مقدمه
پاسخ به پرسش های زیر محورهای اصلی این نوشتار است:
«مصحف علی (ع)» چیست؟ «کتاب علی» چیست؟ آیا چنین کتابی وجود دارد؟ مطالب این کتاب چیست؟ «کتاب جامعه» و «کتاب جفر» چیست و آیا ارتباطی میان این دو و «کتاب علی (ع)» وجود دارد؟ «مصحف فاطمه (علیها السلام)» چیست؟ «صحیف فرائض» چه صحیفه ای است؟ تفاوت «کتاب علی (ع)» و «مصحف فاطمه (علیها السلام)» در چیست؟ آیا ذکر «کتاب علی (ع)» مخصوص شیعه است یا اهل سنت هم بر این مطلب تصریح کرده و چنین کتابی را قبول دارند؟
پیش از پاسخ به این پرسش ها باید مقدماتی را بیان کنیم:
. نويسندگى اميرالمؤمنين (ع)
اميرالمؤمنين (ع) يكى از كُتّاب وحى و بلكه سرآمد كاتبان وحى است. مىدانيم كه عدهاى در اطراف وجود رسول خدا (ص) بودند كه آيات قرآنىِ نازل شده را مىنوشتند و از آنان با عنوان «كاتبان وحى» ياد شده است. در بين ايشان هيچكدام به پاى حضرت امير مؤمنان على (ع) نمىرسد؛ چون جداى از موقعيت ويژ ايشان، هميشه همراه رسول خدا (ص) بودند و از زمان نزول اولين آيات تا پايان نزول قرآن كريم، همراه و همگام پيامبر خاتم (ص) بودند. علاوه بر آن، ايشان پس از نزول آخرين آيات، گردآورى نهايى قرآن كريم را انجام دادند و اين قرآن، با ويژگىهاى كاتبش، دربردارند نكات مهمى است كه براى فهم آيات آن، بسيار كارساز است.
غاصبان خلافت، براى تصاحب كرسى خلافت، بشر را از گنجينههاى بسيارى محروم كردند. يكى از اين گنجينهها قرآنى است كه على بن ابىطالب (ع) گرد آورد. ويژگىهايى در قرآنِ كتابت شده توسط اميرالمؤمنين وجود دارد كه آن را ممتاز ساخته است. اگرچه آن قرآن، همين قرآنِ در دست ماست و بايد بر اين نكته تأكيد كنيم و نبايد بر شيعه بتازند و بگويند كه شيعه به قرآن ديگرى معتقد است، با اين حال، مطالبى دربار فهم آيههاى قرآن در آن آمده بود؛ مطالبى دربار شأن نزول و توضيح و تفسير و تأويل آيهها. متأسفانه امروز از اين فيض و گنجين بزرگ محروم شدهايم. آن قرآن وجود دارد و اكنون نزد حضرت امام زمان (ع) است.
حضرت اميرمؤمنان (ع) علاوه بر قرآن، «كتاب على» را هم نوشتند كه اين كتاب را بهطور مفصل بررسى خواهيم كرد. سومين كتاب نگارش يافته به دست آن حضرت، «مُصحف فاطمه (عليها السلام)» است، كه ناظر به وقايع آينده است. وهابىها و وهابىمسلكان تبليغات دروغين بسيارى به راه انداختهاند كه شيعه قرآن ديگرى دارد كه آن را مصحف فاطمه مىنامند! در حالى كه در روايات تصريح شده است كه در مصحف فاطمه، حتى يك آيه از قرآن هم نيامده است. شايان ذكر است كه در كتاب على (ع) آيههايى وجود دارد كه براى استناد، استشهاد و توضيح مطلب آمده است؛ اما در مصحف فاطمه (عليها السلام) چنين نيست.
٢. تحريفناپذيرى قرآن و جهانى بودن رسالت پيامبر اسلام (ص)
شيعه معتقد است كه قرآن كريم به هيچ شكلى تحريف نشده؛ چه تحريف به افزايش و چه تحريف به كاهش. قول مشهور نيز اين است كه هيچ تحريفى واقع نشده است. مهمترين دليل، آيه شريف إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ[1] است. تأكيدهاى فراوان اين آيه روشنگر مطلب است؛ تأكيدهايى همچون جمل اسميه بودن، ضمير منفصل، تقديم جار و مجرور و حرف لام در عبارتِ « لحافظون» و نيز تكرار «انّا» .
تورات در سير تدوين آن، تحريف شد. نسبتهاى ناروا به انبيا نمونهاى از تحريف تورات است. [2] دربار انجيل هم مسيحيان تصريح كردهاند كه انجيل پس از حضرت عيسى تدوين شده و ازاينرو به جاى يك انجيل، اناجيل اربعه معروف است. انجيل پنجمى هم هست كه به آن انجيل «برنابا» گفتهاند و برخى مطالب آن به ما نزديك است؛ همچون نفى تثليت و تصريح بيشتر به رسول خدا (ص) . اَسفار گردآورى شده هم از تحريف مصون نمانده و در نتيجه، آنچه به نام كتاب مقدس به مردم ارائه دادهاند، نوشتههايى تحريف شده است. در انجيلهاى چهارگانه، تناقض و تعارض وجود دارد؛[3] مثلاً نسب حضرت عيسى (ع) در اناجيل اربعه با يكديگر همخوانى ندارد يا در انجيل متّى ميان داوود و عيسى را ٢٨ طبقه و پشت شمرده است [4]و حال آنكه در انجيل لوقا آن را به 42 پشت رسانده است! [5]
از سوى ديگر، اسلام آخرين دين الهى است و پيغمبر ما آخرين پيامبر و معجز جاويدان او قرآن. از اين رو خداوند متعال با فرستادن رسولاكرم (ص) ، آن هم با حكم وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ [6] و وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ[7] برنام رسالت او را جهانى و براى همه زمانها و مكانها اعلام فرمود. پيامبر (ص) خود فرمودند: «ان الله بعث كل نبىّ كان قبلى إلى اُمّته بلسان قومه، و بعثنى إلى كلّ أسود و أحمر بالعربية»[8] ؛ خداوند تمام انبياى پيش از مرا براى اقوام خودشان و به زبان خودشان فرستاد و مرا براى هر سياه و سرخى [يعنى براى همه] به زبان عربى فرستاد. شيخ كلينى از امام صادق (ع) نقل مىكند:
«انّ الله تبارك و تعالى أعطى محمداً شرائع نوح و إبراهيم و موسى و عيسى. . . و أرسله كافة إلى الأبيض و الأسود و الجن و الإنس»[9] ؛ خداوند به محمد شريعتهاى نوح و ابراهيم و موسى و عيسى داده. . . و او را براى هم مردم سياه و سفيد و جن و انس فرستاد. بخارى نيز به نقل از رسول خدا (ص) آورده است:
«اعطيت خمساً لم يعطهنّ أحد قبلى. . . و أعطيت الشفاعة و كان النبى يبعث إلى قومه خاصة و بعثت إلى الناس عامة»[10] ؛ پنج چيز به من داده شده است كه پيش از من به هيچكس داده نشده: . . . و به من شفاعت داده شده است و پيامبران [پيش از من] تنها براى قوم خويش فرستاده مىشدهاند، ولى من براى هم مردم فرستاده شدم.
