×

گزیده ای از پژوهش های ارسالی شماره 67 ;جای گاه و فعالیت های علمی امام باقر علیه السلام در یک نگاه

گفت: مرد به نزد ابن عمر بازگشت و وی را از جواب امام باقر (ع) آگاه کرد. شیخ مفید می گوید: ابو نعیم نخعی روایت کرده است که: امام باقر (ع) پانصد تا ششصد و بن زنباع» به عبدالملک گفت: بهترین راه تو آن است که از امام باقر (ع) کمک بگیری. و امام ششم (علیهم السلام) بود که اسلام و ارزش های الهی حیاتی دوباره یافتند. علامه مجلسی می نویسد: محمد بن مسلم گفت: 30000 هزار حدیث از حضرت امام باقر (ع) فعالیت های علمی امام باقر علیه السلام رواج یافته بود و امام (ع) با شرح بسیاری از خطبه های حضرت علی (ع) در زمینه های امام باقر (ع) در کنار تمام فعالیت های علمی و سیاسی، در مسائل اجتماعی نیز الگوی ابن حجر از علمای اهل تسنّن درباره امام (ع) می گوید: او را از این حیث باقر گفتند مردم باعث قیام هایی در گوشه و کنار کشور پهناور اسلامی شده بود و این موقعیت برای امام محمد باقر (ع) در طی نوزده سال امامت خود با حکومت سلیمان بن عبدالملک، عمر بن مدتی از دوران امامت امام محمد باقر (ع) نیز هم زمان با خلافت هشام بن عبدالملک، امام باقر (ع) در تمام این مدت خاموش و آرام نشسته بود. در زمان امام باقر (ع) نیز مناظره و گفت و گو یکی از روش های رایج برای گسترش فرهنگ بود که امام (ع) از این ابزار به بهترین نحو برای گسترش فرهنگ و معارف اسلامی بهره ماجرا از این قرار بود: هشام، دست آویز مهمی برای جسارت بیشتر به پیش گاه امام پنجم

چکیده ماشینی


تعداد بازدید : 3172     تاریخ درج : 1390/08/08

19

ابو جعفر محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب، امام پنجم از ائمه اثنا عشر و یکی از چهارده معصوم (علیهم السلام) است.

راویان و محدّثان شیعه غالباً با کنیه ابو جعفر از آن حضرت یاد کرده اند، لکن برای تمایز احادیث منقول از امام باقر و امام جواد (علیهما السلام) که او نیز کنیه ابو جعفر داشته است، لفظ «ثانی» را به کنیه امام جواد (ع) افزوده اند.(1)

نسب امام باقر علیه السلام

حضرت باقر (ع) از طرف پدر، نوه امام حسین (ع) و از طرف مادر، نوه امام حسن (ع) است. از این رو در حق او گفته اند: علوی ای بود که از دو طرف علوی بود و فاطمی ای بود که از دو طرف فاطمی بود.(2)

فاطمه، بنت الحسن، که به امّ عبدالله (یا ام عبد، یا ام حسن) نیز شهرت داشت، بانویی جلیل القدر بود و از حضرت صادق (ع) درباره او نقل شده است که «او صدیقه بود و در آل حسن زنی چون او نبوده است.»(3)

برخی از متأخّران چون سبط ابن جوزی و ابن خلکان، مادر امام پنجم را دختر حسن مثنی و نوه امام مجتبی (ع) دانسته اند. این قول صحیح نیست، زیرا مورّخان قرن سوم و از جمله یعقوبی و نیز علوی عمری، نسب شناس قرن پنجم، تصریح کرده اند که او دختر امام مجتبی (ع) بوده است.

نیز به نقل از حافظ عبدالعزیز جنابذی، وی مادر امّ عبدالله را امّ فَروه دختر قاسم بن محمد ابی بکر دانسته، که اشتباه است، زیرا به تصریح علما، از جمله شیخ مفید، ام فروه همسر امام باقر (ع) بوده است.

تولد و وفات

همه منابع، محل تولد آن حضرت را مدینه نوشته اند، ولی در سال ولادتش اختلاف دارند. بیشتر منابع شیعی و برخی از مورّخان سنّی، تولد آن حضرت را در سال 57 هجری دانسته اند،(4) اما عده ای سال 56 را ذکر کرده اند. در روز تولد ایشان نیز اختلاف است. شیخ طوسی، فضل بن حسن طبرسی و دیگران، روز ولادت آن حضرت را جمعه اول ماه رجب و بعضی دیگر، تولد ایشان را در سوم صفر می دانند. از معاصران نیز، سیدمحسن امین و حاج شیخ عباس قمی، ولادت آن حضرت را سوم صفر یا اول رجب، و ابن خلکان، سوم صفر ضبط کرده اند.

تاریخ رحلت امام باقر (ع) را با اختلاف پنج سال، از 113 تا 118 هجری ذکر کرده اند. ابن سعد، نخست با نقل خبری از استاد خود، واقدی، تاریخ رحلت آن حضرت را سال 117 و مدت عمرشان را 73 سال ذکر می کند و سپس می گوید: رحلت ایشان را در 118 و 114 هجری هم دانسته اند. ابن اثیر نیز عمر حضرت باقر (ع) را 73 سال ثبت کرده و 58 سال را نیز نسبت داده است. اما بیشتر مورّخان شیعی و سنّی، وفات آن حضرت را در سال 114 هجری و اکثر سیره نویسان شیعه، عمر وی را 57 سال دانسته اند.(5)

در ماه و روز رحلت آن حضرت نیز اختلاف است و آن را در ربیع الاول و هفتم ذی الحجه و ربیع الاخر گفته اند.(6) برخی از مورّخان، از جمله ابن خلکان و صفدی، محل وفات او را دهکده ای به نام حمیمه واقع در منطقه «شراه» بین راه مدینه به دمشق دانسته اند.(7) درباره محل دفن آن حضرت، گورستان بقیع در مدینه، اختلافی دیده نمی شود.

در روایت ابو بصیر از امام صادق (ع) که مرحوم کلینی و به نقل از او، علامه مجلسی آورده است، آن حضرت می فرماید: پدرم به سال 114 وفات یافت و پس از پدر نوزده سال و دو ماه زنده بود، چون بیشتر مورّخان، رحلت امام سجاد (ع) را در محرم نوشته اند، ظاهراً رحلت امام باقر (ع) در ربیع الاول بوده است. ولی از ظاهر تعبیر بیشتر مورّخان و صریح عبارت شهید اول و شیخ عباس قمی بر می آید که هفتم ذی الحجه را برگزیده اند.

بنابر قول مشهور، تولد امام باقر (ع) در سال 57 و وفات آن حضرت در سال 114 هجری بوده و مدت عمر او 57 سال و مدت امامتش 19 یا 20 سال (محرم 94 تا ربیع الاول یا ذی الحجه 114) بوده است. چهار سال از حیات جد خود امام حسین (ع) و 37 سال از زندگی پدر خود حضرت علی بن الحسین (ع) را درک کرد و دوران زندگی اش با حکومت ده تن از خلفای اموی (از معاویة بن ابی سفیان تا هشام بن عبدالملک) و ایام امامتش با حکومت پنج تن از ایشان مقارن بود.

مناقب و فضایل امام باقر علیه السلام

محمد حسین خانی، شماره اشتراک 652، از نجف آباد

1 - علم و دانش: در کشف الغمّه از حافظ عبدالعزیز بن اخضر در کتابش موسوم به «معالم العترة الطاهرة» از حکم بن عتبیه نقل شده است که در مورد آیه «ان فی ذلک لآیات للمؤمنین»(8) گفت: «به خدا سوگند، محمد بن علی (ع) در ردیف هوش مندان است». و ابوذرعه گفته است: به جان خودم، ابو جعفر از بزرگ ترین دانشمندان است.

