آنچه میخوانید، خلاصهای از جلسة تفسیر قرآن حضرت آیت ا... باقری کنی در جمع دانشآموختگان دانشگاه است .این متن ادامه بحث محکم و متشابه در قرآن، مندرج در مجله شماره 38 پیام صادق میباشد. متن حاضر را دکتر عباس نقیئی دانش آموخته و عضو هیأت علمی دانشکده الهیات ، معارف اسلامی و ارشاد، نگارش و باز نویسی کرده است.
بسم الله الرحمن الرحیم
«هو الذی انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هن ام الکتاب و أُخر متشابهات فامأ الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه و ابتغاء تأویله و ما یعلم تأویله الا الله و الراسخون فی العلم یقولون آمنا به کل من عند ربنا و ما یذّکّر الا اولواالالباب» (آل عمران 7)
آیه فوق ضمن آنکه قرآن را به دو قسمت کرده، برای هر قسم حکمی بیان نموده و آثاری بر آن مترتب کرده است. این دو قسم عبارت است از محکمات و متشابهات. محکم به آیهای گفته میشود که کاملاً قابل فهم است و در دریافت مراد آن اشتباهی رخ نمیدهد. چند پهلو و دارای معانی متعدد هم عرض یا در طول یکدیگر نیست. ملاحظه فرمایید: گاهی کلمهای به کار میبریم ولی معنای مطابقی آن مورد نظر نیست، بلکه لازم معنا را اراده میکنیم. میگوییم خورشید اما قصدمان نور خورشید است. گاهی هم معنای کنایی مورد نظر است. مثلاً میگوییم فلانی دست و دل باز است یعنی کریم و بخشنده است. اینجا واژگان دست، دل و باز بودن به معنی مطابقی خود به کار نرفته است. مثال قرآنی آن کریمه(یدالله فوق ایدیهم) است که کنایه از قدرت خداوند است. در این گزاره، واژگان به کار رفته معنای مطابقی ندارند تا تصور نشود خدای متعال نیز همچون سایر مخلوقات خصوصیات مادی دارد. آیات محکم چنین نیست و شبههای را به دنبال ندارد. بنابر این، محکمات، نقش مرجع و میزان را دارند و به تعبیر خود قرآن، ام الکتاباند. ام به معنای مرجع بودن است. در زبان عرب مادر را«ام» میگویند زیرا کودک به او پناه میبرد؛ مرکز و پایتخت را ام القری گویند چون بقیه شهرها تابع آن هستند. عبارت«و اخر متشابهات» معرف بخش دوم یعنی آیات متشابه است. تشابه از ماده شبه و شبه و شَبیه است یعنی آیهای که انسان را به اشتباه میاندازد. ممکن است شنونده از یک کلمه چند معنا برداشت کند. این تشابه یا به این علت است که اساساً سطح مطلب بالا است و الفاظ بیش از این کشش ندارد یا گوینده مصلحت دانسته سربسته و چند پهلو سخن بگوید. قرآن میفرماید: افراد فرصت طلب و مریض القلب برای رسیدن به مقاصد خود به این قبیل کلمات استناد میکنند. کج اندیشان در مواجهه با قرآن نیز به متشابهات آن توجه دارند؛ آن هم نه به قصد فهمیدن قرآن، بلکه برای گمراه کردن دیگران و فتنهانگیزی دست به چنین کاری میزنند و چون از راه محکمات به مقصود خود نمیرسند، دست به دامان متشابهات میشوند.
