×

اگر نسل نو نجوشد، رهبر اگر علی(ع) هم باشد شکست قطعی است


تعداد بازدید : 889     تاریخ درج : 1390/08/08

12

ما در شرایطی هستیم که جوان های ما دو وظیفه دارند، و رهبران فکری و بزرگان این جامعه هم دو وظیفه. اوّلین وظیفة جوان آن است که شرایط خود را از راه تحلیل عمیق سیاسی درک کند. ایران شناس سیاسی باشد، جامعه شناس سیاسی باشد، دین شناس عقلی و علمی باشد، این معارف را درک کند. هر اندازه که میسور او بود، کوتاهی نکند. و هر اندازه مقدور او نبود، از صاحب نظران و اندیشوران کارشناس کمک گیرد.

وظیفة دوّم آن است که با مسئولان نظامی پیوند ناگسستنی داشته باشد؛ آنها جریان انقلاب را شرح دهند، جریان جنگ تحمیلی را شرح دهند، کیفیت دفاع مقدّس را تحلیل کنند، نا اَمنی محلّی منطقه ای را بازگو کنند، نا اَمنی بین المللی را تحلیل کنند تا اینها از گذشتة جنگ با خبر بشوند. اگر نسل جوان این چنین شد، قهراً از این ظرف خالی او و ظرفیت تُهی او، بیگانه یا با شبیخون، یا با تهاجم فرهنگی این را پُر خواهد کرد. چنان که مشکل نسل سوّم انقلاب برای علی بن ابیطالب(ع) زحمت های توان فرسا آفرید، که این نیازی هم به توضیح دارد که عرض می کنیم.

امّا دو وظیفة مسئولان بزرگوار این نِهاد (بسیج، سپاه) این است که هم خودشان گذشتة تاریخ را زمینة تحلیل وضع روز قرار دهند، و وضع جهان معاصر را خوب بررسی کنند؛ و هم آن سفارت و رسالتی که دربارة حفظ و نگهداری این امانت ها به عنوان نسل نو بسیجیان جان برکف به عهده دارند، از آن غفلت نکنند. روزگار همواره حرف تازه دارد. حرف تازه را با مبانی کُهن وقتی می توان درک کرد که انسان قدرت عبور داشته باشد. از مبانی گذشته به مبانی آینده سفر کند. به روز باشد و همواره در مسیر جریان قرار بگیرد، وگرنه آن کُهن برای او می شود کهنه و حرف کهنه و فکر کهنه هم انسان را کهنه می کند. انسان کهنه اندیش، بُو می گیرد.

شما می بینید اینکه دریا بُو نمی گیرد، آن آب فراوانی که دارد از یک سو، تمام این نهرهای بزرگ هم به او ختم می شود، از سوی دیگر، او همیشه تازه است، بُو نمی گیرد. نهر هم که بو نمی گیرد، برای آن است که آب بسته نیست، دائم است و جاری است. جریان با تعفّن هماهنگ نیست. این رکود است، این جُمود است، این تحجّر است که انسان را متعفّن می کند. اگر کسی در جریان گذشته بود، آمد در یک مدار بسته، در فضای محدودی ماند و رشد نکرد، این طلحه و زبیر درمی آید! سابقة مبارزاتی را علیه علی بن ابیطالب(ع) به کار می برد و در برابر امیر المؤمنین(ع) می ایستد. ولی اگر آن را به صورت یک نهر جَرَی پر جریان قرار بدهد، می شود مالک اشتر، می شود اباذر، می شود سلمان، می شود مِقداد، می شود عمّار، می شود سایر رزمندگانی که یا در پای رکاب رسول گرامی، یا در پای رکاب علی بن ابیطالب(ع) شربت شهادت نوشیدند. قرآن کریم فرمود: یک گروه اند که اینها در جریان اند و متعفّن نمی شوند، بَد بُو نخواهند شد. آن گروه کسانی اند که یا خودشان اهل تجزیه و تحلیل اند، همیشه حرف نو دارند، فکر نو دارند. اینها مثل چشمه اند. هرگز چشمه بُو نمی آید، چون هر روز حرف جدیدی برای گفتن دارد. هر روز جوشش دارد! یا آنها که نظیر استخر و حوض هایی اند که از یک طرف نهری به آنها متّصل است، از طرف دیگر هم مَصبّ ای دارند و بیرون می رود و خارج می شوند. اینها را از خارج آب می گیرند، ولی نگه نمی دارند، منتقل می کنند، در مسیر جریان اند.

