×

مصاحبه بااستاد آیت الله شیخ ابوالحسن شیرازی

از جمله خاطراتی که از آن زمان بیاد دارم این است که یک شب در درس ایشان ,اشکالی کردم و در ضمن اشکال , یکی ازاشعار منظومه را خواندم [ ا النفس فی وحدتها کل القوی] ایشان بشدت عصبانی شد و پرخاش زیادی کرد که اینها چیست که میگوئی ؟بله در حوزه مشهد مشغول درس و بحث بودیم که قضایای مسجد گوهرشاد, پیش آمد. ولی مرحوم کمپانی به لحاظ اشتغال به حکمت و معقول , تیزبینی عجیبی داشت , چنانکه دقت ایشان , در مسائل اصولی مشخص استحوزه : در چه هنگام , شمااز حوزه نجف به ایران بازگشتید؟استاد:آنگاه که حس کردم , دیگر به درس آقایان نجف , نیازی ندارم و خودم نیز,در منزل درس خارجی داشتم , تصمیم گرفتم که برای ادای مسئولیت الهی به ایران بازگردم . 2. آیت الله سیدعبدالمحمد موسوی لاری , فرزندارشد سیدعبدالحسین موسوی لاری , در سال 1306 هجری قمری , در نجف اشرف , دیده به جهان گشود و پس از تحصیل مقدمات و بپایان رساندن سطح ,از محضراساتید بزرگی , همچون آخوند خراسانی , سیدکاظم یزدی و پدر بزرگوارش ,استفاده های بسیار برد و به مقام اجتهاد رسید پس از رحلت پدرش که یکی از مراجع بزرگ تقلید بود, تدریس دروس عالیه فقه واصول و تشکیل حوزه علمیه , اجراء حدود و دادرسی و حل و فصل مسائل و مشکلات اجتماعی مردم , بخشی از فعالیتهای او را, تشکیل می دهد.

چکیده ماشینی


تعداد بازدید : 2651     تاریخ درج : 1390/08/08

HTML clipboard

حوزه علمیه مشهد, قدمتی دیرینه دارد و هاله ای از قدس را در جوار. مجاورت آستان ملکوتی رضوی , دل را به آن سوی می برد و بسیاری از عالمان دیانت رادر آن مقام , مقیم می دارد.

دراین شماره ,از سخنان یکی از بزرگان علمی آن دیار, سود جسته ایم . [آیت الله شیخ ابوالحسن شیرازی] ,امام جمعه مشهد واز مبرزان فقهی کشورند که سالیان دراز, در خدمت اساتید گرانقدری در حوزه های شیاز, مشهد, قم , و عمدتا نجف , به تحصیل پرداخته اند.ایشان در نجف اشراف , از شاگردان مرحوم آقا ضیاءالدین عراقی , سید عبدالهادی شیرازی و .. بوده اند که بیان مقامات علمی آن بزرگوار, تفصیل طولانی را می طلبد و بخشی اندک از آن , در پاروقیهای مصاحبه آمده است . در مجلسی که در محضر[ استاد محمدتقی جعفری] بودیم وازایشان , یادی به میان آمد, استاد بااین اوصاف از[ آیت الله شیرازی] یاد کردند: [تبحرایشان در فقه بگونه ای است که قابل مقایسه با بسیاری از هم سلکان خود نیست] . بایسته است که بدانیم که این تسلط فقهی را نه در شرایط مساعد, بلکه درانبوه مشکلات مادی بدست آورده اند. دوری از ایشان از بیوت و کناره گیری از رقیت خدمه البیوت , همواره ایشان را در فشارهای سخت مادی , قرار می داده است . یکی از بستگان نزدیک ایشان , نقل می کرد[ ایشان بواسطه کثرت نمازهای استیجاری که انجام می داد, زانوانش ورم کرده بود]این درسی است و پندی بر ما دانش پژوهان که از تنگناهای مادی نهراسیم و عبورازاین مایه رشد سازیم .ایشان از کسانی بودند که فقاهت را با تلاش سیاسی مانعه الجمع نمی دانستند و در راه تحقق انقلاب , کوششهای در خورانجام داده اند واز موثران در آن بوده اند .از سالیان پیش همدمی و همیاری امام را پیشه کردند و خانه ایشان از مراکز مبارزان بشمار می رفت . در پایه ریزی مدارس خواهران که بسیج علمی , سیاسی بود نقش اساسی داشتند واین حرکت , ثمرات نیک بر جای نهاد واز آن حمله اولین تظاهرات زنان در مشهد, در 17 دی 56 که انعکاس وسیعی داشت و حتی در روزنامه های منطقه , چون القبس کویت و النهار بیروت , به عنوان پدیده جدید در حرکت سیاسی مردم ایران منتشر شد.ایشان دراوج گیری مبارزه ,از پیشگامان بسیج مردم بودند و پس از پیروزی از یاری انقلاب کوتاهی نکردندو در مقاطع گوناگون , به اعانت این تهضت مقدس , برخاستند واینک در سنگرامامت جمعه و نمایندگی مجلس خبرگان و... به ایفای این تعهد, مشغولند

استاد, دراین مصاحبه ,از خاطرات ارزشمندی یاد کرده اند,از عالمان مجاهد فارس که علیه سلطه رضاخانی شوریدنداز قیام مسجد گوهرشاداز گذشته های روزگار تحصیل واز گفتنیهای آن ایام و پس از آن ...

ودراین میان ,از تجربیات خود سخن رانده اند و ما طلاب رااز آن بهره مند ساخته اند. دعوت به برخورداری از ذهن عرفی در فهم مسائل فقهی , توجه به نیازهای اجتماعی در تحقیقات اجتهادی و... نمونه ای از این موضوعاتند.

به این امید, که از آن پندها درس بگیریم و با تشکراز حضرت ایشان که دعوت به این گفتگو رااز ما قبول فرمودند.

[حوزه]

حوزه :ازاینکه وقت گرانبهای خویش را دراختیار ما گذاشتند سپاسگزاریم .اگراجازه بفرمائیداولین سئوال درباره دوران طلبگی و معرفی اساتید شما باشد.

استاد :بسم الله الرحمن الرحیم , من طلبگی رااز سن شانزده سالگی شروع کردم این زمان , مصادف بود با قیام مردم استان فارس بر علیه حکومت رضاخان .این قیام , دنباله حرکتی بود که توسط[ حضرت آیت الله سید عبدالحسین لاری] 1( آیت الله سید عبدالمحمد) 2 بنیاد گذاشته شده بود. مرحوم سید و همچنین فرزندایشان فتوای داده بودند که چون رضاخان فرد فاسد و مفسدی است , نباید بر شئونات مسلمین , مسلط باشد. و مردم را, به قیام علیه او دعوت کرده بودند بعد از مرحوم سید توسط دو تن ازاطرافیان و شاگردان او[ آقاشیخ ابوالحسن] و برادرش[ آقاشیخ جواد] قیام , تعقیب شد. قیام , در کوهستان داراب واقع شد و مرکز تشکیلات آن در محله ما بود. من , به این تشکیلات رفت وآمد داشتم .انقلابیون , که مسلح هم بودند, توانستند مقداری از استان فارس را به تصرف خود درآورند, لکن از طرف مرکز, دو لشکر برای مقابله باآنها گسیل شد, که آنها را به محاصره درآورده و شکست داد.

دراین ایام بود که من به فکر تحصیل افتادم .البته زمان , زمانی نبود که برای علم و دانش ارزشی قائل باشند, به همین جهت ,از طرف بستگان پدری و مادری من که مردمان سرشناسی بودند, بااین تصمیم مخالفت شد. ولی من به طور جدی ,این تصمیم را گرفته بودم .ازاین رو, فامیل خود را ترک کرده و در شهر داراب , مشغول به تحصیل شدم .

