×

چراغها را روشن کنیم;گفتوگو با محمدرضا حاتمی (روانشناس)

دین میگوید: «شادی را با لیوان ننوشیم، بلکه خودمان چشمهی شادی شویم. این یک احساس فطری و درونی است که همهی ما میخواهیم شاد درست است که با فکر کردن به هدفها و رسیدن به آنها احساس شادی میکنیم، ولی بدون * ببینید خیلی وقتها برای شاد شدن نیازی به تغییر دادن دنیای اطرافمان نداریم، بلکه برای جور دیگر دیدن باید فکر کرد. پس برای رسیدن به شادی قرار نیست یک دنیا ابزار و امکانات اطراف خودمان جمع کنیم، * دین با جواب دادن به چراها، چراغ ذهن و فکرمان را روشن میکند. این بالاترین مرتبهی شادی برای یک انسان است. * ما تا به حال با به دست آوردن چیزی شاد میشدیم، ولی با عوض کردن این نگاه، با مسیر این هدف مملو از شادی و زیبایی است. زیادی هست که فقط با نور و روشن شدن چراغ دیده میشود، اما چگونه و چطور؟ چکار کنم؟ ببینید وقتی چراغ را روشن میکنیم و زیباییها را میبینیم و خیلی چیزها برایمان کشف باید دید دیگران چه میگویند و ایا کسانی هستند که به این سوالها فکر کرده باشند؟ فقط دین به این سوالها فکر کرده و جواب داده. ساده بگویم وقتی این نگاه عوض شد، تمام کارها زیبا و شاد هستند. چرا وقتی میشود این طور زیباییها را دید و شاد شد، خیلیها دنبال شکلهای ناهنجاری قبول کردم که برای رسیدن به شادی باید چراغ را روشن کنیم. * اول هم گفتم، دین این چراغ را روشن میکند. کنم؟ ایا در این قفس تاریک، دین چراغ آگاهی فکر مرا روشن میکند؟ * چون این شادی را دارند.

چکیده ماشینی


تعداد بازدید : 1844     تاریخ درج : 1390/08/08

12

نهم ربیع (روز شادی شیعه) بهانهای شد تا شادی را از نگاه دین ببینیم. برای اولین بار با یک روحانی روبهرو شدم که روانشناس بود. لبخند ملایمی به لب داشت. خیلی زود صمیمی شدیم و او از شادی برایم گفت. آن هم شادیی که دین برای انسانها میخواهد. گفت دین میگوید: «شادی را با لیوان ننوشیم، بلکه خودمان چشمهی شادی شویم.» در پایان وقتی از هم جدا میشدیم، با لبخندی پرسید: «راستی چشمهی شادی کجاست؟»

از خودِ شادی شروع میکنیم. شادی چیست؟ اصلاً میشود شادی را تعریف کرد؟

* اگر بخواهیم تعریف سادهای از شادی داشته باشیم، باید بگوییم حالتی است که هر انسانی آن را دوست دارد. این یک احساس فطری و درونی است که همهی ما میخواهیم شاد باشیم. شادی واکنش حسی ما در برابر چیزهایی است که نتیجهی مطبوع و خوبی برای ما دارند. هر چیزی که ما را به خواستههایمان نزدیک کند و پنجرهی بستهی اتاقمان را به روی آسمان باز کند، حس زیبایی در ما به وجود خواهد آورد که اسمش را شادی میگذاریم.

درست است که با فکر کردن به هدفها و رسیدن به آنها احساس شادی میکنیم، ولی بدون موفقیت چی؟ من هنوز موفقیتی به دست نیاوردهام، اما میخواهم شاد باشم. چه چیزی میتواند مرا به این شادی برساند؟

* ببینید خیلی وقتها برای شاد شدن نیازی به تغییر دادن دنیای اطرافمان نداریم، بلکه باید خودمان را تغییر بدهیم. دنیای ما بستگی به نوع نگاه ما دارد. در حقیقت دنیای ما را امکانات ما نمیسازد، بلکه باورهای ما میسازد

من میخواهم بدانم ایا در همین لحظه میتوانم جور دیگری دنیا را ببینم. بهتر بگویم. چیزهای فراوانی هست که من نمیبینم. خیلی چیزها دارم که نمیبینم، چطوری میتوانم آنها را ببینم؟

