ترجمه متن خطبه[1]
* حمد و سپاس الهی
حضرت لحظهای مکث کردند تا هم همه جمعیت فرو نشست و سر و صداها خاموش شد. سپس کلام خود را با حمد و سپاس الهی و درود بر پیامبر خدا آغاز کرد. از شنیدن صدای فاطمه دوباره مردم به گریه افتادند. بعد از سکوت و آرامش فاطمه (علیهاسلام) کلام خود را چنین آغاز فرمود: خداوند را سپاس برآنچه نعمت داد و به قلبها الهام فرمود؛ و مدح و ستایش برای خدایی که به نعمتهای عامهاش قبل از استحقاق ابتدا کرد و هرگونه نعمتی را ارزانی داشت و یکی پس از دیگری بر ما فرو ریخت نعمتهایی که از شماره بیرون است و جزای آنها را هرگز نتوان داد و نهایتش را نتوان فهمید.
انسانها را ترغیب فرمود که شکر او را به جای آورند تا او نعمتهایش را فزونی بخشد و پی در پی عطا کند و از آنها طلب حمد و سپاس کرد تا نعمتهایش را بر آنها بریزد و آنها دوباره همانند آن نعمتها را از او درخواست کنند.
* گواهی به وحدانیت الهی
و اشهد ان لا اله الا الله و گواهی میدهم که معبودی جز الله نیست، خدایی یگانه و بیشریک، و این کلمه توحید کلمهای است که نتیجهاش اخلاص است و در قلبها ریشه دارد توحید در فطرت انسان نهاده شده و هر کس به آن اندیشید آنرا با عقلش مطابق دانست.
خدایی که چشمها توان دیدنش را و زبانها توان وصفش را و خیالات توان چگونگیاش را ندارند.
او همه چیز را از هیچ پدید آورد و برای آفرینش آنها الگو و نمونهای نداشت؛ بلکه آنها را به قدرتش آفرید و به ارادهاش خلق کرد بدون اینکه به آنها نیازی داشته باشد یا از آنها فایدهای ببرد؛ و این نبود مگر اینکه حکمتش را پایدار کند و بر طاعتش آگاهی دهد، قدرتش را اظهار کند و مردم را بنده خود گرداند و دعوتش را گرامی دارد.
و سپس بر طاعت خود ثواب و بر معصیتش عقاب نهاد تا بندگان را از خشم خود باز دارد و به سوی بهشت فرا خواند.
* گواهی به رسالت محمد صلی الله علیه و آله
و اشهد ان ابی محمدا عبده و رسوله و گواهی میدهم که پدرم محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بنده و رسول خداست و خداوند او را برگزید قبل از اینکه به او ماموریت دهد و او را نام نهاد قبل از آنکه او را در ظاهر پدید آورد و او را انتخاب کرد قبل از اینکه پیامبرش کند؛ چه، آفریدگان در علم غیب خدا مستور و در پرده ترسها نگه داشته شده و با عدم، دست به گریبانند و خداوند پیآمد کارها را میداند و بر رویدادهای روزگار احاطه دارد و به جایگاه کارهای شدنی آشناست.
خداوند رسولش را فرستاد تا فرمان خود را تمام و کامل کند و اراده حتمیاش را در مورد اجرای احکامش ظاهر سازد و تقدیرات قطعیاش را نافذ فرماید. و چون دید امتها فرقه فرقه شده و دینهایشان پراکنده گشته، هر دسته به دور آتشی جمع و به بت پرستی مشغولند و با اینکه خدا را می شناسند منکر او شدهاند، لذا ظلمتها را با نور محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) روشن کرد و تیرگی قلبها را زدود و موانع را از جلو چشمها برداشت و مردم را هدایت فرمود و از گمراهی رهانید و کوریها را به بینایی تبدیل کرد و آنها را به دین قویم خود هدایت و به راه مستقیم دعوت فرمود.
سپس خداوند آن حضرت را به مهربانی و اختیار و خواست و رغبت و ایثار خویش قبض روح کرد و از رنج و زحمت این دنیا آسوده نمود و ملائکه ابرار اطرافش را گرفته، به رضوان پروردگار غفارش رساندند و در مجاورت خداوند فرمانروای مقتدر جای دادند.
* اشاره به قرآن بعنوان عهد الهی
درود الهی بر پدرم که پیامبر و امین وحی و برگزیده و منتخب و مورد پسند خداوند است و سلام و رحمت و برکات خدا بر او باد.
سپس فاطمه (علیهاسلام) رو به اهل مجلس کرد و فرمود:
شما ای بندگان خدا مورد خطاب امر و نهی الهی و حاملان دین و وحی او هستید تا نسبت به این دین درباره خود امین باشید و به دیگر امتها هم برسانید.
ای مردم در بین شما خداوند عهدی گذاشته است و آن کتاب ناطق خدا، قرآن صادق و نور درخشان و چراغ تابناک است که دیدگاههایش روشن و اسرارش آشکار و ظواهرش درخشان است؛ قرآنی که پیروانش مورد غبطه دیگران و پیرویاش کشاننده به سوی بهشت و حرفشنوایی از آن موجب رهایی است.
به وسیله قرآن میتوان به برهانهای روشن و حرمتهای دورباش زده و شواهد روشن و استدلالات کافی و فضائل مورد پسند و امور جایز و بخشیده شده و قوانین حتمیه الهی دست یافت.
* احکام اسلام برای هدایت انسانها
ای مردم مسلمان؛ خداوند تبارک و تعالی ایمان را موجب پاکی شما از شرک قرار داد و نماز را برای دوری از تکبر ،و زکات را باعث طهارت روح و فزونی در روزی ،و روزه را برای پایداری اخلاص ،و حج را موجب استواری دین ،و عدل را برای تقویت دلها، و پیروی از ما اهل بیت را موجب نظم ملتها، و پیشوائی ما را برای امان از تفرقه ،و جهاد را موجب عزت اسلام، متین کرد .
و چنین مقدر فرمود که صبر موجب استحقاق پاداش ،و امر به معروف مصلحت اندیشی برای همگان ،و نیکی به پدر و مادر سپری از خشم پروردگار، و صله رحم موجب زیاد شدن عمر،و قصاص موجب جلوگیری از خونریزیها گردد ،و وفای به نذر سبب بخشش باشد ،و و کامل کردن ترازوها موجب عدم زیان ،و نهی از آشامیدن شراب برای پاکی از پلیدی، و دوری از تهمت ناروای جنسی پردهای برای جلوگیری از لعن، و ترک دزدی موجب حفظ عفت جامعه شود.
و خداوند شرک را حرام فرمود تا در ربوبیت او اخلاص باشد؛« فاتقوالله حق تقاته» پس آنگونه که شایسته است تقوای الهی را پیشه خود کنید و جز در حال مسلمانی از دنیا نروید و در اوامر و نواهی الهی اطاعت کنید زیرا فقط بندگان عالم از خداوند خوف دارند.
سپس فاطمه (علیهاسلام) فرمود:
«ایهاالناس! بدانید من فاطمهام و پدرم محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است. آنچه را که میگویم از اول تا به آخر صحیح است. نه سخن بیهوده میگویم و نه کار ناروا انجام میدهم.
* معرفی نسب خویش و علی علیه السلام با پیامبر
من دختر آن پیامبرم که خداوند دربارهاش فرمود: « فرستادهای از جانب من به سوی شما آمده که زحمتهای شما بر او گران است و نسبت به اصلاح شما حریص است و با مؤمنین رؤوف و مهربان. اگر نسب او را بشناسید میدانید که او فقط پدر من است نه هیچیک از زنان شما و اوست برادر امیرالمؤمنین علی علیه السلام نه هیچیک از مردان شما و چه خوب است منسوب بودن به آن حضرت که درود خداوندی بر او و خاندانش باد.
*نجات از گمراهی و شرک با رسالت پیامبر
آن حضرت رسالت خویش را ابلاغ و اندرزهای خود را انجام داد. از هر مرتبهای از شرک دور بود و رمق مشرکین را گرفت و با حکمت و پند نیکو، ایشان را به راه پروردگارش دعوت فرمود؛ بتها را شکست و گردن فرازان را سرکوب کرد تا شکست خوردند و گریختند. کمکم ظلمتها رفت و صبح هدایت دمید و حق روشن شد و زعیم دین لب گشود و های و هوی شیطان فرو نشست.
فرومایگان منافق نابود شدند و گرههای کفر و پراکندگی گشوده شد و کلمه اخلاص (لا اله الا الله) در زبانها پیچید در حالی که شما بر لب پرتگاه گودال جهنم بودید.
و شما از شدت ضعف جرعه هر آشامنده و طعمه هر خورنده و آتش گیره هر شتابانی بودید و همه بر سر شما قدم میگذاشتند و شما را له میکردند آب گندیده میخوردید و غذای شما گوشت خشک شده و برگ درختان بود، با حالتی ذلیل همیشه در ترس بودید که مبادا اطرافیان بریزند و شما را به یک حمله بربایند.
