×

بازسازی و رسالت حوزه و دانشگاه

ناکامی در زمینه بازسازی حوزه و دانشگاه ، هرگز نمی تواند مانع از همگامی این دو نهاد آموزشی در سیاست بازسازی ، میسر نیست و دراین دانشگاه در سیاست بازسازی :این عنوان ، چندان توضیحی نمی طلبد. حوزه ها و سیاست بازسازی : در برنامه ریزی توسعه ، نقش مشخصی در اختیار حوزه ها قرار نگرفته است ،اما بازسازی موفق دراین اقالیم ، جز تولید در جامعه های پیشرفته صنعتی ، با فرهنگی ویژه آمیخته است و در مساله دیگر، عجین شده است و شتاب در گرایش به تولید را پدید آورده نظام تولید، به تبلیغ صنعتی وابسته است . در زندگی انسانه، در تمدن صنعتی پدید آمده است ، به عنوان نمونه : جامعه شهری واشتغال در تمدن صنعتی ،از مسائل است که در نوع این سئوال قابل طرح است که سیاست اصولی کشورمان را بر چه مبنا این عرصه ، تاکنون بر حوزه های دینی ناگشوده مانده است ، 5. حوزه های دینی ، به نقاط آسیب پذیر جامعه ، بایستی توجه بیشتر تحقیقات صنعتی اجتماعی ، بر عهده نظام دانشگاهی است . گونه ای جدی مطرح است که آیا در نظام نو ساخته سیاسی و صنعتی ، حوزه ها در حوزه های دینی ، فقاهت ، هدف اصلی تلقی شده اند. ارتباط آموزشی نیست بلکه یافتن پادزهرهای مناسب این زمینه است . مساله وحدت حوزه و دانشگاه دراین سالیان ، زمینه ای برای نشر سخنان این طرح ، ممکن است که استقلال طلبان نهاد حوزه را ناخوش آید. این گرایش طرح وحدت حوزه ، و دانشگاه ، در صورتی نمودی عینی خواهد

چکیده ماشینی


تعداد بازدید : 1404     تاریخ درج : 1390/08/08

3

بسم الله الرحمن الرحیم

سرمقاله

[حوزه] و[ دانشگاه] دو مقدمه پر کلام ، که نظریه پردازانش بسیار و مجریان و عاملان آن چون در گاهوار نایاب !

مصلحان در تب و تاب این دو مقام ، همواره در خان اول دلگیر و درگیر مانده اند و دراین گذرگاه چه امیدها که ناشکفته مانده و چه شکوفه ها که دستخوش تاراج خزان گشته است !.

این تاریخ افسوس ، جوانه امید و نشاط را می خشکاند!

آن مقام قدیم ، در سنتهای کهن ، مقیم واین پدیده جدید، شاخه ای رسته و برخاسته از تمدن بیگانه ، بی هیچ الفت و علاقه با تمدن خودی !.

آن یک ، روییده از متن فرهنگ و بالیده با حال و هوای م، ولی به دور مانده از هرس و باغبانی واین دیگری ، لقمه ای در خوراشتهایی کاذب است .

این تباین و دوگانگی در بنیاد، همیشه عامل افتراقهای بسیار در کنش و منش حوزه و دانشگاه و برخاستگان از آن دو بوده و آن دو را در صحنه تعامل و بازسازی نظام اجتماعی خود،از همکاری و هماهنگی و کارآیی لازم بازداشته است .

همین امر، همواره مصلحان را به اندیشیدن درباره بازسازی حوزه و دانشگاه ، به منظورایجاد وحدت و کارآیی و هماهنگی میان آن دو، واداشته و علی رغم عدم دست یابی به توفیق شایان دراین زمینه ، ضرورت زمان ، موضع دیگری را تحت عنوان[ نقش حوزه و دانشگاه در بازسازی] مطرح می کند.

ناکامی در زمینه بازسازی حوزه و دانشگاه ، هرگز نمی تواند مانع از بررسی نقش آن دو دربازسازی جامعه باشد. همچنان که پرداختن به موضوع دوم ، به معنای بی نیازی آن دو مقام از بازسازی درونی نیست . ولی از آنجا که این موضوع ، بارها به تفصیل مورد بحث و بررسی قرار گرفته ، لازم می دانیم که دراین مقال به مباحثی در راستای نقش حوزه و دانشگاه در بازسازی اجتماعی بپردازیم . زیرا در شرایط داخلی ، پایان جنگ و آغاز سیاستهای بازسازی و برنامه ریزی و در جهان بیرونی ، تصاعد مداوم علمی و صنعتی و همسویی را همراهی قدرتهای بزرگ جهانی ،از مهمترین حوادثنداین نکات ، برای دو نهاد آموزشی اصلی کشور، مسئولیت سازند.

اجرای سیاست بازسازی و رشد تکنیک و تولید در شرایط داخلی جز با همگامی این دو نهاد آموزشی در سیاست بازسازی ، میسر نیست و دراین راست، به بازسازی خویش سخت محتاجند.

اشاره ای کوتاه ، به نقش دو نهاددر مقطع حاضر،این دعوی را مبرهن می کند.

دانشگاه در سیاست بازسازی :این عنوان ، چندان توضیحی نمی طلبد. بی تردید، دانشگاه در تربیت و ساخت کادر متخصص ، پشتوانه تحقیق و تتبع ، در تامین کادرهای اصلی ساختاراداری کشور و ... نقشی واضح را بر عهده دارند.

توفیق بازسازی ، در گروه انجام این وظایف ،از سوی دانشگاههاست .اگر این کاره، عرضه نشود و یا ناقص وابتر،از آن مبدا صادر شوند، سیاست توسعه و رشد عقیم می ماند، نمی توان ، به میوه چشمداشت واز درخت و ریشه غافل ماند. دانشگاهه، در سیاست توسعه و رشد، چنین نقشی را بر عهده دارند و آن خواست ، جز دراین زمینه ، دراختیار قرار نگیرد و طالبان آن ، دراین زمینه ، بایستی به فکر آن مقصود برآیند.

حوزه ها و سیاست بازسازی : در برنامه ریزی توسعه ، نقش مشخصی در اختیار حوزه ها قرار نگرفته است ،اما بازسازی موفق دراین اقالیم ، جز با نقش دادن به حوزه ها و روحانیت ، میسر نخواهد بود. در تغییر فرهنگ رخوت ، به فرهنگ کار و همت ، حوزه ها نقشی اساسی را بر عهده دارند. در تبدیل زاویه آموزش آموزش و تقدیس علوم و فنون حوزه ها یاری رسان سیاست توسعه می توانند باشند. در همیاری دولت در سیاست تنظیم جمعیت ، گزینش اشتغال ، فرهنگ تعاون و دهها مساله دیگر، حوزه ها دخیلند .

برنامه ریزی توسعه ، در خط سیر عدالت اجتماعی ، نیازمند به پشتیبانی فقاهتی است و جز بااین تکیه گاه امکان بسیاری از سیاستها غیر میسر می ماند.

تصویر بازسازی

قلمرو بازسازی را باید شناخت واصل و فروع را در آن سیاست ، بازیافت . دراین مقطع ،این واژه در دگرگونیهای اقتصادی ، متمرکز شده و یا فرد شاخص آن گردیده است .