ابو نعیم در حلیة الاولیاء نوشته است: مردی از ابن عمر درباره مسئله ای پرسش کرد. ابن عمر نتوانست او را پاسخ گوید. پس به سوی امام باقر (ع) اشاره کرد و به پرسش کننده گفت: نزد این کودک برو و این مسئله را از او بپرس و جواب او را هم به من بازگوی. آن مرد به سوی امام (ع) رفت و مشکل خود را مطرح کرد. امام نیز پاسخ او را گفت: مرد به نزد ابن عمر بازگشت و وی را از جواب امام باقر (ع) آگاه کرد. آن گاه ابن عمر گفت: اینان اهل بیتی هستند که از همه علوم آگاهی دارند.

2 - حلم: در کتاب مناقب آمده است: مردی از اهل کتاب به آن حضرت گفت: تو بقر (گاو) هستی؟ امام گفت: خیر، من باقر هستم. گفت: تو فرزند آن زن آشپز هستی. امام گفت: آشپزی حرفه او بوده است. مرد گفت: تو فرزند زن سیاه چرده زنگی و بد کاره هستی. امام پاسخ داد: اگر چنین است که تو می گویی، خداوند او را بیامرزد و اگر تو دروغ می گویی خداوند تو را بیامرزد.

3 - تسلیم امر خدا بودن: ابو نعیم در کتاب حلیة الاولیاء نقل کرده است: «محمد بن علی (امام باقر) می گفت: از خداوند آن چه را که دوست داریم درخواست می کنیم، پس هنگامی که چیزی حادث می شود که نمی پسندیم، با خداوند - عزّ و جلّ - در آن چه که او دوست داشته است مخالفت نمی کنیم.»

4 - جود و بخشش: شیخ مفید در ارشاد می نویسد: آن حضرت با وجود ویژگی های علمی و بزرگی و ریاست و اقامت که توصیف کردیم، به جود و کرم در میان خاصه و عامّه مشهور بود و با وجود کثرت عیال و وضعیت متوسط مالی، در بزرگواری و احسان به همگان معروف بود.

شیخ مفید می گوید: ابو نعیم نخعی روایت کرده است که: امام باقر (ع) پانصد تا ششصد و تا هزار درهم به ما می داد و هیچ گاه از دادن صله به برادران و امیدواران و کسانی که به نزدش می آمدند، خسته نمی شد.

ایشان در پاسخ کسانی که در مورد بخشش فراوان آن حضرت به او تذکر می دادند، می فرمود: دنیا جز به دیدار برادران و بخشش به آنها و انجام خوبی ها، نیکو و خوش آیند نیست.

5 - کثرت صدقات: شیخ صدوق در کتاب ثواب الاعمال از امام صادق (ع) روایت کرده است: پدرم از دیگر افراد خانواده اش مالش کمتر بود و در مقابل، مخارج بیشتری داشت و هر جمعه یک دینار صدقه می داد و می گفت: صدقه در روز جمعه دو چندان می شود؛ همان گونه که روز جمعه بر روزهای دیگر فضیلت بیشتری دارد.

6 - شکوه و هیبت در دل ها: در مناقب از ابو حمزه ثمالی نقل شده است: «چون سالی که امام (ع) در آن حج کرد، فرا رسید. هشام بن عبدالملک او را دید که مردم به سویش می شتافتند. عکرمه پرسید: آن مرد کیست که بر چهره اش نشان درخشان علم و دانش نقش بسته است؟ باید او را امتحان کنم. اما وقتی رو به روی امام قرار گرفت از ترس به لرزه افتاد و از عمل خود پشیمان شد و گفت: ای فرزند رسول خدا (ص)! من در مجالس بسیاری رویاروی کسانی مانند ابن عباس و غیر او نشسته ام، اما هیچ گاه حالتی که اکنون مرا فرا گرفته است، در نیافته بودم. امام (ع) به او فرمود: وای بر تو ای بنده شامیان! تو پیشاروی خانه هایی هستی که خداوند اجازه داده در آنها نام پاکش بلندی گیرد و یاد شود.

پیشنهاد امام علیه السلام به عبدالملک درباره ضرب سکه

بد نیست بدانیم که کاغذها نخست از رومیان بود و اکثر ساکنان مصر، نصرانی و برکیش پادشاه روم بودند و نقش و نگار حواشی کاغذها و سکه ها به رومی انجام می گرفت و نقش آن، «اب» و «ابن» و «روح القدس» بود. عبدالملک که مردی زیرک بود به این موضوع توجه کرد و دستور داد جلوی نوشته های رومیِ روی پارچه و سکه ها که در آن زمان اصولاً شرک تلقی می شد، گرفته شود و در عوض سوره «توحید» و آیه «شهد الله انه لا اله الا هو» را بر آنها بنویسند و سپس نامه ای به کلیه نمایندگان خود در تمام بلاد نوشت که نقوش رومی باطل گردد.

وقتی کاغذها با نقش و نگار نو که حاکی از توحید بود، زینت یافته و به شهرهای روم برده شد، پادشاه روم ناراحت شد و این عمل را ناپسند دانست و در طی سه مرحله سه نامه به عبدالملک نوشت و از او خواست تا دست از این کار بکشد و همان نقوش قبلی رواج دهد، ولی عبدالملک نپذیرفت و پادشاه روم به مسیح (ع) قسم خورد که اگر عبدالملک خواسته او را عملی نسازد، کلماتی حاکی از ناسزا و بی حرمتی نسبت به پیامبر (ص) بر روی سکه های رومی منقوش سازد.

هنگامی که عبدالملک اوضاع را چنین دید سخت ناراحت شد و مسلمانان را به رایزنی فرا خواند، اما پیشنهادهای آنان هیچ کدام مورد قبول وی قرار نگرفت. در این میان، «روح بن زنباع» به عبدالملک گفت: بهترین راه تو آن است که از امام باقر (ع) کمک بگیری. عبدالملک امام (ع) را با احترام نزد خود خواند و فرستاده پادشاه روم را نیز نزد خود نگه داشت. امام (ع) به عبدالملک فرمود: تهدید پادشاه روم بر تو گران نیاید و تو را نگران نسازد، زیرا اولاً: خداوند اجازه نخواهد داد تهدید پادشاه روم درباره پیامبر (ص) عملی گردد و ثانیاً: این کار چاره دارد. از صنعت گران بخواه پیش روی تو سکه هایی از درهم و دینار بسازند و یک طرف آن را سوره «توحید» و طرف دیگر را نام «رسول الله» نقش زنند. در گراگرد سکه ها نیز نام شهری را بنگارند که در آن جا سکه ها ضرب شده است. آن گاه سکه ها را از نظر وزن به سه نوع تقسیم کن و وزن آنها را سی درهم انتخاب کن. ده عدد از آنها را به وزن ده مثقال و ده عدد دیگر را شش مثقال و ده عدد آخر را پنج مثقال قرار داده؛ چنان که وزن همه آنها بر روی هم به بیست و یک مثقال برسد، به طوری که اگر آنها را از یک دیگر جدا کنند، وزن هر دسته برابر با هفت مثقال باشد. و سنگ هایی از شیشه بر آنها قرار ده که افزایش و کاهش در آنها راه نداشته باشد. سپس درهم ها را به وزن ده و دینارها را به وزن هفت مثقال ضرب کن.

عبدالملک، پیشنهاد امام باقر (ع) را به کار بست. امام (ع) به او فرمود: این سکه ها را در تمام بلاد اسلامی رایج ساز تا مردم معاملات خود را به وسیله آنها انجام دهند و کسانی را که در معاملات خود از پول های دیگر استفاده کنند، تهدید کن. و سکه های سابق را به محلی بازگردان که در آن ساخته می شد تا آن را به سبک سکه های اسلامی تغییر دهند.(9)

شخصیت علمی امام باقر علیه السلام

حسینعلی متقی نیا، شماره اشتراک 1751، از ساری

در علم و فضیلت، کسی قدرت برابری با امام باقر (ع) را نداشت، چون آن حضرت در مکتب اسلام و خاندان وحی و رسالت بزرگ شده بود. چه بسیار مدعیانی که می خواستند که با او مباحثه علمی داشته باشند، اما در مکتب آن حضرت زانوی ادب می زدند و در برابر علم و فضیلت او سر تسلیم فرود می آوردند.

