×

کار برد عقل در فقه از دیدگاه شیخ مفید

مالک بن انس، که از ائمه اربعه اهل تسنن و از روٌسای اهل حدیث به شمار می آید، تقسیم مقررات مذهبی را به دو قسم معقول و منقول درست نمی داند و بر این باور است که: پرسشهای شرعی را باید از کتاب خدا و سنّتِ سلفِ صالح پاسخ داد و اگر نصّی نبود، بگوییم نمی دانیم. انتقاد اساسی مفید، در عبارت فوق به اهل حدیث و از جمله استادش، مرحوم صدوق، این است که:آنان نظر و استدلال عقلی را در شناخت احادیث به کارنمی گیرند و به هر حدیثی اعتماد می کنند. (آن کس که با موردی روبه رو شد و می خواهد حکم شرعی را درباره آن بداند، باید به علمای شیعه امامیه مراجعه کند، تا آنان تحقیق کنند که براساس راهنماییهای ائمه پیشین، چگونه باید فتوا دهند و اگر خدای ناخواسته، چنین راهنمایی به دست نیامد و هیچ حکم وحی شده ای، که قابل انطباق بر حالت پیش آمده باشد، در آن یافت نشود، آن وقت معلوم می شود که عقل باید در این باره داوری کند. شیخ مفید، در قضاوت نیز معتقد است که اگر قاضی با موردی مواجه شد که در قرآن و حدیث دستور صریحی برای آن نیامده بود، باید به عقل مراجعه کند و حکم آن مورد را ازعقل بگیرد: اگر جمله: (العیاذ بالله) را که ما آن را به (خدای ناکرده) ترجمه کردیم و سخنان دیگرش را که به برخی از آنها اشاره کردیم، قرینه بگیریم که شیخ مفید، مسأله ای را سراغ نداشته که حکم آن در کتاب و سنّت نیامده باشد، ولی این که اصل توانایی عقل را در کشف احکام شرعی پذیرفته است، مطلب بسیار اساسی است.

چکیده ماشینی


تعداد بازدید : 4186     تاریخ درج : 1390/08/08

69

از جایگاه عقل در اندیشه کلامی مفید و نقش آن دراستنباط احکام سخن گفتیم. در این مقال، بر آنیم که نقش کاربردی عقل را در اندیشه فقهی وی بحث کنیم.

مفید، متکلمی زبردست بود و در این زمینه شاگردان برجسته ای تربیت کرد و آثار فراوانی برجای گذاشت. در فقه نیز چنین بود. او، فقیهی توانمند و متبحر به شمار می آمد. و بخش مهمی از آثارش به مسائل فقهی اختصاص دارد. فقهای بسیاری از شیوه و آرای اوتأثیر پذیرفته اند، که بدان خواهیم پرداخت.

پیش از آن که به اصل موضوع بپردازیم، لازم است به مفهوم عقل، حجیّت عقل، دیدگاههایی که درباره عقل از این زاویه مطرح است، اشاره ای داشته باشیم.

مفهوم عقل

واژه عقل، در لغت، عرف عامّ، فلسفه، عرفان، اخلاق، معانی، اقسام و اصطلاحات گوناگونی دارد که بررسی همه آنها از حوصله این مقال خارج است. دراین جا به مفهومی که از عقل در فقه مورد نظر است، اشاره می کنیم.

مقصود ازعقل، معنایی است که در عرف عامّ مطرح است; یعنی نیروی دورنی ادراک گر، نیروی شناخت خوب از بد، داور، نتیجه گیر وبالاخره مایه امتیاز انسان ازحیوان است و باعث تکلیف می گردد.

درباره وجود چنین نیروی در انسان، در مکتبهای گوناگون فلسفی، بحثهایی مطرح شده است ولی ما وجود آن را به عنوان اصل موضوعی می پذیریم و بحث تفصیلی از آن را به جای مناسب خود وا می گذاریم.

اعتبار و حجیت عقل

حجیّت کتاب و سنّت و یا منبع بودن آن بدین معنی است که به وسیله آن دو، احکام شرعی را می شناسیم و یا اثبات می کنیم. اعتبار و حجیّت عقل به چه معناست؟

کسانی که عقل راحجّت و از منابع احکام شرعی می دانند، بر این باورند که عقل نیز، همانند کتاب و سنّت، قادر است برخی از احکام شرعی را به ما بشناساند و کسانی که حجیت و منبع بودن عقل را قبول ندارند، معتقدند که چنین کاری از عقل ساخته نیست.

میرزای قمی (ره) در کتاب: قوانین الاصول، در تعریف دلیل عقلی، می نویسد:

(دلیل عقلی عبارت است از حکم عقل که به وسیله آن، به حکم شرعی می رسیم و از علم به حکم عقلی، علم به حکم شرعی پیدا می کنیم.)1

وی، دلیل عقل را به دو قسم، مستقلات عقلیه و غیر مستقلات تقسیم می کند. در حقیقت، قلمرو عقل را در شناخت احکام مشخص می نماید.

آنچه را عقل به تنهایی و بدون وساطت خطاب شرعی می شناسد، مستقلات عقلی می نامد، مانند: حسن عدل و قبح ظلم، وجوب مقدّمه واجب و... وی معتقد است که: احکام عقل در این محدوده دارای اعتبار قطعی است.

و آنچه را عقل به تنهایی قادر به شناخت آنها نیست و باکمک وحی آنها را می شناسد مستقلات غیر عقلیه می نامد.

لازم به یاد آوری است که پیش از ایشان، محقق حلّی، شهید اوّل و دیگران همین تقسیم را به اختصار آورده اند.2 و ایشان، همان را تفصیل داده است.

دیدگاهها و قلمرو عقل در استنباط احکام شرعی

دراعتبار و حجیّت عقل، دیدگاههای گوناگونی در میان فقها و دانشمندان مذاهب اسلامی وجود دارد:

1 . اهل حدیث و حنابله و ظاهریین از اهل سنّت، حجیّت عقل را به طور کلّی انکار کرده اند. اهل حدیث و اخباریین شیعه نیز، اعتبار و حجیت عقل را در کشف احکام شرعی نپذیرفته اند.

این عده، تنها کتاب و سنّت را به عنوان منابع احکام شرعی می شناسند.

مالک بن انس، که از ائمه اربعه اهل تسنن و از روٌسای اهل حدیث به شمار می آید، تقسیم مقررات مذهبی را به دو قسم معقول و منقول درست نمی داند و بر این باور است که: پرسشهای شرعی را باید از کتاب خدا و سنّتِ سلفِ صالح پاسخ داد و اگر نصّی نبود، بگوییم نمی دانیم.3

احمد حنبل، آخرین ائمه اربعه اهل سنّت، حدیث ضعیف و مرسل را بر رجوع به قیاس ترجیح می دهد و معتقد است: مفتی تامی تواند باید به لفظ نصوص فتوا دهد و از آن تجاوز نکند.4

از شیوه صدوق، رئیس محدثین شیعه، در پاسخ به مسائل شرعی و کتابهای فقهی اش به دست می آید، که وی نیز، معتقد بوده که نصوص شرعی، پاسخ گوی همه نیازمندیهاست و نیازی به دلیل عقل نیست. با این تفاوت که وی، روایات مأثوره از ائمه معصومین (ع) را نیز حجّت می داند.5

ملا امین استر آبادی، رئیس اخباریین شیعه، فهم مسائل دین را در انحصار معصومین(ع) می داند و بر این باور است که منبع اصول و فروع دین، تنها سماع از معصومین(ع) است و بس. برای این ادّعا ادله ای نیز آورده است. 6

لازم به یادآوری است: تفاوتهای مهمّی بین اهل حدیث شیعی و سنّی وجود دارد که برخی ازآنها را در مقاله قبلی آوردیم.

