پرسش و پاسخ

نظریه و دلیل ولایت فقیه

امام خمینی می‌فرماید: حکومت اسلامی نه استبدادی است و نه مطلقه، بلکه مشروطه است. البته نه مشروطه به معنای متعارف فعلی آن،‌ ‌که تصویب قوانین، تابع آراء اشخاص و اکثریت باشد. مشروطه از این جهت که حکومت‌کنندگان در اجرا و اداره، مقید به یک مجموعه شرایط هستند که در قرآن کریم و سنت رسول اکرم معین گشته است. مجموعه شرط، همان احکام و قوانین اسلام است که باید رعایت و اجرا شود. لذا آن‌چه که برای اثبات این نظریه گفته‌اند، بیانگر ضرورت آن می باشد. در این راستا به بیان نظریه و دلیل ولایت فقیه از منظر قرآن و روایات می‌پردازیم.

تعداد بازدید : 955     تاریخ درج : 1396/05/07     منبع : افق حوزه    

سوال

نظریه و دلیل ولایت فقیه چیست؟

 


جواب

ولایت فقیه به معنای این است که در زمان غیبت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف فقیهان و اسلام شناسان با داشتن یک سری شرایط و ویژگی ها و لیاقت ها، امور سیاسی و رهبری امت مسلمان را برعهده بگیرند. ولایت به معنای حکومت و تصدی امر و سرپرستی و صاحب اختیاری است. (امام خمینی، ولایت فقیه/40) حکومت اسلام، حکومت قانون است. در این طرز حکومت، حاکمیت منحصر به خداست و قانون، فرمان و حکم خداست. قانون اسلام یا فرمان خدا، بر همه افراد و بر دولت اسلامی، حکومت تام دارد و همه افراد از رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم گرفته تا خلفای آن حضرت و سایر افراد، تا ابد تابع قانون هستند. (همان/34) امام خمینی می فرماید: حکومت اسلامی نه استبدادی است و نه مطلقه، بلکه مشروطه است. البته نه مشروطه به معنای متعارف فعلی آن، که تصویب قوانین، تابع آراء اشخاص و اکثریت باشد. مشروطه از این جهت که حکومت کنندگان در اجرا و اداره، مقید به یک مجموعه شرایط هستند که در قرآن کریم و سنت رسول اکرم معین گشته است. مجموعه شرط، همان احکام و قوانین اسلام است که باید رعایت و اجرا شود. لذا آن چه که برای اثبات این نظریه گفته اند، بیانگر ضرورت آن می باشد. در این راستا به بیان نظریه و دلیل ولایت فقیه از منظر قرآن و روایات می پردازیم.

اثبات ولایت فقیه از آیات قرآن

اگر چه کلمه ولایت فقیه - که یک اصطلاح فقهی است- در قرآن به کار نرفته است؛ ولی مفهوم و معنای آن، از مجموعه آیات قرآن کریم، به روشنی به دست می آید. مروری بر آیات کلام الله مجید نشان می دهد که لااقل حدود 200 آیه شریفه از قرآن کریم مستقیم و غیرمستقیم خطوط کلی حکومت و ولایت در جامعه را نشان می دهد. نتیجه ای که از بررسی و دقت در این آیات به دست می آید، این است که: مسلمانان، تنها باید از انسان های دانشمند و عالم به احکام دین که علاوه بر همه توانایی ها و شرایط عقلی و عرفی حکومت، دارای حد نصاب تقوا و عدالت هم باشند پیروی و اطاعت کنند. بنابراین از نظر اسلام فاقد چنین شرایط و ویژگی هایی حق حاکمیت و صلاحیت قرار گرفتن در منصب حکومت را ندارد و این همان روح و محتوای اساسی «ولایت فقیه» است.

لذا قرآن منبع اصلی معارف و احکام اسلام است و پیامبر مفسر، مبین و معلم قرآن است. (نحل/44) تفصیل جزئیات احکام و معارف را در سخنان و رفتار ایشان (سیره) باید یافت. این منصب بیان و تفسیر و تعلیم به امر خدا بعد از ایشان به خلفای ایشان واگذار شده است.

