×

خدا بسیار نزدیک است


تعداد بازدید : 1379     تاریخ درج : 1390/08/08

35

اشاره:

با خودم گفتم: درسته که بعضیا می گن، مردم اینقدر گرفتاری دارن که به این چیزا فکر نمی کنن اما اون طور که من یادمه این مراسم هر سال طرفدارهایِ بیشتری پیدا می کنه، خیلی ها از این هیاهو و سر و صدا خسته شدن و دنبال یه گوشه ی دنجی می گردن تا با خدای خودشون خلوت کنن، اما بهونه ای پیدا نمی شه الاّ اعتکاف. وسایلشم شکر خدا جوره و فقط باید یه جو همّت داشت و یه خروار اخلاص. برای همین راه افتادم تا ببینم نظر دیگرون چیه و چقدر در مورد اعتکاف اطلاعات دارن.

علی تهرانی، بیست و سه سالشه و دانشجوی رشته زیست شناسیه. تا حالا اعتکاف نرفته اما خیلی دوست داره که بره، از زمان شروعش خبر داره و تا حدودی اعمالش رو بلده، برام می گه: «قبل از اینکه شاغل بشم خیلی دوست داشتم برم. چون یه صفایی داره، آدم به خدا نزدیک می شه وقتی این اعمال رو انجام بده، مخصوصا برای خودشناسی و خداشناسی خیلی لازمه».

با مهدی خلیلی توی یه اغذیه فروشی مصاحبه می کنم. بیست و دو سالشه و فوق دیپلم رشته حسابداریه، اونم تقریبا اطلاعات خوبی در مورد اعتکاف داره، اما تا حالا معتکف نشده.

با چند نفر دیگه هم صحبت می کنم، اما اطلاعات جامعی در مورد اعتکاف ندارن.

خیابون رو رها می کنم و وارد راسته بازار قم می شم، یه بازار سنتی قدیمی با طاق های ضربی و بوی ادویه. زندگی تو بازار با سرعت بیشتری جریان داره، طاق های ضربی بازار رو از آسمون جدا کرده و برای همین بازار از همه جا تاریک تره. توی یه بازارچه فرش با آقای حاج جواد صحبت می کنم، ایشون از قدیمی های بازاره، شصت و پنج سال سالشونه، و تا حالا موفق نشدن که معتکف بشن، اما التماس دعا دارن تا خدا بهشون توفیق بده و به اعتکاف برن. از ایشون در مورد سازندگی اعتکاف و کسانی که اعتکاف بیشتر براشون لازمه می پرسم، ایشون می گن: «برای جوونا از همه ی اقشار سازنده تره، چون در این مراسم تهذیب اخلاق می شن و با دعاها و اذکار آشنا می شن و در اصطلاح اخلاقشون و رویه زندگیشون مؤثره».

از توی بازارچه فرش بیرون می یام و می رم تو بازار اصلی. یه جوون توجهم رو جلب می کنه.

اسمش امیر اخوانِ، طلبه ی ساله دومه و هجده سالشه. تا حالا چند مرتبه معتکف شده، معلومه بهش خیلی خوش گذشته که همه سؤالاتم رو با لبخند جواب می ده. اون می گه: «هر سال شب تولد امیرالمؤمنین(ع) بعد از برپایی جشن می ریم تإے؛ے جاهامونو مشخص کنیم، به همراه بچه ها در اعتکاف بودن خیلی صفا داره و جالبه» امیر چند سالِ متوالی معتکف شده و دقیقا از احکام و آداب اعتکاف باخبره، تازه چند تا خاطره ی خوب هم دارم که برام تعریف می کنه:

«پارسال یه جمعه افتاد توی مراسم، ما هم چون فهمیدیم با شرایطش اشکال نداره، رفتیم نماز جمعه. اما سریع حرکت می کردیم و زیر سایه نمی رفتیم تا اعتکافمون به هم نخوره. یادم می یاد وقتی به مسجد برگشتیم احساس کردیم به خونه ی خودمون وارد شدیم».

اون باز هم در مورد مراسم می گه:

«شب رحلت حضرت زینب(س) حسابی عزاداری کردیم و استفاده بردیم و شب آخر که شب مُزده، همه ی مردم حال و هوایِ عجیبی داشتن، اینا همش برای من خیلی جالبه» ازش تشکر می کنم و می رم توی یه مغازه.

