×

تحقيقى پيرامون مزار حضرت زينب عليهما


تعداد بازدید : 20945     تاریخ درج : 1394/02/23

مقدمه

زينب كبرى (س) است. وى در سال پنجم هجرى در مدينه منوره به دنيا آمد. پنج سال اول عمرش را در محضر رسول خدا (ص) بود. در كودكى مادر بزرگوارش را از دست داد و مسئوليت سنگين مراقبت از خواهران و برادرانش به دوش او افتاد. در عصر پدر، به زنان كوفى درس تفسير و معارف اسلامى مى‌داد. پدرش او را به عقد برادرزاده‌اش عبدالله بن جعفر درآورد. شاهد حكومت كوتاه پدر و برادرش امام حسن مجتبى (ع) و در نهايت شهادت آن بزرگواران بود. در سفر طولانى از مدينه تا مكه، از مكه تا كربلا، از كربلا تا كوفه، از كوفه تا شام، از شام تا كربلا و از كربلا تا مدينه، همراه برادر شهيدش امام حسين (ع) و اسيران كوفه و شام بود. تلخ‌ترين صحنه‌ها و مصيبت‌ها را در ظهر روز عاشورا شاهد بود. حوادث دلخراش

كوفه و شام موهايش را سفيد و قامتش را خميده كرد. با اين وجود، هرگز دم از گفتن حقايق و مظلوميت شهداى كربلا فرو نبست و افشاگر حاكمان مستبد عصر خود بود.

حضرت زينب (س) سرانجام در ۵٧ سالگى چشم از جهان فروبست. در سال، ماه و روز وفاتش اختلاف است. اغلب مورخان پانزدهم رجب سال ۶٢ هجرى را تاريخ وفات ايشان دانسته‌اند. بنا بر اين ديدگاه، آن حضرت پس از شهادت امام حسين (ع) يك‌سال و نيم زندگى كردند.

قول ديگر اين است كه آن حضرت در پانزدهم رجب سال ۶۵ هجرى درگذشته‌اند كه در اين صورت، بايد آن حضرت چهار سال و شش ماه و پنج روز پس واقعه عاشورا در قيد حيات بوده باشد.[1]

در روز وفات آن حضرت نيز اختلاف است. برخى دهم رمضان سال ۶٢ هجرى و برخى شب يك‌شنبه پنجم رجب سال ۶٢ هجرى و برخى نيز يك‌شنبه چهاردهم رجب همان سال را روز وفات آن حضرت دانسته‌اند كه ظاهراً قول اخير، قوى‌ترين احتمال است.[2] اين نوشتار به بررسى محل دفن آن حضرت در روايات تاريخى مى‌پردازد.

مزارات منسوب به زينب كبرى (س)

درباره مزار حضرت زينب كبرى (س) ديدگاههاى مختلفى ارائه شده سات كه به بررسى آن مى پردازيم

١. ديدگاه سنجار

«سنجار» شهرى معروف در شمال عراق و جنوب منطقه «نصيبين» و بر سر راه شام. در اين شهر مراقدى منسوب به اهل‌بيت (ع) قرار دارد. يكى از اين مراقد شريف، منسوب به حضرت زينب كبرى (س) دختر امام على (ع) است. اين قول سند تاريخى ندارد و مهم‌ترين دليل آن، شهرت ميان مردم به‌ويژه بوميان منطقه است.

اقوال ديگر نيز بسيار ضعيف است. در مطالعاتى كه نگارنده در اين‌باره داشته، تنها يك منبع از اقوال متأخر به دست آمد كه اين ديدگاه را در كنار اقوال ديگر آورده و تأكيد كرده كه اين قول، سند قطعى و تاريخى ندارد. با اين حال، تصريح كرده است كه اين مرقد در طول تاريخ، توسط دولت‌هاى شيعى چون آل‌بويه، حمدانيان و عقيليون بازسازى و آباد شده است.[3]

٢. ديدگاه مدينه

برخى گفته‌اند كه مرقد زينب كبرى (س) در شهر مدينه، در قبرستان بقيع است؛ البته بدون تعيين محل دقيق آن و ثبت مشخصات لازم. اين ديدگاه بر اين اساس استوار است كه مى‌دانيم بدون ترديد حضرت زينب (س) پس از حادثه كربلا و اسارت غمبار كوفه و شام، به مدينه بازگشتند و مدتى در آن شهر زندگى كردند و دليل كافى نيز بر خروج آن حضرت از مدينه در دست نيست. بنابراين، حتماً در همان شهر از دنيا رفته و حتماً در مكانى كه اهل‌بيت (ع) مدفونند، يعنى بقيع دفن شده است.

اكنون اين سؤال مطرح است كه آن بانوى مشهور و جليل‌القدر كه مقامش با ديگر زنان مدينه قابل مقايسه نبود، چرا مانند ديگر بانوان بزرگ و سرشناس شهر مدينه، داراى قبر مشخصى نيست و هيچ يك از مورخان و تراجم‌نويسان به وفات ايشان در مدينه و دفنشان در بقيع اشاره نكرده‌اند؟ در پاسخ گفته‌اند: اين احتمال وجود دارد كه با آن همه ظلم و ستم بر آن حضرت و دودمانش در كربلا و كوفه و شام، و عدم رضايت از مردم زمانه خويش، مانند مادرش فاطمه زهرا (س) وصيت كرده باشد كه شبانه به خاكش سپارند تا كسى از مدفنش آگاه نباشد.[4]

بنابراين، طرفداران اين مدعا، از يك احتمال سخن گفته‌اند و دليل تاريخى ارائه نكرده‌اند. اين قول را علامه بزرگوار «سيد محسن امين عاملى» بيان كرده است كه از جهات مختلف قابل توجه و تأمل است و از درجات بالاى علمى برخوردار است. مهم‌ترين دليل ايشان بر اين قول، دليل اصولى استصحاب است. با اين بيان كه: مى‌دانيم حضرت زينب (س) پس از اسارت كوفه و شام، به مدينه بازگشت. در اين‌جا شك حاصل مى‌شود كه آيا در شام فوت كرده يا خير؛ پس استصحاب جارى مى‌كنيم كه خير، اصل عدم فوت حضرت در شام بوده و در مدينه از دنيا رفته است.[5] يا اين‌كه آمدنش به مدينه را مى‌دانيم، اما شك مى‌كنيم كه از مدينه خارج شدند يا خير، و چون دليل قطعى بر خروج ايشان نداريم، پس استصحاب جارى مى‌كنيم كه حتماً از مدينه خارج نشده و در همين شهر از دنيا رفته است.

با احترام به مقام علمى و شخصيت والاى علامه بزرگوار، در پاسخ ايشان و ديگر بزرگانى كه ديدگاه مدينه را پذيرفته‌اند، بايد گفت: تحقيق در قضاياى تاريخى، به كاربردن قواعد اصولى مانند استصحاب را برنمى‌تابد؛ زيرا با استصحاب نمى‌توان مطالب تاريخى از اين دست را به اثبات رساند؛ زيرا برخى از بزرگان اين ادعا را با دلايل مختلف، از جمله رد قاعده استصحاب، نپذيرفته‌اند كه به مواردى از آنها اشاره مى‌كنيم:

الف. آيۀ الله سيد محمدكاظم قزوينى كه اثر ارزشمندى در اين‌باره نگاشته، اين ديدگاه را با سه دليل رد كرده است.[6]

ب. علامه شيخ محمدجواد مغنيه در اين‌باره معتقد است اصولا در اين جا به استصحاب اعتناد نمى شود؛ زيرا موضع استصحاب آن است كه به وجود شىء علم داريم سپس در ارتفاع آن شك مى كنيم:

انّ الآخذ باالاستصحاب هنا لا يعتمد على أساس، لأنّ موضوع الاستصحاب أن نعلم بوجود الشىء ثم نشكّ فى ارتفاعه بحيث يكون المعلوم هوالمشكوك بالذات؛ [7]

بنابراين به نظر مى‌رسد اين قول، جز حدس و تخمين و استصحاب، مدرك قابل قبولى نداشته باشد. البته قراين اندك و روايات ضعيفى وجود دارد، اما مشكل اين روايات كه در كتاب «ناسخ التواريخ» و برخى منابع ديگر آمده، متأخر بودن منابع و مشكلات سندى اين روايات است؛ از جمله روايتى كه مى‌گويد:

ام‌كلثوم چهار ماه پس از ورود اهل بيت (ع) به مدينه از دنيا رفت. چون هشتاد روز از وفات آن مخدره بگذشت، جناب زينب خاتون، يك شب بسيار گريست و بر سر و صورت خويش بزد تا از هوش بيگانه شد و چون بيامدند و آن حضرت را حركت دادند، مرغ روانش به شاخسار رياض رضوان آشيان ساخته بود. [8]

بايد توجه داشت كه مهم‌ترين و نخستين مأخذ و منشأ روايت بالا كه نويسنده «ناسخ‌التواريخ» از آنها نقل كرده، كتاب‌هاى «بحرالمصائب» و «انوار الشهاده» مى‌باشد كه در نقد و ارزيابى، بسيار سست و نامعتبرند و نمى‌توان به آنها اعتماد كرد.