* نقش علی علیه السلام در رسالت پیامبر
پس خدای تبارک و تعالی را به پدرم محمد (صلی الله و علیه و آله و سلم )از آن وضع اسفبار نجات داد و بعد از همه مقدمات و بعد از آنکه گرفتار مردم قوی و گرگان عرب و طاغیان اهل کتاب شدید، خداوند هر آتشی را که بر افروختند خاموش کرد و هر گاه شیطانی سربلند میکرد و متجاوزی چون مار، اجتماع مسلمین را تهدید به مرگ میکرد، آن حضرت برادرش علی امیرالمومنین (علیه السلام) را به کام آنها میفرستاد و علی علیه السلام هم دست از آنها برنمیداشت مگر اینکه آنان را گوشمالی داده شراره آتش آنان را خاموش میکرد.
آری؛ علی در راه خدا رنجها دیده و تلاشها نموده است. به رسول خدا نزدیک و نسبت به اولیاء خدا سرور بود. آستین همت را بالا زده، خیرخواه و کوشا و رنج دیده و زحمتکش بود در حالیکه شما در آسایش و رفاه بسر میبردید و به فکر خود بودید.
از نعمتها بهره مند و آسوده و بیخیال در کمین ما نشسته بودید که اوضاع چگونه میچرخد و گوش بزنگ اخبار بودید. در وقت استراحت زودتر از دیگران بر زمین مینشستید و در موقع جنگ پا به فرار میگذاشتید.
* غصب ولایت علی علیه السلام
پس هنگامی که خداوند برای پیامبرش، خانه پیامبران و جایگاه برگزیده برگزیدگانش را انتخاب کرد در بین شما کینه و نفاق آشکار و جامه دین فرسوده گشت، افراد گمراه خموش به نطق آمدند و فرومایگان پست به صحنه درآمده، سرکردگان تبهکار نعره کشیدند و در میدانها جولان دادند.
شیطان سرش را از گریبان برآورد و شما را به سوی خود فرا خواند و شما را اجابت کننده دعوت خود یافت که گول او را خوردهاید. سپس در آزمایش خود، شما را بیوزن و ناچیز دید و چون تحریکتان کرد و به خشم آمدید و بر غیر شتر خود داغ زدید (شتر دیگران را به نام خودتان غصب کردید) و به آبشخور دیگری وارد شدید! بله.
هنوز چیزی از رحلت رسول خدا نگذشته بود و زخم و جراحت فقدان او هنوز به هم نیامده و بهبود نیافته بود، بلکه هنوز جسد رسول خدا دفن نشده بود که شما از ترس اینکه فتنهای به پا شود شتاب کردید و خلافت را ربودید. آگاه باشید که با این عمل در فتنه و آشوب سقوط کرده و جهنم را که بر کافران احاطه دارد برای خود برگزیدید.
* خارج شدن از راه صواب پس از رحلت پیامبر
پس هیهات بر شما، شما را چه شد و به کجا میروید؟ و چه بیراهه میروید! این کتاب خداست پیش روی شما و امورش روشن و دستوراتش درخشان و پرچمهایش برافراشته و دورباشهایش آشکار و فرامینش واضح است. و شما آنرا پشت سرانداختهاید. آیا تصمیم دارید به غیر آن حکم کنید؟! و این چه بد تبدیلی است برای ستمپیشگان و هر کس دین جز اسلام بجوید هرگز از او پذیرفته نگردد و در آخرت از زیانکاران است.
و بعد هم شما چندان صبر نکردید که سرکشی این فتنه فرو بنشیند و مهار این شتر رسیده به چنگ آید، بلکه به شعلههایش دامن زدید و جرقههایش را تحریک کردید و ندای شیطان گمراهکننده را پاسخ مثبت دادید تا انوار درخشان دین را خاموش کنید و سنتهای پیامبر برگزیده را نابود سازید.
به خوردن کف روی شیر تظاهر میکردید ولی در باطن میخواستید از شیرها بنوشید. (ظاهرا دلسوزی برای دین میکردید ولی باطنا میخواستید به متاع دنیا برسید.) و نسبت به خاندان رسول خدا دورویی و نفاق به خرج دادید.
ما با شما از در صبر میآییم همچون کسی که دستش را به لبه تیز کارد گرفته و یا نیزهای در شکمش فرو رفته باشد.
* ذکر بینه از قرآن برای ارث
آیا چنین پنداشتهاید که ما را ارثی نیست؟ آیا از دستورات دوران جاهلیت پیروی میکنید؟ کیست که از خداوند بهتر حکم کند برای گروهی که باور دارند. آیا نمیدانید؟ برای غاصبان فدک مانند خورشید درخشان، واضح است که من دختر پیامبرم و باید از او ارث ببرم.
ای مسلمانان! من باید برای گرفتن ارثم مغلوب شوم؟!
ای پسر ابی قحافه (ابوبکر) آیا در کتاب خداوند آمده که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم نبرم؟! حقا که سخن ناروایی گفتهای! آیا عهد کتاب خدا را کنار گذاشته، پشت سرتان انداختهاید در آنجا که گوید «و سلیمان از داود ارث برد .و آنجا که داستان یحیی بن زکریا را بازگو می کند که میفرماید« پروردگارا از سوی خودت جانشینی به من ببخش که از من و خاندان یعقوب ارث ببرد و آنجا که میفرماید «بعضی از خویشان بر بعضی دیگر در کتاب خدا مقدم هستند»
و نیز آنجا که میفرماید «خداوند شما را درباره فرزندانتان سفارش میکند که پسر دو برابر دختر ارث ببرد» و یا فرمود «اگر مالی را بهجای گذارد، به طور شایسته برای پدر و مادر و نزدیکانش وصیت کند و این حقی است بر پرهیزکاران.» .
آیا گمان کردهاید که مرا از پدرم نصیبی نیست و ارثی نمیبرم و اصلا خویشاوندی بین ما نیست؟! آیا برای شما آیهای اختصاصی آمده که پدرم از آن خارج است؟ یا میگویید اهل دو ملت مختلف از یکدیگر ارث نمیبرند و من و پدرم اهل یک ملت و آئین نیستیم؟! آیا شما از پدرم و پسر عمم،علی، به عام و خاص قرآن داناترید؟ پس این شما و این فدک، همچون شتر مهارشده و زین کرده!، یکدیگر را در روز حشر خواهیم دید.
پس چه خوب داوری است خداوند، و چه خوب بزرگ و پیشوایی است محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) ،و چه خوب وعده گاهی است قیامت، که در آن روز نتیجه زیانبار عمل خود را خواهید دید، ولی پشیمانی سودی ندارد و برای هر خبری جایگاهی است و بهزودی خواهید دانست که بر چه کسی عذاب خوارکننده فرود اٌمده و شکنجه پایدار وارد میشود.
* احترام به فرزندان رسول خدا
آنگاه فاطمه (علیهاالسلام) به سوی انصار نظر افکنده فرمودند: ای گروه جوانمردان و ای بازوان دین و یاران اسلام! این چه چشمپوشی و سهلانگاری است که در حق من روا میدارید و نسبت به ظلمی که به من میشود در خواب غفلتید؟! آیا پدرم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نمی فرمود: هر انسانی در فرزندانش حفظ میشود؟ (یعنی اگر میخواهید جانب کسی را محترم بشمارید بعد از او به فرزندانش احترام کنید.) چه زود این عمل را انجام دادید؟ دست مرا از فدک کوتاه نمودید؟ و برای امری که وقت آن نشده شتابان شدید؟ ای گرده انصار! شما را قدرت و طاقت این هست که خواسته مرا برآورده کنید.
آیا می گویید محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) مرد و رفت و دیگر خبری نیست؟ نه، این امر بزرگی است که شکافش گسترش مییابد و رخنهاش بازتر میگردد و پیوستگیهایش از هم میگسلد.
و کم کم به قهقرا و جاهلیت برمیگردید آری زمین در غیبت او تاریک و ستارگان در مصیبتش گرفته و آرزوها نومید و کوهها فرو هشته و حریم او بیارزش و حرمت او زایل گردید. پس به خدا قسم این است آن بلای بزرگ و مصیبت عظمی که مانندش نیامده و نازل نگشته است.
* عمل به قرآن بعداز پیامبر
این کتاب خداست که هر صبح و شام بر در خانههای شما فریاد میزند و با آواز بلند و تلاوت و فهماندن آن اعلان میدارد که انبیاء قبل هم میمردند و این حکم الهی و قضاء حتمی بر آنها هم وارد میشد؛ آنجا که میفرماید: « و ما محمد الارسول. . . » محمد نیست مگر فرستادهای که بیش از او نیز فرستادگانی آمدهاند و گذشتهاند. آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به دوران جاهلیت گذشته خود برمیگردید؟ و هر کس به گذشته خود برگردد، (از دین خارج گردد) هرگز زیانی به خداوند نیاورد و به زودی خداوند پاداش سپاسگزاران را خواهد داد.