2 . طرفداران قیاس، استحسان و مصالح مرسله و... در برابر دیدگاه نخستین، اعتبار و حجیّت عقل را مطلقاً پذیرفته اند.

اجتهاد به رأی و قیاس که ابراهیم بن یزید نخعی آن را در اواخر قرن اوّل هجری (96) به کار گرفت، به دست ابوحنیفه گسترش یافت، تاجایی که ابوحنیفه و طرفدارانش به همین نام شهرت یافتند.

شهرستانی در کتاب ملل و نحل می نویسد:

(اصحاب رأی، اهل عراق بودند و آنان اصحاب ابی حنیفه اند. بدین جهت به اصحاب رأی شهرت یافتند که بیشترین تلاشها را در به کارگیری قیاس به عمل آوردند. استنباط احکام و حوادث را بر آن نهادند. چه بسیار قیاس واضح و جلّی را بر خبر واحد پیشی داشتند.)7

ابوصالح الفراء، به نقل از یوسف بن اسباط می گوید:

(ابو حنیفه چهار صد حدیث، یا بیشتر، از احادیث پیامبر(ص) را ردّ کرد.)8

و پس از آن مواردی را یاد آوری می کند، از جمله: در تقسیم غنائم پیامبر اسلام(ص) فرموده است.

(للفرس سهمان وللرّجل سهم واحد.)

اسب را دو سهم وجنگاور را یک سهم.

ولی ابوحنیفه می گفت:

من سهم حیوانی را بیشتر از مومن قرار نخواهم داد.9

در سبب پیدایش و رشد وگسترش این گرایش بسیار گفته و نوشته اند. ولی نکته این جاست که اهل سنّت وقتی بامشکلات و مسائل نو پیدا رو به رو شدند، پناهگاهی نداشتند. از اهل بیت فاصله گرفته بودند و علاوه نصوص را محدود و قادر به پاسخ به مشکلات و نیازها نمی دانستند10; از این روی برای کشف احکام شرعی به قیاس روی آوردند.

امّا شیعه، سخن ائمه ر، مانند سخن پیامبر(ص) حجّت می دانستند، نیازهای علمی و شرعی خود را با مراجعه و سؤال از آنان حلّ می کردند. این اتصال مدام ومستمر آنان باکانون وحی و چشمه های همیشه جوشان، ابهامها را می زد و دو بنیه را تقویت می کرد واز کثریها باز می داشت.

ائمه معصومین(ع) با به کارگیری قیاس، در استنباط احکام شرعی، به شدت مخالفت کردند11و گاه مناظراتی با طرفداران قیاس نیز داشته اند.12

3 . اصولیین و فقهای شیعه کار برد و عقل را دراستنباط احکام شرعی پذیرفته اند. البته نه افراط اهل قیاس و نه تفریط اهل حدیث ، بلکه راه میانه. اینان نیز، در به کارگیری عقل، طریق واحدی را برنگزیده اند:

* برخی، عقل را ابزار دانسته اند در استنباط احکام شرعی.13 یعنی درتطبیق فروع بر اصول، در فهم کتاب و سنّت، اثبات حجیّت کتاب و سنّت، در تخصیص و تقیید حکم و... از عقل استفاده می کنند.

*گروهی، توانایی و قدرت عقل را در کشف احکام شرعی پذیرفته اند، ولی بر این باورند که: تمامی احکامی که براساس احکام قطعی عقل قابل کشف است، در قرآن و سنّت معصومین (ع) آمده است14 و در اصطلاح آن را منبع بالقوه می دانند.

عده ای، عقل را در طول دیگر منابع می دانند،15 بدین معنی که اگر در موردی از کتاب و سنّت، حکمی به دست نیامد و عقل در آن مورد، حکم قطعی داشت، آن حکم، چون قطعی و یقینی است، حجّت است.

مفید و عقل

یاد آور شدیم که در زمان ائمه معصومین(ع)، بویژه در قرن دوّم هجری، دو گرایش کلامی و فقهی در جامعه شیعی وجود داشت:

1 . شنیدن و نقل احادیث، بدون تحلیل و اظهار رأی.16

2 . اجتهاد و تحلیل.

ائمه (ع) گرایش تعقلی اجتهادی را تأیید و شیعیان را بدان تشویق می کردند17 و گاه، شیوه استنباط احکام را از کتاب و سنّت به شیعیان خود می آموختند.18

در غیبت صغری و پس از آن، تا اواخر قرن چهارم، تفکر محدثان حاکمیت داشت و از تجزیه و تحلیل عقلی و استنباطات اجتهادی و دلیل عقل خبری نبود.

در نیمه دوّم قرن سوّم و قسمت عمده قرن چهارم، دو عالم بزرگ که از آنان به قدیمین یاد می شود، ابن ابی عقیل و ابن جنید اسکافی، گرایش تعقلی اجتهادی داشتند.19 ولی از آنان درباره دلیل عقلی چیزی نقل نشده است.

شیخ مفید، از عالمانی است که به کاربرد عقل در فقه معتقد است. اهل نظر بر این اتفاق دارند.

حتی برخی از اینان، از جمله مرحوم مظفر، او را نخستین فقیهی می داند که از نقش عقل در فقه سخن گفته است.20

مهم این است که شیخ مفید تاچه اندازه به کار برد عقل در فقه معتقد است. به عبارت دیگر، قلمرو عقل در استنباط احکام شرعی را تا چه حدّ می داند؟ آیا عقل را تنها به عنوان ابزار استنباط می شناسد؟ یا آن را منبعی بالقوّه برای شناخت احکام می داند؟ و یا آن را منبعی بالفعل در کنار دیگر منابع می شناسد؟

برای دستیابی به پاسخ این پرسش، لازم است آثار شیخ از این زاویه بررسی شود. آنچه از آثار شیخ در این زمینه استفاده می شود مختلف است:

1 . عقل ابزار استنباط.

2. عقل منبعی بالقوّة.

3 . عقل منبعی بالفعل، در طول دیگر منابع

عقل معیار حجیّت کتاب و سنّت

شیخ مفید، در حجیّت کتاب و سنّت، فهم کتاب و سنّت، تخصیص و تقیید حکم، ترجیح روایتی بر روایت دیگرو... نظارت و دخالت عقل را ضروری می داند.

