×

تصلیب یا عروج عیسی(ع)؟ بر اساس منابع اسلامی و مسیحی


نویسنده : بشیر سلیمی تعداد بازدید : 3527     تاریخ درج : 1394/05/06

درآمد

هدف پژوهش حاضر بررسی تفاوت نگرش تفاسیر منابع اسلامی در موضوع عروج حضرت عیسی(ع) به آسمان و بررسی درجه ضابطه مندی در تأویل آیات و تفاوت آن با نگاه اندیشمندان مسیحیت و نیز جمع و طرح برخی اخبار معارض و نهایتاً ارائه نظری جدید در خصوص الهیات مسیحی در جهت نزدیکی موضوع قرآن با اناجیل مشابه، ضمن پذیرش دیدگاه اسلام با الهیات پولسی و انجیل یوحنا، می باشد.

نتایج نشان می دهد که در نگاه نخست کیفیت تحلیل عروج عیسی(ع) از متشابهات و یا بطون قرآن باشد، ولی با نگاه جامع مفسری چون مرحوم علامه طباطبایی)ره( خیلی از مشکلات پیشین در بستر تاریخ تفسیری این ماجرا قابل حل خواهد بود. به طور قابل ملاحظه ای تفاوت پرادختن به تاویل آیات در تفاسیر فرقه ها مشهود است و می توان ضابطه مندی تاویل گرایی را در تفسیر المیزان از طریق سیره عقلایی و یا جری و تطبیق مشاهده نمود.

نمادشناسی

«صلیب» در نمادشناسی امروز مسیحی، یادآورنده تثلیثِ پدر، پسر و روح القدس است. بر پایه اعتقاد مسیحیان و قوم یهود، چون آدم ابوالبشر گناه کرد و از بهشت رانده شد، فرزندان و اعقاب او هم در این گناه با وی شریک اند و این خصیصه دائمی است.[1]

رنه گنون در کتاب «معانی رمز صلیب» بر این باور است که صلیب دارای سعه طولی و عرضی است؛ که در سعه طولی شاهد برهم نهادگی همه مراتب وجودی و در سعه عرضی شاهد تحقق فردیت هستیم که درجه ای خاص از وجود است و نمودار هندسی مراتب کثیر وجود خاص در نقش صلیب اجمالاً مندرج است.[2]

در همین راستاست که ما شاهد عقاید دیگری هم هستیم:

«علامت صلیب عیسی در آسمان ها ظاهر خواهد شد. چرا از برداشتن صلیب که راه رسیدن به ملکوت است خوف داری. مسیح قبل از تو در حالی که صلیبش را همراه داشت به آن جا رفته است. باید شیفته مردن بر صلیب باشی. اگر صلیب را مشتاقانه با خود حمل کنی، صلیب هم تو را حمل می کند و به سوی اهداف مورد علاقه ات می برد تا جایی که دیگر درد و رنج نبینی گر چه رنج در این دنیا پایانی ندارد. اگر یک صلیب را دور اندازی مطمئناً یکی دیگر پیدا خواهی کرد که شاید سنگین تر باشد. اگر مسلح به سلاح ایمان شده باشی و با خود نشان صلیب مسیح را داشته باشی، از دشمن شیطان هم نمی ترسی.»[3]

گاه نظیر همین تفسیرهای اشراقی را در عرفان اسلامی نیز شاهد هستیم. با نگاهی به «شرح شطحیات» روزبهان بقلی، می توان استنباط نمود که وی نماد یکی از نمودهای نفس اماره را صلیب می داند که باید با آن مبارزه کرد، نفسی که شبیه به عیسی می شود و به صلیب آویخته می گردد.[4]

در عهد عتیق نیز، سنگسار نحوه مجازات مرگ بود اما گاه اجساد بر درختی باقی می ماند تا برای متخلفین هشداری جدی باشد.[5] یهودیان مرگ این اشخاص را به مثابه لعنت خدا بر زندگی شان می انگاشتند.[6] و جسد آن ها می بایست پیش از غروب شب مدفون می شد.[7]صلیب عیسی مطابق اشارات عهدجدید، یادآور همان درختی است که در عهد عتیق سمبل لعنت و حقارت بود.[8]

ابن عاشور می نویسد: «استعمال مشهور در مورد صلیب این است که نفرات معدودی را محکم به چوب ببندند به طوری که حرکت نکنند، سپس با سنگ یا نیزه وی را بزنند. از استدراک لاکن می توان فهمید که ماقبل آن عقیده ای اشتباه است.»[9] و شیخ طوسی بر آن است که نخستین کس فرعون بود که مردم را بر شاخه های نخل به صلیب کشید.[10]