* طلب یاری از مردم
ای وای از گروه اوس و خزرج! آیا میراث مرا ببلعند در حالی که شما را میبینم و صدای شما را میشنوم و شما با هم جمع و پیوستهاید؟! این درخواست من است که شما را فرا گرفته و این خبردادن من است که شما را شامل شده (و من از شما یاری میطلبم.)
شما دارای افراد زیاد و قدرت فراوانی هستید و سلاح جنگی و تجهیزات در دست شماست! درخواست من به شما میرسد ولی جواب نمیدهید و فریاد من به گوشتان میرسد ولی به فریادم نمیرسید؛ در حالیکه شما به استقبال دشمن در جنگها معروفید و شما را به خیر و صلاح میشناسند.
شما برگزیدگان و منتخب جامعهاید، با اعراب جنگیدهاید و رنج و تعب بسیاری متحمل شدهاید.
شما با گروههای زیادی درگیر شدهاید و بدون هیچ ضعفی، شجاعان را دفع کردهاید. ما فرار نکردیم و شما هم فرار نکردید. هر چه را که ما امر کردیم پذیرفتید تا به دست ما اهل بیت، سنگ آسیای اسلام به چرخش درآمد و نتایج و بهرههایش زیاد شد.
بینی شرک به خاک مالید و طغیان تهمتها فرو نشست و آتش کفر به خاموشی گرایید؛ آشوب فتنهها آرام و نظام دین منسجم گردید. پس شما چرا بعد از روشنی راه بیراهه رفتید و چرا حق را پنهان کردید، بعد از اینکه اٌشکار شده بود و چرا عقب گرد کردید و بعد از ایمان مشرک شدید.
آیا شما با مردمی که پیمان خود را شکسته و برای بیرون کردن پیامبر تصمیم گرفتهاند، نمیجنگید با آنکه آنها اول جنگ را شروع کردهاند؟ آیا از آنان میترسید در حالی که خداوند سزاوارتر است که از او بترسید اگر ایمان آورده باشید؟ (یعنی چرا وقتی این گروه غاصب خلافت، پیمان خود را شکستند و به عهدی که درباره امیرالمومنین (علیه السلام) با رسول خدا داشتند وفا نکردند، شما با آنها نمیجنگید و از امیرالمومنین دفاع نمیکنید؟)
آگاه باشید من شما را چنین میبینم که به رفاه طلبی و زندگی راحت متمایل گشته و آن کس که برای زمامداری سزاوار است دور ساخته و به راحتی و آسایش روی آورده و خود را از ضیق و تنگی نجات دادهاید.
پس آنچه را که فرا گرفته بودید کنار گذاشته و آنچه آشامیدنش آسان بود، بیرون ریختید. پس اگر شما و تمامی کسانی که در روی زمین زندگی میکنند کافر شوند،بدانید که خداوند بینیاز و ستوده است.
* اتمام حجت با مردم
آگاه باشید آنچه را گفتم با آگاهی نسبت به شما است که شما انگیزه یاری ندارید و نیرنگ و فریب، دلهایتان را فرا گرفته است؛ ولیکن این سخنان خروشی بود که از جان برآمد و آهی بود که از خشم برخاست، کاسه صبر لبریز، و عقدههای سینه باز و حجت بر شما تمام شد. پس این شما و این شتر خلافت! لجامش را محکم بگیرید و بتازید. اما بدانید پشتش زخمی و پایش لنگ و عار و ننگش همیشگی است. نشان خشم الهی بر آن خورده و عیبش ابدی است.
خلافتی که به آتش برافروخته الهی پیوسته، آتشی که بر دلها احاطه کند؛ در حالی که کلیه اعمال شما در پیش چشم پروردگار است و به زودی ستمگران خواهند دانست که در چه جایگاهی رجوع میکنند. من دختر پیامبر شمایم که شما را از عذاب سخت آینده بیم داد. پس هر چه میخواهید بکنید. ما هم کار خودمان را میکنیم و منتظر باشید که ما هم منتظریم.
بررسی محتوایی خطبه فدکیه
«لاالهالااللّه» کلمهای است که تأویلش را اخلاص(11) قرار داده و پیوندش را در دلها نهاده(12) و در فکر برای تعقّل آن، روشنایی ایجاد کرده است.
خداوندی که دیدارش برای دیدگان و توصیفش برای زبانها و درک چگونگیاش برای وهمها ناشدنی است، اشیا را نه از چیزی که قبل از آن باشد [و از نیستی] پدیدار ساخت و بدون استفاده از مثال و الگو، اشیا را آفرید و به قدرت خویش، خلق کرد و به خواست خود پدید آورد، بدون اینکه به آفرینش آنها نیازی داشته باشد و یا در شکل بخشیدن به آنها فایدهای برایش باشد، جز اینکه حکمتش را پایدار، و بر طاعت و قدرتش دیگران را آگاه، و برای آفریدگانش موجب تعبّد و بندگی، و برای دعوتش موجب سرفرازی باشد. پس از آن، بر طاعت و گوش فرادادن آنان ثواب را مترتّب ساخت و برنافرمانیشان عقاب و کیفر نهاد تا بندگانش را از خشم خود بازدارد و به سوی بهشت فراخواند.
«أشهد أنَّ ابی محمّدا عبدهُ و رسولهُ ...»؛ گواهی میدهم که پدرم محمّد بنده و رسول اوست. پیش از آنکه به او مأموریت دهد، وی را برگزید و برتری و شرافت بخشید و پیش از پدید آوردنش، او را نام نهاد(13) و پیش از آنکه او را مبعوث کند، برگزیده است، در آن هنگام که آفریدگان در پس پرده غیب مکتوم و در پشت پردههای ترسناک(14) نگهداری شده و در کنار مرز نیستی به سر میبردند؛ چون خداوند نتیجه و پیامد کارها را میدانست و به رویدادهای روزگاران احاطه داشت و به زمان وقوع مقدّرات و کارهای شدنی آشنا بود ...
سپس حضرت رو به اهل مجلس کرد و فرمود: شما ای بندگان خدا! مخاطبان و مسئولان مستقیم امر و نهی الهی و حاملان دین و وحی او و امینهای خداوند بر خویشتن و رسانندگان دین خدا به دیگر امّتها هستید. حقی از خداوند بر گردن شماست؛ خداوند را در بین شما عهد و قراری است که نزد شما گذارده، و بازماندهای است که بر شما به خلافت و نیابت خود برگزیده است و آن کتاب ناطق الهی و قرآن راستین، نور درخشان و چراغ تابناک است. دیدگاهش مستدل و روشن، اسرارش آشکار [در نزد اهل آن] و ظواهرش درخشان است. پیروانش مورد غبطه دیگران و پیرویاش راهبر به سوی بهشت برین و تلاوت آن موجب نجات است. به وسیله آن میتوان به حجتهای الهی دست یافت، و دستورات واضح، حرامهایی که از آنها بر حذر شدهاید، دلایل روشن، براهین کافی، فضیلتهای مستحبی، امور جایز که موهبتیاند، و نیز قوانین مکتوب خداوندی از طریق آن (قرآن) حاصل میگردند.
پس از این بیانات تفسیری و روشن از مضامین مطرح شده، به تفسیر و تبیین مضامین و محتوای معارف و احکام مندرج در قرآن پرداخته است و پیرامون 20 مضمون قرآنی بیانات خویش را ادامه داده که به مناسبت هر یک، آیات مربوط را ذکر میکنیم:
1. ایمان؛ پاکی از شرک: «فَجَعَلَ اللهُ الایمانَ تطهیرا لکم مِن الشرکِ.» (در قرآن کریم 736 بار مشتقات «أمن» آمده که از این تعداد 18 بار لفظ «آمنوا» است.)
2. نماز؛ تغذیه و پاکی از آلودگی تکبّر: «و الصلاةَ تنزیها لکم عَن الکِبر.» (در قرآن کریم 99 آیه درباره نماز آمدهاند.)
3. زکات؛ پاک ساختن روح و افزایش روزی: «والزکاةَ تزکیةً لِلنَّفسِ و نماءً فی الرزقِ.» (در قرآن کریم 32 آیه درباره زکات ذکر شدهاند.)
4. روزه؛ تثبیت اخلاص: «والصیامَ تثبیتا لِلاخلاصِ.» (در قرآن کریم 13 آیه درباره روزه آمدهاند.)
5. حج؛ استحکام دین: «والحجَ تشییدا للدین.» (در قرآن کریم 12 آیه درباره حج میباشند.)
6. عدل؛ نزدیکی و تألیف دلها: «والعدلَ تنسیقا لِلقلوبِ.» (در قرآن کریم 37 آیه درباره عدل گرد آمدهاند.)
