گنجینه معارف

داستان حضرت نوح(ع)

نوح(ع)، اولین پیامبر از پیامبران اولو العزم است. او نخستین پیامبری است که در زمان او عذاب نازل شد ه است. نوح حدود ۹۵۰ سال قومش را به یکتا پرستی دعوت کرد اما چون قومش به او ایمان نیاوردند خداوند آنها را به وسیله طوفان عذاب کرد. نوح به دستور و راهنمایی خداوند برای نجات مؤمنان و همچنین یک جفت از هر نوع حیوان از طوفان، کشتی ساخت. قرآن از نوح به عنوان اولین پیامبر صاحب شریعت و کتاب یاد کرده است. در سوره های متعددی به نوح و داستان او اشاره شده است، یک سوره قرآن به نام اوست و به دلیل عمر بسیار طولانی، به شیخ الانبیاء مشهور است. برخی برای اثبات طبیعی بودن عمر طولانی امام زمان(عج)به عمر نوح استناد کرده اند.

منبع : ترجمه تفسیر المیزان جلد 10 , علامه طباطبایی تعداد بازدید : 170671     تاریخ درج : 1385/05/02    

نام نوح(ع)در چهل و سه جای قرآن کریم آمده و در آنها به قسمتی از داستان آن جناب اشاره شده، در بعضی موارد بطور اجمال و در برخی بطور تفصیل، لیکن درهیچ یک از آن موارد مانند داستان نویسان که نام، نسب، دودمان، محل تولد، مسکن، شؤون زندگی، شغل، مدت عمر، تاریخ وفات، مدفن و سایر خصوصیات مربوط به زندگی شخصی صاحب داستان را متعرض می شوند به جزئیات آن جناب پرداخته نشده علتش هم این است که قرآن کریم کتاب تاریخ نیست تا درآن به شرح زندگی فرد فرد مردم و اینکه چه کسی از نیکان و چه کسی از بدان بوده بپردازد.

بلکه قرآن کریم کتاب هدایت است و از امور گذشتگان آنچه مایه سعادت مردم است متعرض می شود، و برای مردم شرح می دهد که حق صریح کدام است تا مردم همان را برنامه زندگی خود کرده و در حیات دنیوی و اخروی رستگار گردند، و بسا می شود که به گوشه ای ازقصص انبیاءو امت های آنان اشاره می کند تا مردم بفهمند سنت و روش خدای تعالی در سایرامتها چه بوده، تا اگر کسی هست که مشمول عنایت و موفق به کرامت است عبرت بگیرد، و کسی هم که چنین نیست آن سرگذشتها را بشنود تا حجت بر او تمام شود.

و داستان نوح(ع)در شش سوره از سوره های قرآنی بطورتفصیل آمده، و آن سوره ها عبارتند از: 1- اعراف 2- هود 3- مؤمنون 4- شعراء 5- قمر 6- نوح، و ازهمه این مواردمفصل تر سوره هود متعرض آن شده، زیرا سرگذشت آن جناب در بیست و پنج آیه یعنی از آیه 25 تا 49 طول کشیده است.

1- داستان نوح(ع)در قرآن

انحراف تدریجی بشر از فطرت انسانی و پیدایش اختلاف طبقاتی بعد از حضرت آدم(ع)و بعثت و رسالت حضرت نوح(ع)

بعثت و رسالت نوح(ع)بشر بعد از حضرت آدم(ع)به صورت یک امت ساده و بسیط زندگی می کرد و فطرت انسانیت خود را راهنمای زندگی خود داشت، تاآنکه رفته رفته روح استکبار در او پیدا شد و گسترده گشت، و در آخر، کارش به استعبادیکدیگر انجامید، بعضی بعض دیگررا تحت فرمان خود گرفتند و زیر دستان، مافوق خود را رب خود پنداشتند و همین پندار، بذری بود که کاشته شد، بذری که هر زمان و در هر جا که کاشته شود و سپس جوانه بزند و سبز شود و رشد کند، چیزی به جز دین و ثنیت و اختلاف شدید طبقاتی یعنی استخدام ضعفا بوسیله اقویا و برده گرفتن و دوشیدن افراد ذلیل بوسیله قدرتمندان را به بارنمی آورد، آری همه اختلافها و کشمکشها و خونریزیهای بشر از آنجا آغاز گردید.

در زمان نوح(ع)فساددر زمین شایع گشت و مردم از دین توحید و از سنت عدالت اجتماعی رویگردان شده و به پرستش بت ها روی آوردند، و خدای سبحان نام چند بت آن روز را که عبارت بودند ازود، سواع، یغوث، یعوقونسردر سوره نوح ذکرکرده.

فاصله طبقاتی روز به روز بیشتر شد، و آنهایی که از نظر مال واولاد قوی تر بودند حقوق ضعفاء را پایمال کردند و جباران، زیر دستان را به ضعف بیشتر کشانیده و طبق دلخواه خودبرآنان حکومت کردند. [1] در این زمان بود که خدای تعالی نوح(ع)را مبعوث کرده و او را با کتاب وشریعتی به سوی آنان گسیل داشت تا از راه بشارت و انذار، به دین توحید و ترک خدایان دروغین دعوتشان نموده مساوات را در بینشان برقرار سازد. [2]

دین و شریعت نوح(ع)

بطوری که از تمامی آیات مربوط به داستان نوح(ع)برمی آید آن جناب همواره قوم خود را به توحید خدای سبحان و ترک شرک دعوت می کرد، و بطوری که از دوسوره نوح و یونس، و سوره آل عمران آیه 19 بر می آید آنان را به اسلام می خواند، و بطوری که از سوره هود آیه 28 استفاده می شود از آنان می خواسته تا امر به معروف و نهی از منکر کنند، و نیز همانطور که از آیه 103 سوره نساء و آیه 8 سوره شورا بر می آید نمازخواندن را نیز از آنان می خواسته و بطوری که از آیه 151 و 152 سوره انعام بر می آید رعایت مساوات و عدالت را نیز از آنان می خواسته، و دعوتشان می کرده به اینکه به فواحش و منکرات نزدیک نشوند، راستگو باشندو به عهد خود وفا کنند، و بطوری که از آیه 41 سوره هود بر می آیدآن جناب اولین کسی بوده که مردم را دعوت می کرده به اینکه کارهای مهم خود را با نام خدای تعالی آغاز کنند.

تحمل زحمات طاقت فرسای نوح(ع)در کار دعوت

از آیات سوره های نوح و قمر و مؤمنون بر می آید که آن جناب قوم خود را دائما دعوت می کرده به اینکه به خدای تعالی و آیات او ایمان بیاورند و در این دعوت منتهای جد و جهد را به خرج می داده و شب و روزو آشکارا و پنهان وادارشان می کرده به اینکه حق را بپذیرند، ولی قومش جزبه عناد و تکبر خودنمی افزودند، هر قدر او دعوت خود را بیشتر می کرده آنان سرکشی و کفرشان را بیشتر می کردند و به جز اهل و اولادش وعده اندکی که از غیر آنان ایمان نیاوردند، بطوری که دیگر از ایمان آوردن سایرین به کلی مایوس گردید در آن هنگام به درگاه پروردگار خود شکایت برده و از او طلب نصرت کرد.

مدت زیستن نوح(ع)در میان قومش

از آیات سوره عنکبوت بر می آید که آن جناب نهصد و پنجاه سال مشغول دعوت قوم خود بوده، ولی قوم، او را جز به استهزاء و مسخره کردن و نسبت جنون به او دادن عکس العملی از خود نشان ندادند، آنها وی را متهم می کردند به اینکه منظورش این است که به آقایی و سروری برما دست یابد، تا آنکه در آخر از پروردگارخود یاری طلبید. و از آیات سوره هود استفاده می شود که بعد از این استنصار، خدای تعالی به وی وحی کرد که از قومش به جز آن چند نفری که ایمان آورده اند احدی ایمان نمی آورد، و آن جناب را درباره قومش تسلیت گفت و دلگرمی داد، و بطوری که از آیات سوره نوح استفاده می شود نوح(ع)قوم خود را به هلاکت ونابودی نفرین کرد، و از خدای تعالی خواست تا زمین را از لوث وجود همه آنان پاک کرده و احدی از آنان را زنده نگذارد، و بطوری که ازآیات سوره هود بر می آید خدای تعالی به آن جناب وحی کرد که زیر نظر ما و طبق وحی ماکشتی را بساز.

کشتی سازی نوح(ع)

از آیات سوره هود بر می آید که خدای تعالی به آن جناب دستور داد تا کشتی را با تاییدو تسدید او بسازد، و آن جناب شروع به ساختن آن کرد، که مردم دسته دسته از محل کار آن جناب گذشته و او را مسخره می کردند، چون کشتی آب می خواهد، و کشتی سازی باید در لب دریا باشد، و آن جناب این کار را در بیابانی بدون آب انجام می داد، و همین باعث می شد که مردم او را مسخره کنند، وآن جناب در پاسخشان می فرمود اگر امروز شما ما را مسخره می کنیدبه زودی خواهید دید که ما شما را مسخره می کنیم و به زودی خواهید فهمید که کسی که دچارعذاب گردد خوار و ذلیل و بیچاره می شود، و عذابی که می آید عذابی است مقیم و غیرقابل زوال و نیز از دو سوره هود و مؤمنون بر می آید که خدای عز و جل برای نزول آن عذاب، علامتی قرار داده بود و آن این بوده که آب از تنوری بالا می زند.

نزول عذاب و آمدن طوفان

نوح(ع)همچنانکه از سوره هود و مؤمنون استفاده می شود مشغول ساختن کشتی بود تا اینکه آن را به اتمام رسانید و امر خدای تعالی مبنی بر نزول عذاب صادرشد، و آن تنور شروع به جوشیدن کرد، در این هنگام خداوند متعال به آن جناب وحی فرستاد که از هر حیوان یک جفت نر و ماده سوارکشتی کند و نیز اهل خود را به جزافرادی که مقدر شده بود هلاک شوند یعنی همسرش که خیانت کار بود و فرزندش که از سوارشدن امتناع ورزیده بود و نیز همه آنهایی که ایمان آورده بودند سوار کند. و از سوره قمر بر می آیدهمینکه آنها را سوار کرد خدای تعالی درهای آسمان را به آبی ریزان باز کرد، و زمین را به صورت چشمه هایی جوشان بشکافت، آب بالا و پایین برای تحقق دادن امری که مقدر شده بوددست به دست هم دادند. و نیز از سوره هود استفاده می شود که رفته رفته آب زمین را فرا گرفت و بالا آمد و کشتی را از زمین کند، کشتی در موجی چون کوههای بلند سیر می کرد، و طوفان همه مردم روی زمین را فرا گرفت و همه را در حالی که ستمگر بودند هلاک کرد، و خدای تعالی به آن جناب دستورداده بود همینکه در کشتی مستقر شدند خدا را در برابر این نعمت که از شر قوم ستمکار نجاتشان داد حمد بگویند و در پیاده شدن از او برکت بخواهند، و نوح(ع)گفت: الحمد لله الذی نجانا من القوم الظالمینو نیز گفت: رب انزلنی منزلا مبارکاو انت خیر المنزلین. [3]

پایان یافتن داستان و پیاده شدن نوح و همراهانش به زمین

بعد از آنکه طوفان به دلیل آیه 77 سوره صافات عالم گیرشده و مردم روی زمین همه غرق شدند، خدای تعالی به زمین فرمان داد تا آب خود را ببلعد، و به آسمان نیز فرمان داد تا از باریدن بایستد، آب از ظاهر زمین کاسته شد، و کشتی بر بالای کوه جودی قرار گرفت و فرمانو قیل بعدا للقوم الظالمین - دوری باد برعلیه ستمکارانصادر شد، آنگاه خدای تعالی به نوح وحی کرد که: ای نوح!از کشتی پایین آی و با سلامی از ناحیه ما و برکاتی بر تو و امت هایی که با تواند پیاده شو، که بعد از این طوفان، دیگر هیچگاه دچارطوفانی عالم گیر نخواهند شد چیزی که هست بعضی از این نجات یافتگان امت هایی هستند که خدا در دنیا ازمتاع های زندگی دنیا برخوردارشان می کند، و سپس عذابی دردناک آنان را فرا می گیرد، پس نوح و همراهان او از کشتی خارج شده و در زمین قرارگرفتند و خدا را به توحید و اسلام پرستیدند، و زمین را به ارث دست به دست به ذریه های خودسپردند، و خدای سبحان تنها ذریه نوح را باقی گذاشت. [4]

داستان پسر غرق شده نوح

نوح(ع)هنگامی که سوار کشتی می شد دید که یکی از پسرانش سوار نشده، و علتش این بوده که به وعده پدرش مبنی بر اینکه هر کس ازسوار شدن تخلف کند غرق خواهد شد ایمان نداشته، وقتی چشم نوح به او افتاد که در کناری ایستاده، صدا زد که ای پسرم بیا با ما سوار شو و با کافران مباش. پسر دعوت پدر را اینطور ردکرد که من به زودی به یکی از کوهها پناه می برم تا مرا از خطر آب حفظ کند. نوح(ع)گفت: امروز هیچ چیزی نمی تواند احدی را از عذاب الهی حفظ کند مگر کسی را که خدا به او رحم کرده باشد، که منظورش همان کسانی است که سوار کشتی بودند - پسرنوح به این پاسخ پدر توجهی نکرد، و چیزی نگذشت که موج، بین پدر و پسر حائل شده و پسرجزء غرق شدگان گردید.

