تفسیر آیات 26 و 27 سوره احزاب از "تفسیر نمونه" آیت الله مکارم شیرازی را جهت استفاده شما در نظر گرفتهایم:
( وَ أَنزَلَ الَّذِینَ ظهَرُوهُم مِّنْ أَهْلِ الْکِتَبِ مِن صیَاصِیهِمْ وَ قَذَف فی قُلُوبِهِمُ الرُّعْب فَرِیقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِیقاً ، خداوند گروهی از اهل کتاب را که از آنها (مشرکان عرب ) حمایت کردند از قلعه های محکمشان پائین کشید، و در دلهای آنها رعب افکند (کارشان به جائی رسید که ) گروهی را به قتل می رساندید و گروهی را اسیر می کردید.) [i]
( وَ أَوْرَثَکُمْ أَرْضهُمْ وَ دِیَرَهُمْ وَ أَمْوَلهَُمْ وَ أَرْضاً لَّمْ تَطئُوهَا وَ کانَ اللَّهُ عَلی کلِّ شیْءٍ قَدِیراً ، و زمینها و خانه هایشان را در اختیار شما گذاشت و (هم چنین ( زمینی را که هرگز در آن گام ننهاده بودید و خداوند بر هر چیزی قادر است) [ii]
تفسیر: غزوه بنی قریظه یک پیروزی بزرگ دیگر
در مدینه سه طایفه معروف از یهود زندگی میکردند: بنی قریظه ، بنی النضیر و بنی قینقاع، هر سه گروه با پیامبر اسلام (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) پیمان بسته بودند که با دشمنان او همکاری و به نفع آنها جاسوسی نکنند، و با مسلمانان همزیستی مسالمت آمیز داشته باشند. ولی طایفه بنی قینقاع در سال دوم هجرت و طایفه بنی نضیر در سال چهارم هجرت، هر کدام به بهانههایی پیمان خود را شکستند وَ به مبارزه رویاروی با پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) دست زدند، سرانجام مقاومت آنها در هم شکست و از مدینه بیرون رانده شدند. [iii]
بنی قینقاع به سوی اذرعات شام رفتند، و بنی نضیر قسمتی به سوی خیبر و بخشی به سوی شام رانده شدند. بنابر این در سال پنجم هجرت که غزوه احزاب رخ داد، تنها طایفه بنی قریظه در مدینه باقی مانده بودند، و همان گونه که در تفسیر آیات هفده گانه جنگ احزاب گفتیم، آنها در این میدان پیمان خود را شکستند، به مشرکان عرب پیوستند و به روی مسلمانان شمشیرکشیدند. پس از پایان غزوه احزاب و عقب نشینی رسوای قریش و غطفان و سایر قبائل عرب از مدینه، طبق روایات اسلامی پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) به منزل بازگشت و لباس جنگ از تن در آورد و به شست شوی خویشتن مشغول شد، در این هنگام جبرئیل به فرمان خدا بر او وارد شد و گفت چرا سلاح بر زمین گذاردی؟ فرشتگان آماده پیکارند، هم اکنون باید به سوی بنی قریظه حرکت کنی، و کار آنها یک سره شود . به راستی هیچ فرصتی برای رسیدن به حساب بنی قریظه بهتر از این فرصت نبود، مسلمانان گرم پیروزی و بنی قریظه، گرفتار وحشت شدید شکست، و دوستان آنها از طوائف عرب خسته و کوفته و با روحیهای بسیار ضعیف در حال هزیمت به شهر و دیار خود بودند و کسی نبود که از آنها حمایت کند. به هر حال منادی از طرف پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) صدا زد که پیش از خواندن نماز عصر به سوی بنی قریظه حرکت کنید، مسلمانان به سرعت آماده جنگ شدند و تازه آفتاب غروب کرده بود که قلعههای محکم بنی قریظه را در حلقه محاصره خود در آوردند . بیست و پنج روز این محاصره به طول انجامید و بعداً چنان که در نکتهها خواهد آمد، همگی تسلیم شدند، گروهی به قتل رسیدند [iv] و پیروزی بزرگ دیگری بر پیروزی مسلمانان افزوده شده و سرزمین مدینه برای همیشه از لوث وجود این اقوام منافق و دشمنان سر سخت لجوج پاک گردید.