بنابراين، رسالت پيامبر اسلام براى هم بشر با هر رنگ پوستى و با هر گويشى و براى هم زمانها و مكانهاست. اين ويژگى جهانى بودن را هيچيك از پيغمبران پيشين نداشتند؛ حتى ساير پيغمبران اولوالعزم. دينِ هيچيك از انبيا جهانى نبود؛ حتى دين حضرت موسى و حضرت عيسى (عليهما السلام) .[11] پدران حضرت محمد (ص) را بر دين ابراهيم مىدانيم و اين حقيقت، آشكار مىكند كه دين حضرت عيسى، ناسخ اديان و شريعتهاى گذشته نبود. فقط رسول اكرم (ص) است كه رسالتش جهانى و معجزه و كتابش جاودانى است؛ چون آن بزرگوار آخرين پيامبر خدا (ص) هستند، بايد هم كتابشان صحيح و دستنخورده و در دسترس بشر باشد، و اين ضمانت الهى است كه إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ . اين آيه مرجع سنجش و ارزيابى است و در روايات به ما دستور دادهاند اگر روايتى ديديد كه با قرآن همخوانى نداشت، آن را نپذيرد: « ما وافق كتاب الله و فخذوه و ما خالف فذروه ؛ [12]آنچه كه موافق با قرآن است اخذ كنيد (و به آن عمل كنيد) و آنچه كه مخالف قرآن است رها كنيد.»
با توجه به اين نكتههاست كه بزرگان شيعه معتقدند قرآن دستنخورده است و معجزهاى است جاويدان.
بررسى نظر مرحوم محدث نورى (قدس سره)
مرحوم محدث نورى كتابى بهنام «فصل الخطاب» دارد كه جنجال بسيارى بهپا كرد؛ گرچه او درواقع معتقد بود قرآنى كه در اختيار مسلمانان هست، هيچگونه كم و زيادى ندارد، ولى در پى آن بود كه با استناد به برخى روايات، مسئله نقصان آنچه در قالب وحى بر رسول خدا نازل شده است را مطرح سازد.[13] البته سخن وى با اعتراض بزرگان شيعه روبهرو شد؛ ازجمله امامخمينى \ حمل علمى شديدى به ايشان كرده است.[14] شايد نكته در اين باشد كه اين سخن، علاوه بر ضعف مستند، باعث وارد شدن اتهام تحريف به يك مذهب و پيروان آن است. وقتى يكى از علماى شيعه اينگونه بنويسد، چه بسا باعث مىشود كه پيروان اين مذهب را در تمام عالم متهم سازند. حال اگر شخصى اشتباهى كرده باشد يا كجسليقگى بهخرج داده باشد، نبايد هزين آن را مذهب و پيروان آن بپردازند.
اما روايتهايى كه اشاره يا تصريح به تحريف دارد، خود، بحث مستقلى است و بايد از حيث سند و دلالت دربار آن بحث كرد. البته عموم آنها ضعيف و قابل استناد نيست. جالب است كه اينگونه روايتها نزد اهلسنت، بيشتر از شيعه است! اهلسنت از عايشه نقل كردهاند كه آيۀ رجم و رضاع كبير روى ورقى نوشته شده و زيرِ سرم بود. وقتى رسول خدا (ص) از دنيا رفت، مشغول به كار ايشان بوديم كه حيوان خانگى آمد و آن را خورد! [15]برخى بزرگان اهل سنت اين روايت را صحيح شمردهاند. [16]همچنين از عمر نيز دربار وجود آيۀ رجم مطلبى نقل شده است.[17] يا سيوطى از عايشه روايت كرده كه سور احزاب در دور رسول خدا (ص) ٢٠٠ آيه داشت؛[18] در حالى كه اين سوره 73 آيه دارد. اگر قرار باشد به استناد روايتها به مذهبى اَنگ اعتقاد به تحريف قرآن زده شود، اينگونه روايتها در كتابهاى اهلسنت بيشتر است؛ ولى صلاح عمومى مسلمانان اين است كه متوجه پيامدهاى فاسد اين عقيده باشند. اگر عدهاى به شيعه اين نسبت را بدهند و عدهاى به اهلسنت، مسيحيان و يهوديان و امثال ايشان سود خواهند برد. اديان باطل با خوشحالى اذعان خواهند كرد كه خودِ مسلمانان، اعم از شيعه و سنى، معتقد به تحريف كتابشان هستند. البته اين حرفِ باطلى است؛ چون هيچكس از مسلمانان جهان در سلامت اين قرآن كريم و مصون بودن آن از هرگونه نقص و زياده، ترديدى بهخود راه نمىدهد و به روايات ضعيف اعتنا نمىكند؛ برخلاف تورات و انجيل كه وقوع تحريف در آن ثابت شده و وجود نسبتهاى ناروا به پيامبران الهى در آنها، دل هر مؤمنى را مىآزارد. به هر حال علاوه بر دليل قرآنى و روايى، عقل سليم حكم مىكند كه مصلحت عمومى اسلام را در نظر بگيريم و براى دفاع از مقام خاتميت رسولاكرم (ص) و دفاع از اصل دين، به سلامت قرآن از هرگونه تحريفى، چه كاستى و چه فزونى، معتقد باشيم.
٣. مصحف على (ع) چيست؟
مصحف على (ع) همين قرآنى است كه اكنون در دست داريم؛ با اين تفاوت كه ويژگىهايى دارد كه براى فهم قرآن كريم بسيار كاربردى و راهگشاست؛ ولى افسوس كه مورد بىمهرى حاكمان قرار گرفت و ما از آن محروميم. بىترديد كه آن ويژگىها، قرائنى به دست مىدهد كه ما را در فهم قرآن بسيار كمك مىكند. براى روشنترشدن بحث، به اين مثال دقت كنيد:
امام راحل \ در مراحل گوناگون نهضت و انقلاب اسلامى ايران، سخنانى گفتند كه بعدها همه اين فرمودهها را تدوين و با نام «صحيف نور» يا «صحيف امام» منتشر كردند. هر سخنى، به بخشى از فضاى انقلاب گريز و اشارهاى دارد. افرادى كه در آن زمان بودهاند و در متن جريانها بودند و يا وقايع را رصد مىكردند، با خواندن سخنان ايشان درمىيابند كه ايشان به كدام ماجرا، يا كدام گروه و يا گروهكى اشاره كرده است؛ مثلاً منظور ايشان چپگراها بوده يا ملىگراها؟ يا مثلاً به قضى بنىصدر اشاره مىكنند يا منافقين؟ نسل بعد با خواندن اين سخنان، متوجه اين اشارهها نمىشوند و هرچه زمان بيشتر مىگذرد، اين مشكل پررنگتر مىشود. با توجه به اين نمون عينى و معاصر، اهميت كار اميرالمؤمنين (ع) بيشتر آشكار مىشود: مصحف اميرالمؤمنين (ع) ، هم قرينهها و توضيحها را در بر دارد، و مسلّم است كه آن توضيحها در فهم آيات قرآن كريم دخيل است.
