گنجینه معارف

عقل خودبنیاد دینی؛ گفت وگو با محمدرضا حکیمی

هدف از این مقاله، چنان که ایشان خود گفته است، آشتی دادن میان دو طرز تفکر تفکیکی و غیرتفکیکی است و از این رو، به نقل قول های متعدد از بزرگان فلسفه و عرفان پرداخته و آنها را تاییدی بر مکتب تفکیک دانسته است . آیا دیگر بزرگان دین در مکتبی جز مکتب قرآن تربیت شده اند؟ آنان بر چه عقلی تکیه کردند جز عقل رحمانی (العقل ما عبد به الرحمان) ؟ (7) آیا مراد از این همه که پیامبران و قرآن گفتند، فلسفه و تفلسف است؟ عرفای بزرگ که فهم فلسفی دین را باطل می شمردند و پای استدلالیان را چوبین می دانسته اند، چه؟ آیا برای برخی از متفکران بزرگ اخیر که به علم کلی یا فلسفه مابعدالطبیعه قائل نیستند، فهم دین ممکن نیست و آیا در میان آنان متالهان و دین دارانی نبوده اند و نیستند؟ بدتر از همه این که چرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم دستور ترجمه فلسفه را ندادند و به این کار نپرداختند، تا مسلمانان دین را عقلی بفهمند و چرا ائمه طاهرین علیه السلام در جریان ترجمه فلسفه هیچ کمکی به آن نکردند; بلکه مخالفت هایی نیز ابراز داشته اند و همواره تاکید کرده اند که معارف دینی را از غیر قرآن نیاموزید که گمراه می شوید؟ درصورتی که مرحوم علامه طباطبایی تصریح می فرماید:

چکیده ماشینی


منبع : فصلنامه بازتاب اندیشه، شماره 21 تعداد بازدید : 4109     تاریخ درج : 1389/05/23    

همشهری ماه، ش 9

چکیده: طرح مفصل «مکتب تفکیک » در ویژه نامه کیهان فرهنگی در سال 1371 و سپس انتشار کتابی با همین عنوان از سوی جناب آقای حکیمی، سبب شد که این موضوع بار دیگر در محافل فرهنگی کشور به عنوان یکی از مباحث جدی و قابل تامل مطرح شود و گفتمان جدیدی را در حوزه اندیشه دینی وارد کند . یکی از بازتاب های این موضوع، مقاله ای بود که در چند عنوان به تلخیص و جمع بندی اندیشه های مکتب تفکیک پرداخته بود و آقای حکیمی در مقاله بلند حاضر به شرح و بررسی آن عناوین همت گماشته است . هدف از این مقاله، چنان که ایشان خود گفته است، آشتی دادن میان دو طرز تفکر تفکیکی و غیرتفکیکی است و از این رو، به نقل قول های متعدد از بزرگان فلسفه و عرفان پرداخته و آنها را تاییدی بر مکتب تفکیک دانسته است . در تلخیص زیر تا حد امکان از نقل اقوال یادشده پرهیز کرده ایم .

اصول و محورهای کلی ای که نمایانگر مکتب تفکیک است و نشان می دهد که اتهام اخباری گری و عقل گریزی به صاحبان این نظریه، اتهامی واهی و بدون دلیل است، از این قرار است:

1 . جدایی فلسفه، عرفان و دین

این طرز فکر، مخصوص اصحاب مکتب تفکیک نیست . اهل نظر و علم می دانند که دین، فلسفه و عرفان ماهیتا با یکدیگر متفاوتند . علامه طباطبایی پس از آن که قائلان به جمع میان دین و فلسفه و عرفان را در چهار دسته تقسیم می کنند، می نویسد:

با وجود همه این تلاش ها، اختلاف ریشه ای میان این سه طریق به حال خود باقی است و کوشش های فراوانی که برای ریشه کن کردن این اختلاف و خاموش کردن این آتش به عمل آمده است، نتیجه ای ندارد، جز ریشه ای تر شدن اختلاف و شعله ورتر شدن آتش ناسازگاری; به طوری که دیگر درمانی برای آن نمی شود یافت; مانند مرگ که درمانی ندارد . (1)

اگر گنجایش وجودی و روحانیت باطنی حضرت امام صادق علیه السلام با گنجایش و روحانیت امثال افلاطون و فلوطین و ارسطو در یک سطح است، معارفشان هم می تواند در یک حد و سطح باشد; اما تفاوت از بشر تا خداست . البته هدف گیری هر سه مکتب یکی است; یعنی هر سه خدا را می طلبند و معرفی می کنند; اما فرق، بسیار و بنیادین است . از این رو، مکتب تفکیک به «تباین کلی » معتقد نیست; لیکن «تساوی کلی » را رد می کند; بنابراین، آنچه بعضی گفته اند که نسبت میان دین و فلسفه، عموم و خصوص من وجه است، نوعی تفکیک می باشد .

