×

مباهله


تعداد بازدید : 686     تاریخ درج : 1391/08/02

اشاره

مباهله مانند بسیاری از وقایع تاریخی دیگر که در طول تاریخ اسلام اتفاق افتاده، حکمت های فراوان داشته و درسی آموزنده برای افراد آن زمان و آیندگان می باشد و بهره برداری صحیح هنگامی میسر است که با آگاهی کامل نسبت به همه جوانب و منابع تاریخی صورت گیرد. مباهله در اصطلاح به معنی نفرین کردن دو نفر به یکدیگر است، به این ترتیب که افرادی درباره یک مسئله مذهبی گفت وگو و بحث دارند، در یک جا جمع شده و به درگاه خداوند تضرع می کنند و از خداوند می خواهند که دروغگو را رسوا سازد یا مجازات کند. [1] ماجرای معروف مباهله میان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و نصاری نجران در سال های آخر عمر پیامبر صلی الله علیه و آله است که به فرمان خداوند با نامه ای از سوی آن حضرت به مسیحیان آغاز شد.

نجران در لغت به معنای پاشنه در چوبی (محوری که در چوبی بر آن می چرخد) است و در اصطلاح جغرافیایی نام منطقه ای در یمن می باشد. این سرزمین در کوهستان شمالی یمن به فاصله ده منزلی صنعا و اراضی آن متعلق به قبیله همدان بوده است. [2] نام این سرزمین از نام نجران بن زیدان بن سبأ بن یشجُب بن یعرب بن قحطان گرفته شده؛ زیرا او اولین کسی است که این منطقه را آباد کرده است. این منطقه همان مکانی است که براساس قول مشهور، داستان اصحاب اخدود[3] در آن اتفاق افتاده است.

قسمت اول

نامه پیامبر به نصارای نجران

در اواخر سال نهم هجری دستور الهی برای دعوت مردم نجران به اسلام نازل شد؛ ولی این دعوت با سایر برنامه های بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله متفاوت بود. این دعوتنامه برای مردمی معتقد به دین آسمانی و دارای سوابق عمیق با کتب انبیاء بود و مخاطب پیامبر صلی الله علیه و آله عالمان بزرگی بودند که یک حکومت مسیحی را اداره می کردند. متن نامه چنین است:

«به نام خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب؛ این نامه ای است از محمد پیامبر خدا به اسقف نجران، خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب را حمد و ستایش می کنم و شماها را از پرستش «بندگان» به پرستش «خدا» دعوت می نمایم. شما را دعوت می کنم که از ولایت بندگان خدا خارج شوید و در ولایت خداوند وارد آیید و اگر دعوت مرا نپذیرفتید (لااقل) به حکومت اسلامی مالیات (جزیه) بپردازید (که در برابر این مبلغ جزئی از جان و مال شما دفاع می کند) و در غیر این صورت به شما اعلان جنگ می کنم».[4]

کنفرانس نجران

برای پاسخ به نامه پیامبر صلی الله علیه و آله

الف) مشورت اسقف با صاحب نظران نجران

اسقف اعظم پس از مطالعه نامه پیامبر صلی الله علیه و آله اهمیت فوق العاده آن را به خوبی دریافت و به این نتیجه رسید که برای تصمیم گیری در چنین مسئله ای مهم با بزرگان فکری در جامعه نجران مشورت کند.

در نجران سه نفر بودند که از مشاوران اولیه اسقف اعظم به شمار می آمدند، این سه نفر عبارت بودند از: «شرحبیل بن واعد همدانی»، «عبدالله بن شرحبیل اصبحی» و «جباربن فیض حارثی» که مقام «شرحبیل» از آن دو بالاتر بود.

