علما و مفاخر  /  علما و بزرگان دینی  /  قرن چهاردهم

محمد جواد نجفی

هیچ كس ادعا نمی كند كه مرحوم حاج شیخ محمد جواد، عالمی بود بی بدیل در علم و دانش، مجاهدی بود بی همتا و عارفی بود ایستاده در آخرین پله كمال؛ اما داشتن اجازه اجتهاد از بزرگانی همچون آیات عظام «سید محمد كاظم یزدی» و «سید ابوالحسن اصفهانی» - رحمة الله علیهما - مراتب علمی بالایی می طلبد؛ عدم تمكین خواسته های صاحب منصبان حكومت پهلوی مستلزم مجاهدت واقعی است و بندگی خدا، پرهیز از زخارف دنیوی و دلباختگی به ائمه (ع) ، اهم شاخص های كمالند. بر این اساس، اگرچه حاج شیخ محمد جواد هیچ دوره از عمر خود را در یزد سپری نكرده، اما به نوعی ریشه در دل این دیار داشته و شاید این نكته در انتخاب شهر «ابرقو» از میان شهرهایی كه از حضرت آیت الله بروجردی؛ درخواست روحانی داشته اند، بی تأثیر نبوده است. دوم: مرحله دوم از عمر مرحوم حاج شیخ محمد جواد، 32 الی 33 سال پایانی عمر ایشان را رقم می زند، یعنی از سال های 1325 یا 1326 لغایت 1358 هجری شمسی و زمانی كه از طرف حضرت آیت الله بروجردی به ابرقو عزیمت نمود و در این خطه به تبلیغ دین، اقامه جماعت و تشكیل مجالس روضه پرداخت؛ این دوره از عمر آن مرحوم، فرصت انجام رسالتی است كه خداوند متعال بر دوش عالمان ربّانی نهاده و در روایات «زكات علم» قلمداد شده است. سپس سؤالاتی تخصصی از ایشان پرسیده می شود و چون آن مرجع بزرگوار به توانمندی مرحوم حاج شیخ محمد جواد در این زمینه، اطمینان پیدا می كند، درخواست مردم ابرقو را - مبنی بر یك روحانی مجتهد و پرهیزكار كه توان تدریس مكاسب و كفایه را داشته باشد.

چکیده ماشینی


تعداد بازدید : 6095     تاریخ درج : 1387/07/18    

در پهندشت شهر قم، مردانی مرد آرمیده اند كه نه دلفریبی های عالم خك توانست پرده عفاف از سرداق چشمانشان كنار زند، و نه چرب و شیرین این جهان توانست مُهر صیام از ذائقه آن ها بشكند.

«گفتند: پروردگار ما خداست، بر این باور استقامت كردند، پس ملائك بر آن ها نازل شدند و بشارتشان دادند به بهشتی كه به آن ها وعده داده شده است.»(1)

مرحوم آیت الله حاج میرزا محمد جواد شریف نژاد نجفی، معروف به حاج شیخ محمد جواد، از زمره این مردان است كه از سال ها پیش در این خطه آرمیده و عالم خك را به خك نشینان سپرده است؛ مردی كه گمنام و صبور زیست، و آرام و بدون هیاهو رخت از جهان بربست و دمساز قدسیان گردید. گمنام طیّ حیات نمود و پس از رحلتش نیز تلاشی منسجم و نتیجه بخش برای شناساندن این عالم پرهیزكار به عمل نیامد.

این مجموعه تلاشی است برای معرفی این عالم ربّانی و عارف متّقی.

تذكر نكته ای را به نقل از یكی از فضلای حوزه علمیه قم در این مقدمه ضروری

صفحه 188

می دانیم:(2)

«طی سال های اخیر كتاب هایی چند در معرفی شخصیت های عرفانی و عالمان ربّانی و صاحبان كشف و كرامات، به رشته تحریر درآمده و مشتاقانی را به خود جذب نموده است. اما نقیصه عمده ای كه در برخی از این كتاب ها به چشم می خورد و باور خوانندگان را به محتوای آن ها متزلزل می سازد، افراط در معرفی شخصیت مورد بحث آن ها و معجزه سازی برای آنان است؛ به طوری كه برخی نكات مطرح شده، نه مبنای عقلی دارد و نه با معیارهای شرع و سنت معصومین (ع) همخوان است. طبعاً از نتایج معكوس این مطالب نمی توان جلوگیری كرد. به راستی چه نیازی است كه برخی از نویسندگان به جای طرح فضائل و مكارم اخلاقی بزرگان، سراغ نكات بحث انگیزی می روند كه حقاً دامن آن شخصیت از این مطالب مبرّاست؟!»

تلاش ما در معرفی مرحوم حاج شیخ محمد جواد، بر این اصل استوار است كه از هر گونه افراط و تفریط و بیان مطالبی كه از پشتوانه اطمینان بخشی برخوردار نیستند، پرهیز شود.

آن مرحوم از چنان ویژگی های ارزنده ای برخوردار بود كه به طرح مطالب غیرمستند و افراطگونه نیازی نیست.

هیچ كس ادعا نمی كند كه مرحوم حاج شیخ محمد جواد، عالمی بود بی بدیل در علم و دانش، مجاهدی بود بی همتا و عارفی بود ایستاده در آخرین پله كمال؛ اما داشتن اجازه اجتهاد از بزرگانی همچون آیات عظام «سید محمد كاظم یزدی» و «سید ابوالحسن اصفهانی» - رحمة الله علیهما - مراتب علمی بالایی می طلبد؛ عدم تمكین خواسته های صاحب منصبان حكومت پهلوی مستلزم مجاهدت واقعی است و بندگی خدا، پرهیز از زخارف دنیوی و دلباختگی به ائمه (ع) ، اهم شاخص های كمالند. پس او را عالمی می دانیم عامل، عبد وارسته پروردگار و دلباخته ائمه اطهار (ع)

صفحه 189

خوشبختانه كسانی كه اطلاعات لازم را در خصوص این عالم پرهیزكار در اختیار ما نهادند، همگی در قید حیاتند و در صداقت و راستگویی آن ها ذره ای تردید نداریم، و قدردانی از آنان را كمترین وظیفه خود می دانیم، مخصوصاً از آیت الله حاج میرزا احمد سیبویه، فرزندان و نوه مرحوم حاج شیخ محمد جواد، همچنین دو تن از فضلای حوزه علمیه قم: حجج الاسلام آقایان: حاج محمد حسین فلاح زاده ابرقویی و حاج ابوالقاسم علیدوست و چهار نفر از ارادتمندان آن مرحوم، آقایان: حاج حسن و حاج علی فلاح زاده ابرقویی و حاج حسین علیدوست ابرقویی، حاج عباس صالحی ابرقویی و دوست ارجمندمان آقای حسین آزاد اردبیلی.

اجر همه این عزیزان با خداوند قدرشناس!

تولد؛ والدین

در خصوص ولادت مرحوم حاج شیخ محمد جواد نتوانستیم به نقطه نظر مطمئنی دست یابیم، اما بر اساس قرائن و شواهد، هنگام رحلت، بیش از هشتاد سال از عمر آن مرحوم می گذشت؛ لذا تاریخ تولد ایشان حدود سال 1278 هجری شمسی و در نجف اشرف می باشد.

پدر ایشان - مرحوم شیخ علی محمد - از روضه خوان های نجف اشرف بوده و سال ها قبل از یزد به نجف مهاجرت كرده است. بر این اساس، اگرچه حاج شیخ محمد جواد هیچ دوره از عمر خود را در یزد سپری نكرده، اما به نوعی ریشه در دل این دیار داشته و شاید این نكته در انتخاب شهر «ابرقو» از میان شهرهایی كه از حضرت آیت الله بروجردی؛ درخواست روحانی داشته اند، بی تأثیر نبوده است.

مادر ایشان - بانو سلطان بیگم - علویه بكرامتی بوده كه با حضرت آیت الله سید محمد كاظم یزدی؛ نسبت داشته و آن مرجع بزرگ به كرامت و بزرگواری اش اذعان

صفحه 190

داشته و آن بانو مشمول عنایات ایشان بوده است.

* * *

رؤیای این علویه از یك سو بیانگر كمالات معنوی ایشان و از سویی نویدبخش آینده درخشان طفل اوست.

ایشان در ایامی كه حاج شیخ محمد جواد، نوزاد و یا طفلی نوپا بوده است، خوابی می بیند. خواب را برای حضرت آیت الله محمد كاظم یزدی بازگو و ایشان هم رؤیای این بانو را چنین تعبیر می كند كه فرزندش مجتهد می شود. سپس سجّاده ای به ایشان می دهد تا فرزندش بر آن نماز بگزارد. حاج شیخ محمد جواد سال ها این سجّاده را با خود داشت و حتّی پس از آمدن به ابرقو هم بر آن نماز می خواند. متأسفانه این سجّاده در یكی از مساجد مفقود گردید.

دو مرحله اساسی

سنین عمر حاج شیخ محمد جواد، از دو مرحله عمده تشكیل می شود: روزگار تفقّه و عصر تبلیغ.

اول: سال های حضور در نجف اشرف و كربلای معلّا، یعنی از تولد تا حدود سال های 1325 یا 1326 هجری شمسی، صرف نظر از ایام كودكی، آنچه طی این سال ها وجهه همت ایشان را تشكیل داده، تلاش برای نیل به كمالات اخلاقی و علمی، و استفاده هر چه بیشتر از معادن معنوی و علمی این دو شهر مقدس می باشد. بدون شك تنفس در فضایی كه معطّر به قبور ائمه طاهرین (ع) باشد، مستلزم توفیق بالایی است. آری، در چنین فضایی مس وجود، كیمیا گردد و پربها.