فرمود: اگر کسی ـ این تَذکره است این موعظت است ـ لِمَنْ کانَ لهُ قَلبْ أو ألقَی السَّمعَ وَ هُوَ شَهید(1). فرمود: انسان یا صاحب دل باشد که از درون خودش می جوشد، مثل چشمه. یک انسانی که صاحب دل است، از دل کمک می گیرد، مایة علمی دارد و فروزان و پر فروغ است، این هرگز در مسیر تاریخ متعفّن نخواهد شد، بَد بُو نخواهد شد، بُو نمی گیرد، چون هر روز جریان تازه را می فهمد. اگر آن قدرت تحلیلی و عقلی و سیاسی را نداشت، لاأقل نظیر استخری باشد که از یک طرفی آب می گیرد، از طرفی هم به مزرعه می رساند. شما در آن بخش هایی که آب جاری کم دارند، می بینید. آنها یک استخری درست می کنند که این استخر از آن چشمه یا قنات یا چاه آب می گیرد، در خودش ذخیره می کند، امّا به مزرعه می دهد، به باغ می دهد. نگه نمی دارد که ببوید. اگر این چنین شد انسان آن قدرت تحلیل را نداشت، گوشش به حرف دیگران است. خِبرگان هستند که به منزلة قنات اند، به منزلة چاه اند، به منزلة چشمه اند، آب جوشان دارند؛ این آب جوشان را به این استخر می رسانند، او هم آب زلال بهره اش می شود، آن وقت از خود استمداد می کند، به مزارع دیگر می رساند، به نسل دیگر می رساند، به کودکان و نوجوان ها می رساند و مانند آن. این دو گروه اند که سالم اند؛ ولی اگر کسی نه مثل چشمه بود که از خود بجوشد، نه مثل استخر بود که از جای دیگر آب بگیرد، یا خشکسالی او را می ترکاند، یا اگر مختصر آبی هم دارد، همان جا می ماند و بُو می گیرد. فرمود: اگر کسی از گروه اوّل یا گروه دوّم نشد، یعنی این خصوصیت ها را نداشت، این متعفّن می شود. جامعه هم این چنین است. بسیجیان این چنین اند، جوان ها و نوجوان ها این چنین اند. بعضی ها قدرت عقلی دارند، قدرت تحلیلی دارند، می دانند در جامعه چه خبر است، خطوط را هم می شناسند، سخنان مقام معظّم رهبری را خوب تحلیل می کنند، سخنان مسئولان بلندپایة سیاسی را که در مسیر امام و رهبری اند خوب می شناسند، سخنان علما و روحانیتی که همراه امام و رهبری بودند و هستند و إن شآءَ الله با هم خواهند بود، می شناسند، می فهمند ، تحلیل می کنند. بعضی ها قدرت تحلیل ندارند، اینها مانند استخری اند که باید مرتبط باشند به این چشمه های جوشان، به این قنات ها، به این چاه های عمیق که بالأخره آب را از آنجا بگیرند و همواره سرسبز باشند، به مزارع برسانند. نه آن باشد و نه این، این یا می خشکد، یا اگر خدای ناکرده آبی داشته باشد، این بو می گیرد.

این فتح خرمشهر فراموش تان نشود، آن شکوه و جلال و شرف، این مبارزات فراموش تان نشود. این کشور به برکت این ایثار و نثار حسینی زنده بود، وگرنه آنها اگر آمده بودند، غارت کرده بودند، کشور را از حیثیت انداخته بودند، چیزی برای کشور نبود.

از اینجا من پیشنهاد می دهم؛ این برادران قسمت های خرمشهر، آبادان، این شهرهایی که در خطّ مقدّم جبهه بودند، مردان شان، پدران شان، پسران شان، نوجوان هایشان، همه اسلحه گرفتند، مرزداری می کردند. ماندن زن ها! خوب آن عراقی صدامّی بعثی وحشی که می آمد، کی باید از این زن ها حمایت می کرد جز خود این زن ها؟ حتماً شما تاریخ فداکاری این زن ها را بخوانید. اینها چند نفر را به هلاکت رساندند، چه قدر اینها اسلحه در دست گرفتند، چقدر با چوب و سنگ اینها جنگیدند! چه قدر اینها با این سنگ و چوب از ناموس خودشان دفاع کردند و شربت شهادت نوشیدند! اینها هم باید باشد. اینها را زینب کُبرا(س) پروراند، اینها را فاطمة زهرا(س) پروراند! شما جنگ های فراوان دیدید. بوسنی و هرزگوین را هم الآن دیدید، جنگ های جهانی اوّل و دوّم هم در تاریخ خواندید؛ خوب آن زنی که حاضر است با این وضع از خودش دفاع کند، تا آخرین نفس، تا آخرین چوب، تا آخرین سنگ، همین زن زینبی است دیگر! همین زن زهرایی است دیگر! خوب شما این را سؤال نکردید که بالأخره این زن ها را کی حفظ می کرد! همة مردها که رفته بودند مرز! پس این مکتب، مکتب شرف است. یعنی مکتب حسینی، مکتب شرف است. اینکه همة ما سعی می کنیم عزاداری حفظ بشود؛ البتّه عزاداری حافظ ماست، نه ما حافظ عزاداری! و شرف ما، افتخار ما، عظمت ما در این است که حسینی فکر بکنیم و زینبی زندگی کنیم و مانند آن، برای اینکه این گذشته از اینکه آخرت ما را هم تأمین می کند، دین ما را تأمین می کند، شرف دنیای ما را هم تأمین می کند، استقلال مان را هم تأمین می کند، آزادی مان را هم تأمین می کند، حیثیت ما را هم تأمین می کند! خوب اگر این شوق نبود و بیگانه ها آمده بودند و این کشور را غارت می کردند، به ناموس ما هتک می شد ، ما چه شرفی داشتیم در تاریخ؟ مگر الآن نیست! مگر کشورهای ستمدیده الآن نیستند در همین عصر تمدّن؟! همین مردمی که در ایستگاه میر آن همه ماهواره دارند، آن همه سفینه دارند، آنجا را به صورت یک ترمینال عادی درآوردند، مع ذلک از نظر غیرت و شرف زیر خطّ فقرند! و وجود مبارک رسول گرامی(ص) فرمود: اگر شما می خواهید چیز سؤال بکنید، از اهل شرف سؤال بکنید.