متأسفانه بخشى از قرينهها را از دست دادهايم و علت آن، از سويى وجود زمامداران غاصب و تأكيد آنان بر اكتفاى به متن آيات شريفه و تفسيرنكردن آيات است و از سوى ديگر، سياستِ منع تدوين حديث و سياستِ جاهل نگهداشتن مردم در آن زمان را بايد در نظر گرفت. در تاريخ است كه معاويه به ابنعباس دستور دارد كه قرآن بخوان، اما تأويل و تفسير نكن! ابنعباس گفت: قرآن بخوانيم و نفهميم؟ ! معاويه گفت: بله! [19]
مشكل اسلام فقط خلافت چندروز غاصبان نيست؛ بلكه مشكل اصلى، خيانت و جنايت ايشان است كه باعث شد كه بسيارى از معارف و مطالب علمى و ذخيرههاى الهى از دسترس بشر خارج شود. اين مطالب منحصر به يك امت نيست؛ بلكه براى تمام بشر و براى تمام زمانها و مكانهاست و مصحف على (ع) يكى از آن ذخيرههاست.
۴. ويژگىهاى سخنان ائمه (عليهم السلام)
اهلبيت عصمت و طهارت (عليهم السلام) متصل به گنجينهاى بزرگ هستند. براى روشن شدن جايگاه آن گنجينه و همچنين توضيح ويژگىهاى فرمودههاى ايشان به بيان چند ويژگى بسنده مىكنيم:
الف) ائمه از خود سخن نمىگويند
روايتى هست كه ابنصفار در « بصائر الدرجات»[20] نقل كرده است. او به سندش از جابر از امام باقر (ع) نقل مىكند كه حضرت فرمودند:
«يا جابر، إنّا لو كنّا نحدثكم برأينا و هوانا لكنّا من الهالكين، و لكنّا نحدثكم بأحاديث نكنزها عن رسول الله (ص) كما يكنز هؤلاء ذهبهم و فضتهم» ؛ [21] اى جابر! اگر مىخواستيم براساس رأى خود سخن بگوييم، هلاك مىشديم؛ ولى با پشتوان احاديثى كه از رسولخدا (ص) ذخيره كردهايم، با شما صحبت مىكنيم؛ همانگونه كه مردم طلا و نقر خود را ذخيره مىكنند.
شبيه همين روايت است كه حضرت امام باقر (ع) فرمود:
«ياجابر، لو كنا نُفتِى النّاس برأينا و هوانا لكنّا من الهالكين و لكنّا نفتيهم بآثار من رسول الله و اصول علم عندنا نتوارثها كابر، عن كابر نكنزها كما يكنز هؤلاء ذهبهم و فضتهم» ؛ [22] اى جابر! اگر بر اساس رأيمان فتوا مىداديم، هلاك مىشديم؛ ولى بر اساس روايات رسولخدا (ص) و اصولى كه هركدامِ ما از پيشينيان خود ارث مىبَرد، فتوا مىدهيم؛ اصولى كه بزرگى از بزرگى ارث مىبرد (يعنى آن اصول را ذخيره و حفاظت مىكنيم، همانگونه كه مردم از طلا و نقره حفاظت مىكنند) . اصول و ريشههاى علم، همانهايى است كه بعدها به «اصول اربعمأة» رسيد و به تدوين «كتب اربعه» انجاميد و از آنجا به مجامع بزرگ روايى، مانند بحارالانوار و وسائلالشيعه و الوافى رسيد.
ب) انتساب احاديث ائمه به خدا و رسول (ص)
احاديث ائمه اطهار (عليهم السلام) به رسولخدا (ص) و از آن حضرت به خداوند متعال متصل است و اين پشتوان بسيار مهمى است. نقل و رأى ديگران بدون اين استناد ارزش و استحكامى ندارد، و ازاينرو ديگران چارهاى ندارند مگر اينكه مقابل آثار اهلبيت (عليهم السلام) سرِ تسليم فرود آورند. نقل شده است كه وقتى امام باقر (ع) شهيد شدند، شخصى از مدعيان علم گفت: «شخصى از دنيا رفت كه هرگاه روى منبر مىنشست، قال رسولالله مىگفت و حال آنكه پيغمبر را نديده بود!» حضرت امام باقر (ع) هنگام روايت كردن، سند روايت را بيان نمىفرمودند و مثلاً نمىگفتند حدّثنى فلان ؛ بلكه مستقيم مىفرمودند قال رسولالله (ص) و آن شخص توقع داشت كه امام باقر (ع) هم مثل ديگر محدثان، سند حديث را بيان كند. وقتى حضرت امام صادق (ع) روى منبر نشستند، فرمودند: «قال الله!»
ازاين رو برخى پرسشى اساسى مطرح كردند (كه اين مسئله دربار هم روايات صادر شده از اهلبيت صدق مىكند) ؛ پرسيدند: سند احاديثى كه نقل مىفرماييد، چيست؟ و خود ائمه پاسخ مىدادند: «از پدرانمان نقل مىكنيم و ايشان از رسولخدا و آن بزرگوار از جبرئيل و او از خداوند متعال.»[23] گفتند: هم احاديث شما را مىتوانيم اينگونه اسناد دهيم؟ فرمودند: آرى.
اين امتيازى بزرگ است كه بحمدالله امتياز شيعه است. اميدواريم خداوند توفيق بهرهبردارى از اين گنجينهها را نصيب همه بفرمايد.
ج) امكان انتساب احاديث ايشان به يكديگر
در كتاب شريف «الكافى»[24] روايتى است كه امام صادق (ع) مىفرمايند:
«حديثى حديث أبى و حديث أبى حديث جدّى و حديث جدى حديث الحسين و حديث الحسين حديث الحسن و حديث الحسن حديث أميرالمؤمنين و حديث أميرالمؤمنين حديث رسول الله و حديث رسول الله قول الله تعالى»[25] ؛ حديث من، حديث پدرم است، و حديث پدرم، حديث پدربزرگم است، و حديث پدر بزرگم، حديث حسين است، و حديث حسين، حديث امير مؤمنان است، و حديث امير مؤمنان، حديث رسول خداست، و حديث رسول خدا سخن خداست.