علاوه بر این بهره معنوی، حضور در پای درس بزرگانی همچون آیات عظام: سید محمد كاظم یزدی و سید ابوالحسن اصفهانی و پس از ورود به كربلا استفاده از محضر

صفحه 191

حضرت آیت الله حاج آقا حسین قمی، همچنین اجازه اجتهاد و اخذ وجوهات از همین بزرگواران و بزرگانی دیگر همچون آیات عظام: سید عبدالهادی شیرازی، سید محسن حكیم و سید حسین بروجردی، دستاورد این دوره از عمر مرحوم حاج شیخ محمد جواد است.

تشكیل حوزه درسی در مدرسه «هندی» - در كربلای معلا - و تربیت شاگردان دیگر دستاورد ارزشمند مرحله اول عمر آن مرحوم می باشد.

اطلاعات پركنده دیگری حكی از آن است كه مرحوم حاج شیخ محمد جواد، مورد توجه آیات عظام: سید محمد كاظم یزدی و سید ابوالحسن اصفهانی و حاج آقا حسین قمی - در برهه های مختلف زمانی - بوده است.

چنانكه حضرت آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی، پس از رحلت حضرت آیت الله سید محمد كاظم یزدی از مرحوم حاج شیخ محمد جواد خواستند كه ایشان به سامرا برود و در مدرسه ای كه متعلق به مرحوم حاج سید محمد كاظم یزدی بوده است، تدریس نماید. حاج شیخ محمد جواد این درخواست را پذیرفت و به سامرا رفت ولی پس از چهار الی پنج ماه مجدداً به نجف برگشت و بعد از اقامتی كوتاه، به كربلا مهاجرت نمود و تا زمان رحلت حضرت آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی، در این شهر ماند. پس از رحلت این مرجع بزرگ - كه زمزمه مرجعیت حضرت آیت الله حاج آقا حسین قمی به گوش رسید. - ایشان به نجف برگشت ولی اقامتش چند ماهی بیشتر طول نكشید كه آن مرحوم قصد مسافرت به مشهد نمود و در قم سرنوشت دیگری برای ایشان رقم خورد كه بدان خواهیم پرداخت.

توجه آیات عظام: سید ابوالحسن اصفهانی و حاج آقا حسین قمی به مرحوم حاج شیخ محمد جواد، به مرور بیشتر می شد؛ به طوری كه شهریه ایشان از سه قرص نان در روز و نیم دینار در ماه، به نان به قدر نیاز و ده دینار افزایش یافت و این بیانگر مراتب

صفحه 192

علمی و اخلاقی مرحوم حاج شیخ محمد جواد است. علاوه بر این ها باید متذكر شد در مواقع نیاز، مرحوم حاج شیخ محمد جواد از طریق نماز و روزه استیجاری نیز گذران معاش می نمود.

دوم: مرحله دوم از عمر مرحوم حاج شیخ محمد جواد، 32 الی 33 سال پایانی عمر ایشان را رقم می زند، یعنی از سال های 1325 یا 1326 لغایت 1358 هجری شمسی و زمانی كه از طرف حضرت آیت الله بروجردی به ابرقو عزیمت نمود و در این خطه به تبلیغ دین، اقامه جماعت و تشكیل مجالس روضه پرداخت؛ این دوره از عمر آن مرحوم، فرصت انجام رسالتی است كه خداوند متعال بر دوش عالمان ربّانی نهاده و در روایات «زكات علم» قلمداد شده است.

این دو مرحله، مكمل یكدیگرند و مجموعه ای واحد را تشكیل می دهند، نه اندوختن كمالات علمی و معنوی بدون تبلیغ و انذار، ایفای تام و تمام رسالت عالمان دینی است، و نه تبلیغ دین بدون كسب علم و تهذیب نفس، دل و جانی را نشاط معنوی می بخشد. دو مرحله ای كه عنوان گردید، در زندگی مرحوم حاج شیخ محمد جواد كاملاً قابل تبیین است.

آمدن به ابرقو

برای كسی كه با فضای ملكوتی نجف، كربلا، كاظمین و سامرا دمساز شده و دل خود را به این آستان پیوند زده، بسیار مشكل است كه از آن بهشت معنوی دل برگیرد و بساط خویش را در شهری كوچك و دور از مركز علمی، بگستراند؛ مگر آن كه انگیزه ای عالی و تكلیفی الهی اقتضا كند.

چگونگی آمدن حاج شیخ محمد جواد نجفی از نجف به ابرقو، شرح مفصلی دارد كه اجمال آن، بدین قرار است:

صفحه 193

مرحوم حاج شیخ محمد جواد در سال 1325 یا 1326 جهت رفتن به زیارت ثامن الائمه - امام رضا (ع) - وارد شهر قم شد و مسافرخانه «قبله» را به عنوان اسكان موقت انتخاب كرد. بزرگواری ایشان توجه صاحب مسافرخانه را به خود جلب كرده، به طوری كه از ایشان درخواست كرد اتاقی در منزل خود - كه به افرادی معدود اختصاص می داده - در اختیار آن مرحوم و همراهان قرار بدهد.

در یكی از این روزها، برخی طلبه ها كه یا از شاگردان آن مرحوم بوده و یا از مراتب علمی و كمالات اخلاقی ایشان در نجف و كربلا، اطلاع داشته اند، از آمدن ایشان به قم باخبر شده، مراتب را به اطلاع حضرت آیت الله بروجردی؛ می رسانند و ترتیب دیداری میان این دو بزرگوار در بیت حضرت آیت الله بروجردی داده می شود.

در این ملاقات، از جمله سؤالات حضرت آیت الله بروجردی از مرحوم حاج شیخ محمد جواد، این بوده است كه آیا شما توان تدریس مكاسب و كفایه را دارید؟ مرحوم حاج شیخ محمد جواد جواب می دهد: «بحول الله؛ (توان تدریس این دروس را دارم.)»

سپس سؤالاتی تخصصی از ایشان پرسیده می شود و چون آن مرجع بزرگوار به توانمندی مرحوم حاج شیخ محمد جواد در این زمینه، اطمینان پیدا می كند، درخواست مردم ابرقو را - مبنی بر یك روحانی مجتهد و پرهیزكار كه توان تدریس مكاسب و كفایه را داشته باشد. - خدمت ایشان ارائه می دهند و مصرانه از آن مرحوم اجابت این درخواست را می طلبند. مرحوم حاج شیخ محمد جواد به رغم میل باطن و در جهت امتثال امر حضرت آیت الله بروجردی اعلام آمادگی كرده و ایشان نیز ظاهراً ذیل همان برگه، مرحوم حاج شیخ محمد جواد را به اهالی ابرقو معرفی می كنند.

در پایان این دیدار قرار می شود كه روز بعد، حضرت آیت الله بروجردی به دیدار ایشان بروند. مرحوم حاج شیخ محمد جواد صاحب منزل را در جریان می گذارد و صاحب منزل كه این تشریف فرمایی را افتخاری بزرگ برای خود می دانسته، درصدد

صفحه 194

تدارك پذیرایی برمی آید و كوچه و منزل را آب و جارو می كند.

روز بعد، آن مرجع بزرگوار با درشكه به محل سكونت ایشان رفته و در واقع دید و بازدید این دو مرد الهی تكمیل می گردد. مرحوم حاج شیخ محمد جواد سپس به مشهد رفته و پس از زیارت ثامن الحجج (ع) مجدداً به قم بر می گردد و بلافاصله عازم ابرقو می شود و در ابتدای راهی قرار می گیرد كه مرحله دوم عمر ایشان را رقم می زند.

انتظار منطقی

درخواست مردم ابرقو از حضرت آیت الله بروجردی، مبنی بر اعزام یك روحانی پرهیزكار و مجتهد به ابرقو جهت تبلیغ، اقامه جماعت و تدریس،... نمی تواند بدون توجه آنان به پیشینه درخشان ابرقو صورت گرفته باشد.

روحانیون بزرگوار محلی ابرقو در حل مشكلات دینی مردم و اموری مانند منبر و اقامه جماعت، نقش ارزنده ای داشتند، ولی انتظارات بالاتر و درخواستی بیشتر می طلبید.

استقبال؛ تشكیل جلسات درسی

اهالی ابرقو، به محض اطلاع از تصمیم مرحوم حاج شیخ محمد جواد، برنامه استقبال از ایشان را تدارك دیدند، بدین منظور عده ای از ابرقو به شهرستان آباده - در 72 كیلومتری ابرقو - عزیمت كرده و آن مرحوم را با سلام و صلوات به ابرقو آوردند.

ایشان پس از ورود به ابرقو، در منزل یكی از اهالی در محله «دروازه میدان» موقتاً اسكان نمود و تا 4 - 5 روز رفت و آمدها ادامه داشت. پس از این چند روز، آن مرحوم با توجه به مفاد درخواست، سراغ جلسه درسی و بحث را گرفت و پس از آن كه مشخص شد جلسه در یكی از مساجد شهر است، شخصاً با دو كتاب «مكاسب» و «كفایه» در محل درس حاضر گردید تا در اولین جلسه، سطح كلاس را ارزیابی و تدریس را آغاز

صفحه 195

كند. آنچه در همان اوایل به عنوان نتیجه ای نه چندان مطلوب و خوشایند عاید آن مرحوم شد، پایین بودن سطح علمی كلاس درس بود، به طوری كه موجب گله ایشان گردید. متأسفانه در ادامه، از همان رونق اندك اولیه هم كاسته شد و چندی بعد این كلاس كلاً تعطیل گردید. از آن پس، اقدامات ایشان از تشكیل درس و بحث بیرون آمد و به شكلی ادامه یافت كه بدان خواهیم پرداخت.

