×

محک جان در آزمون بندگی


تعداد بازدید : 768     تاریخ درج : 1392/05/13

به بهانه عید سعید فطر                                                                                        

 السَلامُ عَلَیکَ غَیرَ مُوَدَّع بَرَما، وَ لامَترُوک صیامُهُ ساما. ..

اَلسَّلامُ عَلَیکَ مِن مَطلوب قَبلَ وَقتِهِ، وَ مَحزُون عَلَیهِ قَبلَ فَوتِهِ...[1]

بدرود تو را که هنوز فرا نرسیده، از آمدنت شادمان بودیم و هنوز رخت برنبسته، از رفتنت اندوهناک

بدرود که چه بدی ها با آمدنت از ما دور شد و چه خیرات از تو ما را نصیب آمد!

باور نمی کنم که تمام شد؛ فصل باران های یکریز رحمت؛ فصل مهربانی و اجابت دستان تمنا. .. فصل خلسه های عاشقانه تا خدا. .. فصل اشک های بی دریغ «ندامت». .. فصل شکوفه های معطر «مغفرت». ..

انگار همین دیروز بود که چشم های اشتیاقمان را به پهنه آسمان دوخته بودیم و آمدن ماه نو را انتظار می کشیدیم؛ ماهی که زمین را به آسمان پیوند می دهد و انسان را از تعلقات تن می کَنَد و به حقیقت ایمان نزدیک می کند، ماهی که آدمی را به میهمانی حضرت دوست دعوت می کند و او را بر کنار سفره بی پایان رحمت می نشاند، ماهی که با نور نماز و نیایش و با ریسمان روزه و پرستش و در سایه سار قرآن، تو را از چاه بردگی به ستیغ بلند بندگی می رساند. اینک آن ماه دلربا، آهنگ رفتن دارد و ما مانده ایم با یک دنیا انس و دل سپردگی و رنج تنهایی و بی تابی فراق. .. باید بسوزیم و بسازیم و چشم به راه آمدنش باشیم، تازه اگر نفسی از عمر باقی باشد و قافلة مرگ، ما را با خود نبرد!

سی روز جان را در آزمون بندگی محک زدیم و چونان مجاهدی دست از جان شسته، به مصاف با هوای نفس و وسوسة ابلیس رفتیم و اینک هنگامة رها شدن از دام های تنیدة مال و منال دنیاست. .. و آنجا که دنیا با همة زرق وبرق هایش خودنمایی می کند، جهاد با مال، کم از جهاد با جان نیست و گاه دشوارتر از جان باختن می نماید. .. مبادا که گاه بریدن از مال، دلت بلرزد و گاه دهِش و بخشش، دستت سستی کند که هرچیز را زکاتی است که گذشتن از آن، شرط سپاسگزاری و فرمان بری است!

سی روز تن و جان را در بهاری ترین فصل از گردش عمر در سایة بندگی و پرهیز، سرسبزی دادیم و پربار کردیم و اینک زکاتی باید پرداخت تا از رنج گرسنگان کاست و چهره را از غبار فقر پیراست و فراوانی را به خانه های ماتم زده برد و سفره های بسته را با عطر نان آشنا کرد که نگاهداشت ایمان، بی نان دور و دشوار می نماید. پس به شکرانة به بارنشستن جان و سلامت تن، دستی باید گرفت و باری از دوش برداشت. ..

اینک آمده ایم تا در پیمانی دوباره با خداوند، با دل کندن از زرق و برق خاک و با پرداخت زکات، جامة عمل بر نیایش های رمضانی خود بپوشیم و دامن رستگاری را به کف آریم و خویشتن را پاک کنیم؛ که نمی توان اطراف خود را از سفره های خالی، پر دید و غبار بی چیزی را در چهرة یتیمان و گرسنگان دید و بر خود نلرزید... نمی توان لاف بندگی خداوند کریم را زد و دل نگران شکم های از گرسنگی به پشت چسبیده نبود! باید کاری کرد؛ باید مجاهدانه، نان را به سفره های خالی شهر برد که نماز و روزه، بی زکات، کاری از پیش نمی برند و نوری نمی آفرینند...

این کلام خداوند است که فرمود: ((لَّا یسْتَوِی الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیرُ أُولِی الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ))[2]؛ «مؤمنان خانه نشین که زیان دیده نیستند، با آن مجاهدانی که با مال و جان خود در راه خدا جهاد می کنند، یکسان نمی باشند»؛ خدای یگانه ای که فرمود: ((وَجَاهِدُوا بِأَمْوَالِکمْ وَأَنفُسِکمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ذَلِکمْ خَیرٌ لَّکمْ إِن کنتُمْ تَعْلَمُونَ))[3]؛ «با مال و جانتان در راه خدا جهاد کنید. اگر بدانید، این برای شما بهتر است».

 دریغا که ماه رمضان، دامن کشان می رود و دل های شیفته آنان که روزهایش را روزه داشتند و شب هایش را با قرآن و نیایش خوش بودند، با خود می برد. .. ماه رمضان می رود و ما حیرانیم که شب قدر را جز در این ماه مبارک در کدام پارة زمان و در کجای روزگاران سراغ بگیریم! چه سخت می گذرد غروب های پس از این تا طلوع رمضانی دیگر. ..

و اینک ای جماعت! این فقط عید نیست؛ بهانه ای است خالقانه برای کرامت و بخشندگی؛ فرصتی تکرار ناشدنی، برای اجابت همة نیازهایی که چشم به آستان رمضان دوخته بودند. .. باید دریافت این شکوه مبارک را و با هم خواند ترانة ممتدِّ عبودیت را؛ چرا که همگان معترفیم بر عطش وصل و مرتکبیم بر شور مسلمانی!

بدرود ای ماهی که پاداش آن بی حساب بود و بخشش آن، بی دریغ...

بدرود ای زمزمه های سحر، ای گریستن های پنهانی و ای جاذبه های قرآنی...

بدرود ای سحرهای قشنگ دعا و لحظه های سبز اجابت...

بدرود ای سجده های حضور و دقایق سرشار از نور...

بدورد ای ماه فراوانی، ای شب های قدر، ای سفرة گستردة رحمت...

بدرود ای بهترین ماه ها، ای ماهی که به یمن حضور تو، درهای بهشت گشوده بود و درهای دوزخ بسته...

بدرود ای ماهی که دعا در آن مستجاب بود و توبه و بازگشت را پاسخی جز قبول نبود...

بدرود ای ماه رخسار که دیروز چشم به راه آمدنت بودیم و امروز برای بازگشت دوباره ات، اشک شوق می ریزیم...

مبارک باد این عید بر همة عاشقان صبح!

 



پی‌نوشت:

[1]. صحیفه سجادیه، نیایش 45، نیایش امام سجاد(ع) در وداع با ماه مبارک رمضان.

[2]. نساء (4) : 95.

[3]. توبه (9) : 41.

کلمات کلیدی
ماهی  |  ماه  |  بندگی  |  نیایش  |  ماه مبارک رمضان  |  بدرود  |  محک جان در آزمون بندگی  | 
لینک کوتاه :