نوح(ع)هیچ احتمال نمی داد که پسر در باطن دلش کفر پنهان کرده باشد وتاکنون اگر اظهار اسلام می کرده از باب نفاق بوده باشد، بر خلاف همسرش که نوح از کفراوخبر داشته، و بطور قطع اگر پسرش را نیز مانند همسرش کافر می دانسته هرگز تقاضای نجات اورا نمی کرده، برای اینکه این خود نوح(ع)بود که از خدای عز و جل درخواست کرد تادیاری از کفار را زنده نگذارد، و بنا بر حکایت قرآن کریم گفته بود: رب لا تذر علی الارض من الکافرین دیارا انک ان تذرهم یضلوا عبادک و لا یلدواالا فاجرا کفار[5] او نیز خود او بوده که به حکایت قرآن در دعایش گفته بود: فافتح بینی و بینهم و نجنی و من معی من المؤمنین[6] و چگونه ممکن است خود او با آگاهی از کفر باطنی پسرش مع ذلک نجات اورا از خدا بخواهد؟با اینکه قبلا فرمان خدای تعالی را شنیده بود که فرمود: و لا تخاطبنی فی الذین ظلموا انهم مغرقون. [7]

نوح(ع)با حائل شدن موج بین او و فرزندش و در حالی که بی خبر از کفر باطنی پسرش بود دچار اندوهی شدید شد، و پروردگار خود را چنین نداء کرد که: رب ان ابنی من اهلی و ان وعدک الحقپروردگارا این پسر من از اهل من است و وعده تو، به اینکه اهل مرانجات دهی حق است و تو احکم الحاکمینی یعنی حکمت از حکم هر حاکم دیگری متقن تراست، و تو در قضایی که می رانی جور و ستم نمی کنی و حکمت ناشی از جهل به مصالح واقعی نیست، بنا بر این لطف کن و به من خبر ده که واقعیت فرزند من چیست و با اینکه او اهل من است چرا مستوجب عقاب شده است؟

در اینجا عنایت الهی شامل حال نوح شد، و نگذاشت بطورصریح درخواست نجات فرزند خود را کند، - و یا به عبارت دیگر درخواستی کند که به واقعیت آن علمی ندارد - خدای تعالی در پاسخش به وی وحی فرستاد که ای نوح پسر تو اهل تونیست، او عمل غیر صالحی است، پس زنهار که مبادا بامن در باره نجات او روبرو شوی ودرخواست نجات او را بکنی، که اگر چنین درخواستی کنی درخواستی کرده ای که به واقعیت آن آگاهی نداری و من تو را پند می دهم که مبادا از جاهلان باشی.

بعد از این وحی، نوح(ع)از واقع امر آگاه شد و به پروردگارش ملتجی گشت که: پروردگارا من پناه می برم به تو از اینکه از تو چیزی بخواهم که علمی به واقعیت آن ندارم، و از تو درخواست می کنم که عنایت شامل حالم بشود و با مغفرتت مرا بپوشانی، و بارحمتت بر من عطوفت کنی، که اگر غیر این کنی از زیانکاران خواهم شد.

2- خصائص نوح(ع)

اولین پیامبر اولواالعزم، پدر دوم نسل حاضر بشر و. . . حضرت نوح(ع)اولین پیغمبر اولوا العزم و از بزرگان انبیاء(ع)است، که خدای عز و جل او و سایر انبیاء اولوا العزم را بر تمامی بشر مبعوث کرده و با کتاب وشریعت فرستاده است، بنا بر این، کتاب او اولین کتاب آسمانی است که مشتمل بر شرایع الهی است، و شریعت او نیز اولین شریعت خدایی می باشد.

و آن جناب پدر دوم نسل حاضر بشر است، چون تمامی افرادبشر امروز از طرف پدر و مادربه آن جناب منتهی می شوند و همه ذریه آن حضرتند، که قرآن کریم در باره اش فرمود: و جعلناذریته هم الباقین[8] و آن جناب پدر بزرگ همه انبیاء است، غیر آدم و ادریس(ع)، و خدای تعالی در این باب فرموده: و ترکنا علیه فی الاخرین. [9]

و آن جناب اولین پیغمبری بوده که باب تشریع احکام و کتاب و شریعت را گشوده و فتح نمود، و علاوه بر طریق وحی، با منطق عقل و طریق احتجاج با مردم صحبت کرد، بنا بر این آن جناب ریشه و منشا دین توحید در عالم است، و بر تمامی افراد موحد عالم که تاکنون آمده و تا قیامت خواهند آمد منت داشته و همه مرهون اویند، و به همین جهت است که خدای عز و جل اورا به سلامی عام اختصاص داده و هیچ کس دیگر را در آن سلام شریک وی نساخت و فرمود: سلام علی نوح فی العالمین. [10]

و باز به همین جهت است که خدای عز و جل او را از همه عالمیان برگزیدو ازنیکوکارانش شمرد [11]، و او را عبدی شکور خواند[12]، و او را از بندگان مؤمن خود دانست [13]، و او راعبدی صالح خواند. [14]

و آخرین دعایی که خدای تعالی از آن جناب نقل فرموده این است که به درگاه پروردگارش عرضه داشت: رب اغفر لی و لوالدی و لمن دخل بیتی مؤمنا وللمؤمنین و المؤمنات و لا تزد الظالمین الا تبارا. [15]

3-داستان نوح(ع)در تورات فعلی

در تورات دراصحاح ششم از سفر تکویندر باره آن جناب چنین آمده که وقتی مردم در روی زمین زاد و ولد را شروع کردند و دخترانی برایشان پیدا شد، پسران خدا - که منظورپیغمبران هستند - دیدند دختران مردم زیبایند لا جرم از آن دختران هر چه را اختیار می کردندهمسرخود می ساختند. رب - یعنی خدای تعالی - گفت روح من در انسان دائما داوری نخواهدکرد زیرا که او نیز بشر است -آزاد است و اراده دارد - و روزگار او به صد و بیست سال رسیده بود، و در زمین طاغوتها در آن ایام بودند - همچنانکه بعداز آن نیز بوده اند - چون فرزندان خدا(انبیاء)داخل بر دختران مردم شدند و دختران برای آنان اولادآوردند، و جبارانی پدید آمد که از همان روزگاران نخستین اسم داشتند.

و چون رب دید شر انسان در زمین زیاد شد و تمامی خاطرات فکری قلب بشر همه روزه شر شد، رب غصه دار شد که دید عمل انسان در زمین اینطورشده، و در قلب خود تاسف خورد، به ناچار فرمان داد که جنس این بشر را که من آفریده ام از روی زمین محوکنید، هم انسان را وهم همه چهارپایان و جنبندگان و مرغان هوا را، برای اینکه من ازاعمالی که آنها کردند محزون شدم، و اما نوح، نعمت را در چشم رب بدید.

اینها همه فرزندان نوحند، و نوح مردی نیکوکار و در میان اقران و نزدیکان خود مردی کامل بود و با خدا سیر می کرد، و برای او سه فرزند متولد شد به نامهایسام، حام، ویافث، و زمین در پیش روی خدا فاسد شده و پر از ظلم گردید، و خدا زمین را دید که فاسدشده، زیرا هر فردی از افراد بشر طریقه اش در زمین فاسد شد.

آنگاه خدا به نوح فرمود که عمر کل بشریت به سر آمده و دارم می بینم که به زودی نابودمی شوند، برای اینکه زمین از رفتار آنان پر از ظلم شده، و من نابود کننده آنان ونابود کننده زمینم، تو برای خودت از چوبجفرسفینه ای بساز و در آن کشتی خانه هایی جدا جدا بساز، و از داخل وخارج، آن را قیرمالی کن، و آن را بدین منوال می سازی که طولش سیصد ذراع، عرضش پنجاه ذراع و بلندیش سی ذراع باشد، و برای آن پنجره ای به بلندی یک ذراع قرارمی دهی، و درب ورودی آن را که می سازی در دو سمت آن مسکن هایی روی هم، یعنی به صورت سه طبقه بالا و پایین و متوسط درست می کنی، که اینک من دارم طوفان آب بر روی زمین رامی آورم، تا تمامی اهل زمین و هر جسد دارای روح و حیات را که در زیر آسمان است هلاک کنم، همه جانداران روی زمین می میرند، ولی من عهدم را با تو استوار می دارم، تو و فرزندان و همسرت و همسر فرزندانت داخل کشتی می شوید، و از هر جاندار صاحب جسد یک جفت داخل کشتی می کنی تا نسل آنها از بین نرود، و باید این یک جفت نرو ماده باشند، از مرغان ماده اش از جنس نرش باشد، از چهارپایان نیز همجنس باشد، از تمامی جنبندگان زمین همه همجنس باشند، خود این جنبندگان نزد تو می آیند تا نسلشان باقی بماند، و تو نیز برای خودت ازهر طعام خوردنی فراهم بیاورو در کشتی نزد خود جمع کن تا هم طعام تو باشد و هم طعام آن جانداران، نوح بر حسب دستوری که خدای تعالی داده بود عمل کرد.

و در اصحاح هفتم از سفر تکوین می گوید، رب به نوح گفت: تو و همه فرزندانت داخل کشتی شوید، زیرا من تو را از میان نسل موجود بشر مردی نیکوکار دیدم، و از همه چهارپایانی که پاک هستند را هفت تا هفت تا به صورت نر و ماده نزد خود نگه دار، و از آنهایی که ناپاکندتنها دو به دو نگه دار، که آنها نیز باید نر و ماده باشند، از مرغان نیز هفت تا هفت تا به صورت نرو ماده پیش خود ببر تا نسل آنها در روی زمین باقی بماند زیرا که من نیز بعد از هفت روز دیگر، چهل روز و چهل شب بر زمین می بارانم، و در روی زمین هر موجود استواری که ساخته ام را محومی کنم، نوح بر حسب آنچه خدا امر کرده بود عمل کرد.

بعد از آنکه نوح به سن ششصد سالگی رسید طوفان زمین را فرا گرفت و نوه و فرزندان و همسر خودش و همسران پسرانش از روی آب طوفان داخل کشتی شدند، هر جنبنده ای هم که در زمین بود - چه پاکش و چه ناپاکش - همانطور که خدابه نوح فرمان داده بود به صورت نرو ماده و دوتا دوتا داخل کشتی شدند.

و بعد از هفت روز چنین شد که آبهای طوفان، زمین رافرا گرفت، و این حادثه درششصدمین سال عمر نوح و در روز هفدهم ماه دوم بود و در آن روز همه چشمه های وسیع و بزرگ جوشیدن گرفت و طاقهای آسمان باز شد، و چهل روز و چهل شب باران ببارید، و درهمان روز، نوح و همسرش و فرزندانشساموحامویافثباهمسرانشان داخل درکشتی شدند، و تمامی مرغان با ماده های همجنس خود، و همه پرندگان کوچک دارای بال داخل بر نوح در درون کشتی شدند، و از هر جاندار دارای جسد جفت جفت به درون کشتی درآمدند، و از هر جنبنده دارای جسد که وارد می شدند نر و ماده وارد می شدند، همانطور که خدادستور داده بود، آنگاه خدا درب کشتی را بر نوح بست.

و طوفان چهل روز در زمین ادامه داشت، آب بی اندازه زیاد شد، کشتی آنقدر بالا رفت که بر بالای همه زمین قرار گرفت و روی آبها حرکت می کرد، آب جدا زیاد و عظیم بود حتی تمامی کوههای بلندی که در زیر آسمان بود پانزده ذراع زیر آب فرو رفتند، باز آب رو به فزونی داشت، بطوری که دیگر اثری از کوهها باقی نماند، در نتیجه تمامی جانداران صاحب جسد ازمرغان و چهار پایان و وحشی ها و تمامی خزندگانی که روی زمین می خزیدند و تمامی مردم وتمامی موجوداتی که بوئی از روح حیات را در دماغ داشتند همه مردند، البته آنهایی که درخشکی زندگی می کردند، و خدا تمامی موجوداتی که بر روی زمین استوار بود از بین برد، چه انسانهاو چه چهار پایان و چه حشرات و چه مرغان، همگی از روی زمین محو شدند تنها نوح وهمراهانش در کشتی باقی ماندند، و باز آب همچنان تا مدت صد و پنجاه روز رو به فزونی داشت.