7. فرمانبرداری از فرمانهای ما؛ انتظام امّت اسلام: «و طاعتَنا نظاما لِلملَّةِ.» (در قرآن کریم 19 آیه با لفظ «اطیعوا» آمدهاند که یک بار آن اطاعت اولیالامر است. «نساء: 59»)
8. امامت؛ امنیت از خطر تفرقه: «و اِمَامتنا امانا مِن الفَرقةِ.» (اشاره به آیه «وجَعلنا لِلمتّقینَ اِماما» «فرقان: 74»)
9. جهاد؛ عزّت اسلام و ذلّت کافران و منافقان: «والجهادَ عِزّا للاسلام.» (41 آیه درباره جهاد و مجاهد موجودند که 4 آیه آن با لفظ امر «جاهَدوا» میباشند.)
10. صبر؛ جلب خیرات: «والصبرَ معونةً علی استیجابِ الاجرِ» (103 آیه درباره صبر و مشتقّات آن میباشند.)
11. امر به معروف و نهی از منکر؛ اصلاح حال عموم: «والاَمرَ بِالمعروفِ مصلحةً للعامّةِ» (در 6 آیه تکرار هر دو لفظ با هم، 39 آیه از ماده «معروف» و 15 آیه از ماده «منکر» ذکر شدهاند.)
12. احسان به پدر و مادر؛ جلوگیری از خشم خدا: «و برَّ الوالدینِ وقایةً مِن السخطِ.» (5 آیه درباره احسان به پدر و مادر آمدهاند.)
13. پیوند خویشاوندی؛ تأخیر اجل و طول عمر: «وصلةَ الارحامِ منماةً للعددِ.» (اشاره به آیه «واُولوا الارحامِ بعضُهم اَولی بِبعضٍ فِی کتابِ اللهِ» «احزاب: 6» میباشد.)
14. قصاص؛ احترام و حرمت خونها: «والقصاصَ حصنا لِلدّماءِ.» (5 آیه درباره با قصاص در قرآن کریم ذکر شدهاند.)
15. وفای به نذر؛ در معرض آمرزش حق قرار گرفتن: «والوفاءَ بالنذر تعریضا للمغفرةِ.» (اشاره به آیه «واوفوا بالعهدِ اِنَّ العهدَ کانَ مسئولاً» «اسراء: 24 / انعام 152»)
16. کم نفروختن؛ تغییر خوی وعادت کمگذاری از حق دیگران: «و توفیةَ المکائیلِ و الموازینِ تغییرا للمبخس» (اشاره به مضمون آیات چهارگانه «واوفوا الکیلَ و المیزانَ بِالقسطِ»)
17. نهی از میخوارگی؛ پاکیزه شدن از آلودگیها: «والنَهیَ عَن شُربِ الخمرِ تنزیها عَن الرّجسِ» (اشاره به آیات تحریم خمر «مائده 90 و 91 / بقره 219»)
18. دوری از تهمت؛ مانع لعنت: «و اجتنابَ القذفِ حِجابا عن اللعنةِ.» (اشاره به مضمون آیه «اِجتنبوا قولَ الزورِ» «حج: 30»)
19. ترک دزدی؛ موجب عفّت و خویشتنداری: «و ترکَ السرقة ایجابا لِلعفّةِ.» (اشاره به آیه «والسارقُ و السارقةُ فاقطعُوا اَیدیهُما جزاءً بما کَسَبا «مائده: 38»»)
20. حرمت شرک؛ موجب اخلاص در قبول ربوبیت در پذیرش توحید محض: «و حَرَّمَ اللّهُ الشرکَ اخلاصا بالربوبیّة.» (168 بار لفظ «شرک» و «مشرکین» در قرآن کریم آمدهاند و حرمت شرک مورد تأکید قرار گرفته که آیه «اِنَّ اللهَ لا یَغفرُ اَن یُشرکَ به» «نساء: 48» صریح در آن است.)
آنگاه پس از تبیین فلسفه احکام مزبور، به تقوای الهی توصیه کرده، میفرماید: «اتَّقُواْ اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُون.» (آل عمران: 102) بدینوسیله، اطاعت از خدا در فرمانهای وارد شده و نهیهای مذکور را مورد تأکید قرار میدهد: «و اطیعوا اللهَ فیما اَمرَکم به و نَهاکُم عَنه فانّه «إِنَّمَا یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ» (فاطر: 28) و سپس وارد محتوای اصلی خطبه میگردد.
حضرت زهرا علیهاالسلام پس از معرفی خود در این قسمت به عنوان دختر رسول خدا، درباره شیوه زندگی مردمان در زمان ظهور پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله و روش برخورد آن حضرت با این اوضاع، با استشهاد به آیه «لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنفُسِکُم» (توبه: 128) میفرماید: پیامبری از خود شما برایتان آمد که آنچه شما را به زحمت میانداخت بر او دشوار بود، نسبت به [خیر و صلاح[ شما علاقه شدید داشت، و به ایمانآورندگان مهربان و دلسوز بود. سپس در تبیین آیه مزبور ادامه میدهد: «... آن حضرت رسالت خویش را ابلاغ و بیم و انذار و اندرز خود را اظهار و از مسلک و روش مشرکان برکنار بود، کمر آنان را شکست و حلقوم ایشان را فشرد و با حکمت و پند نیکو، ایشان را به راه پروردگارش دعوت نمود، بتها را شکست و گردنفرازان را سرکوب کرد تا آنکه جمع ایشان شکست خورده پا به فرار گذاشتند.»
آنگاه با اشاره به مسلمانان و حقخواهی ایشان در آن دوران سخت ایمان آوردن، میفرماید: «شما به همراه سپیدرویان پاک نهاد، گویای کلمه اخلاص شدید، و حال آنکه «کنتم علی شَفا حُفرةٍ مِن النارِ» (آل عمران: 103) بر لبه پرتگاه جهنم بودید. به خاطر ضعف و ناتوانی شما، هر کس از راه میرسید میتوانست شما را نابود کند، جرعهای برای هر تشنه و طعمهای برای هر گرسنه و آتشگیره هر شعلهای بودید، زیر پای دیگران له شده بودید، آبهای گندیده میآشامیدید و برگ درختان میچیدید، ذلیل و توسری خور بودید.» سپس به آیه «تَخَافُونَ أَن یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ» (انفال: 26) اشاره مینماید که «شما وحشت داشتید دیگران از اطراف به شما هجوم آورند، و خداوند به واسطه فیض وجود رسول خدا، شما را از آن گرفتاریها نجات داد.»
و سپس اشاره میفرماید: شما را از کلیه گرفتاریهای دیگر نیز در هر زمان رهانید» و به آیه «کُلَّمَا أَوْقَدُواْ نَارًا لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ» (مائده: 64) استناد میجوید.
پس از فرمایشهای دیگری، به طرح فتنهها و بروز نفاقها پس رسول خدا و سرگشتگی مردم و حیرت ایشان میپردازد و با آیه «أَلاَ فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُواْ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِیطَةٌ بِالْکَافِرِین» (توبه: 49) وقایع را شرح میدهد و به پشت سر انداختن قرآن و بازگشت به جاهلیت نویدشان میدهد و آن را جایگزین بدی میخواند: «بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلا» (کهف: 50) و چنین کاری را خسران تفسیر مینماید: «وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلاَمِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِین»(آل عمران: 85) و آنگاه پس از توضیحات دیگری از این واقعه، به مسئله قطعی ارث خویش از پیامبر اشاره کرده، میفرماید: شما پنداشتهاید که ما ارثی نمیبریم؟ «أَفَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُکْمًا لِّقَوْمٍ یُوقِنُون» (مائده: 50) آیا از دستورات دوران جاهلیت پیروی میکنند؟ برای مردمی که باور دارند، چه کسی از خداوند بهتر دستور میدهد و داوری میکند؟
سپس مستقیما جانب خطاب را به ابوبکر نموده، میفرماید: «... ای پسر ابی قحافه! آیا در کتاب خداوند آمده است که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم ارث نبرم؟ تو مطلب ناروا و سخن نامناسبی گفتهای: «لقد جِئتَ شیئا فریّا» آنگاه به وراثت حضرت سلیمان از داود علیهماالسلام اشاره فرموده، میگوید: «وَوَرِثَ سُلَیَْمانُ دَاوُود» (نمل: 16) و سلیمان از داود ارث برد، و به ذکر داستان یحیی بن زکریّا اشاره میفرماید که گفت: «... فَهَبْ لی مِن لَّدُنکَ وَلِیًّا یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوب» (مریم: 56)؛ پروردگارا! از سوی خودت، به جانشینی به من ببخش که از من و از خاندان یعقوب ارث ببرد.