در دوره حکومت معاویه که حدود بیست سال به طور انجامید، به دلیل دشمنی با آل محمد (ص) ابرهای جهالت بر روی قرآن و احکام پیامبر سایه افکنده بود و فاصله زیادی بین مردم و قرآن و احکام ایجاد شده بود. حتی کسانی که مروّج و ناشر تعالیم قرآن و احکام اسلامی بودند، بر اثر اختناق دوران جاهلیت حکومت وقت، در فراموشی بسر می بردند و کسی نمی توانست سخنی از مکتب پیامبر و اخلاق و رفتار آن حضرت بیان کند.

بعد از معاویه دوران حکومت جابرانه یزید شروع شد، اما قیام امام حسین (ع) مردم را متوجه خاندان عترت و طهارت کرد و آنان فهمیدند که غیر از خاندان بنی امیه که با نیرنگ و حیله خود را مفسّران اسلام نامیده بودند، افراد آگاه و دانای دیگری هستند که می توانند برای اسلام مؤثر باشند و آنها کسانی نبودند جز خاندان پیامبر اکرم (ص).

بعد از شهادت امام حسین (ع) و گذشت دوران پر مخاطره مبارزات دینی و اسلامی، دوران شکوفایی اسلام شروع شد و کم کم ارزش های اصیل اسلامی و احکام فراموش شده الهی جای گزین اسلام دروغین اموی شد و خیانت ها و جنایت های آنان بر ملا گردید، به طوری که زمینه ساز ایجاد بزرگ ترین دانشگاه اسلامی در مدینه شد.

روزی جابر بن عبد الله انصاری که در اواخر عمرش نابینا هم شده بود، به منزل حضرت سجاد (ع) شرف یاب شد. کودک خردسالی را دید و پرسید: کیستی؟ فرمود: محمد بن علی بن الحسین. جابر گفت: نزدیک بیا، دست او را گرفت و بوسید. سپس عرض کرد: روزی خدمت جدّت رسول خدا (ص) بودم، فرمود: ای جابر! تو باقی می مانی تا محمد بن علی بن الحسین را که یکی از اولاد من است، ملاقات کنی، سلام مرا به او برسان و بگو: خدا به تو نور رحمت دهد، علم و دین را نشر بده. امام پنجم (ع) هم به امر جدّش قیام کرد و به نشر علم و دین پرداخت.(10)

محمد بن ابی عمر روایت می کند: ندیدم کسی را که مانند محمد بن علی بن الحسین (ع) در علم و فضیلت دستی قوی داشته باشد و شاگردانش چنان طالب علم و ساکت برای یادگیری احکام باشند.(11)

بدیهی است در زمان امام علی (ع) مقام علم و دانش چندان روشن نبود، ولی در زمان امام پنجم (ع) چون مردم لذت علم علوی را درک کرده بودند و فترتی رخ داده بود، تشنه علوم اسلامی بودند.

در دوران حکومت امام علی (ع) امویان طوری سم پاشی و جو سازی کرده بودند که اطراف امام را خالی کردند و به جز چند نفر از افراد خاص، بقیه دنبال پول و مال دنیا بودند و با فریب افراد معاویه، به دنبال آنها رفتند. در زمان امام حسن و حسین (علیهما السلام) هم جنگ و درگیری بود، اما طلایی ترین دوران، دوران امام چهارم و امام پنجم و امام ششم (علیهم السلام) بود که اسلام و ارزش های الهی حیاتی دوباره یافتند.

علامه مجلسی می نویسد: محمد بن مسلم گفت: 30000 هزار حدیث از حضرت امام باقر (ع) سؤال کردم و جواب شنیدم.(12)

فعالیت های علمی امام باقر علیه السلام

سمیه مجیدی بیدگلی، شماره اشتراک 11646، از آران و بیدگل

به طور کلی اهمّ فعالیت های علمی امام باقر (ع) را می توان در چند مورد خلاصه نمود:

1 - تبیین مسائل کلامی و معارف دینی: از جمله تلاش های ارزنده علمی امام باقر (ع)، تبیین مسائل کلامی و معارف دینی بود، زیرا در زمان آن حضرت، بحث های کلامی خوارج، رواج یافته بود و امام (ع) با شرح بسیاری از خطبه های حضرت علی (ع) در زمینه های توحید و صفات الهی، به بسط معارف اسلامی می پرداخت.(13)

علاوه بر آن، ایشان با جمع آوری احادیث ثقه، به دنبال آن بودند که روش فهم احادیث را در متن، به صحابه و دیگر دانشمندان عصر بیاموزند؛(14) بدین معنا که ایشان خود را در بستر و متن تحولات زمانه خویش قرار می دادند و تلاش فراوانی مبذول می کردند تا حقیقت را به دیگران بیاموزند.

2 - تأسیس فرهنگ مکتوب: مهم ترین حرکت امام باقر (ع) در این عصر، تأسیس فرهنگ مکتوبی است که جلوه های آن در دانشگاه امام صادق (ع) و آثار علمی متعدّد قرن های بعد، نمودار شد. این تعبیر که رسانه ای شدن مفاهیم منجر به مهاجرت آن می شود، می تواند در توضیح حرکت امام باقر (ع) و تلاش ایشان برای ایجاد فرهنگ مکتوب و استفاده از کتاب که امروزه به عنوان یک رسانه نیز تلقی می شود، کارساز افتد.

3 - ارائه بنیانی منسجم برای بسترسازی پژوهش های علمی آینده: در همین زمینه می توان به حرکت پرشور قرن های دوم و سوم اسلامی اشاره کرد که به قول شهید مطهری تا قرن هفتم ادامه داشت. این دوران شکوه مند اسلامی که به «نهضت ترجمه» مشهور شد، چیزی نبود جز گردآوری دانشمندان مختلف از اقصی نقاط جهان با فرهنگ و اعتقادات مختلف در کنار هم.(15) به دنبال قلمرو زدایی و تقویت بنیه های علمی، پایه های رشد نهضت ترجمه نیز فراهم شد. به نحوی که دانشمندان از همه نقاط جهان اسلام، اعم از: علمای صابئی، نصرانی، یهودی، مسلمان و زرتشتی گرد هم آمدند و بعدها نظامیه بغداد را با هزاران جلد کتاب، مرکز دانش اندوزی خود قرار دادند.(16)

4 - قلمروزدایی از رشد علم و دانش: تا قبل از امام باقر (ع) حوزه علم، در نظام خلفای بنی امیه، تا اندازه زیادی وابسته به دربار بود. نباید فراموش کرد که خلفای بنی امیه سعی داشتند نهضت علم گرایی را در قالب علوم حکومتی بدون پرداختن به مسائل مردم، عمده کرده و نخبگان عصر را در آن چارچوب هدایت کنند.(17) اما شیوه علمی امام باقر (ع) که بر خلاف این جریان ره می سپرد، عبارت بود از: «تقویت بنیه های علمیِ تمام امت اسلامی».

5 - شکوفایی فرهنگ اسلامی: با این که آغاز امامت آن حضرت با خلافت ولید بن عبدالملک همراه بود و در شرایط نامساعد اجتماعی قرار داشت، اما توانست نهضتی علمی را پایه گذاری کند که تا آن زمان در اسلام بی سابقه بود. در آن دورانی که معارف پر ارج اسلام به دلیل ممنوعیت نشر احادیث می رفت که کم کم به دست فراموشی سپرده شود،(18) امام باقر (ع) با دوراندیشی و تحمل مشکلات بسیار و با جنبش علمی دامنه داری که پدید آورد، توانست مقدمات تأسیس یک دانشگاه بزرگ اسلامی را پی ریزی نماید و معارف والای اسلام را به سراسر جامعه اسلامی برساند.