آیات مورد بحث اشاره فشرده و دقیقی به این ماجرا است و همان گونه که گفتیم این آیات، بعد از حصول پیروزی نازل شد، و خاطره این ماجرا را به صورت یک نعمت و موهبت بزرگ الهی شرح داد. نخست می فرماید: خداوند گروهی از اهل کتاب را که از مشرکان عرب حمایت کردند از قلعههای محکمشان پائین کشید ) وَ أَنزَلَ الَّذِینَ ظهَرُوهُم مِّنْ أَهْلِ الْکِتَبِ مِن صیَاصِیهِمْ ( " صیَاصِی " جمع صیصیه به معنی قلعههای محکم است. سپس به هر وسیله دفاعی نیز اطلاق شده است، مانند شاخ گاو و شاخکی که در پای خروس است.این جا روشن میشود که یهود قلعههای خود را در کنار مدینه در نقطه مرتفعی ساخته بودند و بر فراز برجهای آنها به دفاع از خویشتن مشغول میشدند. تعبیر به " أَنزَلَ " پائین آورد نیز ناظر به همین معنی است. سپس میافزاید: خداوند در دلهای آنها ترس و رعب افکند( وَ قَذَف فی قُلُوبِهِمُ الرُّعْب ) و سرانجام کارشان به جائی رسید که: گروهی را به قتل میرساندید و گروهی را اسیر میکردید ( فَرِیقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِیقاً ) و زمینها و خانهها و اموال آنها را در اختیار شما گذارد. [v]
خداوند گروهی از اهل کتاب را که از آنها (مشرکان عرب ) حمایت کردند از قلعههای محکمشان پائین کشید و در دلهای آنها رعب افکند (کارشان به جائی رسید که ) گروهی را به قتل میرساندید و گروهی را اسیر میکردید ( وَ أَوْرَثَکُمْ أَرْضهُمْ وَ دِیَرَهُمْ ) این چند جمله فشردهای از تمام نتائج غزوه بنی قریظه است که گروهی از این خیانتکاران به دست مسلمانان کشته شدند و گروهی به اسارت در آمدند و غنائم فراوانی از جمله زمینها و خانه و اموالشان به مسلمانان رسید. تعبیر از این غنائم به "ارث"، به خاطر آنست که مسلمانان زحمت چندانی برای آن نکشیدند و به آسانی آن همه غنیمت که نتیجه سالیان دراز ظلم و بیدادگری یهود و استثمار آنها در مدینه بود به دست مسلمین افتاد و در پایان آیه میفرماید: هم چنین زمینی در اختیار شما قرار داد که هرگز در آن گام ننهاده بودید ( وَ أَرْضاً لَّمْ تَطئُوهَا ) و خداوند بر هر چیزی قادر و توانا است ( وَ کانَ اللَّهُ عَلی کلِّ شیْءٍ قَدِیراً ) در این که منظور از ( أَرْضاً لَّمْ تَطئُوهَا ) کدام سرزمین است؟ در میان مفسران گفتگو است: بعضی آن را اشاره به سرزمین خیبر دانستهاند که بعداً به دست مسلمانان فتح شد. بعضی اشاره به سرزمین مکه، بعضی آن را سرزمین روم و ایران میدانند و بعضی آن را اشاره به تمام سرزمینهائی میدانند که از آن روز به بعد تا روز قیامت در قلمرو مسلمین قرار گرفت. ولی هیچ یک از این احتمالات با ظاهر آیه سازگار نیست، چرا که آیه به قرینه فعل ماضی که در آن آمده ( أَوْرَثَکُمْ ) شاهد بر این است که این زمین در همین ماجرای جنگ بنی قریظه به تصرف مسلمین در آمد، بعلاوه سرزمین مکه که یکی از تفاسیر است سرزمینی نبود که مسلمانان در آن گام ننهاده باشند در حالی که قرآن میگوید: زمینی را در اختیارتان گذارد که در آن گام ننهاده بودید، ظاهرا این جمله اشاره به باغات و اراضی مخصوصی است که در اختیار بنی قریظه بود و احدی حق ورود به آن را نداشت، چرا که یهود در حفظ و انحصار اموال خود سخت میکوشیدند و اگر از ماضی بودن این فتح و پیروزی صرف نظر کنیم، تناسب بیشتری با سرزمین خیبر دارد که به فاصله نه چندان زیادی از طایفه یهود گرفته شد و در اختیار مسلمین قرار گرفت (جنگ خیبر در سال هفتم هجرت واقع شد (
نکتهها:
قرآن مجید گواه بر این است که عامل اصلی این جنگ همان پشتیبانی یهود بنی قریظه از مشرکان عرب در جنگ احزاب بود، زیرا میفرماید: الَّذِینَ ظهَرُوهُم ... کسانی که از آنها پشتیبانی کردند... علاوه بر این اصولاً یهود در مدینه ستون پنجمی برای دشمنان اسلام محسوب میشدند، در تبلیغات ضد اسلامی کوشا بودند و هر فرصت مناسبی را که برای ضربه زدن به مسلمین پیش میآمد غنیمت میشمردند. همانگونه که گفتیم از طوائف سه گانه یهود (بنی قینقاع و بنی نضیر و بنی قریظه ) تنها گروه سوم به هنگام جنگ احزاب باقی مانده بودند و گروه اول و دوم به ترتیب در سالهای دو و چهار هجری بر اثر پیمانشکنی، محکوم و از مدینه رانده شدند و میبایست این گروه سوم که از همه آشکارتر به پیمان شکنی و پیوستن به دشمنان اسلام دست زدند به کیفر اعمال ناجوانمردانه خود برسند و کیفر جنایات خود را بینند.