جناب[ حاج آقا شیخ علی اصغر] که هنوز زنده است , آن زمان تازه از نجف , برگشته بود. و در شهر داراب ,مدرسه ای را, سروصورت داده بود. خدمت ایشان رسیدم .ایشان با نهایت لطف حاضر شدند, حتی درسهای مقدماتی را, برای من بخوانند. مقداری از مقدمات را نزدایشان و نیز افراد دیگر, فرا گرفتم بعد به اصطهبانات رفتم و معالم را آنجا خواندم واز آنجا قصد شیراز کردم و مدت 4 سال شیراز ماندم .اساتید من در شیراز عبارتنداز: مرحوم حضرت آیت الله آقاسید عبدالله شیرازی که تازه از نجف برگشته بودند, و مرحوم حاج آقا سید نورالدین شیرازی که از علماء مهم شیراز بشمار می رفتند. در حوزه شیراز, دو نفر حکیم بودند مرحوم حاج آقامیرزا محمدعلی حکیم ,که آدم پراستعدای در فلسفه بود, من مقداری از شرح تجرید را خدمت ایشان خواندم و یک نفر دیگر, حاج شیخ عبدالکریم نامی بود, که شرح منظومه می گفت . من علی رغم مخالفت بعضی ازاساتیدم که مرااز خواندن فلسفه منع می کردند, به لحاظ ذوق و استعدادی که در خودم حس می کردم , شرح منظومه را خدمت ایشان خواندم .

بعداز شیراز, راهی مشهد شدم و مدتی را دراین شهر مقدس به درس و بحث مشغول بودم . مقداری درس آیت الله حاج آقامیرزا مهدی اصفهانی 3 که استاد بزرگی در حوزه مشهد بودند. شرکت کردم . تعداد زیادی از علماء امروز مشهد, شاگردان ایشان هستند. مرحوم حاج آقامیرزا مهدی اصفهانی , مخالف فلسفه بود و در درسی که تحت عنوان معارف قرآن داشتند, فلسفه را رد می کردند. گرچه , دراین زمان , حوزه مشهد, پذیرای دو فیلسوف بزرگ بود که در آن , به تدریس فلسفه مشغول بودند: حاج آقا بزرگ حکیم 4 و فرزندایشان مرحوم حاج میرزا مهدی 5 من مقداری از خارج شواهد ربوبیه را خدمت آقابزرگ و مقداری ازاسفار را, خدمت فرزندایشان خواندم .

حوزه :دراین زمان , برخورد میان طرفداران و مخالفان فلسفه چگونه بود؟

استاد:برخوردی نبود. چرا که مرحوم حاج آقا بزرگ حکیم و پسرش , مشغول کار خودشان بودند و جناب میرزا مهدی هم در درس خود, فلسفه را رد می کرد. گرچه جناب میرزا می خواست تحولی بوجود آورد و عقیده داشت که باید فلسفه را,از میان برداشت .

ایشان , در بزرگان حوزه مشهد نفوذ خوبی داشتند به گونه ای که برای ایشان , کرامت قائل بودند.البته کلام ایشان تاثیر داشت , چون اهل تقوی و مرد ریاضت کشیده ای بود.

از جمله خاطراتی که از آن زمان بیاد دارم این است که یک شب در درس ایشان ,اشکالی کردم و در ضمن اشکال , یکی ازاشعار منظومه را خواندم [ ا النفس فی وحدتها کل القوی] ایشان بشدت عصبانی شد و پرخاش زیادی کرد که اینها چیست که میگوئی ؟

بله در حوزه مشهد مشغول درس و بحث بودیم که قضایای مسجد گوهرشاد, پیش آمد. رضاخان , دستور کشف حجاب داده بود. علماء سرتاسرکشور, به اعتراض برخاسته بودند. مرحوم آیت الله حاج آقا حسین قمی 6 جهت اعتراض عازم تهران شدند, که در حضرت عبدالعظیم محصور گشتند. شیخ بهلول واعظ معروف آن زمان در مسجد گوهرشاد, منبر می رفت واجتماع عظیمی در مسجد تشکیل می شد. علماء و روحانیون , درون مسجد جمع می شدند و مرتب جلسه داشتندو پیرامون مسائل جاری بحث می کردند. مردم , گروه گروه از روستاها, جهت حمایت , به مشهد می آمدند. چند روزی اینگونه بود. رژیم , به سختی ازاجتماع مردم به هراس افتاده بود,احتمال یک حرکت خشونت آمیز می رفت . لکن تصور نمی شد رژیم , جرئت بکند در مسجد, آنهم در محضر حضرت رضا( ع ) دست به چنین جنایت هولناکی بزند.اما متاسفانه چنین شد, یک شب قبل ازاذان صبح , تمام راههای منتهی به حرم را بستند و با سلاح گرم , به مردم داخل مسجد, حمله کردند. و جنایت عمیقی رخ داد, به صورتی که , راهها تا چند روز به همانگونه بسته بود, تا توانستند, آثار جنایت خود را محو کنند. چند روز بعدازاین جریان , من آمدم تهران و حدود یکماه بعد, آهنگ شیراز کردم . در آنجا,تصمیم گرفتم که برای ادامه تحصیل به نجف بروم . خروج ازایران برای ما که در سن مشمولی بودیم ,بسیار مشکل بود,اما چون تصمیم گرفته بودم , هر چه داشتم فروختم و مقداری پول تهیه کردم . همانگونه که پیش بینی می شد,این مسافرت با مشکلات زیادی همراه بود.چرا که من , برای رهایی از سن مشمولی شناسنامه ای تهیه کردم بودم که از آن سن , گذشته بود. چندین مورد نزدیک بود, مامورین متوجه قضیه بشوند.از جمله برای گرفتن علم خبر, ( جواز خروج )ابتداء به بوشهر رفتم , موفق نشدم بندر ریک رفتم و چون موفق نشدم بعد رفتم آبادان , آنجا هم موفق نشدم رفتم بندر دیلم , شب را در یک مسجد منزل کردم در آنجا مجلسی برقرار بود یک نفراز ما دعوت کرد منبر برویم من هم منبر رفتم منبر ما را,افراد پسندیده بودند. رئیس پست محل ,از ما برای نهار فردا ظهر, دعوت کرد. وقتی به منزل ایشان رفتم ,حس کردم که انسان درستی است و می توان به اواعتماد کرد.ازاین رو, جریان را به او گفتم واو قبول کرد که مرا, در گرفتن جواز خروج , کمک کند. با هم به شهربانی رفتیم .

رئیس شهربانی , ضمن احترام زیاد به ایشان , با خروج من موافقت کرد و برایم , جواز خروج صادر شد. با خوشحالی فراوان برگشتم آبادان و در آنجا, با یک نفر قرار داد بستم , که مرا به بصره برساند, آمدم بصره و از آنجا بوسیله ماشین رفتم کاظمین ,بعد کربلا و بعد هم نجف .این مسافرت مااز شیراز تا نجف حدود 40 روز, طول کشید. تمام مدت , در گیرودار مشکلات بودم . مشکلات زیادی که صبر واستقامت فراوان لازم داشت و چون تصمیم من قاطع بود که باید برای ادامه تحصیل به نجف بروم به لطف خدا توانستم , براین مشکلات انبوه , پیروز شوم.

حوزه :اقامت شما در نجف , چند سال به طول انجامید؟

استاد:بیشتراز ده سال ,از زمان کشف حجاب , تا بعدازاینکه رضاخان از بین رفت , من نجف بودم . در همانجا با صبیه مرحوم آیت الله آقا شیخ علی محمد بروجردی ,ازدواج کردم .

حوزه :اساتید شما در نجف چه کسانیبودند؟

استاد:مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد کاظم شیرازی که مرجع تقلید اهالی شیراز بودند و در نجف درس فقه می گفتند مرحوم حاج آقا ضیاءالدین 7 , معروف به آقا ضیاء که مدت زیادی درس ایشان رفتم مرحوم حاج شیخ محمد حسین کمپانی 8 و مرحوم کیت الله آقا سید ابوالحسن اصفهانی 9 , که ایشان هم فقه می گفتند. بعدازاین , بزرگان طبقه بعدی اساتید نجف عبارت بودنداز: مرحوم آیت الله حکیم 10 و مرحوم آیت الله میرزا عبدالهادی شیرازی 11 , من فقط درس مرحوم میرزا عبدالهادی شیرازی می رفتم .

جناب سید عبدالهادی شیرازی که براستی , مرد باتقوا و پاکدامنی بود, درس خوب و شرمحتوایی داشت که در منزل می گفت و به جهت اینکه ایشان بی ادعا و دوراز جنجال و هیاهو بود. کسی ایشان را نمی شناخت و بیش از سه نفر, در درس ایشان , شرکت نمی کردند. ما دیدیم که این درست نیست که چنین درس خوبی در منزل , آنهم برای سه نفر گفته شود.ازاینرو, بهمراه چند تن از آقایان اصفهانی و چند تن از فضلاء نجف , هرطور بود ایشان را راضی کردیم , درس را به یک مسجد کوچک , مسجد هویش انتقال دهند, خودمان هم درس ایشان می رفتیم . رفته رفته طلاب به اهمیت این درس پی بردند و درس شلوغ شد, به گونه ای که دیگر جا نبود, درس را به مکان دیگری انتقال دادیم . من حدود یکسال , درس ایشان رفتم . درس ایشان ,از درس مرحوم آقای حکیم , شلوغ تر می شد. بعداز فوت آقای حکیم ,ایشان مرجع تقلید شدند و به عقیده من اعلم بودند. مرحوم سید عبدالهادی شیرازی ,از آخرین اساتیدی بودند که من , درس ایشان رفتم .