2 . برتری و اصالت شناخت دینی

امام علی علیه السلام در نامه ای به امام حسن مجتبی علیه السلام می نویسند: «پسر جانم! این را بدان که هیچ کس درباره خدا و معرفت خدا، مانند پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم سخن نگفته است; پس او را معلم معرفت خویش و نجات دهنده ابدی خود قرار ده » (2) و امام صادق علیه السلام از امیرالمومنین علیه السلام نقل می کنند که: «خدا ما را در طریق معرفت خویش قرار داده است و کسانی که از طریق ما سر باز زنند یا دیگران را بر ما مقدم بدارند، از صراط مستقیم دور افتاده اند» . (3) بزرگان فلسفه نیز اعتراف کرده اند که در فلسفه نظری «چون قوه واهمه در استنباطهای فلسفی با عقل درمی آمیزد و کار تشخیص حق از باطل را دشوار می سازد، مسائل فلسفی، در طول تاریخ، محل اختلافات بسیار بوده و هست و امیدی به این که اهل نظر بر سر این مسائل اتفاق نظر پیدا کنند، نیست » (4) و «... علوم انبیا، موجز و روشن و سهل الوصول و شامل همه مقصود است » . (5)

3 . استناد شناخت دینی به قرآن و حدیث

قرآن خودش را کتاب هدایت و شناخت معرفی کرده است و برای موارد نیازمند به توضیح نیز راه را نشان داده است: «فاسالوا اهل الذکر» . حکم عقل هم همین است که اهل ذکر، عالمان به ذکر (قرآن) باشند; به علمی بدون اختلاف و خطا . این علم، همان علم معصوم علیه السلام است (حدیث ثقلین) . نیز می دانیم که در شناخت دینی و عقیدتی، استناد به عقل و تعقل ضروری است; زیرا عقل حجت باطنی است و از حجت باطنی است که به حجت ظاهری می رسیم و این حجت باطنی، عقل است و تعقل; نه فلسفه و تفلسف . ده ها مکتب فلسفی از قدیم و جدید داریم که هر کدام چیزی گفته اند و در مسائل اصالت وجود یا ماهیت، اتحاد عاقل و معقول، خلقت ارواح قبل از اجساد و ... قرن ها اختلاف کرده اند .

بنابراین کسانی که می گویند مکتب تفکیک با عقل مخالف است، یا از روی اندیشه و مطالعه سخن نمی گویند و از این مکتب و احوال استادان و دامنه معلومات و تعقلات و اسرار آنان اطلاعی ندارند، یا برای مغالطه، «عقل » را به جای «فلسفه » می گذارند . تفکیکیان هم با فلسفه مخالف نیستند تا چه رسد به عقل; بلکه خلط کردن و تاویل نمودن حقایق الهی را با داده های فلسفی - هر فلسفه ای که باشد - روا نمی دانند . تفکیکیان به اعتبار پیروی از وحی «مثیر دفائن عقول » ، از عقل دفائنی استفاده و بهره می برند که «اعماق عقل » است و دیگران همه از سطوح عقل استفاده کرده اند (عقل ابزاری) و میان «عقل ابزاری » و «عقل انواری » فرق بسیار است .

4 . اتکا به ظاهر آیات و روایات

حجت بودن منظور و مراد جدی گوینده، یعنی مفهوم ظاهر کلام هر متکلم، بدون تاویل و تحریف، یک اصل عقلایی است که عدول از آن، عدول از عقل است . شالوده زندگی بشر، از زندگی عادی تا آنچه در تکامل فرهنگ ها و علوم و هنرها و فنون مطرح است، بر حجیت ظاهر کلام استوار است . خود این که قرآن به زبان «عربی روشن » فرود آمده تا آن را بفهمند و به آن عمل کنند و همین «یا ایها الناس » ، «یا ایها الذین آمنوا» و «یا اهل الکتاب » در قرآن، همه نشان می دهد که خداوند می خواهد با همین زبان متعارف با مردم سخن بگوید . قرآن کریم، اختلاف امت های پیشین را در دین خود بسیار نکوهش کرده است و آن اختلاف ها هم نبود مگر از همین قرائت های مختلف (و «قرائت » ، کلمه ای است نوظهور و مشکوک) .