خیلی ساده است. ما الان در یک اتاق تاریک نشستهایم و هیچکدام از اشیاء اتاق را نمیبینیم. خیلی از زیباییها در تاریکی دیده نمیشوند. باید چکار کنیم؟ باید چراغ را روشن کنیم. برای جور دیگر دیدن باید فکر کرد. قدم اول برای شاد شدن، فکر و اندیشه است. برای تغییر دید، باید فکر و اندیشه را اصلاح کرد

پس برای رسیدن به شادی قرار نیست یک دنیا ابزار و امکانات اطراف خودمان جمع کنیم، بلکه باید فکر کنیم.

* بله. باید به خودمان و دنیای اطرافمان، به آدمها و اتفاقها فکر کنیم. آن وقت همهی اینها عوض میشوند. چون با فکر کردن و دیدن، اینها کشف میشوند. الان همه چیز مجهول است. آن وقت که شناخته شدند، زیباییهایشان دیده خواهد شد. یعنی این آگاه شدن و کشف کردن، مثل روشن کردن چراغ است. تا چراغ روشن نشود، زیباییها قابل دیدن و چشیدن نخواهند بود.

دین چه میگوید؟ چطوری این کار را میکند؟

* دین با جواب دادن به چراها، چراغ ذهن و فکرمان را روشن میکند. آن وقت با این روشنایی، دنیا کاملاً برای ما عوض میشود. در حقیقت خود ما عوض میشویم. راه دیده و زیباییها ظاهر میشود. این بالاترین مرتبهی شادی برای یک انسان است. حالا میتواند تمام لذتها را احساس کند.

چطوری باید شاد شد؟ چطوری میشود شاد زندگی کرد؟ اصلاً شاد باشیم یا نه؟

* چرا نباشیم. ولی برای رسیدن به شادی دو راه داریم. یکی راه درست و مثبت، دیگری راه نادرست و منفی. ما میتوانیم از هر دو راه به شادی برسیم، اما باید انتخاب کنیم، از کدام راه به شادی برسیم و چرا از آن راه. ما با رسیدن به خواستههایمان شاد میشویم. یک آدم تشنه وقتی آب گوارایی مینوشد، هم سیراب میشود، هم شاد.

یعنی رسیدن به هدفها؟ یعنی داشتن هدف میتواند تولید شادی کند؟

* بله. چون بدون هدف اصلا نمیشود حرکت داشت و کسی که حرکت ندارد، نمیتواند شادی را تجربه کند. شادی نوعی حرکت احساس در درون ماست. حتی فکر کردن به موضوعهای خوب میتواند موجب شادی شود. چون فکر کردن حرکتی است که وقتی به سمت موضوع مطلوبی میرود، تولید شادی میکند.

بله، انگار بدون عوض شدن آدمها و امکانات هم میتوان آنها را جور دیگری نگاه کرد. انگار همه چیز فرق میکند. چرا این طوری میشود؟ این جور دیگر دیدن چیست؟

* ما تا به حال با به دست آوردن چیزی شاد میشدیم، ولی با عوض کردن این نگاه، با اینکه هنوز چیزی به دست نیاوردهایم، شاد هستیم. چون وقتی با این دید نگاه میکنیم، میبینیم ما خیلی چیزها داریم که تا به حال نمیدانستیم. فقط رسیدن به هدف نیست که ما را شاد میکند. مسیر این هدف مملو از شادی و زیبایی است. اجازه بدهید سوالی مطرح کنم. ایا منی که الان اینجا نشستهام، در این لحظه، با همین امکانات هم میتوانم شاد باشم.

.

من قانع شدهام تا اینجا، اما هنوز دربارهی چراغ روشن کردن چیزی نمیدانم. اصلا این چراغ چیست و چطوری میشود روشنش کرد. من میدانم در این سرزمین تاریکیها و زیباییهای زیادی هست که فقط با نور و روشن شدن چراغ دیده میشود، اما چگونه و چطور؟ چکار کنم؟ فکر کنم؟ اما به چی و چطوری فکر کنم؟

* خیلی ساده. باید به پرسشها فکر کرد.