در مجموع، بنابر اين روايت و اخبار مشابه آن، حضرت زينب (س) تا پايان عمر در مدينه ماند و سرانجام در همان شهر درگذشت.[9] نيز رواياتى وجود دارد كه ايشان پس از سفر شام و ورود به مدينه، از هر فرصتى براى افشاى چهره پليد دشمنان اهل بيت (ع) بهره مى‌برد و زمينه قيام مردم بر ضد حكومت اموى را فراهم مى‌نمود. گزارش تلاش‌ها و فعاليت‌هاى انقلابى حضرت زينب (س) به گوش يزيد بن معاويه رسيد و او تصميم گرفت تا دوباره حضرت زينب (س) را به شام تبعيد كند و در آن‌جا زير نظر قرار دهد. اما اين بار اهل مدينه، به‌ويژه بنى‌هاشم به حمايت از آن حضرت برخواستند و يزيد نتوانست او را از از مدينه خارج كند. بنابراين فرض، مى‌توان گفت كه آن حضرت تا پايان عمر در مدينه ماند و در همان‌جا از دنيا رفت.[10] محمد راجى كناس نيز ضمن تأييد اين نظر مى‌نويسد: «والصحيح أنها دفنت فى المدينه، حيث ترقد أمهات المؤمنين فى البقيع»[11]

و نيز نويسنده «ناسخ التواريخ» پس از نقل آراى گوناگون مى‌نويسد: «آنچه صحيح مى‌نمايد اين است كه حضرت زينب (س) پس از بازگشت به مدينه طيبه، وفات كرده و در مدينه مدفون است»[12]

اشكال مهمى كه به اين قول وارد است، اين است كه اگر حضرت در بقيع دفن شده باشد، با توجه به شخصيت و عظمت مقامش بايد تاريخ و محل دفنش مشخص باشد؛ در حالى كه چنين نيست و در هيچ يك از كتب تاريخ مدينه و مزارات آن، نامى از محل قبر او به ميان نيامده است؛ با اين‌كه نام زنانى با شأن پايين‌تر از ايشان آمده و در كتب تاريخ مدينه ثبت شده است؛ مانند حليمه سعديه كه از جهات مختلف قابل مقايسه با حضرت زينب (س) نيست. ابوزيد عمر بن شبه نميرى (١٧٣ - ٢۶٢ ق) در كتاب «تاريخ المدينۀ المنوره» نام عده‌اى از اصحاب مدفون در بقيع را ذكر كرده، اما نامى از آن حضرت به ميان نياورده است. مسعودى در شرح حال امام حسن مجتبى (ع) مى‌نويسد:

حسن بن على در كنار قبر مادرش فاطمه (س) به خاك سپرده شد و در اين قبرستان (بقيع) تا اين زمان سنگى است كه روى آن چنين نوشته شده است: «الحمد لله مبيد الأمم و محيى الرمم، هذا قبر فاطمۀ بنت رسول الله صلّى الله عليه و سلّم، سيدۀ نساء العالمين والحسن بن على بن أبى‌طالب، و على بن الحسين بن على، و محمد بن على، و جعفر بن محمد، رضوان الله عليهم أجمعين»[13]

و اين، نشان مى‌دهد كه قبر آن بزرگوار در قرن چهارم، يعنى تا عصر مسعودى، مشخص بوده و اگر قبر حضرت زينب (س) در بقيع واقع شده بود، نامش روى قبر نوشته شده و دست‌كم تا زمان مسعودى باقى مانده بود. از آنچه گفته شد، به سبب نبودن دلايل كافى، نمى‌توان نتيجه گرفت كه حضرت زينب (س) تا پايان عمر مباركش در مدينه مانده و در همان شهر از دنيا رفته و به خاك سپرده شده باشد.

٣. ديدگاه مصر

مهم‌ترين دلايل موافقان مصر، در كتاب كوچك و رساله مانند «اخبار الزينبيات» عُبيدلى[14] آمده است. در اين رساله شش روايت نقل شده كه هر يك گوياى سفر هجرت‌گونه حضرت زينب (س) به مصر و رحلت و دفن آن بانوى بزرگوار در محله «قناطر السباع»[15] شهر قاهره است. از اين روايات چنين به دست مى‌آيد:

زينب كبرى دختر امام على (ع) و فاطمه زهر (س) ، پس از حادثه كربلا و بازگشت از سفر كوفه و شام، مردم مدينه را به قيام عليه حكومت استبدادى بنى‌اميه دعوت مى‌كرد. «عمرو بن سعيد اشدق»[16] حاكم وقت مدينه به يزيد نامه نوشت و فعاليت‌هاى انقلابى حضرت زينب (س) را به اطلاعش رساند. يزيد در پاسخ فرماندارش دستور داد: «يبعد زينب عن المدينه، بل امر أن يفرّق آل البيت فى الأقطار والامصار»[17] . پس به زينب (س) دستور دادند كه از مدينه خارج شود و به هر كجا كه مى‌خواهد سفر كند. بانوى حماسه عاشورايى، در آغاز نپذيرفت و فرمود: «قد علم الله ما صار إلينا قتل خيرنا، و سقنا كما تساق الأنعام و حملنا على الأقتاب، فوالله لا أخرج و إن أهرقت دماؤنا»[18]

بنى‌هاشم به‌ويژه زنان آنان جلسه مشورتى تشكيل دادند تا در اين باره تصميم بگيرند. در اين جلسه زينب دختر عقيل[19] خطاب به حضرت زينب (س) عرض كرد: «يا ابنۀ عمّاه قد صدقنا الله وعده و أورثنا الأرض نتبوّأ منها حيث نشاء. . . و سجزى الله الظالمين أتريدين بعد هذا هواناً، إرحلى إلى بلد آمن» [20]

در پى سخن دختر عقيل، حضرت تصميم گرفت تا مدينه را ترك كند. او مصر را براى هجرت دوباره برگزيد و با برادرزادگانش حضرت فاطمه و سكينه (دختران امام حسين (ع)[21] در ماه رجب سال ۶١ هجرى به سوى مصر رهسپار شد[22] و در اول شعبان سال ۶١ هجرى وارد مصر شد.[23] والى مصر كه «مسلمۀ بن مخلد انصارى »[24] بود، با جمعى از يارانش از جمله: عبدالله بن الحارث، أبوعميرۀ المزنى و. . . به استقبال كاروان تازه وارد علويان شتافتند. هنگام ملاقات، اشك‌ها سرازير شد و ناخودآگاه مجلس عزا برپا گرديد:

فعزاها مسلمۀ، و بكى فبكت و بكى الحاضرون، ثم احتملها الى داره، بالحمراء، فأقامت بها أحد عشر شهراً و خمسۀ عشر يوماً، و توفيت و شهدت جنازتها، و صلى عليها مسلمۀ بن مخلد فى جمع بالجامع، و رجعوا بها فدفنوها بالحمراء. . .[25]

بنا بر اين روايت، حضرت زينب (س) در خانه والى مصر ساكن شد. پس از ١١ ماه و ١۵ روز[26] (از شعبان سال 61 تا رجب سال 62 هجرى) در روز يك‌شنبه 15 رجب سال 62 هجرى حضرت، دعوت حق را لبيك گفت و بنا بر وصتش، در خانه مسلمه (محل زندگى‌اش) دفن شد.[27]

در «اخبار الزينبيات» با سند مرفوع از رقيه بنت عقبۀ بن نافع الفهرى نقل شده كه گفت:

هنگامى كه زينب دختر على (ع) پس از مصيبت كربلا به مصر آمد، من در ميان استقبال كنندگان بودم. مسلمه بن مخلد و عبدالله بن حارث و ابوعميرۀ مزنى پيش رفتند. مسلمه تعزيت گفت و آن دو و حاضران گريستند. سپس زينب (س) اين آيه را تلاوت فرمود: هذا ما وعد الرّحمن و صدق المرسلون ) . آن‌گاه مسلمه حضرت را به خانه‌اش در محله «الحمراء» برد. زينب كبرى (س) به مدت يازده ماه و پانزده روز در آن‌جا ماند تا اين‌كه وفات يافت. من در تشييع جنازه حاضر بودم. مسلمه در مسجد جامع بر او نماز خواند و جنازه را به حمراء بازگرداندند و طبق وصيتش در استراحتگاه او در همان خانه دفن كردند.[28]

علاوه بر روايات «اخبار الزينبيات» ، مهم‌ترين دليل ديگر، حكايات صوفيان و زاهدان است كه زينبيه قاهره را از آن حضرت زينب (س) مى‌دانند.[29] مهم‌ترين اين حكايات مربوط به «شيخ حسن عدوى خمراوى شعرانى» است. در اين مورد از شعرانى نقل شده كه گفت:

خبر داد مرا سيد من «على خوّاص»[30] كه سيده زينب مدفون در قناطر السباع دختر امام على (ع) است و شك نيست كه در همين محل مدفون است.[31]

دلايل مدافعان ديدگاه مصر

مهم‌ترين براهين و دلايل مدافعان ديدگاه مصر از اين قرار است:

١. شهرت تاريخى: علما و مورخان مصرى كه طرفدار اين ديدگاه هستند، ظاهراً يا از عرفايند يا شافعى مذهب، كه هردو گروه على‌رغم تلاش‌هاى بنى‌اميه نسبت به اهل بيت (ع) عشق مى‌ورزند. البته حضور محمد بن ابى بكر و مالك اشتر كه فرستاده امام على (ع) به آن سرزمين بودند را نبايد در اين فرايند بى‌تأثير دانست. باتوجه به اين مطلب، مى‌توان ادعا كرد كه دفن حضرت زينب (س) در «قناطر السباع» قاهره نزد

عموم مصرى‌ها مشهور است.

[32]برخى از مورخانى كه اين ديدگاه را تأييد كرده اند، عبارتند از: عبيدلى، ابن‌طولون، ابن‌عساكر، شعرانى، شبلنجى، قاضى شبراوى شافعى، شيخ حسن عدوى خمراوى و شيخ جعفر نقدى.[33] شبلنجى آورده است: «. . . قبر سيده زينب دختر على (ع) در «قناطر السباع» مصر است كه هيچ شك و ترديدى در آن وجود ندارد»[34]

و نيز شيخ جعفر نقديدر كتابش[35] آورده كه سياح اندلسى، يعنى ابوعبدالله محمد الكوهينى الفاسى وارد قاهره شد و در چهاردهم محرم سال ٣۶٩ هجرى وارد حرم حضرت زينب (س) شد و از نزديك زيارتگاه و گنبد حرم مطهر را مشاهده كرد و پيرامون آن در كتابش گزارش داد.[36]

٢. انعكاس در منابع فريقين: از ديگر طرفداران نظريه مصر شيخ موسى محمد على، صاحب كتاب «عقيلۀ الطهر والكرم السيدۀ زينب» مى‌باشد. وى نام بيش از ۵٠ كتاب، رساله و عالم و مورخ را در كتابش فهرست كرده كه همه وجود مرقد حضرت زينب (س) در قاهره را تأييد كرده‌اند.[37] عطاءالله مهاجرانى نيز در كتاب خود به نامه «پيام عاشورا» نام بيش از ٢٠ عالم و مورخ را آورده كه ديدگاه مصر را پذيرفته‌اند.[38] آيۀ‌الله قاضى طباطبايى (رحمه الله) در كتاب «اولين اربعين حضرت سيد الشهداء (ع)» ضمن تأييد روايات اخبارالزينبيات، به دوازده منبع ديگر كه سفر حضرت زينب به مصر و درگذشت آن حضرت را در قاهره تأييد مى‌كند، اشاره كرده است.

