«فرحه الغرى» يكى از آثار گرانسنگ مكتوب درباره مرقد نورانى اميرمؤمنان (عليه السلام) است كه توسط سيد غياث الدين عبدالكريم بن احمد بن طاووس حلّى (رحمه الله) (متوفاى ۶٩٣) نگاشته شده است. موضوع اصلى اثر، بيان مجموعهاى از ادله براى اثبات وجود قبر حضرت على (عليه السلام) در نجف اشرف است. نويسنده همچنين به علل مخفى شدن قبر آن حضرت نيز اشاره نموده و در ادامه نيز چند نمونه از معجزات و كرامات مرقد اميرالمؤمنين (عليه السلام) را ارائه كرده است.
«فرحه الغريّ» همواره مورد اقبال و توجه علماى شيعه و شيفتگان اميرمؤمنان (عليه السلام) بوده و متن آن مرجعى براى همگان تلقى مىشود.
تلخيص اين كتاب از سوى علامه حلّى (متوفاى ٧٢۶) با نام «الدلائل البرهانية في تصحيح الحضرة الغروية» منتشر شده است.
اين كتاب به همت ملامحمد باقر مجلسى (متوفاى ١١١١ ق) به فارسى ترجمه شد تا عامه مردم از گنج نهان اين كتاب بهرهمند شوند. تلاش علامه مجلسى را بايد در كنار تأليف مجموعه كتب دينى و اخلاقى شيعه به زبان فارسى ساده، از سوى او در نظر گرفت؛ حركتى كه تا آن روز اهل علم كمتر تن بدان مىدادند؛ زيرا غالب تأليفات علما، به زبان رسمى و رايج در حوزههاى علمى اسلامى كه زبان عربى بود، انجام مىشد؛ زبانى كه غالبا نشانه علميت و توانايى مؤلّف نيز به شمار مىرفت. فارسىنويسى و ترجمه ميراث كهن شيعى توسط مجلسى، يك اقدام مبارك بود كه ساير علماى دين را نيز بدين حركت ترغيب مىكرد و ثمره اين نهضت ترجمه، آشنايى مردم ايران با معارف ناب اسلامى بود.
ترجمه «فرحة الغريّ» بارها منتشر شده و در سال ١٣٧٩ شمسى نيز اين كتاب به كوشش آقاى جويا جهانبخش و به همت نشر ميراث مكتوب به بازار نشر ارائه شد.
محتواى غنى اثر، به يك گزارش تفصيلى نياز دارد كه اميد است در شمارههاى آتى بدان پرداخته شود؛ لكن در اين نوشتار از مقدمهاى ياد مىشود كه مجلسى در آغاز ترجمه كتاب مرقوم داشته؛ متنى فاخر و حاوى عبارات زيبا در ستايش اميرمؤمنان على (عليه السلام) كه در ضمن معرفى كتاب فرحه الغرى آمده است:
بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم، الحمدللَّه منزل النّجف في الشّرف أعلى الدّرجات و جاعل مشرّفه بعد رسوله المصطفى أكرم البريّات صلوات اللَّه عليهما و على ذرّيّتهما ما استقرّت الأرضون و دارت السّموات.
و بعد، خادم خدمه اخبار ائمّه اطهار، محمّد باقر بن محمّد تقى - حشرهما اللَّه مع مواليهما الأخيار - معروض رأى انور برادران ايمانى مىگرداند كه چون طاووس خوشخرام بوستان نجابت و شرافت، و عندليب خوشالحان گلستان براعت و بلاغت، مقرّب ملك قدّوس، سيد عبدالكريم بن طاووس - حشره اللَّه مع آبائه الطّاهرين - كه از افاخم سادات كرام و اعاظم علماى اعلام اماميه است، كتابى در تعيين مضجع شريف و مدفن منيف «سلطان سرير ارتضا، پادشاه اقليم اجتبا، صدرنشين ايوان خلافت، شهسوار ميدان شجاعت، فرمانفرماى عوالم غيب و شهود، علّت غائى ايجاد هر موجود، مخاطب به خطاب مستطاب أَنَّما يرِيدُ اللَّهُ، مقصود كريم أَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّهِ، نوازش يافته تكريم كريم إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ ، نواخته منصب والاى وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ، رفيع قدرى كه سپهرش كمينه غلامى است، هر صبح و شام از گرده مهر و ماه جيرهخوار، و ملك جهان در نظر همّت والايش خرده عطائيست بسى كمقدر و بىاعتبار، مالك و رضوانش دو خادم فرمانبردار، جبرئيل و ميكائيل به منصب ركابداريش در افتخار، جبين آدم افروخته نور انورش بود كه مسجود ملائكه هفت آسمان شد، و شفاعت اسم اقدسش بود كه نوح را در غرقاب اضطراب كشتيبان شد، كشتى نوح تا التجا به دولتسرايش نياورد، بر جوديش قرار ندادند، و ابراهيم خليل تا پناه به نام جليلش نبرد، خطاب يا نارُ كُونِى [برداً و سلاما] به آتش نفرستادند. اگر يعقوب است، به بوى پيراهن محبّت او بيناست و اگر يوسف است، به شفاعت او از حبس رهايى يافته؛ متمكّن بر سرير كَذلِكَ مَكَّنَّا ست؛ موساى كليم كه خطيب طور مناجات است، به منصب عصاداريش ممتاز، و روح اللَّه با همه تعظيم به سپهسالارى عسكر فرزند سعادتمندش سرافراز، سليمان به دعاى رَبِّ هَبْ لِى با صد زارى منصب مهرداريش از خدا خواسته، هر پيغمبرى بهر روشنايى آن درگاه، چهره به نور تولّايش برآراسته، زهى بار يافته سرادق لو كشف كه بىحجاب و نقاب در مقام لم اكن لاعبد ربّا لم اره.