یکی از دعاهایی که به ما آموختند که بعد از نمازها می خوانیم، این است که: أعُوذُ بِکَ مِنْ عِلمٍ لا ینفَعْ وَ مِنْ قَلبٍ لا یخشَعْ وَ مِنْ نَفسٍ لا تَشبَع(2)و مانند آن. یعنی خدایا! آن علمی که به حال ما نافع نیست، ما از آن علم به تو پناه می بریم. و وجود مبارک رسول گرامی(ص) به ما فرمود: سَلُ اللهَ عِلمَاً نافِعاً وَ تَعَوَّذُوا بِاللهِ مِنْ عِلمٍ لا ینفَع. فرمود: از خدا علم نافع بخواهید، علمی که به حال شما سودمند باشد، از آن علم بهره ببرید، یعنی یا آن علم نظیر سحر و شعبده نباشد که سودمند نیست، یا اگر علم سودمند است در ظرفی قرار بگیرد که آن ظرف را تطهیر کند، یعنی جان شما را تطهیر کند. فرمود: سَلُ اللهَ عِلمَاً نافِعاً. بعد فرمود: اگر می خواهید علم سؤال بکنید، سَلُوا اَهلَ الشَّرَفِ عَنِ العِلم، فَإذا قالُوا فَکْتُبُوهُ فَإنَّهُمْ لا یطلِبُون. فرمود: شما از کسی که شریف است، دارای شرافت است، از او مطلب سؤال بکنید. کسی که هر روز یک بازی ای را می پذیرد، هر روز در یک خطّ است، دنیا آن را می فریبد، او هم خود را عرضه می کند، او خود را نظیر این میوه و جو و گندم از باب عرضه و تقاضا می فروشد. حرف را هم از قبیل سیب و گلابی می فروشد، یا از قبیل پیاز و سیب زمینی می فروشد. وقتی می بیند امروز پیاز خریدار دارد، پیاز می فروشد، سیب زمینی خریدار دارد، سیب زمینی می فروشد. خودش هم در حدّ پیاز و سیب زمینی است. خودش هم در حدّ میوه است، خودش هم در حدّ محصولات عادی است. اگر این چنین است، به او حرف گوش ندهید. آن روزنامه ها را نخوانید، آن مجلّه ها را نخوانید، آن سخنرانی ها را نشنوید. از اهل شرف حرف بشنوید. کم نیستند کسانی که ممکن است چهارتا چیز بدانند، چهارتا روزنامه بنویسند، چهارتا مجلّه بنویسند، چهارتا تریبون در اختیارشان باشد؛ یک روز با امام اند، یک روز علیه امام. یک روز با رهبری اند، یک روز علیه رهبری. یک روز با نظام اند، یک روز علیه نظام. دین، نظام، سیاست، استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی برای اینها در حدّ پیاز و سیب زمینی است! برابر تقاضا و عرضه می فروشند. فرمود: از اینها هیچ حرف نشنوید، از اینها هیچ حرف گوش ندهید، از اینها هیچ حرف نپذیرید. کسی که در تمام این مراتب گفت: «خدا» و با او ایستاد، گفت: «قرآن» و ایستاد، گفت: «اهل بیت» و با او ایستاد، گفت: «حسین بن علی» و ایستاد، حرف او را گوش بدهید.

شما در سورة مبارکة احزاب می بینید ذات أقدس إله مردانی را می ستاید که فرمود: وَ مَا بَدَّلُوا تَبدیلاً. شما در بسیاری از این اعلامیه های بزرگداشت مراسم شهدا الآن هم همین آیه را می نویسید: مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا مَا عاهَدُوا اللهْ عَلَیهْ فَمِنْهُمْ مَنْ‎ قَضی نَحبَهُ وَ مِنهُمْ مَنْ ینتَظِر وَ مَا بَدَّلُوا تَبدیلاً(3). فرمود: همة مؤمنین به حسب ظاهر این چنین نیستند. امّا رجال با ایمان خصوصیت شان این است که اینها دو قسم اند؛ بعضی ها دِین شان را ادا کردند، شربت شهادت نوشیدند، کارهایشان را انجام دادند. بعضی ها هم بی صبرانه منتظرند دِین شان را ادا کنند. نه آنهایی که رفتند پشیمان اند، نه اینها که ماندند، مردّدند. وَ مَا بَدَّلُوا تَبدیلاً. آن روز گفتند: استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی. امروز هم می گویند.