یونگ که امروزه افزون بر یک روان شناس به عنوان نمادشناس نیز مطرح است، می گوید: «به هر شکل مفهوم صلیب در تمام دوران ها به یک مفهوم نبوده.»[11]

تصلیب عیسی ناصری(ع)

الف. روایت مسیحی:

  1. برخی روایات مسیحی بر آن است که عیسی خود بر صلیب شد و حتی به خاطر این ملعون شده است![12]
  2. اما جمهور مسیحیان می گویند که مسیح را یهود کشته است.[13]
  3. برخی دیگر خلاف این را معتقدند. طبق انجیل برنابا، یهودای اسخریوطی مصلوب و به جای عیسی کشته شد.[14]

ب. روایت اسلامی:

مسلمانان معتقدند که بنا بر فرموده قرآن، عیسی(ع) را نکشتند بلکه این امر بر آن مردم مشتبه شد.[15] عمده این روایات و تفاسیر پیرامون آیه 157 سوره مبارکه نساء شکل گرفته است: «وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَی ابْنَ مَرْیمَ رَسُولَ اللَّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَٰکنْ شُبِّهَ لَهُمْ ۚ وَإِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ لَفِی شَک مِنْهُ* مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ * وَمَا قَتَلُوهُ یقِینًا»[16] و گفته ایشان که: ما مسیح، عیسی بن مریم، پیامبر خدا را کشتیم، و حال آنکه آنان او را نکشتند و مصلوبش نکردند، بلکه امر بر آنان مشتبه شد؛ و کسانی که در باره او اختلاف کردند، قطعاً در مورد آن دچار شک شده اند و هیچ علمی به آن ندارند، جز آنکه از گمان پیروی می کنند، و یقیناً او را نکشتند.

اما در کیفیت این امر میان مسلمانان اختلاف وجود دارد:

آیت الله مکارم شیرازی با تایید نظر جمهور مسلمانان، در باب چرایی اتخاذ و تاکید بر این اندیشه می نویسد: «اگر می بینیم قرآن مخصوصاً روی مساله مصلوب نشدن مسیح(ع) تکیه کرده است، با اینکه ظاهرا موضوع ساده ای به نظر می رسد به خاطر همین است که عقیده خرافی فداء و بازخرید گناهان امت را به شدت بکوبد مسیحیان را از این عقیده خرافی باز دارد تا نجات را در گرو اعمال خویش ببینند، نه در پناه بردن به صلیب». ایشان، نوشته شدن انجیل ها را در قرون بعدی و نه درعصر عیسی ناصری (برخلاف قرآن که درعصر نبی اکرم(ص) مکتوب شد)، عدم تمیز سربازان باغ جستیمانی یهودیان را از مسیحیان، دستگیری شبانه طبق نقل اناجیل، سکوت پیامبر دستگیر شده نزد پیلاطس حاکم باتوجه به خطیب بودن ایشان، شکایت عیسی از خداوند برفراز صلیب، و نظر مخالف در انجیل برنابا را دلیل بر رد این موضوع می داند.[17]

صاحب انوار العرفان، نیز در همین مسیر برای نقض موارد انحرافی مسیحیان ذیل مورد گفت وگو، برداشتی عرفانی را ارائه می دهد: «مراد از رفعت او به سوی پروردگار بالا بردن وی به سوی آسمان نیست بلکه تقرب معنوی او به ساحت قدس پروردگار و زندگی خاصی است که به آن اختصاص یافت.... »[18]

مرحوم امین الاسلام طبرسی در این جا بیشتر با رنگ روایی به موضوع پرداخته. ابتدا علت رفعت حضرت به آسمان را با توجه به آیه قبل و تهمت هایی که به حضرت مریم می زدند و اصول عزم یهود بر قتل او را هم با توجه به این موضوع، به نقل از ابن عباس تفسیر کرده است. نکته جالب در تفسیر ایشان توجیه نحوه کیفیت عروج با توجه به آیه: «وَأَیدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ»[19] می باشد که در دیگر تفاسیر این موضوع را نیافتم.[20]