تورات، سپس دراصحاح هشتم از سفر تکوینمی گوید: خدابه یاد نوح و همه وحوش و چهار پایانی که در کشتی با او بودند افتاد، و بادی را بر زمین عبور داد که در نتیجه آبها آرام گرفتند و جلو چشمه های زمین و درهای آسمان گرفته شد، آسمان دیگر نبارید و آبهایی که اززمین جوشیده بود به تدریج به زمین برگشت، و بعد از صد و پنجاه روز آب کاهش یافت و کشتی در روز هفدهم در ماه هفتم بر بالای جبال آرارات مستقر گردید، و آب تا ماه دهم، همه روزه فرو می نشست تا اینکه در دهه اول آن ماه قله های کوهها سر از آب در آورد.

و بعد از چهل روز چنین شد که نوح پنجره ای را که برای کشتی درست کرده بود بازکرد، و کلاغ را از درون کشتی رها ساخت، کلاغ همه جا سرگردان بال می زد و به نزد نوح برنگشت تا آنکه زمین به کلی خشک شد و آب در آن فرو رفت بعد از کلاغ کبوتر را رها ساخت تا ببیند آیا آب درروی زمین کم شده یا نه، و چون کبوتر جای خشکی نیافت تا منزل کند به ناچار به نزد نوح و به کشتی برگشت چون آب هنوز همه روی زمین را پوشانده بود، نوح دست خود را دراز کرد و کبوتر را گرفته به نزد خود در داخل کشتی برد. وباز هفت روز دیگر درکشتی درنگ کرده مجددا کبوتر را از داخل کشتی رها ساخت، کبوتر هنگام عصر نزد نوح برگشت، در حالی که یک برگ سبز زیتون به منقار داشت، نوح فهمید که آب از روی زمین فروکش کرده و کم شده است هفت روزدیگر مکث کرد، باز کبوتر را رها ساخت این دفعه دیگربه نزد نوح برنگشت.

و در اول ماه ششصد و یکمین سال از عمر نوح بود که آب به کلی فرو رفته و نوح پرده کشتی را برداشت و چشمش به زمین افتاد و دید که آب به کلی فرو رفته، و در روز بیست و هفتم ماه دوم بود که زمین خشک شد.

آنگاه خدای تعالی با نوح چنین گفتگو کرد که ای نوح!توو همسر و فرزندانت و همسران ایشان از کشتی خارج شوید و همه حیواناتی که صاحب جسد هستند و در کشتی با توبودند و همه جنبندگانی که در زمین حرکت می کنند را از کشتی خارج کن، و در زمین توالدو تناسل را براه بینداز، و عده انسانها را زیاد کن، نوح و فرزندانش و همسر خود و همسر فرزندانش و همه حیوانات و جنبندگان و همه مرغان با همجنس و همنوع خود از کشتی خارج شدند.

و نوح قربانگاهی برای رب بنا کرد، و از هر چهار پا و پرنده پاک یکی بگرفت، آنگاه سوختنی ها، یعنی هیزمها را به بالای قربانگاه برد، رب چون این را دید نسیم رضایت را وزانیددر قلب خودش با خود گفت دیگر هرگز زمین را به خاطر انسان لعنت نمی کنم و به صرف تصوراینکه قلب انسان از روزی که پدید آمده شریر بوده تمامی جانداران زمین را مانند این دفعه هلاک نمی کنم و مقرر می دارم مادامی که زمین برجا است در زمین زراعت باشد و در آن سرماو گرما، تابستان و زمستان، و روز و شب باشد و هرگز این نظام را بر هم نمی زنم.

و در اصحاح نهم از سفر تکوین آمده که خدا نوح و فرزندانش را مبارک کرد، و به نسل آنان برکت داد، و به آنان فرمود: توالد کنید وعده نفرات بشر را زیاد کنید و زمین را از انسانها پرسازید، و باید که ترس و وحشت شما - تنها بر جان خودتان نباشد بلکه - حیوانات زمین و کل مرغان آسمان با کل جنبندگان بر روی زمین و کل ماهیان دریا باشد چون من کل جنبندگان زنده را به دست شما سپرده ام تا برای شما طعامی باشد، همچنانکه همه گیاهان سبزرا به شماسپرده ام تنها از هر حیوانی خون آن و جنابتش را نخورید، و من، تنها برای شماخونخواهی می کنم - نه برای سایرجانداران - خون شما را طلب می کنم، چه از حیوانی که خونتان را ریخته باشند و چه از انسانی که چنین کرده باشد، خون انسان را از کسی که خون برادرش راریخته طلب می کنم، آری ریزنده خون انسان خونش ریخته می شود، چون خدا انسان را به شکل خود درست کرده، به همین جهت باید که از راه توالد و تناسل عدد انسانها را در زمین بسیارکنید.

خدا با نوح و فرزندانش سخن گفت، و در سخنش چنین فرمود: اینک من میثاق خود رابا شما می بندم، هم با شما و هم با نسل شما که بعد از شما می آید، و هم با هرنفس زنده ای که با شما - در کشتی - بودند چه مرغان و چه چهار پایان، و همچنین کل وحوش زمین که با شمابودندو با شما از کشتی خارج شدند حتی همه جنبندگان زمین، میثاق خود را با شما محکم کردم که هیچ یک از شما جانداران دارای جسد، نسلش به وسیله طوفان منقرض نشود، و اینکه از این به بعد دیگر طوفانی که زمین را ویران سازد پیش نیاورم، و اما علامت این میثاق که من بین خود و شما بسته و استوار کرده ام - که کل صاحبان نفس زنده که با شما هستند تا قرنهای آینده از طوفان ویرانگر ایمن باشند - این است که من قوس خودم را در ابرها نهادم، تا علامت میثاقی باشدکه بین من و بین زمین بسته شد، و در نتیجه از این پس هرگاه ابری را بر زمین بگسترانم قوس خود را در ابر می بینم و به یاد میثاقی که بین خود و شما و هر صاحب نفس زنده ودارای جسد بسته ام می افتم، و همین باعث می شودکه طوفان ویرانگر بپا نکنم و هر حیوان صاحب جسد را هلاک نسازم.

پس هر زمان که قوس در ابر باشد من آن را می بینم تا به یادمیثاقی بیفتم که تا ابد بین خدا و بین هر صاحب نفس زنده در کل جسدهای ساکن در زمین بسته شده و خدابه نوح گفت این است آن علامتی که مرا به یاد میثاقی می اندازد که من بین خود و بین هر صاحب جسدی برروی زمین بسته ام.

آن پسران نوح که با نوح از کشتی خارج شدند عبارت بودنداز سام و حام و یافث، و حام پدر کنعان است، و این سه نفر، پسران نوح بودند که تمامی انسانهای روی زمین از این سه تن شعبه شعبه شدند.

موارد مخالفت و تفاوت داستان نوح(ع)در تورات با آنچه در قرآن آمده است و نوح در ابتداء، کشاورز بود و درخت انگور می کاشت، وقتی شراب خورد ومست شدو در حال مستی لخت و عریان داخل خیمه اش شد، حام که پدر کنعان باشد عورت پدرش رادید و به دو برادرش که در خارج خیمه بودند خبر داد، پس سام و یافث ردائی(پوششی)را به دوش خود گرفته از پشت سر به روی پدرانداختند، و عورت پدر خود را پوشاندند، در حالی که صورت خود را به طرف پشت برگردانده بودند که عورت پدر را نبینند.

همینکه پدر ازمستی به هوش آمد و ملتفت شد که پسر کوچکش چه کرده، گفت: کنعان ملعون باد، بنده بندگان برادران خود باشد و گفت: مبارک بادیهوهخدای سام، و کنعان بنده او باشد، تا خدایافث را وسعت دهد و در خیمه های سام، مسکن گزیند و کنعان عبد اوباشد.

نوح بعد از ماجرای طوفان، سیصد و پنجاه سال زندگی کرد و مجموعاعمر نوح نهصد وپنجاه سال بود، و بعد از آن از دنیا رفت. این بود آنچه که از تورات مورد حاجت ما بود.

و این بیان - بطوری که ملاحظه می کنید - از چند جهت مخالف با بیان قرآن است:

 1 - در تورات هیچ نامی از غرق شدن همسرنوح نیامده بلکه تصریح کرده به اینکه او باشوهرش داخل کشتی شد، و بعضی اینطور توجیه کرده اندکه شاید نوح دو همسر داشته، یکی غرق شده و دیگری نجات یافته.

2 - در تورات نامی از پسر نوح که غرق شد نیامده در حالی که قرآن کریم سرگذشت اورا آورده است.

3 - در تورات سخنی از مؤمنین به نوح در میان نیامده و تنهانام نوح و خانواده اش، وفرزندان و همسر فرزندانش آمده است.

4 - در تورات، مجموعا عمر نوح را نهصد و پنجاه سال ذکرکرده، در حالی که از ظاهرقرآن عزیز بر می آید که نهصد و پنجاه سال آن مدتی است که نوح(ع)قبل از حادثه طوفان در بین مردمش به کار دعوت پرداخته، و در این زمینه فرموده: و لقد ارسلنا نوحا الی قومه فلبث فیهم الف سنة الا خمسین عاما فاخذهم الطوفان و هم ظالمون. [16]

5 - مساله قوس قزحی که تورات آن را وسیله یاد آوری خداذکر کرده، و مساله فرستادن کلاغ و کبوتر که به عنوان خبرگیری از فروکش شدن آب آورده، و نیز خصوصیاتی که برای کشتی ذکر کرده، از عرض و طول و ارتفاع و سه طبقه بودن آن، و مدت طوفان و بلندی آب طوفان و غیره، قرآن کریم از ذکر آنها ساکت است، و بعضی از آنها مطالبی است که بعید به نظرمی رسد، نظیر مساله قوس قزح، که خدای تعالی با آن میثاق ببندد، و امثال این معانی در قصه سرائی های صحابه و تابعین در داستان نوح(ع)زیاد است که بیشتر آن سخنان به جعلیات اسرائیلی شبیه تر است.

4 - در تواریخ و اسطوره های سایر ملل در باره طوفان چه آمده است؟

صاحب المنار در تفسیر خود می گوید در تواریخ امت های قدیم نیز جسته و گریخته ذکری از مساله طوفان آمده، بعضی از آن سخنان با مختصر اختلافی مطابق با خبری است که در سفر تکوین تورات آمده و بعضی دیگر با مختصر توافقی مخالف آن است.

و از همه اخبار نزدیک تر به خبر سفر تکوین، اخبار کلدانیان است، و اینان همان قومی هستند که حادثه نوح در سرزمینشان رخ دادبرهوشعویوسیفوساز این قوم نقل کرده اندکه زمانیکهزیزستروسبعد از اینکه پدرشاوتیرتاز دنیا رفت، در عالم رؤیا دید که - به اوگفتند - به زودی آبها طغیان می کند، و تمام افراد بشر غرق می شوند، و به او دستور دادند که سفینه ای بسازد تا به وسیله آن خودش و اهل بیت و خواص و دوستانش را از غرق شدن حفظکند، او نیز چنین کرد، و این روایت بدین جهت که طوفان رامخصوص دوران جبارانی دانسته که فساد را در زمین گسترش دادند و خدا آنان را با عذاب طوفان عقاب کرد، مطابق روایت سفرتکوین است.

بعضی از انگلیسی ها به الواحی از آجر دست یافتند که در آن این روایت با حروف میخی نوشته شده و متعلق به دورهآشور بانیپالبود، یعنی حدود ششصد و شصت سال قبل ازمیلاد مسیح بوده و خود آن از نوشته ای متعلق به قرن هفتم قبل از میلاد نقل شده بود، در نتیجه نمی توانداز سفر تکوین تورات گرفته شده باشد چون قدیمی تر از آن بوده است.

یونانیهانیز خبری از طوفان، روایت کرده اند و این خبر را افلاطون در کتابش به این مضمون آورده که: کاهنان مصری به سولون - حکیم یونانی - گفتند: آسمان، طوفانی درزمین بپا کرد که وضع زمین را به کلی تغییر داد و چند نوبت و به طرق مختلف بشر روی زمین هلاک گردید، و این امر باعث شد که انسانهای عصر جدید هیچ اثر و معارفی از آثار انسانهای

قبل از خود را در دست نداشته باشندمانیتونداستان طوفان را آورده وتاریخ آن را بعد ازهرمس اولکه بعد ازمیناس اولبوده ذکر کرده است، و به حسب این نقل نیز، تاریخ طوفان قدیم تر از تاریخی است که تورات برای آنان ذکر کرده. و از قدمای یونان روایت شده که در قدیم طوفانی عالم گیر حادث شدو همه روی زمین را فرا گرفت، تنهادوکالیونو همسرش بیرااز آن نجات یافتند.