ولی شما دارید کسانی را که یک روز از همین دیوار لانة جاسوسی بالا رفتند، برای اینکه این مزدوران آمریکایی را در آن لانة جاسوسی، در سفارت سابق دستگیر کنند، اسیر کنند، عکس شان را هم دارید. طولی نکشید که آمدند، کم کم علیه امام و رهبری موضع گرفتند، تخطئه کردند. آن وضع را هم دارید. طولی نکشید که با بیگانگان رابطه پیدا کردند، با عنوان کشور فروشی، آن هم دارید. الآن هم عکس شان را با لباس زندانی در زندان دارید؛ این چهار تا عکس کنار هم است! این می شود استحالة فکری! خوب چه جور می شود یک روز انسان به عنوان حمایت از جمهوری اسلامی از دیوار سفارت آمریکا برود بالا به عنوان لانة جاسوسی تسخیر بکند، او را داشته باشید؛ از این طرف هم ببینید در برابر رهبری بایستد، در برابر اسلام بایستد، در برابر نظام بایستد! حاضر باشد به عنوان نظرسنجی کشورِ خودش را بفروشد، الآن لباس زندانی در تن اوست! پس این خطر همه را تهدید می کند. به ما فرمودند: اگر شما رنگی بخواهید بگیرید، بهترین رنگ، رنگ الهی است. صِبغَةَ الله را بگیرید که پاک نمی شود.