تمام روايات اهلبيت (عليهم السلام) اينگونه است. بنابراين علم اميرالمؤمنين (ع) از رسول خداست. دربار اين مطلب روايات بسيارى وارد شده است كه مضمون اين روايات، اتصال علم ائمه به علوم رسول خدا (ص) و بهرهمندى انواع علوم خاص است.[26]
۵. كتاب على (ع) چيست؟
كتاب على (ع) مجموعه روايات و مطالبى است كه رسول خدا (ص) فرمودهاند و حضرت اميرالمؤمنين على بن ابىطالب (ع) آنها را نوشتهاند. بنابراين، كتاب على در اصل، املاى رسول خداست كه از جبرئيل گرفتهاند و جبرئيل از خدا گرفته است و حضرت اميرالمؤمنين آن را نوشتهاند. پس اگر كتاب را به رسول خدا (ص) نسبت دهيم، نسبتى صحيح است؛ چراكه املاى آن بزرگوار است، و اگر به حضرت اميرمؤمنان نسبت دهيم، باز هم نسبتى صحيح است؛ چراكه نگارنده آن، حضرت اميرمؤمنان (ع) است. ازاينرو در بعضى روايتها اين كتاب منسوب به رسول خداست و در بعضى روايتها منسوب به حضرت امير مؤمنان (ع) . مضمون بسيارى از اين روايات اين است:
«ما كتبه على بن ابىطالب هو عبارة عن ما املاه رسول الله و كتبه على بيده» ؛ [كتاب على] كتابى است كه على بن ابىطالب آن را به املاى رسول خدا نوشتهاند.
پيش از بيان ويژگىهاى كتاب على (ع) بايد يادآور شويم كه كتاب اميرالمؤمنين، يك كتاب نيست؛ ازاينرو در رواياتى تعبير «صُحُف» آمده است. صُحُف جمع صحيفه است. ابواراكه مىگويد: در جايى بوديم و برخى مىگفتند على بن ابىطالب شمشير رسول خدا را ارث برده است. برخى مىگفتند استر آن حضرت را ارث برده است و برخى معتقد بودند كه صحيفهاى را ارث برده است كه در غلاف شمشير حضرت رسول بود. در اين هنگام حضرت وارد شدند و فرمودند: «و ايم الله لو انبسط و يؤذن لى لحدثتكم حتى يحول الحول لا أعيد حرفاً و ايم الله ان عندى لصحف كثيرة قطائع رسولالله و اهلبيته. . .»[27] ؛ بهخدا سوگند اگر زمينه فراهم شود و بتوانم با شما سخن بگويم، يك سال صحبت خواهم كرد، بدون آنكه مطلبى را تكرار كنم. به خدا سوگند كه صحيفههاى فراوانى از رسولخدا و خاندانش دارم. . . . سپس حضرت برخى ويژگىهاى آن صحيفهها را بيان كردند.
كتابها و صحيفههاى مختلف، حاوى مطالب مختلف است. ممكن است هر مطلبى صحيفهاى باشد؛ مثلاً جفر مجموعهاى جدا باشد. مهم اين است كه اين گنج، گنج بزرگى است و حضرت از مطالب فراوان موجود در آن اينگونه تعبير آوردند كه اگر بخواهم يك سال سخن بگويم، بدون تكرار كردن، سخن خواهم گفت. افسوس كه اين گنج بزرگ از دسترس ما خارج است و نزد حضرت حجت است؛ و ازجمل آنهاست كتاب على (ع) .
مطلب مهم ديگر اين است كه اين كتاب به قدرى اهميت دارد كه مستند اهلبيت (عليهم السلام) بوده است كه آن بزرگواران همانطور كه به قرآن مراجعه مىكردند، به كتاب على (ع) رجوع مىكردند. در روايتى است كه امام فرمودند: «به حكم خدا و حكم داوود و حكم رسول خدا عمل مىكنيم و اگر مطلبى بود كه در كتاب على نبود، به ما الهام مىشود» [28]
۶. ويژگىهاى كتاب على (ع)
اگرچه هم روايات آن در دسترس ما نيست، در جوامع روايى شيعه، روايات بسيارى از اين كتاب آمده است و حتى نزد اهلسنت هم احاديثى موجود است. در بخارى و امثال آن، چند روايت از كتاب على (ع) آمده است. از برخى راويات استفاده مىكنيم كه اهلبيت نمىخواستند كتاب على پخش شود؛ چراكه تعبير «مخبية عند أهلبيته»[29] براى اين كتاب شده است؛ يعنى نزد اهلبيت مخفى شده و محفوظ است و از مواريث ايشان است.
رواياتى از اين كتاب در كتابهاى روايى و فقهى و غيرفقهى موجود است كه ما هم آنها را در يك كتاب بنام «المروى من كتاب على» گرد آوردهايم.[30] در بسيارى ابواب فقه، از كتاب الطهاره تا كتاب الديات، احاديثى پراكنده از اين كتاب شريف آمده است؛ مثلاً در «وسائل الشيعه» پس از نقل روايتى آمده است: « كذا فى كتاب على» . در مستدرك مرحوم نورى يا كتاب گرانسنگ «جامع احاديث الشيعه» رواياتى از اين كتاب شريف بهطور پراكنده موجود است. در غير مباحث فقهى، همچون تفسير آيات، بيان تاريخ، بحثهاى اخلاقى و. . . نيز رواياتى از اين كتاب شريف نقل شده است. بنابراين، خوشبختانه روايات بسيارى از كتاب على در دست است و حتى در منابع اهلسنت هم وجود دارد.
دربار نقل از كتاب على (ع) از اميرالمؤمنين تا امامرضا (عليهما السلام) احاديثى در دست است؛ البته نه به اين معنا كه از ائم پس از امام رضا (ع) روايتى نرسيده باشد؛ بلكه منظور اين است كه در دست ما نيست. آنچه در تاريخ و روايات خواندهايم، اين است كه تا زمان امام رضا (ع) گاهى خود ائمه از كتاب على (ع) مطالبى نقل مىكردند.