ما بها دهی به معیشت واقتصاد جامعه ر،امری غیر معنوی نمی دانیم ، بلکه آن رااز معنویترین شعارها می شماریم ùاما سخن آن است که در این تحدید قلمرو، معیشت واقتصاد جامعه نیز، طرفی را نمی بندد. وقتی که گردونه اندیشه در یک محور چرخید،از هزاران موضوع مرتبط با آن ، غفلتی ناخودآگاه پدید می آید.

در جامعه پیچیده کنونی ،اقتصاد و تولید، رابطه ای پیوسته با دهها قلمرو دیگر دارد. ساختار آموزشی ، فرهنگی اجتماعی ، تلقی دینی ، نظام اداری ،اصول روابط سیاسی و ... با مسائل رشد و توصعه مرتبطند.اما وقتی که[ تولید] قداست یافت دیگرامور، در شعاع آن محو گردیده ، [تولید] نیز در کویری بی پشتیبان ، در طوفان دفن می شود.

در جوامع توسعه نیافته ، پیوستگیی و یا حداقل مشابهت فرهنگ اجتماعی نهادهای جامعه با روند رشد و توسعه ، محسوس است ùاما در جامعه م، این سیاست همسان ، رویت نمی شود. در جامعه غربی ، تولید و توسعه ، با درهم ریزی ارزشهای اخلاقی ، چون : قبح حرص و آز و... قرین شدند.

کینز،اقتصاددان معروف آمریکائی ، تاکید براین شیوه اظهار می کند:

آزمندی ، رباخواران و سوءظن باید هم چنان برای یک مدت کوتاه دیگر، خدایان ما باشند زیرا فقط آنها می توانند ما رااز گذرگاه تاریک نیازاقتصادی به روشنایی روز رهنما شوند.

تولید در جامعه های پیشرفته صنعتی ، با فرهنگی ویژه آمیخته است و در آن بستر، روییده و رشد یافته است . در جهان غربی ، فرهنگ صنعتی با جهان بینی دنیوی ، با غفلت و بی اعتنائی به مذهب ،اصالت لذت و دهها مساله دیگر، عجین شده است و شتاب در گرایش به تولید را پدید آورده است .

اینکه درابتدای مسیر، باید دقیقا در یافت که تولید، با چه بخشهایی ارتباط می یابد و چه تغییراتی را می طلبد؟ و آیا آن تغییرات مشروع و مطلوبند؟ واگر چنین نیست ، چگونه می توان بین رشد تولید وارزشه، جمع کرد؟

خوانندگان این مرقومه ، گمان نکنند که این سخنان ، برای شرایط کنونی کشور، هشدار به بیماری بعیدالوقوع است ، زیرا به میزان تحولات و اقدامات اقتصادی ، در فرهنگ اجتماعی ، تغییراتی پدید می آید و بسیار نیکوست که این تغییرات ، آگاهانه صورت گیرد تا در شرایط پیش بینی نشده ، قرار نیابیم .

عوارض تکنولوژی

تکنولوژی جدید، با پیش زمینه ها و آثاری همراه بود. نتایج طبیعی و مصنوعی ، آمیخته انداما در مجموع چهره موجود را در پیش گذراده اند. اهم این آثار، عبارتنداز:

1. نسیان دیانت :

رشد صنعت و پیچیدگیهای زندگی ماشینی ،از توجهی اصیل و باعنایت و فرصت ، به ارزشها و حقائق معنوی ادیان ، باز می دارد و یا حداقل ، زمینه ای منفی دراین مسیر، می آفریند به گفته رندال :

[بی گفتگو در دوران اخیر، بی اعتنایی روزافزونی ، نسبت به همه هدفها و مقاصد دین ، بخصوص در میان دو طبقه رخ نموده است ... گروه عظیم کارگران سنعتی که به تدریج ، ین نسبت به زندگی آنان بی اثر تلقی شده است و رسالت معتبری نداشته و بیشتر نیروهای خویش را به کار تامین زندگی و تمتع از آن به کارانداخته اند و غالبا به درون خویش مراجعه یااستفهامی نداشته اند].

این شعاع گسترده ، در حد جامعه غربی محصور نیست . در کشورهای شرقی ، که از تکامل و رشد تکنولوژی ، بهره ور شدند.اقول ارزشهای و علائق دینی ، محسوس و نمایان است . به عنوان نمونه ، به این توصیف از کشور ژاپن اشاره می شود:

[در مورد تعادلی که گویا ژاپنیها میان زندگی سنتی و شیوه غربی به وجود آورده اند، باید گفت که این تعادل ، بسیار آسیب پذیراست . چنانکه هم اکنون آثار آن ، به خوبی پدیداراست . فی المثل شیوه تفکر بودائی ، بویژه آیین ذن ، که هدفش اشراق و روشنای درون است ... نمی تواند در فضای آلوده به سموم صنعتی و سرطان تولید بروید تا چه برسد به آن که بشکفد].

بنابراین ، تمدن کنونی با غفلت از دیانت ، قرین شده است . در هم آمیختگی با زندگی ماشینی و غلطت و صلابت آن ،از تلطیف روحانی در فهم حقایق دینی باز می دارد واین گزارش الکسیس کارل از نسلهای جامعه خود صدق این مدعا را نشان می دهد:

[نسلهای امروزی ... وقتی به اعتقادات مذهبی نیز وفا دارند، به آن همچون اشیای ناد موزه هااحترام گذارند].

2. آسیب نظام خانوادگی :

نظام صنعتی و ماشینی ، پیش زمینه ای را برای انقطاع شبکه فامیلی و خویشاوندی پدید می آورد. تکنولوژی جدید، مقتضی سرعت جابجایی افراد، به نقاط مختلف کشوراست واین مساله با علقه هایی که وابستگی آورند، ناسازگاراست . در نتیجه ، در جوامع صنعتی ، می بینیم که شبکه خویشاوندی ، به هسته خانواده ، (متشکل از زن و شوهر و فرزندان ) تقلیل پیدا می کند و کمتر کسی است که فرصت و یا علاقه ای به ارتباطات فامیلی ، نشان دهد. به نوشته ویلیام . جی . گود:

[توسعه صنعت ، همواره بااز هم گسیختگی شبکه خویشاوندی و گسترش نظام زن و شوهر و تمایل به واحد خانوادگی هسته ای از والدین و فرزندان همراه است].

نویسنده یاد شده در تبیین و توضیح این پدیده می نویسد:

[نظام خانوادگی زن و شوهری ، بهتراحتیاجات نظام جدید صنعتی را که یک نظام باز طبقاتی است ، بر می آورد زیرا وقتی شبکه خانوادگی برای شخص اهمیت زیادی نداشته باشد وی را قادر می سازد،اقوام خود را رها کرده و به دنبال شخص مناسبی برود].

زندگی بسته و به دورازارتباطات فامیلی ،از عوارض مشخص نظام صنعتی جدیداست . نمود عینی این واقعیت را در گزارش ذیل می تواند خواند:

[در تحقیقاتی که چند ماه پیش در زمینه روابط خانوادگی در پاریس به عمل آمد، نشان داد که 9% کودکان 14-12 ساله نمی دانند که پدر بزرگ و یا مادر بزرگشان زنده است یا خیر؟]

3. شتاب مصرف گرائی :

نظام تولید، به تبلیغ صنعتی وابسته است . نمی توان به تولید بها داد،اما در راه تبلیغ فروش تولیدات ، ممانعت کرد.این تبلیغات مداوم . به رشد مصرف می انجامد. وقتی که رسانه ها وجود جو عمومی ، در اختیار تبلیغات دستگاههای تولید قرار گیرد، بی تردید چشم و دل بینندگان و شنوندگان و خوانندگان ر، دیر یا زود تسخیر خواهند کرد.