وی، در رساله اصولیه خود: (التذکره باصول الفقه) که کراجکی، خلاصه ای از آن را در کتاب (کنز الفوائد) آورده است، می نویسد:

(والطرق الموصله الی علم المشروع فی هذه الاصول ثلاثة: احده، العقل وهو سبیل الی معرفة حجیّة القرآن و دلائل الاخبار. والثانی، اللسان وهوالسبیل الی المعرفه بمعانی الکلام وثالثه، الاخبار وهی السبیل الی اثبات اعیان الاصول من الکتاب والسنّة واقوال الائمه(ع).)21

راههایی که ما را به شناخت این اصول راهنمایی می کند، سه طریق است:

1 . عقل و آن راه فهم و شناخت حجیّت قرآن و دلائل احادیث است.

2 . زبان (سماع بدون واسطه) و آن وسیله و راه دریافت معانی سخن است.

3 . احادیث و اخبار (نقل با واسطه) است و آن راه اثبات اصول، یعنی کتاب و سنّت و گفتار ائمه معصومین(ع) است.

از جمله: (العقل وهو سبیل الی معرفة حجیة القرآن ودلائل الاخبار)، استفاده می شود که عقل تنها در اثبات حجیت کتاب و سنّت اعتبار و کار برد دارد. ولی از این که شیخ، عقل را در ردیف راههای کشف محتوای کتاب و سنّت به شمار آورد، شاید بتوان استفاده کرد که عقل را نیز در کشف مفاد کتاب و سنّت پذیرفته است.

عقل میزان تشخیص احادیث

شیخ مفید، بر این باور است که در استفاده از دلائل نقلی برای استنباط احکام شرعی، به دو محور اساسی باید توجّه شود:

1 . سند دلیل نقلی.

2 . محتوا و دلالت آن.

در چندین مورد، از این که استادش، مرحوم صدوق، در شناخت احادیث درست از نادرست از عقل کمک نمی گیرد، انتقاد می کند، از جمله:

(عمل به آن چه که ابوجعفر روایت کرده است، تا زمانی که با روشهای مورد اعتماد، صحّت گفتار منسوب به امامان ثابت نشود، واجب نیست; چه اینها اخبار آحاد است که نه موجب علم می شود و نه موجب عمل روایت کنندگان، کسانی هستند که ممکن است غفلت یا اشتباه کرده باشند. ابوجعفر، آنچه را شنیده روایت کرده، آنچه را حفظ داشته نقل کرده است، بدون آن که صحت آن را تضمین نماید.

اصحاب حدیث، درست ونادرست را نقل کرده اند. آنان مردمان صاحب نظر و اهل بازرسی واندیشیدن و تمیز میان درست و نادرست، در آنچه روایت می کنند، نیستند. به همین جهت اخبار ایشان مختلط و مخلوط است. و باز شناختن درست آن از نادرست، جز از طریق نظر در اصول و اتکای به نظر و استدلالی که سبب علم به درستی منقول است، میسّر نمی شود.)22

انتقاد اساسی مفید، در عبارت فوق به اهل حدیث و از جمله استادش، مرحوم صدوق، این است که:آنان نظر و استدلال عقلی را در شناخت احادیث به کارنمی گیرند و به هر حدیثی اعتماد می کنند.

شیخ مفید، افزون بر دقّت در نقل، برای فهم درست روایات نیز ارزش بسیاری قائل است. وی، با توجّه به روایات مأثوره23، درایت را که نگرشی تحقیقی همراه باتفکّر و تعقّل در روایات است، بر نقل روایات ترجیح می دهد. به اهل حدیث، به جهت عمل به ظواهر احادیث و عدم دقّت در محتوای آن، به شدّت حمله می کند:

(آنچه را ابوجعفر، در این باب ذکر کرده چیزی به دست نمی دهدو معانی آن مختلف و متناقض است. زیرا وی به ظواهر احادیث گوناگون عمل می کند و از کسانی نیست که به دقّت در آنها بنگرد و بین حقّ و باطل آنها را تمیز دهد و به چیزی عمل کند که حجّت و برهان است. آری، کسی که در مذهبش بر گفتار مختلف عمل نماید و از راویان تقلید نماید، حالش در ضعف همان است که ما بیان کردیم.)24

خبر واحد و عقل

در اعتبار و حجیّت خبر واحد، اختلاف است. شیخ مفید، آن را حجّت نمی داند و معتقد است: چنین اخباری نمی تواند مبنای استنباط احکام شرعی قرار گیرد25، مگر با قرائن اطمینان آور. وی، عقل را از جمله آن قرائن می داند و می نویسد:

(خبر واحد را اگر دلیل عقلی، یا عرف و یا اجماع، بدون مخالف، تأیید کند حجّت است.)26

حدیث مخالف عقل

شیخ مفید، در باب تعادل و تراجیح قواعد و اصولی را به عنوان ترجیح روایتی برروایت دیگر بیان می کند از جمله می نویسد:

(... هنگامی که با حدیثی مواجه شدیم که متناقض با کتاب بود. و ایجاد توافق میان آنها ممکن نشد، آن حدیث را طرد می کنیم، زیرا کتاب خدا و اجماع امامان(ع) چنین حکم کرده اند. و اگر حدیثی را مخالف عقل یافتیم آن را نیز طرد می کنیم; زیرا عقل به فساد آن حکم کرده است. حکم کردن درباره این که آن حدیث درست است و یا به سبب تقیّه بیان شده و یا به غلط به ائمه(ع) نسبت داده شده، کار پس از آن است.)27

عقل مخصص عام

عمومات کتاب و سنّت، در صورتی که تخصیص نخورده باشند، حجّت و قابل استناد است. درباره این که چه چیز می تواند این عمومات را تخصیص بزند اختلاف است. شیخ مفید، پس از آن که تخصیص عامّ را به وسیله قیاس و رأی جایز نمی داند، دلیل عقل را در ردیف کتاب و سنّت از مخصهای عامّ به شمار آورده و می نویسد:

(ولیس یخصّ العموم، اِلاّ دلیل العقل والقرآن والسنة الثابته.)28

عموم تنها به وسیله دلیل عقلی و قرآن و سنّت ثابت، تخصیص می خورد.)

عقل منبع استنباط

از برخی سخنان شیخ استفاده می شود که وی، عقل را به عنوان منبعی بالقوّه می شناسد و معتقد است که: عقل می تواند برخی از احکام شرعی را بشناسد. ولی هرآنچه را عقل، از خوب و بد، تشخیص می دهد شرع در آن جا دستور دارد; بنابراین شرع جایگزین تشخیص عقلی شده است. وی، درباب حسن و قبح عقلی می نویسد:

(اشیاء، در برابر حکم عقل بر دو گونه اند:

1 . ممنوع بودن آنها به حکم عقل روشن است. چیزی که عقل آن را ناپسند و دوری از آن را لازم شمرده است. همچون: ستمگری، هرزگی و سبکسری.

2 . مواردی که عقل درباره روا یا ناروا بودن آنها (حرام و حلال) حکم نکرده است. این حکم، به سمع وابسته است. چیزی که به جا آوردن آن ممکن است گاه برای مردمان سودمند باشد و گاه مایه فساد شود. درباره این گروه، با دستورهای تشریعی داوری می شود. وامکان راه یافتن نسخ وتبدیل در آنها وجود دارد. پس از استقرار شرایع قاعده آن است که هرچه نصّ در خصوص حرمت آن وجود نداشته باشد، انجام آن مانعی ندارد; چه شریعتها حدود را مقرر می دارند و آنچه را که حرام است، با بیان حرمت آن متمایز می سازند.)29

از سخنان فوق استفاده می شود که عقل در برخی از موارد توانایی کشف حکم شرعی را دارد، ولی با آمدن شرع، قاعده آن است که حد و مرز را تعیین می کند و به حرمت و یاحلیت چیزی، حکم می دهد.