توجه به فعالیت های دیگر

پس از آن كه جلسه درس حاج شیخ محمد جواد منحل گردید، آنچه بیشتر ذهن آن مرحوم را به خود مشغول كرد، این بود كه فعالیت های خود را بر محور تبلیغ، روضه، اقامه جماعت، محاسبه وجوهات و مواردی این گونه قرار بدهد. ایشان در ابتدا برنامه نماز جماعت خود را در مسجد جامع ابرقو قرار داد، با بروز برخی موانع، این برنامه را به مسجد امامزاده و داخل امامزاده و برخی مساجد دیگر منتقل نمود. علت این تغییر مكان ها را باید در بروز بعضی موانع دانست، و این علاوه بر مشكلات جنبی بود كه پیش می آمد، تا جایی كه ایشان چشم انداز خوبی از موفقیت پیش روی خود ندید!

مجموعه این عوامل، آن مرحوم را وادار نمود با مراجعه به حضرت آیت الله بروجردی؛ از معظم له بخواهد كه ایشان را از ماندن و اقامت در ابرقو معذور بدارد!

اما مرحوم آیت الله بروجردی كسی نبود كه این ها را دلیلی موجه برای خالی كردن میدان بداند، وانگهی چه كسی بهتر از مرحوم حاج شیخ محمد جواد می توانست نیازهای متنوع دینی یك شهر را پاسخگو باشد؟

بر همین اساس، درخواست آن مرحوم مقبول واقع نشد و چون بنا را براستخاره گذاشتند، مراجعت ایشان به ابرقو و ماندن در این شهر، بسیار خوب آمد.

صفحه 196

* * *

مرحوم حاج شیخ محمد جواد، دوباره به ابرقو برگشت، با این نیت كه این بار به صورت جدی تر به مجالس وعظ و روضه، اقامه جماعت، حساب و كتاب وجوهات شرعیه و مواردی از این نمونه بپردازد. پس از بازگشت، حدود دو سال را در برخی از روستاهای ابرقو از جمله «مهر آباد» و «نصرت آباد» سپری نمود كه دلیل آن را باید بروز همان مسائل و موانعی دانست كه به كلیت آن، اشاره شد.

مدتی بعد تنی چند از ارادتمندان، از آن مرحوم خواستند تا در مسجد امامزاده اقامه جماعت نماید و آنها تضمین كردند كه مسأله ای خاص بروز نكند. خوشبختانه این قضیه مشكل را حل كرد و از آن پس، این مسجد به صورت ثابت محلّ اقامه جماعت ایشان گردید. قابل ذكر است كه مرحوم حاج شیخ محمد جواد، در مدت سی و چند سال اقامت در ابرقو، سه، چهار بار به عراق جهت زیارت عزیمت نمود و هر بار در كربلا در مسجدی به نام مسجد «بازار داماد» اقامه جماعت داشت.

ویژگی ها

چیزی كه باور مردم را نسبت به حاج شیخ محمد جواد روز به روز بیش تر و ارادت آنان را به آن مرحوم افزون تر می ساخت، ویژگی های شخصیتی ایشان بود.

آنچه مردم در وجود این عالم پارسا می دیدند، پرهیزكاری بود و دوری از زر و زیور دنیا؛ عشق و محبت به ثقلین یعنی قرآن و عترت (ع) بود و بخشش و سخاوت؛ برخوردهای بزرگوارانه بود و آزادگی و وارستگی. همین ویژگی های ملكوتی، ارادتمندان آن مرحوم را واداشته كه با گذشت بیش از بیست سال از رحلت ایشان، هنوز هم برای شادی روحش صلوات بفرستند. این فصل را به بیان ویژگی های این عالم ربانی اختصاص داده ایم. در ابتدا پای صحبت «آیت الله حاج میرزا احمد سیبویه»

صفحه 197

می نشینیم:

* * *

آشنایی آیت الله میرزا احمد سیبویه با مرحوم حاج شیخ محمد جواد، به سال های حضور این دو بزرگوار در نجف و كربلا برمی گردد. متأسفانه از زمانی كه حاج شیخ محمد جواد به ابرقو عزیمت نمود، این ارتباط، به دلیل حضور آیت الله سیبویه در نجف و كربلا قطع شد، اما عمق روابط این دو با یكدیگر در نجف و كربلا به حدّی بوده كه طراوت و تازگی آن محسوس است. تا جایی كه آیت الله سیبویه فرمودند:

«احتمالاً روزی نیست كه برای آن مرحوم فاتحه نخوانم و برای فرزندانش دعا نكنم.»

مواردی كه ذیلاً و به اجمال گفته می شود، از زبان كسی است كه طی سال های حضور حاج شیخ محمد جواد در نجف و كربلا، بیش ترین ارتباط را با ایشان داشته است.

آیت الله سیبویه این عارف گمنام را چنین معرفی می كند:

همنشینی با افراد برگزیده

مرحوم حاج شیخ محمد جواد با كمتر كسی حشر و نشر داشت و این، به دلیل تأثیر متقابلی است كه افراد بر یكدیگر دارند. چنانكه از حضرت عیسی (ع) پرسیدند: با چه كسی مجالست كنیم؟ آن حضرت فرمودند: «با كسی كه كلام و دیدارش بر علم شما بیفزاید و قیامت را به یاد شما آورد.»

مرحوم حاج شیخ محمد جواد، با دو تن از علمای وارسته آن دیار یعنی مرحوم پدرمان - «آقا شیخ علی كبر سیبویه» - و عموی ما - «شیخ الفقهاء، مرحوم شیخ محمد علی سیبویه» - همنشین بود. ملاقات ما چهار نفر عموماً هر شب در صحن

صفحه 198

حضرت ابوالفضل (ع) صورت می گرفت. در این نشست ها، كه سال ها ادامه داشت، مطالب مختلفی مطرح می شد، از جمله مباحثه برخی فروع فقهی.

حالات بكاء (گریه)

مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد جواد، بسیار رقّت قلب داشت. در جلساتی كه روضه خوانده می شد و بیشتر بنده (آیت الله سیبویه) روضه خوان بودم، ایشان دست بر پیشانی می گذاشت و باران اشك بود كه بر صورتش جاری می شد.

تواضع و فروتنی

ایشان یك پارچه تقوا و پرهیزكاری بود. ذره ای هوا و هوس در وجود آن مرحوم ندیدیم، و بر اساس فرمایش امام حسن عسكری (ع) - در جواب جناب «ابن بابویه»؛: «شرط تبعیت و پیروی مردم از فقها، مخالفت آنها با هواهای نفسانی است.»

احترام به سادات

روایات فراوانی در خصوص احترام به سادات وجود دارد، از جمله این روایت است كه رسول خدا (ص) فرمودند:

«هر كس اولاد مرا ببیند و با علاقه، بر من صلوات بفرستد، خداوند شنوایی گوش و بینایی چشم او را افزون فرماید.»

علاقه مرحوم حاج شیخ محمد جواد به سادات، به حدی بود كه هرگاه ذریّه زهرا (س) را می دید، به عنوان احترام، با تمام قامت از جا برمی خاست!

جامع اخلاق فاضله

اگر بخواهیم شخصیت مرحوم حاج شیخ محمد جواد را در یك جمله بیان كنیم،

صفحه 199

باید گفت كه ایشان جامع همه اخلاق و صفات فاضله بود!

دیگر صفات و ویژگی ها

برخی دیگر از ویژگی های مرحوم حاج شیخ محمد جواد كه هنوز در یاد و خاطر فرزندان و ارادتمندان آن مرحوم باقی مانده، به شرح زیر است:

علاقه فراوان به ائمه (ع)

محبت و علاقه وافر حاج شیخ محمد جواد به ائمه معصومین (ع) - خصوصاً مولای پرهیزكاران، امیر مؤمنان علی (ع) - ریشه در باوری داشت كه برخاسته از حدیث ثقلین بود. رسول خدا (ص) در آخرین روزهای حیات، به حفظ قرآن و عترت (ع) سفارش كرده و این دو را با هم دانستند. نه علاقه به قرآن می تواند ما را از وجود ائمه (ع) بی نیاز كند، و نه تأسّی به این بزرگواران می تواند بهانه ای برای فراموشی قرآن گردد.

خمیرمایه و صفای منبر حاج شیخ محمد جواد، مطالبی بود كه از عمق وجود، در باب فضایل ائمه (ع) و مصایب آن بزرگواران بر زبان می آورد، و چون سخن از دل می گفت، بر دل های مردم می نشست.

* * *

در یكی از سال ها، ایام عزاداری محرم و عاشورا با فصل زمستان و سرما و برف مصادف شده بود، به همین خاطر در عاشورای آن سال كسانی كه عموماً دسته های عزاداری را به راه می انداختند، در این كار سستی و اهمال كردند.

مرحوم حاج شیخ محمد جواد، چون این تأخیر و سستی را مشاهده كرد، شخصاً راه افتاد و هیأت های عزاداری نیز به تبع ایشان به راه افتادند.