در مورد معارف و احکام شرعی، حجیت ظواهر اهمیت فوق العاده ای پیدا می کند و هیچ جا نمی شود دست از ظاهر برداشت; مگر آن که در برابرش برهان بدیهی باشد; نه برهان نظری که قابل مقابله با برهان نظری دیگری است . برهان بدیهی آن است که هم صورت برهان بدیهی باشد و هم مقدمتین آن; مثل «الواحد نصف الاثنین » (6) . آیا همین که فارابی و ابن سینا معتقدند معاد جسمانی را باید از آیات و روایات اثبات کرد و ملاصدرا تصریح می کند که معاد واقعی همان است که در شرع رسیده است، خود دلیل قاطعی بر حجیت ظواهر در نزد این بزرگان نیست؟

5 . رد هرگونه تاویل

با آنچه در باب حجیت ظواهر گفتیم، جایی برای تاویل و برداشت های من عندی نمی ماند . شرع نیز تاویل آیات و روایات را منع کرده است; چون تاویل، به منزله بستن دهان گوینده سخن و از زبان او سخن گفتن است و این امر عقلا و شرعا و وجدانا جایز نیست; مگر در برابر برهان بدیهی که تاکنون نیز چنین برهانی ارائه نشده است . اگر تاویل پذیرفته شود، حدی نخواهد داشت و ذات معنا و مراد اصلی کلام نابود خواهد شد . البته مطلق تاویل های اسنادی و ادبی (مثل «جاء ربک » و . .). را می پذیریم . این گونه تاویل ها در واقع از نوع تاویل های فلسفی یا عرفانی یا عصری که بنیاد معانی قرآنی را دگرگون می سازد، نیست و منطبق با موازین خاص خود است و معقول است .

6 . پرهیز از فهم فلسفی یا عرفانی دین

چنان که گفته شد، فهم فلسفی از دین با فهم عقلی متفاوت است . دین باید با عقل فهمیده شود و فلسفه مساوی با عقل نیست . کدام فلسفه از میان این همه مکاتب فلسفی از روزگار قدیم تاکنون است که می تواند با عقل مساوی باشد؟ علوم بشری از عقول جزئی سرچشمه می گیرد; برخلاف معارف وحیانی که مبدا آنها عقل کلی مساوی با معصوم علیه السلام است که به حقیقت کامله عبدیه محمدیه، حقایق و قرآن (قول ثقیل) را تحویل گرفته و در اختیار بشر طالب و مستعد قرار داده است . پس انحصار فهم به فهم فلسفی، تعطیل عقل است . عقل بدون فلسفه - آن هم عقلی که به قول خواجه نصیر با وهم درآمیزد - هزاران محصول دیگر دارد . آیا هزاران متفکر و مخترع و هنرمند، ریاضی دان و سیاست مدار بزرگ که در طول تاریخ کاری به فلسفه نداشته اند، عقل و اندیشه نداشته اند و از عقل بهره نگرفته اند؟ آیا در طول 400 سال نخستین تاریخ اسلام که دین فهمان و قرآن دانانی بی مانند در میان اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و اصحاب علی علیه السلام و شهدای عاشورا و اصحاب دیگر ائمه علیه السلام وجود داشتند، با خواندن فلسفه و عرفان به آن مقامات رسیدند؟ همیشه در طول تاریخ، بزرگان معدودی از مسلمین به فلسفه پرداخته اند . آیا دیگر بزرگان دین در مکتبی جز مکتب قرآن تربیت شده اند؟ آنان بر چه عقلی تکیه کردند جز عقل رحمانی (العقل ما عبد به الرحمان) ؟ (7) آیا مراد از این همه که پیامبران و قرآن گفتند، فلسفه و تفلسف است؟ عرفای بزرگ که فهم فلسفی دین را باطل می شمردند و پای استدلالیان را چوبین می دانسته اند، چه؟ آیا برای برخی از متفکران بزرگ اخیر که به علم کلی یا فلسفه مابعدالطبیعه قائل نیستند، فهم دین ممکن نیست و آیا در میان آنان متالهان و دین دارانی نبوده اند و نیستند؟ بدتر از همه این که چرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم دستور ترجمه فلسفه را ندادند و به این کار نپرداختند، تا مسلمانان دین را عقلی بفهمند و چرا ائمه طاهرین علیه السلام در جریان ترجمه فلسفه هیچ کمکی به آن نکردند; بلکه مخالفت هایی نیز ابراز داشته اند و همواره تاکید کرده اند که معارف دینی را از غیر قرآن نیاموزید که گمراه می شوید؟ درصورتی که مرحوم علامه طباطبایی تصریح می فرماید:

«... حکومت های معاصر با ائمه هدی، با توجه به این که از ایشان دور بودند، از هر جریان و از هر راه ممکن برای کوبیدن آن حضرات علیهم السلام و بازداشتن مردم از مراجعه به ایشان و بهره مندی از علومشان استفاده می کردند . می توان گفت که ترجمه الهیات به منظور بستن در خانه اهل بیت علیهم السلام بوده است » . (8)

آری، آنان برای بستن «بیت القرآن » در مدینه، «بیت الحکمة » را در بغداد گشودند .

بنابراین، در این گونه مقامات علمی و حساس که به دفاع از استقلال معارف قرآنی و تعالیم اوصیایی در فردسازی (تربیت) و جامعه پردازی (سیاست و عدالت) بازمی گردد، باید جانب حقایق عالیه وحیانی و معالم راقیه اوصیایی را پاس داشت و دقیق و سنجیده سخن گفت . در طول تاریخ (اخیرا بیشتر از سوی مستشرقان) ادعا شده است که اسلام دستگاه معرفتی و شناختی مستقلی ندارد و مجموعه ای از اخلاقیات است و معارف اسلام ماخوذ از یونان و هند است . وقتی در میان مدرسان و محققان ما هم کسانی باشند که این گونه بیندیشند که فلسفه یونان و عرفان هند و سلوک اورفه و سریناگار، فهم عقلی دین را میسر کرد و فهم عقلی دین را منحصر به فهم فلسفی دین، آن هم هرکس با فلسفه ای که خود پذیرفته است، دانست و به اصطلاح کاملا مشکوکی که اخیرا رایج شده است، هرکس می تواند «قرائتی » از دین و کتاب خدا داشته باشد و قرائت هرکس همان دین اوست، دیگر امام و مربی و معلمی در دین فهمی لازم نیست .

آیا فهم دینی و قرآنی میرزای اصفهانی، چون غیر فلسفی یونانی بوده است یا غیر فلسفی عرفانی، پس غیر عقلی است؟ خصیصین میرزای اصفهانی گفته اند که او کسی بوده که گاه 8 ساعت تعقل مداوم (تعقل تجریدی) داشته است .

بنابراین ما با همه ارزش و احترامی که برای فلسفه و فلسفه خوانان و تالیفات فلسفی قائل هستیم، فلسفه را مبنای نهایی ناخت حقایق نمی دانیم; زیرا شناخت حقایق باید از طریق علم وحیانی و با تعقل وحیانی حاصل شود و عقل به خودی خود از فهم همه حقایق ناتوان است و خود فلاسفه نیز فلسفه را «شناخت حقایق به قدر طاقت بشری » تعریف کرده اند . البته علم منطق روشی است مانند دستور زبان و ربطی به جوهر مطالب فلسفی ندارد و کسی که داده های فلسفی را در مسائل مختلف الهیات نمی پذیرد و سخن نهایی نمی داند، لازم نیست که از منطق و استدلال استفاده نکند .

7 . خودکفایی معرفتی دین

این از افتخارات حوزه خراسان و مکتب تفکیک است که معرفت دینی و دین معرفتی را به هیچ وجه نیازمند به استقراض نمی بیند . از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم روایت شده است: «... و من طلب الهدی فی غیره اضله الله » و حضرت امام رضا علیه السلام می فرمایند: «کلام الله لا تتجاوزوه و لا تطلبوا الهدی فی غیره فتضلوا» . باری، اصحاب مکتب تفکیک می گویند: دانش ها و دانشمندان مختلف در جهان و بشریت، از علمی و صنعتی و فلسفی و ریاضی و علوم گوناگون انسانی و عالمان به این صنایع و مکاتب و علوم، اگر می خواهند در راه رشد به صورتی واقعی و راستین قرار گیرند و با نغمه های تسبیحی کائناتی دمساز گردند و به فهم حقیقی نائل شوند، باید رو به سوی قرآن و معصوم علیه السلام آورند و عقل فطری و دفائنی را به هدایت قرآن و دلالت معصوم علیه السلام به کمال الوهی خویش برسانند . فلسفه و صنعت و علوم جزئی، انسان را در حرکت وضعی نگه می دارد و به حرکت انتقالی کمتر می رساند .