مرحوم مفید، در جای دیگر در ردّ قیاس، کلیاتی را که از جانب شارع رسیده،با اجتهاد درست کارشناسان برای پاسخ به پرسشها و مشکلات فقهی، کافی می داند:

(من می گویم کوششهای شخصی قیاس و اجتهاد رأی در حالتهای جدید برای قیاس کننده مجاز نیست. در خصوص هر حالت جدیدی که پیش بیاید نصّی از معصومین (ع) موجود است که باید به آن حکم کرد و حکم آن را به غیر سرایت ندهیم)30

در پاسخ به این پرسش که آیا حدیث نبوی:

(من مات و هولایعرف امام زمانه مات میتةً جاهلیة) درست است یا نادرست؟

پاسخ می دهد: صحیح است. مضمون آن را آیات قرآنی تایید می کند.

در این ج، حضرت ایشان سؤالی را مطرح می کند، بدین شرح:

اگر برای شیعه در زمان غیبت، مساله و یا نزاعی پیش آید که در قرآن و حدیث دستور صریحی برای آن نیامده تکلیف چیست؟

در پاسخ می نویسد:

(آن کس که با موردی روبه رو شد و می خواهد حکم شرعی را درباره آن بداند، باید به علمای شیعه امامیه مراجعه کند، تا آنان تحقیق کنند که براساس راهنماییهای ائمه پیشین، چگونه باید فتوا دهند و اگر خدای ناخواسته، چنین راهنمایی به دست نیامد و هیچ حکم وحی شده ای، که قابل انطباق بر حالت پیش آمده باشد، در آن یافت نشود، آن وقت معلوم می شود که عقل باید در این باره داوری کند. اگر خدا می خواست از طریق سمع حکمی در این خصوص بوده باشد، البتّه آن را بیان می کرد. اگر چنین کرده بود، راه رسیدن به آن دشواری نداشت).31

شیخ مفید، در قضاوت نیز معتقد است که اگر قاضی با موردی مواجه شد که در قرآن و حدیث دستور صریحی برای آن نیامده بود، باید به عقل مراجعه کند و حکم آن مورد را ازعقل بگیرد:

(در مورد اصحاب دعوی نیز چنین می گویم: آنان اختلاف خود را برکتاب خدا و سنّت پیامبرش، که توسّط اهل بیت و ائمه معصومین(ع) به ما رسیده است، عرضه کنند. برای این کار باید به فقهای شیعه مراجعه کنند، تا آنان این کار را انجام دهند. و اگر خدای ناخواسته از وحی چیزی به دست نیامد، که قابل انطباق بر آنچه مورد اختلاف است باشد، آنان خواهند دانست که این مورد از مواردی است که حکم آن به عقل واگذار شده است.)32

پس از این یاد آور می شود که این عمل تنها در زمان غیبت امام (ع) مجاز است. امّا در زمان حضور، تنها باید به آن حضرت مراجعه کرد و از حکمی که صادر می کند متابعت نمود.

پس، بنابر نظر ایشان، در حلّ مسائل و مشکلات جدید، نخست باید به کارشناسان رجوع کرد، تا آنان با قواعد و کلیاتی که از قرآن وحدیث در اختیار دارند حکم آن واقعه را استنباط کنند و اگر چنین قاعده ای وجود نداشت، آن گاه مسأله به عقل ارتباط پیدا می کند. از این روی، عقل در طول دیگر منابع قرار می گیرد و حجیت دارد.

جمع بندی

شیخ مفید حجیت و اعتبار کتاب و سنّت و روایات را نیازمند به عقل می داند. به وسیله عقل اثبات آنها را ممکن می شمارد. همچنین فهم محتوای کتاب و سنّت را متوقف بر عقل می داند.

افزون بر این، در شناخت روایات درست از نادرست، ترجیح روایتی بر روایت دیگر، تخصیص عام و... از عقل استفاده می کند.

شیخ،عقل را منبعی بالقوّه برای کشف احکام شرعی می شناسد. از برخی سخنان وی استفاده می شود که عقل را منبعی بالفعل نیز می داند.

اگر جمله: (العیاذ بالله) را که ما آن را به (خدای ناکرده) ترجمه کردیم و سخنان دیگرش را که به برخی از آنها اشاره کردیم، قرینه بگیریم که شیخ مفید، مسأله ای را سراغ نداشته که حکم آن در کتاب و سنّت نیامده باشد، ولی این که اصل توانایی عقل را در کشف احکام شرعی پذیرفته است، مطلب بسیار اساسی است. امّا بحث از این که آیا موردی هست که حکم آن در کتاب و سنت نیامده باشد و یا نیست، نزاع صغروی است.

بر فرض شیخ موردی را سراغ نداشته است، ولی فقهاء پس از وی مصادیقی برای آن یافته اند و براساس آن، به صراحت، عقل را منبعی، در طول دیگر منابع، دانسته اند:

ابن ادریس (متوفی (م598) در کتاب (سرائر) می نویسد:

(فاذا فقدت الثلاثه فالمعتمد فی المساله الشرعیة عند المحققین الباحثین عن ماخذ الشریعه التمسک بدلیل العقل فیها فانها مبقاة علیه وموکول الیه فمن هذه الطریق توصل الی العلم بجمیع الاحکام الشرعیه ... فیجب الاعتماد علیها والتمسک بها.)33

هنگامی که حکمی از کتاب و سنّت و اجماع، به دست نیامد، محققین در بررسی مسائل شرعی، به دلیل عقل، تمسّک می کنند. وظیفه نیز همین است. ازاین طریق شناخت همه احکام شرعی امکان پذیر می گردد...

بنابراین، اعتماد و تمسّک به آن واجب است.

پس از وی، محقّق حلّی (م . 676) در کتاب (المعتبر فی شرح المختصر)، می نویسد:

(الفصل الثالث، فی مستند الاحکام و هی عندن، خمسه: الکتاب والسنّه والاجماع ودلیل العقل والاستصحاب.)34

فصل سوّم در مستند احکام است. مستند احکام پنج تاست: کتاب، سنّت، اجماع، عقل و استصحاب.

پس از وی، شهید اوّل (م . 786)، در کتاب: (القواعد والفوائد فی الفقه والاصول والعربیه) می نویسد:

(مدارک الاحکام عندن، اربعة: الکتاب والسنّة والاجماع ودلیل العقل.)35

البته مقصود شهید اوّل از دلیل عقل، چنانچه از کتاب (ذکری) بر می آید، افزون براستقلال عقل به حسن و قبح برخی از اشیاء و کشف احکام شرعی، استصحاب و برائت را نیز شامل می شود.36

دفع یک اشتباه

در برخی از کتابهای اصولی و نیز بعضی از رساله هایی که اخیراً تدوین شده اند، آمده است که شیخ مفید در اعتبار و حجیت عقل و یا به عبارت دیگر دلیل عقل، اظهارنظر نکرده است.