امام با این اقدامات، یک نوع خیزش علمی و فرهنگی را در جهان اسلام شروع کرد که بستر یک نهضت فرهنگی بنیادین شد و ثمرات شکوه مندش در دوره های بعدی به خوبی رخ عیان کرد. از این رو، دوران امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) را دوران طلایی شکوفایی فرهنگ اسلامی گفته اند.

6 - محضری پر فیض: در عصر امام باقر (ع)، عظمت والای علم و شکوه بی کران دانش وی، شهرتی عالم گیر یافته بود. آن حضرت که در تمام صفات والای انسانی سرآمد روزگار خود بود توانست شیفتگان علم و فضیلت را از سراسر جامعه آن روز به دور خود جمع کند، و به اندازه ای روایات، احادیث و آثار علمی در زمینه مسائل احکام، تفسیر و تاریخ اسلام و انواع علوم از ایشان به یادگار مانده که از هیچ یک از ائمه (علیهم السلام) به جز فرزند بزرگوارش دیده نشده است.

رجال و شخصیت های بزرگ علمی آن روز و نیز عده ای از یاران پیامبر (ص) که هنوز در قید حیات بودند، از محضر آن حضرت استفاده می کردند. شیخ طوسی در رجال خود نام 468 نفر از آنان را ذکر کرده است. افرادی چون «جابر بن یزد جعفی»، «ابن مبارک»، «زهری»، «ابو حنیفه»، «مالک» و «شافعی» از آثار علمی امام بهره مند شده و سخنان آن حضرت را بی واسطه و گاه با چند واسطه نقل نموده اند.(19)

ابعاد زندگانی امام باقر علیه السلام

محمد نواپور، شماره اشتراک 3001، از اهر

سیره اجتماعی امام

امام باقر (ع) در کنار تمام فعالیت های علمی و سیاسی، در مسائل اجتماعی نیز الگوی شیعیان خود بودند. با غلامان خود مشغول به کار و زراعت می شدند و در هوای گرم عرق می ریختند. میرزا محمد امامی در «جنات الخلود» می نویسد: «اکثر اوقات از خوف الهی می گریست و صدا به گریه بلند می نمود. متواضع ترین خلایق بود. مزارع، املاک، مرعی و غلامان بسیار داشت، ولی خود بر سر املاک و مزارعش کار می کرد. روزهای گرم، غلامان، زیر بغل ایشان را گرفته و به منزل می رساندند. سخی ترین مردم بود. حضرت باقر (ع) به علم و زهد و دانش و فضیلت و تقوا معروف بود و پیوسته مرجع حلّ مشکلات علمی مسلمانان به شمار می رفت. در گفتار، راست گوترین و در دیدار، گشاده روترین و در بذل جان در راه خدا، بخشنده ترین و در اخلاق، متواضع ترین مردمان بود.

سیره عبادی امام

ائمه (علیهم السلام) در مقام عبادت و ذکر و راز و نیاز با پروردگار بی نیاز، چراغ هدایت پیروان مکتب خویش می باشند. یکی از خدمت کاران امام باقر (ع) نقل می کند: به همراه آن حضرت برای انجام حج به مسجد الحرام وارد شدیم. امام با مشاهده کعبه از خود بی خود شد و با صدای بلند شروع به گریه نمود. عرض کردم: مردم به شما نگاه می کنند، اگر ممکن است قدری آهسته تر گریه کنید! امام فرمودند: صدایم را به گریه بلند می کنم، شاید مورد رحمت الهی قرار گیرم و فردای قیامت رستگار شوم. سپس امام (ع) طواف نمودند و پشت مقام، به نماز ایستادند.چون نماز ایشان به پایان رسید، جای گاه سجده اش از اشک دیدگانش، تر شده بود.(20)

شیخ کلینی از حضرت صادق (ع) روایت کرده که می فرمود: پدرم کثیر الذّکر بود و به حدّی ذکر می گفت که گاهی که با او راه می رفتیم، می دیدم که ذکر خدا می گوید و با او طعام می خوردیم و او ذکر خدا می گفت و با مردم حدیث می کرد و ذکر می گفت و پیوسته می دیدم زبان مبارکش را که به کام شریفش چسبیده و می گفت: لا اله الاّ الله. و ما را نزد خود جمع می کرد و می فرمود: ذکر بگوییم تا طلوع آفتاب.(21)

روایت شده که آن حضرت در هر جمعه یک دینار تصدّق می کرد و می فرمود: «صدقه در روز جمعه، مضاعف می شود.»(22)

سیره اقتصادی امام

امام باقر (ع) در روزهای گرم، برای رسیدگی به مزارع و نخلستان ها بیرون می رفت و همراه با کارگران و کشاورزان بیل می زد و زمین را برای کشت آماده می ساخت. خود، مانند غلامانش، در مزرعه کار می کرد. آن چه که از محصول کشاورزی با عرق جبین به دست می آورد، قسمت عمده آن را در راه خدا انفاق می فرمود.

شیخ مفید از امام صادق (ع) روایت می کند که محمد بن منکدر می گفت: گمان نمی کردم که کسی همانند علی بن حسین (علیهما السلام) خلفی چون خود به یادگار گذارد. آن هنگام که محمد بن علی (ع) را ملاقات کردم می خواستم وی را پندی دهم که ایشان مرا موعظتی فرمودند: اصحابش گفتند: به چه تو را پند داد؟ محمد بن منکدر گفت: روزی به سمت یکی از نواحی مدینه در حرکت بودم، هوا به شدت گرم بود. در میان راه محمد بن علی (علیهما السلام) را دیدم. ایشان بر دوش غلامان خود تکیه کرده بود و خرامان خرامان پیش می رفت. با خود گفتم: بزرگی از شیوخ قریش، در این ساعت و با این حالت، در طلب دنیا بیرون شده است؟! باید او را نصیحت کنم. به حضرت سلام کردم و ایشان نفس زنان در حالی که عرق بر سر و رویشان جاری بود، سلام مرا پاسخ گفتند: گفتم: چرا باید بزرگی چون شما با چنین حالت در طلب دنیا باشد؟ اگر مرگ به سراغتان بیاید و شما در این حال باشید، چه می کنید؟ ایشان دست از دوش غلامان برداشتند و فرمودند: به خدا سوگند، اگر مرگ در این حال به سراغم آید، من در حال انجام طاعتی از طاعات الهی بوده ام، چرا که خود را از احتیاج به تو و مردم بی نیاز کرده ام. زمانی از مرگ هراسناکم که در حال انجام معصیتی از معاصی الهی باشم. گفتم: «یرحمک اللّه»، خواستم شما را موعظه کنم، شما مرا پند و اندرز دادید.(23)

سیره اخلاقی امام

امام پنجم (ع) بسیار گشاده رو و با مؤمنان و دوستان، خوش برخورد بود. با همه اصحاب مصافحه می کرد و دیگران را نیز بدین کار تشویق می کرد و در ضمن سخنانش می فرمود: «مصافحه کردن، کدورت های درونی را از بین می برد و گناهان دو طرف را همچون برگ درختان در فصل خزان، می ریزد.»

امام باقر (ع) در صدقات و بخشش و آداب اسلامی، مانند دست گیری از نیازمندان و تشییع جنازه مؤمنان و عیادت از بیماران و رعایت ادب و آداب و سنن دینی، کمال مواظبت را داشت. می خواست سنّت های جدش رسول الله (ص) را عملاً در بین مردم زنده کند و مکارم اخلاقی را به آنان تعلیم نماید.

