×

رساله ی حقوق

حق چشمو اما حق چشم این است که آن را از آن چه بر تو حلال نیست، فروبندی و مبتذلش نسازی و به کارش نبری مگر برای حق پیشوایاناما حق پیشوای تو این است که بدانی تو برای او وسیله ی آزمایش او نزد خدا شدی و او به خاطر تسلطی که حق دانش آموزو اما حق دانش آموزان تو این است که بدانی خدا با دانشی که به تو داده و گنجینه ی حکمتی که به تو سپرده است، حق پدرو اما حق پدرت این است که بدانی او ریشه ی هستی توست و تو شاخسار درخت وجود اویی و اگر او نمی بود، تو حق هم نشینحق هم نشین این است که با او نرم خویی و نرم رفتاری کنی و در گفت و گو با او، جانب انصاف نگاه داری و اگر حق بستانکارو اما حق بستانکاری که طلبش را از تو بخواهد، این است که اگر مال داری به او بپردازی و کارش را به راه اندازی و حق سایلحق سایل و فقیر این است که اگر به راستی او یقین داری و بر رفع نیاز او توانا هستی، به او بدهی و برای سپری شدن حق احسان کنندهحق کسی که به تو احسان کرده این است که او را سپاس داری و احسانش را یاد کنی و گفتاری نکو درباره ی او حق روزهو اما حق روزه این است که بدانی روزه، پرده ای است که خداوند بر زبان و گوش و چشم و عورت و شکمت افکنده

چکیده ماشینی


تعداد بازدید : 1236     تاریخ درج : 1390/08/08

36

حق اللّه

بزرگ ترین حق خدا این است که او را بپرستی و چیزی را با او شریک ندانی که چون با پاکدلی چنین کردی، خدا بر عهده گرفته است که کار دنیا و آخرتت را خود کفایت کند و آن چه از آن دو (دنیا و آخرت) بخواهی، برایت نگهدارد و تأمین کند.

حقوق انسان

بدان ـ خدایت رحمت کند ـ که خدا را بر تو حقوقی است که در هر حرکتی که صورت دهی و هر سکونی که بر آن بمانی و به هر جایی درآیی و هر اندامی را بجنبانی و هر وسیله ای را به کارگیری، تو را فرا گرفته است و پاره ای از آن حقوق، مهم تر و بزرگ تر از پاره ای دیگر است. بزرگ ترین حقوق که خداوند تبارک و تعالی برای خویش بر تو واجب کرده، «حق اللّه» است که ریشه ی تمام حقوق است و دیگر حقوق به جمله از آن منشعب شده است.

حق نفس

حق نفس خودت بر تو این است که او را به تمامی به فرمانبرداری خداگماری و به زبانت، حقش را بپردازی و به گوش خود، حقش را بدهی و به چشمت، حقش را بسپاری و به دستت، حقش را واگذاری و به پایت، حقش را بدهی و به شکمت، حقش را برسانی و به عورتت، حقش را بپردازی و بر این ادای حق، از خدا یاری جویی.

حق زبان

اما حق زبان این است که آن را از دشنام گویی، گرامی تر داری و به نکوگفتاری، عادتش دهی و بر ادب، و ادارش کنی و در کامش نگهداری مگر به جای نیاز و سود بخشی برای دین و دنیا و آن را از زیاده گویی مبتذل و کم فایده که با کم بهره گی اش، از زیانش نیز ایمنی نیست، بازداری؛ زیرا زبان گواه خِرد و دلیل بر آن است و آراسته گی خردمند به خرد، خوش رفتاری او در حقّ زبان خود باشد.

حق گوش

اما حق گوش این است که از هرچیز چنان پاکش داری که آن را راهی به دل خودسازی و آن را نگشایی، مگر برای شنیدن سخن خوبی که در دلت خیری پدید آورد یا اخلاق والایی بدان کسب کنی؛ زیرا گوش دروازه ی سخن به سوی دل است که معانی گوناگونی را که متضمّن خیر یا شرّ است، به آن می رساند و «لاقوّة الاّ باللّه؛ و نیرویی جز به خدا نیست».

حق چشم

و اما حق چشم این است که آن را از آن چه بر تو حلال نیست، فروبندی و مبتذلش نسازی و به کارش نبری مگر برای جای عبرت آموزی که دیده ات را بدان بینا کنی یا به وسیله ی آن، از دانش بهره مند شوی؛ زیرا چشم دروازه ی عبرت آموزی است.