٣. زيارت عالمان و حاكمان: برخى از عالمان و بزرگان در طول تاريخ مرقد شريف منسوب به حضرت زينب (س) در قاهره را زيارت كرده‌اند؛ از جمله: كافور الأخشيدى، احمد بن طولون (٢٩٣ ٢۵۴) ، سيده نفيسه بنت الحسن،[39] الظافر بنصر الله الفاطمى[40] ، ابوتميم معد نزار بن المعز خليفه وقت فاطمى كه در سال ٣۶٩ هجرى عمارت جليل و عظيمى بر مرقد حضرت بنا نهاد. در زمان الحاكم بأمرالله بر موقوفات و خدمات بارگاه زينبى افزوده شد.[41]

۴. نقش سياست در استقبال مسلمه: آيۀ‌الله محمدكاظم قزوينى، از عالمانى است كه بيشتر به ديدگاه مصر توجه دارد و آن را برتر از آراى ديگر مى‌داند و به اشكال مخالفان قاهره در مورد استقبال مسلمه از حضرت زينب (س) چنين پاسخ مى‌دهد:

الف. صرف استقبال مسلمه، دليل عدم وجود آرامگاه حضرت در مصر نيست؛ زيرا مسلمه مجبور بود و شايد دستور داشت تا از حضرت استقبال كند؛ درست مثل نعمان بن بشير كه از سوى معاويه و سپس يزيد والى كوفه شد. وقتى يزيد مى‌خواست خانواده امام حسين (ع) را به مدينه بازگرداند، به او دستور داد تا وسايل سفر آنان را فراهم كند و با رعايت ادب و احترام، آنان را از شام تا مدينه همراهى نمايد.

ب. مسلمه از علاقه شديد مردم مصر به خاندان نبوى آگاه بود و مى‌دانست كه چه به استقبال حضرت برود يا نرود، مردم مصر از آن حضرت استقبال شايانى خواهند كرد.[42]

۵. تأييد برخى عالمان شيعه: يكى از مشهورترين آنان رجالى و نسّابه معروف مرحوم حضرت آيۀ‌الله العظمى مرعشى نجفى (رحمه الله) است كه متمايل به ديدگاه مصر شده است. نخستين مؤيد اين مطلب تأييد و نگارش مقدمه رساله «اخبار الزينبيات» عبيدلى و نشر آن است كه در اين نوشتار از آن استفاده شده است. مؤيد ديگر، آن است كه از ايشان نقل شده كه فرمود:

در باره حضرت زينب (س) مرحوم حاج ميرزا جواد بلاغى كتابى خطى دارد كه بسيار ارزنده است. اين كتاب در كتابخانه[43] محفوظ است. ايشان در اين كتاب مى‌گويد: امام على (ع) دو دخترش را زينب نام نهاده بود: يكى در مصر مدفون است و آن مادر دو پسر است، و ديگرى در شام كه به زينب صغرى معروف بود.[44]

در اين‌جا دو سؤال پيش مى‌آيد كه عبارتند از:

الف. بنا بر اين ديدگاه، چنانچه زينبيۀ قناطر السباع در قاهره را مدفن زينب كبرى (س) بدانيم، درباره زينبيه شام چه مى‌توان گفت؟ از آن‌جا كه طرفداران اين ديدگاه نمى‌توانند زينبيه شام را با آن عظمت و شهرت ناديده بگيرند، همان نام و عنوان لوح سنگى كه در سال‌هاى اخير از محل «راويه» شام به دست آمده را مستند قرار داده و گفته‌اند كه اين مرقد از آن زينب صغرى، يكى ديگر از دختران امام على (ع) است.

ب. اگر بپذيريم زينب كبرى (س) مدتى در مصر، در خانه والى مصر زندگى كرده، در اين مدت به چه امورى مشغول بوده است؟

در پاسخ اين سؤال مورخان سكوت كرده و اخبار قابل توجهى از حيات آن حضرت در مصر بيان نكرده‌اند.[45] البته بعيد نيست كه آن حضرت در مدت اقامت خود در مصر، با تشكيل جلسات مذهبى، معارف اسلامى و قرآن به زنان تدريس كرده باشد. آن حضرت در مصر با لقب «صاحبة الشورى» مشهور بوده است. در توضيح اين لقب بايد گفت كه آن حضرت در مدت اقامتش در مصر، مدتى به عنوان مشاور ويژه حاكم مصر فعاليت مى‌كرده كه بعيد به نظر مى‌رسد و قابل تأمّل است.

دلايل مخالفان ديدگاه مصر

مهم‌ترين اثر پژوهشى كه تمام آراء و نظريات موافقان و مخالفان مصر را گرد آورده و با بيان استدلال، رحلت و دفن آن بانوى عظيم‌الشأن را در مصر مردود دانسته، كتاب «مرقد العقيلة زينب»[46] اثر شيخ محمدحسنين سابقى پاكستانى است.[47] نويسنده در اين كتاب به اين نتيجه رسيده كه مزار حضرت زينب نه در مصر، بلكه در دمشق است. برخى از دلايلى كه او بيان داشته و ديگران نيز در آثار خود آن دلايل را پذيرفته و نقل كرده‌اند، عبارتند از:

١. عدم ثبت مورخان مصرى: تاريخ‌نويسان مصر به وجود قبر حضرت زينب (س) در قاهره اشاره نكرده‌اند؛ مثل: عبدالرحمن بن عبدالحكم مصرى (متوفاى ٢۵٧) كه كتاب جامع و كامل «منهج السالك فى اخبار مصر والقرى والممالك» را نوشت. نيز ابوعمرو محمد بن يوسف كندى (متوفاى ٣۵۴) در كتاب «ولاة مصر» و ابومحمد حسن بن ابراهيم بن ذولاق ليثى مصرى (متوفاى ٣٨٧) در كتاب‌هاى «خطط مصر» ، «تاريخ مصر» و «فضائل مصر» ، عزالملك محمد بن عبدالله بن احمد الحرّانى المسجى (متوفاى ۴٢٠) ، قاضى ابوعبدالله محمد بن سلامة الشافعى (متوفاى ۴۵٣) و جمعى ديگر از نويسندگان و مورخان مصرى، در آثار خود نياورده‌اند كه زينب، دختر امام على (ع) در مصر دفن شده است.[48]

جالب اين است كه از آثار علما و تاريخ‌دانان معاصر مصرى نيز چنين برداشت نمى‌شود كه مرقد شريف حضرت زينب (س) در مصر باشد. برخى از اين عالمان تاريخ‌نويس مصرى عبارتند از:

الف. على بن مبارك بن سليمان الروجى، معروف به پاشا (متوفاى ١٣١١ ق) : وى گفته است: «دركتاب‌هاى تاريخ نديده‌ام كه سيده زينب بنت على (ع) به مصر آمده باشد؛ نه در حال حيات و نه پس از مرگ و ممات» .

ب. شيخ محمد بخيت المطيعى، رئيس دانشگاه الأزهر و مرجع و مفتى مصر (متوفاى ١٣۵۴ ق) در مقاله خود كه درباره مرقد حضرت زينب در مصر نگاشته، تأكيد مى‌كند كه قبر ايشان در مصر واقع نشده و اين پندار از آن اهل تصوف است.

ج. استاد حسن محمد قاسم كه سخت طرفدار وجود قبر حضرت زينب (س) در مصر است و از اين نظر دفاع مى‌كند و بدين منظور كتاب «اخبار الزينبيات» عبيدلى را به شكلى معجزه‌آسا پيدا و منتشر نموده، خود كتابى با عنوان «مشهد الزينبى» تأليف كرده كه در آن دليل قانع كننده‌اى بر گفته‌هاى خود نمى‌آورد و حتى در مقدمه كتاب «السيدة زينب» وجود قبر آن حضرت در مصر را بعيد مى‌داند.

د. استاد احمد شرباصى نيز مرقد حضرت زينب را در قاهره مى‌داند؛ اما با قاطعيت نمى‌تواند اثبات كند كه مرقدى كه امروزه به نام آن حضرت زيارت مى‌شود، همان بارگاه حضرت زينب دختر امام على (ع) است.

٢. انكار ورود فرزندان بلافصل امام على (ع) به مصر: بعضى از تاريخ‌دانان مصرى يادآور شده‌اند: «أنّه لم يمت أحد من اولاد على (ع) لصلبه»[49] ؛ يعنى هيچ‌كدام از فرزندان صلبى امام على (ع) در مصر از دنيا نرفته است. مورخ بزرگ حسن بن ابراهيم بن ذولاق ليثى مصرى (متوفاى ٣٨٧) ، حافظ ابوطاهر احمد بن محمد سلفى (متوفاى ۵٧۶) ، نورالدين على بن احمد سخاوى، شمس‌الدين محمد بن ناصرالدين مصرى، معروف به ابن‌زيات (متوفاى ٨١۴) نخستين علوى وارد شده به مصر را سكينه، دختر امام زين‌العابدين (ع) مى‌دانند.