قبل از همه اسقف سراغ «شرحبیل» فرستاد و او را برای مشورت فراخواند. هنگامی که «شرحبیل» آمد، اسقف اعظم نامه پیامبر را به او داد و پس از خواندن نامه نظر او را خواست؛ شرحبیل گفت: «تو وعده خدای ابراهیم را درباره نبوت در نسل اسماعیل می دانی و هیچ بعید نیست که محمد همان پیامبر موعود از نسل اسماعیل علیه السلام باشد. به علاوه اطلاعات من در مسئله نبوت بسیار محدود است؛ بنابراین من در این باره نظری ندارم، ولی اگر از امور دنیوی بود نظر خود را درباره آن به تو می گفتم».[5]

سپس اسقف اعظم با آن دو نفر دیگر هم مطرح کرد؛ اما از آن ها هم همان پاسخ قبلی را شنید. او به خوبی می دانست که این مسئله با دین و دنیای مردم نجران ارتباط حیاتی دارد؛ زیرا اگر جنگ را می پذیرفت مغلوب شدن نجرانیان قابل پیش بینی بود، چون مسلمانان به تازگی مکه را فتح کرده بودند و قدرت آن ها بر همه مسلّم بود و اگر اسلام را می پذیرفت برای جامعه مسیحیت قابل تحمل نبود و از سوی مردم نیز مورد اعتراض قرار می گرفت و پرداخت جزیه هم پذیرش ذلّت بود چون به نوعی تحت پرچم اسلام قرار می گرفتند.

در نتیجه اسقف اعظم تصمیم گرفت مسئله را به صورت عمومی مطرح کند تا هر تصمیمی گرفته می شود با حضور مردم باشد.

ب) اعلان عمومی برای نظر خواهی

به دستور اسقف اعظم ناقوس کلیساها به صدا درآمد و آتش بر فراز صومعه ها روشن شد. در پی نواختن ناقوس کلیساها و برافروخته شدن آتش، مردم از سرتا سر درهایی که در آن سکونت داشتند در کلیسای اعظم جمع شدند.

با اعلان شروع جلسه، کلیسای اعظم در سکوتی مبهم فرو رفت و مردم با تمام وجود آماده شنیدن جزئیات ماجرا شدند.

ابتدا اسقف اعظم از جا برخاست و نامه پیامبر صلی الله علیه و آله را برای مردم قرائت کرد و سپس به مردم اعلام کرد که این مجلس عظیم برای تصمیم گیری درباره پاسخ نامه پیامبر صلی الله علیه و آله است که باید با حضور همه باشد. [6]

با سکوت اسقف اعظم، همهمه مردم فضای کلیسا را پر کرد. نظر دادن درباره نامه ای که چند راه حل در آن مطرح شده بود، کار آسانی نبود. هر کس بُعدی از قضیه را در نظر خود مجسم می کرد و از جهت دیگری آن را غیر قابل قبول می دید. با گذشت زمانی که برای تبادل افکار، کافی به نظر می رسید، مجلس برای اعلام نظرها رسمیت پیدا کرد و بار دیگر کلیسای اعظم در سکوتی با شکوه فرو رفت. اولین نظری که بسیاری آن را پذیرفتند، فرستادن هیئتی به نمایندگی از طرف نجرانیان به مدینه بود تا اخباری درباره پیامبر صلی الله علیه و آله بیاورند. در کنار این نظریه، فکر دیگر این بود که هرچه زودتر برای جنگ با اسلام و مسلمین عازم مدینه شوند و در اقدام به جنگ پیش دستی کنند؛ اما اسقف اعظم با زیرکی تمام مخالفت خود را درباره جنگیدن اعلام و توصیه کرد که جنگ با پیامبر صلی الله علیه و آله کار عاقلانه ای نیست.

ج) تصمیم نجرانیان برای سفر به مدینه

با توجه به سلسله مراتب حکومتی دینی نجران، دو تن از بزرگان به نام سید و عاقب بودند که باید درباره پاسخ به نامه پیامبر صلی الله علیه و آله تصمیم نهایی را می گرفتند.