خوشبختانه روايت مفصلى از اين كتاب در دسترس است كه مرحوم شيخصدوق در ابتداى جلد سوم كتاب «من لايحضره الفقيه» و همچنين در مجلس شصتوششم اَمالى خود، آن را آورده است. حديث مناهى[31] را كه ضمن بحثهاى فقهى مىبينيم، برگرفته از كتاب على است. برخى از علماى شيعه تصريح كردهاند كه كتاب على (ع) نخستين كتاب در تاريخ اسلام است. شهيد ميرزا على آقاى ثقةالاسلام ، مؤلف كتاب «مرآة الكتب» و ترورشده به دست روسها در تبريز، بحث مفصلى دربار كتاب على (ع) بيان كرده و تصديق مىكند كه اولين كتاب تاريخ اسلام، اين كتاب شريف است. وى نوشته است كه در زمان رسول اكرم (ص) كتاب على و كتاب جامعه نوشته شد.[32]
مرحوم آيتالله سيد محسن امين عاملى، صاحب كتاب «اعيان الشيعه»[33] دربار ويژگىهاى ظاهرى كتاب على (ع) با استناد به روايات نوشته است كه طولش هفتاد ذراع[34] است. بنابراين كتاب على (ع) حدود ٣۵ متر طول دارد؛ چراكه سابقاً مطالب را بر روى پوست مىنوشتند و سپس آن را به حالت نامه پيچانده و جمع مىكردند. مطالب آن، املاى رسول خدا (ص) بود كه اميرالمؤمنين (ع) بر روى جلد (پوست) نوشته بودند. رسم آن زمان اين بود كه كتاب يا نامه را روى پوست مىنوشتند و پوستها را بههم مىدوختند. اندازه اين پوستهاى به هم دوخته شده ٧٠ ذراع بود. مرحوم سيدمحسن امين در ادامه مىنويسد: « وهى أوّل كتابٍ جمع فيه العلم على عهد رسول الله (ص) »[35] ؛ كتاب على (ع) ، نخستين كتاب علمىِ دور رسولاكرم (ص) است. مرحوم آيتالله شيخ آقابزرگ تهرانى در «الذريعه» از اين كتاب، با تعبير «اَمالى سيدنا ونبينا ابىالقاسم رسولالله (ص)» ياد مىكند و مىنويسد:
أملاه على اميرالمؤمنين و هو كتبه بخطّه الشريف، هذا أول كتابٍ كتب فى الاسلام من كلام البشر من املاء النبى و خط الوصىّ، والنسخة التامّة منه مذخورة عند الحجّة المنتظر كسائر مواريث الأنبياء ورثها عن آبائه الطاهرين صلوات الله عليهم اجمعين. . وقطعة من هذا الامالى موجودة بعينها حتّى اليوم فى كتب الشيعة وذلك من فضل الله تعالى أوردها الشيخ أبوجعفر بن بابويه الصدوق فى المجلس السادس و الستين من كتاب أماليه و هى مشتملة على كثير من الآداب و السنن و أحكام الحلال و الحرام. . . و نحن نحمد الله تعالى على تداول هذه القطعة منه بأيدينا و نسأله توفيق زيارة تمامه بزيارة من هو مذخورٌ عنده؛[36] كتاب على املاى رسولالله (ص) بر آن بزرگوار است و اين كتاب به خط شريف اميرالمؤمنين (ع) است. اين كتاب، نخستين كتاب جمعآورىشد در اسلام است. هم آن كتاب نزد حضرت حجت (ع) است؛ همانگونه كه وى بقيه مَواريث انبيا را از پدرانش بهارث برده است. به فضل الهى، بخشى از اين املاها نزد شيعه موجود است و شيخ صدوق آن را در مجلس شصتوششم امالى ذكر كرده است. خداوند چشمان ما را به ديدار اين كتاب با ديدار كسىكه اين كتاب نزد اوست، روشن سازد.
با تطبيقدادن دو روايت، در دو كتاب الفقيه و امالى، درمىيابيم كه اگرچه از حيث سند يكى است، اما تفاوتهاى اندكى ميان آنها وجود دارد.
٧. آيا هم روايات كتاب على (ع) صحيح است؟
اصل كتاب على (ع) در دسترس ما نيست و در صحت روايات اصل آن كتاب كه امروز نزد حضرت حجت (ع) است، جاى شك و شبهه نيست. آنچه امروز داريم، رواياتى است كه از آن كتاب نقل و در كتابهاى مختلف و در ابواب گوناگون پراكنده شده است. در بعضى از اين روايات، از حيث سند يا دلالت مىتوان خدشه كرد. برخى علما ازجمله شيخ طوسى در كتاب «الاستبصار» در روايتى از اين كتاب شك مىكند و آن را متروك بهواسط اِجماع از ناحى شيعه مىداند.[37] نيز ممكن است رواياتى از آن، حمل بر تقيه شود. البته بسيارى از روايات آن را با توجه به «تسامح در ادل سنن»[38] و همچنين عمل اصحاب و شهرت مىتوان پذيرفت؛ ولى بايد توجه داشت كه فقيه با اين روايات، مثل ساير روايات برخورد مىكند: گاهى مىتوان مسئله را حل كرد و فتوا داد و گاهى بايد توقف كرد. پس نمىتوانيم روايات منسوب به اين كتاب را صددرصد صحيح و معتبر بدانيم؛ بلكه اين روايات پيرو قوانين و قواعدى است كه در فنّ رجال و درايه آمده و دقتِ دلالتى و سندىِ خاص خود را مىطلبد.
٨. چه كسانى كتاب على (ع) را ديدهاند؟
امسلمه، بهترين همسر پيامبر بعد از خديجه (عليها السلام) چندين بار اين كتاب را در اختيار داشت. وقتى اميرالمؤمنين (ع) در قضى جنگ جمل، خواستند به بصره و كوفه بروند، كتاب را نزد امسلمه گذاشتند. كتاب نزد وى بود تا حضرت اميرمؤمنان شهيد شدند و امام حسن (ع) به مدينه آمدند و در آن هنگام، كتاب را به امام تحويل دادند. شهربنحوشب اين ماجرا را چنين نقل مىكند: « أنّ علياً حين سار إلى الكوفة استودع أمسلمة كتبه و الوصية فلما رجع الحسن دفعتها إليه»[39] ؛ وقتى هم كه حضرت سيدالشهدا (ع) عازم كربلا شدند، كتاب را نزد امسلمه گذاشتند[40] و هنگامىكه كاروان حسينى پس از جريان اسارت به مدينه بازگشت، وى امانت را به امام زينالعابدين (ع) بازگرداند. از برخى روايات نيز استفاده مىشود كه مدتى هم اين كتاب نزد فاطمه، دختر امامحسين (ع) بود.[41]
