×

زندگى و مزار حضرت قاسم (ع)


تعداد بازدید : 6287     تاریخ درج : 1394/02/23

امام موسى بن جعفر (ع) در بين معصومين (عليهم السلام) فرزندان و احفاد بيشترى دارد كه قبور آنها در كشورهاى مختلف، از جمله عراق و ايران واقع شده و بيشتر آنها داراى بقعه و مقام معروف و مشهور هستند. در ميان اين فرزندان، قاسم بن موسى بن جعفر (ع) همانند حضرت معصومه (عليهما السلام) مقامى بزرگ و والا دارد و امام هشتم (ع) او را بسيار دوست مى‌داشت.

مزار آن بزرگوار داراى قبه و بارگاهى باشكوه، در شهرى كه امروزه به «شهر قاسم» مشهور است، مى‌باشد. اين شهر در ٣۵ كيلومترى شهر تاريخى حلّه واقع شده كه جزو استان بابل عراق است. اين شهر بين شهرهاى حله و ديوانيه قرار گرفته و تا ديوانيه ۴۵ كيلومتر فاصله دارد و در مسير شهرهاى مقدس نجف و كربلا مى‌باشد.

قبر مطهر اين بزرگوار در قريه‌اى به نام «شوشه» يا «سورا» واقع بود كه اين منطقه در زمان حضرت قاسم، زراعى بوده و باغ‌هاى بسيارى داشته، اما به سبب تغيير مسير اصلى آب فرات نزديك بود كه منطقه خشك و باير گردد. با دفن شدن حضرت قاسم در اين مكان و روى آوردن هزاران نفر از شهرهاى عراق به اين منطقه، براى همجوار شدن و زيارت آن بزرگوار، دوباره منطقه رو به آبادى گذاشت و روزبه‌روز آبادتر گشت؛ تا جايى كه امروز حرم مطهر حضرت در وسط شهر قرار گرفته و سطح آن، دو متر از سطح شهر بالاتر است. اين بارگاه ملكوتى باشكوه، يكى از زيارتگاه‌هاى مهم و باصفايى است كه از دورترين نقاط كشور عراق، بلكه از سرتاسر جهان عاشقان اهل بيت (عليهم السلام) براى زيارت قبر اين فرزند بزرگوار حضرت امام موسى بن جعفر (ع) به آن‌جا مى‌آيند و مرقد مطهر او را زيارت مى‌كنند.

در اواخر سال ١٣٩٠ شمسى كه توفيق زيارت عتبات مقدسه و حرم آن بزگوار با جمعى از دوستان نصيب شد و از نزديك قبر مطهر او را زيارت كرديم، ديديم كه به سبب عظمت و قداستى كه اين شخصيت در بين مردم منطقه دارد، حرم بسيار باصفا و بزرگى ساخته‌اند و از جمله امام‌زادگانى است كه براى آن، گنبد طلايى باشكوهى ساخته‌اند؛ به طورى كه از دور مى‌درخشد و عاشقانش را به سوى خود جذب مى‌كند. حرم مطهر داراى صحن بزرگ و مسجد باعظمت و باشكوهى است و در كنار درب جنوبى و قبله حرم نيز يك نمايشگاه دائمى بزرگ كالاهاى فرهنگى داير اس. در دفترى كه در كنار نمايشگاه قرار داشت، كتابچه‌اى به زائران اهدا مى‌شد به نام «القصّة الكاملة لحياة الامام القاسم بن الامام موسى بن جعفر (ع)» كه شرح حال آن بزرگوار و فضايل و مناقب آن حضرت و قصه هجرت او و وفاتش در آن منطقه بيان شده است.

امروزه اين شهر در عراق جز با نام «شهر قاسم» شناخته نمى‌شود و طبق تصريح شخصيت‌هاى بزرگ حديثى و تاريخى مانند مرحوم علامه مجلسى و محدث قمى[1] و ديگران ترديدى وجود ندارد كه محل قبر جناب قاسم بن موسى همين «شهر قاسم» كنونى است؛ ولى در ايران هم مكان‌هايى را محل قبر آن حضرت دانسته‌اند كه ريشه و اصلى ندارد؛ مانند روستاى «پيلر» در ۵٠ كيلومترى شهرستان كليبر در استان آذربايجان شرقى و كاشان و مهدى‌شهر سمنان، كه هيچ مدرك معتبرى براى اين مكان‌ها ارائه نشده است و احتمال مى‌رود كه آن قبور مربوط به نوادگان ديگر حضرت امام موسى بن جعفر (ع) باشد. بعضى از نويسندگان تاريخ وفات آن حضرت را بيست‌ودوم جمادى الاولى و بعضى اول ذى‌الحجه دانسته‌اند، ولى تاريخ دقيق و قابل اعتمادى به دست نيامده است.