و از قدمای فرس - ایرانیان - نیز روایت شده که گفته اند خداطوفانی بپا کرد و زمین راکه به دست اهریمن - خدای شرور - مالامال از فساد و شر شده بود غرق کرد، و گفته اندکه این طوفان نخست از داخل تنوری آغاز گردید، تنوری که در خانه عجوزه(زول کوفه)واقع بود و این عجوزه همیشه نان خود را در این تنور می پخت، و لیکن مجوسیان منکر طوفانی عالم گیر بوده و گفته اند که طوفان موردبحث تنها در سرزمین عراق بوده و دامنه اش تا به حدود کردستان نیزکشیده شده بود.

قدمای هند نیز وقوع طوفان را ثبت کرده و آن را به شکلی خرافی روایت کرده و هفت بار دانسته اند، و در باره آخرین طوفان گفته اند: پادشاه هندیان و همسرش در یک کشتی عظیم که آن را به امر الله خودفشنوساخته و با میخ و لیف خرما محکم کرده بود نشستند و از غرق نجات یافتند، و این کشتی بعد از طوفان و فروکش شدن آب بر کوهجیمافات - هیمالیا - به زمین نشست. ولیبرهمی هامانندمجوسیان منکر طوفانی عمومی هستند که همه سرزمین هند را گرفته باشد، و مساله تعدد وقوع طوفان از ژاپنی ها و چینی هاو برزیلی ها و مکزیکی ها، و اقوامی دیگر نیز روایت شده، و همه این روایات متفقند در اینکه سبب پیدایش این طوفان ظلم و شرور انسانها بوده، که خدای تعالی آنان را به این وسیله عقاب کرده است. [17]

در کتاب اوستا که کتاب مقدس مجوسیان است در نسخه ای که به زبان فرانسه ترجمه و در پاریس چاپ شده آمده است که اهورا مزدا به ایما(که به اعتقادمجوسیان همان جمشید پادشاه است)وحی کرد که به زودی طوفانی واقع خواهد شد و همه زمین غرق خواهدگشت، و به او دستور داد تا چهاردیواری بسیار بلندی بسازد بطوری که هر کس داخل آن قرار بگیرد از غرق شدن محفوظ بماند. ونیز به او دستور داد تا از زنان و مردانی که صالح برای نسل باشند جماعتی را برگزیده و در آن چهار دیواری جای دهد، و همچنین از هر جنسی اجناس مختلف حیوانات یک نر و ماده داخل چهار دیواری کند، ودر داخل چهار دیواری اطاقها وسالن هایی در چند طبقه بسازد تا انسانهایی که در آنجا جمع می شوند در آن اطاقهامنزل کنند، و همچنین حیوانات و جانوران و مرغان نیز در آن جای داشته باشند، و نیز به وی دستور دادتا درداخل آن چهار دیواری، درختان میوه ای که مورد حاجت مردم باشد بکارد و حبوباتی که مایه ارتزاق جانداران است کشت وزرع کند تا در نتیجه زندگی به کلی از روی زمین قطع نشودو کسانی باشند که در آینده زمین را آباد کنند.

و در تاریخ ادب هند بطوری که عبد الوهاب نجاردر قصص الانبیای خود آورده، درباره داستان نوح آمده: در هنگامی که مانو(پسر اله به اعتقاد وثنی مسلک ها)داشت دست خود را می شست، ناگهان یک ماهی به دستش آمد که مایه دهشت وی شد، چون ماهی سخن می گفت و از او می خواست که وی را از هلاکت نجات دهد و به او وعده می داد که اگر چنین کند او نیزمانورا در آینده از خطری عظیم نجات می دهد، و آن خطر عظیم و عالم گیر که ماهی از آن خبر می داد عبارت بود از طوفانی که به زودی همه مخلوقات را هلاک می کند، وبنا بر این شرط، مانو آن ماهی را در مرتبان حفظ کرد.

وقتی ماهی بزرگ شد به مانو از سالی خبر داد که در آن سال طوفان واقع می شود، وسپس راه نجات را نیز به او آموخت و آن این بود که کشتی بزرگی درست کند وهنگام بپا شدن طوفان داخل آن کشتی گردد، و می گفت من تو را از طوفان نجات می دهم، در نتیجه مانو دست به کارساختن کشتی شد، و ماهی آنقدر بزرگ شد که دیگر در مرتبان جای نگرفت و به ناچارمانو آن را به دریا افکند.

چیزی نگذشت که طوفان همانطور که ماهی گفته بود آمدو وقتی مانو داخل کشتی می شد دوباره ماهی نزد او آمد و کشتی مانو را به شاخی که بر سر خود داشت بست و آن را به طرف کوههای شمالی کشید و در آنجا مانو کشتی را به درختی بست و چون آب فروکش نمود وزمین خشک شد مانو تنها ماند.

5- آیا نبوت نوح(ع)، جهانی و برای همه بشر بوده؟

در این مساله آراء و نظریه علماء با هم اختلاف دارد، آنچه در نزد شیعه معروف است این است که رسالت آن جناب عمومیت داشته و آن جناب بر کل بشر مبعوث بوده، و از طرق اهل بیت(ع)نیز روایاتی دال بر این نظریه وارد شده، روایاتی که آن جناب را از شرحی در مورد نبوت و بعثت انبیاء و جواب به بعض اهل سنت که منکر عمومیت رسالت نوح(ع)هستندانبیاء اولوا العزم شمرده، و اولوا العزم در نظرشیعه عبارتند از: نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، ومحمد(ص)که بر عموم بشر مبعوث بودند.

و اما بعضی از اهل سنت معتقدند به عمومیت رسالت آن جناب و اعتقاد خود را مستندکرده اند به ظاهر آیاتی همانند رب لا تذر علی الارض من الکافرین دیارا[18] و: لا عاصم الیوم من امر الله الا من رحم[19] و: و جعلنا ذریته هم الباقین[20] که دلالت دارند بر اینکه طوفان تمامی روی زمین[21] را فرا گرفت. و نیز به روایات صحیحی در مساله شفاعت استنادکرده اند که می گوید: نوح اولین رسولی است که خدای تعالی به سوی اهل زمین گسیل داشته است، و لازمه این حدیث آن است که آن جناب بر همه اهل زمین مبعوث شده باشد.

بعضی دیگر از اهل سنت منکر این معنا شده و به روایت صحیحی از رسول خدا(ص)استدلال کرده اند که فرموده است هر پیغمبری تنها بر قوم خود مبعوث شده ولی من بر همه بشر مبعوث شده ام، و از آیاتی که دسته اول به آنها استدلال کرده اند پاسخ داده اند به اینکه آن آیات قابل توجیه و تاویل است، مثلا ممکن است که منظور از کلمه ارض - زمین همان سرزمینی باشد که قوم نوح در آن سکونت داشته و وطن آنان بوده است همچنان که فرعون در خطابش به موسی و هارون گفت: و تکون لکما الکبریاءفی الارض. [22]

پس معنای آیه اول این می شود که: پروردگارا!دیاری از کافران قوم مرا در این سرزمین زنده نگذار. و همچنین مراد از آیه دوم این می شود که: امروز برای قوم من هیچ حافظی از عذاب خدا نیست. و مراد از آیه سوم این می شود که: ما تنها ذریه نوح را باقیمانده از قوم اوقرار دادیم.

و لیکن حق مطلب این است که در کلام اهل سنت آنطورکه باید حق بحث ادا نشده وآنچه سزاوار است گفته شود این است که: پدیده نبوت اگر در مجتمع بشری ظهورپیدا کرده است به خاطر نیازی واقعی بوده که بشر به آن داشته و به خاطر رابطه ای حقیقی بوده که بین انسان در مسیر کمالی خود(به طبع ثانوی)ناچار از حیات اجتماعی و تعاونی است مردم و پروردگارشان برقرار بوده است و اساس و منشا این رابطه یک حقیقت تکوینی بوده نه یک اعتبار خرافی، برای اینکه یکی از قوانینی که در نظام عالم هستی حکم فرما است قانون وناموس تکمیل انواع است، ناموسی که هر نوع از موجودات را به سوی غایت و هدف هستیش هدایت می کند همچنان که قرآن کریم هم فرمود: الذی خلق فسوی و الذی قدر فهدی[23] و نیزفرمود: الذی اعطی کل شی ء خلقه ثم هدی. [24]

پس هر نوع از انواع موجودات عالم از آغاز تکون و وجودش به سوی کمالش حرکت می کند و رو به سوی آن هدفی دارد که منظور از خلقتش آن هدف بوده، هدفی که خیرو سعادت آن موجود در آن است، نوع انسانی نیز یکی از این انواع است و از این ناموس کلی مستثناءنیست، اونیز کمال و سعادتی دارد که به سوی رسیدن به آن در حرکت است و افرادش به صورت انفرادی و اجتماعی متوجه آن هدفند.

و به نظر ما این معنا ضروری و بدیهی است که این کمال برای انسان به تنهایی دست نمی دهد برای اینکه حوائج زندگی انسان یکی دوتا نیست و قهرا اعمالی هم که باید برای رفع آن حوائج انجام دهد از حد شمار بیرون است در نتیجه عقل عملی که او را وادار می سازد تا ازهر چیزی که امکان دارد مورد استفاده اش قرار گیرد استفاده نموده و جماد و نبات و حیوان رااستخدام کند، همین عقل عملی او را ناگزیرمی کند به اینکه از اعمال غیر خودش یعنی ازاعمال همه همنوعان خود استفاده کند.

چیزی که هست افراد نوع بشر همه مثل همند و عقل عملی و شعور خاصی که در این فردبشر هست در همه افراد نیز هست همانطور که این عقل و شعور، این فرد را وادارمی کند به اینکه از همه چیز بهره کشی کند همه افراد دیگر را نیز وادار می کند، و همین عقل عملی، افراد را ناچارساخته به اینکه اجتماعی تعاونی تشکیل دهند یعنی همه برای همه کار کنند و همه از کارکردهم بهره مند شوند، این فرد از اعمال سایرین همان مقدار بهره مند شود که سایرین از اعمال وی بهره مند می شوند و این به همان مقدار مسخردیگران شود که دیگران مسخر وی می شوند، همچنانکه قرآن کریم به این حقیقت اشاره نموده می فرماید: نحن قسمنابینهم معیشتهم فی الحیوة الدنیا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات لیتخذ بعضهم بعضا سخریا. [25]

ضرورت وجود قانون در حیات اجتماعی بشرو اینکه گفتیم بنای زندگی بشر بر اساس اجتماع تعاونی است، وضعی است اضطراری و اجتناب ناپذیر، یعنی وضعی است که حاجت زندگی از یک سو و نیرومندی رقیبان از سوی دیگر برای انسان پدید آورده. پس اگر انسان مدنی و تعاونی است درحقیقت به طبع ثانوی چنین است نه به طبع اولی زیرا طبع اولی انسان این است که از هر چیزی که می تواند انتفاع ببرداستفاده کند حتی دسترنج همنوع خود را به زور از دست او برباید و شاهد اینکه طبع اولی انسان چنین طبعی است که در هر زمان فردی از این نوع قوی شد و از دیگران بی نیاز گردید و دیگران در برابر او ضعیف شدند به حقوق آنان تجاوز می کند و حتی دیگران را برده خود ساخته واستثمارشان می کند یعنی از خدمات آنها استفاده می کند بدون اینکه عوض آن را به ایشان بپردازد، قرآن کریم نیز به این حقیقت اشاره نموده و فرموده است: ان الانسان لظلوم کفار[26]ونیز فرموده: ان الانسان لیطغی ان راه استغنی ان الی ربک الرجعی. [27]

این نیز بدیهی و مسلم است که اجتماع تعاونی در بین افراد وقتی حاصل شده و بطورکامل تحقق می یابد که قوانینی در بین افراد بشر حکومت کند و وقتی چنین قوانینی دربشر زنده و نافذ می ماند که افرادی آن قوانین را حفظ کنند، و این حقیقتی است که سیره مستمره نوع بشرشاهد صدق و درستی آن است و هیچ مجتمعی از مجتمعات بشری چه کامل و چه ناقص، چه متمدن و چه منحط نبوده ونیست مگر آنکه رسوم و سنت هایی در آن حاکم و جاری است حال یابه جریانی کلی و یا به جریانی اکثری، یعنی یا کل افرادمجتمع به آن سنت ها عمل می کنند ویا اکثر افراد آن، که بهترین شاهد درستی این ادعا تاریخ گذشته بشر و مشاهده و تجربه است.