٣. عدم زيارت بزرگان: ادعا شده بسيارى از بزرگان، قبه حضرت زينب دختر امام على (ع) را زيارت كرده‌اند، كه اين امر صحت ندارد؛ بلكه بسيارى از بزرگان مصر از وجود قبر آن بانوى جليل‌القدر در شهرشان اظهار بى‌اطلاعى مى‌كنند. عالمان و حاكمان و سياحانى كه ادعا شده به زيارت مرقد شريف حضرت زينب (س) رفته‌اند، در حقيقت «زينب بنت يحيى المتوج» را زيارت كرده‌اند؛ از جمله: نقل شده است كه امام شافعى از محبّان اهل‌بيت (ع) براى زيارت جناب «سيده نفيسه» وارد قاهره شد و به زيارت آن حضرت شتافت؛ اما نقل نشده كه وى براى زيارت حضرت زينب كبرى (س) وارد اين شهر شده و به زيارت آن حضرت مشرف شده باشد. آيا اين دلالت بر آن ندارد كه در آن زمان زينبيه قاهره به زينب كبرى منسوب نبوده و شهرت نداشته است؟ [50]

۴. بى‌اطلاعى سياحان و جهان‌گردان: سياحان و جهان‌گردان مسلمانى كه جهان اسلام، به‌ويژه مصر را سياحت كرده‌اند، از دفن حضرت زينب دختر امام على (ع) در آن سرزمين چيزى نگفته‌اند. اگر آن حضرت در اين سرزمين دفن شده بود؛ حتماً در گزارش‌ها و آثار خود به آن اشاره مى‌كردند. برخى از جهان‌گردانى كه به مصر سفر كرده‌اند، اما در آثار خود اشاره‌اى به اين امر نكرده‌اند، عبارتند از:

ابوالحسن على ابن ابى‌بكر هروى (متوفاى ۶١١) ، ابوالحسين محمد بن احمد بن جبير الكنانى الغرناطى (متوفاى ۶١۴) معروف به «ابن‌جبير» ، ياقوت بن عبدالله حموى بغدادى (متوفاى ۶٢۴) ، ابن تغرى بردى (متوفاى ٧٠۴) ابوعبدالله محمد بن عبدالله بن بطوطة مغربى (متوفاى ٧٧٠) معروف به «ابن‌بطوطه» ، غرس الدين خليل بن شاهين الزاهرى الاسكندرى المصرى (متوفاى ٨٧٣) معروف به «ابن‌شاهين» ، ابن الناسخ مصرى (متوفاى ٨٠٠) ، ابن الزيات انصارى (متوفاى ٨١۴) ، نورالدين سخاوى (متوفاى ٨١۴) ، مقريزى (متوفاى ٨۴۵) ، ابن ظهيرة مصرى (متوفاى ٨٩١) و حافظ سخاوى (متوفاى ٩٠٢) ، حافظ سيوطى (متوفاى ٩١١) .[51]

۵. سكوت و اضطراب مورخان موافق: تنها از دو تن از مورخان نقل شده است كه حضرت زينب (س) در مصر دفن شده است. يكى از آنها ابن‌عساكر است و ديگرى ابن‌طولون. جالب اين‌كه هر دو نفر، اگر در جايى، جانب ديدگاه مصر را گرفته‌اند، در جاى ديگر، جانب شام را اختيار كرده‌اند. مثلاً ابن‌عساكر در تاريخ خود، در جلد مربوط به زنان، زندگى‌نامه حضرت زينب (س) را آورده؛ ولى در مورد تاريخ و محل فوت و دفنش چيزى نگفته است. سخن ابن‌طولون نيز مدعا را ثابت نمى كند؛ زيرا قاضى نورالدين عدوى شامى (متوفاى ١٠٣۵ ق) در كتاب «زيارات» نقل كرده كه ابن‌طولون در كتاب «سيرة السيدة زينب» آورده كه مدفن عقيله زينب در

قريه «راويه» در «غوطه» دمشق است. بنابراين، سخن اين دو مورخ خنثى است؛ يعنى ديدگاه مصر را نه نفى مى‌كنند و نه اثبات.

۶. عدم اطلاع فاطميان: با اين‌كه زمامداران فاطمى مصر بنابر قول مشهور، از خاندان علوى بودند و نسبشان را به علويان مى‌رساندند و به احياى انديشه‌هاى علوى علاقه نشان مى‌دادند و شعائر شيعيان - هرچند شيعيان اسماعيلى - را گرامى مى‌داشتند، درباره قبر حضرت زينب (س) چيزى ننوشته و از خود به يادگار نگذاشته‌اند؛ درحالى كه نسبت به قبور ديگر علويان مصر ساكت نبوده و در عمران و گسترش و معرفى آنان كوشيده و به زيارت آنان رفته‌اند؛ از جمله به زيارت امامزادگان ثلاث[52] رفته و قبور آنان را آباد كرده‌اند.

نقد آثار و مصادر ديدگاه مصر

مصادر و منابعى كه قبر حضرت زينب (س) را در مصر ذكر كرده‌اند، داراى ضعف‌و نارسايى‌هستند. اين ضعف‌ها ديدگاه مصر را با چالش مهمى مواجه ساخته و اعتقاد به وجود بارگاه حضرت زينب (س) در قاهره را متزلزل مى‌سازد. مهم‌ترين عيوب و نقايصى كه اين آثار دارند، عبارتند از:

الف. برخى از اين كتاب‌ها مربوط به صوفيه است و صوفيان به كشفيات شيخ خود اعتماد كرده و بدون دليل و تنها بنا به گفته شيخ خود، مرقد حضرت را در مصر ذكر كرده‌اند؛ از جمله شيخ عبدالوهاب شعرانى (متوفاى ٩٧٣) كه به سخن شيخ خود «على مجذوب» ، از سران صوفيه، اعتماد كرده است. صاحب «مرقد العقيلة زينب » در معرفى على مجذوب آورده است:

او فردى بى‌سواد و امّى و مكتب نديده بود و خواندن نمى‌دانست؛ ولى از معانى قرآن و سنّت پيامبر (ص) چنان سخنان ارزنده‌اى مى‌گفت كه دانشمندان را به حيرت وا مى‌داشت. محل كشف او لوح محفوظ (محو و اثبات) بود و هرچه از هر جا نقل مى‌كرد، در همان صفحه مكتبوب بود. [53]

شعرانى از شيخ مجذوب نقل كرده است: «آن‌كه در قنطرة السباع به خاك رفته، قريه «راويه» در «غوطه» دمشق است. بنابراين، سخن اين دو مورخ خنثى است؛ يعنى ديدگاه مصر را نه نفى مى‌كنند و نه اثبات.

۶. عدم اطلاع فاطميان: با اين‌كه زمامداران فاطمى مصر بنابر قول مشهور، از خاندان علوى بودند و نسبشان را به علويان مى‌رساندند و به احياى انديشه‌هاى علوى علاقه نشان مى‌دادند و شعائر شيعيان - هرچند شيعيان اسماعيلى - را گرامى مى‌داشتند، درباره قبر حضرت زينب (س) چيزى ننوشته و از خود به يادگار نگذاشته‌اند؛ درحالى كه نسبت به قبور ديگر علويان مصر ساكت نبوده و در عمران و گسترش و معرفى آنان كوشيده و به زيارت آنان رفته‌اند؛ از جمله به زيارت امامزادگان ثلاث[54] رفته و قبور آنان را آباد كرده‌اند.

نقد آثار و مصادر ديدگاه مصر

مصادر و منابعى كه قبر حضرت زينب (س) را در مصر ذكر كرده‌اند، داراى ضعف‌و نارسايى‌هستند. اين ضعف‌ها ديدگاه مصر را با چالش مهمى مواجه ساخته و اعتقاد به وجود بارگاه حضرت زينب (س) در قاهره را متزلزل مى‌سازد. مهم‌ترين عيوب و نقايصى كه اين آثار دارند، عبارتند از:

الف. برخى از اين كتاب‌ها مربوط به صوفيه است و صوفيان به كشفيات شيخ خود اعتماد كرده و بدون دليل و تنها بنا به گفته شيخ خود، مرقد حضرت را در مصر ذكر كرده‌اند؛ از جمله شيخ عبدالوهاب شعرانى (متوفاى ٩٧٣) كه به سخن شيخ خود «على مجذوب» ، از سران صوفيه، اعتماد كرده است. صاحب «مرقد العقيلة زينب » در معرفى على مجذوب آورده است:

او فردى بى‌سواد و امّى و مكتب نديده بود و خواندن نمى‌دانست؛ ولى از معانى قرآن و سنّت پيامبر (ص) چنان سخنان ارزنده‌اى مى‌گفت كه دانشمندان را به حيرت وا مى‌داشت. محل كشف او لوح محفوظ (محو و اثبات) بود و هرچه از هر جا نقل مى‌كرد، در همان صفحه مكتبوب بود.[55]

شعرانى از شيخ مجذوب نقل كرده است: «آن‌كه در قنطرة السباع به خاك رفته، قطعاً زينب بنت على (ع) است.» و اين سخن فاقد مدرك، مصدر و سند قطعى يك مطلب مهم تاريخى قرار گرفته و با كمال تأسف بسيارى از نويسندگان بدون تأمل، اين مطلب را در آثار خود نقل كرده‌اند؛ از جمله: شعرانى قليونى، صبان، عدوى، شبلنجى، شبراوى، رفاعى، ازهرى، علامه شيخ جعفر نقدى و حسن قاسم. اما آشكار است كه سخن و الهامات اين شيخ صوفيه سنديت تاريخى ندارد.