آنگاه در هر شرایطی انسان محفوظ است. وگرنه اگر مردم خوب فکر نکنند، رهبر اگر علی بن ابیطالب(ع) هم باشد، شکست قطعی است! خدا، خداست؛ مگر علی بن ابیطالب رهبری است که دوّمی دارد بعد از پیغمبر؟! یا دوّمی او قبلاً بود؟! یا دوّمی او خواهد آمد! ابن أبی الحدید از مورّخان بنام اسلام است. در شرح نهج البلاغه می گوید : تاریخ قبل از طوفان مُدوّن نیست، در دسترس نیست، تا ما رجال بزرگ آن سرزمین ها را بدانیم. ولی از طوفان نوح به بعد (این خیلی ادّعاست )! رجال سرشناس عالم را می شناسیم. گفت: من وقتی شروع کردم به شرح نهج البلاغه فکر می کردم کمتر از چهارده سال طول نمی کشد! ولی خدا را شکر، ده سال طول کشید. یک محقّق، یک مورّخ ده سال شب و روز زحمت بکشد، نهج البلاغه را شرح کند. این می گوید: از طوفان نوح به بعد رجال سرشناس عالم را ما می شناسیم. بالأخره هرکسی در هر فرقه و مذهبی که باشد، رجال بزرگ شان زبانزدند. چه مسلمان ها، چه یهودی ها، چه مسیحی ها، چه زرتشتی ها، چه لا مذهب ها؛ بالأخره این کمونیسم مارکس و اِنگلس شان شناخته شده است دیگر! لنین و استالین شان شناخته شده است. این می گوید: از طوفان نوح تا الآن نه در بین مسلمان ها مردی به عظمت علی(ع) آمد، نه در بین یهودی ها مثل او آمد، نه در بین مسیحی ها مثل او آمد، نه در بین زرتشتی ها مثل او آمد، نه در بین کافرها مردی به عظمت او آمد! اگر در حمایت از محرومان است، علی(ع) اوّل است. اگر در حمایت از فقرا است، علی(ع) اوّل است. اگر در سلحشوری و جنگجویی است، علی(ع) اوّل است. می فرماید: فَإنّی بِطُرُقِ السَّماءِ أعلَمْ مِنّی بِطُرُقِ الأرضْ(4) که او اصلاً همتا ندارد تا بگوییم علی اوّل است، دیگری دوّم! در این مسائل زمینی و بشری علی اوّل است. خوب؛ یک همچنین رهبری شکست خورد دیگر!! پس نگویید: ما رهبر داریم، امام داریم، مقام معظّم رهبری داریم، خدا همة اینها را با اولیایش محشور بکند و حفظ بکند، ولی رهبر اگر علی بن ابیطالب(ع) باشد، تا نسل نو در جریان نباشد، یا مثل چشمه نشود، یا مثل استخر زلالی که به چشمه وصل است نشود، این کشور شکست می خورد. مگر علی شکست نخورد؟! مگر سه تا جنگ را بر او تحمیل نکردند؟ مگر او را شهید نکردند؟ مگر زحمت های پیغمبر و علی(ع) را معاویه نگرفت؟ مگر بعد از معاویه حسن بن علی(ع) مسموم نشد؟ مگر بعد از معاویه کربلا تشکیل نشد؟! حسین بن علی را آن جور نکُشتند؟! مگر اَموی حکومت را به مروانی نداد؟! مگر مروانیان حکومت را به عباسیان ندادند؟ مگر عباسیان قرن های متمادی بر این مملکت مسلّط نبودند؟ مگر این سلسله های قجر و زند و پهلوی دنبالة سلسلة عباسی و مروانی و اَموی نیست؟! اگر در این کشور می گویند: رژیم 2500 ساله، چند قرنش را که اینها داشتند! همه اش که ساسانی و سامانی و اشکانی نبود. بخشی قبل از اسلام بود، ساسانیان؛ بخشی همزمان اسلام بود، سامانیان. آن ساسانی و سامانی و اشکانی یک سو، سامانی از یک سوی دیگر، از این طرف هم قجر و پهلوی و زند از سوی ذیل، این وسط ها را اینها داشتند. اینها حلقة مستوری بودند که این دودمان پهلوی را به ساسانی و اشکانی وصل می کردند، شدند رژیم 2500 سالة شاهنشاهی! به نام اسلام رژیم شاهنشاهی داشتند دیگر! آنها که نمی گفتند: حکومت اسلامی! اگر می گویند: رژیم 2500 سالة شاهنشاهی، چندصد سالش را که اینها داشتند. پس معلوم می شود اینها می توانند حلقة ارتباطی ساسانی و پهلوی باشند، اشکانی و پهلوی باشند، سامانی و پهلوی باشند، سامانی و قجر باشند. مشکل علی بن ابیطالب(ع) مشکل نسل سوّم است. وجود مبارک حضرت امیر(ع) می فرمود: دست من بسته است، من چه بگویم؟! خودم را معرّفی کنم که شما حرف من را باور نمی کنید! سوابقم را بگویم یادآوری کنید که سنّ تان اجازه نمی دهد. من در قبل از اسلام چه حالتی داشتم، در طلیعة اسلام اوّل کسی که اسلام را پذیرفت، من بودم. تنها من بودم که می دیدم پیغمبر در کوه حِرا مشغول عبادت است. اوّل مسلمان من بودم. سیزده سال در مکّه پیغمبر را من یاری کردم. وقتی هم که به مدینه آمدند، اوّلین سلحشور من بودم، اوّلین پرچمدار من بودم، اوّلین شمشیرزن من بودم، اوّلین یار و یاور من بودم. هر جا سخن از جنگ و نبرد و مبارزه و پیکار و ایثار و نثار بود، نام علی بود. اینها را که شما نشنیدید. اینها را هم که نمی دانید، حرف من را هم که باور نمی کنید! در اثر 25 سال خانه نشینی من، الآن شما سنّ تان 25 سال و 30 سال است دیگر! به این جوان ها خطاب کرد؛ فرمود: شما هرچه شنیدید از دشمن های ما شنیدید! دست من بسته است. نه سابقة من را دارید، نه حرف مرا باور می کنید، این ذهن های خالی شما را دیگران پُر کردند.

یک وقتی مقام معظّم رهبری دربارة عبرت های عاشورا سخن گفتند. عبرت های عاشورا همین است. چه جور شد یک جمعیت سی هزار نفری، قیام کردند که حسین بن علی(ع) را بکُشند و بهشت بروند! مگر این جمعیت از شام آمده بودند؟ این را بارها شنیدید که اینها از کوفه و اطراف کوفه آمدند. اینها همه مستمعان علی بن ابیطالب(ع) بودند. اینها پا منبر علی بن ابیطالب(ع) نشسته بودند. آن زن هایی هم که از اسارت زینب(س) لذّت می بردند، از کسانی بودند که سابقاً در مکتب زهرا(س) و زینب(س) درس خوانده بودند، عدّه ای از آنها از کوفه آمده بودند. اینها که از شام نیامده بودند که! تقریباً پنج سال هم مقرّ خلافت علی بن ابیطالب(ع) در همین کوفه بود. زینب(س) به عنوان دختر خلیفه از جایگاه با عظمتی برخوردار بود! فرزندان علی بن ابیطالب(ع) این طور بودند. خوب حالا یک کسی می آید دفاع مقدّس، این دفاعی که در قداست او، در طهارت او، در شرف بخشی او تردیدی نیست، این را به چالش بکشد. وقتی اینجور شد، معلوم می شود اینها با محسوسات دارند مبارزه می کنند.