واین رسوم و سنت ها، که توی خواننده می توانی نام آنها را قوانین بگذاری موادو قضایائی فکری هستند که از فکر بشر سرچشمه گرفته اند و افراد متفکر، اعمال مردم مجتمع رابا آن قوانین تطبیق کرده اند حال یا تطبیقی کلی و یا اکثری، که اگر اعمال مطابق این قوانین جریان یابد سعادت مجتمع یا بطور حقیقی و قطعی و یا بطور ظنی و خیالی تامین می شود، پس به هر حال، قوانین عبارتند از: اموری که بین مرحله کمال بشر و مرحله نقص او فاصله شده اند، بین انسان اولی که تازه در روی زمین قدم نهاده، و انسانی که واردزندگی شده و در صراط استکمال قرار گرفته و این قوانین او را به سوی هدف نهایی وجودش راهنمایی می کند دقت بفرماییدعلاوه بر هدایت تکوینی انسان، و بهره مندی او از عقل و تفکر، هدایت تشریعی انسان از راه وحی و نبوت، برای رسیدن به کمال و سعادت ضروری و لازم است حال که معنای قانون معلوم شد، این معنا نیز در جای خود مسلم شده که خدای تعالی برحسب عنایتش، بر خود واجب کرده که بشر را به سوی سعادت حیات و کمال وجودش هدایت کند همانطور که هر موجود از انواع موجودات دیگررا هدایت کرده و همانطور که بشر را به عنایتش از طریق خلقت - یعنی جهازاتی که بشر را به آن مجهز نموده - و فطرت به سوی خیر و سعادتش هدایت نموده و در نتیجه بشر از این دو طریق نفع و خیر خود را از زیان و شر و سعادتش را ازشقاوت تشخیص می دهد و قرآن کریم در این باره فرموده: و نفس و ما سویها فالهمها فجورهاوتقویها قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها. [28]

همچنین واجب است او را به عنایت خود به سوی اصول و قوانینی اعتقادی و عملی هدایت کند تا به وسیله تطبیق دادن شؤون زندگیش بر آن اصول به سعادت و کمال خود برسد زیراعنایت الهی ایجاب می کند هر موجودی را از طریقی که مناسب با وجود او باشد هدایت کند.

مثلا نوع وجودی زنبور عسل، نوعی است که تنها از راه هدایت تکوینی به کمال لایق خودمی رسد ولی نوع بشر نوع وجودی است که تنها با هدایت تکوینی به کمال وسعادتش دست نمی یابد و باید که از راه هدایت تشریع و به وسیله قانون نیز هدایت شود.

آری برای هدایت بشر این کافی نیست که تنها او را مجهز به عقل کند، - البته منظور ازعقل در اینجا عقل عملی است، که تشخیص دهنده کارهای نیک از بد است - چون همانطورکه قبلا گفتیم همین عقل است که بشر را وادار می سازد به استخدام و بهره کشی از دیگران، و همین عقل است که اختلاف را در بشر پدید می آورد، و از محالات است که قوای فعال انسان دوتا فعل متقابل را که دو اثر متناقض دارند انجام دهند، علاوه بر این، متخلفین از سنن اجتماعی هر جامعه، و قانون شکنان هر مجتمع، همه از عقلاء و مجهزبه جهاز عقل هستند، و به انگیزه بهره مندی از سرمایه عقل است که می خواهند دیگران را بدوشند.

پس روشن شد که در خصوص بشر باید طریق دیگری غیر ازطریق تفکر و تعقل برای تعلیم راه حق و طریق کمال و سعادت بوده باشد و آن طریق وحی است که خود نوعی تکلیم الهی است، و خدای تعالی با بشر - البته به وسیله فردی که در حقیقت نماینده بشر است - سخن می گوید، و دستوراتی عملی و اعتقادی به او می آموزد که به کار بستن آن دستورات وی را در زندگی دنیوی و اخرویش رستگار کند.

عمل نکردن بشر به تعالیم وحی، نمی تواند دلیل بر لغوبودن ارسال رسل و انزال کتب باشدو اگر اشکال کنی که چه فرقی بین بود و نبود وحی و دستورات الهی هست با اینکه می بینیم دستورات الهی فایده ای بیش از آنچه عقل حکم کرده و اثر بخشیده نداشته است وعالم انسانی تسلیم شرایع انبیاء نگشته همانطور که تسلیم حکم عقل نگردیده است و خلاصه بشریت نه در برابر احکام عقل خاضع و تسلیم شد و نه در برابر احکام شرع، نه به ندای عقل گوش داد و نه به ندای شرع، پس وحی آسمانی با اینکه نتوانست مجتمع بشری را اداره نموده اورا به صراط حق بیندازد چه احتیاجی به وجود آن هست؟

در پاسخ می گوییم: این بحث دو جهت دارد، یکی اینکه خدای تعالی چه باید بکند؟ودیگری اینکه بشر چه کرده است؟از جهت اول گفتیم بر عنایت الهی واجب است که مجتمع بشری را به سوی تعالیمی که مایه سعادت او است و او را به کمال لایقش می رساند هدایت کند، و این همان هدایت به طریق وحی است که در این مرحله عقل به تنهایی کافی نیست، و خدای تعالی نمی باید تنها به دادن عقل به بشر اکتفاء کند. و جهت دوم بحث این است که بشر در مقابل این دو نعمت بزرگ یعنی نعمت عقل که پیامبر باطن است و نعمت شرع که عقل خارج است چه عکس العملی از خود نشان داده، و ما در این جهت بحثی نداریم، بحث ما تنهادر جهت اول است، و وقتی معلوم شد که بر عنایت الهی لازم است که انبیائی بفرستد و ازطریق وحی بشر را هدایت کند، جاری نشدن تعالیم انسان ساز انبیاء در بین مردم، مگر در بین افراد محدود ضرری به بحث ما نمی زند و وجهه بحث و نتیجه آن را تغییر نمی دهد، (پس همانطورکه به خاطر عمل نکردن بشر به دستورات عقلی نمی شود گفت چرا خدا به بشر عقل داده، عمل نکردن او به دستورات شرع نیز کار خدای تعالی را در فرستادن انبیاء لغو نمی کند)همچنانکه نرسیدن بسیاری از افراد حیوانات و گیاهان به آن غایت و کمالی که نوع آنها برای رسیدن به آن خلق شده اند باعث نمی شود که بگوییم: چرا خدا این حیوان را که قبل از رسیدنش به کمال قرار بود بمیرد و فاسد شود خلق کرد، با اینکه او می دانست که این فرد، به حد بلوغ نمی رسدو عمر طبیعی خود را نمی کند؟

و کوتاه سخن اینکه طریق نبوت چیزی است که در تربیت نوع بشر نظر به عنایت الهی چاره ای از آن نیست(بلکه این عقل خود ما است که حکم می کند به اینکه باید خدای تعالی بشر را از طریق وحی تربیت کند و گرنه العیاذ به الله خدایی بیهوده کار خواهد بود، هر چند همین عقل ما در مرحله عمل به این حکم خود یعنی به دستورات وحی عمل نکند، و حتی به سایراحکامی که خود درآن مستقل است عمل ننماید. )آری عقل حکم می کند به اینکه اگر خدای

شریعت نوح(ع)که نخستین شریعت الهی بوده، لزوما جهانی و همگانی بوده است تعالی بشر را از راه وحی هدایت و تربیت نکند حجتش بر بشر تمام نمی شود، و نمی توانددرقیامت اعتراض کند که مگر من به تو عقل نداده بودم، زیرا وظیفه و کار عقل کار دیگری است، عقل کارش این است که بشر را دعوت کند به سوی هر چیزی که خیر و صلاحش در آن است، حتی اگر گاهی او را دعوت می کندبه چیزی که صلاح نوع او در آن است، نه صلاح شخص او، در حقیقت باز او را به صلاح شخصش دعوت کرده، چون صلاح نوع نیز صلاح شخص است، در این بحث دقت بیشتری به کار ببرید و به خوبی در مضمون آیه زیر تدبیر بفرمایید: انا اوحیناالیک کما اوحینا الی نوح و النبیین من بعده و اوحینا الی ابراهیم و اسمعیل و اسحق و یعقوب و الاسباط و عیسی و ایوب و یونس و هرون و سلیمان و آتینا داود زبورا و رسلا قدقصصناهم علیک من قبل و رسلا لم نقصصهم علیک و کلم الله موسی تکلیما رسلا مبشرین و منذرین لئلا یکون للناس علی الله حجة بعد الرسل و کان الله عزیزا حکیما. [29]

پس در عنایت خدای تعالی واجب است که بر مجتمع بشری، دینی نازل کند که به آن بگروند و شریعت و طریقه ای بفرستد که آن را راه زندگی اجتماعی خود قراردهند، دینی که اختصاص به یک قوم نداشته باشد، و دیگران آن را متروک نگذارند، بلکه جهانی و همگانی باشد لازمه این بیان این است که اولین دینی که بر بشر نازل کرده چنین دینی باشد یعنی شریعتی عمومی و فراگیر باشد.

و اتفاقااینطور هم بوده، چون خدای عز و جل فرموده: کان الناس امة واحدة فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین و انزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیمااختلفوافیه[30]، که این آیه شریفه بیان می کند: مردم در آغاز پیدایش خود در همان اولین روزی که خلق شدندو شروع به افزودن تعداد و نفرات خود کردند بر طبق فطرت ساده خود زندگی می کردند، و هیچ اختلافی در بینشان نبود، بعدها به تدریج اختلافات و منازعات بر سر امتیازات زندگی دربینشان پیدا شد، و خدای تعالی برای رفع آن اختلافات انبیاء را مبعوث کرد، و شریعت و کتابی به آنان داد تا بین آنان در هر اختلافی که دارند حکم کنند و ماده خصومت و نزاع را ریشه کن نمایند.

آنگاه در ضمن منت هایی که بر محمد خاتم النبیین(ص)نهاده می فرماید: شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا و الذی اوحینا الیک و ما وصینا به ابراهیم وموسی و عیسی[31] و مقام منت گزاری اقتضا دارد که شرایع الهی نازل شده بر کل بشر، همین شرایع باشد که فرمود: به تو وحی کردیم نه چیز دیگر، و اولین شریعتی که نام برده شریعت نوح بوده و اگر شریعت نوح برای عموم بشر نمی بود بلکه مختص به مردم زمان آن حضرت بود یکی ازاین دو محذور پیش می آمد: یا اینکه پیغمبر دیگری دارای شریعت برای غیر قوم نوح وجودداشته، که باید در آیه شریفه آن را ذکر می کرد که نکرده، نه در این آیه و نه در هیچ جای دیگرقرآن، و یا اینکه خدای سبحان غیر قوم نوح، اقوامی که در زمان آن جناب بودند و بعد از آن جناب تا مدتها می آمده و می رفته اند مهمل گذاشته و آنان را هدایت ننموده است، و هیچ یک ازاین دو محذور را نمی توان ملتزم شد.

پس معلوم شد که نبوت نوح(ع)عمومی بوده و آن جناب کتابی داشته که مشتمل بر شریعتی رافع اختلاف بوده، و نیز معلوم شد که کتاب او اولین کتاب آسمانی ومشتمل بر شریعت بوده و همچنین معلوم شد مراد از اینکه در آیه سابق فرمود: و با آنان کتاب رابه حق نازل کرد تا در بین مردم در آنچه اختلاف می کنند حکم نمایندهمین کتاب نوح(ع)و یا کتاب غیر او از سایرانبیاء اولوا العزم یعنی ابراهیم و موسی و عیسی و محمد(ص)است.

و نیز روشن گردید که آنچه از روایات دلالت دارد بر اینکه نبوت آن جناب عمومی نبوده از آنجا که روایاتی است مخالف با قرآن کریم مردود است، در حالی که روایاتی دیگرصریح در عمومیت نبوت آن جناب است، در حدیث حضرت رضا(ع)آمده که اولوا العزم از انبیاء پنج نفر بودند که هر یک شریعتی جداگانه و کتابی علی حده داشتند، ونبوتشان عمومی و فراگیر بوده، حتی انبیاء غیر خود آن حضرات نیز مامور به عمل به شریعت آنان بودند، تاچه رسد به غیر انبیاء، و این حدیث در تفسیر آیه شریفهکان الناس امة واحدة[32] درجلد دوم این کتاب گذشت.