ب. مهم‌ترين كتابى كه مرقد حضرت را در مصر دانسته و ديگران به آن اعتماد كرده‌اند، رساله كوچكى به نام «اخبار الزينبات» يا «اخبار الزينبيات» نوشته عُبيدلى نسابه (٢٧٧ ٢١۴) است. در اين اثر زنان صحابى و زنان اهل بيت (ع) كه نامشان «زينب» است، معرفى شده‌اند. اين رساله قديمى‌ترين منبعى است كه مصر را مكان دفن حضرت ذكر كرده است. «اخبار الزينبيات» رساله كوچكى است كه استاد حسن قاسم مصرى در بلاد شام به آن دست يافته و با اضافات بسيار، آن را ضميمه كتاب «سيده زينب» كرده و در سال ١٣٣٣ قمرى چاپ كرده است. اين اثر همچنين به صورت مستقل و به اهتمام سيد محمدجواد مرعشى نجفى در قم چاپ شده است. حسن قاسم مصرى تأكيد كرده است كه آن رساله، تأليف امير مدينه و فرزندش يحيى بن الحسن بن جعفر بن عبيدالله بن حسين الأصغر بن على بن حسين بن على بن ابى‌طالب (متوفاى ٢٧٠) است. گرچه عبيدلى را كتاب‌هاى رجال و انساب مدح و توثيق و توصيف كرده‌اند، اما دانشمندان سده‌هاى بعد، او را قدح كرده‌اند؛ از جمله طريحى و كاظمى و قهپائى «يحيى بن الحسن بن جعفر» را نام مشترك بين چند نفر دانسته‌اند كه هيچ كدام قابل توثيق نيستند. بنابراين، به اخبار الزينبياتى كه حسن قاسم چاپ كرده، اطمينان نداريم؛ زيرا:

اولاً: اين گفته عبيدلى كه مرقد حضرت زينب (س) در مصر است، چرا در طول بيش از هزار سال پوشيده و ناشناخته مانده تا اين‌كه حسن قاسم آن رساله را در شام يافته و منتشر مى‌كند؟

ثانياً: چرا عبيدلى مطالب اين رساله را در كتاب‌هاى ديگرش مانند «اخبارالمدينه» و كتاب «النسب» نياورده است؟

ثالثاً: شخص حسن قاسم در جعل و تحريف مشهور است و نقل اين مطالب، در ذيل رساله تازه مكشوف عبيدلى از ساخته‌هاى اوست كه اعتبار لازم را ندارد. در مجموع، اشكالاتى كه در روايات رساله «اخبارالزينبيات» وجود دارد، نشان‌دهنده مردود بودن ديدگاه مصر است؛ زيرا به احتمال بسيار، اين رساله توسط طرفداران ديدگاه مصر (به‌ويژه حسن قاسم) ساخته و پرداخته شده است. در اين رساله، عبيدلى شش روايت نقل كرده كه دلالت بر هجرت حضرت زينب (س) به مصر و سرانجام رحلت و دفن آن حضرت در آن سرزمين دارد.

اخبارالزينبات در بوته نقد

در يك نگاه كلى مى‌توان گفت كه اين روايات، هم داراى مشكلات سندى و هم محتوايى است. آنچه در ذيل خواهد آمد، بخش‌هايى از اشكالات «اخبار الزينبيات» است كه صاحب «مرقد العقيله» آنها را برشمرده و ديگر مؤلفان به تبعيت از او، اين اشكالات را در آثار خود انعكاس داده‌اند.

اشكالات سندى

تمام شش روايت مطرح شده در اخبارالزينبيات، از نظر سند، مرفوع و فاقد اعتبار لازم است. در بررسى از راويان اين اخبار، نام بيشتر آنها در منابع رجالى نيامده و هيچ نشانى از آنها نيست. افرادى چون زهران بن مالك، عبدالله بن عبدالرحمن العتبى، على بن احمد الباهلى، قاسم بن عبدالرزاق، محمد بن عبدالله، على بن محمد بن عبدالله، عسامه المعافرى، عبدالملك بن سعيد الانصارى، وهب بن سعيد الاوسى، اسماعيل بن محمد البصرى، حمزه المكفوف و ديگران كه در شمار راويان اين روايات هستند، همه گمنامند. به همين دليل اعتنا به قول آنان صحيح نيست و چه بسا اندك كسانى كه نامشان در متن اين روايات آمده يا به نوعى در صحت و سقم اين روايات دخيلند، از دشمنان اهل بيت (ع) به شمار مى‌آيند. به همين دليل، سخن آنان نيز از درجه اعتبار ساقط است؛ به‌ويژه «سهل بن فضل» كه از امام رضا (ع) روايت نقل كرده است. اين فرد نيز شناخته شده نيست و به احتمال زياد همان «فضل بن سهل ذوالرياستين» وزير مأمون باشد كه دشمنى و عداوتش با امام رضا (ع) واهل بيت (ع) بر كسى پوشيده نيست. همين‌طور «مصعب بن عبدالله بن مصعب بن ثابت الزبيرى» كه كينه و عداوت زبيريان نسبت به اهل بيت (ع) آشكار است. از دشمن نيز جز جعل و دروغ انتظار نبايد داشت. بنابراين، راويان شش‌گانه عبيدلى، يا مجهول و ناشناسند، يا از مخالفان و حتى دشمنان اهل بيت (ع) .

تناقضات محتوايى

از نظر محتوايى نيز روايات شش‌گانه عبيدلى، داراى معايب، ابهامات و تناقضات تاريخى است كه با اندك تأملى، جعلى بودن آنها روشن است. برخى از اين ابهامات و تناقضات عبارتند از:

در اين روايات، عمرو بن سعيد اشدق، حاكم قدرتمندى از جانب يزيد جلوه داده شده كه موفق به تبعيد حضرت زينب (س) شده؛ در حالى كه از نظر تاريخى، چنين نبوده و قدرت تبعيد حضرت زينب (س) را نداشته است؛ زيرا پس از واقعه عاشورا اهل مدينه، به‌ويژه اهل بيت (ع) شخصيت يزيد و اهداف پليد او را شناخته بودند و قطعاً در برابر تبعيد حضرت زينب (س) مقاومت مى‌كردند. درحالى كه در اين روايات چنين نشده و حاكم مدينه فرد قدرتمندى است كه با ارسال نامه به يزيد، زنان اهل بيت (ع) را از مدينه تبعيد كرد و فرياد از كسى برنخاست. حتى صداى اعتراض مردان بنى‌هاشم هم بلند نشد و عبدالله بن جعفر، همسر حضرت زينب (س) خاموش ماند! وقتى ژرف‌كاوانه به اين حقايق مى‌نگريم - با فرض وجود مشكلات و نابسامانى‌هاى داخلى اهل بيت (ع) و نامساعد بودن اوضاع براى آنان - پذيرفتنى نيست كه مردان غيرتمند اهل بيت (ع) در مقابل تبعيد زنانشان سكوت كنند و به جاى دفاع و مقاومت، گوشه عزلت برگزينند و تن به تبعيد بهترين زنان خود دهند؛ زيرا تاريخ، چيز ديگرى نشان مى‌دهد. ايام تبعيد حضرت زينب (س) با ايام خونين واقعه «حرّه» و قيام عمومى مردم مدينه فاصله چندانى ندارد. در اين اوضاع و احوال، همه مردم مدينه مى‌بايست در مقابل تبعيد زنان اهل بيت (ع) به پا مى‌خواستند؛ به‌ويژه مردان داغ‌ديده بنى‌هاشم، از جمله امام سجاد (ع) ، عبدالله بن جعفر، محمد حنفيه و ديگران.

چرا زنان بنى‌هاشم به گرد حضرت زينب (س) جمع مى‌شوند و او را وادار مى‌كنند تا قسمش را بشكند؟ عقيله بنى‌هاشم وقتى خبر تبعيد و ترك شهر پيامبر (ص) را شنيد، چنين قسم ياد كرد: «سوگند به خدا! ما از مدينه بيرون نمى رويم؛ هرچند خون ما را بريزند.» زينب، دختر عقيل كه شأن و منزلتش بسيار پايين‌تر از عقيله بنى‌هاشم است، در سخنانى جسارت‌آميز خطاب به حضرت زينب (س) عرض كرد: «آيا با اين همه پيشامدها باز مى‌خواهيد دچار خوارى و گرفتارى شويم؟ ! از اين‌جا به يك شهر امن كوچ كنيد» . اشاره او به مصائب كربلا و اسارت بود. اما زينب كه پيام‌رسان بزرگ عاشورا و خود، ام‌المصائب بود و با جمله «ما رأيت الاّ جميلا» اين مصائب را ستوده بود، با توصيه بانوى ديگرى كه آن مصائب را به خوارى و گرفتارى تعبير كرده، سكوت مى‌كند و برخلاف سوگندش، مدينه را مظلومانه ترك مى‌كند؟ ! وقتى در اين تناقضات تاريخى درنگ مى‌كنيم، درمى‌يابيم كه روايات عبيدلى بر اساس خواسته مخالفان اهل بيت (ع) تنظيم و جعل شده است.

در متن روايات عبيدلى نام افرادى آمده كه از دشمنان اهل بيت (ع) شناخته مى‌شوند. از جمله آنها مسلمة بن مخلد انصارى و معاوية بن خديج هستند كه هردو از دشمنان امام على (ع) و از دوستان فرماندار معاويه در مصر بودند. دشمنى آنان با اهل بيت (ع) در منابع تاريخى مطرح شده و درنگى باقى نمى‌گذارد. مسلمه از سرداران بنى‌اميه است و از بيعت با امام على و امام حسن مجتبى (ع) سر باز زده و در جنگ صفين در سپاه معاويه بوده است. در مصر نيز همراه دوستش ابن‌خديج، به خون‌خواهى عثمان برخاسته و دعوت معاويه را لبيك گفته است. در مصر براى يزيد كار كرده و به نفع او از مردم بيعت گرفته است. معاوية بن خديج نيز قاتل محمد بن ابى‌بكر، يعنى پسرخوانده و فرزند ناتنى و تربيت شده امام على (ع) است. او پس از به شهادت رساندن محمد، جنازه او را در شكم الاغ مرده‌اى نهاد و آن را آتش زد. چون اين خبر به امام على (ع) رسيد، حضرت سخت اندوهگين شد. حال، از يك سو اين افراد با آمدن زينب (س) به مصر، به استقبال او مى‌روند و اشك‌ريزان از او پذيرايى مى‌كنند و او را در خانه خود جاى مى‌دهند و از سوى ديگر، همان زينب عاشورايى و كربلا ديده وكوفه و شام گذرانده كه آن خطبه‌هاى بيدارى‌بخش را ايراد كرده، در منزل مسلمة بن مخلد فرود مى‌آيد و به مدت يك سال در آن‌جا زندگى مى‌كند و سرانجام پيش از رحلت، وصيت مى‌كند تا او در همان خانه به خاك بسپارند! آيا استقبال افرادى با اين گذشته ننگين، از حضرت زينب (س) پذيرفتنى است؟ چگونه باور كنيم زينب (س) با آن همه سابقه مبارزه با دشمنان اهل‌بيت (ع) ، در خانه دشمن پدر و برادرش پناه برده و آن دشمن مهربان‌تر از دوست! پس از مرگ زينب كبرى (س) بر او نماز خوانده و در منزلش دفن كرده است؟ ! مردان بنى‌هاشم در اين لحظات پايان عمر حضرت زينب (س) كجا بودند؟ چگونه ممكن است در مدت اقامت آن حضرت در مصر، هيچ كدام از بنى‌هاشم و علويان به ديدار زينب نرفته باشند؟ !