ارادت و علاقه آن مرحوم نسبت به عزاداری سالار شهیدان - حضرت امام

صفحه 200

حسین (ع) - به حدی بود كه با وجود سن بالا، پیشاپیش عزاداران و با پای برهنه راه می رفت، در حالی كه از زیر عبا بر سینه می زد و بنا به اظهار نظر ارادتمندان ایشان، از اول تا آخر مراسم اشك می ریخت.

صبر و بردباری

هر چه دامنه فعالیت افراد - خصوصاً كسانی كه مسئولیت سیاسی و دینی بر عهده دارند. - بیش تر باشد، مشكلات بزرگ تری بر سر راه آن ها پیش می آید، همان طور كه ممكن است ارادتمندان چنین افرادی نیز بیش تر گردند. بدون شك شرط موفّقیت در این راه، تحمل و شكیبایی است.

صبر و بردباری در زندگی حاج شیخ محمد جواد، در مراحل و ابعاد مختلف زندگی ایشان تجلّی خاصّی داشت. در این زمینه به مواردی چند اشاره می كنیم:

الف: دل كندن از معادن غنی معنوی و علمی نجف و كربلا و رحل اقامت در ابرقو، كه لازمه امتثال امر حضرت آیت الله بروجردی بوده، نمی تواند مصداق بارز صبر و شكیبایی و معامله ای الهی قلمداد نگردد؛ زیرا آن مرحوم از ابتدا به رغم میل باطنی و بر اثر اصرار آن مرجع بزرگوار، درخواست اهالی ابرقو را قبول كرد. (اگرچه در انتخاب شهر آزاد بود.)

ب: تحمل برخی مسائل و مشكلات، كه در سال های اولیه حضور آن مرحوم در ابرقو بروز كرد، مصداق روشن صبر و بردباری است. تا جایی كه ایشان طی آن سال ها به خاطر جلوگیری از تفرقه و تشتّت و اقدامی كه شائبه نفسانی داشته باشد، وضعیت كاملاً ثابتی پیدا نكرد.

البته تشخیص آن عالم پرهیزكار چنین بود كه در برابر این مشكلات، موضعی از سر پذیرش پیشه كند، این شیوه اگرچه در ابتدا ابهام انگیز بود؛ اما به مرور زمان موجب

صفحه 201

رفع تنش ها گردیده، به طوری كه پس از تنش های آن سال ها، برنامه های ایشان انسجام لازم را به دست آورد.

این عوامل، صبر و بردباری بالایی می طلبید كه حاج شیخ محمد جواد به لطف و مدد الهی از عهده برآمد و آن را زینت علم نمود كه معصوم (ع) فرمودند:

«بردباری، زینت دانش است.»

ج: به این مسائل هرگاه رحلت همسر ایشان هم اضافه گردد، صبر و شكیبایی ضرورتی دوچندان پیدا می كند.

توجه به مستحبّات

بسیارند كسانی كه چون به مراتبی از علم و دانش دست می یابند، یا چشم اندازی از مسئولیت سیاسی و اجتماعی پیدا می كنند، از توجه اولیه آن ها به انجام واجبات و مستحبات و نیز ترك محرمات و مكروهات كاسته می شود!

آنچه از حاج شیخ محمد جواد ملاحظه می گردید، علاوه بر ادای واجبات و ترك محرمات، اهتمام فراوان ایشان به انجام مستحبّات و ترك مكروهات بود.

تلاوت قرآن

ایشان مقیّد بود كه روزانه در چند نوبت قرآن بخواند: صبح زود، حوالی ساعت 10 صبح و نیم ساعت مانده به غروب آفتاب. همچنین به سوره مباركه «طه» توجه بیش تری داشت، به طوری كه هر روز این سوره مباركه را تلاوت می نمود، دلیل آن را این مطلب عنوان می كرد كه سوره «طه»، سوره «ولایت» است. همچنین مقیّد بود در منبرها دو سوره مباركه «فجر» و «مزمّل» را تلاوت نماید.

صفحه 202

زیارت عاشور

از زیارت هایی كه بنا به نقلی مورد تكید حضرت ولی عصر (ع) است، و علما و بزرگان مقیّد به خواندن این زیارت بوده و هستند، «زیارت عاشورا» است.

حاج شیخ محمد جواد به خواندن این زیارت تقیّد خاصی داشت. هیچ روزی نبود كه این زیارت را نخواند. استمرار این توفیق باعث شد تا ایشان لحظاتی پس از زمزمه این زیارت، جان به جان آفرین هدیه كند، كه در جای خود این مطلب خواهد آمد.

غسل جمعه

مرحوم حاج شیخ محمد جواد به غسل جمعه اهتمام ویژه داشت، گاهی وقت ها آب را در آفتاب می گذاشت تا گرم شود و غسل جمعه به جای آورد؛ ضمناً این روایت را متذكر می شد كه:

«هر كس به غسل جمعه مقیّد باشد، بدنش از پوسیدن در امان خواهد ماند.»

پرهیز از غیبت

ایشان هرگز اجازه نمی داد كسی در حضورش از دیگری بدگویی و غیبت كند. معمولاً اگر با چنین صحنه ای مواجه می شد، می گفت: «ایشان حضور ندارند، صحبتشان را نكنید!»

احتیاط در اخذ وجوهات

با وجود این كه، ایشان از مراجع بزرگی همچون حضرات آیات: سید ابوالحسن اصفهانی و سید حسین بروجردی - رحمهما الله - اجازه اخذ وجوهات داشت، در عین حال هرگاه كسی به منظور حساب و كتاب وجوهات، خدمت ایشان می رسید، با

صفحه 203

استقبال آن مرحوم مواجه نمی شد.(3) یكی از ارادتمندان ایشان می گوید: كسانی خدمت حاج شیخ محمد جواد می رسیدند تا ایشان اموال آنان را محاسبه كند و وجوهات شرعی را از آنان بگیرد؛ امّا ایشان قبول نمی كرد و احیاناً به بزرگان قم ارجاع می داد. تا جایی كه من به ایشان گفتم: اگر شما حساب نكنید، ایشان بنا نیست نزد كس دیگر یا به قم جهت محاسبه وجوهات شرعیه برود، و طبعاً اموالش پك نمی شود. آن وقت ایشان قبول می كرد و اموالش را مورد محاسبه قرار می داد. در سال های آخر عمر ایشان، كه نماینده حضرت آیت الله گلپایگانی وجوهات را حساب می كرد، دیگر ایشان از كسی وجوهات نگرفت.

شاید احتیاط آن مرحوم در این كار چند علت اصلی داشته باشد:

اول: این كه مراجعین تصور نكنند ایشان بنا دارد از رهگذر محاسبه اموال دیگران و اخذ وجوهات، برای خودش مالی و ثروتی دست و پا كند.

دوم: این كه برخی افراد گمان نكنند تشكیلات حوزه و مركز علمی مدیون مال و ثروت آن هاست.

سوم: تفهیم این نكته به مراجعین است كه شما به خاطر پرداخت این وجوهات بر ما منّت ندارید، بلكه ما بر شما منّت داریم كه مسئولیت رساندن این وجوهات را به واجدین شرایط بر عهده می گیریم.

چهارم: احتیاط و پرهیزكاری بالای ایشان، مبنی بر این كه مبادا خدای نكرده ریالی در این میان بالا و پایین برود.

همچنین آن مرحوم در خصوص اخذ وجوهات هیچ رودربایستی با كسی نداشت؛ چنان كه یكی از روحانیون كه تازه به ابرقو آمده بود، چون كراه و احتیاط ایشان را در اخذ وجوهات مشاهده كرد، گفت: شما كه این قدر در اخذ وجوهات احتیاط می كنید، مجوّزی به من بدهید تا مردم برای محاسبه وجوهات نزد من بیایند ایشان هم به او

صفحه 204

گفت: شما هم نوشته ای به من بدهید كه مطمئن باشم در قیامت مرا نجات خواهید داد!

* * *

نكته لازم به ذكر، میزان اعتماد حضرت آیت الله بروجردی به مرحوم حاج شیخ محمد جواد، عموماً - و از جمله در اخذ وجوهات - می باشد. چنان كه چند نفر از اهالی ابرقو برای پرداخت وجوهات شرعیه در قم، خدمت حضرت آیت الله بروجردی رسیدند. ایشان چون مطلع شدند كه این ها از ابرقو خدمت رسیده اند، گفتند: مگر آقای حاج شیخ محمد جواد شریف نژاد، در آنجا تشریف ندارند؟ سپس فرمودند: نزد ایشان برگردید، به ما خواهد رسید.

البته این اعتماد و علاقه، طرفینی بود. در سال 1340 كه حضرت آیت الله بروجردی رحلت فرمودند، مرحوم حاج شیخ محمد جواد در مسجد جامع به منبر رفت، به طوری كه تأثر و اندوه ایشان در فقدان آن مرجع عظیم الشأن غیرقابل وصف است.

ایشان در آن مجلس با اشاره به شخصیت حضرت آیت الله العظمی بروجردی، متذكر شد كه:

«این ها (دستگاه حكم) قرار بود كارهایی بكنند، ولی قدرت آن مرجع بزرگ مانع آن اقدامات شد، امّا خدا به خیر بگذراند حوادثی كه در پیش است!»

بدون شك رژیم پهلوی در نظر داشت اصلاحات ارضی را در زمان مرحوم حضرت آیت الله بروجردی اجرا كند، ولی مخالفت ایشان مانع این كار شد، به طوری كه رژیم شاه، این اقدام را به بعد از رحلت آن مرجع بزرگ موكول كرد.