در آیه مورد بحث سخن از تأویل به میان آمده است. لازم است دو چیز را بدانیم. اول اینکه تأویل چیست و دوم چه کسی عالم به تأویل است؟ در آیه 7 سوره آل عمران به روشنی اشاره شده است که خدای متعال عالم به تأویل است اما آیا غیر از خدا، کسان دیگری هم تأویل را میدانند یانه، موضوعی است که مورد بحث و مناقشه زیادی قرار گرفته است. قول مشهور بین شیعه آن است که حرف(واو) در عبارت: «الا الله و الراسخون فی العلم» حرف عاطفه است و لذا علم به تأویل منحصر به خدا نیست. قول مشهور در میان اهل سنت و نظر تعداد کمی از علمای شیعه این است که(واو) را استینافیه میدانند. البته هر دو قول شواهدی نیز در روایات دارد اما اگر تدبر کنیم معنای دوم قویتر است. باید توجه داشت اگر گفتیم، راسخون، تأویل نمیدانند به این معنی نیست که محال است بدانند بلکه این آیه دلالت نمیکند که آنان تأویل را میدانند. اگر از مدارک دیگر از جمله آیات دیگر چنین به دست آید که راسخان نیز عالم به تأویل هستند منافاتی با این آیه ندارد زیرا ممکن است کسی چیزی را ذاتاً نداشته باشد اما دراختیار او قرار دهند. قدر متیقن آن است که خدای متعال ذاتاً واجد است و غیر او ذاتاً فاقد و این امر با تفویض علم تأویل به غیر خدا منافاتی ندارد. غیر خدا، اگر بخواهد بداند باید به مدد الهی بداند. نظیر علم غیب که غیر خدا فاقد آن است اما امکان تفویض آن وجود دارد؛ چنانچه قرآن نیز از آن خبر میدهد. مثال عینیتر مسأله (احیاء اموات) است که غیر خدا بالاصاله چنین قدرتی ندارد اما ممکن است خدای متعال این قدرت را به کسی بدهد؛ چه اینکه در اختیار حضرت عیسی علیه السلام قرار گرفت:
«تحیی الموتی باذنی»
اگر قول به عطف را بپذیریم طبعاً (راسخون فی العلم) معطوف است و عالم به تأویل و در این صورت جمله(یقولون) حال است یعنی(قائلین) چه میگویند؟ میگویند همه قرآن از نزد پروردگار است. اگر دقت کنیم متوجه خواهیم شد که در عبارت(آمنا به کل من عند ربنا) یک نوع قیاس مشتمل بر مقدم و تالی است که تقدم و تأخری در آنها صورت گرفته، به این معنی که (آمنا) حکمی است که بر(کل من عند ربنا) مترتب میشود و لذا نظم صناعی آن به این صورت است(کل من عند ربنا فآمنا) همان اندازه که محکم از ناحیه خداست، متشابه هم از جانب اوست با این تفاوت که معنی محکم را میفهمیم. و معنی متشابه را نمیفهمیم. این معنا با استینافیه بودن(واو) سازگارتر است. اگر واو عاطفه باشد یعنی راسخون هم تأویل میدانند لذا محکم و متشابه برای آنها فرقی ندارد. متشابه هم برای آنها محکم و دارای رتبه واحدی است؛ در حالی که زبان آیه چنین است که راسخان میگویند(ما به متشابه هم ایمان داریم). گویی رتبه متشابه پایینتر از محکم است یعنی راسخان معترفند که اگر چه دلالت متشابه همچون محکم، روشن نیست اما ما بدان ایمان داریم. به عبارت دیگر اینان اعتراف میکنند که متشابه را نمیفهمند و در عین حال آن را از جانب خدا میدانند. در واقع اعتراف به ندانستن است یعنی میدانند که نمیدانند. جهلشان، جهل بسیط است نه مرکب. لذا اعتراف به جهل و توقف در اموری که نسبت بدان آگاهی ندارند عین دانایی و آگاهی است و از این رو مفتخر به لقب(راسخون فی العلم) شدند. ممکن است تصور شود اگر (واو) را عاطفه نگیریم لازمة آن سلب علم از ائمه است. این تصور درست نیست، زیر از سایر ادله نقلی و عقلی علم آنان به تأویل اثبات میشود(البته علم إفاضی نه أصالی: دقت شود). شکی نیست که ائمه مصداق انکارناپذیر مطهرون در آیه(لا یمسّه الا المطهرون) هستند چرا که در سوره احزاب فرمود: انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً) پس اینان به لب قرآن رسیدهاند و تفسیر و تأویل آن را میدانند.