رقية بنت عقبة بن نافع نيز بانويى ساكن مصر بود كه بر اساس روايات، در روز ورود حضرت به قاهره، در جمع استقبال كنندگان بوده و روايت پنجم رساله «اخبار الزينبيات» را او نقل كرده و از استقبال مسلمه و ابن‌خديج، و نيز ورود حضرت زينب (س) به منزل مسلمه در محله «الحمراء» سخن گفته است. با اين‌كه شخصيت او براى ما ناشناخته است، ولى مى‌دانيم كه او دختر كيست و پدر وى از سرداران بنى‌اميه و از جيره‌خواران دربار اموى بود. يزيد او را به حكم‌رانى آفريقا منصوب كرد. آيا روايتى كه او نقل كرده، قابل قبول و قابل اعتماد است؟ هرگز.

سؤال ديگر اين است كه عبدالله بن جعفر در اين هنگام كجاست و چرا از همسرش خبر ندارد؟ او كه در سال ٨٠ هجرى از دنيا رفته، حدود ٣۵ سال پس از زينب، زنده بوده، چرا در زمان حيات همسرش او را همراهى نكرد؟ چرا پس از مرگ همسرش، يك بار هم بر سر قبر همسرش نيامد و او را زيارت نكرد؟ بنابر نقل دكتر بنت الشاطى، عبيدلى، اولين فرد هاشمى و شيعى است كه مسئله طلاق حضرت زينب (س) را مطرح كرده و گفته است كه در زمان سفر حضرت زينب (س) اين زن و شوهر از يكديگر جدا بودند و عبدالله با خواهر زينب كبرى (س) ، يعنى ام‌كلثوم ازدواج كرده است. اين در حالى است كه در هيچ كتاب شيعى طلاق حضرت زينب و عبدالله نيامده است.[56]

متن تعدادى از روايات كتاب «اخبار الزينبيات» با روايات «طبقات كبرى» تأليف محمد بن سعد همانند است و تنها اختلافات جزئى و ويرايشى با هم دارند؛ در حالى كه سند آنها - از آغاز تا فرجام - مختلف است. روشن است كه عادتاً محال است دو نفر گزارش واقعه‌اى را بنويسند، اما الفاظ آنها كاملا همانند باشد.

نكته پايانى در اين بخش آن‌كه: عبيدلى، شخصيت معروفى است كه نخستين تأليف در انساب را دارد و شرح حال‌هاى فراوانى از او در منابع متعدد آمده است. تا پيش از چاپ كتاب «اخبار الزينبيات» در سال ١٣٣٣ قمرى در هيچ كتابى نام آن نيامده است و حتى ننوشته‌اند كه او درباره معرفى زينب‌ها كتابى تدوين كرده است؛ اما پس از چاپ كتاب نام اين رساله به كتاب‌ها راه يافت.[57] همين امر قرينه و شاهد مهمى بر ساختگى بودن اين رساله است، كه طرفداران ديدگاه مصر، آن را به نام يك شخصيت هاشمى و علوى صدر اسلام، جعل و نشر كرده‌اند.

اكنون سؤال اين است كه اگر صاحب مقبره مشهور به «زينبيه قاهره» عقيله بنى‌هاشم (ع) نيست، پس آن مقبره «قناطر السباع» قاهره از آن چه كسى است؟ بيشتر منابع در پاسخ اين سؤال آورده‌اند كه آن مرقد از آنِ «سيده زينب[58] بنت يحيى المتوج بن الحسن الانور بن زيد بن الحسن بن على بن ابى‌طالب» : مى‌باشد.[59]

برخى نيز قبّه زينبيه قاهره را ساخته افراد سودجو با مطامع دنيايى يا خواب و خيال برخى از صوفيان و زاهدان دانسته‌اند.[60] حال اگر بپذيريم مقبره قناطر السباع قاهره از آنِ زينب بنت يحيى المتوج بوده، چرا به نام زينب كبرى (س) مشهور شده است؟

براى پاسخ به اين پرسش، ناگزيريم به دو نكته اشاره كنيم:

اولاً: بدان دليل كه در قاهره چندين بانوى علوى و هاشمى به نام زينب دفن شده‌اند كه ابن زيات انصارى (متوفاى ٨١۴) در «كواكب السياره» نام برخى از آنها را فهرست كرده كه عبارتند از:

زينب بنت أباجلى؛ زينب بنت سنان؛ زينب الكلثميه؛ زينب بنت مهذب؛ زينب بنت يونس؛ زينب بنت شعيب؛ زينب الفارسيه؛ زينب بنت هاشم؛ زينب بنت يحيى المتوج؛ زينب بنت محمد بن على بن على. . . بن الحسن المثنى؛ زينب بنت أحمد بن جعفر بن محمد بن الحنفيه؛[61] زينب بنت حسن بن ابراهيم؛ زينب بنت قاسم بن محمد بن جعفر؛ زينب بنت موسى بن جعفر؛ زينب بنت احمد بن محمد بن محمد بن عبدالله بن جعفر الصادق (س).[62]

وقتى مورخان، نام و محل دفن اين بانوان را كه در علوّ درجه و مراتب كمال و انتساب به رسول خدا (ص) قابل مقايسه با زينب كبرى (س) نيستند، در آثار خود آورده‌اند، اگر محل دفن زينب كبرى (س) در مصر مى‌بود، نام و مشخصات كامل آن بانوى جليل القدر را در رأس فهرست زينب‌هاى مدفون در مصر ثبت و ضبط مى‌كردند.

ثانياً: عوام و خواص، هر فرد علوى را عادتاً به نام جدشان مى‌خوانند و مى‌شناسند و با حذف واسطه‌ها به شخصيت بزرگ و نخستين علوى نسبت مى‌دهند؛ زيرا ذهن انسان با شنيدن نام مشترك بين چند نفر، متوجه مشهورترين و كامل‌ترين آنها مى‌شود. محمد حسنين سابقى، ضمن طرح اين نكته در اثر خود آورده است:

پس از بررسى دقيق به اين نتيجه رسيديم كه شبهه وجود قبر عقيله زينب دختر اميرالمؤمنين (ع) در مصر از آن‌جا سرچشمه گرفته كه نام بسيارى از علويينى كه در مصر دفن شده‌اند، «زينب» بوده است و انديشه انسان با شنيدن نام زينب، به آن فرد مشهورتر و كامل‌تر متوجه مى‌شود.[63]

و همين نكته منشأ اشتباه در نسبت دادن زينب بنت يحيى المتوج به زينب كبرى (س) شده است؛ زيرا بسيارى از مردم تصور كرده‌اند كه اين زينب، همان زينب مشهور، يعنى عقيله بنى‌هاشم است؛ چنان‌كه در زيارت سيده نفيسه نيز آمده است: «السلام عليك يا بنت الحسن المسموم، السلام عليك يا بنت فاطمة الزهراء. . .»[64] و در عرف جامعه، نسبت به هر امامزاده ديگر همين تعبير وجود دارد. وقتى به سنگ‌نوشته‌هاى روى قبور امامزادگان و علويان لازم التعظيم دقت مى‌كنيم، چنين امرى مشهود است؛ از جمله روى قبر رقيه بنت عبدالله بن احمد بن الحسين، با حذف واسطه‌ها نوشته اند: «رقيه بنت اميرالمؤمنين على بن ابى‌طالب (ع)» يا روى قبر سيده زينب بنت يحيى المتوج، با حذف واسطه‌ها درج شده است: «زينب بنت الزهراء البتول (س) بنت على (ع)»[65] ؛ در حالى كه زينب بنت يحيى، فرزند بلاواسطه اميرالمؤمنين و زاهراى بتول (س) نيست و هيچ كس چنين ادعايى نكرده است. محمد حسنين سابقى در تأييد اين نكته آورده است:

روشن و آشكار است كه راه و رسم مردم از قديم اين بوده كه علويين را به پيامبر (ص) و اميرالمؤمنين (ع) نسبت مى‌دهند؛ بدون در نظر گرفتن واسطه

و هرچند وسائطى زياد به آن حضرت برسند، او را دختر پيامبر (ص) يا دختر اميرالمؤمنين (ع) تعبير مى‌كنند.[66]

۴. ديدگاه شام

بسيارى از مورخان و عالمان با توجه به دلايل فراوانى كه دارند، معتقدند مرقد مطهر زينب كبرى (س) در روستاى «راويه» شام و در منطقه «غوطه» دمشق است. بررسى اين ديدگاه از حوصله اين نوشتار خارج است؛ فقط به اجمال اشاره مى‌كنيم كه بيشتر مورخان و پژوهشگران با دلايلى چون: قدمت تاريخى، زيارت سيده نفيسه در سال ١٩٣ هجرى، گواهى بيشتر نويسندگان و گردشگران، متن وقفنامه «سيد حسين موسوى» در سال ٧۶٧ هجرى و تأييد قاضيان هفت‌گانه شامى، گزارش كرامات بى‌شمار و تأييد ضمنى و عنايت ويژه امام معصوم (ع)[67] اين ديدگاه را تقويت كرده و به قطعيت نزديك مى‌سازد. اما همانان تأكيد كرده‌اند كه حضرت زينب كه كنيه‌اش «ام كلثوم» بوده، در روستاى راويه شام مدفون است. مهم‌ترين طرفدار اين ديدگاه كه زحمات بسيار براى اثبات آن كشيده و سعى كرده تا با ارائه دلايل مختلف، آن را ثابت كند، صاحب كتاب ارزشمند «مرقد العقيله زينب» است. گرچه تحقيق شايسته او به بسيارى از ابهامات پاسخ گفته و زواياى تاريكى را روشن نموده است، با اين حال، شايد نتوان دلايل او را كامل و جامع و صددرصد اطمينان‌آور دانست. آيةالله قزوينى در اين باره آورده است:

برخى از دانشمندان معاصر در كتابى به نام «مرقد العقيله» تلاش كرده‌اند تا ثابت كنند مرقد حضرت زينب (س) در دمشق است، نه در قاهره. آنان دلايل مختلفى آورده و به برخى از اقوال متوسل شده اند؛ با اين حال، هيچ كدام از آنها غرض ايشان را تأمين نمى‌كند؛ چرا كه دلايل آن غير قطعى بوده و اقوال مطرح شده براى استدلال و احتجاج كافى نيست و به قول معروف: نه جامع است و نه مانع.[68]

در نتيجه، ديدگاه شام، با تمام شفافيت و برجستگى‌هايى كه دارد، از دو اشكال ذيل كه تاكنون حل نشده مبرّى نيست:

الف. علت آمدن حضرت زينب (س) به شام: بيشتر مورخان دليل آمدن حضرت زينب (س) به شام را وقوع قحطى در مدينه مى‌دانند. بنا بر روايات موجود، حضرت در آن سال همراه همسرش عبدالله بن جعفر به شام آمد كه اين مطلب به دلايل فراوان قابل خدشه است و با تناقضات و ابهامات بسيار روبه‌روست. به همين دليل قابل پذيرش قطعى نخواهد بود.