نگاهى به زندگى برادر امام رضا (ع)

يكى از فرزندان بلافصل امام موسى بن جعفر (ع) جناب قاسم است. آن بزرگوار كه فرزند امام و برادر امام رضا و حضرت معصومه (عليهما السلام) مى‌باشد و هر سه از يك مادر مى‌باشند، داراى شخصيتى بزرگ و فضايلى بى‌شماره مى‌باشد كه بعضى از آنها در اين مختصر بيان مى‌شود.

قاسم در آيينه روايات

١. مرحوم كلينى در كتاب شريف كافى، در «كتاب الحجه» ، باب اشاره و نص بر امامت حضرت رضا (ع) در ضمن حديثى طولانى چنين آورده است:

امام هفتم (ع) به يزيد بن سليط فرمود: اى ابا عماره! من از منزل خود بيرون آمدم، در حالى كه فرزندم فلانى (يعنى امام رضا (ع)) را وصىّ و جانشين خود قرار دادم و در ظاهر پسران خود را هم شريك او كرد، ولى در باطن و واقع امام رضا (ع) جانشين من است و تنها او امام است، و اگر امر امامت و جانشينى در دست من بود، فرزندم قاسم را جانشين خود قرار مى‌دادم؛ به سبب علاقه‌اى كه به او دارم، ولى مسئله امامت مربوط به خداوند بزرگ است كه هركس را او بخواهد قرار مى‌دهد.[2]

از اين فرمايش امام هفتم استفاده مى‌شود كه حضرت قاسم از نظر فضل و دانش و فضايل اخلاقى و آگاهى در حدى بود كه شايسته مقام امت بوده، ولى خداوند متعال هر طور صلاح بداند آن‌گونه عمل مى‌كند و امامت در اختيار اوست، نه به دست امام، و امام نيز پيرو فرمان الهى است، نه خواسته شخصى خود و روشن است كه امام (ع) مى‌خواسته با اين بيان شخصيت قاسم را بيان كنند؛ والا شايستگى امام هشتم براى امامت و انتخاب پروردگار، بديهى و روشن بوده است.

احتمال ديگر اين است كه شايد حضرت قاسم مسن‌تر از امام هشتم (ع) بوده و امام كاظم (ع) مى‌خواسته روشن كند كه بزرگى ايشان به جاى خود، ولى امامت و تعيين امام توسط پروردگار انجام مى‌گيرد.

٢. نيز ثقة الاسلام كلينى از سليمان جعفرى نقل مى‌كند:

(زمانى كه يكى از فرزندان امام هفتم (ع) بيمار و در حال احتضار بود) امام (ع) را ديدم كه به فرزندش قاسم فرمود: اى فرزندم! برخيز و بر بالين برادرت سورة والصافات صفاً را بخوان. حضرت قاسم شروع كرد به خواندن سوره؛ وقتى به آيه (أهُم أشدّ خلقاً أمّن خلقنا) رسيد، جوان از دنيا رفت. هنگامى كه پارچه‌اى روى او انداختند، يعقوب بن جعفر به امام عرض كرد: وقتى مرگ كسى نزديك مى‌شود، پيش ما مرسوم است كه سوره يس والقرآن الحكيم خوانده مى‌شود و شما به ما دستور مى‌دهيد كه سوره صافات بخوانيد؟ ! امام (ع) فرمود: اى فرزندم! سوره صافات پيش هيچ كس كه گرفتار و غمگين از مرگ است خوانده نمى‌شود، مگر آن‌كه خداوند بزرگ او را راحت و آسوده مى‌كند.[3]

مرحوم محدث قمى پس از نقل دو حديث مزبور مى‌گويد: «از ملاحظه اين دو قبر معلوم مى‌شود كثرت عنايت حضرت امام موسى بن جعفر (ع) به قاسم» .