علامه طباطبایی نیز با دفاع از نظریه عروج می نویسد: «رفعت مسیح با جسم و روح بوده و سایر احتمالات درست نیست. واین رفع نوعی خلاصی از جانب خدا برای ایشان است؛ سوای از اینکه ایشان در آن لحظه مرگ حتمی کرده باشند و یا اینکه خلاف آن باشد، بلکه به شکل دیگری است که آن را نمی شناسیم و یا اینکه حی باذن الله باشد که آن را هم علم نداریم؛ و تمام این موارد محتمل است.»[21]

البته تمامی مفسران جهان اسلام این روایت را نپذیرفته اند. به عنوان مثال شیخ طوسی صاحب «التبیان» در این میان راهی متفاوت در پیش می گیرد و بر آن است که از اطرافیان عیسی(ع) کسی داوطلبانه خود را به جای او معرفی می کند و کشته می شود. ایشان ابتدا به بررسی قول وهب ابن منبه از ناقلان اسراییلیات می پردازد. «وهب معتقد است که هنگام ورود لشکریان به خانه حضرت مسیح خداوند ایشان و هفده حواری را به یک شکل درآورد که در این هنگام گفتند آیا ما را سحر کردید اگر به ما نشان ندهید که عیسی کیست همه شما را یک جا می کشیم؟ حضرت عیسی به حواریون گفت چه کسی امروز برای نفس خویش بهشت را می خرد؟ شخصی که نامش ذکر نشده داوطلب می شود و به جای حضرت مصلوب و مقتول می گردد. شیخ طوسی از تفسیر طبری هم مدد جسته و در ادامه قول جبایی از سران معتزله را ایراد می کند و درصدد است تا از این طریق به شبهه کلامی پاسخ دهد. ایشان هم مانند بسیاری از تفاسیر در مورد مرجع ضمیر «و ما قتلوه» احتمالات مختلف را بیان می کند و یک موضوع منحصر به فرد را مطرح می کند و آن این که نخستین کسی که مردم را بر صلیب کشید، فرعون بود. ایشان آیه را عطف بر ماقبل می داند سپس نظر برخی از تابعین را نقل می کند که در اصل تایید همان نظر قبلی می باشد. ایشان تردید در تعداد نفرات یا مقتول را نیز طرح می کند و سپس سوال دیگری مطرح می کند که آیا عیسی جزو کسانی بود که درخانه ماند یا خارج شد؟ و در پاسخ، قولی از زجاج را نقل می کند مبنی بر این که استثنا در آیه منقطع است و جواب خاصی ارائه نمی دهد. ایشان عائد ضمیر را ظن می داند ولی از قول زجاج را نقل می کند که به حضرت عیسی برمی گردد.[22]

سید قطب نیز آیه مذکور را متشابه می داند لذا از شکافتن و کشف قناع پرهیز کرده است. او از یک سو روایت های وارده در این مورد را مورد اعتماد نمی یابد و از سوی دیگر انجیل ها را چون در قرن دوم میلادی نگاشته شده و با حادثه فاصله زمانی دارند چاره ساز نمی داند. هم چنین از نظر او قرآن نیز به تفصیل به نحوه رفعت ایشان نپرداخته و پرداختن به این موضوع از مقوله پیروی از متشابهات است که این موضوع با نگاه به آیه 55 سوره آل عمران که در ارتباط با موضوع است هم مجدد توسط ایشان تاکید شده است.[23]

مصلوب کیست؟

شیخ طوسی می نویسد شک در آیه 157 نساء «وَ إِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ لَفِی شَک مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ یقِینا» ناظر به چیست؟ در تعداد نفرات یا مقتول؟ و هر دو قول را نقل می کند. او سپس سوال دیگری را مطرح می کند که آیا عیسی(ع) جزو کسانی بود که در خانه ماند یا خارج شد؟ و در پاسخ قولی از زجاج نقل می کنند مبنی بر این که استثنا در آیه منقطع است و جواب خاصی ارائه نمی دهد و مرجع ضمیر را ظن می داند ولی از قول زجاج نقل می کند که به حضرت عیسی برمی گردد.[24]

ابن عاشور از مفسرین قرن 13 در تفسیر خود می نگارد: برای کسانی که گفتند: إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَی ابْنَ مَرْیمَ هم یهود زمانه این تشبه رخ داده است و احتمال دارد که معنی تشبه یهود اولین و آخرین باشند یعنی اینکه در ذهن آنان مشتبه شده و امر برای آنان مختلط شده چنانچه همین موضوع نزد اعراب یک ضرب المثل است.[25]