پیشنهادی که سید و عاقب دادند این بود که به عنوان تحقیق درباره پیامبر صلی الله علیه و آله از نزدیک و تطبیق اوصاف آن حضرت با آنچه در کتب آسمانی آمده به مدینه بروند و تا آوردن پاسخ قطعی هیچ جوابی به نمایندگان پیامبر صلی الله علیه و آله ندهند. بنابراین در پاسخ مردمی که می پرسیدند تکلیف چیست؟ گفتند: «بر دین خود پایدار باشید تا حقیقت دین محمد صلی الله علیه و آله کشف شود، ما نزد قریش به مدینه می رویم تا بنگریم چه بر او نازل شده و ما را به چه چیز دعوت می کند». رؤسای نجران نتیجه گفت وگوها و تصمیم خود را برای سفر به مدینه رسماً به نمایندگان پیامبر صلی الله علیه و آله اطلاع دادند و قرار شد همراه آنان به مدینه بروند. [7]

حرکت کاروان به سوی مدینه

از آنجا که این سفر، مهم و سرنوشت ساز بود، افراد شرکت کننده آن نیز باید افرادی مهم و برجسته می بودند، بدین ترتیب اسقف اعظم، سید و عاقب به همراه 14 نفر از نصارای نجران ـ که مورد احترام مردم نجران بودند ـ و 70 نفر از اشراف بنی الحارث برای سفر انتخاب شدند. [8] در میان این گروه، 14 نفر و در میان این 14 نفر، سه نفر بودند که سمت ریاست و بزرگی سایرین را داشتند و مورد احترام مسیحیان آن زمان بودند. [9] این سه نفر همان طور که قبلاً هم ذکر شد عبارتند از: «عاقب»، «سید» و «اسقف».

به هر صورت، کاروان نجرانیان راه خود را به سوی مردم مدینه در پیش گرفت. هنگامی که مسیحیان به آخرین توقف گاه نزدیک مدینه رسیدند، افراد کاروان از مرکب ها پیاده شدند و خود را شست وشو دادند و آراستند، لباس های سفر را از تن بیرون آوردند و لباس های گران بها و سنگین خود را پوشیده، انگشتر های طلا به دست کردند و صلیبشان را آشکار ساختند، سپس به راه خود ادامه دادند تا به مدینه رسیدند و با شکوهی تمام وارد مدینه شدند، مردم مدینه از دیدن آن ها شگفت زده شده بودند و با خود می گفتند ما تا کنون جماعتی با رونق تر از ایشان ندیده ایم![10]

مقابله پیامبر صلی الله علیه و آله با ظاهرسازی مسیحیان

پیامبر صلی الله علیه و آله برای بالا بردن سطح فکر مسلمانان، با ظاهرسازی مسیحیان برخوردی جدی نمود.[11] ماجرا این گونه شد که فرستادگان نجران هنگام عصر خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله رسیدند و به آن حضرت سلام کردند، اما حضرت جواب سلام آن ها را نداد و با آنان صحبت ننمود. [12]

مسیحیان متعجب از اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله پاسخشان را نمی دهد، ساعتی با همان زینت ها و لباس ها نشستند، اما حضرت کلمه ای با آنان صحبت نفرمودند. این برخورد پیامبر صلی الله علیه و آله هم نجرانیان و هم مسلمانان را شگفت زده کرده بود، و این عکس العمل پیامبر صلی الله علیه و آله برای مسیحیان بسیار سنگین آمد و با ناراحتی از امتناع آن حضرت در تکلم با آنان، برخاستند و از خدمت حضرت بیرون آمدند و سراغ «عثمان» و «عبدالرحمن ابن عوف»[13] رفتند و از آن ها راه چاره خواستند.

آن دو نفر اظهار داشتند که باز کردن این گره به دست علی ابن ابیطالب علیه السلام است. وقتی آنان به امیر مؤمنان علی علیه السلام مراجعه و ماجرا را بیان کردند، علی علیه السلام در پاسخ آنان چنین فرمودند:

«شما باید لباس های خود را تغیر دهید و با وضع ساده، بدون زر و زیور به حضور حضرت محمد صلی الله علیه و آله بروید و در این صورت مورد احترام و تکریم قرار خواهید گرفت».