٣. امام هفتم (ع) حضرت قاسم را متولى صدقات خود بعد از على (بن موسى الرضا (ع)) و ابراهيم قرار داد. مرحوم كلينى در ضمن وصيت‌نامه امام موسى بن جعفر چنين آورده است:

وجعل صدقته إلى على و ابراهيم فإن انقرض أحدهما دخل القاسم مع الباقى منهما. . . ؛ امام هفتم (ع) سرپرستى صدقات خود را به على (بن موسى الرضا) و ابراهيم سپرد و اگر يكى از آنان از دنيا رفتند، قاسم با آن كسى كه باقى ماند، در سرپرستى وارد شود.[4]

استحباب زيارت قاسم

۴. مرحوم سيد بن طاووس بر استحباب زيارت حضرت قاسم تصريح كرده و او را به مقام باعظمت حضرت ابالفضل العباس و حضرت على اكبر (عليهما السلام) نزديك مى‌داند و براى او و آن دو بزرگوار و كسانى كه در رديف آنها هستند، زيارت‌نامه ذكر كرده و چنين فرموده است:

«اذا أردت زيارة أحد منهم كالقاسم بن الكاظم أو العباس ابن اميرالمؤمنين أو على بن الحسين المقتول بالطّف، و من جرى فى الحكم فجراهم، تقف على قبر المزور منهم صلوات الله عليهم و تقول: السلام عليك أيّها السيّد الزكى. . .»[5] ؛ هنگامى كه قصد زيارت يكى از فرزندان ائمه (عليهما السلام) را قصد كردى همانند قاسم بن امام كاظم يا عباس بن اميرالمؤمنين يا على بن الحسين كه در طف شهيد شدند و كسى كه موقعيت آنها را دارد كنار قبر آن كسى صد زيارت او را دارى ايستاده و مى‌گويى: سلام بر تو اى آقاى پاك و پاكيزه و. . .

زيارت قاسم در سيره علماء و مؤمنين

۵. سيره عملى علماى بزرگ هم بر اين بوده كه قبر حضرت قاسم را زيارت مى‌كردند. مرحوم محدث قمى مى‌گويد: قبر قاسم در هشت فرسخى حلّه است و مزار شريفش زيارتگاه عامه خلق است و علما و اخيار به زيارت او عنايت دارند.[6]

از مرحوم سيد حسن صدر كاظمى هم نقل شده كه فرمود:

قبر قاسم بن موسى بن جعفر (ع) نزديك رودخانه «جربوعيه» شهر حله واقع شده و سيره علماى بزرگ اين بوده كه براى زيارت آن بزرگوار از نجف و كربلا به قصد زيارت او سفر مى‌كردند.

آيت‌الله حاج شيخ عبدالعلى فرهى هم كه از ياران نزديك امام خمينى \ است فرموده است:

امام خمينى علاوه بر زيارت امام على (ع) در نجف اشرف و امام حسين (ع) و حضرت ابالفضل به زيارت قبر حضرت قاسم هم مشرف مى‌شد.[7]

و امروز هر زمان كه به زيارت آن بزرگوار مشرف گردى، خواهى ديد كه عده زيادى از مؤمنين به زيارت آن بزرگوار آمده و نسبت به او اداى احترام كرده و او را واسطه بين خود و خالق خود مى‌دانند و در كنار قبر او به راز و نياز مى‌پردازند.

هجرت و رحلت قاسم بن موسى (ع)

محدث جليل القدر علامه شيخ محمدمهدى مازندرانى درباره هجرت حضرت قاسم چنين مى‌نويسد:

زمانى كه خشم هارون‌الرشيد نسبت به فرزندان گران‌قدر حضرت فاطمه (عليهما السلام) شديد شد و كار به جايى رسيد كه دستان آنان را قطع كرده و چشم‌هاى آنان را با آهن گداخته برمى‌كند و آنان را در ميان ديوار و ستون‌ها گذاشته يا اين‌كه آنها را به شهرها پراكنده و تبعيد مى‌كرد، حضرت قاسم بن موسى بن جعفر (ع) يكى از آن فرزندان بود كه به طرف شرق حركت كرد؛ زيرا مى‌دانست جدش اميرمؤمنان در طرف شرق است.