در ادامه، به آیات ذیل استناد میجوید: «وَاُوْلُواْ الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ اَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللّه»(انفال: 75)؛ و خویشاوندان برخی نسبت به برخی دیگر در کتاب خدا مقدّم میباشند. «یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی اَوْلاَدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْن» (نساء: 11) و خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش میکند که پسر دو برابر دختر سهم ببرد و «اِن تَرَکَ خَیْرًا الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالأقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَی الْمُتَّقِین» (بقره: 18) اگر مالی از خود جای گذاشت، برای پدر و مادر و خویشاوندان به گونه خیر و شناخته شده و معروف وصیت کند و این برای پرهیزگاران کاری درست و شایسته است. و ادامه میدهد: شما پنداشتهاید که من بهرهای نداشته، از پدرم ارث نمیبرم و هیچ رابطه و پیوندی بین ما نیست؛ در همین زمینه، با اقتباس از آیه 67 سوره انعام و آیه 39 سوره هود میفرماید: «شما خود را نسبت به عام و خاص قرآن، از پدر و پسرعمویم داناتر میدانید. پس (این شما و این فدک که) همچون شتر مهار کشیده و بار کرده در اختیار شما باشد و روز واپسین و رستاخیز تو و آن (فدک) با هم روبهرو خواهید شد ... «لِکُلِّ نَبَإٍ مُّسْتَقَرٌّ وَسَوْفَ تَعْلَمُون»؛ «مَن یَأْتِیهِ عَذَابٌ یُخْزِیهِ وَیَحِلُّ عَلَیْهِ عَذَابٌ مُّقِیم»؛ هر رویدادی را جایگاهی است و به زودی خواهید دانست که بر چه کسی عذاب خوارکننده فرود آمده، شکنجهای پایدار وارد خواهد شد. همچون قصّه گناهکاران نوح، هم غرق میشوید و هم عذابی جاودانه در انتظارتان است.
آن حضرت از بازگشت مردم پس از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله شکوه میکند که «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ وَمَن یَنقَلِبْ عَلَیَ عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللّهَ شَیْئًا وَسَیَجْزِی اللّهُ الشَّاکِرِین» (آلعمران: 144)؛ محمّد صلیاللهعلیهوآله فرستاده کسی است که پیش از او نیز فرستادگانی آمدهاند. آیا گر بمیرد یا کشته شود شما به گذشته خود برمیگردید؟ و هر کس به گذشته خود برگردد هرگز زیانی به خداوند وارد نیاورده است و به زودی خداوند سپاسگزاران را پاداش خواهد داد. و فریاد برمیآورد: «ای قوم اوس و خزرج! آیا میراث پدرم بلعیده شود، در حالی که شما مرا میبینید و صدای مرا میشنوید و آغاز و فرجام کار به شما برمیگردد و زمام امور در دست شماست؟» و با شِکوه از پنهانکاری مردم و چشمپوشی آنان از حق و انحراف از راه راست، با استناد به آیه «اَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَکَثُواْ أَیْمَانَهُمْ وَهَمُّواْ بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم بَدَؤُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن کُنتُم مُّؤُمِنِین» (توبه: 13) میفرماید: آیا با مردمی که پیمانهای خود را شکسته و برای بیرون کردن پیامبر تصمیم گرفتهاند نمیجنگید، با آنکه جنگ را آغاز کردهاند؟ آیا از آنان میترسید با اینکه خداوند سزاوارتر است که از او بترسید، اگر ایمان آورده و دین را باور کردهاید؟(15)
در ادامه بیانات تند و گزنده خطبه، حضرت زهرا علیهاالسلام رفاهطلبی و تمایل به زندگی راحت را عامل این چرخش دانسته، میفرماید: «إِن تَکْفُرُواْ أَنتُمْ وَمَن فِی الأَرْضِ جَمِیعًا فَإِنَّ اللّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ» (ابراهیم: 8) اگر شما و همه کسانی که در روی زمین زندگی میکنند کافر شوید، بدانید که خداوند بینیاز و ستوده است. و با خشم اظهار میدارد: «این سخنان خروشی بودند که از جان برآمد و آهی بودند که از خشم من برخاستند و از بیتابی و توانفرسایی من حکایت میکردند ... آنچه را شما انجام میدهید پیشروی پروردگار است و او ناظر و بینا: «وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ» (شعراء: 227) و به زودی ستمکاران خواهند دانست به چه جایگاهی بازگشت میکنند! و ادامه میدهد: «من دختر پیامبر، هشداردهنده شمایم که شما را از عذاب سرسخت پیشرویتان بیم میداد. «فاعلَموا إِنَّا عَامِلُونَ وَانتَظِرُوا إِنَّا مُنتَظِرُون» (اقتباس از آیات 121 و 122 سوره هود)؛ پس هر کاری میخواهید انجام دهید که ما هم کار خود را انجام خواهیم داد و چشم به راه باشید که ما هم منتظریم.
در این فراز از سخن، ابوبکر با دلجویی و آرامش تلاش میکند تا حضرت را از خشم فرونشاند و در عین حال، حکم خویش را در مورد «فدک» و اموال باقی مانده از رسول خدا ابراز نماید؛ میگوید: «ما آنچه را که شما در نظر دارید، در راه خرید اسلحه و ساز و برگ جنگی خرج کردهایم تا به وسیله آنها، مسلمانان با کافران هماورد باشند.» آنگاه در این تصمیمگیری به اجماع عموم مسلمانان تکیه کرد و از اینکه نمیتواند خلاف دستور پیامبر کاری کند و باید این اموال به ولیّ پس از وی سپرده شود، از اموال شخصی خویش پیشکش کرده، میگوید: در آنچه در اختیار شخص من است و از اموال من به شمار میرود، هر دستوری که بفرمایید اجرا میشود. آیا شما صلاح میدانید که من در این مورد، خلاف پدرت حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله عمل کنم؟
در این هنگام، حضرت زهرا علیهاالسلام به خروش آمده، میفرماید: «سبحان الله! ... هیچگاه رسول خدا از کتاب خدا رویگردان و نسبت به احکام او مخالف نبود، بلکه پیرو قرآن و سورههای آن بود. آیا شما با نیرنگ و فریب، اجماع کرده، بهانهای دروغین بر او بستهاید؟» و سپس به قرآن اشاره نموده، میفرماید: «این کتاب خدا، که داوری دادگر است و بیان آن حل و فصل میکند، میفرماید: درخواست زکریّا از خداوند آن بود که به او فرزندی بدهد و گفت: «یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوب» (مریم: 6) و «وَوَرِثَ سُلَیَْمانُ دَاوُود»(نمل: 16) آن فرزند وارث من وآل یعقوب باشد و سلیمان از داود ارث برد. بنابراین، خداوند متعال در آنچه توزیع و تقسیم کرده، سهم هر کسی را تعیین و مقدار واجب و حتمی از میراث را مشخص ساخته است. سهم پسران و دختران را بهگونهای واضح و روشن بیان داشته، بهانهجویی یاوهسرایی را باطل ساخته و از بدگمانی و شبهه افراد وامانده در آینده جلوگیری نموده است. نه، چنین نیست: «بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنفُسُکُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَاللّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَی مَا تَصِفُون» (یوسف: 18)؛ بلکه شما خودتان را گول زده و نفوس شما کاری (قبیح) را برایتان با جلوهای زیبا نمایش دادهاند. و من بردباری و صبری نیکو خواهم کرد و بر آنچه شما توصیف میکنید، از خداوند کمک میجویم.»
در اینجا نیز ابوبکر به این بهانه که خلافت را مردم به گردن وی انداختهاند و بر آنان مستبدّانه حاکم نشده، مسلمانان را به داوری بین خود و حضرت فرامیخواند.
حضرت در آخرین فراز، با دلی آکنده از غم، مردم را به تدبّر در قرآن فراخوانده، میفرماید: «ای مردم که شتابان به گفتار باطل روی آورده، کار زشت زیانبار را با دیده اغماض نگریسته، آن را پذیرفتهاید! «أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا»(محمد: 24) آیا در قرآن اندیشه نمیکنند (نمیکنید) یا اینکه بر دلهایشان (دلهایتان) قفل است؟ نه چنین است، «بَل رَانَ عَلی قلوبِکم» (اشاره به آیه 14 مطفّفین)، بلکه کارهای زشتتان بر دلهایتان نقش بسته، گوشها و چشمهایتان را فراگرفته است. به چه جای بدی برگشتید و به چه وضع بدی گرفتار شدهاید! به چیز بدی اشاره کردهاید و به معاوضه نامناسب و بدی رضا دادهاید! به خدا سوگند! هنگامی که پردهها به یک سو زده شوند بارش را سنگین و پیامدش را خطرناک خواهید یافت و زیان و ضرر به دنبال خواهد داشت.