نكته جالب توجّه اطلاع حاج شیخ محمد جواد از اقداماتی بود كه رژیم شاه

صفحه 205

نتوانست در زمان زعامت حضرت آیت الله بروجردی انجام بدهد (با توجه به محدودیت اطلاع رسانی در آن ایام).

نظم شدید در اقامه جماعت و حضور در مجلس روضه

هیچ عاملی نمی توانست از حضور ایشان برای اقامه جماعت و شركت در مجلس روضه جلوگیری كند. گاه می شد به خاطر بارش شدید برف و باران و كهولت سن كمتر كسی احتمال می داد كه آن مرحوم برای نماز و یا خواندن روضه حاضر شود، حتی راننده ای كه ایشان را در این برنامه ها تبرّعاً خدمت می كرد، دنبال ایشان نمی رفت، اما پس از دقایقی دیده می شد كه آن مرحوم شخصاً برای اقامه جماعت و یا برگزاری مجلس روضه حضور یافته است. ایشان می فرمود:

«هرگاه برای نماز جماعت حاضر نشدم، تابوت برایم بیاورید. (بدانید كه تنها مرگ مانع حضورم در نماز جماعت خواهد بود.).»

خورك كم

حاج شیخ محمد جواد به اندكی غذا كتفا می كرد. به جرأت می توان گفت خورك ایشان از یك نعلبكی برنج هم كمتر بود! به همین خاطر جسماً نحیف، اما از چنان توانی برخوردار بود كه منبرهای یك ساعت و یك و نیم ساعت، و در برخی شب ها (مانند شب های احیا) منبرهای سه ساعته، ایشان را خسته نمی كرد!

بدون شك رقّت قلبی آن مرحوم تا حدود زیادی ناشی از این ویژگی بود؛ زیرا در روایتی از امام علی (ع) آمده است:

«از پرخوری پرهیز كنید كه موجب قساوت دل، كسل كننده از نماز و خراب كننده بدن است.»

صفحه 206

بخشش فراوان

اگرچه ایشان از لحاظ خورك به حد ضرورت كتفا می كرد، اما در بذل و بخشش به كم قانع نبود. چیزهایی كه نذر ایشان می شد و یا برخی از اهالی خدمت ایشان می بردند، دیری نمی گذشت كه به مستمندان و نیازمندان می بخشید.

یكی از ارادتمندان ایشان می گوید:

روزی یك تخته پتو به عنوان هدیه خدمت ایشان بردم و گفتم: این هدیه خدمت شما، به شرط این كه آن را به كسی نبخشید!

آن مرحوم گفت: به این مطلب كاری نداشته باش! (در صورتی كه نیازمندی پیدا شد، به او خواهم داد.)

ساده زیستی

با این كه وضع عمومی مردم در آن سال ها در حد نسبتاً خوبی بود، نذرهایی هم برای ایشان می شد و برنامه های آن مرحوم نیز به گونه ای بود كه بتواند یك زندگی خوب برای خود فراهم كند؛ اما زندگی ایشان پایین تر از حد متوسط بود.

وسایل موجود در اتاق مهمانخانه ایشان عمدتاً یك تكه گلیم بود و یك منقل آتش و یك عدد پنكه. اصولاً آن مرحوم كسی نبود كه در پی جمع آوری ثروت دنیا باشد، و اگر چیزی هم به او می رسید، به مستمندان و نیازمندان می بخشید.

حتی منزل مسكونی ایشان هم به همت اهالی ابرقو ساخته شد. یك نفر زمین آن را هدیه كرد، دیگری خشت آن را تهیه نمود و سومی آن را ساخت.

پرهیز از مجالست با مال اندوزان

از ویژگی های بارز حاج شیخ محمد جواد، پرهیز از مجالست با ثروتمندان و

صفحه 207

كسانی بود كه احتمال می داد بخواهند از وجهه یا دست خط ایشان به نوعی استفاده كنند. برعكس، دعوت مردم معمولی را قبول می كرد.

این ویژگی به ایشان شجاعتی داده بود كه در مواقع حساس، بروز چشمگیری پیدا می كرد. در این خصوص به یك مورد اشاره می كنیم:

یكی از ثروتمندان و زمین داران ابرقو مجلسی تشكیل داد و قصد وی این بود كه از بزرگان و روحانیون مجلس امضایی مبنی بر انتقال زمین از مادرش به او بگیرد. ظاهراً همه چیز مهیا بود، هم صاحب ملك در مجلس حاضر بود و هم فرزندش كه بنا بود زمین به او منتقل شود. متن لازم تهیه شد و به ایشان دادند تا آن مرحوم امضا كند.

وقتی متن نامه را خدمت ایشان دادند، آن مرحوم امضا نكرد و نامه را برگرداند. حاضران تعجّب كردند، زیرا ظاهراً شك و شبهه ای در كار نبود. وقتی علت را پرسیدند، جواب داد: از كجا معلوم كه این مالكیت از اصل و اساس شرعی باشد؟ (با توجه به این كه اصولاً انتقال درست این زمین ها به خوانین و ملّكین، محل بحث بوده است.) به دنبال استنكاف حاج شیخ محمد جواد از امضا، دیگران هم از امضای نامه خودداری كردند.

* * *

ایشان اگر احتمال می داد ملك یا زمینی مثلاً وقف مسجد است، از این كه ساختمانی در آن بنا شود، هر چند عمومی، ممانعت می كرد و تذكر می داد. در این خصوص اهالی ابرقو و ارادتمندان ایشان، مصادیقی در ذهن دارند.

شجاعت مرحوم حاج شیخ محمد جواد به این ها خلاصه نمی شد، هرچند ظاهر امر نشان نمی داد ولی دل دردنكی از حكمیت پهلوی داشت، لذا به محض پیروزی انقلاب، وقتی مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالرّحیم ربّانی شیرازی به عنوان نماینده امام خمینی(ره) در استان فارس به ابرقو آمد، مرحوم حاج شیخ محمد جواد نیز به

صفحه 208

استقبال وی رفت.

چند مورد دیگر

- ایشان به رعایت آداب سفره مقید بود. در ابتدای هر لقمه غذا «بسم الله الرحمن الرحیم» و در پایان هر لقمه «الحمدلله ربّ العالمین» می گفت.

- غذا را با دست راست می خورد.

- مقید بود كه رو به قبله بخوابد.

- هرگز با صدای بلند نمی خندید، خنده ایشان عموماً تبسّم بود.

- به نماز اول وقت و رعایت پرهیزكاری توصیه فراوان می كرد.

- هنگام منبر چنان غرق در آیات و روایات می شد كه مكرر آستین های پیراهن را بالا می زد و وقت منبر از دستش خارج می گردید؛ به طوری كه گاهی وقت ها مستمعین به ایشان تذكر می دادند كه منبر طولانی شد. البته از آنجا كه ایشان اصولاً آخرین كسی بود كه در مجالس منبر می رفت، وقت دیگر روضه خوان ها به خاطر طولانی بودن منبر ایشان گرفته نمی شد.

- ایشان برای شركت در برخی مراسم از جمله عزاداری عاشورا و رفتن به اقامه نماز عید فطر، با پای برهنه اقدام می نمود.

- نسبت به قرائت صحیح خطبه عقد ازدواج، فوق العاده حساس بود.

- از آن جا كه ممكن بود كسانی از تأیید با دستخط ایشان سوء استفاده كنند، آن مرحوم نسبت به این كار وسواس عجیبی داشت. یكی از ارادتمندان از ایشان پرسیده بود: «مگر شما قلم ندارید كه كسی را تأیید و توصیه ای فرمایید؟» البته ایشان یك بار مطلبی را تأیید و امضا كرده بود و آن مربوط به «اصلاح ذات البین» بوده است.

- ادعیه روزهای ماه مبارك رمضان را هر سه وعده با معنای فارسی برای

صفحه 209

مستمعین می خواند.

- نسبت به كتاب «اقبال» مرحوم «سید بن طاووس» توجه خاصی داشت و می گفت:

«هركس اقبال سید را ندارد، اقبال ندارد!»

- یك لحظه دیده نشد كه ایشان بدون ذكر باشد. دائماً ذكر خدا بر لب داشت و از میان اذكار به ذكر شریف «یا وهّاب» اهتمام خاص می ورزید. ضمناً می فرمود:

«انسان نمی تواند لحظه ای را بدون فكر و اندیشه سپری كند، چه بهتر كه فكر و اندیشه اش مربوط به پروردگار باشد.»

منبرهای مردمی

الف: ایشان مقید بود كه عبارات عربی را كاملاً معنا و بسیاری از موارد برخی دعاها را تكرار نماید، تا مستمعینی كه معنای عبارات عربی را نمی دانند، توجه داشته باشند كه چه مطلبی بر زبان می آورند. یكی از ارادتمندان ایشان چنین نقل می كند:

در شب های احیای ماه مبارك رمضان، قبل از این كه مردم قرآن بر سر گیرند، ایشان مطالبی كه لازم بود، معنا می كرد، بنابراین وقتی قرآن بر سر می گرفتیم، می دانستیم كه از خداوند چه چیزی مسألت می كنیم.

ب: حاج شیخ محمد جواد مقید بود مصیبت ها را كوتاه بخواند. با این كه ایشان وقتی ذكر مصیبت می كرد، مردم شدیداً تحت تأثیر قرار می گرفتند، اما مواظب بود كه مبادا علاقه مردم به شنیدن مصایب ائمه (ع) و گریه بر مظلومیت آنان، فدای طولانی شدن مصیبت گردد و نتیجه معكوس حاصل شود.