او كنار شط فرات در حركت بود كه در اين هنگام ديد دو دختر روى خاك بازى مى‌كنند و يكى از آنها رو به ديگرى مى‌گويد: نه، قسم به حق امير صاحب بيعت غدير، مطلب اين‌طور نيست كه تو مى‌گويى و از او عذرخواهى مى‌كند. قاسم وقتى شيرينى زبان و منطق گواراى او را ديد، به او گفت: دختر منظورت از اين سخن كيست؟ دخترك در پاسخ گفت: منظورم كسى است كه با دو شمشير جنگ كرد و با دو نيزه ضربه مى‌زد؛ يعنى پدر حسن و حسين (عليهما السلام) ، على بن ابى‌طالب (ع) .

حضرت قاسم به او گفت: دخترم! آيا مرا به رئيس اين قبيله راهنمايى مى‌كنى؟ او گفت: بله، پدرم بزرگ آن قبيله است. پس او حركت كرد و قاسم هم پشت سر او راه افتاد تا به خانه آنان آمد و حضرت سه روز ميهمان آن خانواده شد و مورد احترام آنان قرار گرفت. روز چهارم كه شد حضرت به صاحب‌خانه چنين گفت: اى پيرمرد! من از كسى كه از رسول خدا (ص) شنيده بود شنيدم كه آن حضرت چنين فرمود: ميهمان سه روز ميهمان است و هرچه بيشتر بماند، صدقه مى‌خورد و من دوست ندارم صدقه بخورم و از تو مى‌خواهم كه كارى به من واگذار كنى تا آنچه را مى‌خورم، صدقه حساب نشود. پيرمرد گفت: كارى را براى تو در نظر خواهم گرفت. حضرت گفت: اجازه بده من در مجلس تو سقايى كنم و آب بدهم.

قاسم با اين وضع مدتى را در منزل آن پيرمرد مشغول به كار شد تا اين‌كه شبى پيرمرد براى قضاى حاجت بيرون آمد؛ ديد حضرت قاسم در حال ركوع و سجود و عبادت است؛ از اين‌رو قاسم در نظر او بزرگ جلوه كرد و محبت حضرت در دل پيرمرد جاى گرفت. هنگامى كه صبح شد، پيرمرد خويشان خود را جمع كرد و به آنان گفت: من تصميم دارم دخترم را به همسرى اين بنده شايسته خدا درآورم؛ نظر شما چيست؟ آنان هم گفتند خوب است. پيرمرد دخترش را به عقد او درآورد و حضرت مدتى پيش آنان ماند، تا اين‌كه خداوند از همسرش دخترى روزى او كرد. زمانى كه دختر سه ساله شد، حضرت قاسم دچار بيمارى شديدى شد و مرگش نزديك گرديد. پيرمرد كنار او نشست و شروع كرد به سؤال از حسب و نسب او و به او گفت: فرزندم! شايد تو هاشمى هستى. حضرت گفت: بله، من فرزند امام موسى بن جعفر (ع) هستم. در اين هنگام پيرمرد در حالى كه به سرش مى‌زد گفت: واى از پدرت امام موسى بن جعفر (ع) شرمنده‌ام! حضرت فرمود: نه چنين نيست؛ باكى بر تو نيست اى عموى من! تو مرا گرامى داشتى و تو در بهشت با ما هستى. اى عموى من! پس هنگامى كه من از دنيا رفتم، مرا غسل بده و حنوط و كفن كن و دفنم نما و زمانى كه ايام حج تمتع رسيد، تو همراه دخترت و دختر سه ساله‌ام به حج برو و پس از انجام مناسك حج، مسير خود را راه مدينه انتخاب كن. پس وقتى به دروازه شهر مدينه رسيدى، دختر سه ساله‌ام را پياده كن و خودت و همسرت پشت سر او حركت كنيد تا اين‌كه او بر درب خانه‌اى توقف كند كه آن خانه، خانه ماست. پس او وارد خانه مى‌شود و در آن خانه كسى جز زن‌هاى بيوه وجود ندارند.