حوزه : در حوزه نجف , خواندن حکمت هم معمول بود؟

استاد:بودند کسانیکه حکمت تدریس می کردند.از جمله یک سیدی بود تبریزی و همچنین آقا شیخ صدرایی بود که اینها منظومه می گفتند,اما به آنصورت که فلسفه رواجی داشته باشد نه , بیشترین همت حوزه نجف , صرفه فقه واصول می شد. آن ایام , فلسفه در حوزه اصفهان , رواج داشت و اساتید خوبی دراین حوزه , به آن اشتغال داشتند.

حوزه : شما که موفق به درک درس مرحوم کمپانی و آقا ضیاء شدید, خوب است مقداری از ویژگیهای این دو درس را بیان کنید؟

استاد: من از شاگردان آخرین دوره درس ایشان بودم .آقا ضیاء مرد خوش بیان واصولی خوب و مسلطی بود.البته در فقه به آن اندزه ای که در اصول مسلط بودند, مسلط نبود و مرحوم آقاشیخ محمدحسین ,از آقا ضیاء دقیق تر بود واین دقت , بخاطراین بود که مرحوم آقا ضیاء به حکمت و معقول اشتغال نداشت , تنهااصولی بود. ولی مرحوم کمپانی به لحاظ اشتغال به حکمت و معقول , تیزبینی عجیبی داشت , چنانکه دقت ایشان , در مسائل اصولی مشخص است

حوزه : در چه هنگام , شمااز حوزه نجف به ایران بازگشتید؟

استاد:آنگاه که حس کردم , دیگر به درس آقایان نجف , نیازی ندارم و خودم نیز,در منزل درس خارجی داشتم , تصمیم گرفتم که برای ادای مسئولیت الهی به ایران بازگردم .البته تا قبل ازاین تصمیم یکی دوبار برای مدت کوتاهی به ایران آمده بودم . در بازگشت از نجف , ابتداء به قم رفتم ,نزدیک منزل آیت الله بروجردی منزلی گرفتم . در منزل درس خارجی داشتم و بیرون او منزل هم درس مکاسب و کفایه می گفتم .

حوزه : به چه علت تصمیمی گرفتید, قم را ترک کرده و به مشهد تشریف بیاورید؟

استاد:من ازابتداء, علاقه خاصی به عتبات مقدسه داشته و دارم . دوست داشتم درایران , مجاور حضرت رضا ( ع ) باشم . و همچنین چون مشهد حوزه علمیه داشت و می شد در آن کارکرد تصمیم گرفتم به مشهد بیایم . این بود که استخاره کردم .این آیه آمد:[ واذاعتزلتموهم و ما یعبدون الاالله فاوواالی الکهف ینشرکم من رحمته و یهیی لکم من امرکم مرفقا] 12

آیه , بسیار مناسب و تشویق کننده بود. در ابتداء, من خودم تنها به مهد آمدم و بعداز فوت مرحوم آیت الله بروجردی , خانواده با هم به مشهد آوردم .

در آن زمان , مرحوم آیت الله میلانی مشهد بودند و موقعیت خوبی هم داشتند. من بااینکه آشنائی نزدیکی با مرحوم میلانی داشتم و چند روزی در کربلا درس ایشان رفته بودم واز لحاظ دقت نظر,ایشا نرا بر خیلی از بزرگان ترجیح می دادم .اما چون , هیچ از وابستگی خوشم نمی آمد مشهد که آمدم ,اطراف دستگاه ایشان نرفتم این یکی از خصوصیات من است که وابستگی را دوست ندارم . نجف هم که بودم , در تشکیلات کسی وارد نشدم و ازازاینرو, زندگی خیلی سختی ار می گذراندم . بیت مرحوم میلانی را, پسرش سیدمحمدعلی خراب کرده بود.او با مقامات دولتی استان ساخته بود و سعی می کرداز بیت ایشان , به نفع مقاصد خود سود جوید.افرادی مانند نوغانی , خطیب درباری معروف , در آنجا منبر می رفت .ازاین رو, من با بیت ایشان فاصله گرفتم و تصمیم گرفته بودم که اگرایان هم توجهی بکنند, نپذیرم . سیدمحمدعلی و نوغانی , خیلی سعی کردند ما را به بیت مرحوم میلانی بکشند. نوغانی گاهی در منبراز ما تعریف و تمجیدهایی هم می کرد ولی به لطف خداوند متعال موفق نشدند. یک وقتی سید محمد علی گفته بود: ما رگ خواب این شیخ را بدست نیاوردیم , تااو را حذب کنیم . به مناسبت فوت مرحوم آیت الله علی محمد بروجردی , پدر خانم بنده , مرحوم میلانی , مجلس فاتحه ای گرفته بودند, من به خاطر مرحوم میلانی شرکت کردم ,اما به محض اینکه نوغانی منبر رفت , بلند شده و مجلس را ترک کردم .

به عقیده من ,انسان باید بیش از هر چیز, مواظب اطرافیانش باشد, به خصوص یک فقیه و یک مرجع , چرا که ممکن است آنها مطلبی را به او تحمیل کنند. یعین مطلبی را که می خواهند, آنقدر برای او تقریر کنند که امر براو مشتبه شود.

خلاصه من در مشهد, با کسان زیادی آشنا نبودم . با تعداد کمی آشنائی و رفت و آمد داشتم از جمله مرحوم آیت الله آقا شیخ مجتبی قزوینی 8 . در منزلمان درسی را شروع کردم . رفته رفته خود دوستان طلبه با ما آشنا شدند و درس می آمدند. دراین مدت گاهی هم مسافرتی به شیراز و به محل خودمان , جهت ارشاد و تبلیغ مردم داشتم .

مدت دو سال از آمدن من به مشهد گذشته بود که قیام .امام مدظله , در خرداد 42 پیش آمد. من تا مدتی به گونه مستقیم , دراین قیام شرکت نکردم , چون موضوع کاملا برایم روشن و منجز نشده بود,اما نفی هم نمی کردم , بلکه گاهی تایید هم داشتم .

مدتی که گذشت دراثر تماس و مطالعه برایم مسلم شد که حفظ اسلام و شرف مسلمین ایران به این چنین انقلابی نیاز دارد.از آن روزی که این موضوع برایم منجز شد,از هیچ کوششی , در راه به ثمر رسیده این انقلاب , کوتاهی نکردم . فعالیتهای آن زمان را به دو بخش جداگانه می توان تقسیم کرد: 1 فعالیت های فرهنگی . که دراین جهت , ما جریانهای فرهنگی سالم را حمایت و تقویت می کردیم از جمله موسات آموزشی تاسیس شده بود که تعدادی از خواهرهای متسعد, در آن به تحصیل مشغول بودند. صبیه من کهتحصیلاتی داشته و تا کفایه خودم به ایشان درس دادم , در راس یکی ازاین موسسات بود, و من هم از آنها حمایت می کردم در جلساتی برایشان سخنرانی داشتم .اولین تظاهرات خانمها علیه رژیم شاه را در مشهد, آنها ترتیب دادن. تظاهرات این خانمها علیه رژیم در 17 دی که درایران هیچ سابقه نداشت ,از قدمهای مثبت و موثری بود که در راه سهیم کردن بانوان , در سرنوشت سیاسی ,اجتماعی خودشان برداشته شد و به آنها, یک حیات دوباره ای داد واثرات خوب و موثری داشت . 2 فعالیتی که در جهت تایید, تقویت و همکاری با مبارزین مسلمان داشتیم . دراین راه با حجت الاسلام واعظ طبسی , حجت الاسلام خامنه ای و مرحوم شهید حجت الاسلام هاشمی نژاد, همکاری نزدیکی داشتیم .