ج: مرحوم حاج شیخ محمد جواد عنایت ویژه ای به خواندن «حدیث كساء» و معنای آن در منبرها داشت و در مواقعی خاص این حدیث را با علاقه می خواند و مردم

صفحه 210

نیز با علاقه می شنیدند. این مطلب در گذر زمان به صورت رویه در آمد، یعنی عموم مستمعین می دانستند كه ایشان در فلان روز این حدیث را می خواند. ایشان معمولاً در روزهای پایانی روضه های خانگی، و شب های جمعه، مقید به خواندن «حدیث كسا» بود.

این حدیث بیانگر مقام و منزلت اهل بیت (ع) است و از آنجا كه ایشان وظیفه خود می دانست مردم را با فضایل و مقامات معنوی آن بزرگواران آشنا كند، این حدیث معتبر و شریف از بهترین احادیثی بود كه می توانست برای نیل به مقصود از آن استفاده نماید.

آدمی چون نور گیرد از خد

بنده بر اثر اطاعت خالصانه از پروردگار عالم و مراقبت نفس و رعایت ادب در محضر حق - جلّ و علا - ، خواسته اش الهی می گردد و اراده اش مظهر اراده حیّ سبحان.

آنچه به عنوان كرامت یا استجابت دعا در خصوص اولیای خدا گفته می شود، در همین قالب قابل توجیه است.

آنچه در حالات مرحوم حاج شیخ محمد جواد، عنوان استجابت دعا و یا كرامت به خود گرفته، با مطالبی كه گفته شد، قابل پذیرش است، و چگونه مقبول نباشد در حالی كه از آن عالم پرهیزكار چیزی جز تقوا و پارسایی، تبعیت از قرآن و عترت، زهد و اعراض از دنیا و دنیاطلبان دیده نشد.

آن مرحوم هرگز نخواست از كرامات و استجابت دعاهایش، برای خود مریدانی دست و پا كند و دفتر و دستكی بگشاید (اصولاً نیل به این مراحل، خاص كسانی است كه از آزمون های صعب العبور، به سلامت گذشته و عطای ستایش خلق را به لقای

صفحه 211

اعمال ریكارانه بخشیده اند)؛ اما اگر آن مرد الهی احساس می كرد كه باز كردن گره كوری از زندگی مردم به بذل محبتی نیاز دارد، بی اعتنایی به خواست خلق خدا را جایز نمی دید، از سر بزرگواری توجه خاص خود را به موضوع معطوف می كرد و به لطف خدا مقصود حاصل می شد.

كرامات و استجابت دعاهای مرحوم حاج شیخ محمد جواد، مطلبی است كه در آن زمان زبانزد عام و خاص بود و گذر زمان نیز گرد فراموشی بر آن نمی پاشد.

آنچه در این فصل بدان ها اشاره می شود، مروری است بر برخی كرامت های مرحوم حاج شیخ محمد جواد؛ و البته مواردی كه علم و یقین مردم ابرقو، خصوصاً دوستداران آن مرحوم را پشتوانه خود دارد.

نزول باران

از ماه ها پیش آسمان بر زمین بخیل شده بود و ابرقو از نزولات آسمانی محروم. یكی دو ماه بیشتر به نوروز باقی نمانده بود و اگر وضع به همین منوال ادامه می یافت، از میوه و محصول خبری نبود. اوضاع اقتصادی مردم هم اقتضا می كرد كه آسمان چشمی از سر عنایات بر زمین بگشاید.

دل ها مضطرب بود، قلب ها پریشان و چشم ها نشسته در اشك. در این حال عده ای از اهالی، عموماً ازدامداران و كشاورزان خدمت حاج شیخ محمد جواد رسیدند، و پس از شرح این كه دام ها و محصولاتشان تلف شده اند، از ایشان طلب دعای باران كردند. آن مرحوم ابتدا گفت: «مصلحت خدا چنین است.» گویی می خواست با این جمله روح رضایت به امر پروردگار را در اینان برانگیزد.

از آن جا كه این عده در خواسته خود پافشاری كردند، حاج شیخ محمد جواد فرمود: «به مردم بگویید فردا صبح بعد از نماز در مسجد جامع برای دعا حاضر شوند.»

صفحه 212

ماه مبارك رمضان بود و ایشان پس از نماز صبح نیم ساعتی منبری رفت. آن مرحوم طبق برنامه معمول به منبر رفت، در پایان منبر یكی از ارادتمندان، از پای منبر مطلب دیروز را متذكر گردید. ایشان هم پس از بیان این جمله كه :«ما را نمی رسد بخواهیم در خصوص مشیت الهی بگوییم و خواست خدا هر چه باشد همان است.» از مردم خواستند یك صلوات بفرستند. سپس ایشان با توجهی خاص گفت:

«خداوندا! گناهانی كه باعث شده اند تا از بارندگی و رحمت تو محروم شویم، عفو فرما.»

پس از آن گفتند:

«عجالتاً، امروز هم كشاورزان به صحرا نروند.»

ایشان به همین یك جمله كتفا كرد، منبر به پایان رسید و از منبر پایین آمد. همهمه ای در میان مردم شروع شد مبنی بر این كه این چه دعایی بود؟ مگر قرار است با همین جمله مختصر باران ببارد؟! دقایقی گذشت و جمعیت متفرق شدند. هوا كه روشن شد، ابری تیره آسمان را پوشاند و نم نم باران آغاز گردید و كم كم بارش باران شدت گرفت!

این بارندگی در همان یك روز تمام نشد، بلكه تا زمان درو گندم (حدود تیرماه سال بعد) به صورت پی در پی ادامه یافت، به طوری كه كشاورزان در برداشت محصول گندم و جو با قدری مشكل مواجه شدند.

ده سال بعد

ده سال گذشت، دوباره خشكسالی چهره خشن خود را به اهالی ابرقو نشان داد. پدر نگارنده، ده روز در سال روضه خوانی داشت و دعوت از حاج شیخ محمد جواد برای پدرم از موضوعیتی خاص برخوردار بود. در یكی از این روزها یكی از مستمعین كه از

صفحه 213

ارادتمندان ایشان بود، همان درخواستی را كرد كه ده سال قبل عده ای از اهالی ابرقو از حاج شیخ محمد جواد داشتند؛ ایشان هم با تواضع و توجه كاملاً محسوسی پس از یكی دو جمله مقدمه چینی، گفت:

«خداوندا! گناهانی كه باعث شده اند تا از رحمت تو و از نزولات آسمانی محروم شویم، عفو فرما.»

منبر تمام شد و روضه به اتمام رسید، شب كه شد، ابری آسمان را پوشاند، نم نم باران آغاز گردید. باران روز بعد هم ادامه یافت و یكی از بارندگی های كم نظیر ابرقو را رقم زد.

روز بعد راننده ای كه معمولاً ایشان را به مجالس مختلف می برد، به خیال این كه بارندگی موجب تعطیلی مجلس روضه شده است، دنبال ایشان نرفت، اما آن مرحوم به دلیل تقیّد فوق العاده در برگزاری نماز جماعت و مجالس روضه، شخصاً مبادرت به آمدن به مجلس كرد و چون كوچه ها آسفالت نبود، ایشان برای جلوگیری از گل آلودشدن لباس ها، عبا و قبا را بالا زده بود و در مجلس حاضر شد، اما با لباس های خیس و گل آلود!

مردم كه احتمال نمی دادند ایشان را با چنین وضعی ببینند، به شوخی گفتند:

«آقا! تقصیر خود شماست! دعا كردید باران آمد، حالا باید با این وضع و این همه زحمت در مجلس روضه حاضر شوید.»

عامل خشكسالی

كنون كه این سطور را می نگارم، (سال 1378 - 1379ش.)، خشكسالی شاه بیت مجالس، محافل، مطبوعات و صدا و سیماست. بر اثر این پدیده، هكتارها زمین كشاورزی از بین رفته و میلیاردها ریال به كشاورزان و دامداران خسارت وارد شده

صفحه 214

است.

بسیاری از مردم برای رفع این محرومیت، دعا كرده و در بسیاری از شهرها نماز باران خوانده اند اما... كاش یك چندم این مقدار كه از اصل خشكسالی گفته می شود، به این نكته اختصاص داده می شد كه علت اصلی این پدیده چیست؟

بر اساس روایات فراوانی كه از ناحیه معصومین (ع) صادر شده است، عامل مهم محرومیت از نزولات آسمانی را باید در ارتكاب معاصی دانست؛ زیرا وعده الهی است كه بر پرهیزكاران بركات آسمان ها و زمین را نازل كند.

اعتقاد حاج شیخ محمد جواد مبتنی بر همین اصل بود و اصولاً نمی توانست غیر از این باشد؛ لذا در هر دو مورد دقیقاً انگشت بر همین نكته گذاشت و از پروردگار آمرزش گناهانی را درخواست كرد كه سد راه نزولات آسمانی شده اند.

