×

دل هر شیعه بسوزد ز غم ویرانیت...


تعداد بازدید : 1390     تاریخ درج : 1390/08/08

32

جان عالم به فدای تو و زهرات، بقیع!

عطر جنّت وزد از تربت گلهات، بقیع!

دل هر شیعه بسوزد ز غم ویرانیتْ

هم به مظلومی و هم غربت زهرات، بقیع!

گر که گلدسته ندارد حرم محترمت

اشک ما دسته گل مرقد زیبات، بقیع!

عقده ی دل نشود باز، اگر خون بارد

دیده ها درغم مظلومی مولات، بقیع !

هر محبّی شنودنام امامان تو را

پرکشد مرغ دلت بهر تماشات، بقیع !

کربلا کعبه ی دل، کوی تو هم قبله ی جان

دل و جان، شیفته و واله و شیدات، بقیع!

با دل سوخته «فلاح» بگو بار دگر:

جان عالم به فدای تو و زهرات، بقیع!

ششم آیت حق

* مرحوم محمّد علی مردانی - تهران

چو دل بر رخ دلبری گشت شقایق

رهائیش باید ز قید علایق

...مرا مرغ دل گشته پا بند مویی

که بر تار او بسته جان خلایق

ولّی خدا، جعفر بن محمد

وصّی نبی، منبع فیض خالق

به ذات خداوند عالیّ اعلی

بربّ المغارب، بربّ المشارق

به حق همه انبیای مکرّم

به برهان قاطع، به قرآن ناطق

که جز احمد و عترت او ندانم

معین خلایق - چه سابق، چه لاحق -

بوَد بعد احمد، ششم آیت حق

که آراست دین را به تشریف صادق

حدیثش مسلّم، کلامش مُبَرهن

کرامات او فوق کلّ خَوارِق

مصون ماند شرع نبی با وجودش

ز سنگ حوادث، ز چنگ منافق

شداز قدرت منطقش خصم، رسوا

خصوص آن که بفروخت دین بردَوانِق

ز فِقهش کتاب و رسایل

به مصداق قران، به حسن السوابق

بوَد شیعه پاک اثنی عشر را

دل و دیده برحجّت عصر، شائق

چو «مردانی» آن کس که مهرش بجوید

به لطف عمیمش رجایی ست واثق

شیعه یعنی چهارده قرن انتظار

* محمد موحدیان (امید) - قم

شیعه یعنی روح عاشق داشتن

عشق را همپای منطق داشتن

شیعه یعنی منطق خوف و رجاء

هر دو را باهم مطابق داشتن

شیعه یعنی درک یک تاریخْ داغ،

با دلی شیدا و عاشق داشتن

شیعه یعنی غیرت و احساس و درک

خلق را مانند خالق داشتن

شیعه یعنی آشنایی با بلا

باغم، احساسی موافق داشتن

شیعه یعنی با علی درنهروان

تیغ بر فرق منافق داشتن

شیعه یعنی در سکوت و در خروش

گوش بر قرآن ناطق داشتن

شیعه یعنی فقه ناب جعفری

پیروی از صدق صادق داشتن

شیعه یعنی چهارده قرن انتظار

دل به وصل دوست، شائق داشتن

شیعه یعنی این که بر رغم نفاق

جمعی از یاران مشفق داشتن

شیعه یعنی شیوه ی شیخ مفید

در اصول و فقه و منطق داشتن

شیعه یعنی عروةالوثقی شدن

برفرج «امید» واثق داشتن

قرآن ناطق

* محمد موحدیان (امید)- قم

صادق که علوم باقری کامل کرد

موسی شد و سِحر سامری باطل کرد

گویی که دوباره حق بر او قرآن را

با شیوه ی فقه جعفری نازل کرد!

راز شفاعت

* محمد موحدیان (امید)- قم

مائیم و ولایت امام صادق

مرهون عنایت امام صادق

ای کاش شویم باعنایت به نماز

مشمول شفاعت امام صادق

با دلش زهر، چه کرده ست؟ خدا می داند!

* سید رضا مؤید - مشهد

داغ صادق، شرر سینه ام افروخته کرد

جگری سوخته، یاد از جگر سوخته کرد

جگری سوخته کز داغ، بر افروخته بود

باز هم از اثر زهر جفا سوخته بود

بر جگر، آن که ولایت به موالی، همه داشت

محنت کشتن اولاد بنی فاطمه داشت

آن امامی که لوای شرف افراخته بود

زهر منصور به جانش شرر انداخته بود

آه از آن روز که بگرفت ز طاغوت زمان

آتش از چارطرف، خانه ی او را به میان

وندر آن خرمن آتش، ولیِ ربّ جلیل

راه می رفته و می گفت: منم پور خلیل!