فیض کاشانی با استفاده از نظر بیضاوی می نویسد: «گفته شده برخی گفتند اگر عیسی کشته شده پس صاحب ما یعنی آن حواری کجاست؟ و برخی گفتند صورت (وجه) صورت عیسی و بدن، بدن حواری می باشد. برخی گفتند که:ناسوت به صلیب کشیده شد و لاهوت صعود کرد»[26]

علامه طباطبایی در خصوص فرد مصلوب می نویسد: «از منظر تاریخ، دو نفر به عنوان مسیح ذکر شده اند که بین ایشان 500 سال فاصله است که نخستین به حق بوده و کشته نشده و دومی داعی کذب بوده و به حق به صلیب کشیده شده است. پس بر این اساس منظور قرآن از مسیح مصلوب و تشبیه حضرت به شخص دوم است.»[27] ایشان هم چنین تصریح می کند که «به علت این که سربازان رومی در صدد دستگیری حضرت بودند و آشنایی با ایشان نداشتند و از سویی اوضاع متشنج و شلوغ بوده لذا این از دلایل تشابه در دستگیری است»[28]

با توجه به آنچه گذشت می توان چنین استنباط نمود که روش و نظر مرحوم علامه طباطبایی با تاکید بر معنی لغوی و سیر عقلی و تحلیل فلسفی مفهوم اصلی آیه به شرح زیر می باشد:

  1. صلیب نوع خاصی از تعذیب می باشد که همواره ملازم قتل نیست و شاید یک قتل عادی منظور نبوده؛ پس دلیل اینکه خداوند فرموده «وَ مَا قَتَلُوهُ و مَا صَلَبُوهُ» همین است یعنی این که چرا به یکی از این دو واژه اکتفا نشده است.
  2. مرجع ضمیر «وَ ما قَتَلُوهُ یقِینا»: یکی از چهار احتمال می باشد:

الف. قتل ب. اخبرک خبر یقین ج. علم د. ظن

ایشان در مورد احتمال چهارم از مراجع ضمیر آن را بعید می داند. یعنی منظور علامه این است که حفظ ایشان از مجرایی خارق از عادت طبیعت مستحیل نیست همچنانی که سیر زندگی و ولادت ایشان هم اینگونه بوده است.

در ادامه، بایسته است تا اشاره ای هم به مفاهیم مشترک حدیثی در این موضوع بشود:

الهیات مسیحی و موضوع تصلیب

با نگاهی دقیق می توان الهیات مسیحی در موضوع تصلیب را به دوبخش تقسیم کرد: 1. انجیل متی، مرقس و لوقا؛ که نظرات آن ها به قرآن نزدیک است 2. انجیل یوحنا و رسائل پولس؛ که غلو، تجسیم و تثلیث را می توان از آن ها برداشت نمود. به طور مثال در انجیل متی می خوانیم: پس هر که مرا پیش مردم اقرار کند، من نیز در حضور پدر خود که در آسمان است، او را اقرار خواهم کرد.[29] در واقع منظور از پدر نوعی محبت و دوستی بین عبد و بنده است که متاثر از خدای عبوس و ترسناک ارائه شده در تورات می باشد.یعنی پس از یک دوره طولانی ترس و بیم از یهوه اکنون نوبت به عطوفت در دین مسیح می رسد.

تصحیح خبر تصلیب مسیح!

چنانکه اشاره شد، طبق انجیل متی و سایر اناجیل، رؤسای کهنه یهود عامل اصلی قتل عیسی بودند؛ ولی متأسفانه امروزه بنابر ملاحظات سیاسی و در اثر بهبودی روابط واتیکان و اسرائیل، واتیکان این توطئه یهودی را منتفی اعلام کرده است! مجمع کشیشان واتیکان در قرن حاضر تصویب و اعلام کرد که عیسی مسیح را یهودیان نکشته اند! این موضوع از طرف پاپ هم رسماً اعلام گردید.[30]

نتیجه

انسان اگر با عقل سلیم، قرآن مطهر را در برابر عقاید مسیحیت قرار دهد، می پذیرد که عیسی(ع) به صلیب کشیده نشده است. حتی در خود جامعه غربی هم کسانی به این موضوع انتقاد کرده اند؛ از جمله نیچه که می گوید: «مردم روزگار نو که نسبت به همه تعبیرهای مسیحی حساسیت خود را از دست داده اند، حس چشائیشان دیگر نمی تواند مانند روزگار باستان حس کند که فرمول ناجورِ خدا بر صلیب چه هولناک گزافه ای است.»[31]