حق پا

و اما حق دو پایت این است که با آن ها جز به سوی آن چه بر تو حلال است، نروی و آن ها را مرکب خود در گام سپاری به راهی که خوار کننده ی رهسپار خویش است، نسازی؛ زیرا پا بارکش پیکر توست و تو را در راه دین می برد و پیش می اندازد.

حق دست

و اما حق دستت این است که آن را بر چیزی که بر تو حلال نیست، دراز نکنی تا به سبب دست درازی بر حرام، در آخرت دچار مجازات خدا شوی و در این جهان نیز به سرزنش مردم گرفتار آیی و آن را از چیزهایی که خداوند بر آن واجب کرده است، فرو نبندی، ولی آن را با فروبستن از بسیاری چیزها که حتی برایش مباح است و گشاده داشتن آن در بسیاری از مواردی که بر آن واجب نیست، ولی مستحب است، شکوهی در افزای و چون دست تو در این جهان بر حرام بسته ماند و به حلال و مستحب شرف افزود و کریم و بخشنده شد، پاداش نیک در سرای باقی بر آن واجب آید.

حق شکم

و اما حق شکمت این است که آن را ظرفِ کم و بیش از حرام نسازی و از حلال هم به اندازه اش دهی و از حدّ نیروبخشی به مرز شکم خوارگی و فقدان مردانگی اش نکشانی و هرگاه گرفتار گرسنگی و تشنگی شد، آن را نگه داری؛ زیرا آن پرخوری که پرخواره را به سستی کشاند که تنبلی افزا و مایه ی بازماندن و دور شدن از هر کار خیر و کریمانه است و آن نوشیدنی که نوشنده را به مستی رساند، مایه ی خواری و نادان سازی و از بین برنده ی مردانگی است.

حق عورت

و اما حق عورتت، نگهداری آن است از آن چه بر تو حلال نیست و کمک و تقویت آن نگهداشت با چشم پوشی از نامحرم؛ زیرا چشم پوشی کردن، مددکارترین یاوران در جلوگیری از شهوت است و با بسیار یاد کردن از مرگ و تهدید نمودن خود از عذاب خداوند و ترساندن نفس از اوست که عصمت و پاکدامنی و تأیید از خداست.

حق پیشوایان

اما حق پیشوای تو این است که بدانی تو برای او وسیله ی آزمایش او نزد خدا شدی و او به خاطر تسلطی که خداوندش بر تو داده، به وسیله ی تو آزمایش می شود و این که خیرخواه او باشی و با او نستیزی که به راستی دستش بر تو گشوده است و سبب نابودی خود و هلاک او نگردی. نسبت به او زیردستی و نرمش کن که خرسندی او را بدان حد که زیانش به تو نرسد و در عین حال زیانی به دین تو نزند، به دست آری و در این مورد از خدا یاری جویی.

در سلطه با او رقابت مکن و به مخالفتش برنخیز؛ زیرا اگر چنین کردی، او را ناسپاسی کرده و خود را نیز پاس نداشته ای.

حق رعیّت

اما حقوق رعیت تو که بر آنان حکومت داری، این است که بدانی تو به فزونی نیرویت برایشان، آنان را به زیردستی گرفتی و ناتوانی و خواری آنان، ایشان را زیر سرپرستی تو درآورده است. پس چه شایسته است کسی که ناتوانی و خواری اش تو را از او بی نیاز ساخته، چندان که وی را رعیت تو کرده و حُکمت را بر او روا ساخته، به غلبه و نیرو از تو سرنتابد و بر آن چه از تو او را بزرگ و دشوار آید، جز به خداوند به رحمت و حمایت خواهی و بردباری یاری نجوید.

حق معلّم

اما حق آن که به علم آموزی اداره ات کند، بزرگداشت اوست و حفظ احترام مجلس او و نیک گوش دادن به گفتارش و رو کردن به او و یاری دادن به وی به سود خودت، تا بتواند دانشی را که نیاز داری به تو بیاموزد. بدین گونه که ذهن خود را کاملاً مصروف وی داری و فهمت را به اوپردازی و پاکدلانه به گفته ی او دل دهی و چشمت را به روشنی تمام با ترک لذت ها و کاهش شهوت ها بر او دوزی و این که بدانی در هر چه به تو آموزد، باید فرستاده و نماینده ی او باشی که آن را به نادانان برسانی و بر توست که این رسالت را از جانب او به بهتر گونه ای به آنان برسانی و در ادای رسالتش به وی خیانت نکنی و چون آن رسالت را بر عهده گرفتی، به نیابت او بپردازی.