ب. بسيارى از مورخان آورده‌اند: بانويى كه در راويه شام دفن است، «ام كلثوم» فرزند امام على (ع) است. البته مورخانى چون ابن‌بطوطه[69] و ابن‌طيفور[70] گفته‌اند كه منظور از ام كلثوم همان زينب كبرى است. با تصريح اين دو، بايد مشكل حل شده باشد. اما اين‌گونه نيست. مشكل اين‌جاست كه برخى مورخان چون: ابن‌جبير از اين ام كلثوم به «زينب صغرى» تعبير كرده‌اند؛ نه «زينب كبرى» ؛ لذا مشكل به حال خود باقى است. از سوى ديگر، سنگ‌نوشته‌اى كه در سال‌هاى اخير از آن مرقد شريف كشف شده، همين مطلب را ثابت مى‌كند: «هذا قبر زينب الصغرى المكناه بام كلثوم ابنت على بن ابى‌طالب امها فاطمة البتول سيدة نساء العالمين ابنت سيد المرسلين محمد خاتم النبيين صلى الله عليه و آله وسلّم.» [71]

نتيجه

پس از بررسى تمام آنچه گفته شد، به اين نتيجه مى‌رسيم كه مرقد حضرت زينب (س) نمى‌تواند در مدينه منوره يا شهر قاهره در مصر باشد.[72] البته ما منكر دفن بانويى علوى به نام «زينب» در مصر نيستيم؛ بلكه مى‌گوييم: به سبب فتح مصر توسط عمرو بن عاص و سلطه همه‌جانبه اموى‌ها بر آن سرزمين، فردى از فرزندان صلبى امام على (ع) آن هم در حوالى سال ۶٢ هجرى وارد مصر نشده است و صاحب مقبره زينبيه قاهره، به دلايل مختلفى كه بيان شد، نمى‌تواند حضرت زينب كبرى، دختر ارجمند امام على (ع) و فاطمه زهرا (س) باشد.

زنان علوى بسيارى به نام زينب در مصر دفن شده‌اند و عادت خاص و عام اين بوده كه سادات گرامى را به پيامبر عظيم الشأن اسلام (ص) و اميرالمؤمنين (ع) نسبت دهند؛ هرچند بين ايشان واسطه‌هايى وجود داشته باشد. همين امر سبب شده تا مزار معروف در مصر كه از آنِ زينب بنت يحيى المتوج است، به زينب كبرى (س) نسبت داده شود؛ چون زينب كبرى، كامل‌ترين و مشهورترين بانويى است كه در صدر اسلام به نام «زينب» شناخته شده و اين، كاملا طبيعى است كه ذهن انسان با شنيدن يك نام، به فرد كامل و مشهور انتقال يابد.

علاوه بر اين، در آغاز اين نوشتار، گفته شد كه وجود مرقد آن بانوى بزرگوار در شهرهاى سنجار عراق و مدينه منوره، فاقد دليل لازم و كافى است. بنابراين، دفن آن حضرت در اين دو سرزمين نيازمند دليل قطعى است كه تاكنون به دست نيامده است. از قاعده استصحاب هم در مسائل تاريخى كارى ساخته نيست. از اين رو به نظر مى‌رسد كه هيچ كدام از مزارات منسوب به حضرت زينب (س) مدرك كاملاً قابل اعتمادى ندارند هر چند كه احترام و پاسداشت آن امكنه به دليل به خاك سپارى يكى از زنان منسوب به خاندان عترت لازم و بايسته است. در يك نگاه كلى، مى‌توان احتمال سنجار را مردود، احتمال مدينه را بدون دليل، احتمال مصر را داراى اشكالات فراوان و احتمال شام را با وجود اندك درنگ تاريخى، از سه ديدگاه قبلى برتر و كامل‌تر و استوارتر است.

 

[1] سيد ابوالقاسم الديباجى، زينب الكبرى بطلة الحرّية، ص ٢١١؛ حسن موسى الصّفار، المرأة العظيمة (قرأة فى حياة زينب بنت على) ، ص ٢٣٨ و ٢۴١، به نقل از: شيخ فرج العمران الطيفى، وفاة زينب الكبرى، ص ۶۵.

[2] على ربانى خلخالى، چهره درخشان عقيله بنى‌هاشم زينب كبرى (س) ، ص ٣٠٩؛ سيد مصطفى موسوى خرم‌آبادى، سيره و انديشه زينب (س) ، ص ٣٢٩.

[3] المرأة العظيمة ص ٢٣٨.

[4] باقر شريف القريشى، السيدة زينب رائدة الجهاد فى الاسلامى، ص ٣٢۶؛ چهره درخشان عقيله بنى هاشم، ص ٣١١.

[5] سيد محسن امين عاملى، اعيان الشيعه، ج ٧، ص ١۴١.

[6] سيد محمدكاظم قزوينى، زينب الكبرى من المهد الى اللحد، ترجمه محمد

[7] المرأۀ العظيمۀ، ص ٢۵٢.

[8] عباسقلى‌خان سپهر، ناسخ التواريخ (بخش حضرت زينب كبرى (س)) ، ترجمه محمدباقر بهبودى، ج ١ و ٢، ص ۵۶١.

[9] مهدى ملتجى، بزرگ بانوى جهان زينب (س) ، ص ١٧۵.

[10] همان، ص ۵٧٨.

[11] محمد راجى كناس، حياۀ النساء اهل البيت (ع) ، ص ٧٢٢.

[12] ناسخ التواريخ، ص ۵٧٨.

[13] على بن حسين مسعودى، التنبيۀ و الاشراف، تصحيح: عبدالله اسماعيل الصاوى، ص ٢۶٠.

[14] ابوالحسين يحيى النّسابۀ بن الحسن بن جعفر الحجّۀ بن عبيدالله الأعرج بن الحسين الاصغر بن الامام السجاد (ع) از بزرگان علوى بود كه در محرم ٢١۴ جرى در محله «العتيق» شهر مدينه به دنيا آمد) . پدرش ابومحمد الحسن بود كه در سال ٢٢١ هجرى در مدينه و در ٢٢ سالگى درگذشت) . جدش جعفر الحجّۀ، فرزند عبيدالله الاعرج، يكى از امامان زيديه بود) . عبيدالله الاعرج فرزند ابى‌محمد الحسين الاصغر (جد سادات مرعشى و برادر امام باقر (ع) در سال ١۵٧ هجرى در مدينه از دنيا رفت و در بقيع دفن شد) . عبيدلى يكى از علماى شيعه در مدينه منوره و يكى از سادات شريف و گران‌قدر قرن سوم به شمار مى‌رود) . برخى از راويان بزرگ شيعه از او روايت نقل كرده‌اند؛ از جمله: نجاشى (متوفاى ۴۵٠) ، حافظ احمد بن محمد بن سعيد بن عقده همدانى (متوفاى ٣٣٣) ، شيخ مفيد، شيخ صدوق در كتاب «من لايحضره الفقيه» ، شيخ طوسى، ابن شهر آشوب، علامه حلى در كتاب «تذكرۀ الفقها» و. .) .) . از عبيدلى چندين اثر باقى مانده كه يكى از آنها «اخبار الزينبيات» است) . وى سرانجام در ذى‌القعده ٢٧٧ در مكه مكرمه درگذشت و در همان شهر دفن شد) . (ر. ك: اخبار الزينبيات، به كوشش: محمدجواد حسينى مرعشى نجفى، ص ١۴ - ١٨؛ زينب الكبرى من المهدى الى اللحد، ص ۴١٠) .

 

[15] اين محل به نام‌هاى «الحمراء» ، «الحمراء القصوى» و «قناطرالسباع» ثبت شده است) . اولين كسى كه محله قناطر السباع را در شهر قاهره به وجود آورد، ملك الظاهر ركن‌الدين بَيبَرس (يا ميبرس) (۶٧۶ ۶٢۵) بود) . او از پادشاهان ترك‌نژاد و غلامان ايوبى بود كه در عصر حكومت مماليك در مصر به سلطنت رسيد) . وى در محل قناطر السباع، چندين صورت سباع را بر روى سنگ حك كرد؛ از اين رو، آن محل قناطر السباع نام گرفت. (ناسخ التواريخ، ص ۵٧٠؛ شيخ مهدى نجفى اصفهانى (مسجدشاهى) ، اُساور مِن ذَهَب در احوال حضرت زينب (س) ص ۶۴) . ولى شيخ موسى محمد على مى‌نويسد: «الحمراء القصوى» كه محل دفن حضرت زينب است، پس از هفت سال از دفن آن حضرت، يعنى در سال ۶٩ و در زمان عبدالعزيز بن مروان به «قناطر السباع» شهرت يافت. (عقيلۀ الطهر والكرم السيدۀ زينب، ص ١۵١) .