یک وقتی گفتند : چرا شما اینقدر روز عاشورا، به سر و سینه می زنید؟ در جوابش گفتم: خوب پیغمبر(ص) به هزارها نفر در آن سرزمین غدیر فرمود: آنهایی که رفتند، برگردند؛ آنها که نیامدند، زودتر بیایند. من در اینجا کار دارم. همه دیدند پیغمبر در مکّه، در عرفات، در مِنی، در مشعر این همه فرصت بود، می خواست سخنرانی بکند، سخنرانی می کرد. الآن مگر چه خبر شد؟ در بیابان؛ اینجا نه جای سخنرانی است، نه منبری در کار است! آنروز یک عدّه پیاده، یک عدّه سواره، بودند و راه هم باریک بود، داشتند می رفتند. یا صد هزار، یا هشتاد هزار، یا هفتاد هزار نفر داشتند می رفتند، حضرت دستور داد: آنهایی که رفتند، برگردند. آنها که نیامدند، زودتر بیایند. اینجا دور هم جمع بشوند، از همین بار شتر و جَهاز شتر روی هم گذاشتند، به صورت یک منبر در آوردند، وجود مبارک علی بن ابیطالب(ع) را به همراه خود، کنار آن جَهاز برد و بالای جَهاز قرار گرفت سخنرانی کرد. وقتی به اینها گفتند: چرا شما عاشورا اینجور سر و سینه می زنید، گفت: شما آن جریان غدیر، آن جریان تاریخ که هزارها نفر از نزدیک دیدید پیغمبر علی بن ابیطالب(ع) را نصب کرد، گفت: بعد از من جانشین علی بن ابیطالب(ع) است، این را شما منکر شدید! ما ناچاریم وضع حسین بن علی(ع) را روز عاشورا اینجور با سر و سینه حفظ بکنیم که کسی اِنکار نکند. نزدیک بود عصر عباسی این را منکر بشوند! وقتی دیدند خون حسین بن علی(ع) گرفت، گفتند: حسین بن علی(ع) را که کسی نکشت! به این آیه استدلال کردند و گفتند: لَنْ یجعَلَ اللهْ لِلْکافِرینَ عَلَی المُؤمِنینَ سَبیلاً(5). خدا که کافر را بر مسلمان مسلّط نمی کند! در حالی که معنای آیه این است که: هرگز کافر نمی تواند مسلمان را مغلوب کند. دلیل با مسلمان است، حجّت با مسلمان است، برهان با مسلمان است، کافر دلیلی ندارد! معنای آیه این است. معنای آیه این هم این است که: هیچ مسلمانی حقّ ندارد کافر را به عنوان والی و ولی و سرپرست خود قرار بدهد. گفتند: اگر از شما سؤال کنند: اگر حسین(ع) را نکشتند، پس چی شد؟ گفتند: به اینها بگویید حسین بن علی(ع) مثل عیسی بن مریم(س) به آسمان ها رفت. این را همان سخنگویان عباسی گفتند. آنگاه وجود مبارک امام صادق(ع) فرمود: به اینها بگویید که: معنای آیه این است که: هیچ کافری دلیل و برهان ندارد که اسلام را باطل کند! و مسلمان ها هم حقّ ندارند کافران را به عنوان والی و ولی و سرپرست بگیرند! وگرنه کشتن فراوان است؛ بسیاری از انبیا را شهید کردند. این آیه را بخوانید: یقتُلُونَ النَّبیینَ بِغیرِ حَقّ(6). این آیه را بخوانید، بِقَتلِهِمُ الأنبیاءَ بِغیرِ حَقّ(7). این آیه را بخوانید: وَ کَأینْ مِنْ نًبی قاتَلَ مَعَهُ رِبیونَ کَثیراً(8). فرمود: این آیات را بخوانید که بسیاری از انبیا را کفّار شهید کردند، بسیاری از اولیا را کفّار شهید کردند، بسیاری از ائمه را کفّار شهید کردند. حسین بن علی(ع) را اینها کشتند. لذا در روز عاشورا همه به سر و سینه می زنند که دیگر جریان غدیر پیش نیاید و این را اِنکار نکنند! و نگویند: حسین بن علی(ع) به آسمان رفت! این خطر هست.

بنابراین انسان تا اهل استدلال نباشد، آن دین استوار نداشته باشد، تا دین محکم نداشته باشد، این خطر هست. ولو امام زمانش حسین بن علی(ع) باشد، یا رهبرش علی بن ابیطالب(ع) باشد، خطر شکست هست! مادامی که مردم اهل دقّت اند، اهل تحقیق اند، اهل درک اند، می فهمند و فداکاری می کنند. و همین را إن شآءَ الله شما داشته باشید، یعنی نشریه داشته باشید، مجلّه داشته باشید، روزنامه داشته باشید، اخبارتان را گوش بدهید؛