بهبودی بیماران

برخی از كرامات حاج شیخ محمد جواد به شفای بیمارانی مربوط می شود كه از ایشان التماس دعا داشتند، یا نباتی كه از روضه ایشان متبرك شده بود، می خوردند. این مطلب تا حدی به صورت رویه درآمده بود؛ به طوری كه مردم گاهی وقت ها تكه نباتی لای پتو و یا زیر منبری می گذاشتند كه ایشان روی آن روضه می خواند. پس از اتمام روضه، آن را برداشته و به مریض خود می دادند و بیمار بهبودی پیدا می كرد. یكی از ارادتمندان ایشان می گوید:

«حتی اگر حیوانات ما هم مریض می شدند، با استفاده از همین تكه نبات ها بهبودی می یافتند!»

صفحه 215

مورد اول

یكی از معتمدین می گوید: تاسوعای یكی از سال ها در مجلس روضه شربتی خوردم، اما به دلیل زمینه قبلی كه در بدن داشتم،مریض شدم. با وجود رغبت فراوان به مجلس روضه ایشان، نتوانستم شب را پای منبر آن مرحوم بروم. به یكی از نزدیكان گفتم: خدمت حاج شیخ محمد جواد برو و از ایشان تكه نباتی بگیر تا حالم خوب شود.

ایشان بر روی یك تكه نبات دعایی خوانده و به او گفته بود: این نبات را در چای بریزد و بخورد. امشب لازم نیست در مجلس یا هیأت شركت كند، فردا مانعی ندارد.

همین كه نبات را در چای ریختم و خوردم، حالم خوب شد به طوری كه همان شب هم می توانستم در هیأت حاضر شوم، اما به خاطر حرف ایشان، شركت نكردم؛ فردا صبح در هیأت عزاداری توفیق حضور یافتم.

مورد دوم

بر گونه راست یكی از برادران نگارنده، دملی چركین رشد كرده و درد شدید ایجاد كرده بود. مراجعه به دكترها هم تأثیری در رفع آن نداشت. یكی از شبها، برادرم را به نماز جماعت حاج شیخ محمد جواد بردیم. قبل از برگزاری نماز، پدرم از ایشان خواست كه دستی بر صورت برادرم بكشند و دعایی بخوانند تا این دانه و درد از بین برود. ایشان هم بلافاصله دست بر صورت برادرم كشید. در این باره برادرم نقل می كند:

پس از چند لحظه احساس كردم صورتم سبك می شود و مثل این كه چیزی از آن خارج می گردد. همان شب درد و دمل از بین رفت و البته هنوز اثر آن دمل به اندازه یك عدس پیداست.

صفحه 216

مورد سوم

در ایام حج سال 1352 هجری شمسی، عموی نگارنده قرار شد به سفر خانه خدا عزیمت كند. از چندی مانده به اعزام، هرگاه نام هواپیما و پرواز و حج نزد وی برده می شد، به صورتی نگران كننده، مضطرب می گردید و مانند كسی كه شدیداً ضعف كرده باشد، بی حال می شد.

هرچه روز پرواز نزدیك تر می شد، نگرانی اطرافیان از این كه احتمالاً سفر عمویم به مكه منتفی گردد، شدیدتر می گردید. اقداماتی مانند مراجعه به چند دكتر در شیراز و یزد و همچنین مراجعه به برخی دعانویس ها و... هم صورت گرفت، اما این كارها هیچ تأثیری در قضیه نداشت.

شبی كه قرار بود صبح روز بعد به طرف شیراز - جهت عزیمت به مكه - حركت كنند، به فكر پدرم رسید كه مسأله را با حاج شیخ محمد جواد در میان بگذارد. به اتفاق عمویم، خدمت حاج شیخ محمد جواد رسیدند و پدرم مسأله را با ایشان در میان گذاشت.

حاج شیخ محمد جواد آتشی تهیه كرد، چیزی در آتش ریخت، به عمویم فرمود كه شكم و سینه اش را روی آتش بگیرد، سپس دستی بر دل عمویم كشید و دعایی خواند. ضمناً بازوبندی هم به پدرم داد و گفت كه این بازوبند روی بازوی عمویم بسته شود، در ایام حج نیز همراه ایشان باشد و پس از بازگشت به ابرقو، آن را تحویل ایشان بدهند.

این اقدام چون آبی بود بر آتش. از آن لحظه به بعد، ذره ای اضطراب و نگرانی باقی نماند؛ عمویم بدون كوچك ترین دغدغه خاطر سفر حج را انجام داد و پس از بازگشت بازوبند مذكور به آن مرحوم تحویل داده شد.

صفحه 217

مورد چهارم

یكی از فرزندان مرحوم حاج شیخ محمد جواد نقل می كند كه:

در یكی از سال ها برای رسیدگی به ملكی كه به پدرم ارث رسیده بود، دادگاهی در اردكان یزد داشتیم. شبی كه فردای آن روز دادگاه تشكیل می شد، منزل یكی از روحانیون اردكان مهمان بودیم، به ناگاه دیدیم كه صاحب خانه ما را تنها گذاشت، رفت و پس از چند دقیقه ای برگشت. دوباره همین كار را انجام داد. آن قدر این عمل تكرار شد كه برای پدرم سؤال پیش آمد و علت رفت و آمد مكرر را از او پرسید.

صاحب خانه گفت: مسأله ای نیست. اما پدرم اصرار كرد تا بداند كه قضیه از چه قرار است، اما چون اصرار را بی فایده دید، ناراحت شد، عصا و عبا را برداشت كه از منزل خارج شود.

صاحب خانه كه این حالت رادید، گفت: بنشینید تا علت را بگویم:

«از صبح دخترم خون ریزی بینی پیدا كرده و در درمانگاه بستری است. تا حالا هم خون بینی او بند نیامده است و من مرتب در حال رفت و آمد به بیمارستان هستم، ولی فایده ای نكرده است.»

پدرم بازوبندی را به صاحب خانه دادند و گفتند:

این بازوبند را ببر، روی بازوی دخترت ببند و او را به خانه بیاور!

صاحب خانه شاد و خوشحال بازوبند را گرفت و رفت. آن را بر بازوی دخترش بست. بلافاصله خون بند آمد و دخترش را به خانه آورد.

صفحه 218

پدرم گفت:

«شب هم این بازوبند بر بازویش بسته باشد. صبح آن را به ما بده.»

صبح كه شد بازوبند را گرفتیم و سراغ برنامه خودمان رفتیم.

رفع پوسیدگی از صیفی جات

یكی از معتمدترین اهالی ابرقو و از ارادتمندان مرحوم حاج شیخ محمد جواد نقل كرد كه چند سالی بود هر آنچه از صیفی جات در ابرقو كاشته می شد، دچار آفت و پوسیدگی می گردید، و این مسأله باعث ناراحتی كشاورزان و صیفی كاران شده بود. در یكی از این سال ها، قبل از فصل برداشت محصول، این فكر از ذهن من گذشت كه: «خداوندا! اگر ایشان (حاج شیخ محمد جواد) مرد باطن دار و آبرومندی نزد توست، امسال محصول من دچار آفت نشود، در عوض از بهترین قسمت صیفی جات بخشی را به ایشان می دهم.» و این مطلب را با كسی در میان نگذاشتم.

در آن سال صیفی جات كشاورزان دیگر از بین رفت، اما محصولات من سالم ماند. این امر موجب شگفتی دیگران گردید؛ این مطلب را با برادرم در میان گذاشتم. در سال بعد، برادرم نیز همان گونه نذر كرد، لذا موقع برداشت محصول، صیفی جات من و برادرم از دستبرد آفت و پوسیدگی مصون ماند و شگفتی آنان زیادتر شد.

كم كم دیگر كشاورزان و صیفی كاران هم بخشی اندك از محصول خود را نذر آن مرحوم كردند. از آن به بعد، محصولات آن ها دچار آفت و پوسیدگی نگردید.

چرا از عارف گمنام تألیفی باقی نماند؟

در پاسخ باید به این نكته توجه داشت كه اصولاً همّت علمای بزرگوار قدیم بیش از آنچه صرف فعالیت های قلمی (تألیف، ترجمه، گردآوری و نگارش) گردد، صرف

صفحه 219

تدریس، تربیت شاگرد، تبلیغ و منبر و اموری از این دست می شد. اگرچه در بین آن ها بزرگوارانی بوده اند كه تنوع و كیفیت بالای تألیفات آن ها شگفت آور است.

البته حاج شیخ محمد جواد دو - سه تألیف داشته و مرحوم «حجةالاسلام و المسلمین سید علی محمد وزیری» - كه از روحانیون برجسته یزد بوده و خدمات بسیار ارزشمندی در زمینه های علمی و عمرانی در این استان انجام داده است. - چون از تألیفات حاج شیخ محمد جواد باخبر شد، چاپ آن ها را به ایشان پیشنهاد كرد. آن مرحوم هم قول داد كه پس از اصلاحات لازم، نوشته های خود را برای چاپ تحویل مرحوم وزیری بدهد. در این فاصله شخصی روحانی كه عرب زبان بوده و هویت او هرگز معلوم نگردید، كتاب ها را به بهانه چاپ و یا احتمالاً تحویل به مرحوم وزیری، از ایشان گرفت، اما پس از آن، نه از او خبری شد و نه از كتاب ها!

قابل ذكر است كه مرحوم وزیری در همان زمان ها سفری به ابرقو كرد و طی سخنانی از شخصیت ارزشمند مرحوم حاج شیخ محمد جواد، مطالبی بیان نمود.(4)

از كلام ایشان

هنوز هم در كوچه پس كوچه های ذهن برخی از ارادتمندان و مستمعین پروپاقرص منبرها و مجالس روضه حاج شیخ محمد جواد، ردپایی از روایات، جملات، پندها، نكات و حكایات تاریخی - كه از زبان ایشان شنیده اند. - وجود دارد؛ نكات و مطالبی كه تأثیر آن ها به همان زمان محدود نگردیده و هنوز هم زینت بخش خاطرات معنوی آن هاست.