حق دانش آموز

و اما حق دانش آموزان تو این است که بدانی خدا با دانشی که به تو داده و گنجینه ی حکمتی که به تو سپرده است، تو را سرپرست برای آنان قرار داده و اگر در این سرپرستی که خدایت داده است، نیک از عهده برآیی... سرپرستی راستین و خادمی امین هستی و گرنه به او خائن و به خلقش ظالمی و دست خوش سلب نعمت او و غلبه ی وی بر خودت گشته ای.

حق مادر

حق مادرت این است که بدانی او تو را چنان برداشته که کسی دیگری را بدان گونه برنگیرد و از میوه ی دل خود، تو را چنان خورانده که هیچ کس دیگری را بدین سان نخوراند و به راستی، تو را به گوش و چشم و دست و پای و پوست و تمام اندام هایش نگهداری کرده و بدین نگهداری به خوش رویی و دل شادی مواظبت در پیوسته و هر ناگواری و درد و گرانی و نگرانی دوران بارداری را تحمل کرده است، چنان که دست تطاول را از تو دور ساخته و تو را بر زمین نهاده و خرسند بوده است که تو سیر باشی و او خود گرسنه ماند و تو جامه پوشی و او برهنه باشد و تو را سیراب کند و خود تشنه ماند و تو را در سایه دارد و خود زیر آفتاب باشد و با بیچارگی خود، تو را نعمت بخشد و با بی خوابی خود، تو را لذّت خواب چشاند... پس به قدرشناسی از این همه، او را سپاس گزار و این قدرانی را نتوانی جز به یاری و توفیق خداوند.

حق پدر

و اما حق پدرت این است که بدانی او ریشه ی هستی توست و تو شاخسار درخت وجود اویی و اگر او نمی بود، تو هم نمی بودی. پس هرگاه در خود چیزی دیدی که پسندیدی بدان که سرچشمه ی آن نعمت بر تو، پدرت باشد و آن را از پدرت داری و خدا را بستای و به همان اندازه سپاسش دار.

حق زن

و اما حق زنت که به نکاح تو درآمده، این است که بدانی خداوند او را مایه ی آرامش و آسایش و همدم و پرستار تو ساخته و هم چنین بر هر یک از شما واجب است که خداوند را به وجود همسرش سپاس گذارد و بداند که این نعمتی است که خدا به او بخشیده و واجب است که با نعمت خدا، خوش رفتاری کند و او را گرامی دارد با او سازگاری کند.

حق فرزند

و اما حق فرزندت این است که بدانی او از توست و در این جهان به نیک و بد خویش وابسته به توست و تو با پرورش خوب و راهنمایی او به راه پروردگارش و کمک به او در فرمانبرداری وی، هم درباره ی خودت و هم در حق او مسؤول هستی و بر اساس این مسؤولیت، پاداش و کیفر بینی. پس در کار فرزند، چونان کسی عمل کن که کارش را در این دنیا به حُسن اثر بیاراید و تو به سبب حسن رابطه ی فیمابین و سرپرستی خوبی که از او کرده ای و نتیجه ای الهی که از او گرفته ای نزد پروردگارت معذور باشی.

حق برادر

حق برادرت این است که بدانی او دست توست و آن را به کار می گشایی و پشت توست که به او پناه می بری... پس او را سلاح نافرمانی خدا و دست افزار تجاوز بر حق خدا مگیر و از یاری به او در کار خودش و یاوری به او در برابر دشمنش و حایل شدن میان او و شیطان هایش و نصیحت پردازی و روی آوردن بدو برای خرسندی خدا، در صورتی که مطیع خدا باشد و به نیکویی از او پذیرفته آید، خودداری مکن و گرنه باید خدا نزد تو بر او مقدم تر و گرامی تر باشد.

حق اذان گو

حق اذان گوی تو این است که بدانی او تو را به یاد پروردگارت می اندازد و تو را به دریافت بهره ات از عبادت فرا می خواند و از بهترین یاوران تو در انجام فریضه ی نمازی است که خداوند بر تو واجب ساخته است. پس در این خدمت او را هم چون کسی که به تو احسان کرد، سپاس گزار و اگر در امور خانه ی خود از و اندوهی به دل داری، نباید در کار الهی وی (اذان گویی) به او بدبین باشی و باید بدانی که او بی تردید، نعمتی از خدا بر توست پس با سپاس گزاری از خداوند، با نعمت خداوند به هر حال خوش رفتاری کن.