یک سمیناری بود، یک همایشی بود به عنوان همایش «هماهنگی دین و سیاست» در آذر 61 بود، یعنی بیست سال و اَندی قبل! در لندن برگزار شد، دکتر کلیم صدیق هم مسئول این همایش بود. بعد از اینکه سخنرانی تمام شد، یک کسی به من گفت: چند جمله ای با شما می خواهم صحبت بکنم! گفتم: بفرمایید! رفتیم یک کناری نشستیم، یک میز کوچک بود و دو تا صندلی، یکی آن طرف، یکی این طرف و، گفت: من در جایی زندگی می کنم که نه تنها اسم شهر من قابل شناختن نیست، اسم کشور ما هم قابل شناختن نیست! ما هر جا که می رویم، باید شناسنامه مان همراه مان باشد! دست کرد در جیبش و یک نقشه درآورد و روی میز پهن کرد و بعد دستش رفت به طرف اقیانوس کبیر که به تنهایی از تمام خشکی های روی زمین بیشتر است! نزدیک های قطب جنوب، یک نقطه ای بود، گفت: ما در این جزیره زندگی می کنیم! سلام ما را به مسئولان ایران برسانید. مردم این جزیره تشنة حرف ایران اند! ما نه رادیو داریم، نه تلویزیون. شما یک کاری بکنید که رسانه های شما حرف امام را، پیام امام را، پیام انقلاب را به اینجا برسانند ، ما بدانیم شما چه می گویید!

شما یک افسانه را در تعزیه های سابق شنیده اید که وقتی حسین بن علی بن ابیطالب(ع) شهید شد، مرغی آمد، بدن خود را و بال و پر خود را به خون مطهّر حسین بن علی(ع) مالید و با این خون رنگین کرد و قطراتی از این خون را به همراه خود گرفت و به شرق و غرب عالم رفت. هر جا یک قطره خون حسین بن علی ریخت، آنجا حسینیه و مسجد شد و مراکز دینی و تحقیق. این افسانه ای بود که قبلاً در تعزیه ها برای همة تماشاچی ها می گفتند! معنای افسانه این است: اگر در شرق عالم، در غرب عالم، در شمال عالم، در جنوب عالم یک مرکز مذهبی هست، این اثر خون حسین بن علی است. نه اینکه مرغی بود و پر و بالش را آلوده کرد. الآن هم همین طور است. صدور انقلاب این است. یعنی بعد از اینکه ایران اسلامی دفاع مقدّسش را پشت سر گذاشت، شهدایی تقدیم قرآن و عترت کرده است، آن مرغ های باغ ملکوت پرهای خود را در این خون ها قرار داده اند، رنگین کردند با این خون ها، بخشی از این خون ها را به همراه بردند و به اطراف عالم پخش کردند، آنجا شده مراکز مذهب! اگر شما می بینید احیاناً تظاهرات جدّی در اروپا هست، تظاهرات قبلی را هم می دیدید، تظاهرات فعلی را هم می بینید. علیه بوش دارند تظاهرات می کنند، اینجور تظاهرات را از ایران یاد گرفتند. بنابراین این خطر همیشه هست که اگر خدای ناکرده یک ملّتی اهل آگاهی نباشد، زود می شود او را فریب داد؛ با چهارتا تبلیغ، با چهارتا نوار، با چهارتا سی دی مبتذل یا با چهارتا عکس یا با چهارتا خِلاف می شود او را در برابر رهبر شوراند! و تنها مشکل علی بن ابیطالب(ع) این بود.

در نهج البلاغه است که کسی به علی بن ابیطالب (ع) پیشنهاد می دهد که شما از این جهت مسائل نظامی را اینطور تنظیم بکنید؛ فرمود: تو داری الآن به من می گویی؟! سنّ من از شصت گذشته. من چهل سال است دارم شمشیر می زنم، تو تازه مثل بُز برایم شاخ درآوردی؟! فَنَجَمْتُ نُجُومَ قَرنٍ ماعِزْ(9)! «ماعِز» یعنی بُز. پس داشتن امام، داشتن رهبر، داشتن ولی و والی نیمی از جریان است. اگر کسی رهبری مثل علی بن ابیطالب(ع) داشته باشد که دیگر دوّمی نخواهد آمد، مادامی که خودش یا مثل چشمه، یا مثل آن استخر پُر آب زلال نبود، این شکست می خورد. شما این نشریات تان، این محافل تان، این ادراک بسیجی بودن تان، این شعور انقلابی تان را إن شآءَ الله با تحلیلات سیاسی دارید، حرف ها و سخنان مقام معظّم رهبری کم نیست! راه هایی که علما تحلیل می کنند هم کم نیست! مجلاتی هم که این کسانی که راهیان راه امام و رهبری اند منتشر می کنند، کم نیست! شرافتمندان روحانی و بسیجی و نظامی هم کم نیست! شما هیچ حجّتی ندارید خدای ناکرده اگر از ایثار و نثاری که تا کنون کردید، غفلت کردید، هیچ حجّتی پیش خدا ندارید! به اندازة کافی شما دلیل دارید. وقتی به اندازة کافی دلیل دارید، تنها راه نجات تان ادامة همین راه است که دارید.