با توجه به تحقیق انجام شده به نظر می آید که در خود انجیل متی، اگر قایل باشیم که همه آن تحریف نشده و بخش های الهی هم در آن یافت می شود و می توان به نکاتی دست یافت که طی آن موافق با عقاید اسلامی و عدم به صلیب کشیده شدن عیسی(ع) است؛ آنجا که در حین مناظره عیسی(ع) و رئیس کهنه و قبل از مرگ عیسی(ع) حضرت اینگونه می گوید: «شما را می گویم بعد از این پسر انسان را خواهید دید که بر دست راست قوّت نشسته، بر ابرهای آسمان می آید.»[32] سپس رئیس کهنه وی را به خاطر این سخن کافر خواند و گفت که او مستوجب قتل است.[33] واناجیل نظیر در کلام به قرآن کریم نزدیکتر هستند تا انجیل یوحنا ورسایل پولس.

در مورد شیوه تفاسیر فریقین در این آیه به نظر می آید بهترین تفسیر را مرحوم علامه طباطبایی ارائه نموده که طی آن با توجه به سیاق از موارد غامض گره گشایی نموده است. به طور مثال در مورد کیفیت رفعت حضرت عیسی به آسمان کسی چون سید قطب اصلا گفتگو نکرده وآن را متشابه دانسته و هیچ ضابطه یی در تاویل آیات ارائه نکرده است؛ و کسانی هم چون بیضاوی دچار آشفتگی شده اند. ولی مرحوم علامه بسیار عالی موضوع را از طریق سیره عقلا و به کمک منابع بینا متنی همچون فلسفه، حل کرده است.

اما در طول تاریخ تفسیر با توجه به شواهد و ذکر نظر فریقین یکی از بهترین جمع اقوال را هم مرحوم طبرسی نموده است.

 

[1] غلامعلی آریا، آشنایی با تاریخ ادیان، ص 150.

[2] رنه گنون، معانی رمز صلیب، ترجمه بابک عالیخانی، ص 1- 60.

[3] توماس آکمپیس، اقتدا به مسیح، ترجمه سعید عدالت نژاد، ص 8 - 105.

[4] روزبهان بقلی، شرح شطحیات، تصحیح هنری کربن، ترجمه محمدعلی امیری مغزی.

[5] کتاب مقدس، یوشع ۱۰:۲۶، تثنیه ۲۱:۲۲ -۲۳.

[6] غلاطیان ۳:۱۳

[7] یوحنا ۱۹:۳۱

[8] اعمال ۵:۳۰، ۱۰:۳۹ اول پطرس ۲:۲۴.

[9] ابن عاشور، التحریر و التنویر، ج 4، ص 306.

[10] شیخ طوسی. التبیان، ج 3، ص: 383.

[11] گوستاو یونگ، انسان و سمبل هایش، ترجمه محمد سلطانیه، ص 139.

[12] همان، ص139.

[13] بنگرید به رابرت هیوم، ادیان جهان، ترجمه دکتر عبدالرحمن.

[14] بنگرید به انجیل برنابا، ترجمه حیدر قلی سردارکابلی، نشرنیایش تهران.

[15] نساء: 157.

[16]نساء: 157.

[17] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 3، ازص: 522 با تلخیص فراوان.

[18] داورپناه، انوار العرفان، ص 158.

[19] بقره:87.

[20] امین الاسلام، مجمع البیان، ج 3، ص 209.

[21] علامه طباطبایی، المیزان.

[22] شیخ طوسی، التبیان، ج 3، ص 382.

[23] سید قطب، فی ضلال القرآن، ج 1، ص 404.

[24] شیخ طوسی، التبیان فی تفسیر القران، ج 3 صص382-3، داراحیاء التراث العربی، بیروت

[25] التحریر و التنویر، ابن عاشور، ج 4، ص 306.

[26] به نقل از تفسیر الصافی، ج 1، ص 518.

[27] ترجمه المیزان، ج 5، ص 209.

[28] همان.

[29] انجیل متی فصل 10باب32.

[30] محمد حسین آل کاشف الغطاء، انجیل و مسیح، ترجمه هادی خسرو شاهی، ص 98.

[31] مقدمه انجیل برنابا، ص 165.

[32] انجیل متی، 65: 26.

[33] همان، 67: 26.

لینک کوتاه :