نمونه ای از درس های اخلاق عملی امام، مخالفت ایشان با زهدگرایی غیر معقول و ترک دنیا بود. آن حضرت در مقام علم، با نظر آن دسته که گمان می کردند ترک کامل نعمت های دنیوی، ورع اسلامی و زهد است، مقابله می کرد.

حکم بن عییبه می گوید: «روزی خدمت ابوجعفر (ع) مشرّف شدم و او را در خانه ای تزیین شده و آراسته یافتم، در حالی که آن حضرت پیراهن مرطوبی بر تن داشت و روی آن، ملافه رنگارنگی انداخته بودند در حال تماشای خانه و طرز تزیین آن بودم که آن حضرت مرا خطاب قرار داده و فرمودند: راجع به وضع اتاق چه فکر می کنی؟ گفتم: حالا که شما در این وضعیت قرار گرفته اید، من چه می توانم بگویم، اما بین ما، این کار برای نوجوانان است. فرمودند: ای حکم! «زینت هایی را که خدا برای مردم اجازه داده و روزی های حلال او را چه کسی حرام کرده است»؟ این که می بینی، از همان قسمی است که خدا برای مردم حلال فرموده است. و اما این اتاق را که می بینی اتاق همسر جدیدم است که تازه با او ازدواج کرده ام؛ اتاق من همانی است که می شناسی.(24)

وصف دلبران در حدیث دیگران

سیدمنصور طبیبیان، شماره اشتراک 514، از اهواز

ابن حجر از علمای اهل تسنّن درباره امام (ع) می گوید: او را از این حیث باقر گفتند که هم چنان که زمین را می شکافند تا گنج و معادن و منابع و جواهر ارزش مند آن را کشف و استخراج کنند، او نیز زمین علم را شکافت و دقایق و حقایق احکام را آشکار ساخت، لذا او را باقر علم و جامع و ناشر علم و بلند گرداننده آن گفتند، و این نکته ای است واضح که جز بر کور دلان مخفی نماند.(25)

محمد بن طلحه شافعی درباره امام (ع) می گوید: محمد بن علی، ابو جعفر، باقرالعلوم، شکافنده دانش و جامع و ناشر علم بود. قلبش پاکیزه، علمش بالنده، نفسش طاهر و اخلاقش شریف بود. عمرش را در اطاعت خداوند سپری کرد و به عالی ترین درجات تقوا راه یافت.(26)

ذهبی می گوید: محمد بن علی از کسانی بود که بین علم و عمل، آقایی و شرف و نیز بین وثاقت و وزانت، جمع کرد و صلاحیت برای خلافت داشت.(27)

پاک سازی اسلام از غبار تحریفات و احیای فقه

پس از آن که امام محمد باقر (ع) امر امامت را عهده دار شدند، زمانی بود که نارضایتی مردم باعث قیام هایی در گوشه و کنار کشور پهناور اسلامی شده بود و این موقعیت برای احیای سنّت فراموش شده نبوی فرصت مناسبی بود. حضرت از این مجال بیشترین و بهترین استفاده را بردند و پاک سازی اسلام از غبار تحریفات بنی امیّه و هم چنین خرافات یهود و اسرائیلیات را در صدر فعالیت های خویش قرار دادند.

سال های (94 تا 114) زمان پیدایش مشرب های فقهی و اوج گیری نقل حدیث درباره تفسیر بود. از علمای اهل سنّت کسانی مانند ابن شهاب زهری، مکحول، قتاده، هشام بن عروه و... در زمینه نقل حدیث و ارائه فتوا فعالیت می کردند. وابستگی عالمانی مانند زهری، ابراهیم نخعی، ابوالزناد، رجاء بن حیاة که همگی کم و بیش به دستگاه حاکمیت اموی وابستگی داشتند، ضرورت احیای سنّت واقعی پیامبر (ص) را به دور از شائبه های تحریف عمده خلفا و علمای وابسته به آنان مطرح می کرد. از این رو امام احساس نمود که می بایست با ابراز و اشاعه نظریه های فقهی اهل بیت در برابر انحرافاتی که به دلایل مختلفی در احادیث رسوخ کرده بود، موضع گیری نماید. نظریه های فقه شیعه گرچه تا آن زمان به طور محدود و در حدّ اذان و تقیّه، نماز میت و... روشن شده بود، اما با ظهور امام باقر (ع) قدم مهمی در این راستا برداشته شد و یک جنبش فرهنگی تحسین برانگیزی در میان شیعه به وجود آمد. در این عصر بود که شیعه تدوین فرهنگ خود را که شامل فقه و تفسیر و اخلاق می شد، آغاز کرد.

پیش از این در جامعه اسلامی، فقه و احادیث فقهی در حدّ گسترده و به طور کامل مورد بی اعتنایی قرار گرفته بود. درگیری های سیاسی و اندیشه های مادی گرایانه شدیدی که دامن گیر دستگاه حکومت شده بود، باعث غفلت از اصل دین و به خصوص فقه در میان مردم گشته بود. جلوگیری از تدوین حدیث که به دستور خلفا انجام گرفت، از عوامل عمده انزوای فقه بود؛ فقهی که حداقل هشتاد درصد آن متکی به احادیث روایت شده از پیامبر (ص) بود.

ذهبی از خلیفه اول نقل می کند که گفت: «فلا تحدّثوا عن رسول اللّه (ص) شیئاً، فمن سألکم فقولوا: بیننا و بینکم کتاب اللّه فاستحلوا حلاله و حرّموا حرامه؛ از رسول خدا (ص) چیزی نقل نکنید و در جواب کسانی که از شما درباره حکم مسئله ای پرس و جو می کنند بگویید: کتاب خدا (قرآن) میان ما و شماست، حلالش را حلال و حرامش را حرام بشمارید.»(28)

در این زمینه از خلیفه دوم نیز چنین نقل شده است: «أقلّوا الرّوایة عن رسول اللّه و أنا شریککم؛ از رسول الله (ص) کمتر حدیث نقل کنید که در این کار من هم شما را همراهی می کنم.»(29)

اوضاع فرهنگی جامعه در زمان امام باقر علیه السلام

نگار بخشی، شماره اشتراک 2425، از سنقر

در زمانی که امویان زلال احکام و قوانین الهی را از سرچشمه، گل آلود کرده و خورشید حقیقت دین و دین داری را در پس ابرهای تیره و تارِ زر و زور و تزویر پنهان کرده و جماعت مردم را با ظاهر سازی های منافقانه مشغول نموده و بر اریکه قدرت تکیه زده بودند، مردان الهی و حجّت های او بر مردم علی رغم همه توانایی ها و دانایی ها از صحنه حاکمیت جامعه کنار گذاشته شده بودند. البته آنها نیز بیکار ننشسته بودند و هر کدام طبق شرایط زمانه وظایف الهی خود را انجام می دادند، اما روش این بزرگواران در پاسداری از دین خدا هر کدام به گونه ای بود که برای امیرالمؤمنین علی (ع) زمینه ایجاد حکومتی عادل فراهم شد. برای امام حسن (ع) بر اثر خیانت فرماندهانش، هیچ گونه زمینه ای برای حکومت فراهم نبود و مجبور شد سکوت اختیار کند و با غاصبان حکومت و خلافت صلح نماید. در زمان امام حسین (ع) که تنها بیست و اندی سال از حکومت امویان گذشته بود و طی این مدت اسلام را کاملاً وارونه جلوه داده و در صدد حذف دین بودند، امام چنین صلاح دیدند که خود و خاندان و اصحاب پاکش را فدا کند تا از نابودی دین جلوگیری نماید و با نثار خون خود و عزیزانش به جامعه بیداری ببخشد. امام سجاد (ع) در خفقانی ترین شرایط عَلَم امامت را بر دوش گرفتند و انواع نامردی ها و قتل و غارت ها را با چشم خود دیدند، لکن با سوز دعا و مناجات هایشان از حق و حقیقت دفاع می کردند.

