من در پیشگاه خداوند بر طلاّب حجت هستم، زیرا احدی در فقر از من فقیرتر نبود؛ به طوری که زمانی قدرت تهیهی چراغ برای مطالعه نداشتم. در حافظه و استعداد کسی فراموشکارتر از من نبود؛ هر زمانی که از منزل خارج میشدم، در موقع برگشتن خانهام را گم میکردم و اسامی فرزندانم را فراموش میکردم و در سن 30 سالگی شروع به تعلیم حرف تهجی نمودم، ولی با پشتکار و همت زیاد، خداوند بر من منّت نهاد و تحصیل علم نمودم.([1])
ملاّمحمد صالح فرزند ملااحمدبن شمس الدین طبرسی در خانوادهای فقیر، اما زاهد و عالم چشم به جهان گشود. پدرش با فقر زیاد دست و پنجه نرم میکرد و فرزندان خود را با مشقت بزرگ مینمود. روزی که فقر امان از زندگی آنها برید پدر ملاّ محمدصالح به او گفت: به جهت تحصیل معاش باید تلاش نمود و از من تحمّل معاش شما میسّر نیست. از جانب من معذورید به هر وجه که بخواهید تنقیح امور خود نمایید.([2])
پس از شنیدن این سخن، ملاّمحمد صالح اثاث مختصر زندگی خود را جمع کرد و به دارالسلطنهی اصفهان آمد تا حجرهای بگیرد و مشغول درس شود. در آن روزگار از طرف سلاطین و اعیان برای طلاب وجه ماهانهای مقرر شده بود تا با آن امرار معاش کنند، اما این وجه کفاف غذای حتی یک روز را نمیداد؛ چه رسد به مایحتاج زندگی و تحصیل. ملاّصالح با آن وجه مختصر نمیتوانست چراغی برای مطالعه تهیه کند و شبها زیر چراغهای روشنایی که برای عابرین نصب شده بود، مینشست و مطالعه میکرد. پس از مدتی توانست به مجلس درس مجتهد بزرگ ملاّمحمدتقی مجلسی راه یابد و از محضر استاد استفاده کند.
در آن روزها، حوزهی علمیهی اصفهان ستاره باران عالمان فرزانه و مجتهدان برجسته بود. در حکمت و فلسفه اساتیدی چون میرداماد و شیخ بهایی و پس از آنها صدرالمتألهین شیرازی بر مدرَس علم مینشستند و در فقه و حدیث نیز اساتیدی چون شیخ بهایی، ملاّ عبدالله شوشتری در سطح عالی تدریس میکردند. ملاصالح مازندرانی توانست از درس اساتیدی چون محمدتقی مجلسی، شیخ بهایی و ملاعبدالله شوشتری بهره گیرد و از درس آنها استفاده کند. او در حین تحصیل آن قدر فقیر بود که خریدن کاغذ برایش مقدور نبود. آن قدر لباسش کهنه بود که در مجلس درس حاضر نمیشد و بیرون از جلسهی درس مینشست و فقط از صدای استاد بهره میگرفت. قبل از درس، برگهای چنار را جمع میکرد و هنگام تدریس استاد و تمرین درس بر آنها مینوشت. هیچ کس گمان نمیکرد این مرد کهنه پوش که برگهای درخت را دور خود جمع میکند از طلاب باشد، بلکه گمان میبرد فقیری است که برای کمک گرفتن از طلاب کنار در مینشیند. کسی او را نمیشناخت؛ تا اینکه روزی مسألهای براستاد مشکل شد و نتوانست آن را حل کند؛ تا سه روز روی مسأله بحث شد، اما از دست شاگردان هم کاری نیامد. روز سوّم یکی از طلبهها که از نزدیکی ملاصالح میگذشت، مشاهده کرد که او برگهای چنار را سیاه کرده و رو به روی خود گذاشته است. ملاّصالح از بابت لباس نامناسب سرش را بلند نکرد. آن شاگرد برگها