6 - آیا طوفان نوح همه کره زمین را فرا گرفت؟سخن صاحب المنار در این باره

جواب از این سؤال در فصل سابق داده شد، برای اینکه وقتی ثابت شد که دعوت آن جناب عمومی بوده، قهرا باید عذاب نازل شده نیز عموم بشر را فرا گرفته باشد و این خود قرینه خوبی است بر اینکه مراد از سایر آیاتی که به ظاهرش دلالت بر عموم دارد همین معنا است، مانند آیه ای که دعای نوح(ع)را حکایت نموده و می فرماید: رب لا تذر علی الارض من الکافرین دیارا[33]، و آیه ای که باز گفتار آن جناب را حکایت نموده می فرماید: لا عاصم الیوم من امر الله الا من رحم[34] ، و آیه شریفهو جعلنا ذریته هم الباقین. [35]

و از شواهدی که در کلام خدای تعالی بر عمومیت طوفان شهادت می دهد این است که در دو جا از کلام مجیدش فرموده که: به نوح دستور دادیم تا از هر نوع حیوان نر و ماده ای یک جفت داخل کشتی کند، چون واضح است که اگر طوفان اختصاص به یک ناحیه از زمین داشت مثلا مختص به سرزمین عراق بود - که بعضی [36]گفته اند - احتیاج نبود که از تمامی حیوانات یک جفت سوار کشتی کند، زیرا فرضا اگر حیوانات عراق منقرض می شدند در نواحی دیگر زمین وجود داشتند.

بعضی [37]این احتمال را اختیارکرده اند که طوفان مخصوص سرزمین قوم نوح بوده.

صاحب تفسیرالمنار در تفسیر خود گفته: اما اینکه خدای تعالی بعد از ذکر نجات نوح(ع)و اهلش فرموده: و جعلنا ذریته هم الباقینو باقیماندگان بعد از طوفان رامنحصر در ذریه آن جناب نموده ممکن است منظور از آن، انحصاری اضافی و نسبی باشد، و معنایش این باشد که از قوم آن جناب تنها ذریه اش را باقی گذاشتیم نه از کل ساکنان زمین.

و اما اینکه آن جناب از خدای تعالی خواست که دیاری ازکافران را بر روی زمین باقی نگذاردعبارتی که از آن جناب حکایت شده صریح در این معنا نیست که منظورش از کلمهارضهمه کره زمین است، چون معروف از کلام انبیاء و اقوام و همچنین از اخباری که تاریخ از آنان حکایت می کنداین است که منظورشان از کلمهارض - هر جا که ذکر شده باشد - سرزمین خود آنان یعنی خصوص وطن آنان است، مثل آیه زیر که در حکایت خطاب فرعون به موسی می فرماید: و تکون لکماالکبریاء فی الارض[38] که منظورش از زمین، کره زمین نیست بلکه سرزمین مصر است، و آیه شریفهو ان کادوا لیستفزونک من الارض لیخرجوک منها[39]، که دراینجانیز منظور از کلمهارضخصوص وطن رسول خدا(ص)یعنی شهر مکه است، و آیه شریفهو قضینا الی بنی اسرائیل فی الکتاب لتفسدن فی الارض مرتین[40] که منظور از کلمهارض سرزمینی است که در آنجا موطن کردند و شواهد بر این گفتار بسیاراست.

ولیکن ظواهر آیات با کمک قرائن و تقلیدهایی که از یهود و نصارای قدیم به ارث مانده دلالت دارد بر اینکه در دوران نوح روی کره زمین غیر از نقطه ای که قوم نوح بودند، هیچ نقطه دیگری مسکونی نبوده و جمعیت بشر منحصر بودند در همان قوم نوح که آنها هم در حادثه طوفان هلاک شدند و بعد از آن حادثه به جز ذریه آن جناب کسی نماند و این احتمال اقتضاء دارد که طوفان تنها در قطعه زمینی واقع شده باشد که نوح و قومش - و یا به عبارت دیگر کل بشر - در آن قطعه زندگی می کرده اند و طوفان همه آن بقعه را از کوهستان و دشتش فرا گرفته باشد نه همه کره زمین را، مگر آنکه احتمال دیگری دهیم و بگوییم اصلا در آن روز که قریب العهدبه آغازپیدایش زمین و بشر بوده از کره زمین تنها همان سرزمین نوح و قومش خشک و مسکونی بوده و ما بقی هنوزاز زیر آب بیرون نیامده بوده، و علمای زمین شناس و ژئولوژیست ها نیز می گویند: زمین در روزگاری که از کره خورشید جداشد کره ای آتشین و ملتهب بود و به تدریج سرد شده وبه صورت کره ای آبی در آمد، کره ای که همه اطرافش را آب فرا گرفته بود و سپس به تدریج بیان نادرستی سخن صاحب المنار و اشاره به اینکه آیات قرآنی ظاهر در اینست که طوفان نوح همه زمین را فرا گرفته بوده است نقاط خشکی از زیر آب بیرون آمد.

صاحب المنار سپس اضافه می کند به استدلالی که بعضی از اهل نظر بر عمومیت طوفان کرده و گفته اند: دلیل بر این معنا این است که ما فسیل و اسکلت های سنگ شده ماهیانی را دربالای کوهها یافته ایم و معلوم است که ماهی بالای کوه زندگی می کرده پس حتما در روزگاری زندگی می کرده که بالای کوهها نیز زیر آب قرار داشته و این کافی است به اینکه یک بار کوههادر زیر آب قرار گرفته باشند.

آنگاه سخن این اهل نظر را رد نموده و گفته است پیدا شدن صدفهاو حیوانات دریایی دربالای قله کوهها دلیل بر این نمی شود که از آثار باقیمانده از طوفان نوح است بلکه آنچه به ذهن نزدیکتر است این است که گفتیم قلل جبال و همچنین سایر نقاط کره زمین در زیر آب درست شده وتکون یافته است زیرا بالا رفتن آب برای چند روز از کوهها کافی نیست در اینکه حیوانات زنده ای در بالای قلل جبال بمیرند و فسیل شوند.

آنگاه در آخر گفتارش کلامی دارد که خلاصه اش این است که این مسائل تاریخی وباستانی از اهداف و مقاصد قرآن نیست و به همین جهت قرآن کریم آن را بطور صریح و قاطع بیان نکرده ما هم که در این باره اظهار نظری کردیم تنها گفتیم از ظاهر نصوص چنین بر می آیدنه اینکه خواسته باشیم اعتقاد دینی خود را اظهار نماییم و یا نتیجه بحث را به عنوان یک عقیده قطعی دینی بپذیریم، بنا بر این اگردر فن ژئولوژی خلاف این نتیجه ثابت شده باشد ضرری به حال ما ندارد برای اینکه هیچ نص قطعی، بحث ما را نقض نمی کند. [41] مؤلف: اما اینکه آیات را تاویل کرده و حصر را در آنها اضافه گرفته مرتکب تقییدی شده که هیچ دلیلی بر این تقییددلالت نمی کند و اما اینکه در رد استدلال بر وجود فسیل حیوانات در بالای قله کوهها گفته: این معنا دلیل نمی شود براینکه طوفان نوح جهانی بوده، زیرا طوفان برای چند صباحی قلل جبال را فرا گرفته و این مدت کوتاه کافی نیست در اینکه حیواناتی درآن بلندیها بمیرند و فسیل شوند، در پاسخش می گوییم که ممکن است امواج طوفان این فسیل هارا که قبلا در دریا مرده و به صورت فسیل شده بودند به بالای کوهها آورده باشد و این احتمال درباره طوفانی آن چنان عظیم که همه کره زمین و قلل جبال را فرا گرفته باشد احتمال بعیدی نیست.

و بعد از همه این حرفها، صاحب المنار به این معنا توجه نکرده که آیات داستان نوح(ع)اجمالی از برخی مباحث زمین شناسی در چند فصل صراحت دارد بر اینکه آن جناب مامور شده بود تا از تمامی حیوانات موجود در زمین یک جفت نرو ماده داخل کشتی کند و این خود صریح و یا مثل صریح است بر اینکه طوفان تمامی سطح کره زمین را که به صورت خشک و مسکونی بوده و یا قسمت معظم آن را که به منزله همه آن بوده فرا گرفته است.

پس مطلب این است که از ظاهر قرآن کریم - آن هم ظهوری که قابل انکار نیست - برمی آید که طوفان نوح تمامی کره زمین را فرا گرفته و آنچه از جنس بشر بر روی زمین بوده همه غرق شده اند مگر آن عده ای که در کشتی بوده و نجات یافتند، و هیچ دلیل قطعی که این ظهور رااز آیات بگیرد وجود ندارد.

و در سابق از دوست فاضلم آقای دکتر سحابی که در فن ژئولوژی، استاد دانشگاه تهرانند در خواست کرده بودم مرا از نتیجه بحث های ژئولوژی که پیرامون این طوفان جهانی شده آگاه سازد تا اگر نظریه ما را و آنچه که ما از ظاهر قرآن کریم استفاده کرده ایم را به وجه کلی تایید می کند دراین جا نقل کنیم ایشان نیز جوابی برایم فرستادند که ما آن را در طی چند فصل بطور مفصل ایراد می کنیم:

1 - سرزمینهای رسوبی

: در علم ژئولوژی اصطلاحاراضی رسوبیبه طبقاتی اززمین اطلاق می شود که رسوبات آبهای جاری بر روی زمین آنها را پدید آورده ماننددره هاو مسیل ها - سیل راهها - که پوشیده از شن و ماسه می باشند.

علامت رسوبی بودن زمین انباشته شدن سنگ و ریگهای مدور و کروی شکل بر روی هم است که این سنگها در آغاز قطعاتی دندانه دار و از هر طرف دارای لبه های تیز بوده که در اثرحرکت در بستر رودخانه ها و اصطکاک با سنگهای اطراف، لبه های تیزش سائیده شده و گرد ومدورشده اند و آب همه آنها را به نقطه ای دور یا نزدیک حمل کرده که فشارش در آن نقطه کاهش یافته و این سنگها و ریگها در آنجا روی هم انباشته شده اند.

و این اراضی رسوبی مختص به دره ها نیست بلکه غالب سرزمینهای خاکی نیز از این راه تکون یافته اند یعنی از ته نشین شدن سیل های گل آلود پدید آمده اند، درحقیقت اینهاریگهای بسیار ریزی است که از سائیده شدن سنگها با آب سیل مخلوط شده و چون سبک وزن بوده با آب راه افتاده و در نقطه ای روی هم انباشته شده است.

دلیل این معنا هم این است که می بینیم اراضی رسوبی از طبقات مختلفی از ریگ و خاک پوشیده شده در حالی که ترتیب و نظمی در این طبقات به چشم نمی خوردو علت این بی نظمی این است که اولا این طبقات در یک زمان درست نشده و ثانیا مسیر سیلها و آبها همیشه در یک نقطه نبوده و شدت جریان نیز همیشه به یک اندازه نبوده در زمانهای مختلف نیز، هم مسیر تغییر می کرده و هم شدت جریان بوده است.

با این بیان روشن می شود که اراضی رسوبی در زمانهای قدیم مجرای سیل های مهیب بوده هر چند که امروز در نقطه بلندی واقع شده باشد و نهر و رودخانه ای از آن عبور نکند. و این اراضی که از جریان آبهای بسیار زیاد و برخاستن سیل های مهیب در آنها حکایت می کند دراغلب نقاط زمین و از آن جمله اغلب نقاط ایران از قبیل تهران و قزوین و سمنان و سبزوار و یزد وتبریز و کرمان و شیراز و غیر اینهایافت می شود و بعضی از آنها در مرکز بین النهرین و جنوب آن ودر ماوراء النهر و صحرای شام و در هند و جنوب فرانسه و ناحیه شرقی چین و اکثر نقاط آمریکایافت شده، و ضخامت این طبقه رسوبی در بعضی از نقاط به صدها متر می رسد همچنانکه درزمین تهران متجاوز از چهارصد متر است.

و این بیان دو نتیجه را دست می دهد یکی اینکه سطح زمین در عهدی نه چندان دور(که توضیحش خواهد آمد)مجرای سیل های مهیب و عظیمی بوده که چه بسا معظم نقاط روی زمین را پوشانده است.

نتیجه دوم اینکه طغیان و طوفان آب - از نظر ضخامت قشررسوبی در بعضی از اماکن نه در یک نوبت بوده و نه در یک سال و چند سال، بلکه این حوادث بطور دائم و مکرر در طول صدها سال بوده در هر نوبتی که طوفانی رخ می داده یا سیلی برمی خاسته یک طبقه رسوبی درمحل پدید می آمده و چون حادثه تمام و فروکش می شده طبقه ای از خاک روی آن طبقه رسوبی را می پوشانده باز اگر سیل و طوفانی برخاسته روی آن طبقه خاکی طبقه ای رسوبی به جای نهاده، و همینطور. و نیز این نتیجه به دست آمدکه اختلاف طبقات رسوبی در خردی و درشتی ریگهایش به ما می فهماند که سیل ها و طوفانها از نظر شدت و ضعف مختلف بوده اند.