به نوشته کاوازاکی ،از حقوقدانان و صاحب منصبان وزارت خارجه ژاپن واز مشاوران کمپانیهای صنعتی آن کشور:

[ قناعت و خویشتن داری ژاپنیه،امروزه به نفع جامعه مصرف کننده از بین رفته است ...امروزه همه مردم آزادند تااز هرگونه تفریحی ، که تا پایان جنگ جهانی دوم ممنوع بود،استفاده کنند.امروزه افرادی هستند که قسمتهای مهمی از درآمدهای خود را به مصرف تفریحات می رسانند که به نام لذت زندگی است].

بالا رفتن سطح مصرف ، خوی قناعت و رضایت به حداقل رااز بین می برد و نوعی حرص و ولع در درآمد بیشتر را می آفریند تا زمینه مصرف فراوانتر را تامین کنند. در شرایطی که در و دیواراز ستایش یک کال، اوصاف بر زبان دارند، نمی تواند دل و دیده خود و خانواده را بر بست و زندگی قانعانه را طلبید. چنین می شود که همگان در مسیر سیل مصرف قرار می گیرند و مکتب و کیفیت مصرف دراختیاراین سیل بی مهار می باشد.

4. جایگاه ماشینی انسان :

پیشرفت صنعت و تکنیک ، همراه با تخصص و تقسیم کار پدید می آید.این شیوه ، موجب می شود که اولاانسان با بخشی از محصول کار خود در تماس باشد و با مجموعه آن ،ارتباطی بی روح برقرار می کنداما صنعتگر قدیمی چون تمام کالا (یا بخش عمده آن را) خود می ساخت ، کالای صنعتی خود را بخشی از وجود خود تلقی می کرد و آن راازاجزای منفصل خود محسوب می کرد.

کارگر و یا متخصص صنعتی کنونی ، چنین ارتباطی را با کالای خود، برقرار نمی کند و در نتیجه در خویش از روح خالقیت و دم آفرینش ،الهی ، چیزی نمی یابد. و ثانی،از دیگر بخشهای تولیدی ، آگاهی ندارد.اطلاعات او، به حوزه تخصصی و کاری خود، محصور می ماند و آفات تخصص (که در بحث مستقل ، به آن اشاره خواهد شد) گریبانگیر می شود.

و ثالث،احساس تعهد دراسیر حوزه های کار (خارج از حوزه مسئولیت خود) نمی کند. همانطور که ماشین ،اجزاء و پیج و مهره ه، دراین اندیشه بر نمی آیند که کار دیگری ر، بر دوش گیرند. نظم ماشینی ،اقتضا می کند که هر کدام ، کار خود راانجام دهند و به مسئولیت ، تعهدی نشان ندهند.این نظم مشابه در زندگی انسانه، در تمدن صنعتی پدید آمده است ، به عنوان نمونه :

[مردی به نام[ دامرون] ، که مامور کنترل ترافیک هوائی است ،اخیرا اظهار داشته است که در دسامبر گذشته ، روزی که یک هواپیمای جت بوئینگ 727، در نزدیکی فرودگاه والد سقوط کرد و 92 نفر کشته شدند، وی کاملا و به وقت متوجه این خطر شده است و می توانست به موقع خلبان را باخبر کند تاارتفاع خود را زیاد کند، ولی چون خبر کردن هواپیما از وظایفی نبوده که در شرح وظایفش (شغل کنترل ترافیک هواپیمائی ) پیش بینی شده باشد،از آن صرف نظر کرده است].

بیماری ماشینیزم ، در نمونه فوق و صدها مورد مشابه ، به وضوح رویت می شود.این پدیده ، به از دست دادن هویت انسانی واز خود بیگانگی و دگردیسی در جهان صنعتی ، منجر شده است .

اریک فروم ، که در آفات تمدن جدید، تاملاتی داشته است ، می نویسد:

[بیگانگی یک پدیده تازه نیست . بیگانگی در جامعه امروزه ، همه جانبه است و شامل رابطه انسان با کار، با مواد مصرفی ، با کشور، با همکار و دیگران وو با شخص خود می شود.انسان یک جهان ازاشیاء مصنوعی ایجاد کرده که پیشتر هرگز وجود نداشته است . یک ماشین اجتماعی پیچیده بوجود آورده تا سیستم تکنیکی را که ساخته خوداوست ،اداره کند، ولی تمام ساخته ها و مخلوقهای بشر بالاتراز خود وی شده ند. بشر، هر چه بیشتر نیروهای خود را به ماشین واگذار می کند،از لحاظ انسانی ناتوانتر می شود...او در مالکیت مخلوق خود درآمده و تملک به خویشتن رااز دست داده است].

مارکوزه نیز، در راستای تبیین همین نکته ،اظهار می کند که در جامعه صنعتی ،ارزشیابی انسانه، براساس قیمت کالاها تعیین می شود و خود بیگانگی را می آفریند که وقوف بر آن ، کار دشواری است ...

تهی شدن درونی انسانه، در جوامع صنعتی ، کلام یک یا چند نفر نیست . چهره ای مشخص و مرئی دراین مناطق است و هر کس ، به گونه ای واز زاویه ای آن را نگریسته و روایت کرده است .اما خلاء شخصیت انسانی و جایگزینی هزاران کالای صنعتی در دل بی روح جوامع بشری در نقاط پیشرفته ، نکته مشترک تمامی حکایتهاست .

5. تغییر روابط انسانی :

جامعه شهری واشتغال در تمدن صنعتی ،از مسائل است که در نوع احساس و روابط، تاثیرات گسترده ای را می آفریند. در جامعه مذهبی و سنتی ، دلواپسی و توجه به روند زندگی دیگران ، محسوستر بود واین ویژگی ، همیاریها و تعاونی و کمک در زندگی را پدید می آورد.

در جوامع صنعتی کنونی ،از یکسواشتغال مداوم فردی واز زاویه دیگر،اصالت یافتن خودخواهیها و لذت شخصی ، موجب شده اند که احساسات همنوع گرایانه ،افول یابد. کثرت مشاغل در جامعه صنعتی و تغییر زاویه جهان بینی انسانی ، روابطانسانها را در سطح ارتباطات کاری و سودگرایانه محصور کرده است . رابطه ه، براساس نیاز به دیگری ، پدید می آیند و نه بر مبنا و ملاک احتیاج دیگران .

سخت گیری یاد شده ،از عوارض تمدن صنعتی به شمار می آیند.

اریک فروم ،این پدیده را در تغییر زاویه دید معاونت انسانی ،[ رقابت اقتصادی] تفسیر و تبیین می کند و می نویسد:

[کیفیتی که در روابط انسان نوین و همنوعانش پدید آمده ،احساس تجربه و ناتوانی را تشدید می کند... در عوض روحی پیدا شده که مقصودش دستکاری و آلت قرار دادن دیگران است . تردیدی نیست که از لحاظ انسانی ، رابطه میان رقیبان ، جز براساس بی اعتنایی نمی تواندا استوار باشد و گرنه هر یک ، در به انجام رسانیدن هدف اقتصادی خویش (یعنی مبارزه و در صورت لزوم نابودی اقتصادی دیگران ) ناتوان می شد].

