گوهر ناب  /  داستان ها و حکایات  /  خاطرات

یک خاطره

یکی از بچه ها پرسید: خدا کجاست؟! او گفت: در آسمانها!!! اینجا بود که یکی او می گفت و یکی بچه ها می گفتند!! بچه ها گفتند یعنی خداوند در زمین نیست؟ او می گفت نه!! بچه ها گفتند مگر شما معتقد نیستید که خدا همه جا هست؟! او گفت نه، خدا فقط در آسمانهاست.

منبع : حائری، صالح، خدای ما و خدای آنان، ص5 تعداد بازدید : 2134     تاریخ درج : 1395/08/02    

چند سال پیش با تعدادی از دانشجویان صنعتی شریف امیر کبیر و علامه، برای عمره دانشجویی مشرف شده بودم. در روز زیارت دوره، کنار شهدای احد، گفت و گوی یکی دو تا از بچه های دانشجو با یکی از «آنها» برایم جالب بود. «او» بچه ها را از زیارت و نزدیک شدن به محل شهدای احد دور می کرد و می گفت «روح! روح! ماکو شی» (برور برو اینجا چیزی نیست و خبری نیست؟!) «توجهوا الی الله» (فقط توجه شما به خدا باشد).

یکی از بچه ها پرسید: خدا کجاست؟! او گفت: در آسمانها!!! اینجا بود که یکی او می گفت و یکی بچه ها می گفتند!! بچه ها گفتند یعنی خداوند در زمین نیست؟ او می گفت نه!! بچه ها گفتند مگر شما معتقد نیستید که خدا همه جا هست؟! او گفت نه، خدا فقط در آسمانهاست. بچه ها دوباره پرسیدند: یعنی خدا همه جا نیست؟ او گفت نه، مگر ممکنه همه جا باشه؟! مگر خدا در حمام هم هست؟! کم کم بحث دقیقتر شد و همه به فکر رفتند. بچه ها گفتند: شما که میگی در آسمانهاست، یعنی چه؟! یعنی او در آنجا نشسته است؟ در کجای آسمان خدا نشسته؟! آنجا بود که او هم تاملی کرد و به فکر رفت. یکی که پشت سر بقیه بود از دور این آیه را خواند:  «و هو الذی فی السماء اله و فی الارض اله و هو الحکیم العلیم؛ و اوست که در آسمان خداست و در زمین خداست و هموست سنجیده کار دانا»[1] اینجا بود که دیگر «او» هیچ جوابی نداشت و شرطه (نیروی نظامی) بچه ها را متفرق کرد.

پی نوشت:

[1] زخرف، 84

کلمات کلیدی
خدا  |  آسمان  |  احد  |  دانشگاه  | 
لینک کوتاه :