چراها؟

* بله. وقتی چراها را برای خودت مطرح کنی و پاسخشان را به دست بیاوری، دیگر جای تاریکی در ذهن نخواهی داشت. روشنایی میاید. در حقیقت چراغ با جواب به چراها روشن میشود.

نکند این همان چراهای بنیادی است؟

* بله. همان چراها. اینکه من کی هستم. اینکه اینجا چه میکنم و چرا اینجا هستم و اینجا چکار باید بکنم و به کجا خواهم رفت و چرا خواهم رفت.

من هنوز درست نفهمیدهام که این چراها چطوری ما را روشن میکنند؟

* فقط روشن نمیکنند، بلکه ما را راه میاندازند. اینها انسان را به حرکت وا میدارند. ببینید وقتی چراغ را روشن میکنیم و زیباییها را میبینیم و خیلی چیزها برایمان کشف میشود، دیگر نمیتوانیم بنشینیم و نگاه کنیم، بلکه راه میافتیم تا بچشیم. تا به هدفها و زیباییها برسیم و این یعنی نهایتِ شادی.

کمکم دارم متوجه میشوم، خودشناسی چگونه باعث شادی میشود. چطوری دنیا را قشنگ میکند و زیباییها را نشان میدهد. اما چطوری میتوان جواب این چراها را فهمید. خودم بفهمم؟

* اگر میتوانی بفهم، اما تنهایی نمیشود. باید از تجربههای دیگران هم استفاده کرد. باید دید دیگران چه میگویند و ایا کسانی هستند که به این سوالها فکر کرده باشند؟

ولی خیلیها به این چراها کاری ندارند که جواب سوالهای ما را بدهند. شما بگویید چه کسانی به این سوالها فکر کردهاند تا جواب سوال ما را بدهند.

* ببینید جواب سوالها را باید از مکتبهای بزرگ پرسید. چون مربوط به فکر و انسان میشود. اما خیلی از این مکتبها هم جوابی برای سوالها ندارند. در همین جاست که دینها مطرح میشوند. فقط دین به این سوالها فکر کرده و جواب داده. مکتبهای دینی تنها مکتبهایی هستند که جواب این چراهای شما را دارند.

یعنی دین میخواهد انسانها شاد باشند؟

* دین میخواهد انسانها واقعا شاد باشند. چراغهایشان روشن شود. قبلا گفتیم که شادی مثبت داریم و منفی. دیگران از راه منفی ما را به شادی میرسانند. یعنی فقط میخواهند احساس ما را تحریک کنند، اما دین روشی دارد که با روش دیگران فرق دارد. دین میخواهد اول ما زیباییها را کشف کنیم و ببینیم و آن وقت حرکت کرده و احساس کنیم. دین نمیخواهد ما زیبایی گل را در تاریکی ببینیم. آخر تا چراغ روشن نشود، زیبایی را مگر میشود دید و درست احساس کرد؟

انگار همینجا تفاوتِ شادی دینی با شادیهای دیگر معلوم میشود. دین چراغ را روشن میکند، تا ما با چشمانمان ببینیم و همهی زیباییها را بچشیم، اما دیگران جور دیگری میروند. تفاوت دین را با دیگران میتوانید مشخص کنید؟

* دیدیم که دین از چراها شروع میکند. از فکر. امام علی (ع) میگوید: «عقل رهبر فکرهاست و فکرها رهبر قلبها و قلبها رهبر حواس و حواس رهبر اعضاء بدن.» دین از عقل و آگاهی و روشنایی شروع میکند. فکر، قلب را به تپش در میآورد و قلب به احساسهای ما جهت میدهد و احساسها اعضاء ما را رهبری میکنند. دیگران این را نمیخواهند. نمیخواهند پرنده از قفس آزاد شود. میدانند انسان تشنه است، اما فقط به او لیوان لیوان آب میدهند. تشنگی انسان همیشگی است. پس آنها با لیوانهای آب نمیتوانند انسان را سیراب کنند، بلکه باید به او چشمه بدهند. دین انسانها را چشمه میکند و به دریا میرساند، ولی آنها نمیتوانند. دین میگوید چراغ را روشن کن و ببین و آنها میخواهند در تاریکی، زیباییها را برای ما توصیف کنند. خُب معلوم است برای دیدن زیباییها و حقیقت راهی جز روشن شدن نیست.