مسیحیان روز بعد با لباسی ساده، بدون انگشتر طلا به محضر پیامبر شرفیاب شدند، سلام کردند، پیامبر صلی الله علیه و آله با احترام جواب آنان را داد و آنان مطمئن شدند که حضرت آنان را پذیرفته است. در اینجا پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «قسم به آنکه مرا به حق مبعوث کرد، بار اول که نزد من آمدند، شیطان همراه آنان بود».[14]

در کتاب «خاتم پیامبران» نوشته محمد ابو زهره علت امتناع رسول خدا صلی الله علیه و آله را از پاسخ دادن سلام آن ها، این طور آورده است:

1. آن ها با لباس هایی که بر مرد حرام است به حضور رسیده بودند و با این روش قصد تفاخر و تکبر ورزیدن به مسلمانان را داشتند.

2. پیامبر صلی الله علیه و آله می خواستند به آنان بفهمانند، بر پادشاهی که نیازمند جلال و شکوه دربار است وارد نمی شوند؛ بلکه بر پیامبری وارد می شوند که همسان فقرا و نیازمندان زندگی می کند و شرافت و شکوه او نه به ثروت و لباس و بلکه نشأه گرفته از رسالت خدای رحمان و رحیم است.

3. این ندادن پاسخ سلام آن ها از جانب رسول اکرم صلی الله علیه و آله از غروری که آنان در سرافکنده بودند، می کاست و آنان را وادار می کرد که همان شیوه ای را برای زندگی خود در پیش گیرند که آن حضرت در پیش گرفته است. [15]

ناقوس و نماز مسیحیان در مسجد

مسیحیان تا هنگام نمازشان خدمت حضرت بودند و بعد از نماز عصر مسلمانان، آنان تصمیم گرفتند در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله نماز خود را طبق آئین خود، بخوانند؛ بنابراین ابتدا ناقوسی را که همراه خود آورده بودند به صدا درآوردند. مردم از اینکه در مسجد مسلمانان ناقوس نواخته شود و مسیحیان طبق دین خود نماز بخوانند، ناراحت شدند و تصمیم گرفتند مانع آنان شوند؛ از این رو با ناراحتی به پیامبر صلی الله علیه و آله عرض کردند: یا رسول الله این کار در مسجد شما؟! حضرت محمد صلی الله علیه و آله با آرامش فرمودند: «آنان را به حال خود واگذارید و متعرضشان نشوید». مسیحیان پس از به صدا درآمدن ناقوس، برخاستند و به سوی مشرق ایستادند و نماز خواندند. [16]

مناظره پیامبر صلی الله علیه و آله با نجرانیان

بنابر این نظر که مباهله در 24 ذی الحجه رخ داده است، نجرانیان یک روز قبل (23 ذی الحجه) برای مناظره نزد پیامبر صلی الله علیه و آله رفتند. پیامبر صلی الله علیه و آله رو به سید و عاقب فرمود: «من شما را به آئین توحید و پرستش خدای یگانه و تسلیم در برابر اوامر او دعوت می کنم، پس آیاتی چند از قرآن را برای آنان خواند». نمایندگان نجران گفتند: «اگر منظور از اسلام، ایمان به خدای یگانه است، ما قبلاً به او ایمان آورده ایم و به احکام وی عمل می کنیم». پیامبر صلی الله علیه و آله برای اینکه ادعای بی پایه آنان را رد کند فرمود: «چگونه می گویید که خدای یگانه را می پرستید، در صورتی که شماها «صلیب» را می پرستید و از خوردن گوشت خوک پرهیز نمی کنید و برای خدا فرزند معتقدید؟».آن ها گفتند: «ما در انجیل صفات پیامبر آینده پس از مسیح علیه السلام، را یافته ایم که او حضرت عیسی علیه السلام را تصدیق می کند و به او ایمان دارد، اما تو درباره او ناروا می گویی و گمان می کنی که عیسی علیه السلام بنده خداست!». [17] پیامبر صلی الله علیه و آله در پاسخ آنان فرمود: «هرگز چنین نیست؛ بلکه من او را قبول دارم و تصدیق می کنم و به وی ایمان دارم و شهادت می دهم که او پیامبر و فرستاده از طرف پروردگار عزوجل است. من سخنم این است که او بنده خداست و بدون اجازه خدا برای خود صاحب اختیار در نفع و ضرر، مرگ و زندگی و مبعوث شدن پس از مرگ نیست». نمایندگان نجران گفتند: «ما او را خدا می دانیم؛ زیرا او مردگان را زنده می کرد و بیماران را شفا می داد و از گِل پرنده ای ساخت و آن را به پرواز درآورد و تمامی این اعمال حاکی از آن است که او خداست!». پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «نه او بنده خدا و مخلوق او است که او را در رحم مریم قرار داد و این قدرت و توانایی را خدا به او داده بود».[18] مسیحیان وقتی با مطرح کردن معجزات عیسی علیه السلام نتوانستند آن حضرت را فرزند پروردگار قلمداد کنند، سعی کردند از راهی دیگر برای اثبات ادعایشان وارد شوند و آن بدون پدر به دنیا آمدن حضرت عیسی علیه السلام بود که به این دلیل او را پسر خدا می دانستند. [19] این بار اسقف اعظم سخن آغاز کرد و از پیامبر صلی الله علیه و آله پرسید: «ای ابا القاسم، پدر موسی کیست؟