سپس در آخرین فرمایشهای خویش، با تکیه بر دو آیه از قرآن کریم، میفرماید: «وَ بَدَا لَهُم مِنَ اللَّهِ مَا لَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ»(زمر: 47)؛ «وَخَسِرَ هُنَالِکَ الْمُبْطِلُون» (غافر: 78)؛ و از پروردگارتان آنچه را که حساب نمیکردید و به ذهنتان نمیآمد، برایتان آشکار خواهد شد و در آن هنگام، آنها که بر باطل هستند، زیان خواهند دید. و در انتها، با سرودن اشعاری خطاب به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ، به منزل برگشت.(16)
در این گفتوگو، حقخواهی و ادعای مالکیت زمینی مطرح است که غصب آن نقطه آغاز حمله به شخصیت معنوی و مادی اهل بیت علیهمالسلام بود و نشان از موضعگیری مستبدّانه خلیفه چند روزه در برخورد با هر نوع مخالفت در مقابله با خلافت جدید داشت و از اینرو، قدرتمندترین و سرشناسترین مخالفان به عنوان اولین مقابلهگران سقیفه را انتخاب کرد تا همه مسلمانان پس از آن عبرت گرفته، توان هر نوع سرکشی و تمرّدی را از دست بدهند. بدینروی، حضرت زهرا علیهاالسلام به عنوان مدافع امامت حضرت علی علیهالسلام و حق ارث خویش، باید به چیزی استناد کند که فصلالخطاب همه رویاروییها بوده و غیر قابل انکار باشد. او به قرآن مجید استناد کرده، مضمون کامل کلام را در اقتباس یا استشهاد از آیات برمیگزیند و این، هم به معنای اعلام یک رویارویی باطنی و درونی با عنصر حکومتی حاضر است و هم به معنای کشف موضوع پشت سر انداختن قرآن توسط حاکمان وقت، و همه مسلمانان را به تأمّلی سخت بر تفسیر مجدّد آیات دعوت مینماید.
علاّمه سید شرف الدین در تحلیل مفصّلی از این خطبه، به رموز تفسیری آن پرداخته، چگونگی تفسیر هر یک از آیات مطرح شده را بیان مینماید. وی در بخشی از این تبیین آورده است: «ببینید چگونه در آغاز، بر اثر گذاردن پیامبران، به دو آیه مربوط به داود و زکریّا علیهماالسلام ، به صراحت در ارثگذاری آن دو استدلال میکند، و به جان خود سوگند که آن حضرت بر خلاف دیگر کسانی که مدتها پس از نزول قرآن پا به عرصه گیتی نهادهاند، ارث را در این آیات شریفه مربوط به ارث حکمت و پیامبری دانسته، نه ارث در اموال، و معنای مجازی را بدان دلیل بر معنای حقیقی مقدّم داشته که نسبت به فهم آیات قرآن داناتر و اعلم بوده که اگر این تصرف و دخالت در معنای حقیقی لفظ بدون دلیل جایز بود، ابوبکر و یا دیگر کسانی که در آن روزها طرفدار او بودند نیز میتوانستند بدینگونه پاسخ حضرت زهرا علیهاالسلام را بدهند؛ با اینکه آنان چنین پاسخی را به آن حضرت ندادند. علاوه بر این، در اینجا قرائت دیگری نیز موجود است که میگوید: مقصود از ارث، ارث در اموال است.»(17)
پس از استدلال به آیات مربوط به ارث پیامبران، حضرت به عموم آیات مربوط به ارث و عموم آیه «وصیت» استدلال نموده و تخصیص این آیات را بدون دلیل شرعی از کتاب و سنّت، کاری زشت برشمرده، با لحن و بیان کوبندهای این تخصیصِ بیجهت را بر آنان ایراد گرفته، چنین فرمود: «آیا خداوند درباره شما آیه مخصوصی نازل کرده که پدرم را با آن آیه از این عموم خارج کرده باشد.» و با این استفهام انکاری، وجود مخصّص را در قرآن مجید نفی کرده، آنگاه میفرماید: «و یا آنکه شما از پدرم و از پسرعمویم، در فهم عموم و خصوص قرآن آگاهتر و داناترید؟»
با این پرسش توبیخی، وجود مخصّص را در سنّت، بلکه مطلق وجود مخصّص را منتفی دانسته است؛ زیرا اگر مخصّصی وجود میداشت رسول خدا و یا جانشین آن حضرت به او فهمانیده، بیان میکردند و نمیتوان گفت که آنان نمیدانستند و از وجود مخصّص خبر نداشتند و یا در بیان این مسئله به آنحضرت کوتاهی کردهاند؛ زیرا در آن صورت، تفریط و اهمال در بیان حکم الهی و کتمان حق و وادار کردن به جهل و در معرض بازداشتن او از جدال و درگیری و کینهتوزی و دشمنی بیجهت و بیهوده لازم میآید که همگی اینها در مورد پیامبران الهی و جانشینانشان محال و ممتنع میباشند.»
وی سپس نتیجهگیری نموده، میگوید: «برای حضرت زهرا، فقط یک راه و یک سخن باقی مانده است که با گفتن آن کلمه، غیرت آنان را برانگیخت و با بلاغت و رسایی هرچه تمامتر در گفتارش، جوش و خروش در آنان ایجاد کرد و آن جمله این بود که فرمود: "... یا اینکه میگویید: اهل دو آیین از یکدیگر ارث نمیبرند! " که میخواست با این جمله، بفهماند عموم آیه ارث با آنچه شما ادّعا میکنید، تخصیص نمیخورد، مگر اینکه بخواهید به جمله آن حضرت که فرمود: "اهل دو ملت و دو آیین مختلف از یکدیگر ارث نمیبرند. " استناد کنید و بنابراین، آیا به چنین کلامی لب میگشایید و چنین جملهای را خواهید گفت؟ آیا میتوانید بگویید که من از امّت اسلامی نیستم و در زمره مسلمانان به شمار نمیآیم و از این نظر، حق ارث ندارم و با این حساب، برای کار خود، که مرا از ارث محروم ساختهاید، حجت و دلیلی دارید که در این صورت، باید گفت: «اِنّا لِلّه و اِنّا اِلیهِ راجعونَ» (18)
علاّمه امینی نیز در تحلیلی از این خطبه، بر آیات وارد شده تفسیری نمودهاند که «معلوم است که حقیقت میراث عبارت از انتقال مال موروث به وارث پس از مرگ او به حکم خداوند متعال است. حمل آیه بر علم و نبوّت چنانکه اهل سنّت انجام دادهاند بر خلاف آیه شریفه است؛ زیرا نبوّت و علم به ارث نمیرسند. نبوّت دایر مدار مصالح عمومی است و از روز نخست آفرینش، در پیشگاه پروردگار مشخص و معیّن گشته و خداوند داناتر است که رسالت و مأموریت خود را در چه کسی و در چه جایی قرار دهد؛ نسبت و وراثت دخالتی در آن ندارد. همانگونه که دعا و درخواست از خداوند اثری برای گزینش و اختیار الهی ندارد، علم نیز متوقف بر آموزش و فراگیری است و مربوط به کسی میشود که خود را در معرض آن قرار دهد.
علاوه بر این، زکریّا علیهالسلام از خداوند درخواست کرد که از فرزندانش کسی را وارث او قرار دهد که وجود وی مانع و حاجب از دیگر افراد خویشاوند و فامیل و پسر عموهایش باشد و این ممنوعیت تنها با میراث اموال مناسبت دارد و معنا ندارد که بخواهد موالی و خویشاوندانش را از علم و نبوّت مانع شود.»
وی در ادامه میگوید: «نکته دیگر اینکه شرط کرد که این ولی و وارث مورد پسند باشد، در آنجا که گفت: «واجعلهُ ربِّ رضیا»، (مریم: 6) و این درخواست پسندیده بودن با نبوّت و رسالت سازگار نیست؛ زیرا عصمت و تقدّس در ویژگیهای نفسانی و ملکات روحی هیچگاه از پیامبران جدا نیست و بنابراین، درخواست این خصوصیت بیمعنا و بیهوده است.