گفتیم پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) بلا فاصله بعد از پایان جنگ احزاب، مامور شد حساب یهود بنی قریظه را روشن سازد، مینویسند: آنچنان مسلمانان برای حضور در منطقه دژهای بنی قریظه عجله کردند که حتی بعضی از نماز عصرشان غافل شدند و بناچار آن را بعداً قضا کردند، پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) دستور محاصره دژهای آنها را صادر کرد، بیست و پنج روز محاصره به طول کشید، خداوند رعب و وحشت شدیدی - همانگونه که قرآن میگوید- به دلهای آنها افکند. کعب بن اسد که از سران یهود بود، گفت: من یقین دارم که محمد (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) ما را رها نخواهد کرد تا با ما پیکار کند، من به شما یکی از سه پیشنهاد را میکنم هر کدام را خواستید برگزینید: پیشنهاد اولم این است که دست در دست این مرد بگذاریم و به او ایمان بیاوریم و پیروی کنیم، زیرا برای شما ثابت شده است که او پیامبر خدا است و نشانههای او را در کتب خود مییابید. در این صورت جان و مال و فرزندان و زنان شما محفوظ خواهد بود. گفتند: ما هرگز دست از حکم تورات بر نخواهیم داشت و چیزی به جای آن نخواهیم پذیرفت. گفت: اکنون که این پیشنهاد را نپذیرفتید بیائید و کودکان و زنان خود را با دست خود به قتل برسانید تا فکر ما از ناحیه آنها راحت شود! سپس شمشیر بر کشید و با محمد و یارانش بجنگیم، تا ببینیم خدا چه می خواهد؟ اگر کشته شدیم از ناحیه زن و فرزند نگرانی نداریم و اگر پیروز شویم زن و فرزند بسیار است ! گفتند: ما این بیچارهها را با دست خود بقتل برسانیم ؟! بعد از اینها زندگی برای ما ارزش ندارد. کعب بن اسد گفت حال که این را هم نپذیرفتید امشب شب شنبه است محمد (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) و یارانش گمان میکنند امشب حملهای نخواهیم کرد، بیائیم و آنها را غافلگیر کنیم، شاید پیروز شویم. گفتند این کار را هم نخواهیم کرد. ما هرگز احترام شنبه را ضایع نمی کنیم.کعب گفت: هیچ یک از شما از آن روزی که از مادر متولد شده حتی یک شب آدم عاقلی نبوده است ! بعد از این ماجرا آنها از پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) تقاضا کردند ابو لبابه را نزد آنان فرستد تا با او مشورت کنند. هنگامی که ابو لبابه نزد آنان آمد، زنان و بچههای یهود در مقابل او به گریه افتادند، او تحت تاثیر قرار گرفت، مردان گفتند: صلاح میدانی ما تسلیم حکم محمد (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) شویم؟ ابو لبابه گفت: آری ولی، در همین حال اشاره به گلوی خود کرد، یعنی همه شما را خواهد کشت. ابو لبابه می گوید: همین که از آنجا حرکت کردم به خیانت خود متوجه شدم، به سوی پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) نیامد مستقیماً به مسجد رفت و خود را به یکی از ستونهای مسجد بست و گفت از جای خود حرکت نمیکنم تا خداوند توبه مرا بپذیرد. سرانجام خداوند گناه او را بخاطر صداقتش بخشید و آیه ( و آخرون اعترفوا بذنوبهم ...) [vi] در این باره نازل شد. سرانجام یهود بنی قریظه به ناچار بدون قید و شرط تسلیم شدند پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) فرمود: آیا راضی هستید هر چه سعد بن معاذ در باره شما حکم کند اجرا نمایم؟ آنها راضی شدند. سعد بن معاذ گفت: اکنون موقعی رسیده که سعد بدون در نظر گرفتن ملامت ملامت کنندگان حکم خدا را بیان کند. سعد هنگامی که از یهود مجدداً اقرار گرفت که هر چه او حکم کند خواهند پذیرفت، چشم خود را بر هم نهاد و رو به سوی آن طرف که پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) ایستاده بود کرد و عرض کرد: شما هم حکم مرا میپذیرید؟ فرمود: آری، گفت: من میگویم آنها که آماده جنگ با مسلمانان بودند (مردان بنی قریظه) باید کشته شوند و فرزندان و زنانشان اسیر و اموالشان تقسیم گردد، اما گروهی از آنان اسلام را پذیرفتند و نجات یافتند.