مرحوم مظفر می نویسد:

(و اقدم نصّ وجدته ماذکره الشیخ المفید المتوفی/ 413، فی رسالته الاصولیه لخصّها الشیخ الکراجکی، فانّه لم یذکر الدلیل العقلی من جملة ادلة الاحکام وانما ذکر: ان اصول الاحکام ثلاثة: الکتاب والسنّة واقوال الاٌئمة(ع)...اوّلها العقل وهوسبیل الی معرفة حجیةالقران ودلائل الاخبار.)37

قدیمی ترین نصی که من به آن دست یافته ام، همانی است که شیخ مفید (م .413)در رساله اصولیه خود، که کراجکی خلاصه ای از آن را آورده، متذکر شده است. شیخ مفید، دلیل عقلی را از جمله ادّله احکام نمی شناخته است. مرحوم مظفر، پس از آن که سخنان شیخ مفید را از کتاب (التذکره باصول الفقه) می آورد، نتیجه می گیرد که این سخنان، ارتباطی با دلیل عقل ندارد: (و هذا التصریحَ کما تری اجنبی عمّا نحن بصدده).

ما نیز معتقدیم که این سخنان ارتباطی با دلیل عقل ندارد. ولی فرازی که مرحوم مظفّر، نقل کرد، تنها سخن شیخ درکاربرد عقل نیست! شیخ مفید در کاربُرد عقل، در جاهای دیگر سخنانی دارد که به برخی از آنها اشاره کردیم. گویا ایشان به مدارکی که ما آن نمونه ها را ازآن جا نقل کردیم دسترسی نداشته است.

برخی از محققان، با نقل عبارت شیخ مفید: (العقل وهو سبیل الی معرفة حجیة القرآن و...)، نتیجه گرفته اند که وی عقل را از منابع شناخت احکام می دانسته است.38 ما در گذشته یاد آور شدیم حداکثر چیزی که می توان از آن عبارت فهمید این است که: عقل در حجیّت کتاب و سنّت و شناخت مفاد آن اعتبار دارد.

برخی دیگر، با نقل همان عبارت پیشین، همانند مرحوم مظفر، (البته بااندکی تفاوت) نتیجه گرفته اند که شیخ مفید درباره دلیل عقلی سخنی نگفته است:

(از سخن اخیر: (عقل راهی است برای شناخت حجیت قرآن) بیش از این استفاده نمی شود که عقل تنها در اثبات حجیّت قرآن و روایات منقول از پیشوایان معصوم نقش دارد. ولی از سخن پیشین این فقیه، که عقل را در ردیف راههای کشف محتوای کتاب و سنّت به شمار آورده، می توان دریافت که علاوه براین، در کشف مفاد آنها نیز موثر است.)39

و دیگری پس از نقل همان عبارت نتیجه می گیرد:

(بنابراین، شیخ مفید معتقد است که: عقل وظیفه ای بیشتر از فهم نصوص شرعی ندارد و خود قادر به درک حکمی نیست. پس وی، عقل را به عنوان یک دلیل مستقل برای فقه نمی شناخته و به آن حق نمی داده که در کنار کتاب و سنّت قرارگیرد.)40

ما در گذشته، بااستناد به نوشته های شیخ مفید، ثابت کردیم که وی، دلیل عقل را پذیرفته است.

مبارزه با افراط وتفریط

تا بدین ج، دیدگاه مفید را نسبت به حجیّت و اعتبار عقل بحث کردیم. برای روشن تر شدن موضع گیری دقیق و بینش واقعی مفید، دو اندیشه افراط و تفریط را دربرخورد با عقل، به اختصار بیان می کنیم:

قیاس

درباره قیاس، منشأ پیدایش آن، انواع و .... بسیار گفته اند و نوشته اند ما دراین جا تنها به اعتبار و یا عدم اعتبار آن نگاهی داریم.

ابوحنیفه، نماینده مکتب عراق، و پیروان وی، منبع بودن قیاس را در کشف احکام پذیرفته اند.41

حتّی نقل شده که او قیاس را بر اخبار پیامبر(ص) ترجیح می داده است.42 خطیب بغدادی مواردی را آورده که ابوحنیه رأی خود را بر حدیث پیامبر(ص) مقدم دشته است.43

ابوحنیفه، پس از آن که به آراء فقهی ... خود می بالد، می گوید،

(دین جز رأی نیکو چیز دیگری نیست.)44

این افراط ابی حنیفه در استفاده از عقل، با مخالفت گسترده: مالک، احمد حنبل و بسیاری از فقهای مدینه مواجه شد تا جایی که عبداللّه مبارک می گوید:

(من نظر فی کتاب (الحیل) لابی حنیفه، احلّ ما حرّم اللّه وحرّم ما احلّ اللّه).45

هرکس در کتاب (حیل) ابی حنیفه بنگرد، [خواهد دید که] حلال خدا را حرام و حلالش راحرام کرده است.)

فقهای شیعه، به پیروی از ائمه (ع)، پرچمدار مبارزه با اعمال قیاس دراستنباط احکام الهی بودند و روایات و مناظرات بسیاری را در نکوهش از قیاس نقل کرده اند.46

شیخ مفید، به پیروی از ائمه(ع) با قیاس و رأی به شدت مخالفت کرده و استناد به آن را ضلالت و گمراهی آشکار خوانده است:

(عقیده ما این است که قیاس، هیچ حکم شرعی را نمی تواند استخراج کند. با قیاس، هیچ مطلب حقّی شناخته نمی شود. هرکس به قیاس در احکام شرعی اعتماد کند، گمراه است.)47

شیخ مفید، با طرفداران قیاس، گفتگو و مناظره های بسیاری دارد. به خاطر این که بحث به درازا نکشد از نقل آن صرف نظر می کنیم.48

لازم به تذکّر است که قیاس مردود، همان قیاسهای غیر یقینی است که طرفداران قیاس به آن استنادمی کنند. قیاس منصوص العلّه و قیاس اولویت را عالمان شیعه قبول دارند49; چرا که در واقع ازمواردی است که از عقل، برای فهم مفاد نصّ، استفاده می شود و تعمیم حکم شرعی از اصل به فرع، به استناد و همان دلیل شرعی انجام می گیرد.