حق پیش نماز

حق پیش نمازت این است که بدانی او سفیر میان تو و خدای و نماینده ات در پیشگاه پروردگار توست و از جانب تو سخن گوید و... برای تو، خدا را بخواند و... برای تو درخواست کند و امر مهم ایستادن در برابر خداوند و درخواست از او را برایت نیابت کرده... پس اگر در این وظیفه، او را تقصیری باشد، بر عهده ی خود اوست نه تو و اگر گناهی باشدش، تو شریک گناهش نیستی و او را بر تو برتری نیست. پس او خود را نگهبان تو ساخته و نمازش را سپر نماز تو کرده و باید بر این، سپاسش داری.

حق هم کیش

اما حق هم کیشان تو، حُسن نیت و مهربانی و مدارا با کج رفتارانشان و دل به دست آوردن و اصلاح آن هاست... همه را مشمول دعای خود ساز و با یاوری خود به همه مدد برسان و برای همه، نسبت به خود مقامی منظور دار. سالخورده ی آنان را به جای پدر و خردسال شان را به جای فرزند و میانسال شان را به جای برادر خود گیر و هر کدام نزدت آمدند با لطف و مهربانی از آنان دلجویی کن و به کارشان برس و با برادر دینی خود به همان حقوقی که برادر را بر برادرانش واجب آمده است، در پیوند.

حق همسایه

حق همسایه، نگاه داشت اوست چون در غیبت باشد و گرامی داشت او چون به حضرت آید و یاوری بدو در هر دو حال (غیبت و حضور). عیبی از او را پی گیری مکن و از بدی که او راست، کاوش منما؛ که بر آن آگاه شوی و اگر به ناخواه خود و بی رنجی بر آن آگه شدی باید بر آن چه دانسته ای، چون دژی استوار و پرده ای عیب پوش بپایی... از آن جا که نداند به سخنی بر ضدّ او گوش مسپار و به هنگام سختی، او را وامگذار و به گاه نعمت، بر او رشک مبر. تو را سِزَد که از خطایش درگذری و لغزشش را ببخشی و اگر با تو جهالتی کرد، بردباری ات را از او دریغ مدار.

حق هم نشین

حق هم نشین این است که با او نرم خویی و نرم رفتاری کنی و در گفت و گو با او، جانب انصاف نگاه داری و اگر خواستی (هنگام مجالست) به کاری دیگر بپردازی، در امر بی اعتنایی و چشم بر گرفتن از او مبالغه نکنی و چون با وی به سخن درآیی، از بیان خود، قصد فهماندنش را داشته باشی و اگر تو به دیدارش رفتی و کنارش نشستی، برخاستن نیز به اختیار توست، ولی اگر او به کنار تو آمده و نشسته، اختیار برخاستن هم با او و تو جز با اجازه ی او برنخیزی.

حق هم صحبت

حق هم صحبت این است که چندان که راهی می یابی و توانی، با احسان با او هم صحبتی کنی وگرنه دست کم به انصاف با او رفتار کنی و او را به اندازه ای که گرامی ات می دارد، ارجمند شماری و همان گونه که تو را نگه می دارد، نگاهش داری... تا آن جا که شایستگی دارد، در دوستی او کوتاهی نورزی. خود را بر آن داری که خیرخواه و نگهدار و یاور او در فرمانبرداری پروردگارش و کمک او در این که نافرمانی پروردگارش نکند، باشی. سپس باید بر او رحمتی باشی، نه زحمتی.

حق بستانکار

و اما حق بستانکاری که طلبش را از تو بخواهد، این است که اگر مال داری به او بپردازی و کارش را به راه اندازی و بی نیازش کنی و او را سَر ندوانی و از امروز به فردایش نکشانی؛ زیرا پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: تأخیر ادای دین از جانب توانگر ستم است و اگر تنگ دستی، وی را به خوش گفتاری، خرسند سازی و از او به نیکی مهلت خواهی و او را به لطف و خوشی از خود برگردانی و با بردن مالش، بدرفتاری بدو را نیز میافزای که این پستی است.

