×

عابری بی خیال; سینمای زندگیسرزمین آرزوها(آرمان شهر، در هنر و سینمای معاصر)

امّا این آرمان شهر، چیست و کجاست که در طول تاریخ، این همه به آن بر می خوریم؟ آرمان شهر، جامعه ای مثالی است که در آن، هماهنگی دوسویه ای میان انسان و طبیعت بهشت» را می توان از شکل های گوناگون آرمان شهر دینی دانست. امروزه، در غرب، واژه آرمان شهر، وجهی تمسخرآمیز یافته است و این مفهوم، برای ارجاع قرار بود درباره جلوه های این آرمان شهرِ مثالی، در هنر و سینما حرف بزنیم؛ امّا آرمان شهر های علمی تلاش می کنند که طبیعت و ذات انسان را با به این ترتیب، بنیان چنین آرمان شهری، در آموزه های غرب ـ مسیحیت، بر سال 2199 میلادی است و زندگی انسان ها، چیزی نیست جز نرم افزار رایانه ای پیچیده ای ماتریکس، طرّاحی شده تا یک اُتوپیا (آرمان شهر) برای شما انسان ها باشد؟ جایی که در این فیلم، تصویر کامل و تمام نمای ایده آرمان شهر در اندیشه مسیحیت ـ غربِ معاصر را

چکیده ماشینی


تعداد بازدید : 1579     تاریخ درج : 1390/08/08

70

واژه «اُتوپیا» (utopia) یا آرمان شهر، از واژه «اتوپوس» در زبان یونانی به معنای «ناکجاآباد» یا «جایی که وجود ندارد»، گرفته شده است. افلاطون در کتاب مشهور خود «جمهور»، نام اُتوپیا را بر جزیره ای خیالی، در حاشیه ساحل اقیانوس اطلس نهاده بود. قرن ها بعد، سرتامس مور (نویسنده انگلیسی)، در نوشته هایش از اُتوپیا، نام برد. اُتوپیا، نام سرزمینی ساخته شده در خیال و ذهن نویسنده بود که در آن، مدنیت، قانون، حقوق اجتماعی (چون برابری و امنیت) و امور سیاسی جامعه، در بهترین حالت ممکن قرار داشت.

امّا این آرمان شهر، چیست و کجاست که در طول تاریخ، این همه به آن بر می خوریم؟ آرمان شهر، جامعه ای مثالی است که در آن، هماهنگی دوسویه ای میان انسان و طبیعت برقرار است. نیازهای بشر در آرمان شهر، به حداقل می رسد و غرائزش کنترل شده است. در چنین جامعه ای، نیاز به جنگ و خشونت احساس نمی شود. همچنین به کارهای سخت و طاقت فرسا، نیازی نیست. مردمان آرمان شهر، همگی ساده و پرهیزگارند و خود را به خداوندْ نزدیک می دانند. نمونه های اسطوره ای و مذهبی آرمان شهر، در تمامی اقوام و ادیان به چشم می خورد. اندیشه ها و آموزه های اسلامی، مسیحی و یهودی، در باب «باغ بهشت» را می توان از شکل های گوناگون آرمان شهر دینی دانست. مفاهیمی چون: «موک شا» در میان هندوان و «نیروانا» در مذهب بودایی، به همین رویکرد اشاره دارند. در جوامع غربی، پس از عصر رنسانس، گروه های محافظه کار مذهبی، جامعه اُتوپیایی دینی را «جامعه ای که بر اساس ایمان افراد اداره شود» تعریف کردند.

در آرمان شهر، گناه، درد، فقر و مرگ، معنایی ندارند. فقر و بدبختی، شیاطین چنین آرمان شهری هستند و باید به کلّی، از میان برداشته شوند. در آرمان شهر یاد شده، قوانین زیادی وجود ندارد. همچنین به وکیل نیازی نیست و به ندرت جنگ پیش می اید. در صورت نیاز هم سربازانی مزدور از کشورهای دیگر استخدام می شوند و به جنگ می روند. با این هدف که جنگ طلبانْ نابود شوند و صلح دوستانْ باقی بمانند. آزادی و تنوّع مذهب در این جامعه، به رسمیت شناخته می شود.

امروزه، در غرب، واژه آرمان شهر، وجهی تمسخرآمیز یافته است و این مفهوم، برای ارجاع به جامعه ای آرمانی و غیر قابل دستیابی به کار می رود. اصطلاح اُتوپیانیسم هم برای خطاب قرار دادن گروه هایی آرمان گرا و پویایی که در تلاش برای رسیدن به غایت مطلوب زندگی و اجتماع بشری به سر می برند، رایج شده است. روشن فکران اروپایی، به طنز، اتّحادیه اروپا را «یوتوپیا» می خوانند و این، طعنه ای است به جامعه آرمان زده ای که طرفداران اتّحاد اروپا تصویر می کردند؛ امّا عملاً به همه اهداف بلند پروازانه خود دست نیافتند.