و در سالهای اوج مبارزه که مبارزات مردم , جنبه عمومی و علنی بخود گرفته بود, قسمتی از فعالیت های من , متمرکز در گرفتن امضاء, برای اعلامیه های ضدرژیم ,از علماء مشهد بود. چرا که با آنها آشنا بودم و ایشان به من اعتماد داشتند. خلاصه , در تمام قضایای انقلاب در مشهد, شرکت فعال داشتم .از جمله تحصن و تظاهرات و دیگر قضایا. نزدیک تشریف فرمائی امام نیز به تهران رفتم و در قضایای آنجا هم شرکت داشتم ,از جمله و همت و یکپارچگی مردم و رهبری حضرت امام مدظله , به پیروزی رسید

حوزه : درچه زمان و چگونه شما به امامت جمعه در مشهد برگزیده شدید؟

استاد: پس از پیروزی انقلاب , در بیشتر شهرهای کشور, نمازجمعه برقرار می شد. اما در مشهدامام جمعه ای از طرف امام تعیین نشده بود. زیرا دراینجا از قبل ازانقلاب مرحوم حاج شیخ غلامحسین تبریزی , در شبستان مسجد گوهرشاد نمازجمعه اقامه می کردند.البته این ماز, بسیار محدود و مختصر بود وایشان هم در خطبه ها, تنها به نصیحت مردم اکتفاء می کردند. عده زیادی از مردم ,ازاین وضع , ناراضی بودند, که چرا مانند دیگر شهرستانها, در مشهد نمازجمعه برقرار نمی گردد. گروهی از دانشجوها و روحانیون ,از جمله مرحوم شهید حجت الاسلام کامیاب ,از ما خواستند که یک نماز وحدتی اقامه کنیم من بااصرار آنها قبول کردم و نماز وحدتی , در حیاط بیمارستان امام رضا( ع )اقامه می شد.

بعداز چندی , مرحوم شیخ غلامحسین فوت کردند. در این موقع من برای کاری به تهران آمده بودم , در تهران بود که از رادیو شنیدم که حضرت امام مدظله , مرا به امامت جمعه تعیین کردند, در صورتیکه از قبل , نه من به این فکر بودم و نه کسی با من , پیرامون این موضوع , صحبتی کرده بود, حالا بعضی ها خیال می کنند که من در جریان این انتخاب بودم در حالیکه من هیچ در جریان قرار نداشتم .

ازاین مسافرت که برگشت مشهد, در فرودگاه مشهد, متوجه شدم , به خلاف سابق عده ای به استقبالم آمدند و می خواهد, بعضی از تشریفات صورت بگیرد. من حس کردم که ممکن است , بعضی ها بخواهند بااین کارها, مرا در جهت خاصی قرار داهند و عقیده ام این بود که بااین مسائل من از مردم , فاصله پیدا خواهم کرد.این بود که به آنها توجهی نکردم و آنها هم فهمیدند, که من اهل آن نیستم که دور و بر من را گرفته و به جهت خاصی هدایتم کنند.

حوزه:پیرامون اینکه چرا به مستقبلین خود توجهی نکردید, بیشتر توضیح بفرمایید.

استاد:من دیدم که تا قبل از منصوب شدن من به امامت جمعه ,این افراد, دور و بر من نبودند. تصور کردم که به طمع خاصی , به من نزدیک شدند, و به عقیده من یک مسوول به خصوص کسی که مسوولیت امامت جمعه را دارد, نباید خود را محصور در یک گروه واندیشه خاص بکند.او باید به گونه ای برخورد کند, که عامه مردم به اواعتماد کنند و بتوانند به عنوان یک پدر معنوی دلسوز, به او تکیه داشته باشند. در همین جهت , من ازابتداء عقیده ام این بود, که امام جمعه نباید عضو حزب , گروه و یا دسته خاصی باشد.ازاین رو علی رغم پیشنهاد واصرار بعضی از دوستان , به عضویت هیچ حزب یا گروهی در نیامدم .

حوزه : با توجه به سابقه طولانی شما در حوزه های علمیه ایران و نجف نظر حضرت عالی پیرامون حوزه های کنونی چیست ؟

استاد:پیرامون حوزه های علمیه از چند نظر باید صحبت کرد:

1-از نظر تشکیلات و نظم ظاهری . بدون تردید, حوزه های امروز,احتیاج به یک تشکیلات منظم , منسجم و قوی دارند که بتواند, طبق اقتضاء زمان و نیازمندیهای کنونی حوزه ها را, هماهنگ کند. سیستم و تشکیلاتی که قبلا بر حوزه های علمیه حاکم بود,امروز چندان کارساز نیست .اما باید کاملا توجه داشت که تشکیلات و سیستم , نباید هرگز, باعث جناح بندی شود و دسته ای از حوزه ئیان رااز دسته ای دیگر جدا سازد, چرا که جناح بندی و گروه سازی , به هیچ وجه از ما پذیرفته نیست .از هیچ کسی به اندازه ما, توقع عمل به کلام خداوند نمی رود[ واعتصموا بحبل الله جمیعا ولا تفرقوا]

تشکیلات باید, در خدمت کل نظام حوزه باشد و زمینه را چنان فراهم کند که هر طلبه , با فکر آزاد و مستقل و بدور از جناح بندی های گوناگون , درس بخواند واستعدادهای نهفته خود را شکوفا سازد. جناح بندی در سازمان نظام حوزه , به هر عنوانی که باشد محکوم است . حوزه ها باید همواره یکپارچه و متحد در خط ولایت فقیه باقی بمانند, بخصوص امروز که ما تنها بااتحاد و یکپارچگی می توانیم , آنچه را که بااتحاد و یکپارچی بدست آورده , حفظ کنیم ,امروز, که دشمن بر کمین نشسته , تااز هر فرصتی , برای ضربه زدن به ما,استفاده کند. تشکیلات درون حوزه ,اگر به جای یکپارچه کردن حوزه , به جناح بندی و موضع گیری جناحهای مختلف منتهی شود, زمینه ساز فرصتی خواهد بود که دشمن , در ضربه زدن به ما,از آن به طور حتم استفاده خواهد کرد.

ما باید, همانگونه که در مباحث فقهی اختلافات آرائمان را, در یک جوسالم و بدوراز هیاهو مطرح می کنیم و برای مشخص شدن قول صحیح به بحث می نشینیم , در مسائل دیگر هم , بایداینگونه باشیم و در یک جو سالم , زمینه فراهم شدن[ الذین یستمعون القول و یتبعون احسنه] را فراهم سازیم .

تشکیلات حوزه ای , باید هموت خود را صرف پیشرفت حوزه ها قرار دهد تا از طریق اصلاح نظام حوزه ها, زمینه ساز تربیت مردان کار آمدی شود که آنها بتوانند نظام جمهوری اسلامی را, همواره منطبق با کتاب و سنت و در خط ولایت فقیه , حفظ کنند و در مقابل انحرافات و کجرویها بایستند, هرامری که وجه همت این تشکیلات راازاین امر منصرف کند ولو دخالت درامور سیاسی خارج از حوزه ها باشد, منافات بااصل وجود تشکیلات دارد.

2- دومین مساله را که باید دراین زمینه مطرح کرد, تقویت بنیه علمی حوزه هااست . حوزه ها باید با تکیه به کتاب و سنت و با توجه به شیوه های فقهی علماء گذشته , طبق نیاز زمان به تقویت بنیه علمی خود بپردازند. دراین جهت , آنچه از علماء گذشته داریم , ذخائر گرانبهائی است که نبایدازاو غافل ماندلااما تنها به آن هم نمی توان اکتفاء کرد. چرا که علماء ما در گذشته , به مسائل محدودی , طبق مقتضیات زمان خودشان , نظر داشتند که با آن نمی شود مشکلات امروزی جامعه مسلمین را, حل کرد. کتاب خدا و سنت پیامبراکرم وائمه معصومین اصل و زیربناست و ما باید بدون هیچ گونه تحویل یا توجیه از آن بهره گرفته و مشکلات زمان خودمان را حل کنیم . کاری که اگر بزرگان گذشته ما درامروز بودند, بطور حتم انجام می دادند.

بر هیچ کس پوشیده نیست که بسیاری از مشکلات سیاسی ,اجتماعی , که جامعه انقلابی ما با آن درگیراست , بایداز نظر فقهی مشخص گردد و کلید حل آن , در فقه خوابیده است و تا حکم آن از نظر فقهی مشخص نگردد, مشکل باقی خواهد ماند. پس ما باید سعی کنیم به کمال برسیم .

