرش قتل و شکنجه از سوی دیگر محبوسان نمونه های گویای این پایداری است ـ در پیش گیری از فزونی خسارت و فروپاشی شبکه وکالت، نباید از نظر دور داشت.

ادامه دارد...

کلمات کلیدی
امام  |  شیعه  |  وکالت  |  امام عسکری علیه‌السلام  |  امام صادق علیه‌السلام  |  امام علی  |  وکیل  |  سازمان وکالت  |  وکیل امام عسکری علیه‌السلام  | 
لینک کوتاه :