8 . تفکیک در تفسیر دین نسبت به فلسفه و عرفان

این جوهر مکتب تفکیک است . دین و قرآن تفسیر می خواهد; اما از سوی «اهل الذکر» ; یعنی دانایان و کارشناسان قرآن که علوم نبوی را به ارث برده اند تا قرآن محمدی را تبیین کنند . این است که در روایات متعدد و معتبر آمده است که قرآن را به رای خود یا به آرای دیگران تفسیر نکنید; بلکه ما مفسر قرآنیم . از ما بیاموزید تا قرآن آموخته باشید; نه فلسفه و عرفان . فلسفه و عرفان، با ارزشی که دارند، کجا و قرآن و تعالیم اوصیایی کجا؟ «یا کمیل! لا تاخذ الا عنا، تکن منا» . (9)

ما وقتی شرح اصول کافی از ملاصدرا را مطالعه می کنیم، نمی دانیم این کتاب در شرح احادیث است یا در فلسفه عرفان صدرایی . مراجعه به تفسیرهای قرآنی ایشان نیز همین سؤال را برمی انگیزد که آیا این فیلسوف بزرگ، مبانی فلسفی خود را از قرآن مجید استخراج می کند، یا برعکس، قرآن را بر اساس مبانی فلسفی خود تفسیر می نماید؟

9 . اتکای عقل به وحی

در کتاب اجتهاد و تقلید در فلسفه سخنان بزرگانی از جمله ابن سینا، خواجه نصیر، شیخ اشراق، صدرالمتالهین، انیشتین، وایتهد و . .. ، ناتوانی عقل تنها را در فهم حقایق آورده ام . پس عدم کفایت عقلی در رسیدن به جمیع حقایق نظری و علمی عالم، سخنی است که جملگی برآنند و چه بهتر که اگر قرار است برای عقل مددی بجوییم، از وحی بجوییم; نه علوم ناقص دائم التغییر . این مطلب را از روایات متعدد می توان فهمید; از جمله: «ما عبد الله بمثل العقل » ، «العلم امام العقل » ، «لا یکمل العقل الا باتباع الحق » .

10 . در اختلاف میان دین و عقل، دین مقدم است

از سخنان گذشته معلوم می شود هنگامی که عقل، عقل جزئی باشد و نیاز به تکامل داشته باشد و دین صادر از مبدا وحی الهی باشد و انسان به این امر از روی مقدمات عقلی و غیرعقلی رسیده باشد و ایمان داشته باشد، مسلم است که در موارد اختلاف، گفته وحی الهی مقدم است . برای مثال، هنگامی که می بینیم فلاسفه و متکلمانی چون سلیمان مروزی می گویند اراده صفت ذات است و امام رضا علیه السلام با تاکید می فرمایند اراده صفت ذات نیست و قرآن کریم هم همین را تایید می کند، قطعا سخن قرآن و معصوم علیه السلام را بر داده های فلسفه و کلام مقدم می داریم . همچنین ملاصدرا درباره مساله مهم «معرفة النفس » می فرماید: جز از طریق نبوت و وحی نمی توان به آن رسید; (10) پس در این مقام هر چه فلسفه های مختلف بگویند، در صورتی که مخالف معلومات وحیانی باشد، به کناری نهاده می شود و داده وحیانی اخذ می شود; آن هم نه از روی تعبد; بلکه از روی عین تعقل; زیرا وحی اقوا از فلسفه است و بزرگان به این نکته تصریح کرده اند .

11 . علل ناکامی مسلمین

می توان به هر علمی و دانشی، از هر قوم و ملتی رجوع کرد و اگر در آنها مطلب درستی بود، اخذ نمود; لیکن در مساله وارد کردن فلسفه یونانی و عرفان هندی و گنوسی به محیط اسلام و ریختن آنها در مساجد و مدارس مسلمین، رجوع از سوی مسلمین نبود; بلکه اصطلاحا نوعی تهاجم فرهنگی سیاسی از سوی دربار خلفا و جمعی غیرمعتقد به اسلام، در برابر علوم عالیه و معارف راقیه قرآن و اهل بیت علیهم السلام صورت گرفت . واقعیت این است که پس از فوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم که علی علیه السلام را از «مرجعیت سیاسی » امت کنار گذاشتند، مواجه با مشکلی بزرگ تر شدند و آن، رجوع علمی امت به علی علیه السلام و قرار گرفتن ایشان در مقام «مرجعیت علمی » بود و این امر اگر مهار نمی شد، چیزی نمی گذشت که دوباره مرجعیت سیاسی نیز از آن آل علی علیه السلام می شد . از این رو، معاویه در اجرای سیاست فرهنگی حذف علمی حضرت علی علیه السلام، لاهوت مسیحی و دانایان آن را وارد فرهنگ اسلامی کرد و دمشق را در برابر مدینه، مرکز فرهنگی قرار داد .

