×

یاد و یادگار(طلائیه);آینه‌های به پرواز درآمده


نویسنده : مجید ملامحمدی تعداد بازدید : 111     تاریخ درج : 1394/08/20

لطفاً شما هم بیایید و سهمی از این دلنوشته‌ام را بردارید. من مانده‌ام که چگونه با این صدای خط‌خورده‌ام، دردهایشان را در گوشتان نجوا کنم. که چگونه رازهای ناگفته‌ی‌‌شان را، یکی‌یکی برایتان بشمارم و شما را به آسمان نجابت‌شان ببرم.

بچه‌های طلائیه، بیدارانِ قبیله‌ی بزرگ ما هستند.

بچه‌های طلائیه، آینه‌های به پرواز درآمده در باغ ملکوت‌اند.

بچه‌های طلائیه، بچه‌های گریه‌های نیمه‌شب‌...

وقتی حدود 45 کیلومتر از جاده‌ی اهواز‌- خرمشهر را طی کنید به یک سه‌راهی برمی‌خورید. اسمش «طلائیه» است‌...

طلائیه شب‌های زمستانی سرد و روزهای تابستانی بسیار گرم دارد. اگر از آن‌جا قدری به سمت غرب بروید، به آب‌های هور برمی‌خورید.

طلائیه تابع بخش هویزه و دهستان بنی‌صالح است‌...

آن چه منطقه‌ی طلائیه و هورهای اطراف آن را زبانزد کرده، به خاطر نبردهایی ا‌ست که در دهه‌ی 60 در آن اتفاق افتاد.

طلائیه، آن روزها پُر بود از میدان مین و موانع غیرطبیعی دشمن. عراقی‌ها از ترس حمله‌ی نیروهای ایرانی دور تا دور خود را پُر کرده بودند از این موانع، که تا خط دوم و سوم خودشان ادامه داشت.

... بچه‌های غواص، هر شب از محور طلائیه وارد آب‌های هور می‌شدند و تا کیلومترها سنگرها و امکانات دشمن را شناسایی می‌کردند...

عملیات بزرگ خیبر آغاز شد؛ برای از بین بردن نیروهای سپاه سوم عراق و‌...

در ساعت 20 و 30 دقیقه‌ی سوم اسفند سال 1362، با رمز یا رسول‌ا...(ص).

این عملیات، پیروزی بزرگی را برای رزمندگان اسلام، به همراه داشت.

در یکی از شب‌ها شهیدحسین خرازی‌- فرمانده‌ی لشکر امام حسین(ع)(1)‌- به نیروهای شجاع خود گفت: «امشب شبِ عاشوراست. نماینده‌ی امام از ما خواستند در طلائیه وارد عمل شویم. ما با تمام توانِ لشکر، به دشمن خواهیم زد. هر کس می‌تواند بماند و هر کس نمی‌تواند، آزاد است که برود!»

تا صبح نبرد سختی درگرفت. شب خونینی بود. با طلوع خورشید، ترکش دشمن، دست راست شهید خرازی را از او گرفت؛ اما یاران او، دشمنان را به عقب راندند.

جزیره‌ی مجنون در طلائیه، غوغا بود. لبریز آتش و دود و خاکستر‌...

آسمان، بر ستون‌های بلند دود و آتش ایستاده بود.

تانک‌ها نعره می‌کشیدند و گلوله‌ها، سینه‌ی زمین را می‌خراشیدند.

گل‌ها، یکی‌یکی بر خاک می‌افتادند.

بوی شهید می‌آمد.

راستی از حاج‌همت و باکری چه‌خبر؟

چند فرمانده در قرارگاه فرماندهی، گرمِ کار بودند. گلوله‌ی خمپاره‌ای از راه رسید و به سنگر خورد. حاج‌ابراهیم همت گفت: بر محمد و آل‌محمد صلوات!

انگار نه انگار که خمپاره‌ای از راه رسیده‌...

لشکر 27 محمدرسول(ص)(2) به فرماندهی حاج‌همت، در قسمتی دیگر از منطقه به قلب دشمن زد.

حاجی سوار بر موتور به دنبال رساندن نیروهای رزمنده به خط مقدم بود. ناگهان گلوله‌ی توپ دشمن، از راه رسید‌... حاجی شهید شد‌... اما هنوز کسی خبر نداشت!

- حاج همت شهید شد‌... آهای فرشته‌ها‌... بسیجی‌ها‌... رزمنده‌ها‌...

آهای جبهه!

در جایی دیگر از طلائیه، نوبت به مردان دلاور لشکر 31 عاشورا(3) رسید. حمید باکری‌- قائم‌مقام لشکر‌- سومین سردار شهید بود که به آسمان پرواز کرد.

شهدا یکی‌یکی از امام خداحافظی می‌کردند. شهدا درِ باغ بهشت را باز دیده بودند و دلِ ماندن نداشتند.

جنازه‌ی حمید و دوستانش بر زمین ماند.

دشمن شکست خورد و پرچم «ا...اکبر»، بر دلِ چاک‌چاک طلائیه به اهتزاز درآمد.

شکسته سروِ باغ آشنایی

چه سنگین است این‌بار جدایی

همه کوچه به کوچه، حجله حجله

وطن از خون پاکان گشته دجله

تو را ای نازنین، منزل مبارک

مبارک بادت ای جان، حجله‌ی خاک‌(4)‌...

در عملیات خیبر، دشمن عراقی، برای اولین‌بار به شکل گسترده‌ای از بمب شیمیایی استفاده کرد. چرا که از شجاعت و پیشروی رزمندگان اسلام، ترسیده بود. رزمندگان اسلام با عملیاتی دیگر که اسمش «بدر» بود، باز هم به پیکر دشمن، زخم‌های زیادی زدند و نیروهایش را در این منطقه تار و مار کردند.

 

روز 19 اسفند سال 1363‌... یا فاطمةَ‌الزهرا(س)‌‌...

در یکی از روزها، مهدی باکری‌- فرمانده‌ی شجاع لشکر عاشورا‌- به صورت تک‌تیرانداز و آرپی‌جی‌زن، با دشمن رودررو شد. ناگهان به پیشانی‌اش تیر خورد و نیمه‌جان بر زمین افتاد. پیکر او در یک قایق بود. دشمن به آن قایق آرپی‌جی زد. رودخانه‌ی دجله، جنازه‌ی سوخته‌ی مهدی را به جای نامعلومی برد.

در عملیات بدر هم مثل خیبر، رزمندگان اسلام پیروز شدند.

حالا سال‌هاست که از آن روزهای بزرگ و آسمانی می‌گذرد. جنازه‌ی بسیاری از شهدا در طلائیه و آب‌های آن پیدا شده، اما وقتی که شب می‌شود، صدای گام‌های آنان و ذکر قرآن‌شان، به گوش می‌رسد.

طلائیه هنوز زنده است.

یاد شهدای آن، به خصوص شهیدحاج‌همت و شهیدان باکری، گرامی باد.

 

1) لشکری مربوط به رزمندگان شجاع استان اصفهان.

2) لشکر دلاورمردان تهران و شهرهای اطرافش.

3) لشکر دلاورمردان آذربایجان.

4) سروده‌ی زنده‌یاد سپیده‌ کاشانی.

لینک کوتاه :