(الکمال کل الکمال التفقه فی الدین) تفقه در دین نه یعنی آنچه را که علماء گذشته بحث کرده اند بااندکی تغییر, دو مرتبه به بحث کشیده شود, بلکه به معنی استرخاج احکام مورد نیاز جامعه ,از دورن منابع اصیل اسلامی است . من این مساله را تکید می کنم , که زنده نگه داشتن فقه اسلام , منوط به این است که مسائل آن , ناظر به واقعیات موجود زمان , بحث شود. در غیراین صورت , مباحث آن در صحنه اجتماع , بروز و ظهوری نخواهد داشت و تنها به درد بحث در مدرسه خواهد خورد. ¹

3- سومین محوری که باید دراین موضوع , به بحث کشیده شود, مساله خودسازی و تقوا حوزه های علمیه است . در طول تاریخ , هیچ گاه حوزه های علمیه به لحاظ پشتوانه سیاسی و بااقتصادی , مالی میان مردم محبوبیت نداشتند, یعنی اینگونه نبوده است که به خاطر قدرت و یا ثروت , مردم به حوزه ها توجه داشته باشند.

بلکه مساله به عکس بوده است . همواره مردم به این جهت به حوزه ها نظر داشتند که بزرگان آن از مظاهر دنیا دوری می جستند. پاکدامنی و عزت نفسی که در بزرگان حوزه ها وجود داشته , سبب محبوبیت آنها در میان مردم , بوده است .امروز هم باید حوزه ها به این مساله توجه کامل بکنند. که حضور در صحنه های سیاسی ,اجتماعی , نه به این معنی است که آنها قداست خود رااز دست بدهند, حفظ قداست حوزه هاامکان ندارد, مگر آنها واقعا نسبت به مظاهر دنیا, بی توجه بمانند. و لذت معنویات موجود در خود را, با هیچ چیز عوض نکنند,اگر در میان حوزه ها, کوشش برای بدست آوردن ثروت و تفرقه برای کسب قدرت باب شود, هیچ قداستی برای آنها باقی نمی ماند واین به ضرراسلام و ضربه ای بر مسلمین است . ازاین روز حوزه ها بایداز زواید دنیا به شدت بپرهیزند و در صحنه های سیاسی ,اجتماعی , تنهاادای وظیفه را ملاحظه کنندو هیچ حساب تو نباشی من باشم , گروه شما نباشد ما باشیم , در کار نیاید.

تمام اموری که از قبیل واجب کفایی است , همینکه توسط افراد صالح و شایسته ای انجام پذیرفت , باید ما را خوشحال کند, که کارانجام شده و مسئوولیتی به عهده ما نیامده است .

4- محور دیگری که قابل بحث است ,این است که حوزه ها در زمینه مواد درسی و کیفیت درسها, نباید به آنچه که هست اکتفاء کنند و همه چیز را در آن خلاصه ببیند.اگر بنابراین باشد, که آنچه در حوزه ها خوانده می شود به درداجتماع بخورد و گرهی از کار مردم بگشاید, باید مواد درسی و کیفیت درسها هم , مطابق با نیازمندیها تنظیم گردد. زیادی از بحثهای کم فایده , باید توسط بحثهای مفید و ضروری جایگزین شود.از جمله دراصول ما بحثهایی داریم که ثمره علمی چندانی ندارد و با آنچه که ازاصول انتظار می رود که باید کلیداستنباط و نفقه باشد, هیچ مناسبتی ندارد,این گونه بحثها باید حذف گردد. تاریخچه پیدایش آنها هم , به خیلی قبل بر نمی گردد. زمانیکه ما در نجف اصول می خواندیم , تب اصول بشدت بالا گرفته بود و مباحث اصولی خیلی اوج داشت به گونه ای که هر کس سعی می کرد حرف نو و مطلب تازه ای بزند, بزرگان حوزه , سخت مشغول به اصول بودند. گاهی در خاتمه یک بحث که چندنی ماه به طول انجامیده بود, مشخص می شد که بحث فایده عملی ندارد. و دراستنباط احکام بکار نمی آید. به این لحاظ امروز باید بحثهای اصولی , توسط افراد لایق و کاردان فشرده شود و به آنچه بااصل ضرورت اصول که کلید استنباط احکام است موافقت دارد,اکتفاء گردد و به آنهااهمیت داده شود. بیش از حد به مباحث غیر لازم اصول پرداختن آن ذهن صاف و عرفی که باید فقیه دراستنباط احکام داشته باشد,ازاو سلب می کند به همین جهت , آن زمان که ما نحف بودیم , بعضی از آقایان را فقیه نمی دانستیم , چون غور دراصول , آن ذهن لازم برای استنباط رااز آنها گرفته بود. و در فقه هم که اشاره شد, مباحث باید ناظر به واقعیات زمان بحث گردد. مباحثی که در گذشته مطرح و مورد نیاز نبوده ,اماامروز مورد نیاز است , باید به بحث کشیده و مطرح شود.

از فقه واصول که بگذریم , تفسیر, نهج البلاغه ,اخلاق و آشنائی با یک سری از علوم روز, برای طلبه ها ضرورت دارد, به خصوص امروز که حفظ نظام جمهوری اسلامی هم , چنین اقتضائی دارد.

نظام درسی حوزه ها باید به گونه ای باشد, که طلبه را برای ادای وظیفه اش دراجتماع آماده سازد, چون از میان همین طلبه ها مراجع , فقها, مدرسین , قضاه و مبلغین آینده , بر می خیزند واگر آنها آمادگی لازم را نداشته باشندََ و به آنگونه که باید تربیت نشده باشندََ سادگی و کم اطلاعی آنها, به ضرراسلام و جمهوری اسلامی تمام می شود. بخصوص مرجع و فقیه , باید کاملا شرایط پذیرش این مسوولی را, داشته باشد. چرا که سادگی و عدم اطلاعات کافی وی به مسائل سیاسی ,اقتصادی , فرهنگی و ... می تواند ضربه جبرن ناپذیری , بر پیکراسلام واجتماع مسلمین بزند و یا حداقل , جلوی پیشرفت اسلام را گرفته و مانع رشد آن بشود.

در آن توقیح شریف که دارد من کان صائنا لنفسه حافظا لدینه مخالفا لهویه مطیعا لامر مولیه این صفات را برای عنوان فقیه آورده ,این صفات که تعارف نیست بلکه اینها به عنوان شرط ذکر شده یعنی اینچنین فقیهی صلاحیت مرجعیت و رهبری امت اسلام را دارد, تنها با فراگرفتن اصطلاحات که نمی شودامت را رهبری کرد. گاهی من فکر می کردم چرا در مرجع تقلید شجاعت شرط شده است , مگر می خواهد به میدان پهلوانی برودلا بعداز پیروزی انقلاب اسلامی ایران ,این مساله برایم حل شد و دانستم مرجع تقلید نمی تواند غیرشجاع باشد. چرا که اگراو بخواهداسلام را در صحنه عمل و دراجتماع پیاده کند, با موانعی برخورد می کند که باید توان مقابله با آن را داشته باشد. نباید تهدیدات یک ابرقدرت یا قدرتهای جهانی دراستنباط مرجع تقلیداثر بگذارد واو را دراستنباط منزلزل کند.

با عدم صیانت نفس و مخالفت با هوی , شخص صلاحیت حفظ دین را ندارد. و بدون علوم و آگاهیهای لازم و شجاعت کافی نمی توان دین را حفظ کرد, چرا که حفظ اسلام تنها به بیان واجبات و محرمات نیست و واجبات و محرمات هم فقط اختصاصی به مسائل جزئی عملی که ندارد.اسلام , باید در هر زمان پاسخگوی نیازهای مسلمین باشد. و قوانین آن به عنوان قوانین زنده و قابل عمل در عرصه زندگی اجتماعی آنها, حضور داشته باشد.این معنی , حفظ دین است و فقیه که باید حافظ دین باشد یعنی بایدتوان چنین کاری را داشته باشد. و موانع پیاده شده اسلام رااز سر راه بردارد. در غیراین صورت فقط یک مساله گو خواهد بود, نه یک مرجع .