از دلایل اصلی ناکامی علمی مسلمانان این بود که قرآن که کتاب علمی و تجربی است و دایم «سیروا» و «انظروا» می گوید، در نتیجه آمیخته شدن ذهن های مسلمین به مطالب فلسفی و جدلی، دیگر کارآیی نداشت و به جای شناخت حقایق خارجی و معارف تجربی، به مفاهیم و مصطلحات صرفا ذهنی ختم شد و چنان استعدادهای بزرگی در آن حرام شد که پس از سفر به فضا هنوز کسانی معتقد بودند که اینها اخبار نادرست است; چون خرق و التیام محال است . برای مثال، کیهان شناسی ای که از ائمه طاهرین علیهم السلام رسیده است، اگر به خوبی تحلیل شود، با کیهان شناسی بطلمیوسی متفاوت و از کیهان شناسی امروزی نیز بسی جلوتر است .

12 . اهمیت عقل در مکتب تفکیک

ما در دو کتاب مکتب تفکیک و اجتهاد و تقلید در فلسفه درباره اهمیت عقل و تعقل سخن گفته ایم و حتی سرفصل هایی را برای شناخت تعقل صحیح و جدا کردن آن از تخیل به جای تعقل آورده ایم; چنان که در الحیاة نیز فصل هایی را به این موضوع اختصاص داده ایم . اگر خدا توفیق دهد، در کتاب مقام عقل نشان خواهیم داد که تعقل کامل تالهی تنها در مکتب تفکیک و با متد تفکیکی تحقق می یابد; والا تعقل های دیگر، تعقل فلسفی - قرآنی یا عرفانی - قرآنی یا کلامی - قرآنی یا تصوفی - قرآنی و امثال آن است و تعقل قرآنی - قرآنی که اصل تعقل و تعقل اصلی است، فقط با روش تفکیک میسور است و در آن جا درباره عقل دفائنی نیز توضیحاتی خواهیم داد .

13 . نقد فلسفی در مکتب تفکیک

اگر نقد فلسفی در کار نباشد، تدریس و تدرس فلسفه، اجتهادی نمی شود و تقلید در عقلیات، بدتر از تقلید در فرعیات است . عقل هر انسانی باید به اندازه توان خود مستقل باشد و خودش به جای خودش بیندیشد و بفهمد; نه دیگران - اگرچه بزرگان فلاسفه و عرفا - به جای او . غربی ها هم در مواردی که پیش رفتند، تقلید را کنار گذاشتند و از مرعوبیت بزرگانی همچون ارسطو درآمدند و به مطالبی تازه رسیدند . این که بعضی از اساتید بزرگ فلسفه نوشته اند که: «وقتی که جناب صدرالمتالهین مطلبی را بیان کردند، دیگر نباید چون و چرا کرد» ، این گونه تعلیم دادن، بیش از این که فلسفه آموزی و رشد عقلی باشد، ایجاد مرعوبیت و رکود است .

14 . آسیب شناسی معرفت در مکتب تفکیک

روشن است که امروز، مساله معرفت، حتی در ابعاد سیاسی، در کشور ما پیکری سرتا پا آسیب زده دارد و اکنون باید با حساسیت و شتاب و در ابعاد مختلف به آسیب شناسی و آسیب زدایی از آن پرداخت . مهم ترین راه موفقیت در آسیب شناسی، آغاز کردن از آسیب شناسی و آسیب زدایی معارف عالیه است و معارف عالیه نیز همان الهیات است و عظیم ترین کتاب الهی، قرآن کریم است . باید در عین خواندن و دانستن مطالب دیگر، به سره شناسی معارف قرآنی و رجوع تام به اهل قرآن (علی و آل علی علیهم السلام) و شناخت کلمات قرآنی برای محکم ساختن مبانی اسلامی جامعه، اعم از مبانی اعتقادی، اقتصادی، سیاسی، قضایی و ... بازگردیم .

