×

خاطر اتی از شهید صادق غفاری، به نقل از شهید ابوطالب غفاری


تعداد بازدید : 1446     تاریخ درج : 1390/08/08

در یکی از سفرهایی که در گردان رزمی با هم بودیم، از ایشان به طور جدی خواستم که عمو جان، اگر صلاح می دانید چون شما در عملیات آزادسازی خرمشهر شرکت داشته ای، بهتر است که برگردی؛ چرا که در این حمله فقط از خانوادة خودمان حدود بیست نفر در تیپ امام سجاد (ع) حضور دارند و اگر خدای ناکرده... دیگر کسی را نداریم. به خصوص اینکه شما از نظر معلومات الحمدلله چیزی کم نداری و در خانوادة خودمان باید فردی مثل شما بماند و مایة افتخار و برکت برای مردم و خانواده باشد.

در جواب گفتند: اباعبدالله(ع) کل خانواده اش در این راه فدا شدند و خداوند امام سجاد(ع) را برای ادامة مأموریت مریض نگه داشت. ما که از علی اکبر امام حسین(ع) بهتر نیستیم، از کجا که زندگی در این دنیا هدف و ارزشش از شهادت در این راه بیشتر باشد و گفت: عمو جان، اصرار به برگشت من مکن، چرا که برایم روشن است که دیگر در محضر اباعبدالله و فرزندانش سرافراز خواهم بود و هیچ گونه پشیمانی نخواهم داشت و سفارش می کنم که هر کس توان دارد بیاید جبهه که هیچ نعمتی بهتر و هیچ دانشگاهی بالاتر و با عظمت تر از آن نیست.

شهید بزرگوار ابوطالب غفاری، همچنان که اشک در گوشه چشمانش حلقه زده بود دربارة شهید صادق سخن می گفت: در منطقة عملیات فکه، بعد از عملیات، تکیه داده بودم به تخته سنگی، که دیدم صادق آمد؛ با چهره ای سرشار از ایمان، لبهایش کبود شده بود از تشنگی و سنگینی ابزار جنگ که به غیر از کوله پشتی، مهمات جنگ را نیز با خود حمل می کرد.

بلند شدم، رویش را بوسیدم و کمی آب داشتم که به ایشان دادم. از آن جایی که دوستش داشتم ناراحت شدم و گفتم: عمو جان، تحمل این سختی، از قدرت جوانی شما نیست، این از ایمان و تقوای شماست. گفت: عموجان، ناراحت نشو، هر چه را سایر رزمندگان بر اثر خستگی از بار خود بیرون ریخته بودند، همین طور که می آمدم جمع کردم. آخر اینها همه مال بیت المال است!

کلمات کلیدی
غفاری  |  شهید ابوطالب غفاری  |  شهید صادق غفاری  |  شهید بزرگوار ابوطالب غفاری  |  شهید صادق  |  نقل از شهید ابوطالب  | 
لینک کوتاه :