خدا میخواهد ما شاد باشیم؟

* همینطور است.

برای شاد شدن ما چکار کرده؟ چه امکاناتی داده؟

* قبلاً هم گفتیم، در شادی امکانات نقش کمی دارند. اولین کار خدا این بوده که توان و موهبتِ شاد شدن را در ما قرار داده. خواسته ما شاد باشیم که شاد شدن را به ما داده. خدا زیباییها را آفریده. ما باید روشن شویم تا آنها را ببینیم و با دیدن و احساس این زیباییها مَسرور شویم. خدا ما را بیهدف نیافریده. با کشف این هدف ما به حرکت در میاییم و با نزدیک شدن به هدف مَسرور میشویم. در همهی ما امکانات شادی هست. فقط باید خودمان را کشف کنیم. خودمان هستیم که به اشیاء اجازه میدهیم ما را شاد یا غمگین کنند. فرض کنیم الان دارد باران میاید. یکی از باران فرار میکند تا خیس نشود و اگر خیس شد، فحش به باران میدهد. یکی هم زیر باران میرود و فریاد شادی میکشد. باران فقط قطرههای آب است که از آسمان میریزد، اما دو نفر نتیجهی متفاوتی از آن میگیرند. ساده بگویم وقتی این نگاه عوض شد، تمام کارها زیبا و شاد هستند. راه رفتن، توی صف نانوایی ایستادن، دیدن پرواز پرندهها. دنیا همانی است که میبینی. خوب و بد نیست. هر طور ببینی همان گونه است.

برای همین است که آدمها با امکانات یکسان، نتیجههای متفاوتی از زندگی میگیرند؟

* بله. مهم نیست چقدر داریم و چی داریم. مهم این است که چگونه میبینیم و چطوری میفهمیم. شاعر میگوید:

این یکی در کُنجِ زندان مست و شاد/ وان دگر در باغ، ترش و بیمراد

چرا وقتی میشود این طور زیباییها را دید و شاد شد، خیلیها دنبال شکلهای ناهنجاری از شادی میروند؟ انگار میخواهند به زور شاد شوند.

* وقتی کسی نداند شکل زیبا و مداومتری از شادی هست، به دم دستیترین شادی روی میآورد. چون همهی ما ذاتا دنبال شادی هستیم و چون چراغی نیست تا مظاهر شادی را نشان دهد، فقط با چیزهایی که میتوانیم کورمال کورمال لمس کنیم، شاد میشویم. به سطحیترین شادیها روی میآوریم. مثل خیلی از شادیهایی که حیوانات هم با آنها شاد هستند. نمیگوییم اینها نباشد، اما انسان با لیوان لیوان آب سیر نمیشود. چشمهی شادی میخواهد.

چرا خیلیها به این کمها قانع شدهاند؟

* چون خودشان را کم میدانند. باور ندارند بیشتر از این هستند. خودشان را نشناختهاند. مثل پرندهای که به قفس عادت کرده و باور ندارد آسمانی هم هست و آزادی هم وجود دارد.

پرنده چطوری میتواند متوجهی آسمان شود و به این قفس تن ندهد؟

* وقتی وسعتِ دید پیدا کند. وقتی بفهمد وجودش برای این قفس خلق نشده و از خودش بپرسد این بالهای قشنگ به چه دردی میخورد. توی قفس که نمیشود پرواز کرد. پس باید باور کند، آسمانی هم هست که بالها برای آنجا ساخته شده.

قبول کردم که برای رسیدن به شادی باید چراغ را روشن کنیم. از کجا شروع کنیم؟

* اول هم گفتم، دین این چراغ را روشن میکند. دیدِ تو را عوض میکند و نورانی میکند.

راه حلهای دیگری هم هست. مثلا اگر شاعر بشوم، نگاهم عوض میشود. چرا دین را انتخاب کنم؟ ایا در این قفس تاریک، دین چراغ آگاهی فکر مرا روشن میکند؟

* مطمئن باشید همینطور است. چون دین اول از همه، از سوال و عقل و فکر شروع میکند، اما دیگران از نقطه شروع نمیکنند. برای همین همیشه نمیتوانند ما را سیراب کنند.