حوزه : بعضی از بزرگان عقیده دارند, چون ابواب فقه بسیار گسترده است , باید آن را به رشته های گوناگون تقسیم کرد. تا هر دسته ای از طلبه ها, طبق ذوق واستعداد خود, در رشته ای متخصص شوند, نظر حضرت عالی چیست ؟

استاد:اینکه کسانی در بعضی ازابواب فقه , بیشتر زحمت بکشند و به قول شما متخصص در آن باب بشوند,اشکالی ندارد. لکن یک بعدی شدن درست نیست , یعنی بایدافراد, ب کلیات فقه , در تمام زمینه ها مسلط باشند. منتهی در بعضی ازابواب , تسلط بیشتر باشد مانعی ندارد. به خصوص در مرجع که یک بعدی بودن هیچ معنی نداردالبته هنگام استنباط حکم , یک مرجع می توانداز کسانیکه در جهت موضوع حکم مورداستبناط, تخصص بیشتری دارند, کمک بگیرد ولی نهایتا, حکم و استنباط مال اوست واو باید چنین توانی داشته باشد.

حوزه : همانگونه که حضرت عالی هم اشاره کردید.امروز ما مشکلات سیاسی ,اجتماعی , داریم که کلید حل آنها در دست فقه است , یعنی باید حکم آن از نظر فقه اسلام متشخص گردد. حال اگر حوزه ها, جهت حرکت خود را, به سوی رفع این مشکلات قرار ندهند, آیا مسوول نیستند؟

استاد:چرا مسئول نباشند؟ مگر ما فقه را فقط برای درس مدرسه می خواهیم . فقهی که نتواند در صحنه اجتماع راهشگا باشد, به چه دارد می خورد؟ و فقیهی که نتواند مشکلات جامعه خود را حل کند, چه فایده ای دارد.اینکه تفقه در دین واجب کفایی است , یعنی صرف آموختن و بحث کردن آن واجب است ؟ یا پاسخگویی به مسائل و مشکلات مردم مراداست ؟

مشکلات مردم متفاوت است . گاهی مشکل در مسئله جزئی و فردی است و گاهی اسلام در صحنه عمل و برای پیاه شدن در سطح جامعه , مشکلاتی دارد. مگرما نمی گوئیم , جهت حرکت کلی نظام , باید منطبق با موازین اسلام باشد. خوب این فقیه است که بایداین جهت را مشخص کند واین حوزه است که بایداینگونه فقیه را بپروراند.

خلاصه این است که حوزه نباید تنها مساله گو تربیت کند. بلکه باید کسانی را تربیت کند که بتوانند مسائل را در صحنه عمل پیش ببرند و موانع آنرااز میان بردارند.

امروز دنیا به ما چشم دوخته , تا ببینند,اسلام در زمینه عمل چقدر کارسازاست .

در حقیقت ,امروزاسلام به صحنه آزمایش کشیده شده است . دراینجا, اگر ما به جای پرداختن به ضروریات , در مدرسه به بحثهای غیر ضروری مشغول باشیم واسلام در صحنه عمل مواجه به مشکلاتی باشد قطعا مسئوول بوده واشتغال به آن بحثها, شبه حرمت دارد.

حوزه : با توجه به اینکه شما عضو مجلس خبرگان اول بوده و عضو مجلس خبرگان دوم هم هستید,اگر پیرامون این دو مجلس , صحبت یا خاطره ای دارید بفرمائید.

استاد: مجلس خبرگان اول که پس از پیروزی انقلاب اسلامی , برای تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی به فرمان حضرت امام , مدظله , تشکیل شد, یک ویژگی , ممتاز داشت که از نظراجتماع تعداد زیادئا ز مجتهدین مسلم , برای بحث پیرامون مسائل سیاسی ,اجتماعی ,اسلام و تدوین یک قانون منطبق با موازین اسلامی , در طول تاریخ اسلام نظیر ندارد. مجتهدین مسلم و فقهای خوبی گرد هم جمع شده بودند تا یک قانون اساسی یعنی برنامه حرکت , برای یک دولت اسلامی بنویسند.البته آایان دیگری هم عضواین مجلس بودند که مجتهد نبودند و به عناوین دیگری به مجلس راه یافته بودند.اما وجود فقها چشمگیر و قابل ملاحظه بود. حداکثر کوششی که در آن مجلس می شد,این بود که قانونی خلاف اسلام به تصویب نرسد. در هر مساله ای موافقین و مخالفینی بودند و دامنه بحثها هم گسترده بود .

اما آنچه کوشش می شد و تمام هم فقهای مجلس بر آن متمرکز بود,این بود که قانونی خلاف اسلام به تصویب نرسد. آنچه به عنوان قانونی اساسی به تصویب رسید,این ویژگی را دارد که تنها قانونی است که جمعی از فقهای اسلام ,اینگونه با دقت و وسواس , بر روی آن کار کرده اند و ویژگی دیگراین قانون ,این است که روح آن , موافق با مستضعفین و در جهت حمایت از آنها تنظیم شده است و وظائفی که برای دولت تعیین شده است , به نفع توده مردم واکثریت ملت است , گر چه ,اکنون دولت به لحاظ مشکلات فراوانی که دارد, ممکن است نتواند آنها راانجام دهداما جهت قوانین , جهت مردمی و به نفع عامه مردم است . مسائل بخش خصوصی , بخش دولتی , مسکن , و تعلیمات عمومی همه دارای این جهت هستند که امیدوارم دولت هر چه زودتر توان و فرصت پیاده کردن آنرا بیابد.

حوزه : دراین مجلس چه کسانی توانستنداز معلومات حوزه ای خود, در جهت تدوین قانون اساسی , استفاده بیشتر ببرند؟

استاد: وجود تمامی دوستان اهل علم به نحوی موثر بود. امااستفاده بیشتر را کسانی رسانند که جدااز معلومات حوزه ای با وضعیت اجتماع و جهان خارج از حوزه ه مآشنائی داشتند. در حقیقت ,این مجلس , یک جولانگاهی بود که فقه ناظر بر واقعیات زمان , بازدهی بیشتر خود را, در آن به اثبات رسانید.

دراینجا بد نیست یادی از مرحوم شهید دکتر بهشتی بشود.ایشان , ضمن فقیه بودن با قوانین مترقی دنیا هم آشنا بود,از وضعیت جامعه خودمان و موقعیت آن در جوامع دیگر دنیا هم بااطلاع بود. و مدیریت قوی ایشان در مجلس , تکیه براندیشه توانمندش داشت . حق وانصاف این است که ایشان , دراین مجلس زحمت بسیار کشیدند. خدای رحمان بر درجات او بیفزاید. و آنچه ,از مجلس خبرگان دوم , بیاد ماندنی است , تصمیم به حق وانتخاب کامل و شایسته ای است که نسبت به تعیین قائم مقام رهبری داشتند.این انتخاب , جدااز تمام اهمیتی که دارد, یکبار دیگر رشد عمیق مذهبی , سیاسی ملت ما را ثابت کرد و فهماند که با تمام حساسیتی که فقهای موجود در مجلس خبرگان برویرهبری دارند که باید صالح ترین شایسته ترین فردانتخاب شود, آنها نتوانستند بجز حضرت آیت الله العظمی منتظری را که منتخب مردم هستند برگزینند. براستی ایشان از هر نظر ممتازترین و لایق ترین فرد, برای کسب چنین مسئوولیتی هستند و بعدازامام امت می تواننداعلی مصادق , بری آنچه در قانون اساسی ذکر شده است باشند. از خداوندمنان می خواهیم که هر لحظه بر طول عمر با برکت امام امت بیفزاید وایشان را برای هدایت این انقلاب و رهبری این ملت آگاه تا ظهور مهدی موعود( عج ) پایدار بدارد.

این انتخاب هم , مانند نوشتن قانون اساسی , ویژگی خاصی دارد که در طول تاریخ اسلام , بی سابقه و بی نظیر است , زیرا برای انتخاب یک فقیه به عنوان مرجع , هیچگاه این تعداداز فقها به بحث ننشسته و به توافق نرسیده اند. مراجع گذشته تاریخ اسلام با توافق چند تن از فقهاء یا حتی غیرفقها,انتخاب می شدند.

در حالیکه پیرامون ایشان فقهای زیادی به بحث نشستند و در مورد فقه و دیگر شرایطی که درقانون اساسی برای رهبری ذکر شده است , مذاکرات زیادی شد. و به این نتیجه رسیدند که در مجموع ایشان شایسته ترین افراد هستند. بعدازانتخاب هم مشخص شد که حضرت امام هم ازاین انتخاب , راضی و خشنود هستند.

حوزه : در پایان اگر توصیه و پیامی برای حوزه های علمیه و یا مجله حوزه دارید بفرمائید.