این دوران ها گذشت تا رسید به امام باقر (ع) که در زمان ایشان تقریباً دین از تدبیر و سیاست جامعه کنار گذاشته شده بود و حکّام اموی موفق شده بودند حکومت خود را بدون تنش سیاسی اداره کنند، چون بعد از واقعه اسفبار عاشورا کسی توانایی رویارویی را با آنان نداشت. از طرفی، دانشمندان و عالمان و آگاهان جامعه که از صحنه سیاسی به دور مانده بودند، به دنبال مرجع و محلی بودند که چالش ها و درگیری های عقیدتی و فقهی خود را که طی این سال ها برایشان پدید آمده بود حل و فصل نمایند. سال ها بود که عقاید و افکار انحرافی توسط عمّال بنی امیّه در سطح جامعه منتشر شده بود و تشخیص اسلام ناب از آن چه که این نامردمان به کار بسته و اظهار می داشتند کار مشکلی شده بود. انحطاط فرهنگی و گسترش رسوم جاهلی و درگیری های فقهی بین فرق و مذاهب مختلف اوضاع جامعه را از لحاظ فرهنگی نابسامان کرده بود و نشر عقاید مرجئه و غُلات و اسرائیلیات، تشخیص حق و باطل را مشکل کرده بود و می طلبید که امامی آگاه، وارث علم رسالت و حجّت خدا در زمین، آستین همت بالا بزند و گوهرهای مخفی دین را از زیر گرد و غبار عقاید انحرافی اینان بیرون کشیده و معرفی نماید. در این اوضاع و احوال بود که امام باقر (ع) با استفاده از علم امامت و درایت و توانایی خود توانست بهترین کار ممکن را در آن شرایط انجام دهد و دست به یک نهضت علمی عمیق و حساب شده بزند و با انجام مناظره و گفت و گو و تأسیس حوزه علمیه و تربیت شاگردانی فرهیخته و متشرّع و دین مدار، به تبلیغ و تبیین دین جدّش رسول الله (ص) بپردازد.

اوضاع سیاسی عصر امام باقر علیه السلام

عبدالحمید ثامنی، شماره اشتراک 725، از سنقر

امام محمد باقر (ع) در دوران امامت خود مشکلاتی در پیش روی خود داشت که برخی از آنها عبارت اند از:

نابسامانی ها و مشکلات عصر امام باقر علیه السلام

1 - فساد سیاسی: حاکمیت و مدیریت سیاسی آل مروان بر جامعه اسلامی، رژیمی متکی بر آداب و سنن جاهلی را بر جامعه اسلامی تحمیل کرده بود.

2 - انحرافات فرهنگی: آل مروان در جامعه اسلامی فساد فرهنگی گسترده ای به وجود آورده بودند، آنان اجازه رشد فکری و فرهنگی به امت اسلامی نمی دادند و به رشد جریان های انحرافی در برابر اهل بیت کمک می کردند.

3 - فساد اجتماعی: نتیجه حاکمیت سیاسی آل مروان، گسترش تبعیض، بی عدالتی، جهالت و نادانی و فساد اخلاقی در امت اسلامی بود.

امام محمد باقر (ع) در طی نوزده سال امامت خود با حکومت سلیمان بن عبدالملک، عمر بن عبدالعزیز، یزید بن عبدالملک و هشام بن عبدالملک، هم عصر بودند. منابع به ما نشان می دهند که در ده سال اول امامت امام باقر (ع) خلفای مروانی مشکلات سختی برای آن حضرت فراهم نمی کردند، به ویژه در دوره عمر بن عبدالعزیز، خلیفه نیکوکار اموی، با اهل بیت (علیهم السلام) به مهربانی رفتار کرد. وی دستور داده بود لعن و ناسزا بر علی (ع) را از خطبه های جمعه حذف کنند، خمس را به بنی هاشم بدهند، فدک را به اهل بیت (ع) برگردانند و به راه اندازی نهضت علمی جمع و تدوین حدیث، پس از ممنوعیت آن، کمک کرد. وی به امام باقر (ع) توجه فراوان داشت، به گونه ای که می گفت: «خداوند اهل این خانه را از بزرگواری خالی نمی گذارد.»(30)

گرچه دوره حکومت عمر بن عبدالعزیز خیلی کوتاه بود و بیش از دو سال و اندی به طول نیانجامید، ولی او نیز غاصب خلافت بود. امام باقر (ع) درباره اش فرمود: «اهل زمین از مرگ او می گریند، ولی اهل آسمان او را لعن می کنند، چون او در جای گاه رهبری نشسته بود که مخصوص ماست.»(31)

مدتی از دوران امامت امام محمد باقر (ع) نیز هم زمان با خلافت هشام بن عبدالملک، این عنصر خودکامه و کثیف، بود. وی مردی دوراندیش، سخت دل، ستم گر، بخیل و درشت خو بود. آن حضرت در این دوره سختی های بسیار کشید. یک بار هشام، امام باقر (ع) را به دمشق احضار کرد و به باد سرزنش گرفت. هنگامی که امام پاسخ وی را گفت، ناراحت شد و دستور داد آن حضرت را به زندان انداختند، اما ایشان در زندان توجه بسیاری را به سوی خود جلب کرد و هشام از این مسئله وحشت کرد و دستور بازگشت امام را به مدینه صادر نمود.

امام باقر (ع) با اتخاذ شیوه تقیّه در برابر خلفای اموی، تشیّع را از حوادث هولناک به ساحل نجات رهنمون کرد؛ آن گونه که می فرمود: «تقیّه از دین من و پدران من است. هر که تقیّه نکند دین ندارد».(32) آن حضرت در سایه تقیّه به کادر سازی و بازسازی و گسترش تشیّع پرداخت و به همین سبب برادرش زید را از قیام بازداشت و فرمود: «از خدا بترس درباره خودت که فردا در کُناسَه کوفه به دار آویخته شوی.»

امام باقر (ع) با حفظ موضع تقیّه، به تربیت و آموزش شیعیان می پرداخت و در شرایط خفقان و وحشت، اصلاحات فرهنگی را مقدم بر مبارزه بی حاصل می دانست، ولی آن حضرت هیچ گاه از ادعای پیشوایی بر جامعه اسلامی دست بر نداشت و حقوق الهی خود را بیان می کرد، آن گونه که می فرمود: «ما خلیفه خدا، نگه دارنده علم خداوند، وارثان وحی خدا و حاملان کتاب خدا هستیم. پیروی از ما واجب و دوستی ما ایمان و کینه ورزی به ما کفر است. دوست دار ما در بهشت و غضب کننده به ما در دوزخ است. ما خاندان رحمت، شاخه نبوت، معدن دانش، محل رفت و آمد ملائکه و پایگاه وحی الهی هستیم.»(33)

حسن میرزایی، شماره اشتراک 2774، از رشت

در اواخر عمر پر برکت امام باقر (ع)، حکومت هشام بن عبدالملک به انتها رسیده و حکومت ابراهیم بن ولید بن یزید بن عبدالملک آغاز شده بود.(34)

اموی ها، مفاهیم مکتب را به یک سو نهادند و مظاهر رذالت و پستی را آشکارا و با فسق و فجور در کاخ ها و حرم سراهای خود و هر جا که بودند، پی گرفتند. این وضعیت بیشتر مسلمانان را تحت تأثیر قرار داده بود و آنها نیز بنا به «الناس علی دین ملوکهم» غرق در لذت های مادی و وسوسه های دنیایی و ارتکاب همه گونه منکرات شده بودند.