حضرت فرمود: عمران نبی.

اسقف پرسید: پدر یوسف کیست؟

فرمود: یعقوب.

پرسید: پدر تو کیست؟

فرمود: پدرم عبدالله بن عبدالمطلب است.

پرسید: پدر عیسی علیه السلام کیست؟

در این هنگام آیه 59 سوره آل عمران نازل شد که: «مثال خلقت عیسی علیه السلام نزد خدا به مثال خلقت آدم علیه السلام می باشد».[20]

پیشنهاد مباهله از سوی سید و عاقب

در اینجا سید و عاقب متوجه بی فایده بودن انواع شبهه افکنی های خود شدند و برای آنکه پایان بحث با پیشنهاد آنان باشد، آخرین راه حلی را که در نظر داشتند اعلام کردند[21] و به گمان اینکه حضرت محمد صلی الله علیه و آله آن را قبول نخواهد کرد، گفتند:

«فاصله ما و تو درباره عیسی علیه السلام بیشتر می شود و این امری است که نمی توانیم از تو بپذیریم. پس بیا مباهله نماییم تا آشکار شود که کدام یک از ما به حق سزاوارتر است و لعنت پروردگار را بر دروغگویان قرار دهیم؛ زیرا این کاری است که امت های گذشته انجام دادند و عبرت گرفتند و نشانه ای زودرس است».[22]

در این موقع پیک وحی نازل گردید و آیه مباهله را آورد و پیامبر را مأمور ساخت تا با کسانی که با او به مجادله و محاجه بر می خیزند، به مباهله برخیزد و طرفین از خداوند بخواهند که افراد دروغگو را از رحمت خود دور سازد. [23]

ادامه دارد...

 



پی نوشت:

[1]. تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی، ج 2، ص 578.

[2]. معجم البلدان، شهاب الدین البغدادی، ج 5، ص 266؛ تفسیر نمونه، همان، ج 3، ص 300.

[3]. اخدود به معنای گودال، دود و آتش است.

[4]. تفسیر القرآن العظیم، اسماعیل بن کثیر قرشی دمشقی، ج 1، ص 348؛ البدایه والنهایه، ج 5، ص 64؛ اقبال الاعمال، ابن طاووس، ج 2، ص 310؛ بحارالانوار، ج 21، ص 281؛ تاریخ یعقوبی، احمدبن اسحاق یعقوبی، مترجم: محمد ابراهیم آیتی، ج 2، ص 449.