مشغول عرض نياز است، و حبّذا باب مدينه علم كه بىواسطه ملك و كتاب، درهاى وحى بر خاطر حقيقتبينش باز است؛ به ته جرعه جام محبّتش انبيا در شورند، و به ريزه خاك انعامش عالميان معمورند؛ مسبّحان ملأ اعلى، تسبيح ازو آموختهاند، و قدسيان ملكوت سما، آيين عبادت ازو اندوختهاند؛ عندليب فصاحت، واله گلرخان گلشن ضمير، الهامپذيرش و طاير سماحت پيوسته بر شاخسار كف عديم النّظيرش؛ ابر نيسانى به وصف سخايش رطب اللّسان گرديده كه پيوسته گهربار است، و قلزم به امّيد عطايش كف خويش گسترده در مقام عرض احتياج و اضطرار است؛ شهسوارى كه چون قدم در ميدان شجاعت نهادى، جانهاى مشركان وداع گفتى و سرها فراق بدنها جستى، و چون صدا به تكبير حرب بركشيدى، مرغ جانها از آشيان بدنها رميدى؛ از جويبار آبدار ذوالفقار دوست و دشمن را نصيب؛ دوستان را رو تازه كردن؛ دشمنان را دست از لوث جان شستن؛ نفاع ميغش را بر زمين و آسمان منّت؛ پشت زمين را از بار رخسار سبك كردن؛ گوش فلك را از ناخوش آواز مشركان رهانيدن؛ معراج قريش در رفعت بسى از عرش بالاتر - اعنى دوش رسول -؛ مهد استراحتش در عزت رهى از كرسى بلندپايهتر - يعنى كنار بتول -؛ كسى كه منصب سليمانيش يافته، ملك سليمان را كجا در نظر مىآورد، و كسى كه به غلامى قنبرش سرافراز گرديده، كيكاووس را از غلامان خود مىشمارد؛ آن پرورش يافته كنار حجر اسماعيل، شفابخش زمزم و شرفافزاى مقام خليل؛ مرهمنِه جراحتهاى سينه رسول؛ ، غمگسار خاطر حزين بتول؛ ضعيفان امّت را پشت و پناه؛ گناهكاران امّت را امّيدگاه؛ شرف اعاظم و اشراف؛ غصن دوحه طيبه عبد مناف؛ اعنى اميرالمؤمنين و امام المتّقين و يعسوب الموحّدين، اسداللَّه الغالب علىّ بن ابىطالب - صلوات اللَّه عليه و على أخيه و زوجه و أولاده الطّاهرين -» تأليف نموده و به «فرحة الغرىّ» موسوم گردانيده و بر اختلافى كه در آن عصر در ميان سنّيان و مخالفان در اين باب بوده و بعضى مىگفتهاند كه آن جناب را در خانه خود مدفون ساختهاند و بعضى در مسجد كوفه و بعضى در قصر الاماره كوفه و بعضى در رحبه كوفه و بعضى از جهّال شيعه و سنّى مىگفتهاند كه در بغداد كهنه مدفون گرديده، پس سيد جليل مزبور كتاب مذكور را براى رفع اين اختلاف تأليف نموده و اخبار متواتره از طرق خاصّه و عامّه و شواهد عقليه و نقليه بىشمار كه دلالت دارند بر آن كه آن وصى و خليفه سيد انام و برگزيده ملك علّام، در نجف اشرف در همين موضع مقدّس كه مزار كافه انام و مطاف خاص و عام است مدفون گرديده، در آن كتاب ايراد نموده و چون كتاب مزبور مشتمل بود بر فوايد جليله و زيارات شريفه و ادعيه معتبره و معجزات غريبه كه در اكثر كتب متداوله مذكور نيست، بعضى از دوستان ايمانى و برادران روحانى از فقير استدعا نمودند كه آن را به لغت فارسى ترجمه نمايم تا نفعش عام و فوايدش تمام باشد. لهذا از جهت رعايت حقوق ايمانى، اجابت ايشان را لازم دانسته به عبارات قريبه به افهام ترجمه نمودم.
ومن اللَّه الاستعانة في جميع الأمور.