اهل حدیث

بروز تفکّر رأی و قیاس، سبب عکس العمل شدید اهل حدیث شد. مالک و ابن حنبل، از ابی حنیفه به بدی یاد کرده و به ردّ آراء او پرداختند.50 ظاهریین و اخباریین نیز با قیاس مخالفت کردند.51

این گروه، بر این باورند که در معارف اسلامی (کلام و فقه) بنابر تسلیم و تعبّد است و عدول از ظواهر کتاب و سنّت جایز نیست.52

(واجبات همه از راه سمع ثابت می شود. عقل چیزی را ایجاب نمی نماید. نه حسن چیزی را درک می کند و نه قبح آن را...)53

عده ای از عالمان شیعه، در قرون اوّلیه، از ترس گرفتار آمدن به قیاس با هرگونه استدلال عقلی در فقه مخالف بودند بر همین اساس، گروهی از بزرگان و صحابه ائمه(ع) به پیروی از قیاس متهم شده اند. یونس بن عبدالرحمن،زراره بن اعین کوفی، جمیل بن دراج، عبداللّه بکیر و... از این گروه هستند.54

گروهی ازعالمان شیعه، در عین این که اهل حدیث بودند، هر روایتی را نمی پذیرفتند، بلکه روایات را براساس علم رجال و علم حدیث نقّادی می کردند. به روایات مأثوره در مسائل فقهی احاطه کامل داشتند و چه بسا قواعد و ضوابط اصول فقه را درمورد حالات مختلف ادّله، به صورت ساده آن می دانستند و بخشی از این ضوابط را که در روایات راهنمایی شده بود به کار می بستند.55 در عین حال، هرگز به فکر جدا کردن فقه از حدیث نبودند. از نوشتن مسائل فقهی جز با نصّ عبارت روایات هراس و وحشت داشتند.56 نوشته های فقهی این گروه از محدثان مجموعه ای از متون روایات بود که به ترتیب موضوعی دسته بندی شده و گاه اسانید روایات نیز حذف گردیده بود57 محدثانی چون: کلینی، محمد بن حسن بن احمد بن ولید، شیخ صدوق، از این گروه بودند.58

گروهی دیگر پیرو بی قید و شرط احادیث بوده و با مبانی اصول فقه و قواعد جرح و تعدیل احادیث بیگانه، بودند.59

اینان، همانند ظاهریین اهل سنّت و اخباریین شیعه در قرن یازدهم، به جمود فکری خاصّی دچار شده بودند.60

موضع مفید، در برابر این گروه، روشن است. وقتی که مفید شیوه استادش، شیخ صدوق، را نمی پسندد و آن را به نقدمی کشد.61 موضع وی، در برابر اهل حدیث و ظاهریین از اهل سنّت و اخباریین شیعه، واضح است.

تاثیر اندیشه مفید در فقهای پس از خود

اشاره کردیم: شیخ مفید، برای گشودن راه استدلال و رواج آن در فقه، با تفکّر اهل حدیث به مبارزه ای همه جانبه دست زد. در ردّ اهل حدیث رساله هایی نگاشت و در رساله (جواب اهل الحائر) چنان به صدوق، که سرآمد محدثان آن روزگار بود، حمله کرده که برخی از محققان، در انتساب آن رساله به مفید تردید کرده اند.62

سید مرتضی، شاگرد برجسته مفید، به سان استادش در سنگر دفاع از تفکر عقلانی به نقد و ردّ آرای اهل حدیث پرداخت و آثار بسیاری را در ردّ آنان از جمله (جوابات الموصلیات الثالثة)63، (رسالة فی ابطال العمل باخبار الاحاد)64، (رساله فی الردّ علی اصحاب العدد.)65 و... عرضه کرد.

تلاش مفید و شاگردانش، بویژه سید مرتضی، سقوط وافول اهل حدیث را حتمی ساخت. ولی چون تفکر اهل حدیث مدتها برجوامع علمی حاکمیت داشت، با سقوط آنان، آثار زیانباری که بر شیوه تفکّر شیعیان برجای مانده بود، از میان نرفت. ترس از ابتکار، تحقیق جامع در فقه، ترس از اظهار تحقیقات و... از جمله آثار آن است.

شیخ طوسی، به هنگام نگاشتن مبسوط از موضع گیری این عدّه در هراس است. وی در آغاز مبسوط پس از آن که از سخنان فقهای اهل سنّت، درباره کتب فقهی شیعه سخن می گوید، می نویسد:

(من در گذشته و الان اشتیاق فراوان داشته و دارم که کتابی را مشتمل بر همه مسائل فقهی و احکام دین تنظیم کنم، ولی هر بار با موانع و مشکلات برخورد می کنم و گرفتاریهای فراوان مانع کارم می شوند. از سوی دیگر، کمی رغبت این گروه (اهل حدیث) و بی توجهی آنان عامل دیگر در تضعیف اراده وعزم من بوده است. چون این گروه تنها به روایات صریح و نص، آن هم با الفاظ مخصوصی اکتفا نمودند، تاحدّی که اگرمساله ای عبارتش عوض می شد اگر چه از نظر معنی تفاوتی نداشت شگفت زده می شدند و از فهم آن، اظهار عجز می کردند; زیرا این عدّه تنها با الفاظ مأنوس بودند.)66

اختلافی که در دوره های متاخر، بویژه در اوائل قرن یازدهم، بین اصولیان و اخباریان شیعه دیده می شود، از همین جا سرچشمه می گیرد.

امین استرآبادی اجتهاد و تفکر عقلی را در کلام و فقه به شدّت ردّ کرد و با تفاوتی چند از همان راهی رفت که اهل حدیث شیعی در قرون اوّلیه رفته بودند.67

مبارزه شیخ مفید و شاگردانش با اندیشه های جمود گرایانه اهل حدیث و طرح عقل در مقام استنباط و پرورش شاگردان بنامی همچون: سیّد مرتضی، شیخ طوسی، کراجکی و... توسط شیخ مفید زمینه را برای رشد تفکر عقلانی در فقه فراهم ساخت. پس از شیخ مفید، عالمان و فقهای شیعه، شیوه فقهی و آثار او را سرلوحه کار خویش قراردادند.

شیخ طوسی درباره شیخ مفید می نویسد:

(او رییس مذهب شیعه شد. در علم کلام و مباحث اعتقادی استاد همه بود. در فقه نیز این چنین بود. خوش فهم و حاضر جواب بود. نزدیک به دویست تالیف کوچک و بزرگ داشت.)68

علامّه حلّی(ره)، نیز بر این باور است که شیخ مفید گرایش عقلانی را در کلام و فقه، در دوره غیبت، سنّت کرد. از او به عنوان استاد همه متکلمان وفقهاء یاد می کند.69

امین استر آبادی، رییس اخباریان در اعتراض به شیوه مفید، در فقه می نویسد:

نخستین کسانی که از شیوه اصحاب (اهل حدیث) غفلت کردند و بر علم کلام و اصول فقه مبتنی بر افکار عقلی، که در میان عامّه رواج داشت، اعتماد کردند، ابن جنید، طرفدار قیاس، و ابن ابی عقیل عمانی متکلم بود. و چون شیخ مفید، در بین شاگردانش، حسن ظنّ خود را به تالیفات آنان اظهار کرد، شیوه آن دو در میان متاخران رائج شد. این شیوه، همچنان تازمان علاّمه حلّی ادامه یافت. وی بیشتر از دیگران قواعد اصولی معمول در میان عامّه را پذیرفت و پس از آن شهید اوّل و دوم و... نیز از او پیروی کردند.)70

امین استرآبادی از آن جهت مفید و پیروانش را نکوهش می کند که شیوه مفید و اندیشه هایش در فقه، سبب افول مکتب محدثان، شد و بر همگان روشن است که همین شیوه استنباط که مفید آن را رواج داد، در زمان محقق بهبهانی بنیاد تفکّر اخباری گری را ویران ساخت. آری، شاگردان شیخ: سید مرتضی، شیخ طوسی، کراجکی و ... که شیخ مفید در تکوین شخصیت کلامی و فقهی آنان سهم بسزایی داشت، پس از وی، کاربرد عقل را در کلام و فقه رواج دادند.71 پس از آنان، شیوه مفید در فقه و کلام به طور کامل تثبیت شد، تاجایی که ابن ادریس به صراحت دلیل عقل واعتبار آن را تایید کرد و گفت:

(هرگاه آن سه دلیل نبودند، محققان باید در مقام بررسی به دلیل عقل استناد و تمسّک کنند.)72

پس از وی، محقّق حلی در (المعتبر فی شرح المختصر)73، و شهید اوّل در (القواعد و الفوائد فی الفقه والاصول والعربیه)74 و... عقل را منبعی در کشف احکام دانسته اند. میرزای قمی(م. 1231)

در کتاب (قوانین الاصول) پس از وی، محقق کاظمی وشیخ محمّد تقی، معروف به محقّق اصفهانی، برادر صاحب فصول، در (المحصول) و(هدایة المسترشدین فی شرح معالم الدین) و پس از آنان، مرحوم مظفر، در (اصول الفقه)، به تفصیل از عقل سخن گفته و به اشکالات و شبهات پاسخ گفته اند و در کشف احکام شرعی، منبع بودن عقل را پذیرفته اند.

آنچه آوردیم نمونه ای بود از سخنان فقهای بزرگ شیعه، پس از شیخ مفید، در کار برد عقل در فقه. با دقّت در نمونه هایی که آوردیم می توان آنها را شرح و بسط سخنان شیخ مفید درباره عقل دانست.

در پایان این نوشتار، به جمع بندی سخنان شیخ در کاربرد عقل در فقه می پردازیم، از آنچه تاکنون آوردیم روشن شد که:

1 . اثبات حجیّت کتاب و سنّت، فهم کتاب و سنّت و اصولاً استنباط احکام شرعی را بدون استفاده از عقل امکان پذیر نمی داند.

2 . احکام قطعی و یقینی عقل را در طول دیگر منابع حجّت می داند. بر این باور است که اگر از منابع سه گانه نتوانستیم حکم شرعی را به دست آوریم می توانیم در این مرحله به عقل استناد کنیم. همین دیدگاه مورد پذیرش فقهای پس از مفید قرار گرفته و آنان درتوضیح و تقسیم و گسترش این بحث تلاش نموده و شبهات را پاسخ گفته اند.

3 . شیخ مفید، شیوه تفریطی، اهل حدیث و ظاهریان از اهل سنّت و اهل حدیث و اخباریان شیعه را نسبت به حجیت عقل نمی پذیرد و در آثار خود به نقد و ردّ این دیدگاه می پردازد.

4 . گرایش افرطی طرفداران قیاس، استحسان و مصالح مرسله و... را نمی پذیرد و احکام به دست آمده از آنها را ظنی می داند نه عقلی. در بسیاری از آثار و مناظراتی که با طرفداران این شیوه داشته به نقد و ردّ آن پرداخته است.

والسّلام


1 . (قوانین الاصول)، ج 2/2. (المقصد الرّابع فی الادّلة العقلیه والمراد بالدلیل العقلی هو حکم عقلی تیوصّل به الی الحکم الشرعی وینتقل من العلم بالحکم العقلی الی العلم بالحکم الشرعی.)

2 . (المعتبر فی شرح المختصر)، / 6; (ذکری)، / 5.

3 . (اعلام الموقعین)، ابن قیّم، ج59/1.

4 . (همان مدرک)، ج 1 / 31; ج170/4.

5 . از باب نمونه: (مقنع)، صدوق، مجموعه ای از روایات و نصوص است که به ترتیب موضوعی دسته بندی شده است.

6 . (فوائد المدنیه)، استر آبادی، 128/.

7 . (ملل و نحل)، شهرستانی، ج207/1.

8 . (تاریخ بغداد)، ج 407/13.

9 . (همان مدرک)، 407/ به بعد.

10 . (ملل و نحل)، ج199/1; (المبسوط)، سرخسی، ج63/16.

11 . (وسائل الشیعه)، ج20/18، باب 6 من ابواب صفات القاضی (اصول کافی)، ج54/1. باب البدع والرأی والمقائیس.

12 . (همان مدرک)، 29/ ـ 30 ـ 33; (اصول کافی)، ج58/1; (بحار الانوار)، ج384/2، باب 34.

13 . تمام فقها واصولیین شیعه، کاربرد عقل را تا این مقدار پذیرفته اند.

14 . (الفتاوی الواضحه)، شهید صدر، ج98/1، بیروت، دارالتعارف.

15 . بسیاری از فقهاء از جمله: شیخ مفید، سید مرتضی، ابن ادریس و... عقل را یکی از منابع در طول دیگر منابع دانسته اند که در همین مقاله بدان خواهیم پرداخت.

16 . به عنوان نمونه، کتب فقهی، صدوق، و پیش از وی، احمد بن ولید و... این گونه است.

17 . (بحارالانوار)، ج245/2 حدیث 53. عن الرّضا(ع): (علینا القاء الاصول وعلیکم التفرع) حدیث 54 از امام صادق(ع) نیز برهمین مضمون دلالت دارد.

18 . (بحارالانوار)، ج277/2; (فروع کافی)، ج 30/3; (وسائل الشیعه)، ج327/1 .

از باب نمونه: عبدالاعلی از امام صادق(ع) سؤال می کند:

ناخن انگشت پای من جدا شده و بر روی آن پارچه ای بسته ام، اکنون چگونه باید مسح کنم؟

حضرت در پاسخ فرمود: حکم این مساله و نظایر آن را از کتاب خدا می توان به دست آورد. خداوند فرموده است: (ما جعل علیکم فی الدین من حرج). بنابراین، بر روی همان پارچه مسح کن.

19 . ابن ابی عقیل بر ابن جُنید، تقدم زمانی دارد. اثر فقهی وی، (المتمسک بحبل آل الرسول) به گفته نجاشی در قرنهای چهارم و پنجم از مراجع فقهی بوده است. وی، از متکلمان و فقیهان بنام نیمه اوّل قرن چهارم هجری است. ابن جُنَید نیز از متکلمان و فقیهان قرن چهارم است. (تهذیب الشیعه لاحکام الشریعه والاحمدی فی الفقه المحمّدی) از آثار فقهی اوست. آثار و نوشته های کلامی وی بسیار است که شیخ در فهرست و نجاشی در رجال خود اسامی آن را آورده اند. (الفهرست)، شیخ طوسی، 54 و 194; (رجال نجاشی)، ج306/2.

20 . (اصول مظفّر)، ج2 109/ ـ 110.

21 . (کنز الفوائد)، کراجکی، ج15/2.

22 . (المسائل السّرویه)، 56.

23 . (بحار الانوار)، ج184/2. (حدیث تدریه خیرٌ من الف حدیث ترویه) و نیز علی(ع) می فرماید: (علیکم بالدرایه لابالرّوایه...). (همان مدرک)، 160/، روایت 12. روایت 13 و 14 نیز نگاه شود.