... و اما اینکه حکم مخصوص حضرت رسول باشد، این سخن مستلزم آن است که عموم آیات ارث را تخصیص بزنیم؛ مانند آیات «یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی اَوْلاَدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْن» (نساء: 11)؛ «وَأُوْلُواْ الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللّه» (انفال: 75)؛ «إِن تَرَکَ خَیْرًا الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالأقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوف.» (بقره: 180)
قرآن مجید را جز با دلیل ثابت و مسلّم نمیتوان تخصیص زد و خبر واحدی که عمل به ظاهر آن به خاطر مخالفتش با سیره تمام پیامبران گذشته امکان ندارد، نمیتواند مخصّص عموم آیات ارث باشد.(19)
ابن ابی الحدید نیز ضمن ذکر روایاتی مینویسد: «مردم میپندارند که نزاع فاطمه با ابوبکر در دو چیز بوده: در میراث و در نحله. من در احادیث یافتم که آن حضرت در مسئله سومی با او نزاع داشته و ابوبکر او را از آنها نیز منع کرده بود که عبارت بود از سهم ذوی القربی.»(20)
علاّمه مظفّر در دلائل الصدق آورده است: «حضرت زهرا حق چهارمی نیز داشت که مربوط به خمس غنایمی بود که پس از پیامبر حادث میگردیدند؛ چون ابوبکر، همانگونه که خمس اهل بیت علیهمالسلام را که در زمان رسول خدا (مانند خمس خیبر) مالک شده بودند گرفته بود، آنها را از خمس غنایمی که پس از آن حضرت حادث شده بود نیز منع کرد و حضرت زهرا علیهاالسلام درباره آنها نیز با او به نزاع پرداخت و اخبار در این مورد بسیارند.»(21)
خطبه عیادت
علاّمه مجلسی از شیخ بزرگوار وثقه، صدوق رحمهالله ، روایت کرده است که در دوران شدت و غلبه بیماری حضرت زهرا علیهاالسلام ، زنان مهاجران و انصار به عیادت ایشان رفتند، جویای احوال ایشان شدند و پرسیدند: در این حال بیماری، چگونه سر میکنید؟ حضرت بدینگونه پاسخ گفت: «به خدا سوگند! روزگارم سر میشود و حالم به گونهای است که از دنیای شما ناخشنود و از مردان شما خشمگین و ناراحتم ... «لَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنفُسُهُمْ أَن سَخِطَ اللّهُ عَلَیْهِمْ وَفِی الْعَذَابِ هُمْ خَالِدُون»(مائده: 80) و بد چیزی است آنچه که نفوسشان مقدّم داشته؛ چرا که موجب خشم و غضب الهی شده و در عذاب جاودانهاند.
... وای بر آنها! چگونه خلافت را از پایگاه استوار رسالت و پایههای محکم نبوّت و محل نزول وحی امین و انسان آگاه به امر دین و دنیا منحرف کرده، دور ساختند؛ «أَلَا ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِین» (زمر: 15) آگاه باشید که این همان زیان و خسران آشکار است.
... پس ای کاش بینی مردمی که «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعا» (کهف: 104) میپندارند کار نیک انجام میدهند، به خاک مالیده شود. «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَکِن لایَشْعُرُون»(بقره: 12)؛ آگاه باشید که آنان تبهکارند و خود نمیفهمند. «أَفَمَن یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمَّن لایَهِدِّیَ إِلاَّ أَن یُهْدی فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُون» (یونس: 35)؛ آیا آن کس که به درستی و راستی هدایت میکند برای پیروی شایستهتر است، یا آن کس که خود هدایت نیافته باشد؟ پس شما را چه شده است؟ چگونه قضاوت میکنید؟
سوگند به خداوندگارت که شتر این فتنه آبستن شده و به همین زودی خواهد زایید و شما قدح خونین و سمّ مهلک آن را خواهید دوشید. در آن هنگام «یَخْسَرُ الْمُبْطِلُون»(جاثیه: 27) یاورهسرایان و تبهکاران زیان خواهند دید، و آیندگان پیامد سنّتهای گذشتگان را خواهند دید و در آن هنگام، به خاطر رضایت خاطر جمعی، خود را آماده فتنه و آشوب کنید و به شمشیری برّان و هرج و مرج فراگیر و خودکامگی ستمگران نوید دهید! سهمیههایتان را اندک خواهند داد و محصولات کشاورزیتان را خود درو خواهند کرد. وای بر شما! که در آن هنگام در چه شرایطی به سر میبرید! دلهایتان کور گشتهاند. آیا ما شما را الزام و اجبار نماییم، در حالی که خود اکراه دارید؟ «فَعُمِّیَتْ عَلَیْکُمْ أَنُلْزِمُکُمُوهَا وَأَنتُمْ لَهَا کَارِهُون»(هود: 28)(22)
ابن ابی الحدید و طبری از عمر بن خطّاب روایتی آوردهاند که متضمّن این موضعگیری نسبت به حضرت علی علیهالسلام و حضرت زهرا علیهاالسلام میباشد. عمر بن خطّاب به ابن عبّاس میگوید: «آیا میدانید که چه چیز باعث شد پس از محمّد، قومتان (قریش) توجهی به شما نکنند؟ آنان از اینکه نبوّت و خلافت در شما جمع شود و بدینوسیله، بر قوم خود فخر و مباهات کنید خوششان نمیآمد. بنابراین، قریش برای خود فکری کرد و به نتیجه رسید.»(23)
و پیداست که حزب حاکم بر تمام حقوق سیاسی بنی هاشم دست گذارده، تمام امتیازات مادی و معنوی آنان را لغو ساخته بود و نسبت به اموال نیز بنیهاشم را از فدک و میراث و خمس (سهم ذوی القربی) محروم ساخته، آنان را مانند دیگر مردم به شمار آوردند. بنیهاشم و در رأس آنان، علی ابن ابیطالب علیهالسلام نمیتوانستند خود نسبت به مطالبه حقوق مغصوب خود اقدامی کنند. حضرت زهرا علیهاالسلام رأسا اقدام به مطالبه حق خود و دیگر افراد بنیهاشم نمود. حضرت زهرا علیهاالسلام با اصرار و پافشاری نسبت به «فدک»، هدفش آن بود که زمینه را برای حضرت علی علیهالسلام در مطالبه حق پایمال شدهاش آماده سازد و در واقع، «فدک» و خلافت با یکدیگر همراه و در یک مسیر قرار گرفته بودند؛ چنانکه بعدها کلمه «فدک» عنوان بزرگتری پیدا کرد که منحصر به یک سرزمین مزروعی که در زمان رسول خدا محدود و معیّن بود، نمیشد، بلکه موضوع فدک همپای خلافت و تمام دفترچه و پرونده اسلام شد. دلیل بر این مطلب آنکه ائمّه اطهار علیهمالسلام هنگام تحدید و تعیین مرزهای «فدک»، آن را منحصر به آن روستا و مزرعه نکردند، بلکه مثلاً امیرالمؤمنین علی علیهالسلام آن را در زمان خود، به این عبارت تحدید نمود: «یک مرز فدک کوه اُحد است و مرز دیگرش عریش مصر، حدّ دیگر کناره دریا و مرز دیگر دومةالجندل» که اینها حدود تقریبی جهان اسلام در آن دوران بودند و حضرت موسی بن جعفر علیهالسلام نیز پس از آنکه هارونالرشید اصرار کرد که «فدک» را از او بپذیرد، فرمود: من آن را از تو نمیگیرم، مگر با تمام حدود و مرزهایش. هارونالرشید پرسید: حدودش چیست؟ فرمود: حد اول عدن، حد دوم سمرقند، حد سوم افریقیّه، حد چهارم کناره دریا از خزر تا ارمنیّه. هارون گفت: دیگر چیزی برای ما باقی نماند، جای را تغییر دادی. حضرت فرمود: من به تو گفتم که اگر حدودش را مشخص سازم، تو پس نخواهی داد.
از اینرو، در امر شفّافسازی سیاسی و بازشناسی حق خلافت، حضرت زهرا علیهاالسلام هر محملی را برای این ادعا برمیگزیند تا بتواند از تحریف و انحرافی که به وسیله حکومت تازه روی کار آمده پرده برداشته، اتمام حجّت نماید و مسئولیت خود را در یاری دین و کیان و مرکزیت آن یعنی حضرت علی علیهالسلام ادا نماید و این مسئله را در خطبه «فدک» در مسجد و خطبه «عیادت» تصریح نموده، بدون ابهام و پیچیدگی، نظریاتش را بیان میکند و استحکام این کلام را در استناد پی در پی به آیات قرآن کریم پیریزی مینماید و فصاحت و بلاغت و شیرینی بیان، روانی عبارت، نیرومندی استدلال و انسجام در گفتار، آوردن انواع و اقسام استعارات و کنایات، والایی سطح مطلب، تمرکز نسبت به اصل هدف و در عین حال، تنوّع مباحث با پیچیدگی با آیات خدا، سخنش را جاودان و کلامش را درخشان و نبوغ و بینشش را پیش از پیش اظهار میدارد.
پینوشتها:
1- توفیق ابوعلم، فاطمة الزهرا علیهاالسلام، ترجمه علی اکبر صادقی، امیرکبیر، 1364، ص 111.
2- اسماعیل انصاری زنجانی خوئینی، فاطمه در آیینه کتاب، قم، الهادی، 1378.
3- رسول جعفریان، تاریخ الخلفاء، انتشارات دلیل، 1380، ص 22، به نقل از: ابن منظور، مختصر تاریخ دمشق، ج 5، ص 261
4- فخرالدین طریحی، مجمعالبحرین، تحقیق احمد الحسینی، تهران، مرتضوی، 1365، ذیل کلمه «فدک».
5- فیء اموال و زمین هایی است که به وسیله جنگ و نزاع به دست مسلمانان نرسیده و بر آن سرزمین ها اسب و شتر نتاخته باشند. این زمین ها به تصریح آیات الهی(مانند آیه 6/ سوره حشر) ملک خاص رسول خدا است.