استاد: آنچه من پیرامون حوزه ها می اندیشم همان است که بیان شد و این در حقیقت , پیام من , برای طلبه هااست که آنها زمینه ایجاد چنین حوزه هایی را, فراهم آورند واز خداوند متعال هم برای شما آرزوی توفیق کامل , در خدمت به حوزه های علمیه و طلاب عزیز را دارم و من الله التوفیق و علیه التکلان .


پاورقی ها:

1. آیت الله سیدعبدالحسین موسوی لاری , در سال 1226 هجری قمری , همزمان بااستبداد فتحعلیشاه قاجار, در یک خانواده روحانی , در نجف اشراف , دیده بجهان گشود.

ایشان در دوران تحصیلات عالی اسلامی , موفق به درک استفاده از محضراساتید بزرگی , همچون میرزای شیرازی , فاضل ایروانی , محمدهاشم الکاظمینی , شیخ لطف الله مازندرانی و آخوند همدانی شد.این اساتید, مراتب علمی سید را تایید وایشان را, با عباراتی چون , عالم ربانی , فاضل صمدانی ستوده و به اجتهاد وی نیز, تصریح نموده اند.این مرجع مجاهد شیعه ,از سیاستمداران و بنیاگزاران و پیشگامان نهضت مشروطه بود و در جنوب ایران , حرکت وسیعی برای اجرای موازین قانون اسلام و حکومت اسلامی , بوجود آورد و سالهای متمادی , به حمایت محرومان و مستضعفان ,اشتغال داشت و با فکر جدائی دین از سیاست , مبارزه می کرد.

2. آیت الله سیدعبدالمحمد موسوی لاری , فرزندارشد سیدعبدالحسین موسوی لاری , در سال 1306 هجری قمری , در نجف اشرف , دیده به جهان گشود و پس از تحصیل مقدمات و بپایان رساندن سطح ,از محضراساتید بزرگی , همچون آخوند خراسانی , سیدکاظم یزدی و پدر بزرگوارش ,استفاده های بسیار برد و به مقام اجتهاد رسید پس از رحلت پدرش که یکی از مراجع بزرگ تقلید بود, تدریس دروس عالیه فقه واصول و تشکیل حوزه علمیه , اجراء حدود و دادرسی و حل و فصل مسائل و مشکلات اجتماعی مردم , بخشی از فعالیتهای او را, تشکیل می دهد. در سال 1348 هجری قمری , به علت مخالفت شدید با رضاخان , دستگیر شد. عمال رضاخان , خانه او را غارت کردند و بعداز ضرب و شتم ,ایشان را در شیراز به زندان افکندند.از ایشان , آثار علمی زیادی , بجای مانده است , که بعضی از آنها تاکنون به چاپ رسیده است ,از جمله:

1- رساله ذخیره العباد لیوم المعاد.

2- حاشیه بر کتاب وافی .

3- حاشیه بر تفسیر ملامحسن فیض کاشانی

4- حاشیه و شرح بر خلاصه الحساب شیخ بهائی .

5- شرح استدلالی بر عروه الوثقی .

6- شرح بر دیوان شیخ کاظم ازری .

سرانجام ایشان در سوم شوال 1393 در شیراز رحلت کرد و در همانجا, کنار مرقد پدر بزرگوارش , به خاک سپرده شد.

3 .آیت الله میرزامهدی اصفهانی , از شاگردان میرزاسیدکاظم یزدی و مرحوم نائینی بود. وی در مسائل اعتقادی , مشربی خاص داشت و با فلسفه و حکمت مخالف بود.ایشان در مدت اقامت خود در مشهد,اشگردان مبرری را پرورش دادند,از جمهل : مرحوم شیخ مجتبی قزوینی , شیخ هاشم قزوینی و میرزا جواد آقا تهرانی نقد تفکر خاص وی , دراین محدوده بر نمی آید واحتیاج به تحقیق و بررسی مستقل دارد. جهت تحقیق بیشتر, می توان به مصاحبه آقای مصطفوی , در کیهان فرهنگی سال 2 - شماره 12 و همچنین , نقد تهافت غزالی از جلال الدین آشتیانی در کیهان اندیشه شماره 3 مراجعه کرد.

4. میرزا عسکری شهیدی مشهدی , معروف به آقا بزرگ حکیم ازاحفاد مرحوم میرزا مهدی شهیداست , که هم طبقه ملاعلی آقا بزرگ اطلاع درستی نداریم . ظاهراابتدا شاگرد پدرش و مرحوم ملاغلامحسین شیخ الاسلام و میرزا محمد سروقدی , در مشهد بوده و بعد به تهران آمده واندکی زمان مرحوم جلوه را درک کرده و نزد حکیم اشکوری و حکیم کرمانشاهی نیز در خوانده است . مرحوم آقابزرگ , به وارستگی و صراحت لهجه و آزادی و آزاد منشی , شهره بود. بااینکه در نهایت فقر می زیست ,از کسی چیزی نمی گرفت . یکی از علماء مرکز که بااو سابقه دوستی داشت پس ازاطلاع از فقراو در تهران , با مقامات بالا تماس می گیرد وابلاغ مقرری قابل توجهی برای ایشان صادر می شود. آن ابلاغ همراه نامه آن عالم به آقا بزرگ داده می شود.ایشان ضمن ناراحتی فروان ازاین عمل دوست خود, در پشت پاکت می نویسد[ ما آبروی فقر و قناعت را نمی بریم]... و پاکت را همراه محتوایش , پس می فرستد.ایشان سرانجام در سال 1355 در مشهد, چشم از جهان فرو می بندد و به سوی ملکوت اعلی پرواز می کند[ خدمات متقابل اسلام وایران] شهید مطهری , ج .

5. میرزا مهدی شهیدی مشهدی , فرزند آقابزرگ حکیم , یکی ازاساتید بزرگ حوزه علمیه مشهد بود در آنزمان که حوزه مشهد پر رونق و عظیم بود, در تمام حوزه میرزا مهدی ,از نظر فضل و فضیلت مانند یک ستاره می درخشید.استاد شرح منظومه ,اسفار و کفایه بود.ایشان در سن 40 سالگی و در سال 1354 هجری قمری , یکسال قبل از فوت پدر, در مشهد جهان فانی را وداع گفت و به سوی معبود خویش شتافت.[ خدمات متقابل اسلام وایران] , ج 2.614.

6. آیت الله حاج آقاحسین قمی , در سال 1282 هجری قمری در قم متولد شد.از جوانی به تحصیل علوم پرداخت و بهمین منظور به عتبات مقدسه در عراق رفت . بعداز چندی به قم مراجعت کرد. سپس , به تهران رفت و سطوح را در آنجا فرا گرفت . در تهران با جدیت تمام مشغول فراگیری علوم عقلی و عرفان و ریاضی , در محضر فلاسفه زمان خود شد.از جمله اساتید وی دراین فنون , می توان از میرزاابوالحسن جلوه , شیخ علی مدرسی نوری , میرزاحسن کرمانشاهی , میرزاهاشم رشتی , میرزاهاشم رشتی , میرزاعلی اکبریزدی و میرزامحمودقمی , نام برد.

وی در نجف , محضر درس این اساتید را درک کرده است . میرزا حبیب الله رشتی , ملاعلی نهاوندی شیخ محمدکاظم یزدی و میرزا محمدتقی شیرازی .ایشان به زهد و تقوی و علم عبادت و تهجد, زبانزد عام و خاص بودند. در سال 1331 به مشهد مقدس هجرت کرده و در آنجا به تدریش مشغول شدند. دراینجاایشان مورد مراجعه و تقلید عموم مردم ایران , قرار گرفتند, در سال 1354 علیه رضاخان قیام نمودند و بعد به عنوان اعتراض ,ایران را به سوی عتبات مقدسه , ترک کردند و در سال 1366 براثر بیماری , برحمت ایزدی پیوستند. از جمله تالیفات ایشان 9 جلد رساله عملیه فتوائی است . با عناوین :

1 مجمع المسائل 2 الذخیره الباقیه فی العبادات والمعاملات 3 مختصرالاحکام 4 طریق النجاه 5 منتخب الاحکام 6 مناسک حج 7 ذخیره العباد 8 هدایه الانام 9 مناسک الحج (فارسی ) همچنین ازایشان , حاشیه ای بر عروه و حاشیه ای بر رسائل ملاهاشم خراسانی , باقی مانده است .

