گوهر ناب  /  داستان ها و حکایات  /  داستان های اهل بیت(ع)

پنج کار خارق العاده و بی نظیر

روزی در محضر شریف حضرت ابومحمّد علیه السلام بودم که عدّه ای بیابان نشین، از اطراف وارد شدند و از کم آبی و خشکسالی شکایت و اظهار ناراحتی کردند. امام علیه السلام برای آنها خطّی را نوشت و باران شروع به باریدن کرد، پس از ساعتی آمدند و گفتند: یاابن رسول اللّه! بارش باران زیاد شده و احساس خطر می کنیم. پس حضرت روی زمین علامتی کشید و باران قطع شد و دیگر نبارید.

منبع : اقتباس از کتاب چهل داستان و چهل حدیث از امام حسن عسکرى علیه السلام تعداد بازدید : 851     تاریخ درج : 1396/08/27    

عبداللّه بن محمّد، یکی از اصحاب امام حسن عسکری علیه السلام حکایت کند:

روزی آن حضرت را دیدم که در بیابانی ایستاده است و با گرگی صحبت می کند و حرف می زند.

بسیار تعجّب کردم و اظهار داشتم: یاابن رسول اللّه! برادرم در طبرستان است و از حال او اطّلاعی ندارم، از این گرک سؤالی فرما که احوال برادرم چگونه است؟

امام عسکری علیه السلام فرمود: هرگاه خواستی برادرت را مشاهده کنی، به درختی که در سامراء داخل منزلت هست نگاه کن، برادرات را خواهی دید.[1]

ابوجعفر طبری حکایت کند:

روزی از روزها وارد منزل حضرت ابومحمّد امام حسن عسکری علیه السلام شدم، در حیات منزل آن حضرت چشمه ای را دیدم که به جای جریان آب، شیر و عسل از آن بیرون می آمد.

و من و دوستانم از - شیر و عسل - آن چشمه تناول کردیم و نیز مقداری هم همراه خود بردیم.[2]

همچنین طبری حکایت کند:

روزی در محضر شریف حضرت ابومحمّد علیه السلام بودم که عدّه ای بیابان نشین، از اطراف وارد شدند و از کم آبی و خشکسالی شکایت و اظهار ناراحتی کردند.

امام علیه السلام برای آنها خطّی را نوشت و باران شروع به باریدن کرد، پس از ساعتی آمدند و گفتند: یاابن رسول اللّه! بارش باران زیاد شده و احساس خطر می کنیم.

پس حضرت روی زمین علامتی کشید و باران قطع شد و دیگر نبارید.[3]

و نیز طبری حکایت نماید:

روزی در محضر پُر فیض امام حسن عسکری علیه السلام نشسته بودم، از حضرت تقاضا کردم و عرضه داشتم: یاابن رسول اللّه! چنانچه ممکن باشد یک معجزه خصوصی برای من ظاهر سازید؟

تا آن را برای دیگر برادران و دوستان هم مطرح کنم.

امام علیه السلام فرمود: ممکن است طاقت نداشته باشی و از عقیده خود دست برداری، به همین جهت سه بار سوگند یاد کردم بر این که من ثابت و استوار خواهم ماند.

پس از آن، ناگهان متوجّه شدم که حضرت زیر سجّاده خود پنهان شد و دیگر او را ندیدم.

چون لحظه ای از این حادثه گذشت، حضرت ظاهر گردید و یک ماهی بزرگی را که در دست خود گرفته بود به من فرمود: این ماهی را از عمق دریا آورده ام.

و من آن ماهی را از حضرت گرفتم و رفتم با عدّه ای از دوستان طبخ کرده و همگی از آن ماهی خوردیم، که بسیار لذیذ بود.[4]

و در روایتی دیگر آورده است:

به طور مکرّر می دیدم بر این که امام حسن عسکری علیه السلام (روز روشن در میان آفتاب ) در بازار و کوچه های شهر سامراء راه می رفت، بدون آن که سایه ای داشته باشد.[5]

پی نوشت ها:

[1] نوادر المعجزات، ص 190، ح 1، إثبات الهداة : ج 3، ص 432، ح 124.

[2] مدینة المعاجز، ج 7، ص 573، ح 2560، نوادرالمعجزات : ص ‍ 191، ح 1.

[3] مدینة المعاجز،  ج 7، ص 573، ح 2561، إثبات الهداة : ج 3، ص ‍ 32، ح 125.

[4] نوادر المعجزات، ص 191، إثبات الهداة : ج 3، ص 432، ح 127، مدینة المعاجز: ج 7، ص 574، ح 2565.

[5] إثبات الهداة : ج 3، ص 432، ح 125، مدینة المعاجز: ج 7، ص ‍ 574، ح 2562.

کلمات کلیدی
امام حسن عسکری (علیه السلام)  |  نزول رحمت الهی  |  باران  | 
لینک کوتاه :