2 - عامل پیدایش قشرها و طبقات ژئولوژی، همان طبقات رسوبی بوده اند

طبقات رسوبی عادتا باید به شکل افقی پدید آیند چون(وقتی سیلی برخاست در نقطه ای که از حرکت باز می ماند مواد غیر آبی خود را در آنجا ته نشین کرده و طبقه ای افقی از رسوب پدید می آورد)لیکن گاهی می شود که اجزای متراکم رسوبی در تحت فشارهای بسیار شدید، فشاری که یا ازسمت بالا بر او وارد می آورد(مانند آبشارهای بزرگ)و یا در اثر عوامل درونی زمین از پایین برآن وارد می شودبه تدریج از شکل افقی درآمده و دائره شکل می شود البته چنین چیزی درزمانهای کوتاه رخ نمی دهد بلکه وقتی ممکن است رخ دهد که میلیونها سال ادامه یابد. وپیدایش کوهها و سلسله جبال به هم پیوسته ای که می بینیم بعضی بر بالای بعضی دیگر قرار گرفته اند و قله بعضی از آن سلسله سر از زیر آب دریاها درآورده، و کوهستانها را تشکیل داده انددر اثر گذشت سالهایی بس طولانی بوده است.

و ما از این مطلب نتیجه می گیریم که آنچه طبقات رسوبی افقی شکل در روی زمین هست تازه ترین پدیده های کره زمین است و دلائل فنی موجود نیز دلالت می کند براینکه عمر این طبقات از ده الی پانزده هزار سال قبل از عصر حاضر تجاوز نمی کند. [42]

3 - توسعه و گسترش دریاها به علت سرازیر شدن سیلابها به طرف آنها

پیدایش قشرهای رسوبی جدید باعث شد که بیشتر دریاها توسعه یافته و زمین های اطراف خود را فرابگیرد، و آب دریاها بالا آمده بیشتر سواحل خود را بپوشاند و نقاط بلندی که در سواحل بوده را ازهمه اطراف و یا بیشتر اطرافش محاصره نموده آن نقطه مرتفع را به صورتجزیره و یا شبه جزیرهدر آورد.

یکی از نمونه های این جریان سرزمین بریتانیا است که قبلا به قاره اروپا متصل بوده وبعدها در اثر این جریان از آن قاره جدا شده و بین آن و فرانسه را آب فراگرفته است، و نمونه دیگرش دو قاره اروپا و آفریقا است که به وسیله صحرائی به یکدیگر متصل بودند، صحرا وسرزمینی که اروپا را از ناحیه جنوبش و آفریقا را از ناحیه شمالش به یکدیگر متصل می کرده ولی بعدها در اثر همین جریان یعنی بالا آمدن آب مدیترانه، آن سرزمین خشک زیر آب رفته ودو قاره اروپا و آفریقا از یکدیگر جدا شدند، و نیز در طرف شمال شرقی مدیترانه و یا جنوب شرقی اروپا، شبه جزیره ایتالیا و جزیره صقلیهوسردینیاو در سمت جنوب مدیترانه شبه جزیره تونس و جزایری(کوچک و بزرگ)پدید آمد. و نمونه دیگرش جزائر اندونزی است که از ناحیهجاوهوسوماترابه جزائر جنوبی ژاپن متصل است و نیز قاره آسیا که از ناحیه جنوب به آن سرزمین متصل بوده و در اثر بالا آمدن اقیانوس هند همه این سرزمین زیر آب رفته ونقاط بلندترش به صورت جزائری خشک مانده، همه این تحولات در دورانی واقع شده که گفتیم آب دریاها بالا آمده که آن دوران همان دوران وقوع طوفان است. و نمونه چهارمش آمریکای شمالی است که قبلا به شمال اروپا اتصال داشته اما بعد از حادثه طوفان و بالا آمدن آب دریاها از اروپا جدا شده است.

حرکات و تحولات داخلی زمین نیز آثار بسزائی در به راه افتادن آبها و مستقر شدن آن درنقاط گودتر زمین داشته و لذا می بینیم بعضی از نقاط زمین که در دوراناستیلای طوفان برزمین، دورانی که بیشتر نقاط زمین به صورت دریاچه و دریا درآمد، در زیر آب قرار داشته که رفته رفته آب آن به جاهای دیگر منتقل شده و آن نقطه خشک شده است، یکی از نمونه های این جریان همان جنوب سرزمین خوزستان است که در سابق در زیر آب قرار داشته و دریای خلیج فارس از آنها به وجود آمده. [43]

4 - در عهد طوفان چه عواملی باعث زیاد شدن آبها و شدت عمل آنها شدند؟

شواهدی که در فن ژئولوژی آمده و ما در سابق به بعضی از آنهااشاره نمودیم مؤید این احتمالندکه ریزش باران در اوائل دوره حاضر از ادوار حیات بشر که همان دوره وقوع طوفان باشد ریزشی غیر عادی بوده(زیرا ریزش باران بطور عادی، طوفانی پدید نمی آورد که همه کره زمین راغرق کند)و قطعا ریزش باران در آن دوره ناشی از تغیرات جوی مهمی بوده که آن تغیرات نیز بطورقطع، خارق العاده بوده است، یعنی هوا در این دوره بعد از سرمائی شدید نسبتا گرم شده و چون بیشتر نیمکره شمالی پوشیده از برف و یخ بوده احتمال قوی می رود که همان یخهای دوره سابق بر این دوره هنوز باقی بوده و در اکثر نقاط منطقه معتدل شمالی در مرتفعات باقی بوده اندو حرارت در سطح زمین در دوره متوالی اعث شده باشد که تحول شدیدی در جو، وانقلاب عظیمی در بالا رفتن بخار آب به جو به وجود بیاید و ابرهائی بسیار متراکم و غیر عادی و هولناک آورده باشد که این ابرها بارانهائی شدید و هولناک و بی سابقه ریخته باشند.

و معلوم است که نزول بارانهای سیل آسا و ادامه داشتن این بارش بر ارتفاعات پوشیده ازبرف و یخ و مخصوصا بر سلسله جبال جدید الاحداث که در جنوب و مغرب آسیا و جنوب اروپاو شمال آفریقا یعنی سلسله جبالالبرزوهیمالیاوآلپ[44] و در مغرب آمریکا چه سیل های عظیم و ویرانگری پدید می آورد، سیل هائی که سنگ های بزرگ را از جای می کند وزمین های هموار را می شوید و گود می کندو گودیهای زمین را از سنگ و خاک پر می کند و بالامی آورد و مسیل های جدیدی پدید می آورد و مسیل های قبلی را گودتر و وسیع تر می سازد، و آنچه از سنگ و شن و ریگ که با خودحمل کرده به صورت پوسته و قشر رسوبی جدیدی پدیدمی آورد.

عامل دیگری که باعث شدت این طوفان و سیل شده و حجم آن را بیشتر کرده این است که همه می دانیم که در زیر زمین منابعی از آب وجود دارد که پوسته ای رسوبی روی آن راپوشانده و نمی گذارد آن آبها براه بیفتند و معلوم است که وقتی سیلی عظیم آن پوسته را بشویدآبهای زیر زمینی نیز بیرون آمده و دست به دست سیلها می دهند و نیروی شکننده آن سیلها را درتخریب و غرق کردن هر چه بر سر راه دارند زیادتر می کنند.

چیزی که هست این است که چون آبهای زیرزمینی محدوداست قهرا با براه افتادنش تمام می شود و وقتی آسمان از باریدن باز بایستد و طوفان تمام شود، آبها به طرف گودیها یعنی دریاها و زمین های گود و منابع خالی شده زیر زمین می روندو منابع خالی شده زیر زمین به مقدارظرفیت خود آن آبها را می مکند.

5 - نتیجه بحث

بنا بر آنچه در بحث کلی ما گذشت ما می توانیم داستانی راکه قرآن کریم از خصوصیات طوفان واقع شده در زمان نوح آورده با نتائجی که از این بحث گرفته می شود تطبیق دهیم نظیر آیه شریفهففتحنا ابواب السماء بماء منهمر و فجرنا الارض عیونافالتقی الماء علی امر قد قدر[45] و آیه: حتی اذا جاء امرناو فار التنورو آیهو قیل یاارض ابلعی ماءک و یا سماء اقلعی و غیض الماء و قضی الامر. [46]

از جمله مطالبی که مناسب با این مقام است خبری است که بعضی ازجراید تهران[47] نقل کرده و خلاصه اش این است که: عده ای از دانشمندان آمریکائی به راهنمایی یک نفرارتشی ترکیه، در بعضی از قلل جبال آرارات واقع در مشرق ترکیه در ارتفاع 1400 پائی کوه به چند قطعه چوب برخورده اند که به نظر می رسد قطعاتی از یک کشتی بسیار قدیمی بوده و متلاشی شده و حدس زده اندکه عمر بعضی از آن قطعات دو هزار و پانصد سال قبل از میلادباشد.

و موازین باستان شناسی دلالت می کرده بر اینکه قطعات مذکور قسمتی از یک کشتی ای بوده که حجم آن بالغ بر دو لث حجم کشتیکوئین ماریانگلیسی بوده و کشتی کوئین ماری هزار و نوزده پا طول و صد و هجده پا عرض داشته، چوبهای مزبور را از ترکیه به سانفرانسیسکو بردندتا در پیرامون آن تحقیق به عمل آوردند و ببینند آیا با اعتقادی که صاحبان ادیان در باره کشتی نوح(ع)دارند تطبیق می کند یا خیر.

6- عمر طولانی نوح(ع)

قرآن کریم دلالت دارد بر اینکه نوح(ع)عمری بس دراز داشته و(تنها قبل ازحادثه طوفان و بعد از بعثتش)نهصد و پنجاه سال قوم خود را به سوی خدای سبحان دعوت می کرده ولی بعضی[48] از دانشمندان این معنا را بعید دانسته و گفته اند که: عمر انسانها اغلب ازصد سال، و حد اکثر ازصد و بیست سال تجاوز نمی کند حتی بعضی از آنان گفته اند که: در قدیم هر یک ماه را یک سال می نامیدند و در نتیجه هزار سال منهای پنجاه سال قرآن بر این حساب معادل هشتاد سال منهای ده ماه می شود لیکن توجیه این آقایان بسیار بعیداست(زیرا سابقه ندارد که مردمی و قومی یک ماه را یک سال بنامند).

بعضی[49] دیگر گفته اند: طول عمر نوح(ع)روی جریان عادی و طبیعی نبوده بلکه(مانند سایر معجزات)جنبه خارق عادت داشته، ثعلبی در قصص الانبیاء در خصائص نوح گفته: وی از همه انبیاء بیشتر عمر کرده و به همین جهت او را اکبر الانبیاء و شیخ المرسلین می گفته اند و خدای تعالی معجزه او را همین طول عمر او قرار داده بود، چون آن جناب هزار سال عمر کرده بود در حالی که نه یک دندان از دست داده بود و نه هیچ یک از قوای بدنی خود را.

لیکن حق مطلب این است که تا به امروز هیچ دلیلی اقامه نشده بر اینکه ممکن نیست انسان با عمر این چنین طولانی زندگی کند، بلکه آنچه به اعتبار عقلی نزدیکتراست این است که انسانهای اولی عمری بسیار زیادتر از عمر طبیعی انسانهای امروز داشته اند برای اینکه زندگی آنان زندگانی ساده، و غم و اندوهشان بسیار کم و قهرا بیماریهایشان نیز محدود بوده، واین همه انواع بیماری که امروز گریبانگیربشر شده نداشتند و همچنین سایر عواملی که ویرانگرزندگی آدمی است درآنها وجود نداشته دلیل بر این هم که بساطت و سادگی زندگی و نداشتن اندوه فراوان عمر را طولانی می کند این است که در همین زمان نیز هر کسی را که می بینیم صدسال یا صد و بیست سال و یا صد و شصت سال عمر کرده وقتی زندگیش را بررسی می کنیم می بینیم زندگی ساده، و هم و غم اندک و ناچیزی داشته و اصولا فهمی ساده ولی فارغ داشته یعنی بسیاری از صحنه ها که دیگران را پریشان می کند او را پریشان نمی کرده با این حساب چه بعدی دارد که عمر بعضی از افراد بسیار قدیمی به صدها سال بالغ شده باشد.

علاوه بر این، اعتراض کردن به کتاب خدا در خصوص عمر نوح با اینکه این کتاب مقدس معجزات و خارق العادات بسیاری برای انبیاء ذکر می کند اعتراضی است عجیب و مابحثی پیرامون معجزات در جلد اول این کتاب گذراندیم.