را برداشت و مشاهده نمود که ملاصالح پاسخ اشکال را روی آنها نوشته است. به مجلس درس رفت و پاسخ را تقریر نمود. ملاّمحمدتقی مجلسی تعجب کرد و به آن طلبه گفت: این پاسخ از تو نیست. در برابر سؤال و اصرار استاد، آن مرد اقرار کرد که جواب را از مردی کهنه پوش نوشته است. آخوند مجلسی لباسی برای او تهیه کرد و ملاّصالح را به مجلس آورد و پاسخ را از وی پرسید. از آن هنگام استاد برای چنین شاگردی شهریه معین فرمود تا او راحتتر درس بخواند و آسودهتر زندگی کند.([3])
روزگار گذشت. ملامحمد صالح در علم و تقوا به کمال رسید و پیشرفت قابل توجه کرد. روزی استاد ملاّمحمد تقی مجلسی از وی پرسید: آیا مایل است همسری شایسته برای او پیدا کند؟! ملاّصالح تمایل خویش را ابراز نمود و منتظر ماند. ملامحمدتقی به منزل رفت و به دخترش آمنه بیگم که در علم و تقوا پیشرفت چشمگیری نموده بود، فرمود: دخترم! برای تو شوهری فقیر، ولی با کفایت و فضل و صلاح در نظر دارم، آیا موافقی؟!.
آمنه بیگم در جواب پدر گفت: فقر، عیب مرد نیست.
پس از چند روز مراسم سادهی عقد انجام شد و عروس و داماد به خانهی خود رفتند. در اولین شب زندگی مشترک ملامحمدصالح به مسألهای برخورد کرد که قادر به حل آن نبود. فردای آن روز آمنه بیگم کتاب همسر را گشود و جواب مسأله را نوشت. ملامحمد صالح با دیدن پاسخ و غنای علمی همسر سجدهی شکر نمود و زندگی خویش را با همسری عالمه و فاضله آغاز کرد.([4])
آمنه بیگم کتابی در فقه و احکام دینی تألیف کرد و در جمع آوری اخبار بحارالانوار به برادر خود علاّمه محمدباقر مجلسی یاری رساند.
ثمرهی ازدواج این زوج عالم چندین فرزند دختر و پسر بود که همگی در علم و تقوا به کمال رسیدند. یکی از دختران آنها مادر بزرگوار آقا محمدباقر بهبهانی مجتهد بزرگ است و دختر دیگر ایشان همسر عالم والاقدر، میرابوالمعالی بزرگ است.
پسران ملاّ صالح، آقا محمدهادی معروف به مترجم، آقا نورالدین، آقا محمد سعید اشرف، آقا حسنعلی، آقا عبدالباقی و آقا محمدحسین مازندرانی از دانشمندان و ادبیان کم نظیر بودند.
از جمله تألیفات علمی عمیق و گرانقدر ملاّمحمد صالح مازندرانی میتوان به حاشیهی شرح لمعه، حاشیه بر معالم، شرح اصول کافی، شرح فروع کافی و شرح قصائد بلند عرفانی اشاره کرد.
در مورد تاریخ میلاد و وفات این عالم بزرگ، اطلاع دقیقی در دست نیست. بعضی کتب رجال و تراجم سال ارتحال ملکوتی علامه ملا محمد صالح را با تردید در شوّال سالهای 1080، 1081 و 1086 ﻫ . ق نگارش نمودهاند.
آخوند ملاّمحمد صالح مازندرانی در بقعهی مبارک استاد بزرگ خود ملامحمدتقی مجلسی مدفون شد. درود و سلام ملائکه مقرب خداوند بر این استاد و شاگرد بزرگ و عالیقدر.([5])
پینوشت:
[1]. شیخ عباس قمی، فوائد الرضویه، ص 544 .
[2]. گلشن ابرار، ج 3، ص 100.
[3]. ر.ک؛ میرزا محمدتنکابنی، قصص العلما، ص 228.
[4]. ر.ک؛ فوائد الرضویه، ص 543 و 544 .
[5]. دیدار با ابرار، دفتر تبلیغات اسلامی، ج 1.