پس از اين سخنان، حضرت قاسم دار فانى را وداع كرد. پيرمرد او را غسل و كفن نمود و به خاك سپرد و منتظر شد تا ايام حج تمتع فرا رسيد و او و دخترانش و دختر قاسم به حج مشرف شدند. سپس راه مدينه را در پيش گرفتند. هنگامى كه به مدينه رسيدند، دختر حضرت قاسم را پياده كردند و او حركت كرد و پيرمرد و دخترش هم پشت سر او به راه افتادند، تا اين‌كه دختر سه ساله حضرت به درب خانه‌اى رسيد و وارد خانه شد و پيرمرد و دخترش پشت در خانه منتظر ماندند. در اين هنگام چند زن پيش دختر آمدند و دور دختر را گرفتند و گفتند: شما كه هستيد و اين دختر كيست؟ هرچه زن‌ها مى‌گفتند شما كيستيد، آن دختر پاسخى جز گريه و زارى نمى‌داد، تا اين‌كه مادر حضرت قاسم بيرون آمد. وقتى نگاهش به چهره دختر افتاد، گريست و گفت: واى فرزندم! واى قاسم! قسم به خدا اين دختر، يتيم فرزندم قاسم است. زن‌ها پرسيدند: از كجا شناختى كه او دختر قاسم است؟ ! پاسخ داد: چهره او را كه ديدم، فهميدم او قيافه قاسم را دارد. سپس دختر خبر داد كه جد و مادرش پشت در خانه هستند. نقل شده است وقتى مادر حضرت قاسم از رحلت او خبر يافت، بيمار شد و در غم فراغ او بيش از سه روز زنده نماند و به فرزندش پيوست.

علامه مازندرانى چنين ادامه مى‌هد:

قبر حضرت قاسم، فرزند امام كاظم (ع) مشهور است و در شش فرسخى شهر حله قرار گرفته و زيارت او مستحب است و از بعضى از علما خبرى شنيدم كه امام رضا (ع) فرمود: كسى كه نمى‌تواند مرا زيارت كند، پس برادرم قاسم را در سرزمين حله زيارت كند. علامه سپس مى‌گويد: ولى من اين حديث را نيافتم. [8]

١) . شيخ محمدمهدى مازندرانى، شجره طوبى، ص ١۶۶، و قصة الكاملة لحياة الامام القاسم، ص ١٢، با اندكى تفاوت.

محقق جلد ١٠٣ بحار الانوار در پاورقى كتاب مى‌گويد: از امام رضا (ع) مشهور است كه فرمود: كسى كه نتوانست مرا زيارت كند، برادرم قاسم را زيارت كند؛ سپس مى‌گويد: البته من مدرك اين حديث را نيافتم؛ جز اين‌كه در حد استفاصه نقل شده؛ تا جايى كه بعضى از شاعران از جمله سيد على بن يحيى بن حسين از بزرگان قرن يازدهم، آن حديث را به شعر درآورده و آن‌طور كه در كتاب «بابليات» ج ١، ص ١۶٢ آمده، اشعار چنين است:

ايها السيد الذى جاء فيه و اذا لم يطق زيارة قبرى : يعنى اى آقايى كه در مورد او از راويان مؤثق و با سندهاى صحيح سخن است! به حق، از برادر تنى او چنين آمده است: من بهشت برين را براى كسى كه برادر مرا زيارت كند، بدون ترديد ضمانت مى‌كنم، و كسى كه توان زيارت مرا و رسيدن به قبر من برايش امكان ندارد، پس در عراق، قبر برادرم قاسم را زيارت كند و بر او مدح و ثنا بگويد.

 

 

[1] علام مجلسى، بحار الانوار، ج ١٠٢، ص ٢٧۶، شيخ عباس قمى، منتهى الامال، ج ٢، ص ٢٣١.

[2] كلينى، كافى، ج ١، ص ٣١۴، ضمن حديث ١۴ و بحار الانوار، ج ۴٨، ص٣١٠.

[3] كافى، ج ٣، ص ١٢۶، ح ۵؛ بحارالانوار، ج ۴٨، ص ٣١٠؛ شيخ عباس قمى، منتهى‌الامال، ج ٢، ص ٢٣١.

[4] كافى، ج ٧، ص ۵٧، ذيل حديث.

[5] سيد بن طاووس، مصباح الزائر، ص ۵٠٣؛ و بحار الانوار، ج ۴٨، ص ٣١١.

[6] منتهى الامال، ج ٢، ص ٢٣١.

[7] در مصاحبه نگارنده و حجةالاسلام عبدالرحيم اباذرى با معظم له در سال ١٣٨٨.

[8] بحار الانوار، پاورقى ٢٧۶.

لینک کوتاه :