این یکی حرفاش با همه متفاوته، اصلا اعتکاف رو یه جورِ دیگه دیده، اسمش علیِ مرندیِ. دیپلم داره و 34سال سن. ازم می خواد به طور کلی صحبت کنه، تا حالا هم چند دفعه معتکف شده، به نظرش هر کسی اعتکاف رو توی دل خودش داره، عاشقِ تنهائیه، تنهائیِ خودش با خدا، اما می گه: «چون خدا گفته بیایید خونه ی من مسجد جایِ بهتریه برای مهمونی خدا، اعتکاف برای خودسازیه و یه کمی دور شدن از دنیا قشنگه هر چند کم باشه» اَزش می پرسم: یعنی شیوه اعتکاف رو دوست نداری؟ و جواب می ده: «وقتی توی اعتکاف دور و برت شلوغه مسئله ای نیست، چون زمانی که آدم عبادت می کنه به دور و برش کاری نداره و این شلوغی هم یه خوشحالی داره و هم یه ناراحتی. خوشحالی از اینکه با این همه آدم به مهمونی خدا رفته و ناراحتی از اینکه چرا زودتر نیومده و از قافله عقب مونده». می پرسم خاطره ی خاصی نداری؟ جواب می ده: «آخه حساب کنید، بین خود و خدای آدم خاطره ای می مونه که بشه تعریف کرد؟!» اما من بهش می گم: «این خودش قشنگترین خاطرس».

از بازار می رم حرم. حرم حضرت معصومه(س)، کریمه ی اهل بیت(ع) برای ما قمی ها نعمت بزرگیه. وارد حرم که می شی نسیم خنک معطر که به سر و صورتت می خوره، خودت رو سبک تر از هر وقت دیگه حس می کنی. بین جوونهایی که دارن با هم بحث می کنن یا درس می خونن می گردم، و با کمال بهرامی صحبت می کنم.

کمال بیست و پنج سالشه و سال ششم حوزه رو تموم کرده، تا حالا معتکف نشده، اما اطلاعاتش کامله و در مورد اعمال امّ داود حسابی توضیح می ده. وقتی ازش می خوام در یه جمله اعتکاف رو تعریف کنه می گه: «یکی از راه های رسیدن به خدا».

یه کمی اون طرف تر توی دست یه جوون کتابی در مورد اعتکاف می بینم، خوراکم رو پیدا کردم، اسمش محمد مهدی زمانیِ، دوم دبیرستان با 18سال سن. اعتکاف رو می شناسه، مخصوصا با خوندن اون کتاب. تنها کسیه که از تاریخچه اعتکاف صحبت می کنه؛ می گه:

«اعتکاف از انبیای ما به ارث رسیده. از حضرت نوح و اسحاق و یعقوب». وقتی بهش می گم یه جمله درباره اعتکاف بگو، می گه: «به نظر من آدمی که توی اعتکافه انگار پیش انبیا نشسته».

زیارتنامه رو که می خونم از حرم بیرون می یام. یکی از دوستانم رو می بینم. اول ازش سؤال می پرسم: «اعتکاف که رفتی؟» وقتی بعله رو می گه، سریع مصاحبه رو شروع می کنم:

«من محمد خوش لهجه، 25سال سن دارم و دیپلم تجربی هستم. اعتکاف سنّت حسنه ای یه که از زمان حضرت رسول(ص) وجود داشته و...» چون خیلی مفصل توضیح میده من فقط نکته های جالش رو می نویسم. «آدم تو اعتکاف جوون ها و نوجوون هایی رو می بینه که با اینکه سن و سال کمی دارن، یه جوری عبادت می کنن که آدم حال می کنه. اونا با اون روح لطیفشون از خدا برای خود و دیگران طلب مغفرت می کنند» بعد هم در مورد کسانی که این سنت حسنه رو ترویج کردن صحبت می کنه و به اونها دعا می کنه. از خاطره هاش می پرسم، می گه: «اعتکاف همش خاطرس، مخصوصا وقتی آدم تو سه روز این همه دوست خوب پیدا می کنه، خود من بهترین دوستم رو از اعتکاف پیدا کردم». ازش می خوام اعتکاف و توی یه جمله تعریف کنه می گه: «اعتکاف میان بری برای رسیدن به خداست» وقتی به حرفش فکر می کنم، می بینم راست می گه. بعد فکر می کنم که اعتکاف هم نعمت ارزشمندیه و خدای بزرگ و مهربون رو شکر می کنیم که برای بنده های خطاکارش راه بازگشت قرار داده. خدایا تمام بدی ها و تقصیرهای ما رو به بزرگی و خوبی خودت ببخش و به ما توفیق توبه، عبادت و اخلاص قرار بده... این یه پایان خوشی برای مصاحبه ی ما /... دُعامون کنید تو اعتکاف امسال... دُعا....

والسلام

کلمات کلیدی
خدا  |  آدم  |  اطلاعات  |  اسم  |  سن  |  کنه  |  اعتکاف  | 
لینک کوتاه :