6. تخصص گرایی :

صنعت و تکنیک جدید، جز با تخصص پدید نیامده اند. آموزش و کار تخصصی ، در نظام صنعتی نقش بنیادین را دارند و رشد تولید در آن نظامه، مرهون آن است اما دانش و فن تخصصی ، به تکثیرانسانهای تک بعدی انجامیده اند. کسانی که از یک فرهنگ جامع ، بهره مند نیستند و در خارج از محدوده تخصصی شان ، چون کودکان و بدویان بی اطلاع و یا کم اطلاعند!

نتیجه این پدیده ، کاهش سطح تفاهیم عمومی است . هر کسی در بخشی از مسائل ، آگاهی و یا تخصصی دارد و در سایر زمینه ه،امکان مبادله و نقل وانتقال اطلاعات نمی یابد. در نتیجه ارتباط در حدود همکاران و محققان محدود می ماند و با سایراقضار و طبقات جوامع ،امکان رابطه ای جدی و فعال پدید نمی آید و حاصل آن تنیدن در صنف و طبقه خاص اجتماعی و علمی و بیگانگی از دیگراصناف و طبقات است .

سیاست اصلی :

در فصل گذشته ،از آفات تکنیک و صنعت جدید، سخن به میان آمداینک این سئوال قابل طرح است که سیاست اصولی کشورمان را بر چه مبنا می توان تنظیم کرد؟

گروهی از آفات یاد شده ، پند گرفته اند و سیاست ریاضت و دوری را تبلیغ کرده و می کنند جمعی ، به فواید صنعت جدید، نگاه کرده اند واز آفات آن ، عبرت نگرفته اند.

اقبال به صنعت جدید، منافع و مضاری را در بردارند. برخی ازاین آفات ، در هویت و باطن تکنیک نو جای دارند و بعضی ، قابل احترازند. اما در مجموع ،این اختلاط و آمیختگی منافع و مضار، موجب می شوند که در سخنان هر گرایش ، نکاتی از حقیقت دیده می شود و با برخی از مبالغه ها و یاافراطها همراه گردد.

در بخش گذشته ، به آفات و مضار صنعت گرایی ،اشاره شد و اما نکاتی را که در زاویه دیگر، نبایداز نظر دور داشته واز آن جمله ، مسائل ذیل را می تواند بر شمرد:

1. جهان ارتباطات در عصر کنونی ، موجب شده است که به دشواری ، بتوان نظامی مغایر و منافی با روند کلی ، پدید آورد. کشورها در ساخت یک نظام مغایر با نظام و سیستم جهانی ، توفیقی جدید نداشته اند. بحرانی که در کشورهای سوسیالیستی ، مشاهده می کنیم . بخشی ازاین واقعیت را نشان می دهد.

در دوره های کهن و قدیمی ،امکان آن بود که پادشاه و یا رئیس دولتی ، نظم و سیستم مستقل (بی توجه به سیستمهای موجود در جهان ) بیافریند و مدتی مدید، آن اصول را نگاه دارد و رعایت کنداما در شرایط کنونی ، اما در شرایط کنونی ، پیدایش آن آسان نیست .

بنابراین ،انبساط تمدن صنعتی ، قهری و گریز ناپذیر می نماید. صنعت جدید، قلعه و حصاری نفوذناپذیر نمی شناسد و دیر یا زود، در جوامع مختلف حضور می یابد.این واقعیت ، تجربه کشورهای مختلف جهانی در دهه های مختلف قرن حاضر و قرون گذشته است .

2. بسیاری از آفات یاد شده ، در نظام شبه صنعتی نیز پدید می آید. بنابراین ، در جامعه کنونی ایران ، یا باید تمامی محصولات و دستاوردهای مماس با صنعت جدید رااز بین برد (که پیشنهادی غیرقابل عمل است ) و یا آن که نظام موجود را به عنوان یک واقعیت ، پذیرفت . قبول این واقعیت ،این نیاز را می آفریند که سعی در تقلیل آفات صنعت جدید شود و با برنامه ریزی و سمت گیری آگاهانه ، مضار تکنولوژی گسترده را به حداقل رساند.

3. بااقبال به تکنولوژی ، رفع نیازهای وافر جامعه (که با رشد بی مهار جمعیت مواجه است ) ممکن تر می نماید. کمتر کسی است که واقع بینانه ، به جمعیت کنونی کشورمان والگوی مصرف آن ، بنگرد و شیوه سنتی صنعت و کشت ر، کافی بداند. بی تردید، رشد جمعیت و نیازهای گوناگون (حاصل از چنین دهه تماس با دنیای صنعتی ) کشورمان را در مقابل یک معظله اساسی قرار داده است .

بنابراین نیازهای موجود جامعه ، ضرورت و یا حداقل نیاز شدید به استقبال صنعت نو را می آفریند و سیاست ریاضت واتکا به کشاورزی و صنایع سنتی ، پاسخگوی نیازهای گسترده و متراکم نخواهد بود.

زوایای مختلف بحث ، نشان می دهد که چگونه انتخاب یک سیاست ، با دشواریهایی همراه است . و دراین میان ، ما در تقلیل مشکلات وانتخاب راه اصلح ، باراصلی را بر دوش حوزه ها و دانشگاهها می دانیم .این دو نهاد می توانند که با دریافت زوایای فرهنگی واجتماعی سیاستهای توسعه ، به رفع مشکلات بپردازند.

حوزه ها و فرهنگ صنعتی

تبدیل جوامع سنتی به قالبی نو، مسائل جدید را در عرصه مفاهیم اعتقادی وارزشهای اخلاقی پدید می آورد.این مسائل ،از پدیده های پیش بینی شده رشد تکنیک و جمعیت شهری است . دراین میان ، حوزه های دینی بایستی در مقابل رخدادهای جدید به نوع مناسب آن بیندیشند و آن را عرضه کنند.

دراین میان به نمونه هایی ازاین موارداشاره می شود:

1. در جوامع سنتی ، تمایلات و سلیقه ه، تنوعی مشخص داشت ونظام دینی ، می توانست در قالب آن تمایلات ، مشکل عرضه مبانی اعتقادی واصول اخلاقی ر، تنظیم کند.اما در جوامع صنعتی و یا نیمه صنعتی ، تنوع سلیقه ه، بسیاراست و عرضه یکسان و یا چند قالبه نظام دینی ، موجب می شود که گروهها و بخشهای بسیاری از پذیرش مفاهیم دینی ، خودداری کنند، بنابراین نظام دینی آن گاه خواهد توانست که جان و خرد مخاطبان ر، تسخیر کند که آن تمایلات و نیازها را بشناسد واز دیانت ، پاسخی مناسب برای آن خلاء ها بیابد .

2.اوقات فراغت در جوامع جدید، یک گونه نیست . برخی فرصت و حوصله متنهای سنگین اعتقادی را ندارند و برخی دیگر به خواندن این متنها راغبترند.