عقل نور خدایی و پیامبر باطنی است. (کافی/1/25) دریافت های عقل در زمینه معارف و حسن و قبح معتبر و مورد تأیید خداست. بنابراین با توجه به این توضیحات، منبع احکام و معارف اسلام، قرآن، سنت و عقل است. نباید انتظار داشت همه احکام و معارف و جزئیات آن ها را در قرآن یافت. لزوم حکومت از نگاه عقل بدیهی است. شرایط حاکم

قرآن شرایط حاکم را بیان کرده از جمله:

شرط اول: اسلام و ایمان؛ «لایتّخذ المؤمنون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین و من یفعل ذلک فلیس من الله فی شی»؛ (آل عمران/28) مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان ولی و سرپرست خود بگیرند. هر کس چنین کند، از لطف و ولایت خدا بی بهره است.

شرط دوم: عدالت؛ «ولاترکنوا الی الذین ظلموا فتمسّکم النار»؛ (هود/124) به ستم پیشگان گرایش نیابید که آتش دوزخ به شما خواهد رسید. رکون در روایات به دوستی و اطاعت تفسیر شده است.

«قال انّی جاعلک للناس اماما قال و من ذرّیّتی قال لاینال عهدی الظالمین»؛ (بقره/124) خدا فرمود: تو را پیشوای مردم گماردم گفت: و از فرزندان من؟ فرمود: عهد من به ستمکاران نمی رسد.

شرط سوم: فقاهت؛ حاکم اسلامی باید عالم به احکام و معارف و اهداف اسلام باشد. تا بتواند آن ها را اجرا کند و اهداف را محقق سازد. در زمان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و امام معصوم علیه السلام این علم از سوی خداوند به آنان داده شده است. در زمان غیبت امام معصوم علیه السلام داناترین مردم به احکام و معارف و اهداف قرآن باید متصدی این مقام باشد.

قرآن درباره شرط علم می فرماید: «افمن یهدی الی الحقّ احقّ ان یتّبع امّن لایهدّی الاّ ان یهدی فمالکم کیف تحکمون»؛ (یونس/35)

 آیا کسی که به راه حق هدایت می کند، سزاوارتر است. از او پیروی شود یا کسی که راه نمی یابد، مگر آن که راه برده شود، شما را چه می شود؟ چگونه داوری می کنید؟

فقیه کسی است که با تخصصی که سال ها در تحصیل آن کوشش کرده، می تواند احکام و معارف و اهداف اسلام را از قرآن و سنت و عقل و اجماع به دست آورد. غیر فقیه کسی است که این تخصص را ندارد. باید اسلام را از فقیه و اسلام شناس بیاموزد.

فقیه و اسلام شناس عادل و توانمند شبیه ترین فرد به معصوم است. در نبود معصوم، به حکم شرع و عقل باید منصب زعامت سیاسی جامعه را به کسی سپرد که صلاحیت بیشتری دارد. فقیه عادل و توانمند صلاحیت دارترین فرد است.

قرآن می فرماید: «إنّ الله یأمرکم أن تؤدّوا الأمانات إلی أهلها»؛ (نساء/58) خدا امر می کند امانت ها را به اهل و صاحبان صلاحیت بدهید.

کسی که می خواهد در رأس حکومت در جامعه اسلامی باشد، باید هم دین جامعه را به خوبی بشناسد؛ هم عدالت در اجرا داشته باشد؛ هم توان اداره جامعه و تدبیر امور را داشته باشد. اگر واجدین این شرایط متعدد هستند، به حکم عقل و شرع باید صلاحیت دارترین فرد برای تصدی این مسئولیت شناخته شود.