اشاره

آنچه از سوی جناب آقای حکیمی «مکتب معارفی خراسان » یا «مکتب تفکیک » نامیده شده است، ریشه در یک نگرش دیرین و کهن در تاریخ تفکر شیعه دارد و اندیشه ای نوظهور نیست . فقها، محدثان و بسیاری از متکلمان شیعه بر این عقیده بوده اند که باید میان معارف وحیانی و داده های فلسفی یا عرفانی تفکیک و از آمیختن این دو حوزه سخت پرهیز کرد . در مقابل، فیلسوفان یا عارفان مسلمان اصولابر این باورند که آنچه از طریق عقل یا شهود عرفانی حاصل می شود، نه تنها با حقایق دینی ناسازگار نیست، بلکه گوهر و باطن معارف وحیانی به حساب می آید . این اختلاف که گاه به ستیزه های پردامنه ای تبدیل شده است، عمدتا ریشه در برداشت های متفاوت از ماهیت دین و عقل و چگونگی ارتباط آنها با یکدیگر دارد .

البته نباید از یاد برد که بزرگان این مکتب، همچون میرزا مهدی اصفهانی رحمه الله و شاگردان او، از معارف اعتقادی و نقطه های اختلاف دین با فلسفه یا عرفان تقریرهای نو و نگرش های تازه ای نیز مطرح کرده اند که بررسی آنها نیاز به مجالی مستقل دارد; اما توجه به نکات زیر شاید در روشن تر شدن موضوع کمک کند:

1 . نام گذاری این تفکر به «مکتب تفکیک » این پرسش را برمی انگیزد که آیا پایه گذاران این نگرش، واقعا اندیشه خود را یک «مکتب » می دانند یا صرفا به تجدید حیات معارف دینی و تبیین راه درست فهم دین می اندیشند؟ این پرسش صرفا به نام گذاری محدود نمی شود; بلکه سخن در این است که آیا باید از این دانشوران انتظار یک مکتب با همه ابعاد آن را داشت یا صرفا احیای بازاندیشی معارف قرآن و اهل بیت علیهم السلام را می توان توقع داشت . هر مکتبی باید حداقل دارای مبانی، روش خاص، نظام معرفتی ویژه و اصول راهنمای عمل در زندگی اجتماعی یا فردی باشد . آیا آنچه از سوی بزرگان این تفکر ارائه شده، چنین انتظاری را برآورده می سازد؟ شاید بهتر باشد که این جریان را «گرایش تفکیکی » ، «نگرش تفکیکی » یا حداکثر «اندیشه تفکیک » نام نهاد .

2 . جناب آقای حکیمی در آثار خویش بیشتر به معرفی اصول و کلیات مکتب تفکیک پرداخته است و از ورود به جزئیات مباحث پرهیز می کند . این شیوه هرچند ممکن است در آغاز نکته مثبتی باشد و فضای گفت وگو بین نظریه های مختلف را بهتر بگشاید، ولی در ادامه، انتظارات مخاطب را برنمی آورد و فضای بحث را به طرح ادعاها محدود می کند . به نظر می رسد که در شرایط کنونی شایسته است که ایشان یا دیگر صاحبان اندیشه تفکیک، به صورت جدی و عالمانه به عرضه اندیشه های خویش بپردازند تا در این گفت وگوها درستی و استواری مطلب، بیشتر قابل سنجش و داوری باشد .

3 . در این نوشتار مفصل، تلاش نویسنده در نشان دادن نقطه های مشترک مکتب تفکیک با فیلسوفان یا عارفان، جای تقدیر دارد; ولی تاکید بیش از حد بر این مشابهت ها و نزدیکی ها، به تدریج این پرسش را دامن می زند که امتیازات اندیشه تفکیک در چیست و چگونه می خواهد به روشی نوین و کارآمد به گره گشایی از معضلات فکری و عقیدتی جامعه بپردازد؟

4 . ایشان تصریح می کند که در مورد رابطه دین با فلسفه و عرفان، مکتب تفکیک به تباین کلی معتقد نیست; لیکن تساوی کلی را رد می کند و اضافه می کند که هر کس این رابطه را عموم و خصوص من وجه بداند، قائل به نوعی تفکیک است . به نظر نمی رسد که این تعبیر چندان دقیق باشد; چرا که این نسبت سنجی، یا به لحاظ محتوا و مضمون است یا به لحاظ روش . از نظر محتوا، فیلسوفان نیز گفته اند که برخی گزاره ها اختصاص به فلسفه دارد (مثل مباحث جوهر و عرض و . .). و برخی اختصاص به دین دارد (مثل جزئیات مباحث معاد) . بنابراین برای روشن کردن تفاوت ها و تمایزها باید دقیقا معلوم کرد که مضامین دین و فلسفه چه تفاوت اساسی و واقعی ای دارند .