حوزه های دینی ، در عرضه مطالب ، باید با توجه به اوقات فراغت مخاطبان (که در جوامع جدید، بسیار متفاوت است ) در سبکها و قالبهای گوناگون ، مبانی دینی وارزشهای اخلاقی را تبیین و عرضه کند.

3. در فرهنگ و نظام صنعتی ، تلطیف روحانی جامعه از دو طریق : دیانت و هنر، میسوراست واگر دین ، با هنر بیامیزد، لطافت و عروج معنوی ، تشدید خواهد شد و تاثیری مضاعف ، خواهد گذاردازاین رو، مبلغان نظام دینی ، بایستی به ارج هنر در قالبهای متفاوت آن ، پی ببرند و راه نفوذ در جانهای خسته از کار در دنیای ماشینی را دراین مسیر جستجو کنند. دیانت با حضور در دنیای هنر، در حوزه های تصویر و کلام و آهنگ ، می تواند در روانهای تبدار و غافل ازارزشهای معنوی واخلاقی دینی ، شرر زند و موج بیداری بیافریند .

این عرصه ، تاکنون بر حوزه های دینی ناگشوده مانده است ، نظام سنتی در حوزه ه، جامعه کهن خود ر، جامعه ای کهن می داند که از تبلیغ شفاهی و کلامی تاثیر می یافت و معتقدات دینی را نگاه می داشت اما در جهان صنعتی ، دنیای کلام رونقی پرآوازه ندارد واینکه جهان تصویر و آهنگ است که دیده و جان را می رباید و دل مشغولان زندگی ماشینی را در جذبه ای فرو می برد. شناخت این جامعه جدید، برحوزه ها ضروری است و رفع این نیاز، محتاج به زمینه سازی و برنامه ریزی است .

4. نظام صنعتی ، قوانین و مقررات ویژه ای (در زاویه حقوقی ) می طلبد. نظام فقاهت در حوزه ه، باید مسائل نظام جدید را مورد مطالعه قرار دهد و پاسخ آنر،از دیانت بیابد و عرضه کند.امروزه مقررات بانکی ، نظام بورس ، میزان دخالت دولت در فعالیتهای اقتصادی و صدها مساله دیگر در نظام صنعتی جدید مطرحند که باید موضوع دیانت ، در مقابل آن روشن شود.

حوزه های دینی ، در پاسخ مسائل مستحدثه و مسائلی که قابل پیدایشند، باید به برنامه ریزی در فهم رخدادها و میزان نیاز جامعه به حوادث جدید و راه حلهای مطلوب شرعی ، همت گمارند.

5. حوزه های دینی ، به نقاط آسیب پذیر جامعه ، بایستی توجه بیشتر مبذول دارند. در جامعه رو به رشد و یا صنعتی ، غفلت از دیانت در بخشهای فنی و تکنیکی رواج می یابد.

همانگونه که سابقا گذشت ، دنیای صنعت غفلت زاست و زمینه های سردی در عالم جان را پدید می آورد. بخش تبلیغات مذهبی ، بایداین نقطه آسیب پذیر را در نظر گیرد و با برنامه های مفرح دینی ،امواج دینداری را دراین محافل ، بیافریند و سامان دهد.

6. نظام طبیعی ، با شادیها و تفریحهای ویژه خود همراه بود. صحرانشین در تغییر فصول هزاران طنز می بافت که لبخند را در چهره و جان او می کاشت . برخورد آزاد با طبیعت سالم ، محیطی مصفا را در برداشت .اما نظام صنعتی ، با آلودگی و خشونت و درشتی همراه است . درانبوه پیچ و مهره ، لطافتی رویت نمی شود. نفس کشیدن به آسانی فراهم نمی شود...

این مجموع ، خستگی و فرسودگی ذهنی را پدید می آورد و جوامع صنعتی ، بااین فرسایش مداوم عصبی درگیرند. دراین میان ، برنهاد دینی است که راه را چگونه برگزیند؟ با تبلیغ خشک و بی روح دیانت ، بر سنگهای یخی بیفزاید؟ یا شعله ای بپا کند واقیانوس منجمدانسانی را چون کوه طور کند و صدای[ انالله] رااز آن ، برآورد...

دانشگاه و برنامه ریزی

دانشگاهها در سیاست بازسازی و رشد تکنیکی ، مسئولیتهای متعددی را بر عهدهد دارند.انجام وظائف مذکور، نقش اساسی را در پیشرفت تکنیک و صنعت خواهد گذارد.

در میان این وظائف ،اهم آن را در نکات ذیل می توان برجسته نمود:

1. تربیت محقق :

دانشگاهه، سمت اصلی را در ساخت و رشد محققین بایستی متمرکز کند. اساتید، درس و بحث را زمینه رشد وارتقاء خوانده ها و دستیابی به نکات جدید قرار دهند و دانش پژوهان ، روش تحقیق و راهیابی به نکات نو را بیاموزند و تجربه کنند.

2. تربیت استاد و مدرس :

بی تردید، نظام آموزشی ، نیازمند به اساتید قوی و کارآمداست و اینان ، عمدتا در دانشگاهها پرورش می یابند. به میزان و کارآیی دانشگاهها در تربیت اساتید آینده ، نظام آموزشی از قدرت وافزونتری برخوردار خواهد شد.

افت تحصیلی ،این خطر را به همراه دارد که کرسی داران دانشگاهی و دبیران ، در خوراستادی نباشند و نسل آینده ،استاد خوب را چون کیمیا طلب کنند و به چنگ نیاورند.

3. تربیت مدیران اداری و صنعتی :

بخش غالب مدیران جامعه (درادارات و صنایع )از دانشگاهها برخاسته اند.این سیر،اقتضای آن را دارد که به دانشگاهه، توجهی افزونترانجام مشود. مدیران آینده جامعه از درون آن بر می خیزند و میزان صلاحیت خویش را (در بعد علم و عمل ) به دستگاههای صنعتی و اجرائی منتقل می کنند. قوت و ضعف آنان ، در کارآیی و یا ناتوانی ادارات و صنایع ،اثر می گذارد.

بنابراین ، دانشگاهها کلید آینده نظام را ( از زوایای یاد شده ) در اختیار دارند. تحقیقات صنعتی اجتماعی ، بر عهده نظام دانشگاهی است . بخش عمده مدرسان واساتید نظام آموزشی در جامعه ( اساتید دانشگاهها و دبیران ) در مراکز دانشگاهی ، به تحصیل پرداخته و در آن نهاد، ساخته و پرداخته می شوند. نسل مدیریت در جامعه ، در آن نهاد پرورش می یابد و رگه های اصلی اداره و صنعت جامعه را دراختیار می گیرد.

این وسعت حضور، نقش محسوس و بارز دانشگاهها را نمایان می سازد. درساختن جامعه نور،این تاثیر حساس را باید دریافت واز بذل عنایت و توجه ، دریغ نداشت .

مسائل دو نظام آموزشی :

در مطالب گذشته نقش عمده حوزه و دانشگاه را در سیاست نو، یادآور شدیم .این جلوه ه،از باطن ژرف مسئولیت با خبرمان می کند. وظائفی که بر دوش داریم و دراجرای آن ، کوه مشکلات را در پیش دید، می یابیم . هر دو نظام آموزشی ، با مسائلی همراهند و دراین میان علاج سریع را می طلبند. برای ترسیم برخی از مشکلات ، نکات ذیل را بر می شمریم .