[5]. تفسیر القرآن العظیم، همان، ج 1، ص 349؛ بدایه والنهایه، ج 5، ص 64؛ احقاق الحق، نورالله تستری، ج 22، ص 34؛ درالمنثور، جلال الدین سیوطی، ج 2، ص 37؛ اقبال الاعمال، همان، ج 2، ص 311؛ بحارالانوار، ج 21، ص 287؛ خاتم پیامبران، محمد ابو زهره، مترجم: حسین صابری، ج 3، ص 499.

[6]. اقبال الاعمال، همان، ج 2، ص 311 و 312؛ بحارالانوار، ج 21، ص 288.

[7]. زندگانی محمد صلی الله علیه و آله پیامبر اسلام، ابن هشام، مترجم: هاشم رسولی، ج 1، ص 383؛ تاریخ یعقوبی، همان، ج 1، ص 450.

[8]. اقوال در اینکه این هیئت نمایندگی، متشکل از چند نفر بود مختلف است به نقل از سیره ابن هشام، ج 2 و تاریخ اسلام (المغازی) عثمان الذهبی، ج 2، 60 نفر و در برخی کتب سیره به تعداد کل اشاره نشده و فقط بیان شده که 14 نفر از این هیئت تصمیم گیرنده نهایی بودند و نام آن ها را ذکر کردند؛ ر.ک: سیره نبویه، ابن کثیر، ج 4، ص 106 و دیگران.

[9]. زندگانی محمد صلی الله علیه و آله پیامبر اسلام، همان، ج 1، ص 380.

[10]. تفسیر القرآن العظیم، همان، ج 1، ص 349؛ تاریخ یعقوبی، همان، ج 1، ص 450؛ بحارلانوار، ج 21، ص 319.

[11]. تفسیر القرآن العظیم، همان؛ احقاق الحق، ج 22، ص 35؛ طبقات الکبری، محمدبن سعد، ج 1، ص 241.

[12]. این برخورد پیامبر صلی الله علیه و آله برای آن بود که بفهماند آنان را با حالت تکبر و خودنمایی نمی پذیرد.

[13]. «عثمان» و «عبدالرحمن بن عوف» قبلاً با اهل نجران ارتباط داشتند و کاروان تجارتی به نجران می فرستادند، از این رو مسیحیان در بین اعراب مدینه تنها با این دو نفر آشنایی داشتند، به همین دلیل نجرانیان ابتدا به این دو مراجعه کردند.

[14]. اعلام الوری، الطبرسی، ص 129.

[15]. خاتم پیامبران، همان، ج 2، ص 500.

[16]. الاختصاص، شیخ مفید، ص 114؛ طبقات الکبری، همان، ج 1، ص 24؛ سیره نبویه، همان، ج 2، ص 382.

[17]. سیره حلبی، برهان الدین حلبی شافعی، ج 3، ص 211 و 212؛ سیره نبویه، همان، ج 2، ص 383؛ تاریخ یعقوبی، همان، ج 1، ص 451 ـ 449.

[18]. سیره حلبی، همان.

[19]. الاختصاص، شیخ مفید، ص 114؛ سیره نبویه، همان، ج 1، ص 383؛ بحارالانوار، ج 21، ص 353 ـ 344.

[20]. تاریخ یعقوبی، همان، ج 1، ص 451؛ تفسیر القرآن العظیم، همان، ج 1، ص 384؛ مکاتیب الرسول، علی احمدی میانجی، ج 2، ص 493.

[21]. در برخی کتب اعلام مباهله را از طرف پیامبر صلی الله علیه و آله بیان کردند: الارشاد، همان، ج 1، ص 155؛ الاختصاص، همان؛ طبقات الکبری، همان، ج 1، ص 241. از همه مهم تر خود آیه مبارکه دال بر این است که مباهله از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله مطرح شده است.

[22]. الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج 2، ص 162؛ اعلام الوری، همان، ص 129؛ بحارالانوار، ج 21، ص 320؛ اقبال الاعمال، همان، ج 2، ص 344.

[23]. آل عمران (3): 61.

کلمات کلیدی
خدا  |  اسلام  |  پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله  |  مباهله  |  مدینه  |  نجران  |  نجرانیان  |  نامه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله  | 
لینک کوتاه :