ابنعباس هم از توفيق ديدن كتاب على (ع) و يا قسمتى از آن سخن مىگويد: «دخلتُ على على بذىقار فأخرج إلى صحيفة و قال لى يابنعباس هذه صحيفة أملاها علَى رسولالله و خطى بيدى»[42] ؛ در ذىقار (از استانهاى عراق) خدمت على (ع) رسيدم؛ صحيفهاى بر من گشود و فرمود: اى ابنعباس! اين صحيفهاى است كه رسول خدا (ص) بر من املا كرد و من با دستانم نوشتم. طبرانى در «المعجم الاوسط» و دارقطنى در سنن روايت مىكنند كه مالك اشتر از توفيق ديدن اين كتاب اينگونه سخن گفته است: «دخلتُ على على بن ابىطالب فقلت يا اميرالمؤمنين إنا إذا خرجنا من عندك سمعنا احاديث . . .» ؛ روزى خدمت امام على (ع) رسيدم و عرض كردم: يا اميرالمؤمنين! وقتى در محضر شما نيستم، بعضى احاديث را از قول شما نقل مىكنند كه ما از خودتان نشنيدهايم. آيا پيامبر به غير قرآن كتاب ديگرى نزد شما به وديعه نهادهاند؟ امام فرمود: نه، مگر همين صحيفه را. سپس به كنيزشان دستور دادند تا صحيفه را آورد؛ ديدم. . . .[43]
ائمه (عليهم السلام) اين كتاب را به برخى ياران خاصشان نشان دادهاند؛ مثلاً زُراره اين كتاب را مطالعه كرده است. از احاديث استفاده مىكنيم كه وى صحيف فرائض را كه به خط اميرالمؤمنين (ع) است، مشاهده كرد.[44] ابوبصير هم مشمول اين عنايت شد؛ آنجا كه از اين توفيق خبر مىدهد و مىگويد: « أخرج إلينا ابوجعفر (ع) صحيفة فيها الحلال و الحلام و الفرائض، قلت: ما هذه؟ قال: هذه املاها رسول الله (ص) وخط على (ع) بيده، إلى أن قال: هى الجامعة أو من الجامعة » ؛ امام باقر (ع) صحيفهاى بر من گشود كه در آن حلال و حرام و واجبات بود. از امام پرسيدم: اين چيست؟ فرمود: اين املاى پيامبر است كه با دستخط على (ع) نگارش يافته. . . همانا جامعه است، يا بخشى از آن جامعه است.[45]
٩. كتاب على (ع) و تفاوت آن با چند صحيفه و كتاب ديگر
پيش از اين دربار كتاب و مصحف على (ع) و تفاوت اين دو با هم مطالبى گفتيم. اينك دربار كتاب على (ع) و ارتباط آن با ديگر صحيفهها به نكتههايى اشاره مىكنيم:
١. اگرچه واژ «مصحف» در مصحف على و مصحف فاطمه (عليهما السلام) وجود دارد، اما از حيث موضوع دو كتاب متفاوتند. مصحف على (ع) درواقع همان قرآن است و مصحف فاطمه، قرآن نيست و به تصريح روايات، يك آيه از قرآن در آن نيامده است. آنچه در مصحف فاطمه (عليها السلام) است، اخبار غيبى و حوادث آينده است و البته نويسند هر دو، اميرالمؤمنين (ع) است.
٢. مىتوان كتاب على (ع) و كتاب جامعه را يكى دانست. در روايات آمده است:
«كذا فى صحيفة على يا كذا فى الجامعة يا عندنا الجامعة يا كذا فى كتاب على» . ظاهراً اينها عنوانهاى يك مُعَنوَن هستند و همه، اشاره به كتابى دارد كه اميرالمؤمنين (ع) آن را از زبان رسولخدا (ص) نوشتند. مرحوم آقابزرگ تهرانى عبارتى دارد كه گويا خواسته است ميان كتاب على و كتاب جامعه و كتاب جفر تفاوت بگذارد:
فظهر مما مر أنّ الأمالى هذا. . . هو غير الجفر و الجامعة و الصحيفة الملفوفة التى طولها سبعون ذراعا. . و امثال ذلك من التعبيرات فى احاديث أهلالبيت و إن كان الجميع من املاء النبى و خط الوصىّ الموجود عند خلفه المنتظر؛ [46]
با توجه به مطالب پيشين، روشن شد كه. . . آن امالى (كتاب على) غير از جفر و جامعه و صحيفهاى است كه طول آن هفتاد ذراع بوده است. . . گرچه هم آنها املاى رسول خدا (ص) بوده كه وصىّ او [اميرمؤمنان على] آن را نوشته و [اكنون] در نزد جانشين منتظر اوست.
ولى با توجه به مجموع روايات، به اين نتيجه رسيدهايم كه هم اين عنوانها، اشاره به يك كتاب است. مرحوم سيد محسن امين عاملى هم به همين مطلب تصريح كرده و مىگويد: از مؤلَّفات اميرالمؤمنين، كتاب جامعه است و كتاب جامعه با كتاب على يكى است؛[47] آنجا كه مىنويسد:
والظاهر أنها هى المعبّر عنها فى جملة من الأخبار الآتية بكتاب على (ع) ، و بالكتاب الذى باملاء النبى (ص) و خط على (ع) و بكتاب على (ع) الذى هو سبعون ذراعاً، و بالصحيفة التى طولها سبعون ذراعا، و بالصحيفة التى فيها ما يحتاج إليه حتى ارش الخدش، و بالصحيفة العتيقة من صحف على و شبه ذلك؛ [48]و ظاهر آن است كه جامعه همان است كه در پارهاى روايات از آن به اين نامها ياد شده است: كتاب على يا كتابى كه به املاى رسول خدا و خط على يا كتاب و صحيفهاى كه هفتاد ذراع دارد يا صحيفهاى كه هرچه بِدان نياز است، گرچه بسيار كماهميت باشد مثل ارش خدش، در آن است يا صحيف قديمى از كتابهاى على يا امثال آن.
٣. با توجه به متن برخى روايات هم مىتوان اينگونه گفت كه كتاب جفر، غير از كتاب على (ع) است. در روايتى مىفرمايند:
«عندنا الجامعة. . . و عندنا الجفر» ؛ [49] نزد ما جامعه است. . . و نزد ما جفر است. عطف در مغايرت ظهور دارد و مىتوان از اينگونه استعمال، استفاده كنيم كه دو كتاب هستند. گذشته از آنكه ويژگىهاى كتاب على (ع) ، همچون هفتاد ذراع بودن آن، دربار كتاب جفر نيامده است؛ بلكه تصريح هم شده است كه در آن آيهاى از قرآن كريم نيست[50] و اين سخن در حق كتاب على (ع) جارى نيست. گرچه اين احتمال هم داده مىشود كه جفر كتابى است اعمّ از كتاب على؛ بهگونهاى كه شامل كتاب على نيز مىشود؛ ولى اين احتمال ضعيفى است و درمجموع بايد توجه داشت كه نمىتوان قضاوت نهايى كرد و اينها در حدّ احتمالاتى است كه مىتوانيم با توجه به روايات بيان كنيم.