24 . (تصحیح الاعتقاد)، 190 ـ 191. این رساله به ضمیمه (اوائل المقالات)، با مقدمه علاّمه زنجانی، چاپ شده است.

25 . (اوائل المقالات)، 193/.

26 . (کنز الفوائد)، کراجکی، ج29/2.

27 . (تصحیح الاعتقاد)، 46/ ـ 245.

28 . (کنز الفوائد)، ج22/2 ـ 23; (اوائل المقالات)، 100/.

29 . (تصحیح الاعتقاد)، 244/.

30 . (اوائل المقالات)، 154/ ـ 155.

31 . (رسالة فی الغیبه)، 3/ ـ 4، موجود در کتابخانه آیة اللّه مرعشی، قسمت کتب خطی، شماره مسلسل 78. این رساله، با 19 رساله دیگر از مرحوم مفید در یک مجموعه گردآوری شده است.

32 . (همان مدرک)، 4 ـ 5.

33 . (سرائر)، ابن ادریس، ج46/1 ، مؤسسه نشر اسلامی، وابسته به جامعه مدرسین.

34 . (المعتبر فی شرح المختصر)، 5/، چاپ سنگی.

35 . (القواعد والفوائد فی الفقه والاصول والعربیه)، ج74/1، مکتبة المفید، تحقیق عبدالهادی حکیم.

36 . (ذکری)، شهید اوّل، 5/.

37 . (اصول مظفّر)، ج109/2 ـ 110.

38 . (کیهان اندیشه)، 4/21، مقاله آقای جناتی. ایشان عبارت (التذکره باصول الفقه)، را که ما آن را نقل کردیم آورده اند و به (اوائل المقالات) آدرس داده اند، در حالی که چنین عبارتی در آن کتاب نیست.

39 . (در آمدی بر حقوق اسلامی)، ج352/1، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، انتشارات جامعه مدرسین.

40 . (مبادی علم اصول و فقه)، دکتر فیاض، 43 ـ 44.

41 . (تاریخ بغداد)، ج 323/13 به بعد نگاه شود، دارالکتب العلمیه، بیروت; (ملل ونحل)، شهرستانی 188/; (الامام الصادق والمذاهب الاربعه)، ج2 ـ 157/1.

42 . (تاریخ بغداد)، ج 401/13.

43 . (همان مدرک)، 401/ ـ 407.

44 . (همان مدرک)، 407/. قال ابوحنیفه: (لوادر کنی النبی(ص) وادرکته لاخذ بکثیر من قولی هل الدّین اِلاّ الرأی الحسن).

45 . (همان مدرک، 426/.

46 . (وسائل الشیعه)، ج 29/18 ـ 33; (اصول کافی)، ج54/1 ـ 58; (بحارالانوار)،ج384/2، باب34.

47 . (کنز الفوائد)، ج28/2; (اوائل المقالات)، 155.

48 . (الفصول المختاره)، 50/ ـ 55.

49 . (اصول مظفر)، ج176/2.

50 . (تاریخ بغداد)، ج413/13 ـ 450; (الامام الصادق والمذاهب الاربعه)، ج2 ـ 1، 300/، (الانتقاء)، 148/.

51 . ر . ک: (الاحکام)، ابن حزم; (فوائد المدنیه)، استرآبادی.

52 . مجلّه (حوزه)، شماره 26 و 27، سلسله مقالات آزادی تفکّر.

53 . (ملل و نحل)، شهرستانی، ج101/1 ـ 102.

54 . (رسائل، الشریف المرتضی، دارالقرآن الکریم، ج311/3، رساله (مسالةٌ فی ابطال العمل باخبار الاحاد); (مقدمه ای بر فقه شیعه)، حسین مدرسی طباطبائی، ترجمه محمد آصف فکرت، بنیاد پژوهشهای اسلامی، 36/.

55 . (عدة الاصول)، ج380/1، (مقدمه ای بر فقه شیعه)، 38/. به نقل از: (کشف القناع 207 ـ 214.

56 . (المبسوط)، شیخ طوسی، مقدمه، ج3/1.

57 . ر . ک: نوشته های فقهی شیخ صدوق، ازجمله: (مقنع).

58 . (الفهرست)، شیخ طوسی، 156/ ـ 157.

59 . (همان مدرک)، (علی بن عبداللّه بن وصیف... کان یتکلم علی مذهب اهل الظاهر فی الفقه... ولدسنه 271 وثوفی ببغداد سنه 366.)

شیوه این دسته جز نقل مفاد حدیث چیز دیگری نبود در کتابهای فقهی آراء آنان نیز نقل شده است. ر. ک: (رسائل)، الشریف المرتضی، ج 17/1، رساله (فی الردّ علی اصحاب الحدیث).

60 . (فوائد المدنیه)، 5/ ـ 10ـ 136 ـ138; (الاحکام) ابن حزم ج28/1 ـ 42 ـ 51; ج 672/2 ـ 690.

61 . (تصحیح الاعتقاد); (رساله سرویه); (جواب اهل الحائر).

62 . (بحارالانوار)، ج17، 122، همه آن رساله را آورده است علامه مجلسی می نویسد: این رساله یا از مفید است یا از سید مرتضی. (روضات الجنات)، ج158/6. این رساله را به سید مرتضی نسبت داده است. این رساله از مفید است، چنانچه علامه مجلسی، نیز این احتمال را تقویت کرده است. بسیاری از مطالب آن در (تصحیح الاعتقاد) وی آمده است. به عنوان نمونه: در باب (نفوس وارواح) اهل حدیث را همرأی اهل تناسخ و ملحدین می داند و عقیده آنان را ضد قرآن می خواند.

63 . (رسائل)، الشریف المرتضی، دارالقرآن الکریم، قم، این رساله در ج 201/1، آمده است/ ر. ک: 210 ـ 212.

64 . (همان مدرک)، ج 308/3.

65 . (همان مدرک)، ج17/2.

66 . (المبسوط)، شیخ طوسی، 3/، مقدمه.

67 . (فوائد المدنیه)، 128/.

68 . (الفهرست)، شیخ طوسی، 157/ ـ 158.

69 . (اعیان الشیعه)، ج 46 و 21/45; (تهذیب الاحکام)، ج33/1، مقدمه.

70 . (فوائد المدنیه)، 30/.

71 . ر. ک: (رسائل) الشریف المرتضی، ج127/1 و 210; ج 117/2; ج313/3; (کنز الفوائد)، کراجکی، بویژه ج30/2 به بعد; (عدّة الاصول); (مبسوط); (الرسائل العشر)، بویژه رساله (المقدمّه فی المدخل الی صناعة علم الکلام)، 83/ و (رسالة الاعتقادات)، 103/.

72 . (سرائر)، ابن ادریس، 46/، موسسه نشر اسلامی، وابسته به جامعه مدرسین.

73 . (المعتبر فی شرح المختصر)، 5/، چاپ سنگی.

74 . (القواعد والفوائد فی الفقه والاصول والعربیه)، ج74/1.

کلمات کلیدی
عقل  |  حکم  |  حجیت  |  حدیث  |  فقه  |  شیخ مفید  |  حکم شرعی  |  اهل حدیث  |  استنباط حکم شرعی  | 
لینک کوتاه :