آرمان شهر در هنر و سینمای معاصر

قرار بود درباره جلوه های این آرمان شهرِ مثالی، در هنر و سینما حرف بزنیم؛ امّا مقدّمه ما به طول انجامید. در آرمان شهر، به واسطه پیشرفت بی حدّ و حصر و خوش بینانه علم و فن آوری، مفاهیمی چون مرگ و درد وجود ندارد و بشر، با جهش و پیشرفت رو به روست. آرمان شهر های علمی تلاش می کنند که طبیعت و ذات انسان را با تغییراتی مواجه سازند. مثلاً کاری کنند که انسان، نیازی به خواب نداشته باشد یا گرسنگی و تغذیه، مفاهیمی مجازی بیابند. نظریه پردازان عصر حاضر، آرمان شهر را به لحاظ محیط زیست و از منظر حقوق اجتماعی، جامعه ای که در عدالت کامل است، معرّفی کرده اند. به این ترتیب، بنیان چنین آرمان شهری، در آموزه های غرب ـ مسیحیت، بر پایه انسان گرایی گذارده شده است؛ جامعه ای که انسان در آن، در برابر فن آوری، به تعادل کامل برسد و فن آوری، تنها به کار افزایش کیفیت زندگی بشری بیاید. مجموعه فیلم های علمی ـ تخیلی سفر ستاره ای (star trek) که از دهه 1960م، تولید شد، نمونه دقیقی بر این رویکرد به شمار می ایند.

در اعتقادات و آموزه های غربی آرمان شهر، فرهنگ و هنر، نقش مهمّ و به سزایی در روشنگری آحاد جامعه (بویژه نسل جوان)، برای دستیابی به مفهوم حقیقی اُتوپیا دارند.

ایدئولوژی آرمان شهر، بر هنرمندان، معماران، طرّاحان و فیلم سازان اروپا و امریکا در صدسال اخیر، بسیار تأثیرگذار بوده است. از دامن همین ایدئولوژی بود که هنر آبستره (انتزاعی) و هنر مفهومی (conceptual art) با همه زیرشاخه هایش (چون: هنر اجرا، چیدمان، ویدئوآرت و...) پدید آمدند.

جنبش های سینمایی (چون سینمای نئورئالیست ایتالیا)، پس از جنگ جهانی دوم، سینما نووو برزیل در دهه 1990م و جنبش سینمای مدرن آلمان، در دو دهه اخیر، به طور جدّی به دنبال دستیابی به مفهوم آرمان شهر بوده اند. در اوایل قرن بیستم، معمارانی چون لوکوربوزیه فرانسوی، اساس کار خود را، راحتی انسان در تمامی حالات داخل یا اطراف ساختمان های طراحی شده قرار داد. از اوائل دهه 1990م و با ظهور و تثبیت هر چه بیشتر شاخه های هنر مفهومی، ایده آرمان شهرگرایی، در هنرهای تجربی احیا شد. هم زمان با مفهوم آرمان شهر، مفهوم ضدّ آن نیز رواج یافت. «دیستوپیا» مفهومی مقابل «اُتوپیا» دارد و فضایی غم بار و هراس ناک از پافشاری بر دستیابی به گونه های متفاوت آرمان شهر را به تصویر می کشد. «دیستوپیا» ابتدا در ادبیات مطرح شد و با فیلم های اقتباسی، به سینما راه یافت. از مهم ترین آثار ادبی این رویکرد می توان به کتاب هایی چون «1984» نوشته جورج اورول، «دنیای نو» به قلم آدوس هاکسلی و «پرتغال کوکی» نوشته آنتونی برجس اشاره کرد. «1984» را مایکل رادفورد و «پرتغال کوکی» را استنلی کوبریک (فیلسوف فقید سینما) بعدها به فیلم برگرداندند.