اما اینک نوبت آن است که ببینیم تأویل چیست؟ برای تأویل معانی مختلفی ارائه شده است:
اما دو تعریف از بقیه معروفتر و مناسبتر است. اول معنای خلاف ظاهر؛ یعنی کسی چیزی بگوید و معنای مخالف ظاهر آن را اراده کند. دوم معنای مطابقی خارجی؛ یعنی همان واقعیتی که لفظ از آن حکایت میکند. اگر سخن از گذشته است تأویل آن همان رویدادهای گذشته است و اگر سخن از آینده است تأویل آن وقایعی است که در آینده اتفاق خواهد افتاد. اگر قرآن میگوید(یوم یأتی تأویله) یعنی روزی که تأویل قیامت خواهد آمد؛ یعنی واقعیت خارجی قیامت. در واقع قرآن به ما خبر میدهد که واقعیت خارجی قیامت را خواهید دید و نجاتی از آن متصور نیست(لیس مصروفاً عنهم). در مواضع متعددی از سوره یوسف که سخن از تأویل به میان آمده، مراد یک سلسله واقعیات خارجی است. هنگامی که حضرت یوسف علیهالسلام به اوج عزّت و شوکت رسید و برادران در پیشگاه او به خاک افتادند، قرآن از زبان یوسف میگوید(هذا تأویل رؤیای) یعنی تأویل یا تعبیر خارجی خواب یوسف که دیده بود 11 ستاره به او سجده میکنند، تأویل آن خواب این واقعیت خارجی است. تأویل خواب زندانیان که با یوسف بودند یا تأویل خواب عزیز مصر همه و همه گویای واقعیاتی است که در آینده اتفاق افتاد. یوسف صدیق خواب دوزندانی را چنین تأویل کرد که یکی نجات خواهد یافت و دیگری کشته خواهد شد و چنین هم شد. خواب عزیر مصر و حکایت هفت گاو چاق و لاغر را به هفت سال فراخی و هفت سال قحطی تأویل کرد و همان گونه شد. قرآن کریم این واقعیات خارجی را تأویل نام مینهد بنابراین تأویل، یک حقیقت خارجی است نه یک امر لفظی، تفسیر یا معنای خلاف ظاهر. تأویل قرآن حقایقی است که الفاظ کتاب از آن خبر میدهند، حقایقی که قرآن از آنجا نشأت گرفته است«انا جعلناه قرآناً عربیاً لعلکم تعقلون و انه فی ام الکتاب لدینا لعلیّ حکیم»(زخرف 3 و 4) اساساً قرآن از جایگاهی بلند تنزیل یافته و فروفرستاده شده است تا قابل فهم و تدبر شود خدای متعال حقایق بلندی در کسوت الفاظ و در قالب کتابی ملفوظ بر ما عرضه نموده و این الفاظ حاکی از آن حقایق است. تفسیر با الفاظ سروکار دارد و تأویل با نفس آن حقایق.
ذکر این نکته نیز ضروری است که تأویل خاص متشابهات نیست. همه قرآن تأویل دارد چرا که فرمود(یوم یأتی تأویله) یعنی تأویل قرآن و نه فقط تأویل متشابه نمونه تأویلی که در قیامت ظاهر خواهد شد حقیقت و باطن اعمال است.مثلاً، اگر قرآن غیبت کردن را مساوی با خوردن مردار برادر میداند یعنی حقیقت این عمل کشتن و نابود کردن در قیامت ظاهر میشود. بعضیها باید بروند و ببینند و عدهای هم ممکن است در همین دنیا باطن عمل را مشاهده کنند. پس تأویل، امری خارجی است. در این دنیا، گویا عکس اشیا را میبینیم و در قیامت خودش را: «لقد کنت فی غفله من هذا فکشفنا عطاءک فبصرک الیوم حدید» شاید این مسأله با تجسم اعمال مناسبت داشته باشد؛ یعنی انسان بهشت و جهنم را با اعمال خود میسازد. ثواب و عقاب انسان همان کارهای اوست: و اتقوا النار التی وقودها الناس و الحجارة
خود شما و اعمالتان و بتهایی که میپرستید، همان آتش جهنم است.
یا اینکه میفرماید: کسانی که اموال ایتام را میخورند در واقع آتش میبلعند (ان الذین یأکلون اموال الیتامی ظلماً انما یأکلون فی بطونهم ناراً).(نساء/10) ان شاءا... بتوانیم در آینده بحث تجسم اعمال را نیز مطرح کنیم. و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.