 

[16] عمرو بن سعيد بن العاص بن اميه، والى مدينه كه به «اشدق» شهرت داشت. چون در خطابه توانا بود و زبان بليغ داشت، بدين نام مشهور بود. وى سرانجام در سال ۶٩ هجرى توسط عبدالملك بن مروان به قتل رسيد.

[17] عبدالمنعم الهاشمى، السيدۀ زينب بنت على عقيلۀ بنى‌هاشم، ص ١١٩.

[18] زينب الكبرى بطلۀ الحرّيۀ، ص ٢١۴.

[19] زينب بنت عقيل بن ابى‌طالب، خواهر حضرت مسلم و مادرش ام‌ولد (كنيز) بود) . وى از زنان ممتاز و بافضيلت اهل‌بيت (ع) بود. موسى محمد على به نقل از عبيدلى مقام و وجاهت او را چنين ستوده است: «أسن بنات عقيل بن ابى‌طالب، و أوفرهن عقلاً و أعظمهنّ قدراً.» ، عقيلۀ الطهر والكرم السيدۀ زينب، ص ۵٠.

[20] يحيى بن حسن عبيدلى، اخبارالزينبيات، با مقدممه محمدجواد حسينى مرعشى نجفى، ص ١١٧؛ السيدۀ زينب بنت على عقيلۀ بنى‌هاشم، ص ١٢٠؛

[21] اخبار الزينبيات، ص ١١٩؛ السيدۀ زينب رائدۀ الجهاد فى الاسلامى، ص ٣٢٨ و ٣٢٩.

[22] عقيلۀ الطهر والكرم السيدۀ زينب، ص ١٣٨.

[23] همان، ص ١۴١؛ السيدۀ زينب بنت على عقيلۀ بنى‌هاشم، ص ١٢.

[24] وى جزو صحابه بود كه معاويۀ بن ابى‌سفيان، پس از عزل عقبۀ بن عامر الجهنى، در سال ۴٧ هجرى وى را به ولايت مصر گمارد. او مسجدى كه عمرو بن عاص بنا نهاده بود را تكميل و براى اولين بار، بر آن مسجد مناره ساخت. به همين دليل گفته‌اند: «اول من أحدث المنار بالمساجد، هو مسلمۀ بن مخلد» . وى ١۵ سال و چهار ماه در مصر امارت كرد و سرانجام در ٢۵ رجب سال ۶٢ هجرى (يعنى ١١ روز بعد از وفات حضرت زينب (س)) از دنيا رفت. بنا بر اين نقل، حضرت زينب به او مژده مرگ داده بود كه: «يا مسلمۀ. . . انك بعدنا» . او در قاهره از دنيا رفت و در همان شهر دفن شد. (عقيلۀ الطهر والكرم السيدۀ زينب، ص ١۴٧ - ١۴٩) .

[25] عقيلۀ الطهر والكرم السيدۀ زينب، ص ١٣٩.

[26] بنا بر نقلى، آن حضرت ۶ ماه و چند روز در مصر اقامت كردند.

[27] اخبار الزينبيات، ص ١٢١.

[28] سيره و انديشه زينب (س) (س) ، ص ٣٣٢.

[29] وى ابومحمد عبدالوهاب بن احمد بن على حنفى نام داشت. وى از بازماندگان و نوادگان محمد حنفيه بود كه از عابدان و زاهدان صوفيه در عصر خود به شمار مى‌رفت. در سال ٨٩٨ هجرى در «قَلقَشنده» مصر زاده شد و در ساقيه ابى‌شعره رشد كرد و به همين مناسبت به «شعرانى» لقب يافت. اوكه به مذهب شافعى بود، در سال ٩٧٣ هجرى در قاهره درگذشت.

[30] سيد على خوّاص البرلسى مصرى، از عرفا و استاد شيخ عبدالوهاب شعرانى است كه از وقوف و سيطره معنوى و باطنى او بسيار گفته‌اند. وى در سال ٩٣٩ هجرى در قاهره درگذشت و در همان شهر به خاك سپرده شد.

[31] اُساور مِن ذهب در احوال حضرت زينب (س) ، ص ۶٣ و ۶۴.

[32] السيدۀ زينب رائدۀ الجهاد فى الاسلامى، ص ٣٢٨.

[33] زينب الكبرى بطلۀ الحرّيۀ، ص ٢١۴.

[34] سيد مؤمن شبلنجى، نور الابصار فى مناقب آل بيت مختار، ص ١٨٣.

[35] شيخ جعفر نقدى، زينب الكبرى (س) ، ص ١۴۵.

[36] حسين شاكرى، العقيلۀ زينب الفواطم، ص ٧٢.

[37] عقيلۀ الطهر والكرام السيده زينب (س) ، ص ١۴٣ - ١۴۵.

[38] سيد عطاءالله مهاجرانى، پيام‌آور عاشورا (بررسى سير زندگى انديشه و جهاد زينب كبرى (س)) ص ٣۵۴ و ٣۵۵.

[39] سيد حسن مدنى، پدر سيده نفيسه در عصر خلافت منصور، خليفه عباسى مدت پنج سال حاكم مدينه بود و سپس زندانى و تمام دارايى‌اش توقيف شد) . (عقيلۀ الطهر والكرم السيدۀ زينب، ص ١۴٢ و ١۵٧) .

[40] السيدۀ زينب رائدۀ الجهاد فى الاسلامى، ص ٣٢٩.

[41] المرأۀ العظيمۀ، ص ٢۴۵ و ٢۴۶؛ عقيلۀ الطهر والكرم السيده زينب، ص ١۵٢.

[42] زينب الكبرى من المهدى الى اللحد، ص ۴١٣ و ۴١۴.

[43] مراد، كتابخانه خود آن عالم فرهنگى و خدوم است كه در شهر مقدس قم قرار دارد و امروزه يكى از مهم‌ترين و مجهزترين كتابخانه‌هاى جهان اسلام است.

[44] سيره و انديشه زينب (س) ، ص ٣٣٠.

[45] الامهات، السيدة زينب ابنة الامام على (س) ، ص ١٢٠.

[46] محمد حسنين سابقى، مرقد العقيلة زينب، مؤسسه الأعلمى للمطبوعات، بيروت، ١٣٩٩ ق.

[47] اين كتاب را عيسى سليم‌پور اهرى به فارسى ترجمه و با نام «پژوهشى پيرامون بارگاه حضرت زينب» منتشر كرده است.

[48] سيد احمد شكر الحسينى، السيدة زينب الكبرى عقيلة الامامة والولاية، ص ٢٧١.

[49] المرأة العظيمة، ص ٢۵۵.

[50]همان.

[51] العقيلة زينب و الفواطم، ص ۶۵.

[52] سيده نفيسه، دخترحسن الانور؛ سيده كلثوم، دختر محمد بن جعفر صادق (ع) و بارگاه سيده زينب بنت يحيى المتوّج بن حسن الانور.

[53]مرقد العقيلة زينب، ص ٩٣، به نقل از ابن‌سعد زهرى، الطبقات الكبرى ج ٣، ص ١٣۵.

 

[54] سيده نفيسه، دخترحسن الانور؛ سيده كلثوم، دختر محمد بن جعفر صادق (ع) و بارگاه سيده زينب بنت يحيى المتوّج بن حسن الانور.

[55] مرقد العقيلة زينب، ص ٩٣، به نقل از ابن‌سعد زهرى، الطبقات الكبرى ج ٣، ص ١٣۵.

[56] بنت الشاطى، زينب بانوى قهرمان كربلا، ترجمه حبيب چايچيان (حسان) و مهدى آيةالله زاده نائينى، ص ١٠۵ - ١٠٧.

[57] مجله پيام زن، شماره ١۵٣، آذر ماه سال ١٣٨٣ش، مقاله «مدفن حضرت زينب (س)» ، سيد حسن فاطمى.

 

[58] وى همراه عمه و بانوى بزرگوار خود نفيسه بنت الحسن، همسر اسحاق مؤتمن به مصر آمد) . چهل سال آن بانو را خدمت كرد و سرانجام در مصر از دنيا رفت و در قاهره دفن شد. (عقيلة الطهر والكرم السيده زينب، ص ۵٨) .

[59] زينب الكبرى بطلة الحرّية، ص ٢١٨؛ السيدة زينب الكبرى عقيلة الامامة والولاية ص٢٧٠؛ المرأة العظيمة، ص ٢۵۵؛ أساور مِن ذهب در احوال حضرت زينب، ص ١٧۵؛ رياحين الشريعه، ج ٣، ص ٣۶.

[60] مرقد العقيلة، ص ٩٢ به بعد.

[61] زينب الكبرى بطلة الحرية، ص ٢١٨ و ٢١٩؛ السيدة زينب الكبرى عقيلة الامامة والولاية، ص ٢٧١ و ٢٧٢.

[62] پژوهشى پيرامون بارگاه حضرت زينب (س) ، ص ٧۴؛ عقيلة الطهر والكرم السيدة زينب، ص ١۵۶ و ١۵٧.

[63] پژوهشى پيرامون بارگاه حضرت زينب (س) ، ص ٧٣ و ٧۴.

[64] همان، ص ٧۴.

[65] زينب الكبرى بطلة الحرّية، ص ٢١٩.

[66] پژوهشى پيرامون بارگاه حضرت زينب (س) ، ص ٧۴.

[67] در كتاب‌هاى «چهره درخشان عقيله بنى‌هاشم، زينب كبرى» و «خصال الزينبيه» صفحات بسيارى به عنايات امامان معصوم (ع) به‌ويژه امام عصر (عج) نسبت به مرقد مطهر حضرت (زينب (س) در شام اختصاص يافته است.

[68] زينب الكبرى من المهد الى اللحد، ص ۴٠۴.

[69] سفرنامه ابن بطوطه، ج ١، ص ٩٩.

[70] احمد بن ابى‌طاهر مروزى (ابن‌طيفور) بلاغات النساء، ص ٢٣.

[71] زينب الكبرى من المهدى اللحد، ص ۴٠۴.

[72] زينب الكبرى بطلة الحرية، ص ٢١٩؛ السيدد زينب الكبرى عقيلة الامامة والولاية، ص ٢٧٣.

لینک کوتاه :