×

به سوی آسمان


تعداد بازدید : 518     تاریخ درج : 1391/08/17

36

صاحب کرامت

آنان که خدا را شناختند، تنها جسمشان در دنیا با مردم و قلبشان همیشه در نزد خداست و اگر لحظه ای از او چشم فرو بندند، روحشان از شوق دیدار او در قالب جسم تاب نیاورد... آن ها که امین ودایع اویند و مخزن اسرار و معدن انوارش، آن قدر بر عبودیت که هدف و غایت خلقتشان بود، پای فشردند تا به کنه و حقیقت آن دست یافتند و محبتش در سراسر وجودشان رسوخ کرد تا آنجا که خدا نیز آنان را به دوستی پذیرفت و ذکر لبشان این شد: «الهی بک هامَت القُلوبُ الوالِهه وَ عَلی مَعرفَتِک جُمِعت العُقولُ المتباینه فلا تطمئن القلوب إلا بِذکرک ولا تسکن النفوس إلا عند رؤیاک»1...

و حال عاشق صادق و هر که مشتاق لقای الهی است، مانند حال کسی است که نزدیک به غرق باشد و چنان که غریق در حال غرق قصد و مرادی ندارد غیر خلاصی از غرق و نجات یافتن از هلاکت، همچنین عاشق صادق هم هیچ قصد و مرادی ندارد غیر وصول به معشوق؛ و او غریق است، غرق بحر بیکرانه عشق و مقصد و مرادی ندارد جز حضرت دوست... و او عاشق صادقی بود مشتاق لقای الهی که می گفت: «طریق و راه بر دو قسم است: یک راه در دنیا و یک راه در آخرت. راه راست در دنیا، آن است که کوتاه باشد از غلو؛ یعنی محبت انسان نسبت به مولای متقیان به غلو نرسد و از تقصیر بالاتر باشد... و اما طریق در آخرت، طریقه و راه علی(ع) است که راه مستقیم مؤمنین است به سوی بهشت.

هیچ کس به خویشتن، ره نبرد به سوی او                بلکه به پای او رود، هر که رود به کوی او

خداوند باید زبانی دهد که بتوان با او نجوا کرد و چشمی عطا کند که بتوان عظمت او را مشاهده کرد.

دیده ای وام کنم از تو به رویت نگرم              زان که شایسته دیدار تو نبود نظرم

خداوند باید توفیق دهد تا بنده بتواند به حقوق بندگی قیام کند؛ همان طور که حضرت امیرالمؤمنین(ع) در دعای صباح می فرماید: «پروردگارا! اگر رحمت و کارسازی و حسن توفیق تو ابتدا به کمک من نمی آمد، پس چه کسی را یارای آن بود تا مرا به راه راست و روشن داخل گرداند».2

شناختنش کار صعب و سختی نبود؛ جان گداخته در آتش عشق و چشم منتظرش را که می نگریستی؛ پای مجروح از خار مغیلان و اشک اضطرارش را، می توانستی دریابی حکایت معشوقی را که نهایت آرزوی آرزومندان است... سودایی ویران گر در قلبش خانه کرده و جسم و جانش را با هم به آتش کشانده و او نه تنها بسان پروانه ای بی پروا خود را به شعله های آن سپرده؛ بلکه آرزوی ازدیاد این آتش را داشت و فریاد هل من مزید سر داده بود...

سودای شعله شـدن سرزد تا از خاکـستر مـن                        می ریزد دست جنون هر دم باده در ساغر من

ای ساقی ما سرمستان جامی بده جانم بستان                    ز همه گریزان، ناله خیزان، بر تـو رو کـردم...

و او رو به حضرت دوست کرده بود که می گفت: «ای عزیز! اگر در"ایاک نعبد" راستگو شدی، به یقین که در "ایاک نستعین" هم صادقی؛ زیرا اگر کسی خدا را شناخت و به عنوان عبودیت او را سجده کرد، نمی تواند از دیگری استعانت جوید، اما اگر او را نشناخت و نتوانست او را سجده کند، در کارهای خود حیران و سرگردان می ماند و هر لحظه، به جایی نگران است؛ زیرا رسم است که بنده از مولای خود استعانت جوید. حال اگر انسان خدای خود را نشناخت و سجده اش به قلب نبود؛ بلکه به صورت بود، هم چون گدایان کوچه و بازار در به در و سرگردان خواهد بود»3... و او در ایاک نستعین اش صادق بود که وقتی برایش سجاده و رختخوابی هدیه فرستادند، گفت: «سجاده را به خاطر سیادت شما که رعایت حرمتش را بر خود واجب می دانم، می پذیرم؛ ولی به رختخواب نیازم نیست؛ زیرا که 25 سال است که پشت و پهلو بر بستر استراحت ننهاده ام»4... و او محب صادق و پاکباز بود که معشوق در عوض این پاکبازی، لذتی از انس و قرب خود را به او نمایانده بود... به صاحب کرامت، شیخ حسن علی نخودکی اصفهانی... و راستی معشوق نخودکی مگر چه تفاوتی با معشوق ما دارد؟ او کیست که نخودکی، دنیا و آخرت را به نگاهش فروخته است؟ به کدام جلوه، طنازی و جلوه گری کرده که نخودکی می خواهد در برزخ هم تنها همین لذت را بچشد؟ از آخرت دل به نعیم بی زوالش نبندد و سر به خاک ساییدن مقابل معبود، یعنی نماز و سجده و عبودیت را بر همه نعمات ترجیح دهد؟... به راستی فکر کرده ایم؟...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ

پی نوشت:

[1]. مفاتیح الجنان، مناجات خمس عشر، مناجات الذاکرین.

2. صاحب کرامت، واحد پژوهش انتشارات هنارس، ص 130.

3. همان، ص 133.

4. همان، ص 143.

 

کلمات کلیدی
خدا  |  جسم  |  عبودیت  |  آخرت  |  قلب  |  معشوق  |  حال غرق قصد و مراد  | 
لینک کوتاه :