دین چکار میکند؟

* دین میاید و چراها را میپرسد. اگر هم چراها را خودت پرسیده باشی، میاید و جواب میدهد. با این کار عقل و فکر فعال میشود. وقتی جوابها را پیدا کردی، مطمئن باش چراغها روشن شده و آسمان دیده میشود. تاریکی کنار میرود. دیگران نتوانستهاند به آن چراها جواب دهند. خودِ انسان هم آنقدر زمان برای کشف جوابها ندارد. پس باید جوابها را سنجید و قبول کرد. دین نمیخواهد در ابتدا دکورِ خانه را عوض کند تا دلم باز شود و شاد شوم، بلکه میخواهد دیدِ من روشن شود که پروانه کوچکِ کنار پنجره و لبخندِ عابر پیاده را ببینم.

خیلی جاها دین هم خیلی از شادیهایی که دیگران حرفش را میزنند، قبول دارد. اینجا چرا دین را قبول کنیم؟

* چون دین میخواهد آدمها اول ببینند، بعد قبول کنند، اما آنها میخواهند ما توی تاریکی ندیده قبول کنیم. دین همچنین میگوید من بیشتر از این شادیها برایتان دارم. دیگران تضمین نمیکنند، شادیهای ما همیشگی باشد.

فکر میکنید چرا غربیها هر روز شکلهای تازهای از شادی را اختراع میکنند؟

* چون نمیتوانند با روشها و شکلهای قبلی انسان را سیراب کند. در غرب سوالهای بنیادی انسانها بیجواب مانده. برای همین به جای رساندن انسانها به شادی واقعی، آنها را فقط سرگرم میکنند تا این سوالها را از یاد ببرند. ببینید نیازهای ما فقط مربوط به جسم نمیشود. آنجا خیلی از نیازها و سوالهای روح ما بیجواب میماند.

نیازهای روح ما چیست؟

* جواب به چراها که موجب آرامش میشود. یک خیابان با ترافیک سنگین و شلوغ آدم را متنفر میکند، اما وقتی وارد حرم امام رضا (ع)، حضرت معصومه (س) یا جمکران میشوید، احساس آرامش میکنید و لبخند روی لبتان گل میکند.

چرا مکانهای مذهبی این احساس را به ما میدهند؟

* چون این شادی را دارند. این مکانها پر از انرژی مثبت است. همه دارند لبخند میزنند. گلدستهها رو به سوی آسمان کشیده شدهاند. در حرمها به زیباترین و قویترین باورهایمان فکر میکنیم. با خدا حرف میزنیم و پر از شادی میشویم.

چرا فکر کردن به خدا باعث شادی میشود؟

* چون وقتی به یادش میافتیم و به او فکر میکنیم، او را در کنار خودمان میبینیم که مراقب و همراه ماست. دوستِ ماست. وجودش به ما امید و نیرو میدهد.

فکر کردن به امام زمان چطور؟

* تقریباً تمام ملتها برای خودشان موعودی دارند. کسی که خواهد آمد. امام زمان (عج) میاید و الان هم حضور دارد. ما را میبیند و در کنار ماست و کمکمان هم میکند. فکر میکنید وقتی این نیروی عظیم و زیبا را احساس کنیم، چقدر شاد خواهیم شد؟ در لحظهی ظهور، سختترین و ترسناکترین چیزها زیبا میشوند. مثلاً مرگ که همه از آن میترسند. دین میگوید مرگ پایان انسان نیست، بلکه مثل پرواز در آسمان میماند. از دنیای قفس به آسمان میرویم و در آنجا پرواز را ادامه میدهیم.

خوشحال میشوم آخرین حرفتان را بشنوم.

* ما پرندههایی هستیم در قفسهای تاریک. باید چراغها را روشن کنیم و تلاش نماییم، پرواز کنیم. چون آسمان بسیار زیباتر است.

کلمات کلیدی
دین  |  چراغ  |  فکر  |  زیبا  |  شادی  |  شاد  |  روشن  |  چرا  | 
لینک کوتاه :