الف : مسائل کاربردی نظام حوزه :

قوتهای فی نفسه در نظام حوزه ، کم نیستندùاماامروزه بایستی به ارزشهای کاربردی نظامها و نهادها توجه داشت .این نکته را باید طلبید که یک نهاد، تا چه میزانی ، دراجرای اهداف اولیه موثر و موفق است ؟

در فصل[ حوزه و فرهنگ صنعتی] از بخشی از مسئولیتهای جدید سخن گفتیم که بر وظائف کهن حوزه افزوده شده اند.اینک ،این سئوال به گونه ای جدی مطرح است که آیا در نظام نو ساخته سیاسی و صنعتی ، حوزه ها به حفظ و گسترش کیان دیانت ، در چه سطحی توان و توفیق خواهند داشت ؟

توفیق حوزه ه، رهین آن است که در مسائل ذیل ، تصمیم جدی انجام یابد.

1. تجدیدنظر در برنامه های درسی :

مسئولیتهای متعدد و متفرقه حوزه ، با شیوه آموزشی واحد سازگار نیست . غیرمعقول می نماید که حوزه ه، تربیت مجتهد، مفسر، متکلم ، مبلغ و ... را در زمره مسئولیت خویش بداننداما در سبک و شیوه آموزش ، متون واحدی را برای تمام دانش پژوهان خویش ، توصیه کنند. در حوزه ه، با توجه به رشته ه، بایستی متون اختصاصی مطرح و پیشنهاد شود که با آینده واهداف رشته تحصیلی ، سازگاری عمیق داشته باشد.

بسیاری از دانش پژوهانی که در حوزه ها به سر می برند، آموخته هایشان با شغل آینده آنان هیچ گونه ارتباط نداشته است . نظام موجود آموزشی در حوزه ه، برای فقاهت واجتهاد دراحکام فقهی ، تنظیم و متداول شده است . سیستم یکسان آموزشی ،این قدرت انتخاب را به طلبه نمی دهد که با تعیین هدف دیگر، رشته و نظام آموزشی متناسب با آن هدف را برگزیند. ازابتدا تاانته،این خط یکنواخت (بی خطوط موازی ) تنها راه و آخرین راه در مقابل دیدگان دانش پژوهان علوم دینی قرار دارد.

اصالت کل دانشهای دینی :

در حوزه های دینی ، فقاهت ، هدف اصلی تلقی شده اند. در تاثیرازاین دریافت ، حوزه های دینی به بیان استاد شهید مطهری ، به دانشکده های فقه مبدل واز دانشگاه اسلامی که تخصصهای مختلف را در برگیرد و دستاورد آن را عرضه کند. به دور مانده است .

در داخل حوزه ، دروس غیر مقدماتی فقه ، با عنوان[ درس جنبی] خوانده می شوند واین تعیین ، گویای مقدار بهایی است که به آن دانشها داده می شوداگر حوزه ها وظیفه خویش را محصور به حوزه دریافت احکام فرعی شرعی بدانند،این سمت گیری قابل درک است ، ولی حوزه ه، تبین و تفسیر کلیت شریعت ر، در حوزه تکلیف خویش می دانند، دراین صورت ،انحصار حوزه تخصص به دایره فقاهت ، بی معنا می نماید.

بااین دریافت ، باید به تاسیس بخشهای مستقل علوم دینی (در کنار کار جدی و ژرف در حوزه ها فقاهت ) پرداخت و حوزه رااز حوزه های گوناگون دانش اسلامی ، برخوردار ساخت . تامل در فلسفه ، کلام ، تفسیر، رجال علوم قرآن و دهها موضوع دیگر، جز با نگرشی اصالت گرایانه به تمامی آن علوم ، ممکن نیست .

بایستی آن دانشها و دانشوران آن ، منزلت وارزشی در خورد بیاند تا رغبت و گرایش به آن مسائل افزون شود و شان و رتبه خود را در جامعه دانش پژوه دینی بیاد.

3. تفکیک حوزه های اجرائی : حوزه های دینی ، مسئولیتهای گوناگونی را بر عهده دارند. تحقیق معارف واحکام دینی و تبلیغ آن ، دو بخش عمده این وظایفند.

حوزه ها در شکل سنتی آن این دو وظیفه را با یکدیگر، قرین داشتند و تبلیغ و تحقیق ، آمیختگی داشت .این روش سودمندیهایی را داشت و دارد،اما در زمان کنونی ، کاربردی ناقص یافته است .از یکسو دائره تحقیق افزون شده است واز سویی تبلیغ ، با ویژگیها و هنرهایی آمیخته شده است که همگان قدرت اجرای آن را ندارند.

در شرایط کنونی ،امکان آن نمی رود که کسی در وظائف تبلیغی مشغول باشد واز طرفی فرصت تام تحقیق را پیدا کند. باید کسانی که صلاحیت تحقیقهای نو را دارند،اشتغال دایم را در رشته های تحقیقی برگزینند که حاصل کارشان ، متمرکز و سریع الحصول باشد. تامین مالی این کسان و سرمایه گذاری برای محققان بالفعل و بالقوه حوزه ، می تواند به دستاورد تلاش این محققان ، سرعت بخشد و حوزه های دینی ر، یکی از مراکزاصلی نشر و تحقیق بگرداند.

از سوی دیگر، تبلیغ دراین روزگار، به سادگی ممکن نیست فن و شیوه ای را می طلبد. عدم رعایت آن شیوه ه، عکس مقصود را نتیجه خواهد داد بنابراین ، سرمایه گذاری در تربیت مبلغان ، لازم است وازاین میان . کسانی باید گزینش شوند که در قسمتهای مختلف تبلیغ ،استعداد ذاتی را داشته باشند.

در موقعیت زمانی م، تبلیغ سنتی چندان کارآمد نیست . شکل خودرو یا نه در میان مبلغان دینی ، دیده می شود و نتیجه آن ، درافت تاثیر تبلیغات مذهبی مشاهده میگردد. رفع این مشکل، تربیت منظم و پیوسته مبلغان مذهبی، ، برای سطوح مختلف اجتماعی خواهد بود. مقاطع مختلف سنی واجتماعی ، سبک و شیوه خاص تبلیغی را می طلبند و در هر بخشی ، نیازمند به مبلغان ویژه هستیم . به عنوان نمونه ، در مقطع سنی کودکان و یا نوجوانان بخش تبلیغ دینی ، بایستی به تربیت نیروهای تبلیغی کارآمد دراین سطح ، بپردازد تا میلیونها کودک و نوجوان در جامعه ،از نعمت تبلیغ درست دینی بهره مند شوند

محیطهای کارگری ، آموزشها و مطالعات و شیوه های مخصوصی را طلب می کند که مبلغ دین در آن مراکز، بایستی آموزشهای لازم را برای تبلیغ در آن محیط، کسب کرده باشد. مقطعهای دیگر سنی و یا طبقات اجتماعی نیز، چنین نکته ای را می طلبند.

بنابراین ، تربیت مبلغ در رشته های و قسمتهای مختلف ،از وظایف اصلی حوزه هاست و دراجرا وانجام تبلیغ ، شیوه تصویر را با کلام ، باید آمیخته و در هر دو بخش ، مبلغان حرفه ای پدید آورد.