شعله را چون به درِ خانه تماشا می کرد

یاد آتش زدن خانه ی زهرا می کرد

آن که هم ظاهر و هم باطن ما می داند

با دلش زهر، چه کرده ست؟ خدا می داند!

روح دین بود، ولی بی تب و تابش کردند

شمع کانون و فابودکه آبش کردند...

خون پاک و کام ناپاکان کجا؟!

در سوگ شهادت حمزه سیّدالشهدا(س)

* غلامرضا سازگار(میثم) - تهران

تا به وصف «حمزه» بگشایم زبان

می سزد گردد سرا پایم زبان

حمزه، یعنی شیر شیران اُحد

خشم و فریاد دلیران اُحد

حمزه، یعنی یک جهان صدق و صفا

حمزه، یعنی جان نثار مصطفی

این شنیدم «هند» از خشم و غضب

کرد «وحشی» را به نزد خود طلب

گفت در این جنگ باشد کام من،

تشنه ی خون یکی از این سه تن

یا «محمد» را به تیغ خشم زن

یا «علی» یا «حمزه» را از پا فکن!

دید آن ناپاک در حین قتال

قتل «احمد» یا «علی» باشد محال

تاخت هر سو در صف میدان جنگ

کرد قصد جان «حمزه»، بی درنگ

حمله کرد از راه نامردی ز پشت

شیر شیران را به ضرب نیزه کشت

آن خروشان شیرختم المرسلین

پیکرش چون کوه شد نقش زمین

«هند» با خشم و غضب سویش شتافت

پهلویش را از دم خنجر شکافت

بس که زان مظلوم دردل، کینه داشت

آن جگر را در دهان خود گذاشت

خواست تا دندان فشارد، بی درنگ

آن جگر در کام او گردید سنگ

نور مهر و نارسفّاکان کجا؟!

خون پاک و کام ناپاکان کجا؟!

من ندانم داغ آن آزاد مرد

بادل پیغمبر اکرم چه کرد؟!

�?

دیده ام پرپر دو باغ یاس را

جسم «حمزه»، پیکر «عباس» را

داشت در دل داغشان را فاطمه

گه به صحرای «احد»، گه «علقمه»

سنگ و کوه ودشت و صحرا گریه کرد

برمزار هردو، «زهرا» گریه کرد

داغ آن، برقلب پیغمبر نشست

داغ این، پشت برادر را شکست

تا که باران ز آسمان آید فرود

برلب عباس از «میثم» درود

مناجات

اشاره:

شیخ بهاءالدین محمّد بن حسین عاملی از علما و دانشمندان مشهور دوره ی صفویه بود. وی که در دوران طفولیت از شام به ایران مهاجرت نمود، به تحصیل علم و کمال پرداخت و در علوم شرعی، ریاضیات، هیأت و نجوم سر آمد زمان خود گردید. شیخ در دربار شاه عباس، مقام و منزلت بسیاری داشت، امّا به علت بلندی طبع به مقام و جاه و منصب شیخ الاسلامی اعتنایی نمی کرد و بیشتر ایام خود را به سیر سلوک و سیاحت در آفاق و انفس می گذراند.

وی در شعر نیز دستی قوی داشت. دو مثنوی «نان و حلوا» و «شیر و شکر» او معروف است. کلیات شعر او نیز بارها به چاپ رسیده است.

دو دست دعا را برآور به زاری

دلا تا به کی از درِ دوست دوری؟

گرفتار دام سرای غروری

ز گلزار معنی، نه رنگی نه بویی

درین کهنه گنبد، نه هایی نه هویی

تو را خواب غفلت گرفته ست دربر

چه خواب گران است، اللّه اکبر!

دودست دعا را برآور به زاری

همی گو به صد عجز و صد خواستاری

الهی! به خورشید اوج هدایت

الهی، الهی! به شاه هدایت

الهی به زهرا، الهی به سبطین!

که می خواندشان مصطفی، قرةالعین

الهی به سجاد، آن معدن علم

الهی به باقر، شه کشور حلم

الهی به صادق، امام اعاظم

الهی به اعزاز موسی کاظم

الهی به شاه رضا، قائد دین

به حق تقی، شاه عسکر

بدان عسکری کز ملک داشت لشگر

الهی به مهدی که سالار دین است

شه پیشوایان اهل یقین است

که بر حال زار «بهایی» عاصی

سر دفتر اهل جرم و معاصی

که در دام نفس و هوا او فتاده

به لهو و لعب، عمر بر باد داده

ببخشای و از چاه حرمان بر آرَش

به بازار محشر مکن روسیاهش

برون آرش از خجلت روسیاهی

الهی! الهی! الهی! الهی!

کلمات کلیدی
شیعه  |  شیر  |  بقیع  |  حمزه  |  زهر  |  جگر  |  دل هر شیعه  | 
لینک کوتاه :