اما از نظر روش نیز جای تردید نیست که فیلسوفان یا عارفان در برخی اصول و روش ها با دین اشتراک و در برخی موارد اختلاف نظر دارند . اما این مقدار به خودی خود مطلبی را روشن نمی سازد; چرا که هیچ کس معتقد نیست که دین با فلسفه و عرفان در همه جهات مشابه و مشترک هستند . اختلاف اساسی میان فقیهان و متکلمان با فیلسوفان و عارفان در این مساله است که همگامی و همراهی با نصوص دینی در چه اموری لازم و ضروری است و عقل یا شهود تا کجا می توانند به معرفتی مستقل از وحی دست یابند .

5 . ایشان در مباحث ارائه شده بر پاره ای مسائل چالش برانگیز تاکید کرده است; ولی مجال عقده گشایی از پرسش های اساسی در این موضوعات را چنان که باید، نیافته است . برای مثال، این که چگونه و با چه مستندی می توان فهم خود را از معارف دینی بر یافته های عقلانی یا شهودی خود مقدم داشت و عقل چگونه می تواند علی رغم دریافتی متفاوت و متمایز از وحی، همچنان به پای بندی خود نسبت به ظواهر دینی اصرار ورزد، در این نوشتار پاسخی در خور نگرفته است . در مورد حقیقت تاویل و حدود مجاز و غیر مجاز آن در این جا به اشاره ای بسنده شده است; حال آن که بحث دیرین و دشواری است که باید ابعاد آن به طور کامل کاوش شود و ... .

6 . درباره «خودکفایی معرفتی دین » نیز مطالبی مطرح شده است که با توجه به گستره این موضوع، ادعاهای نویسنده محترم چندان روشن و شفاف نیست . این که گفته اند: «فلسفه و صنعت و علوم جزئی، انسان را در حرکت وضعی نگه می دارد و به حرکت انتقالی کم تر می رساند» ، به چه معناست؟ آیا ایشان رابطه میان دین با دانش های تجربی و تکنولوژی را همچون رابطه دین با فلسفه و عرفان تبیین می کنند یا طرح و اندیشه ای دیگر در مورد رابطه علم و دین دارند؟ به نظر می رسد که صاحبان اندیشه تفکیک در این باره مطالبی جدی و درخور ارائه نکرده اند; حال آن که در دنیای جدید، حل این معضل از آن مساله اهمیت کم تری ندارد .

7 . جناب آقای حکیمی در پایان نوشتار خویش بر ضرورت آسیب شناسی و آسیب زدایی از معرفت دینی تاکید کرده و این مساله را یکی از ویژگی های مکتب تفکیک شمرده است . با توجه به شرایط کنونی جامعه و جهان، ضرورت این برنامه دوچندان احساس می شود و متاسفانه از سوی اندیشمندان دل سوز و پاک نظر، کم تر مورد مطالعه قرار گرفته است . باید امیدوار باشیم که این بحث بیش از پیش مورد بحث و گفت وگوهای عالمانه قرار گیرد و از نویسنده فاضل و محترم که با افکار و جریان های جدید فکری نیز آشنایی دارد، عهده داری این مسؤولیت چندان دور از انتظار نیست .

پی نوشت:

1) المیزان، ج 5، ص 305

2) فیض الاسلام، نهج البلاغه، ص 918 .

3) کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 180 .

4) خواجه نصیر در آغاز شرح اشارات .

5) تاریخ فلسفه در جهان اسلام، ص 380 .

6) همچنین رک .: علامه طباطبایی، شیعه در اسلام، ص 45 و 46 .

7) رک .: الحیاة، ج 1، باب 1 که مربوط به عقل و بهره برداری از عقل است .

8) مجموعه مقالات، ج 2، ص 220

9) تحف العقول، ص 119

10) اسفار، ج 7، ص 118

کلمات کلیدی
قرآن  |  معارف  |  دین  |  عقل  |  مکتب  |  فلسفه  |  عرفان  |  تفکیک  |  مکتب تفکیک  | 
لینک کوتاه :  
نویسنده : علی تاریخ : 1400/06/18

با سلام و احترام، این سخنان به ظاهر، درست است؛ اما سطحی است و پاسخ این سخنان و این روایات، به صورت مستند در کتاب "سلوک ما" اثر استاد علی شالچیان ناظر آمده است.