ب : مشکلات نظام دانشگاهی :

دانشگاهه، درایفای مسئولیت خویش ، در سیاست بازسازی با مسائلی درگیرند. تراکم دشواریهای راههای توفیق را دشوار می کنداما همت و تلاش ، هزاران سد و حصار را در هم می شکندازاین روامیدوارانه ، پای در میدان عمل و واقع بینانه با مسائل برخورد کنیم . ترکیب امید و دید عینی ، می تواند راهگشای موانع باشد.

چندین مساله ، دراین موضوع عمده تر می نمایند.

1. موازنه مناسب حجم درسی با فرصت اشتغال دانشجوئی :

در میزان مواد درسی ،افراط و تفریط نارواست . در پاره ای از رشته ه، حجم متراکم مواد درسی ، فرصت تامل و نگرشی را در دیگر زوایای انسانی ، نمی دهد. برنامه ریزان ، گمان می کنند که با تراکم متون ، می توانند دانشجو را در تحصیل و دانش آموزی ، به کاروا دارند.این گمان ، موجب می شود که بی مهابا در تکثیر مواد درسی بکوشندام،از این نکته غفلت دارند که دراین کتاب باران ! تعقل واندیشه به فراموشی سپرده می شود واتکا به حافظه ، جایگزین آن می گردد. کسانی موفقتراز مرزامتحان بیرون می آیند که در حفظ طوطی وار توانی افزونتر دارند. هر چند در درک باطنی و ماهوی دانسته ها و تاملی مناسب در خوانده ه، در عجز باشند.

نکته دیگر آن که افزایش حجم درسی ، گریز نسبی از مسائل اجتماعی و اطلاعات لازم انسانی را پدید می آورد. دانشجویان ، تک بعدی رشد می یابند وابعاد لازم را در خود پدید نمی آورند. موج انسانهای کاریکاتوری (و باابعاد غیر متناسب الاعضاء) برخاسته ازاین شیوه آموزشی است .

2. عدم تناسب تعداد دانشجو واستاد:

کمیت متزاید دانشجو، مشکل استاد را در دانشگاهها جدی نموده است . در پایان طرح 5 ساله ، قریب نیم میلیون نفر دانشجو در دانشگاههای دولتی و آزاد، مشغول تحصیلند.این رقم سنگین ، با مقدار استاد موجود والقوه دانشگاه ، سازگار نیست .

نتیجه رشد کمیت ، رضایت به حداقل کیفیت اساتید و کار متراکم همان تعداد محدوداست . آثار کمبوداستاد و تدریس مداوم آنان ، خستگی و فرسودگی در کار تدریس و ضعف دلبستگی در همراهی و همیاری دانشجو در راه تحقیق و تحصیل است .این نتایج موجب شده اند که استاد، وظایف خویش را درارائه مکرر خوانده های ایام تحصیلی بداند و در همگام کردن معلومات خویش ، با دانشهای جدید فرصتی نیابد.این رسوب علمی ، موجب می شود که در دانشگاهه، معمولااطلاعات منتقل شده در آن مراکز، چندین دهه با سطح علمی رایج علمی رایج در مراکز علمی جهانی فاصله داشته باشد.

3. ضعف امکانات دانشجویی :

مشکلات رفاهی تحصیلی دانشجو، در راه تحصیل مناسب و راغبانه ، خلل می افکنند. جو علمی مناسب . فضای آرامش روانی و روحی را می طلبد و مشکلات مسکن و کتاب و ... ناآرامیهایی در جان و دل دانش پژوه ، می آفریند و در فراگیری و تحصیل ،اثری معکوس ایجاد می کند. نمی توان ، دانشجوی موفق را خواست واو را در کوه مشکلات رها کرد.البته درک مجموعه مشکلات و مسائل موجود، دانشجو را به پائین آوردن تقاضاها دعوت می کند،اما رعایت حداقل خواسته ه، لازم می نماید.

اگر سطح علمی متناسب را می طلبیم ، جز در تهیه امکانات اولیه رفاهی و آموزشی باقی نمی ماند. چندین حادثه بزرگ اتفاق افتاده در دانشگاهه، نشان می دهد که تحمل پیوسته مضائق رفاهی ، می تواند انفجارآمیز باشد و مسئولان برنامه ریز سیاست کنونی و طرح دراز مدت ، باید به حل این معضلات همت گمارند.

4.ارزشهای معنوی واخلاقی دیانت در دانشگاه :

تحولاتی در نظام دانشگاهی پدید آمده است که الفت مجدد دانشگاه و نظام دینی را موجب شده اند.این مظاهر، تحسین برانگیزاست ،اما نبایداطمینان آور باشند. مسائلی می توانندابهت دیانت را در نظام آموزشی دانشگاهی ، تضعیف کنند. علم گرائی ، تخصص زدگی ، غربگرائی و ... در صدراین مسائل قرار دارند.

ارتباط مداوم آموزشی با جهان غربی ،این زمینه را فراهم می کند که نوعی خود باختگی و سلب هویت ملی و مذهبی فراهم شود. راه مقابله ، نفی ارتباط آموزشی نیست بلکه یافتن پادزهرهای مناسب این زمینه است . توجه به تاریخ تمدن اسلامی و شکوفایی علم و هنر در دوره های شکوفایی این تمدن ، می تواند یکی از راه حلها باشد. م، گمان می کنیم که تمدن اسلامی ، می تواند درسی جدی (در درسهای عمومی ) قرار گیرد، تا دانش پژوهان مراکز جدید، ریشه فرهنگی خویش را گم نکنند و در خودباختگی محض در مقابل علم و فن غربی ، قرار نگیرند .

دانشگاهه، در شرایطی بازوی خود کفایی واستقلالند که از خود باختگی رهایی یابند واعتماد به نفس را تقویت کنند. نمی تواند دیده را به برون داشت واز درون تمنا کرد. دراین میان ، تعلق و توجه به گذشته خویش ، نکته ای جدی واساسی می نماید.

روابط آموزشی :

در فصول گذشته از نقش و مسئولیتهای دو نهاد حوزه و دانشگاه ، در شرایط کنونی کشور، سخن گفتیم و در موانع مسیر، نکته هایی عرضه شد. در آخرین فصل این نوشتار، توجهی جدی به روابط این دو نهاد ضروری می نماید. بی تردید،ارتباطات فعال این دو نهاد، می تواند آثاری مثبت برجای نهد.

در مقوله رابطه حوزه و دانشگاه ، در سالهای اخیر،از دیدگاههای مختلف ، سخنانی در قلمرو گفتار و نوشار، عرضه و تدوین شده است . طرح مساله وحدت حوزه و دانشگاه دراین سالیان ، زمینه ای برای نشر سخنان متفاوت پدید آورد. بسیاری ازاین گفتار و آراء در قالب موعظه ای دستوری باقی ماندند. شعارهایی کلی که مخاطبان نامشخصی دارند و هیچ گاه راه عمل را نمی پویند. دراین ساله، غالب نوشته ها و گفته ه، چنین راهی را طی کردند.

بررسی کنندگان مساله وحدت حوزه و دانشگاه ،از زاویه های گوناگون به این مقوله پرداخته اند. جمع بندی این تنوع ، نشان می دهد که چگونه شعار واحد، تفسیرهای متعدد را بر می تابد.