سوتیتر

روزگار همواره حرف تازه دارد. حرف تازه را با مبانی کُهن وقتی می توان درک کرد که انسان قدرت عبور داشته باشد. از مبانی گذشته به مبانی آینده سفر کند. به روز باشد و همواره در مسیر جریان قرار بگیرد، وگرنه آن کُهن برای او می شود کهنه و حرف کهنه و فکر کهنه هم انسان را کهنه می کند. انسان کهنه اندیش، بُو می گیرد. شما می بینید اینکه دریا بُو نمی گیرد، آن آب فراوانی که دارد از یک سو، تمام این نهرهای بزرگ هم به او ختم می شود، از سوی دیگر، او همیشه تازه است، بُو نمی گیرد. نهر هم که بو نمی گیرد، برای آن است که آب بسته نیست، دائم است و جاری است.

شرف ما، افتخار ما، عظمت ما در این است که حسینی فکر بکنیم و زینبی زندگی کنیم و مانند آن، برای اینکه این گذشته از اینکه آخرت ما را هم تأمین می کند، دین ما را تأمین می کند، شرف دنیای ما را هم تأمین می کند، استقلال مان را هم تأمین می کند، آزادی مان را هم تأمین می کند، حیثیت ما را هم تأمین می کند! خوب اگر این شوق نبود و بیگانه ها آمده بودند و این کشور را غارت می کردند، به ناموس ما هتک می شد ، ما چه شرفی داشتیم در تاریخ؟ مگر الآن نیست! مگر کشورهای ستمدیده الآن نیستند در همین عصر تمدّن؟! همین مردمی که در ایستگاه میر آن همه ماهواره دارند، آن همه سفینه دارند، آنجا را به صورت یک ترمینال عادی درآوردند، مع ذلک از نظر غیرت و شرف زیر خطّ فقرند! و وجود مبارک رسول گرامی(ص) فرمود: اگر شما می خواهید چیز سؤال بکنید، از اهل شرف سؤال بکنید.

کسانی که ممکن است چهارتا چیز بدانند، چهارتا روزنامه بنویسند، چهارتا مجلّه بنویسند، چهارتا تریبون در اختیارشان باشد؛ یک روز با امام اند، یک روز علیه امام. یک روز با رهبری اند، یک روز علیه رهبری. یک روز با نظام اند، یک روز علیه نظام. دین، نظام، سیاست، استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی برای اینها در حدّ پیاز و سیب زمینی است! برابر تقاضا و عرضه می فروشند. فرمود: از اینها هیچ حرف نشنوید، از اینها هیچ حرف گوش ندهید، از اینها هیچ حرف نپذیرید. کسی که در تمام این مراتب گفت: «خدا» و با او ایستاد، گفت: «قرآن» و ایستاد، گفت: «اهل بیت» و با او ایستاد، گفت: «حسین بن علی» و ایستاد، حرف او را گوش بدهید.

شما دارید کسانی را که یک روز از همین دیوار لانة جاسوسی بالا رفتند، برای اینکه این مزدوران آمریکایی را در آن لانة جاسوسی، در سفارت سابق دستگیر کنند، اسیر کنند، عکس شان را هم دارید. طولی نکشید که آمدند، کم کم علیه امام و رهبری موضع گرفتند، تخطئه کردند. آن وضع را هم دارید. طولی نکشید که با بیگانگان رابطه پیدا کردند، با عنوان کشور فروشی، آن هم دارید. الآن هم عکس شان را با لباس زندانی در زندان دارید؛ این چهار تا عکس کنار هم است! این می شود استحالة فکری!

نگوئید: ما رهبر داریم، امام داریم، مقام معظّم رهبری داریم، خدا همة اینها را با اولیایش محشور بکند و حفظ بکند، ولی رهبر اگر علی بن ابیطالب(ع) باشد، تا نسل نو در جریان نباشد، یا مثل چشمه نشود، یا مثل استخر زلالی که به چشمه وصل است نشود، این کشور شکست می خورد. مگر علی شکست نخورد؟! مگر سه تا جنگ را بر او تحمیل نکردند؟ مگر او را شهید نکردند؟ مگر زحمت های پیغمبر و علی(ع) را معاویه نگرفت؟ مگر بعد از معاویه حسن بن علی(ع) مسموم نشد؟ مگر بعد از معاویه کربلا تشکیل نشد؟! حسین بن علی را آن جور نکُشتند؟! مگر اَموی حکومت را به مروانی نداد؟!

-----------------------------------------------

1. سوره قاف، آیه 37.

2. مستدرک الوسائل، ج 5، ص 70.

3. سوره احزاب، آیه 23.

4. نهج البلاغه، خطبه 189.

5. سوره نساء، آیه 141.

6. سوره بقره، آیه 61 و سوره آل عمران، آیه 21.

7. سوره آل عمران، آیه 181 و سوره نساء، آیه 155.

8. سوره آل عمران، آیه 146.

9. نهج البلاغه، خطبه 184.

کلمات کلیدی
امام  |  رهبری  |  علی ( ع )  |  آب  |  چشمه  |  بو  |  استخر  |  علی‌بن‌ابیطالب ( ع )  | 
لینک کوتاه :