پیروزی بر این گروه ستمگر و لجوج نتائج پرباری برای مسلمانان داشت از جمله:
الف - پاک شدن جبهه داخلی مدینه و آسوده شدن خاطر مسلمانان از جاسوسهای یهود .
ب - فرو ریختن پایگاه مشرکان عرب در مدینه و قطع امید آنان از شورشی از درون.
ت - تقویت بنیه مالی مسلمین بوسیله غنائم این جنگ.
ث - هموار شدن راه پیروزیهای آینده ، مخصوصا فتح خیبر.
ج - تثبیت موقعیت حکومت اسلامی در نظر دوست و دشمن در داخل و خارج مدینه.
تعبیرات پر معنی آیات از جمله تعبیراتی که در آیات فوق به چشم میخورد این است که در مورد کشته شدگان این جنگ میگوید: فَرِیقاً تَقْتُلُونَ یعنی فَرِیقاً را مقدم بر تَقْتُلُونَ میآورد، در حالی که در مورد اسیران فَرِیقاً را از فعل آن یعنی تَأْسِرُونَ مؤخر داشته است، بعضی از مفسران در تفسیر آن گفتهاند: این به خاطر آن است که در مسأله کشته شدگان، تکیه بیشتر روی اشخاص است، چرا که سران بزرگ آنها در این گروه بودند، ولی در مورد اسارت، افراد سرشناسی نبودند که روی آنها تکیه کند، به علاوه این تقدیم و تأخیر، سبب شده که دو کلمه " تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ " یعنی کشتن و اسارت که دو عامل پیروزی بر دشمن است در کنار هم قرار گیرند و تناسب در میان آنها رعایت شود.
و نیز در نخستین آیه مورد بحث، پائین آوردن یهود را از قلعههایشان، قبل از جمله ( وَ قَذَف فی قُلُوبِهِمُ الرُّعْب ) یعنی: "خداوند در دلهای آنها رعب وحشت افکند" ذکر کرده است، در حالی که ترتیب طبیعی بر خلاف این است، یعنی نخست ایجاد رعب میشود سپس پائین آمدن از آن قلعههای محکم، این به خاطر آنست که آنچه به حال مسلمانان مهم و شادی بخش بوده و هدف اصلی را تشکیل داده است، در هم شکستن قلعههای بسیار مستحکم آنها بوده است. تعبیر به ( أَوْرَثَکُمْ أَرْضهُمْ وَ دِیَرَهُمْ ) نیز بیانگر این حقیقت است که شما بی آن که زحمت چندانی برای این جنگ متحمل شوید خداوند زمینها و خانهها و اموال آنان را در اختیارتان قرار داد و بالأخره تکیه بر قدرت خداوند در آخرین آیه ( وَ کانَ اللَّهُ عَلی کلِّ شیْءٍ قَدِیراً ) اشاره به این است که او یک روز به وسیله باد و طوفان و لشکر نامرئی، احزاب را شکست داد و روز دیگر با لشکر رعب و وحشت، حامیان آنها یعنی یهود بنی قریظه را در هم شکست . [vii]