1گروهی ، وحدت حوزه و دانشگاه را در وحدت هدف تفسیر کردند. در باور اینان ، حوزه و دانشگاه باید در خدمت اجرای اهداف دیانت باشند بنابراین ،از مقصود و مطلوب مشترک ، بهره مندند و یا بایستی بهره مند شوند.

این تلقی ،از جهاتی ناقص می نماید. عمده ترین آن ،این نکته است که مطابق این تفسیر، تمامی طبقات اجتماعی باید متحد باشند زیرا مجموعه اصناف واقشار، در خدمت اجرای اهداف دینی ، بایستی همت بگمارند. بنابراین ، طرح مساله وحدت حوزه و دانشگاه انتزاع و تخصیصی بی وجه خواهد بود و دلیلی به عنوان کردن طرح این وحدت ، باز نمی ماند. .

2. جمعی ، وحدت حوزه و دانشگاه را در قالبهای محدود عاطفی ، چون : رفت آمدهای دو قشر و ... تفسیر و توضیح داده اند. دراین قالب ، تعبیر وحدت ، بسیار ناقص و دوراز واقعیت است . در محدوده ارتباطهای جزئی و عاطفی ، نام وحدت تعبیری مبالغه آمیزاست .

این سطح ارتباطی ، شاد کننده احساسهای مقطعی است ،اما کاری جدی را در مسیر به انجام نخواهد رساند.

3. تعقیب شعار سیاسی از وحدت حوزه و دانشگاه ، در ظاهر و باطن برخی از گفته های و نوشته ه، عیان و مشهوداست . تمنیات سیاسی ، برخی را به دفاع و یا طرح آن وا می دارد.

متاسفانه بیماری سیاست زدگی در شعارهای فرهنگی ،از آفتهای جدی به حساب می آید. بسیاری از مسائل اجتماعی و آموزشی ، در قالبهای مجرداز صحنه قدرت و حاکمیت سیاسی بایستی تفسیر و تبیین شوند تا زمینه اجرای مناسب را بیابند.

طرح وحدت حوزه و دانشگاه ، در قالب پنهان حاکمیت یک نهاد، طرفدارانی مرئی و نامرئی دارد. حذف قدرت تصمیم گیری از یک نهاد و واگذاری آن به نهاد دیگر، روابطی ناموزون می آفریند که وحدت را در تصویر قطب حاکم و محکوم ، جلوه گر می سازد. ترسیم وحدت دراین شمایل ، چهره ای خشن و حذفی را عرضه می کند واین نکته ، مطلوب نخواهد بود.

5. وحدت حوزه و دانشگاه را در قالبی دیگر نیز می توان عرضه کرد.این پیشنهاد، مضار و منافعی دارد اما با تکمیل و کاهش مضار، در حد یک تئوری قابل اجر،امکان طرح را می یابد.

تا آن زمان که سیستم آموزشی و فرهنگ جامعه ،از سوی دو نهاد برنامه ریزانجام می یابد، ناهمگونی دو نهاد، طبیعی می نماید. نهاد شورای عالی انقلاب فرهنگی ، در مسائل حوزه ، نقش و یا توان تصمیم را ندارد. گویا فرهنگ جامعه ،از طریق سیستم آموزشی جدید منتقل می شود و حوزه ، در آن کم نقش و یا بی نقش است !اگر چنین باوری ، مقبول نیست ، بایستی ستادی قوی و با قدرت اجرایی ، (متشکل از طراحان دو نهاد حوزه و دانشگاه ) تشکیل یابد و برنامه ریزی آموزشی دو نهاد ر، بااماکن خدمت پس از تحصیل ، روشن و مشخص کند.

این طرح ، ممکن است که استقلال طلبان نهاد حوزه را ناخوش آید. ( البته دلائلی نیز در میان است که باید مورد توجه قرار گیرند)اما چاره ای اصلی در مشکله جایگاه یافتن حوزه ، در نهادهای آموزشی و فرهنگی جامعه ، دراین راه ، به نظر می رسد.

در راستای اجرای این طرح ، سیاست واحد گزینش واشتغال و درآمد و دو نهاد آموزشی ، قابل اجرااست و نقل وانتقال نیرو واستاد، به گونه ای غیر تشریفاتی و آسان ، صورت خواهد گرفت .

در صورت برنامه ریزی جامعه در دو نهاد و رسمیت هر یک در مجموعه مراکز فرهنگی وابسته به یکدیگر، زمینه های قویتر وحدت فرهنگی ، پدید می آید و هر دو نهاد،از توانائیهای بالفعل نهاد دیگر به راحتی می توانداستفاده کند و در تکمیل نهاد خویش یاری بجوید.

به عنوان نمونه ، رشته های علوم انسانی ، در بسیاری از موارد، با زمینه های کلی کار در حوزه ها سنخیتهایی را دارنداما بواسطه تفکیک مطلق دو نهاد،امکان سودجویی مستقیم از درسهای ارائه شده در آن رشته ه، برای طلب موجود نیست . در صورت برنامه ریزی کلی و مدون (با نظارت شورای عالی آموزشی دو نهاد)امکان گذارندن دوره هایی در دانشگاهها برای تکمیل معلومات (و در نهایت خدمت دراهداف حوزه ) پدید می آید.

این مورد،از نمونه های کوچک در نقاط مثبت این طرح است . در باور این گرایش طرح وحدت حوزه ، و دانشگاه ، در صورتی نمودی عینی خواهد یافت که بافت آموزشی و فرهنگی کشور، در سیاست هماهنگ قرار گیرد و مجموعه دو نظام آموزشی ، در سرپرستی نظام عالی قرار گیرند.این طرح با مشکلات نواقصی همراه است ،اما در مجموع ، به عنوان طرحی قابل عرضه می تواند مطرح باشد. در غیراین صورت ، مشکلات تابعه فرهنگی و سیاسی ، گریبانگیر نظام آموزشی واداره جامعه خواهد بود.

کلام نهایی :

دراختتام کلام ، حسن اجرای سیاست بازسازی را در نوسازی نظام آموزشی ، می توان دانست .این دگرگونی و تحول ، در صدر مسئولیت سیاست رشد و توسعه بایستی قرار بگیرد. نظام جاری ، در صورتی می تواند به ایفای اهداف و آرمانهای ، توفیق یابد که دراین دگرگونی ، توفیقی جدی کسب کند. تا آن زمان که حوزه های دینی ،از همگامی بااهداف و برنامه های توسعه و رشد، بیگانه و یا کم اطلاعند و تا آن دوره که در دانشگاهها در کاربرد و پیشبرد تکنیک جدید، ضعفی جدی نمایان است ، سیاست مذکور، باطنی واقعی کسب نمی کند و در خدمت اهداف استقلال طلبانه ، قرار نمی گیرد. تکنولوژی پیشرفته در خدمت نظام آموزشی پیشرفته است و در قالب دو نظام سنتی و وابسته ، دریافت تکنیک تکامل یافته ، رویایی تعبیر ناشده می ماند.

خداوند، همت مسئولان امور را درایفای وظائف . دو چندان و راه هدایت افزونتر را بر آنان و همراهی و همیاری را بر ما بگشاید.

[حوزه]

کلمات کلیدی
وحدت  |  نظام  |  سیاست  |  صنعت  |  دانشگاه  |  نظام آموزشی  |  بازسازی  |  حوزه و دانشگاه  |  وحدت حوزه و دانشگاه  | 
لینک کوتاه :