اثبات ولایت فقیه از روایات

تعداد روایاتی که برای اثبات ولایت فقیه، مورد استدلال قرار گرفته اند و مباحث مربوط به آن ها، به اندازه ای است که نیازمند تدوین کتاب و یا مقاله ای گسترده است. (محقق نراقی، عوائدالایام، چاپ اول، 1417 1375م، مرکز نشر وابسته به مکتب الإعلام الإسلامی/532). در این مجال، امکان پرداختن به این مبحث وسیع وجود ندارد. تنها برای آشنایی کلی با برخی، نخست تعدادی را به صورت مختصر نقل می کنیم:

1.در روایت معتبری، سکونی از امام صادق علیه السلام و ایشان از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم روایت می کنند: «الفقهاء امناء الرسل ما لم یدخلوا فی الدنیا» (شیخ کلینی، کافی، تحقیق: علی اکبر غفاری، چاپ چهارم، 1365 ش، دار الکتب الإسلامیة تهران/1/147) فقیهان تا زمانی که دنیا زده نشده اند، امین و مورد اعتماد پیامبران هستند.

2.شیخ کلینی، از امام هفتم علیه السلام نقل کرده است که در قسمتی از سخنان خود درباره منزلت دانشمندان دینی فرمود: «الفقهاء حصون الاسلام کحصن سور المدینة لها»؛ (شیخ کلینی، کافی، تحقیق: علی اکبر غفاری، چاپ چهارم، 1365ش، دارالکتب الإسلامیة تهران/1/38) فقیهان دژهای مستحکم اسلام هستند، هم چون دژهای شهر که حفاظت از آن را بر عهده دارند.

3.شیخ صدوق، توقیع شریفی (اصطلاح توقیع، مخصوص نامه ها و پاسخ هایی است که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در اوایل غیبت برای نواب و یاران نزدیک خود می فرستاد) را از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نقل می کند؛ در آن توقیع، حضرت نگاشته اند: «و اما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الی رواة احادیثنا فأنّهم حجّتی علیکم وانا حجّةالله علیهم»؛ (شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، محرم الحرام 1405 1363ش، مؤسسة نشر إسلامی وابسته به جماعة مدرسین قم/485) اما حوادث جدیدی که اتفاق می افتد، درباره آن ها به راویان حدیث (علما) ما رجوع کنید؛ زیرا آن ها حجت من بر شمایند و من حجت خدا بر آن ها هستیم.

4.در مقبوله عمربن حنظله، نقل است: از امام ششم پرسیدم: در صورتی که دو تن از دوستان و یاران شما در مسئله ای مثل ارث یا دین، اختلاف داشتند، آیا می توانند برای داوری به حاکم و قاضی دستگاه خلافت رجوع کنند؟ فرمود: اگر نزاع را نزد طاغوت مطرح کرده اند. هر آن چه که به نفع آنان حکم کند، هرچند حق مسلم شان باشد، حرام است؛ زیرا حق خود را با حکم طاغوت ستانده اند، در حالی که خداوند در قرآن کریم، فرمان داده است که به طاغوت کفر ورزند. پرسیدم: پس چه کنند؟ فرمود: «ینظران الی من کان منکم، قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فلیرضوا به حکماً فانّی قد جعلته علیکم حاکماً، فاذا حکم بحکمنا فلم یقبله منه، فانّما بحکم الله استخف و علینا ردّ و الرادّ علینا الرادّ علی الله فهو علی حدّ الشرک بالله»؛ (شیخ حر عاملی، وسایل الشیعة/1/34، مؤسسه آل البیت قم، سال 1409ق) از میان خود کسی را پیدا کنند که راوی حدیث ماست. در حلال و حرام، صاحب نظر است، حکم خود را به او واگذار کنند، تا میان ایشان داوری نماید؛ چراکه من، چنین شخصی را بر شما حاکم قرار داده ام. هرگاه او به حکم ما داوری نمود و حکم او پذیرفته نشد، یقیناً حکم خداوند را کوچک شمرده و ما را انکار کرده اند. کسی که ما را انکار کند و نپذیرد، خدا را انکار کرده و این در حد شرک به خداست.

 

لینک کوتاه :