۴. با توجه به روايات مىتوان دربار صحيف فرائض يا صحيف ارث اينگونه تعبير آورد كه بخشى از كتاب على (ع) است؛ چراكه كتاب على ابواب مختلفى دارد و يكى از آن ابواب، بحث فرائض است. ميرزا على آقاى ثقةالاسلام ، نويسند كتاب «مرآة الكتب» مىنويسد:
كتابهايى كه در دور رسول خدا (ص) نوشته شد، عبارتند از: كتاب على، جامعه (اگر نگوييم كه همان كتاب على است) ، كتاب ديات و كتاب فرائض (اگر نگوييم كه آن دو، بخشى از كتاب على است)»[51]
۵. آنچه در هم كتابها و صحيفهها، غير از مصحف فاطمه (عليها السلام) ، مشترك است، اين است كه به املاى رسول خدا و خط اميرالمؤمنين است. مصحف فاطمه در فاصل ٧۵ روز تدوين شد و در اين مدت، فاطم زهرا (عليها السلام) محدّثه و مخاطب جبرئيل بودند. اميرالمؤمنين (ع) نويسنده بودند و حضرت زهرا (عليها السلام) املاكننده. اين مطلبى است كه در كتاب كافى هم آمده است.[52] امام بزرگوار روى اين نكته تكيه فرمودند و آن را بزرگترين فضيلت براى آن حضرت مىدانستند.[53]
متن سخنان ايشان اين است: «من راجع به حضرت صديقه (عليها السلام) خودم را قاصر مىدانم كه ذكرى بكنم. فقط اكتفا مىكنم به يك روايت كه در كافى شريف است و با سند معتبر نقل شده است و آن روايت اين است كه حضرت صادق (ع) مىفرمايد: فاطمه (عليها السلام) بعد از پدرش ٧۵ روز زنده بودند. در اين دنيا بودند و حزن و شدت بر ايشان غلبه داشت و جبرئيل امين مىآمد خدمت ايشان و به ايشان تعزيت عرض مىكرد و مسائلى از آينده نقل مىكرد. ظاهر روايت اين است كه در اين ٧۵ روز مراودهاى بوده است؛ يعنى رفتوآمد جبرئيل زياد بوده است و گمان ندارم كه غير از طبق اول از انبياى عظام درباره كسى اينطور وارد شده باشد كه در ظرف ٧۵ روز جبرئيل امين رفتوآمد داشته است و مسائل را در آتيهاى كه واقع مىشده است، مسائل را ذكر كرده است و آنچه به ذرىّ او مىرسيده است در آتيه، ذكر كرده است و حضرت امير هم آنها را نوشته است؛ كاتب وحى بوده است حضرت امير؛ همانطورى كه كاتب وحى رسول خدا بوده است و البته آن وحى به معناى آوردن احكام، تمام شد به رفتن رسول اكرم. كاتب وحى حضرت صديقه در اين ٧۵روز بوده است. مسئله آمدن جبرئيل براى كسى يك مسئله ساده نيست. خيال نشود كه جبرئيل براى هر كسى مىآيد و امكان دارد بيايد. اين يك تناسب لازم است بين روح آن كسى كه جبرئيل مىخواهد بيايد و مقام جبرئيل كه روح اعظم است. چه ما قائل بشويم به اينكه قضيه تنزيل، تنزل جبرئيل، به واسطه روح اعظم خودِ اين ولى است يا پيغمبر است. او تنزيل مىدهد او را و وارد مىكند تا مرتبه پايين يا بگوييم كه خير، حقتعالى او را مأمور مىكند كه برو و اين مسائل را بگو. چه آن قسم بگوييم كه بعض اهل نظر مىگويند و چه اين قسم بگوييم كه بعض اهل ظاهر مىگويند، تا تناسب مابين روح اين كسىكه جبرئيل مىآيد پيش او و بين جبرئيل كه روح اعظم است نباشد، امكان ندارد اين معنا، و اين تناسب بين جبرئيل كه روح اعظم است و انبياى درجه اول بوده است، مثل رسول خدا و موسى و عيسى و ابراهيم و امثال اينها، بين همهكس نبوده است. بعد از اين هم بين كسى ديگر نشده است. حتى درباره ائمه هم من نديدهام كه وارد شده باشد اينطور كه جبرئيل بر آنها نازل شده باشد. فقط اين است كه براى حضرت زهرا (عليها السلام) ست كه آنكه من ديدهام كه جبرئيل بهطور مكرر در اين ٧۵ روز وارد مىشده و مسائل آتيهاى كه بر ذريه او مىگذشته است، آن مسائل را مىگفته است و حضرت امير هم ثبت مىكرده است و شايد يكى از مسائلى كه گفته است، راجع به مسائلى است كه در عهد ذريه بلندپايه او حضرت صاحب (ع) است، براى او ذكر كرده است كه مسائل ايران جزو آن مسائل باشد. ما نمىدانيم، ممكن است. در هر صورت من اين شرافت و فضيلت را از همه فضايلى كه براى حضرت زهرا ذكر كردهاند، با اينكه آنها هم فضايل بزرگى است، اين فضيلت را من بالاتر از همه مىدانم كه براى غيرانبيا آن هم نه همه انبيا، براى طبقه بالاى انبيا و بعض از اوليايى كه در رتبه آنها هست، براى كس ديگر حاصل نشده. و با اين تعبيرى كه مراوده داشته است جبرئيل در اين هفتادوچند روز، براى هيچكس تاكنون واقع نشده و اين از فضايلى است كه از مختصات حضرت صديقه (عليها السلام) است.»
[1] حجر، آيه ٩.
[2] مثل نسبت شرابخورى به حضرت نوح (ع) (كتاب مقدس، عهد قديم، ص١٢؛ سِفر پيدايش، باب٩، ش٢١) و نسبت شرابخورى و زناى با محارم به حضرت لوط (ع) (كتاب مقدس، عهد قديم، ص٢۵و٢۶، سِفر پيدايش، باب١٩، ش٣٠تا٣۶) ؛ همچنين، ماجراى كشتى گرفتن يعقوب با خدا (كتاب مقدس، عهد قديم، ص۵٠، سِفر پيدايش، باب٣٣، ش٢۴تا٣١.
[3] ر. ك: محمدرضا طبسى نجفى، دروس فى النصرانية، ترجمه: جعفرالهادى، ص١١٠-١١۶.
[4] كتاب مقدس، عهد جديد، انجيل متّى، ص١، باب اول، ش١٧.
[5] كتاب مقدس، عهد جديد، انجيل لوقا، ص٩٣، باب سوم، ش٢۴تا٣١.
[6] سبأ، آيه ٢٨.
[7] انبيا، آيه ١٠٧.
[8] شيخ طوسى، الأمالى، ص۵٧؛ طبرى، بشارة المصطفى، ص٨۵، مجلسى، بحار الانوار، ج١۶، ص٣١۶.
[9] كلينى، الكافى، ج٢، ص١٧: باب الشرائع، ح١.
[10] بخارى، الصحيح، ج١، ص٨۵: باب التيمم و ص١١٣: باب فضل استقبال القبلة.
[11] ر. ك: جعفر سبحانى، مفاهيم القرآن، ج١٠، ص١٠٠.
[12] بحارالانوار، ج٢، ص٢٣۵.
[13] ر. ك: آقابزرگ تهرانى، الذريعة الى تصانيف الشيعة، ج١۶، ص٢٣١، ش٩١٢.
[14] ر. ك: امام خمينى، انوار الهدايه فى التعليق على الكفايه، ج١، ص٢۴۴و٢۴۵، حجية الظهور.
[15] ابنحزم اندلسى، المحلى، ج١١، ص٢٣۵؛ ابنماجه قزوينى، سنن ابنماجه، ج١، ص۶٠٩، ح١٩۴۴.