7. آیت الله ضیاءالدین عراقی , معروف به آقا ضیاء, در سال (1278) هجری قمری , در سلطان آباداراک , متولد شد. وی برای ادامه تحصیلات , به عتبات , مقدسه در عراق , عزیمت کرد و در حوزه نجف ,از محضراساتیدی همچون آخوندخراسانی , سیدمحمدکاظم یزدی , شیخ الشریعه اصفهانی ,استفاده های بسیار کرد.ایشان جزء بزرگان محفل درسی آخوندخراسانی , بشمار می رفتند و آراءاصولی باقی مانده ازایشان , یکی از متون اساسی بحثهای عالی حوزه را, دراین زمینه تشکیل می دهد شاگردان مبرزی که از حوزه درسی ایشان برخاستند, عبارتنداز: مرحوم سیدعبدالهادی شیرازی , آیت الله حکیم , شیخ محمدتقی بروجردی , سیدحسن بجنوردی , میرزاهاشم آملی و سرانجام ایشان , در سال (1361) در شهر نجف , وفات یافتند.

8. آیت الله محمدحسین اصفهانی , معروف به کمپانی , در دوم محرم 1296 هجری قمری متولد شد.ایشان بعدازاتمام مقدمات و سطح , در درس مرحوم آخوند خراسانی حضور یافت واز شاگردان اختصاصی او شد و حدود 13 سال ,از محضر آن استاد بزرگ ,استفادات علمی و معنوی برد. دورهای زیادی از فقه واصول را تدریس کرد و آخرین دوره تدریس او دراصول , مدت پانزده سال بطول انجامید. وی به تهذیب و تنقیح اصول از زوائد, توجه بسیار داشت و به گفته شاگردایشان , مرحوم محمدرضا مظفر همواره به آن می اندیشید.امااجل به از مهلت نداد, تا مقصد خود را پی بگیرد. مرحوم آمپانی در حمت استاد بود و در شعر و شاعری , مایه فراوان داشت . بجا گذاشتن رسالات و کتب زیاد و همچنین تربیت شاگردان مبرز ثمرات گوشه ای از عمر با برکت ایشان را نشان می دهد. (مقدمه مرحوم محمدرضا مظفر بر تعلیقه مکاسب کمپانی)

9. آیت الله سیدابوالحسن اصفهانی , در سال 1277 هجری قمری , در یکی از قراء لنجان اصفهان , متولد شد. تحصیلات ابتدای خویش را, در مدرسه نمیاورداصفهان , گذارنید و در سال 1307 عازم نجف اشرف گردید و در آنجااز محضر پر فیض علماء بزرگ , همچون آخوند خراسانی , بهره ها برد و در حوزه درس ایشان , به درجه عالی اجتهاد, نائل آمد. در معرفی شخصیت فقهی و علمی ایشان همین کافی است که آیت الله میرزامحمدتقی شیرازی ,احتیاطات خویش را به ایشان ,ارجاع می دادند و رساله فقهی ایشان , به نام وسیله النجاه , به سبب جامعیت و دقت نظر, مورد حاشیه زیادی از بزرگان ,از جمله حضرت امام , مدظلله واقع شده است .ایشان نسبت به سرنوشت اسلام , بسیار تیز بین و حساس بود در قیام مردم عراق بر علیه حکومت انگلستان , نقش فعالی داشت واز آیت الله حاج آقا حسین قمی که علیه رضاخان قیام کرد, حمایت می نمود. پس از عمری تلاش و بجا گذاشتن تالیفات ارزنده وتربیت شاگردان مبرز, سرانجام در غروب دوشنبه , نهم ذیحجه 1365 چشم از جهان فانی , فرو بست .

10. آیت الله حکیم , در سال 1306 هجری قمری , در عراق متولد شد و در حوزه های درسی عتبات مقدسه ,از محضراساتید بزرگی , همچون شیخ محمدکاظم خراسانی , آقاضیاء عراقی , شیخ علی جواهری , مرحوم نائینی , بهره های فراوان گرفت . در سال 1333 همراه بادیگر علمای مجاهد, در جهاد علیه انگلیس واستبداد شرکت کرد و در سال 1379, فتوی به کافر بودن سران حزب بعث عراق داد و در سال 1383, به مبارزه با سران این حزب کافر, برخاست .ازایشان , تالیفاتی بااین عناوین بجا مانده است 1 مستمسک عروه در 14 جلد 2 حقایق الاصول فی شرح کفایه 2 جلد 3 نهج الفقاهه (حاشیه برمکاسب ) منهاج الصالحین و حواشی و تعلیقات دیگر.

11. آیت الله میرزا عبدالهادی شیرازی, درسال 1305 در سامرا, چشم به جهان گشود. مقدمات و سطح را در همان شهر, به اتمام رسانید و در سال 1326 به نجف مهاجرت کرد و در درس آخوندخراسانی و شریعت اصفهانی , شرکت کرد.سیدعبدالهادی ,ازاستوانه عالی فقه و صاحبنظران بزرگ بود و در میان مراجع هم عصر خوداز موقعیت ویژه ای برخوردار بود. پس از فوت سیدابوالحسن اصفهانی ,از مراجع برجسته تقلید گردید و سرانجام در صفر 1382 به دیار محبوب شتافت .ازایشان تالیفات زیادی بجا مانده است.

12. سوره کهف .16.

13. مرحوم آیت الله میلانی , در هشتم محرم 1313 هجری قمری متولدشد. واز سنین کودکی , تحصیل علم را آغاز کرد. پس از طی مقدمات و به پایان رساندن سطح ,از محضراساتید بزرگ حوزه نجف , بهره مند شد. ایشان موفق شدند, یک دوره اصول , نزد مرحوم شیح الشریعه اصفهانی , دو دوره نزد آقاضیاء عراقی , دو دوره نزد مرحوم نائینی , و دو دوره نزد مرحوم کمپانی بگذرانند. همچنین ایشان , مراتب عالی فقه را, خدمت مرحوم نائینی و آقاضیاء و کمپانی گذراندند.

به مناسبتی , مرحوم کمپانی به محمدعلی اردوبادی گفته بودند که[ ان السیدالمیلانی ادق من سائراقرانه فی الفقه الاصول] . مرحوم میلانی نزد سیدحسین بادکوبی و مرحوم کمپانی , فلسفه خواندند همچنین ایشان , علم کلام و مناظره را, نزد شیخ محمدجوادبلاغی واخلاق را نزد میرزا علی قاضی و سیدعبدالغفار مازندارنی خواندن واستاد ریاضیات ایشان , سیدابوالقاسم خوانساری بوده است .

مرحوم میلانی , دارای ذوق ادبی بودند. درسال 1373 برای زیارت به مشهد مقدس مسافرت کردند, که بااصرار زیاد علماء در آنجا مقیم شدند.ایشان در طول زندگی , فعایتهای فرهنگی زیاد داشته و شاگردان برجسته ای تربیت کرده اند.ایشان با نهضت خرداد 42 موافق بوده در چندین مورد, در جواب استفتائات یا پاسخ به نامه ها, از حضرت امام خمینی , حمایت کردند.

14. شیخ مجتبی قزوینی , فرزند حجت الاسلام شیخ احمد تنکابنی قزوینی , فرزند حجت الاسلام شیخ احمد قزوین بنده برجهان گشود. تحصیلات مقدماتی را در همان شهر, به اتمام رساند و در سال 1330, همراه پدرش به عراق رفت و مدت 7 سال در نجف اشرف ,اقامت گزید. سپس به قم آمد و 2 سال نیز دراین شهر علم , عمر گذرانید واز جمله از محضر درس موسس حوزه علمیه قم , مرحوم حاج شیخ عبدالکریم جایری یزدی ,استفاده کرد. و در سال 1341 به مشهد آمد واز محضراساتید بزرگ آن حوزه هم , چون مرحوم آقابزرگ حکیم , حاج میرزامحمدآقازاده خراسانی , میرزا مهدی اصفهانی , حاج آقا حسین طباطبائی سود جست ایشان حدود 40 سال , در مرکز علمی مشهد به تدریس و تربیت طلاب ,اشتغال ورزید .(مجله حوزه) شماره 5.44

کلمات کلیدی
اسلام  |  فقه  |  استاد  |  فقیه  |  نجف  |  مشهد  |  حوزه علمیه مشهد  |  شیراز  |  استاد آیت‌الله شیخ ابوالحسن شیرازی  | 
لینک کوتاه :