اغلب فیلم های تخیلی و اینده نگرِ دهه های اخیر سینما را می توان ناظر بر این رویارویی میان آرمان شهر (اتوپیا) و ناکجاآباد (دیستوپیا) دانست. فیلم مشهور «ماتریکس» (1999م، ساخته برادران واچوفسکی)، از مهم ترین آثار جدّی سینما در سال های اخیر بوده که مایه های تقابل این دو دنیا را به وضوح در خود می پروراند. خلاصه ای از داستان فیلم را مرور می کنیم:

سال 2199 میلادی است و زندگی انسان ها، چیزی نیست جز نرم افزار رایانه ای پیچیده ای به نام «ماتریکس». ظاهراً در نقطه ای از تاریخ، هوش مصنوعی، از انسانْ پیش افتاده و ماشین های ساخته دست انسان، بر آنان حکومت می کنند. انسان ها برای از کار انداختن ماشین ها، آسمان را تیره و تار می کنند؛ امّا ماشین ها بلافاصله، منبع انرژی دیگری می یابند: بدن انسان! ماشین ها، همچنین از طریق لوله هایی که به مغز و نخاع انسان ها متّصل است، توهّمی از زندگی را برایشان به وجود می آورند تا عملکرد مغزها طبیعی باشد، چنان که گویی آزاد و در دنیای واقعی زندگی می کنند. در این میان، افرادی از میان نخبگان جامعه بشری، متوجّه این موضوع می شوند و جنگ علیه ماشین ها آغاز می شود. گروهی از انسان ها در یک کِشتی عظیم، به زندگی ادامه می دهند و به دنبال برگزیده ای هستند که قوانین ماتریکس را نقض و انسان را آزاد نماید.

همه افراد حاضر در آن کِشتی، از شرایط زیستی و اجتماعی یکسانی برخوردارند؛ یک جور می پوشند و یک غذا می خورند. آن کِشتی و اهالی آن را می توان ماکتی کوچک از آرمان شهر بشری دانست. از سوی دیگر، نرم افزار ماتریکس، گونه ای «دیستوپیا» یا «ناکجاآباد» است و تقابل این دو قطب (خیر و شرّ)، به مایه اصلی فیلم تبدیل می شود.

«بازرس اسمیت»، نام نرم افزار قدرتمند و مهلکی است که در قالب انسان، آزادی خواهان را دستگیر و نابود می سازد. در جایی از فیلم، بازرس اسمیت، مورفیوس (رهبر شورشیان آزادی خواه) را دستگیر می کند و به او می گوید: «هیچ می دونستی اوّلین نرم افزار ماتریکس، طرّاحی شده تا یک اُتوپیا (آرمان شهر) برای شما انسان ها باشد؟ جایی که در آن درد و رنج وجود ندارد و همه انسان ها درکمال خوش بختی، کنار هم زندگی می کنند...؛ امّا در نهایت، فاجعه ای از آب درآمد! هیچ کس این برنامه را نپذیرفت و همه چیز از دست رفت...».

ماتریکس می خواست آرمان شهر باشد، مدینه فاضله ای که در آن، هیچ کس ناراضی نیست، بدبختی و اندوهی وجود ندارد، جنگی در میان نیست، انسان ها ناچار نیستند به خود بیندیشند و مانعی را از سر راه بردارند و خلاصه این که در ماتریکس، هیچ انگیزه و چالشی، فرا روی ذهن آدمیان قرار نمی گرفت.

بر اساس منطق داستانی ماتریکس، چنین دنیای کسالت باری، نه برای انسان ها مناسب بود و نه اهداف ماشین ها را تأمین می کرد. قطعاً پس از مدّت کوتاهی، رفته رفته، مغز انسان ها از فعّالیت باز می ایستاد. چنین هم شد و هوش مصنوعی، بر خالق خود پیشی گرفت.

این فیلم، تصویر کامل و تمام نمای ایده آرمان شهر در اندیشه مسیحیت ـ غربِ معاصر را نشان می دهد.

از دیگر فیلم هایی که مفهوم عمومی آرمان شهر را (بسته به جهان بینی نویسنده و کارگردان خود) بازتاب می دهند، می توان به «بلیدرانر» (1982م، ساخته ریدلی اسکات)، «ویرانگر» (1993م، ساخته مارکو برامبیلا) و «گزارش اقلیت» (2002م، ساخته استیون اسپیلبرگ) اشاره داشت.

سهراب شهید ثالث، فیلم ساز فقید ایرانی ـ که سال های نیمه دوم عمر خود را در کشور آلمان گذراندـ، به سال 1983م، فیلمی به نام «اُتوپیا» ساخت. این فیلم، کمتر دیده شده است. در ایران هم، تلفیقی از نگاه شرق و غرب به موضوع آرمان شهر را به نمایش گذاشت.

کلمات کلیدی
هنر  |  فیلم  |  سینما  |  آرمان  |  آرمان‌شهر  |  اتوپیا  |  هنر و سینما معاصر  | 
لینک کوتاه :