[16] المحلى، ج١١، ص٢٣۵.
[17] صحيح مسلم، ج۵، ص١١۶: باب رجم الثيت فى الزنى.
[18] سيوطى، الدر المنثور، ج۵، ص١٨٠.
[19] طبرسى، الاحتجاج، ج١، ص٨٢؛ ر. ك: سليم بن قيس، ص٣١۵.
[20] كتابى است دربار فضايل اهلبيت (عليهم السلام. مؤلف آن متوفاى٢٩٠ق است.
[21] محمد بن حسن صفار قمى، بصائر الدرجات، ص١٩٩(عليهم السلام) باب١۴، ح١.
[22] بصائرالدرجات: باب فى الائمه عندهم اصول العلم، ص٢٩٩و٣٠٠.
[23] الكافى، ج١، ص۵٣، ح١۴.
[24] زيبنده است كتاب كافى يك دوره در حوزه تدريس شود و جشن ختم اين كتاب برپا گردد.
[25] كافى، ج١، ص۵٣، ح١۴.
[26] از جمله آنهاست: امامصادق (ع) : «إنّا أهلبيت عندنا معاقل العلم و آثار النبوة و علم الكتاب و فصل ما بين الناس.» بصائر الدرجات، ص٣۶۵، ح١٣؛ حضرت اميرمؤمنان (ع) : «إن رسولالله علمنى الف باب من الحلال و الحرام يفتح كل باب الف باب حتى علمت علم المنايا و الوصايا و فصل الخطاب.» الاختصاص، ص٣٠۵.
[27] بصائر الدرجات، ص ١۴٩.
[28] بصائر الدرجات، ص۴۵٢، ح۶.
[29] بحار الانوار، ج٢۶، ص٣۴، ح۵۶.
[30] ر. ك: محمدأمين الأمينى، المروى من كتاب على (ع) ، مركز فقهى أئم اطهار (عليهم السلام) ، قم، دارجواد الائمة، بيروت، لبنان.
[31] رواياتى داريم كه مضمون آنها چنين است: رسول خدا (ص) مردم را از انجام دادن اين كارها نهى فرموده و بازداشته است. از آنها به حديث مناهى ياد مىشود كه تفصيل آن را شيخ صدوق در كتاب من لايحضره الفقيه، ج۴، ص٣ و الأمالى، ص۵٠٩، مجلس۶۶، ح٧٠٧ آورده است.
[32] ميرزاآقا ثقةالاسلام خراسانى تبريزى، مرآت الكتب، ج١، ص۴٠.
[33] مثَل مشهورى است كه «عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد.» دشمنان با طعنهزدن به شيعه و انتشار اين مطلب كه شيعيان در فقه تفريع ندارند و با حذف سند حديث، حديث را فتوا قرار مىدهند، سبب شدند كه شخصيتى همچون مرحوم شيخ طوسى كتاب «مبسوط» را بنگارد و در ابتداى كتاب هم علت نگارش را همين اعتراض دشمنان گفته است. بايد توجه داشت كه شيعه به علت دسترسى به معصومان (عليهم السلام) حدود سه قرن ديرتر احساس نياز كرد و تا آنزمان، فقه مأثور ميان شيعه رواج داشت و شهرت قُدما هم بهعلت كتابهاى فتوايى ايشان است كه عين روايت با حذف سند است. كتابهايى همچون مقنع و هدايۀ شيخ صدوق و نهايۀ شيخ طوسى از اين گونه است. هنگام برپا شدن اين هجمه، مرحوم سيد محسن امين و مرحوم آقابزرگ تهرانى و مرحوم آقا سيدحسن صدر براى دفاع از تشيع، همزمان، نهضتى بزرگ و علمى فرهنگى برپا كردند و سه كار بزرگ با هم آغاز شد: مرحوم آقابزرگ تهرانى «الذريعه الى تصانيف الشيعة» را نوشت. ايشان در پى نوشتن فهرستى از كتابهاى شيعه بود و طبق تصريح خود ايشان، كتابهاى جمعآورىشده در الذريعه تا ١٣٧٠ق است و اگر كتابهاى پنجاهوچهار سال اخير هم به آن اضافه شود، از ٢٩جلد به بيش از ۴٠جلد مىرسد. همزمان، مرحوم سيد محسن امين كه قبرش در دالان صحن حضرت زينب (عليها السلام) در شام است، كتاب «اعيان الشيعه» را نوشت كه چاپ فعلى آن، با توجه به خط و قطع آن ١١جلد است كه پسر ايشان، آقاى سيد حسن امين، براى اين كتاب مستدركى در چند جلد نوشتند و چاپ شد. مرحوم سيدحسن صدر كه از بزرگان كاظمين و از خاندان صدر است، «تأسيسالشيعه» و «الشيعة و فنون الاسلام» را نوشت و نقش علماى شيعه را در پىريزى علوم مختلف بررسى و ثابت كرد. تأسيسالشيعه اگرچه كتاب كوچكى است، اما بسيار تأثيرگذار و پُرمحتواست. هر سه نفر خدمت بزرگى براى تشيع انجام دادند. خدا ايشان را غريق رحمت خويش كند.
[34] ذراع، فاصل سر انگشتان تا آرنج است؛ يعنى حدود نيممتر.
[35] اعيان الشيعه، ج١، ص٩٣.
[36] الذريعة الى تصانيف الشيعة، ج٢، ص٣٠۶.
[37] شيخ طوسى، الاستبصار، ج۴، ص١۶٠: باب٩۶، ميراث الجد مع كلالة الام، ح٨.
[38] ر. ك: محمديوسف حريرى، فرهنگ اصطلاحات حديث، ص٩.
[39] الكافى، ج١، ص٢٩٨.
[40] بصائر الدرجات، ص١۶٢، ح١.
[41] همان، ص١۶٨، ح٢۴.
[42] كتاب سليم بن قيس، ص٩١۵، ح۶۶.
[43]طبرانى، المعجم الاوسط، ج۵، ص٢۶۶، ح۵٢٧٧؛ سنن الدارقطنى، ج٣، ص٩٨، ح۶١.
[44] شيخ حرعاملى، وسائل الشيعة، ج٢۶، ص١١٨.
[45] همان، ج٩، ص٢٩۴، ح١٠۵٣.
[46]الذريعة الى تصانيف الشيعة، ج٢، ص٣٠٧.
[47] اعيان الشيعة، ج١، ص٩۴.
[48] همان.
[49] بصائر الدرجات، ص١۵٣، ح۶.
[50] بصائر الدرجات، ص١۵٧، ح١٩.
[51] مرآة الكتب، ج١، ص۴٠.
[52] الكافى، ج١، ص٢۴١، ح۵.
[53] صحيف نور، ج١٩، ص٢٧٨و٢٨٨؛ صحيف امام، ج٢٠، ص۴.