حکّام اموی، شیوه خشونت و شکنجه و ظلم و کشتار بی گناهان و نیکان و حیف و میل اموال را برای پای گیری حکومتشان و در راه کاخ ها و شهوت رانی هایشان، در پیش گرفتند. شیعیان علوی بیشترین ضرر از این سیاست وحشیانه متحمل شدند، زیرا تنها گناهشان این بود که پیوند عمیقی با مردم داشتند و شایستگی جانشینی پیامبر خدا (ص) در آنها وجود داشت. به فرموده امام محمد باقر (ع) وضعیت جامعه آن روز به حدّی برای شیعیان تنگ و طاقت فرسا بود که انسان آرزو می کرد به او زندیق و ملحد گفته شود، ولی برچسب شیعه بر او نزنند.

آن حضرت در چنین فضای آمیخته با ظلم و فسادی پا به عرصه وجود گذاشت. «پدرش در حالی دار فانی را وداع گفت که فقط چهل سال عمر داشت و پس از وی، هم چنان که گفتیم، مدت هجده سال زنده ماند و نسبت به سرنوشت اسلام و شیعیان و ستم دیدگان در صورت ادامه روش جفا کارانه حکّام زورگو، بسیار نگران بود. حوادث گذشته و برخوردهایی که با پدرانش شده بود و خیانت و زبونی مردم در لحظات حساس، به وی آموخته بود که خود را از سیاست و سیاست مداران کنار بکشد.»(35)

هشام، یکی از زمام داران اموی از موقعیت امام باقر (ع) و فرزند عزیز او حضرت صادق (ع)، سخت بیمناک بود. از این رو برای اعمال حاکمیت خویش و شکستن موقعیت اجتماعی امام (ع) در برابر دستگاه خلافت، به حاکم مدینه دستور داد آن دو بزرگوار را به شام اعزام کنند. هشام از این کار دو هدف را تعقیب می کرد:

1 - تضعیف روحیه امام (ع)؛ 2 - آماده کردن فضای جامعه برای هر کاری که مقتضی بداند.

«در تاریخ آورده اند که قبل از ورود امام (ع) به شام، هشام به مجلسیان و حاشیه نشینان خود دستورهای لازم را برای روبرو شدن با امام (ع) دیکته کرده بود. امام باقر (ع) وارد شد و بر خلاف سنّت معمول - که هر تازه واردی باید به خلیفه، آن هم به ذکر لقب مخصوص «امیرالمؤمنین» سلام دهد - به همه حاضران رو کرد و فرمود: السلام علیکم. آن گاه بدون این که منتظر اجازه بماند نشست. از این رفتار، آتش کینه و حسد در دل هشام زبانه کشید و برنامه را شروع کرد.

شما، اولاد علی (ع) همیشه وحدت مسلمانان را شکسته و با دعوت به سوی خود میان آنان رخنه و نفاق می افکنید و از روی نادانی خود را پیشوا و امام پنداشته اید. لختی از این یاوه ها گفت و ساکت شد. پس از او نوکرانش هر یک سخنی گفته و امام (ع) را مورد تهمت و ملامت قرار دادند. امام باقر (ع) در تمام این مدت خاموش و آرام نشسته بود. پس از این که همه سکوت کردند، برخاست و رو به حضار، پس از حمد و ثنای خداوند و درود بر پیامبر در جملاتی کوتاه، سردرگمی و بی هدفی آن جمع را به رخشان کشید، موقعیت خود و سابقه افتخارآمیز خاندانش را روشن ساخت و فرمود:

ای مردم! به کجا می روید و چه سرانجامی برایتان در نظر گرفته اند؟! به وسیله ما بود که خداوند گذشتگان شما را هدایت کرد و به دست ما نیز مُهر پایان به کار شما خواهند زد. اگر شما را امروز دولتی مستعجل است، ما را دولتی دیرینه خواهد بود و پس از دولت ما کسی را دولتی نیست. ماییم اهل عاقبت که خداوند فرمود: عاقبت از آن صاحبان تقواست.(36)

سخنان کوتاه و کوبنده امام (ع) به قدری خشم هشام را بر انگیخت که چاره ای جز اعمال خشونت و زور ندید، از این رو دستور داد امام (ع) را به زندان بیفکنند.

«امام (ع) در زندان نیز به روشن گری و بیان حقایق پرداخت و اطرافیان را تحت تأثیر قرار داد. مأموران، وضعیت به وجود آمده را به هشام گزارش کردند. این موضوع برای دستگاهی که در طول ده ها سال شام را از دسترس تبلیغات علوی دور نگه داشته بود قابل تحمل نبود. فرمان داد امام (ع) و همراهانش را از زندان بیرون آورده، با مراقبت ها و سخت گیری ها [ی بسیار ]رهسپار مدینه گردانند. قبلاً نیز دستورات لازم صادر شده بود که در شهرهای بین راه کسی حق ندارد با این قافله مغضوب، معامله کند و به آنان نان و آب بفروشد... .»(37)

جای گاه مناظره در سیره و گفتار امام باقر علیه السلام

شاه حسین مطهری فرد، شماره اشتراک 1550، از رشت

پیامبران و ائمه معصومین (علیهم السلام) در هر عصری از روش های رایج در آن زمان برای اثبات حقانیت خود و گسترش معارف الهی استفاده می کردند. در زمان حضرت موسی (ع) سحر و جادو رواج داشت. لذا معجزه آن حضرت، ید بیضا و تبدیل عصا به اژدها بود. در زمان حضرت عیسی (ع) طبّ رایج بود و معجزه آن حضرت نیز شفای کورهای مادرزاد، مرض پیسی و زنده کردن مردگان بود.

در زمان امام باقر (ع) نیز مناظره و گفت و گو یکی از روش های رایج برای گسترش فرهنگ بود که امام (ع) از این ابزار به بهترین نحو برای گسترش فرهنگ و معارف اسلامی بهره گرفت.

از سوی فقیهان بزرگ که وابسته به حوزه های فکری و علمی بودند، مسائل دشوار در محضر او مطرح می شد و گفت و گوهای بسیار با امام به عمل می آمد، از او پاسخ می خواستند تا امام را در تنگنا قرار دهند و در مقابل مردم او را به خاموشی وا دارند، ولی آن حضرت با پاسخ های قانع کننده و مستدلّ و محکم خود آنان را به اعجاب وا می داشت و آنها در برابر هیبت و مقام علمی امام، خود را می باختند و مضطرب و سرافکنده می شدند.

مناظرات امام، جرعه ای از زلال علم اهل بیت علیهم السلام

امام محمد باقر (ع) علاوه بر انجام وظایف هدایت و امامت، از بازگو کردن حقایق و افشاگری حتی در مقابل طاغوت زمان خویش و مناظره با آنان کوتاهی نمی کرد و در مناظرات و جلسات مختلف، حقانیت شیعه و اصول اعتقادی خود را با قاطعیت بر همگان روشن می ساخت و آنها را از بی خبری و ناآگاهی و خواب غفلت، خارج و بیدار می کرد؛ گرچه قاطعیت او موجب رنجش و خشم طاغوت عصرش و طرف داران طاغوت می شد. او با صراحت می فرمود: «ما مخزن علم خدا هستیم، ما رهبران و صاحبان امر خداییم، اسلام به وسیله ما آغاز گردید و به وسیله ما کامل و ختم می گردد، علم و دانش را از ما بیاموزید، سوگند به خداوندی که دانه را شکافت و انسان را آفرید، علم خدا در نزد هیچ کس جز ما نیست و آن چه در نزد خداست جز به وسیله ما درک نخواهد شد.»(38)

امام باقر (ع) با افراد و سران گروه های مخالف و معاند بسیاری مناظره و مباحثه و گفت و گو داشته اند که گوشه ای از این مباحثات و گفت و گوها با افراد ذیل بوده است:

1 - هشام بن عبدالملک (دهمین طاغوت اموی)؛

2 - عکرمه (یکی از عالمان درباری)؛

3 - عمرو بن عبید (از اساتید معروف بصره)؛

4 - عبداللّه بن معمر لیثی؛

5 - طاووس یمانی (یکی از پارسایان و عارف مسلکان و شخصیت های برجسته عصر امام سجاد - علیه السلام -)؛

6 - قتاده، فقیه اهل بصره؛

7 - حسن بصری (رهبر یکی از گروه های فکری)؛

8 - ابو حنیفه (از گروه مرجئه)؛

9 - نافع بن ازرق (رهبر گروه ازارقه از خوارج)؛

10 - عبدالله بن نافع (یکی از خوارج).