6- مفهوم اصلی انفال نه تنها غنائم جنگی بلکه همه اموالی را که مالک خصوصی ندارد مثل بیشه زارها، جنگلها، دره ها و سرزمین های موات شامل می شود و تمام اموال متعلق به خدا و پیامبر و وصی اوست. انفال در اصطلاح فقهای امامیه عبارت از اموالی است که به پیامبر و پس از او به جانشینانش اختصاص دارد. آنان آن اموال را به هر نحو که مصلحت بدانند به مصرف می رسانند. از آن جهت این اموال را انفال می نامند که امام بالخصوص استحقاق دارد آنها را بر وفق مصلحت به مصرف برساند؛ به همانگونه که پیامبر مستحق آنها بوده است و درخور استحقاق دیگران نیست.
7- همان.
8- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمّد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، دار الاحیاء التراث الکتب العربیة، 1960، ج 16، ص 210 / ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، 1285 ق، ج 2، ص 221 / محمّد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، تحقیق محمّدابوالفضل ابراهیم، قاهره، دارالمعارف بمصر، 1968، ج 2، ص 14 / احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1346، ص 46.
9- سیدجعفر شهیدی، زندگانی فاطمه زهرا علیهاالسلام، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1362، ص 122.
10- محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، چاپ کمپانی، ج 8، ص 114.
11. علاّمه مجلسی ذیل کلمه «اخلاص» در شرح لغات خطبه آورده است: «مقصود از اخلاص آن است که همه اعمال را برای خداوند خالص نمود، ریا و هدفهای فاسد را با آن مخلوط نکند و در هیچ یک از کارهایش به غیر خداوند توسّل نجوید و تأویل کلمه توحید همین است؛ زیرا کسی که یقین داشته باشد خالق و مدبّر، خداوند است و در خداییاش با کسی شریک نیست، بر او لازم و سزاوار است که در پرستش او کسی را شریک قرار ندهد و در هیچ کاری به غیر او متوجه نشود.»
12. وی همچنین در فراز «پیوندش را در دل نهاده است»، میگوید: در این فقره، چند احتمال وجود دارند:
اول. خداوند بر دلها آنچه را که لازمه این کلمه کرده عبارتند از: عدم ترکیب در ذات خدا و عدم زیادتی صفات کمالیه بر ذات خداوند، و امثال اینگونه مطالب را، که مربوط به توحیدند، واجب و حتم قرار داده است.
دوم. آنچه عقل از این کلمه به آن میرسد، به قلب متصل میکند و آیات آفاق و انفس به او مینمایاند و با توحید فطری آن را کامل میکند و در دلهایشان مستقر میسازد.
سوم. ممکن است مقصود آن باشد که عقلها را مکلّف به رسیدن به آخرین درجه دقایق کلمه توحید و تأویل نکرده، بلکه همه دلها را مکلّف ساخته است که به ظاهر معنایش اذعان و اعتراف کنند و مقصود از «وصول» همین است.
چهارم. احتمال دارد ضمیر در کلمه «موصولها» در عبارت «وَ ضَمَّنَ القلوبَ موصولَها» به قلوب برگردد؛ یعنی بر دلها بیش از آن اندازه که امکان وصول دارند، لازم نکرده و رسیدن به تأویل کامل این کلمه طیّبه و دقایقی که از آن استنباط میشوند و یا به طور مطلق، اصولاً رسیدن به اینها را بر دلها واجب ننموده است. وی در انتها، این تفسیر چهارم از عبارت مزبور را بر سایر وجوه ترجیح داده است. (محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، چاپ کمپانی، ج 8، ص 114.)
13. سیوطی در کتاب الاتقان مینویسد: ابن ابی حاتم از عمرو بن مرّة روایت کرده است که پنج نفر پیش از آنکه موجود شوند نامگذاری شدند: یکی از آنها حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله بود که حضرت عیسی علیهالسلام به وجود او بشارت داد و گفت: «وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یَأْتِی مِن بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَد ...» (صف: 6) و این اشاره به بیان مزبور دارد.
14. شاید مقصود از «پرده»، نیستی یا حجابهای اصلاب و ارحام باشد، و اینکه آنها را نسبت به «اهاویل» داده، به خاطر وجود منابع و عوامل بازدارنده در این حالت است. و شاید مقصود آن باشد که آنان در آن حال از «أهاویل» و چیزهای ترسآور مصون و محفوظ بودند؛ زیرا ترس و هول پس از وجود به اشیا میرسد و در حال نیستی، ترس و وحشتی نیست و گفته شده است: تعبیر «أهاویل» از قبیل تعبیر از درجات عدم به ظلمتها و تاریکیهاست. (رحمانی همدانی، فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفی، ترجمه سیدحسن افتخار زاده سبزواری، بدر، 1376، ص 479.)
15. علاّمه مجلسی ذیل این بخش از خطبه میفرماید: «در بین مفسّران مشهور است که این آیه درباره آن عده یهودیانی نازل شد که پیمان خود را شکستند و با احزاب همکاری کردند و تصمیم گرفتند حضرت رسول را از مدینه بیرون کنند و به پیمانشکنی و جنگ پرداختند.» و ادامه میدهد: «همچنین گفته شده است که درباره مشرکان قریش و اهالی مکّه نازل شده که پیمان خود را با پیامبر و مؤمنان، که قرار گذاشته بودند با دشمنان آنان همکاری نکنند (صلح حدیبیه)، شکستند و قبیله "بنیبکر " را علیه "خزاعه " یاری کردند و تصمیم گرفتند حضرت را از مکّه بیرون کنند. اینان در "دارالندوه " گرد آمدند و شیطان، که به صورت پیرمرد نجدی بر آنان ظاهر شده بود، آنها را راهنمایی کرد ... .» در واقع، از آن زمان دشمنی و مخالفت با رسول خدا را آغاز نمودند و جنگ بدر و پیمانشکنی را از این زمان شروع کردند.
اما مقصود حضرت زهرا علیهاالسلام از مردمی که عهد و میثاق خود را شکستند، یا همانهایی هستند که در آیه شریفه از آنان نامبرده شده است که در این صورت، بیانکننده وجوب جنگ با غاصبان خلافت و ربایندگان حق آن حضرت است که پیمان و عهدی را که با رسول خدا در مورد وصیت آن حضرت و نسبت به خویشاوندان و اهل بیتش بستند، نقض کردند؛ همانگونه که خداوند قتال با پیمانشکنان قریش را واجب فرموده بود، و یا اینکه مقصود حضرت زهرا علیهاالسلام جنگ با غاصبان حق اهل بیت علیهمالسلام است و مقصود از پیمانشکنی آنان نقض همان عهدی بود که با رسول خدا بسته بودند که از آن حضرت اطاعت کرده، پیرو اوامر و نواهی او باشند و در باطن با او دشمنی نکنند، اما این عهد و پیمان را شکستند و به دستورات آن حضرت عمل نکردند و مقصود از «اخراج رسول» اخراج کسی است که همچون پیامبر و نفس آن حضرت و جانشین او در دستورات و اوامر و نواهی است که او را از مقام خلافت بیرون کرده، دستورات حضرت را در مورد اهل بیتش نادیده گرفتند، که در این صورت، ذکر آیه قرآن در ضمن فرمایش حضرت زهرا علیهاالسلام یک نحوه اقتباس از قرآن مجید است. (محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 8، ص 109.)
16. قد کانَ بَعْدَکَ انباءٌ و هَنبثَةٌ لو کُنتَ شاهدها لم تکبر الخَطْبُ
انّا فقدناک فَقْدَ الارضِ واِبلها واختَلَّ قومُک فاشْهَدْهم و قد نکبوُا
و کُلُّ اهلٍ له قربی و منزلةٌ عِند الالهِ علی الاَدنَینِ مقتربٌ
اَبدَتْ رجالٌ لنا نجوی صُدورِهم لمّا مَضَیتَ و حالَتْ دونکَ التُّربُ
تجَهَّمَتْنا رجالٌ واستُخِفَّ بِنا لما فقدِتَ و کُلُّ الارضِ مَغتَصَبٌ
و کُنتَ بَدرا و نورا یُستَضاءُ به علیک تُنْزَلُ مِن ذِیالعزَّةِ الکُتُبِ
و کان جبریلُ بالآیاتِ یُؤنِسنا فَقَد فُقِدْتَ فَکُلُّ الخیرِ مُحتَجِبٌ
فلیتَ قبلَکَ کانَ الموتُ صادَفَنا لمّا مَضَیْتَ و حالَتْ دونَ الْکُتبُ
انّا رُزِئنا بما لم یُزْرَءْ ذُوشَجَنٍ مِن البَریّةِ لاعجمٌ و لا عَرَبٌ.
17. سیّد شرفالدین عاملی، النص و الاجتهاد، ص 103109.