در این قسمت به چند نمونه اشاره می شود:

یكی از ارادتمندان حاج شیخ محمد جواد می گوید:

روزی ایشان گفتند كه در نظر دارم نكته ای ارزشمند را مطرح

صفحه 220

كنم. چند روز گذشت و حرفی از آن مطلب به میان نیامد. در حالی كه همه مشتاق شنیدن آن بودیم.

یك روز صبح بنده اصرار كردم تا مطلب مورد نظر را بگویند؛ ایشان این حدیث قدسی را مطرح فرمود: «هرگاه بنده ای وضو داشته باشد، وضوی او باطل شود و دوباره وضو نگیرد بر من جفا كرده است. اگر بنده ای وضو داشته باشد، وضویش باطل شود و دوباره وضو بسازد ولی دو ركعت نماز نخواند، بر من جفا كرده است. اگر بنده ای وضو داشته باشد، وضویش باطل شود، دوباره وضو بگیرد و دو ركعت نماز هم بخواند ولی دعا نكند، بر من جفا نموده است. اگر بنده ای وضو داشته باشد، وضوی او باطل شود، دوباره وضو بسازد، دو ركعت نماز خواند و دعا بكند، اما من دعایش را درباره آنچه از دنیا و آخرت از من خواسته است، اجابت نكنم، من به او جفا كرده ام و من پروردگار جفكار نیستم.»(5)

* * *

یكی از روحانیون ابرقو از مرحوم حاج شیخ محمد جواد نشانه های عدالت را پرسید. ایشان فرمود:

نشانه عدالت سه چیز است: «صدق الحدیث و اداء الامانة و المحافظة علی الصلوة»؛ راستی در گفتار، ادای امانت و مواظبت بر نماز.

* * *

اگر كسی برای امام زمان (ع) دعا كند، آن بزرگوار هم برای او دعا می فرمایند. دعای ما ممكن است مستجاب نشود، اما دعای آن حضرت به اجابت می رسد.

صفحه 221

* * *

از آن مرحوم سؤال شد: اهم مستحبات كدام است؟

ایشان جواب داد:

بعد از نماز جماعت، از همه مهم تر، نافله شب است.

توجه به امكن مقدسه و متروكه

حاج شیخ محمد جواد، فعالیت های خود را بر محور امور عمرانی قرار نداد، و اصولاً در وضعیتی نبود كه بتواند در این زمینه اقدامات مؤثری انجام دهد؛ مضافاً این كه وضعیت اقتصادی مردم نیز چنان نبود كه اگر در این مورد فعالیتی شروع شود، تضمینی به انجام آن وجود داشته باشد، در عین حال ایشان نسبت به برخی مساجد و امكن مقدسه كه متروك شده بودند، توجهی خاص داشت. در اینجا به چند مورد اشاره می شود:

توجه به «مسجد بیرون»،(6)«مسجد سید حیدر» و «شهیدان»(7)

حاج شیخ محمد جواد، چند روزی یك بار در «مسجد بیرون» كه هنوز هم در حاشیه شهر قرار دارد، اقامه جماعت می نمود.

همچنین مسجدی به نام «مسجد حاج سید حیدر» كه بعضاً آن را محلی برای استفاده كارهای شخصی از جمله پارچه بافی سنّتی قرار داده بودند، به اهتمام آن مرحوم از این حالت خارج شد. امكن مقدسی همچون «شهیدان» كه به احتمال قوی مقبره دو تن از نوادگان امام باقر (ع) به نام های «مالك» و «محمود» است و در حاشیه شهر ابرقو قرار دارد، مورد توجه و رفت و آمد ایشان بود.

صفحه 222

آخرین زمزمه

نوروز سال 1358 هجری شمسی، آخرین بهار را فراروی دیدگان حاج شیخ محمد جواد قرار داد.

علاقه به ثامن الائمه - امام علی بن موسی الرضا (ع) - آن مرحوم را به ارض اقدس طوس كشاند، تا برای آخرین بار ترجیع بند ارادت خود را ارزانی آن آستان كند.

همراه ایشان در این سفر می گوید:

با این كه هنوز بنا بود در مشهد بمانیم، اما برخلاف انتظار، ایشان گفتند: باید برگردیم تهران! حاج شیخ محمد جواد در تهران به منزل فرزندش رفت و ما هم در شهر ری به خانه بستگانمان رفتیم.

پس از یك روز، بیماری مختصری بر آن مرحوم عارض شد، پیغام داد: بلیطی كه برای رفتن از تهران به ابرقو گرفته اید، خودتان استفاده كنید، مورد نیاز من قرار نمی گیرد. (نقل به مضمون) و فرمودكه این ها مورد استفاده ام قرار نمی گیرند. سپس ادامه داد: فردا اذان صبح به این جا بیاید.

ما به شهر ری برگشتیم اما با كلی نگرانی. اصرار بر این كه هر چه زودتر به تهران برویم، بیماری ایشان، عدم ضرورت استفاده از بلیط، این كه فردا وقت اذان صبح ما را ببینند و... این افكار تا ساعت 12 شب ما را به خود مشغول كرده بود. در این ساعت فرزند ایشان تلفن كرد كه پدرمان به رحمت خدا رفتند. این ها نشانه ای بر آگاهی آن مرحوم از نزدیك شدن زمان رحلت خود بود.

فرزند ایشان می گوید:

صفحه 223

حدوداً نیمه شب ملاحظه كردم كه پدرم آهسته چیزی می خوانند. گوش خود را نزدیك دهان ایشان بردم، دیدم مشغول خواندن زیارت عاشورا هستند. پس از چند دقیقه، شهادتین را بر زبان آوردند و دیگر چیزی نگفتند. ما ابتدا فكر كردیم كه ایشان خواب رفته اند، اما پس از چند دقیقه كه سراغشان رفتیم، ملاحظه كردیم در حالی كه رو به قبله خوابیده اند، از دنیا رحلت كرده اند. وقتی با ابرقو تماس تلفنی گرفتیم تا این خبر را به اطلاع مردم برسانیم، ملاحظه كردیم كه برخی از دوستان و مأمومین از رحلت مرحوم پدرم اطلاع دارند!

قضیه از این قرار است كه سیدی از ارادتمندان ایشان در عالم رؤیا می بیند آجری از زیر گلدسته مسجد امامزاده فرو افتاد. آن سید خواب خود را به رحلت مرحوم پدرم تعبیر می كند و با عده ای نیز این مطلب را در میان می گذارد، لذا وقتی كه با آنان تماس گرفتیم، این خبر برایشان غیر منتظره نبود.

مدفن

پدرم برای دفن خود ما را بین سه مكان مخیّر كرده بود كه به ترتیب عبارت بودند از: حضرت عبدالعظیم (ع) ، قبرستان بقیع قم و بهشت زهرای تهران، كه با توجه به جوانب قضیه، ایشان را در قبرستان بقیع قم در مسیر جمكران به خك سپردیم. گویی عارف گمنام بر آستان مقدس صاحب الزمان (ع) چشم دوخته و انتظار دیدار با آخرین یادگار پیامبران را دارد.

مردان الهی از دنیا نمی روند، بلكه از سرای فرش به عالم عرش نقل مكان می كنند.

صفحه 224

كوته نگری است اگر تربت كیمیا اثر آنان را در دل زمین بجوییم، باید به اندرون سینه مردان راه نقبی زد تا اشك دیده از مزار آنان متبرك سازیم.

بعد از وفات، تربت ما در زمین مجوی

در سینه های مردم عارف، مزار ماست

پی نوشت ها:

1 - برگرفته از آیه 29 سوره مباركه فصلت.

2 - این نكته، تذكر حجّة الاسلام و المسلمین ابوالقاسم علیدوست، از مدرّسین حوزه می باشد.

3 - حتی نسبت به درخواست برخی افراد كه می دانست مراجعه آنها برای حساب و كتاب، جهت رسیدن به مقاصد خاصی است، پاسخ منفی می داد.

4 - مرحوم حجّة الاسلام و المسلمین سیّد علی محمّد وزیری در سال 1270 ش. در یزد متولد شد. وی تحصیلات خود را در مدارس این شهر آغاز كرد و در عتبات عالیات ادامه داد. این واعظ گرانقدر از آیات عظام: بروجردی، حكیم، میلانی، گلپایگانی و... اجازه اخذ وجوهات داشت و خدمات فرهنگی و عمرانی فراوانی در استان یزد انجام داد كه یكی از این باقیات الصالحات، تأسیس «كتابخانه وزیری» است. این دانشمند پرتلاش سرانجام در سال 1356 از دنیا رحلت كرد.

5 - افضل الاعمال، ص 19.

6 - این مسجد احتمالاً در قرن سوم هجری بنا شده است كه در فاصله 250 متری از مدخل دروازه «شفا آباد» ابرقو، قرار دارد.

7 - «شهیدون»: مقبره ای است كه در «كشتخوان فتح آباد» (واقع در جنوب ابرقو) قرار گرفته است.

نویسنده : ابوالفضل علیدوست ابرقویی

لینک کوتاه :  
نویسنده : محمد کیشانی تاریخ : 1391/10/03

با سلام خیلی زیبا بود درخصوص ایشان کتاب مستقلی چاپ شده و مرقد ایشان دقیقا کجاست با تشکر