در این مجال کوتاه به بیان چند نمونه از این مناظرات می پردازیم:

مناظره با اسقف مسیحیان

هشام در سال 106 ه . ق. امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) را به شام احضار نمود. دربار هشام برای ابراز عظمت علمی پیشوای پنجم، محیط مساعدی نبود، ولی از حسن اتفاق، پیش از آن که امام شهر دمشق را ترک کنند، فرصت بسیار مناسبی پیش آمد که وی برای بیدار ساختن افکار مردم و معرفی عظمت و مقام علمی خود، به خوبی از آن استفاده نمود و افکار عمومی شام را منقلب ساخت.

ماجرا از این قرار بود: هشام، دست آویز مهمی برای جسارت بیشتر به پیش گاه امام پنجم (ع) در دست نداشت، ناگزیر با مراجعت امام پنجم (ع) به مدینه موافقت کرد. هنگامی که امام (ع) همراه فرزند گرامی خود از قصر خلافت خارج شدند، در انتهای میدان مقابل قصر با جمعیت انبوهی روبرو گردیدند که همه نشسته بودند. امام از وضع آنان و علت اجتماعشان جویا شد. گفتند: اینها کشیشان و راهبان مسیحی هستند که در مجمع بزرگ سالیانه خود گرد آمده اند و طبق برنامه همه ساله منتظر اسقف بزرگ می باشند تا مشکلات علمی خود را از او بپرسند. امام (ع) به میان جمعیت تشریف برد و به طور ناشناس در آن مجمع بزرگ شرکت فرمود. این خبر به هشام گزارش داده شد. وی افرادی را مأمور کرد تا در انجمن مزبور شرکت نموده و از نزدیک ناظر مناظره باشند.

طولی نکشید که اسقف بزرگ مسیحیان که فوق العاده پیر و سال خورده بود، وارد شد و با شکوه و احترام فراوان، در صدر مجلس قرار گرفت. آن گاه نگاهی به جمعیت انداخت، سیمای امام محمد باقر (ع) توجه وی را به خود جلب نمود، رو به امام کرد و پرسید:

از ما مسیحیان هستید یا از مسلمانان؟ امام پاسخ دادند: از مسلمانان.

اسقف پرسید: از دانشمندان آنان هستید یا افراد نادان؟ امام در جواب فرمودند: از افراد نادان نیستم.

بزرگ مسیحیان سؤال کرد: اول من سؤال کنم یا شما می پرسید؟ حضرت فرمودند: اگر مایلید شما سؤال کنید.

اسقف پرسید: به چه دلیل شما مسلمانان ادعا می کنید که اهل بهشت غذا می خورند و می آشامند، ولی مدفوعی ندارند؟ آیا برای این موضوع، نمونه و نظیر روشنی در این جهان وجود دارد؟

حضرت فرمودند: بلی، نمونه روشن آن در این جهان، جنین است که در رحم مادر تغذیه می کند، ولی مدفوعی ندارد!

کشیش مسیحیان با تعجب پرسید: عجب! پس شما گفتید از دانشمندان نیستید؟! امام فرمودند: من چنین نگفتم، بلکه گفتم از افراد نادان نیستم!

اسقف فکری کرد و گفت: سؤال دیگری دارم. به چه دلیل عقیده دارید که میوه ها و نعمت های بهشتی کم نمی شود و هر چه از آنها مصرف شود، باز به حال خود باقی بوده، کاهش پیدا نمی کند؟ آیا نمونه روشنی از پدیده های این جهان می توان برای این موضوع ذکر کرد؟

امام فرمودند: آری، نمونه روشن آن در عالم محسوسات، آتش است. شما اگر از شعله چراغی صدها چراغ روشن کنید، شعله چراغ اول به جای خود باقی است و از آن به هیچ وجه کاسته نمی شود!

اسقف هر سؤال مشکلی که به نظرش می رسید، از امام (ع) پرسید و جواب قانع کننده شنید و چون خود را عاجز یافت، به شدت ناراحت و عصبانی شد و گفت: «مردم! دانشمند والا مقامی را که مراتب اطلاعات و معلومات مذهبی او از من بیشتر است، به این جا آورده اید تا مرا رسوا سازد و مسلمانان بدانند پیشوایان آنان از ما برتر و داناترند؟! به خدا سوگند، دیگر با شما سخن نخواهم گفت و اگر تا سال دیگر زنده مانم، مرا در میان خود نخواهید دید!» این را گفت و از جا برخاست و بیرون رفت.(39)

پی نوشت ها:

1) عبدالله مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال، ج 1، ص 188.

2) ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 208.

3) الکافی، ج 1، ص 469.

4) الکافی، ج 1، ص 469؛ بحارالانوار، ج 46، ص 212 - 219.

5) ابن عماد، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، ج 1، ص 149.

6) بحارالانوار، ج 46، ص 212 - 219.

7) وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، ج 2، ص 440.

8) حجر (15) آیه 75.

9) سیدمحسن امین، سیره معصومان، ترجمه علی حجتی کرمانی، ص 27.

10) حسین عمادزاده، چهارده معصوم، ص 834.

11) ارشاد شیخ مفید، ص 244.

12) حسین عمادزاده، چهارده معصوم، ص 843.

13) برای آگاهی بیشتر به کتاب نهج البلاغه مراجعه کنید.

14) جواد رفیعی و محمدرضا آقایی، آموزه هایی از نهج البلاغه، ص 23.

15) مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 62.

16) همان، ص 63.

17) گروه نویسندگان مؤسسه البلاغ، سرچشمه های نور (حضرت امام باقر علیه السلام)، ترجمه واحد تدوین و ترجمه، ص 65.

18) جواد قیومی اصفهانی، صحیفه امام باقر (ع)، ص 10.

19) مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، ص 307؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 194.

20) الفصول المهمه، ص 212.

21) الکافی، ج 2، ص 499.

22) روضة الواعظین، ج 2، ص 333.

23) ارشاد شیخ مفید، ج 2، باب فضائل امام محمد بن علی الباقر (ع)، ص 161؛ بحارالانوار، ج 46، ص 287.

24) الکافی، ج 6، ص 446؛ بحارالانوار، ج 46، ص 292.

25) اعیان الشیعه، ج 1، ص 65.

26) سیرة الائمة اثنی عشر، ج 2، ص 191.

27) سیرة الاعلام النبأ، ج 4، ص 402.

28) تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 2.

29) همان، ص 7.

30) تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 305.

31) بصائر الدّرجات، ص 45.

32) اصول کافی، ج 4، ص 643.

33) ابن شهرآشوب، مناقب آل علی بن ابی طالب (ع)، ص 206.

34) هاشم معروف الحسنی، زندگی دوازده امام، ج 2، ص 201.

35) همان، ص 202.

36) ابن شهر آشوب، مناقب آل علی بن ابی طالب ع)، ج 4، ص 189؛ به نقل از: تاریخ اسلام، ص 129 - 130.

37) همان، ص 190؛ بحارالانوار، ج 46، ص 312.

38) محمدمهدی اشتهاردی، سیره چهارده معصوم، ص 465.

39) بحارالانوار، ج 46، ص 307 - 313.

کلمات کلیدی
علم  |  اسلام  |  امام  |  حدیث  |  امام محمد باقر  |  امام باقر ( ع )  |  امام باقر  |  امام باقر علیه‌السلام  |  عبدالملک  | 
لینک کوتاه :