حق سایل

حق سایل و فقیر این است که اگر به راستی او یقین داری و بر رفع نیاز او توانا هستی، به او بدهی و برای سپری شدن بلای بینوایی که بر او نازل شده، دعا کنی و در انجام درخواستش به او کمک کنی و اگر در راستی او شک داری و بدگمانی نسبت به او در دلت راه یافته است، اما بدان یقین نداری، از نیرنگ شیطان در امان نیستی؛ که خواسته است تو را از نصیب ثوابت باز دارد و میان تو و این وسیله ی نزدیکی به پروردگارت حایل شود.

حق سالخورده

اما حق سالخورده این است که سالخوردگی او را احترام گذاری و اگر از پیشگامان در اسلام باشد، اسلامش را با مقدم دانستن وی تجلیل کنی و از موضع گیری در برابر او بگذری و در راه بر او سبقت نگیری و پیشاپیش وی ره نسپری و... او را به خاطر حق اسلام و سالخوردگی اش گرامی داری؛ زیرا حق سالخوردگی به اندازه ی حق اسلام است.

حق احسان کننده

حق کسی که به تو احسان کرده این است که او را سپاس داری و احسانش را یاد کنی و گفتاری نکو درباره ی او بپراکنی و میان خود و خدای سبحان، خالصانه دعایش کنی. پس اگر به راستی چنین کردی او را در نهان و عیان سپاس داشته ای. آن گاه اگر عوض دادن برایت میسر شده او را عوض دهی وگرنه هماره در صدد جبران باشی و خود را منتظر فرصت آن نگاه داری.

حق نماز

اما حق نماز این است که بدانی نماز روی آوردن به درگاه خداست و تو در نماز برابر خداوند ایستاده ای. پس چون این را دانستی، شایسته است که چون زبونِ دلداده ی پارسایِ ترسان امیدوارِ بیچاره یِ زاری کننده ای در نماز بایستی که بنده با آرام گیری و سربه زیری و سرسپردگی اندام ها و نرمی و فروتنی به تمام وجود، آن که را در برابرش ایستاده، بزرگ می دارد و از دل به درگاه او به خوبی راز و نیاز می کند و از او می خواهی که گردنت را از قید خطاهایی که تو را فرا گرفته اند و گناهانی که تو را به پرتگاه نابودی می کشانند، رها سازد.

حق روزه

و اما حق روزه این است که بدانی روزه، پرده ای است که خداوند بر زبان و گوش و چشم و عورت و شکمت افکنده تا بدان، تو را از آتش بپوشاند و هم چنین در حدیث آمده است: روزه سپری در برابر دوزخ است. پس اگر اندام هایت را در آن پرده آرام داری، امیدوار شوی که محفوظ بمانی و اگر آن ها را رها کردی که در پرده ی خود آشفتگی کنند و تو خود، اطراف آن پرده را بلند کنی و بدان چه نباید نگریست، به نظر شهوت انگیز، سرکشی و به نیرویی خارج از مرز پرهیزکاری خدا سر برآری، در امان نیستی که آن پرده دریده شود و از آن برون افتی.

حق دارایی

حق دارایی این است که آن را جز از راه حلال به دست نیاوری و جز به راه حلالش صرف نکنی و آن را بی جا خرج نکنی و از راه های درستش به نادرست منتقل نسازی و چون خداوندش داده است، جز در راه خدا و آن چه وسیله ی نزدیکی به خداست، قرارش ندهی.

حق صدقه

و اما حق صدقه این است که بدانی این صدقه پس انداز توست نزد پروردگار و سپرده ای است که استردادش نیاز به گواه آوری ندارد و چون این را بدانی، بدانچه در نهان امانت سپاری بیشتر از آن چه آشکارا امانت می سپاری، اعتماد کنی و تو را سِزَد که آن چه قصد داری آشکارا به امانت نهی، در نهان به خداوند بسپاری و به هر حال موضوع بین تو و او پنهان ماند و بر آنچه به دامانت داده ای از گوش ها و چشم ها بر او به گواه گیری، مدد مخواه؛ که گویی گواهان در نظر تو بیشتر از خود او مورد اعتمادند و چنین می نماید که تو به باز پس گیری امانتت از او اعتماد نداری.

کلمات کلیدی
خدا  |  حق  |  خداوند  |  نعمت  |  نماز  |  واجب  |  سپاس  |  پرده  | 
لینک کوتاه :