7- کوه جودی کجا است؟

بعضی ها گفته اند[50]: این کوه در دیاربکرکه سرزمینی است در موصل و متصل است به کوههایارمینیهکه تورات آن کوهها را جبال آرارات نامیده واقع شده است.

صاحب قاموس گفته: جودی کوهی است در جزیره ای که کشتی نوح بر روی آن قرار گرفت واین کوه در تورات، کوه آرارات نامیده شده[51]. و صاحب کتابمراصد الاطلاعگفته کلمهجودی - با تشدید یا - نام کوهی است مشرف بر جزیره ابن عمر، و این جزیره در شرق دجله ازسرزمینهای موصل واقع شده و جودی همان کوهی است که کشتی نوح بعد از فروکش شدن آب بر آن کوه قرار گرفت. [52]

8- بعضی گفته اند

گیریم که قوم نوح به خاطر گناهانی که مرتکب شدند غرق گشتند در این میان گناه حیوانات روی زمین چه بوده است که همه گرفتار طغیان آب شدند؟.

این از بی پایه ترین اعتراضها است، چون هر هلاکتی هر چند عمومی باشد عقوبت وانتقام نیست، زیرا بسیار است حوادث عمومی که در یک لحظه ویا زمانی کوتاه هزاران هزارانسان و حیوان را در کام مرگ می برد و این حوادث که یا زلزله است و یا طوفان و یاوبا و یاطاعون، حوادثی نادر نیست بلکه بسیار اتفاق افتاده و می افتد و این خدای سبحان است که درمخلوقات خود هر حکمی بخواهد می راند.

پی نوشت ها:

[1] با استفاده از سوره های اعراف، هود و نوح.

[2] سوره بقره، آیه 21.

[3] سپاس خدای را که ما را از قوم ستمکارنجات داد، پروردگارا مرا در جایگاه با برکتی فرود آرکه تو بهترین فرود آورندگانی.سوره مؤمنون، آیه 28 و 29.

[4] با استفاده از سوره هود و صافات.

[5] پروردگارا این قوم کافر را هلاک کن و دیاری از ایشان را بر روی زمین باقی مگذار، که اگرایشان را باقی بگذاری بندگان پاک و با ایمانت را گمراه می کنند و فرزندی هم جزبدکار و کافر از آنان به ظهور نمی رسد.سوره نوح، آیه 26 و 27.

[6] بارالها!بین من و قوم، حکم فرما و به ما گشایشی عطا کن و من و مؤمنانی که با من همراهند ازشر قوم نجات ده. سوره شعراء، آیه 118.

[7] سوره هود، آیه 37.

[8] ونژاد و اولاد او را در روی زمین باقی گذاشتیم.سوره صافات، آیه 77.

[9] و در میان آیندگان برای او نام نیکویی قرار دادیم.سوره صافات، آیه 78صفحه : 377.

[10] سلام بر نوح در همه ادوار عالم بشریت تا روز قیامت.سوره صافات، آیه 79.

[11] سوره انعام، آیه 84 و سوره صافات، آیه 80.

[12] سوره اسری آیه 3.

[13] سوره صافات، آیه 81.

[14] سوره تحریم، آیه 10.

[15] بارالها مرا و پدر و مادرم را و عموم کسانی که با داشتن ایمان به خانه من در می آیند و عموم مؤمنین و مؤمنات را بیامرز،و در باره ستمگران به جز تبار و هلاکت میفزا.سوره نوح، آیه 28.

[16] و همانا ما نوح را به سوی قومش گسیل داشتیم و او مدت نهصد و پنجاه سال در بین آنان بود، پس از آن، طوفان ایشان را در حالی که همچنان ظالم بودند -و به نوح ایمان نیاورده بودند - بگرفت.سوره عنکبوت، آیه 14.

[17] المنار، ج 11، ص 101 - 105.

[18] تفسیر قرآن العظیم، ج 4، ص 427.

[19] پروردگارااز کافران دیاری بر روی زمین باقی مگذارد.سوره نوح، آیه 26.

[20] سوره هود، آیه 43.

[21] تنها ذریه نوح را باقی گذاشتیم.سوره صافات، آیه 77.

[22] منظور شما این است که کبریایی در زمین را از ما بگیرید و به خود اختصاص دهید.سوره یونس، آیه 78.

[23] آن خدایی که(عالم را)بیافرید و هر چه آفریدبه بهترین وجه آفرید که از آن بهتر تصور نمی شودو آن خدایی که هر چیزی راتقدیر و اندازه ای داد سپس هدایت فرمود.سوره اعلی، آیه 2 و 3.

[24] آن خدایی که خلقت هر چیزی را بداد و سپس هدایت کرد.سوره طه، آیه 50.

[25] ما معیشت آنان را در زندگی دنیا بین آنان تقسیم کرده و بعضی را به درجات مافوق بعضی دیگررساندیم تا یکدیگر را مسخر کنند.سوره زخرف، آیه 32.

[26] انسان محققا موجودی است ستمکار و کفرانگر.سوره ابراهیم، آیه 34.

[27] انسان محققا چنین است که هر گاه خود را بی نیاز احساس کند طغیان می کند، در حالی که بازگشتش به سوی پروردگار تو است.سوره علق، آیه 8.

[28] قسم به نفس و آنکه او را نیکو بیافرید و به اوخیر و شرش را الهام کرد که هر کس نفس ناطقه خود را از گناه و بدکاری پاک و منزه سازد به یقین رستگار خواهد بود.سوره شمس، آیات 7 – 10.

[29] ما به تو وحی کردیم همچنانکه به نوح و انبیاء بعداز او وحی کردیم و به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان وحی کردیم، و به داوود زبور را دادیم ورسولانی گسیل داشتیم که شرح حال آنان را برایت گفته ایم، و رسولانی نیز فرستاده ایم که شرح حالشان رابرایت نگفته ایم و خدا با موسی به طریقی ناگفتنی تکلم کرد در حالی که اینها همه فرستادگانی بشارت ده وبیم رسان بودند تا دیگر بعد از این همه رسول، مردم - در قیامت - حجتی علیه خدا نداشته باشند، و خدامقتدری شکست ناپذیر و حکیمی علی الاطلاق است.سوره نساء، آیات 163 – 165.

[30] مردم همه یک امت بودند، پس آنگاه خدای تعالی انبیاء را که بشارت ده و بیم رسان بودندمبعوث کرد، و با آنان کتاب را به حق نازل فرمود تادر بین مردم در آنچه اختلاف دارند حکم کنند.سوره بقره، آیه 213.

[31] خدا برای شما مسلمین از دین، همان را تشریع کردکه به نوح توصیه نمود، و به سوی تو نیزهمان را وحی کردیم و به ابراهیم وموسی و عیسی هم آن را توصیه نمودیم.سوره شوری، آیه 13.

[32] سوره بقره، آیه 213.

[33] سوره نوح، آیه 26.

[34] سوره هود، آیه 43.

[35] تنهاذریه نوح را بر روی زمین باقی گذاشتیم.سوره صافات، آیه 77.

[36] تفسیر المنار، ج 12، ص 105، ط بیروت.

[37] تفسیر المنار، ج 12، ص 106 و 107، ط بیروت.

[38] شما دو تن در پی آنید که سروری در زمین را به دست آورید.سوره یونس، آیه 78.

[39] محققا می خواستند تو را به تنگ آورندتا از این سرزمین بیرونت کنند.سوره بنی اسرائیل، آیه 76.

[40] ما به بنی اسرائیل وحیی حتمی کردیم که محققادو نوبت در زمین فساد خواهید کرد.سوره بنی اسرائیل، آیه 4.

[41] تفسیر المنار، ج 12، ص 106.

[42] بله دانشمندان این فن، بعضی از طبقات رسوبی کناره بالتیک و سایر مناطق نیمکره شمالی رااستثناء کرده و گفته اند که اینها در عین افقی بودن، به خاطر جهاتی که در محل خود ذکر شده مربوط است به قدیم ترین عهد ژئولوژی زمین.

[43] چون شهر شوش و قصر کرخه که متعلق به ایران بودند در زمان سلاطین هخامنشی بر ساحل دریاقرار داشتند و کشتی های بادی که در خلیج فارس کار می کرده اند طناب و حلقه آن را جلو قصر می بستند.

[44] ناگفته نماند که اگر ما جبال مذکوررا جدید الاحداث خواندیم برای این است که این جبال کم عمرترین کوههای زمین هستند و بیش از دو میلیون سال از عمر آنهانگذشته و چون باد و بارانهای کمتری دیده اند لذا بلندی خود را حفظ کرده و فعلا بلندترین کوههای زمین هستند.

[45] ما هم(دعای او را مستجاب کرده و)درهای آسمان را گشودیم و سیلابی از آسمان فرو ریختیم و در زمین چشمه هایی جاری ساختیم تا آب آسمان و زمین با هم به طوفانی که مقدر و حتمی شده بود اجتماع یافت.سوره قمر، آیه 11 و 12.

[46] پایان گفتار آقای دکتر سحابی.

[47] روزنامه کیهان اول سپتامبر 1962 مطابق با اول ربیع الاول 1382 هجری قمری که از روزنامه آسوشیتدپرس نقل کرده است.

[48] تفسیر المنار، ج 12، ص 103، ط بیروت.

[49] تفسیر المنار، ج 12، ص 103، ط بیروت.

[50] تورات، سفر پیدایش، باب هشتم، ص 10.

[51] قاموس، ج 1، ص 285، ط بیروت.

[52] مراصد الاطلاع، ج 1، ص 356، ط بیروت.

کلمات کلیدی
آیات  |  قرآن  |  خدا  |  زمین  |  نوح  |  کشتی  |  آب  |  طوفان  |  نوح ( ع )  | 
لینک کوتاه :  
نویسنده : نوح تاریخ : 1400/09/01

نوع نه نوح چرا نوشتی نوع

نویسنده : ناشناس تاریخ : 1398/12/01

عالی بود

نویسنده : محسن تاریخ : 1398/06/21

عالی بود

نویسنده : ناشناس تاریخ : 1398/01/11

مسالةٌ!!! اینهمه آب بعدش کجا رفت؟؟ یا بهتره بگم از کجا اومد؟ قانون بقای جرم منظورمه. اگه یخچال ها آب شدن نهایت میشه ۷۰ متر. اگه سفره های زیر زمینی کلا بالا اومد نهایت۲۵ متر اگه تمام بخار آب جو بیاد زمین میشه ۳ سانت ۸هزار متر ارتفاع آب کجا رفت؟ خواستید خودتونم حساب کنید: مساحت زمین: 510m km^2 کل آب زیر زمین: 13m km3 کل رطوبت هوا تفریبا یک هزارم آب زیر زمینه. قوانین فیزیک ایراد زیاد دارن

نویسنده : ناشناس تاریخ : 1399/06/06

بعد اونوقت آقای عبداله، خالقی که قدرت بی نهایت دارد، این همه زمین را زیر و رو کرد ولی یک بار سعی نکرد خودش مستقیم با همه مردم توی ذهنشون صحبت کنه بهشون از وجود خودش خبر بده؟

نویسنده : عبداله تاریخ : 1399/04/01

با سلام. به نظرم بعید نیست که خشکی های روی زمین و حتی مساحت و شکل زمین با الان خیلی متفاوت بوده باشه.وحتی اینکه خداوند وقتی مستقیم دست به اقداماتی میزنه که ما بش معجزه میگیم هر ناممکنی رو ممکن میکنه چون بهرحال خالق قدرت بی نهایتی دارد که حتی ممکنه از حساب و کتاب ذهن ما خارج باشه. نهایتا مساله مسلم هدایت ماست و وعده و وعید الهی که کاملا براساس حق و حقیقت هست.

نویسنده : ناشناس تاریخ : 1397/12/26

نتیجه‌داستان‌حضرت‌نوح

نویسنده : ناشناس تاریخ : 1397/12/20

خیلی خوب بود

نویسنده : لیدا تاریخ : 1397/09/24

عالی بوددمتون گرم

نویسنده : ترنم تاریخ : 1397/09/14

طولانی بود ولی خیلی خوب بود و اینکه حضرت نوح به چه شهر هایی سفر کرد؟؟

نویسنده : همایون تاریخ : 1397/09/13

خیلی خوب خوب بود

نویسنده : نیلوفر تاریخ : 1397/07/20

خیلی طولانی بود

نویسنده : پویان تاریخ : 1397/03/05

خیلی خوب بود

نویسنده : فردوس تاریخ : 1397/02/14

خوب بود

نویسنده : ناشناس تاریخ : 1397/02/03

وای خیلی خوب بود

نویسنده : یس تاریخ : 1396/10/18

خیلی خوب بود.