×

هجرت نبی اعظم صلی الله علیه و آله

هجرت پیامبر اعظم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ از مکه به مدینه که در سال سیزدهم همان آغاز دعوت پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ، این خطر را احساس کردند و با نزول این آیه، پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ از نقشه کافران آگاه شد. شما سالم می مانید؟»پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ فرمود: بله!آن گاه حضرت علی ـ علیه السلام ـ از روی شادمانی تبسمی کرد و سر به علامه مجلسی نیز در این باره می نویسد:«تمام افرادی که پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ بر سرشان خاک پاشید، قریش با خود فکر می کردند که در این مدت کم، پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ قبا چنین توصیف شده است:«هنگامی که پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ واصحابش به نزدیکی روستای سمهودی به نقل از طبرانی از جابر بن سمرة نقل کرده است:«وقتی پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ وارد مدینه شد، به یاران خود بود و خدا را شکر گفت: پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ به جهت این که «کلثوم بن از 3 نفر تجاوز نمی کرد ولی روز هجرت پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ که به هجرت پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ را سر آغاز تاریخ اسلام قرار داد، صحیح به روشنی ثابت می شود که پیامبر اسلام ـ صلی اللّه علیه وآله ـ شخصا، هجرت حضرت از مکه به مدینه پس از پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ نیز نمونه ای دیگر

چکیده ماشینی


تعداد بازدید : 4377     تاریخ درج : 1390/08/08

162

هجرت پیامبر اعظم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ از مکه به مدینه که در سال سیزدهم بعثت انجام گرفت یکی از رخ دادهای مهم تاریخ اسلام و و زندگی پیامبر اعظم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ است. پس از آن که پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ دعوت خود را آشکار کرد و به ترویج دین اسلام پرداخت، کافران قریش هرگز گمان نمی کردند که در فاصله کوتاهی دین محمد ـ صلی اللّه علیه وآله ـ آن قدر رونق بگیرد که حتی از شهر مکه فراتر رود و پایه های سیطره ظالمانه آنان بر مردم آن زمان را به لرزه درآورد و با گذشت زمان، به نابودی بکشاند. آنان از همان آغاز دعوت پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ، این خطر را احساس کردند و هر چه زمان پیشتر می رفت، نگران تر می شدند، تا این که تصمیم گرفتند پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ را به قتل برسانند. پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ با پیام جبرئیل امین از سوی پروردگار، از این توطئه شوم آگاه شد و این خطر در کنار تمام آزار و اذیت هایی که مشرکان مکه نسبت به پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ و پیروان آن حضرت انجام می دادند سبب شد که آن حضرت به فرمان خداوند متعال از شهر مکه به شهر مدینه هجرت کند.

پرداختن به موضوع هجرت پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ از جهت هایی چند حایز اهمیت است که از آن جمله است: «مبدأ تاریخ اسلام قرار گرفتن این هجرت»، «جان فشانی حضرت علی ـ علیه السلام ـ با خوابیدن در بستر پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ در شب هجرت»، «رخ دادهای مسیر هجرت مانند ساختن نخستین مسجد در تاریخ هجری به دست مبارک پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ و بنا بر قولی اقامه نخستین نماز جمعه» و «زمینه ساز بودن این هجرت در تشکیل پایه های حکومت اسلام در مدینه».

در این مقاله ابتدا سیر تاریخی این هجرت را به طور گذرا تبیین می کنیم، آن گاه چند آیه از قرآن کریم و پیام های آن را در موضوع هجرت می آوریم و در پایان، به درس و عبرتهایی از این هجرت، در قالب آموزه های هجرت نبوی می پردازیم.

بخش اول: سیر تاریخی هجرت

زمینه های هجرت پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله

چنان که گفتیم با آغاز دعوت آشکار پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ کافران قریش با مسلمانان به مقابله پرداختند، و به هر صورتی که بود سعی می کردند این نور تابیده شده در ظلمت را خاموش کنند. آنان از هر راهی برای رسیدن به این مقصد استفاده کردند. آنان مسلمانان را در هر کجا که می یافتند مورد آزار و اذیت قرار می دادند، به طوری که عرصه روز به روز بر پیروان پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ تنگ تر می شد، تا آنجا که گروهی از آنان خدمت پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ آمدند و از آن حضرت اجازه هجرت خواستند. پیامبر اعظم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ پس از بررسی های لازم، شهر یثرب (مدینه) را به عنوان مقصد هجرت برای آنها مقرر فرمود و به آنان اجازه هجرت داد.

بنابر نقل برخی از مورخان همچون ابن سعد در طبقات، هنگامی که گروهی هفتاد نفری از مسلمانان از پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ اجازه هجرت خواستند پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ چند روز صبر کرد آن گاه، در حالی که خوشحال بود میان اصحاب خود آمد و فرمود:

«سرزمینی که شما باید به آن هجرت کنید به من خبر داده شد، آن سرزمین یثرب است هر کس می خواهد از مکه خارج شود، به طرف یثرب خارج شود.»

هنگامی که مشرکان از هجرت بعضی از مسلمانان به مدینه مطلع شدند گمان بردند که پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ نیز از مکه خارج خواهد شد. از این رو، تصمیم گرفتند با تمام توان، هجرت مسلمانان را متوقف کنند. آنان، عده ای ازمسلمانان را برگرداندند و هر کس را که آماده هجرت می دیدند، مانع از حرکت او می شدند. با این حال، هجرت مسلمانان به یثرب متوقف نشد و در مکه از مسلمانان، جز پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ و علی ـ علیه السلام ـ و عده معدودی از مسلمانان بازداشت شده یا بیمار و پیر، کس دیگری باقی نمانده و نزدیک بود که این عده اندک هم مکه را به قصد یثرب ترک کنند. ناگهان قریش، تصمیمی بس خطرناک گرفت.

اجتماع مشرکان در «دارالندوه»

کافران قریش برای اندیشیدن تدبیری کارساز در مقابله با مسلمانان و پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ، در دارالندوه، گردهم آمدند. «دارالندوه» بنایی بود که قصی بن کلاب (جد چهارم پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ، هنگامی که والی مکه بود، آن را بنا کرد تا مردم در آن جا به مشورت در امور بپردازند.

ابن کلبی می گوید: ابن بنا، نخستین بنایی است که قریش در مکه ساخت و بعد از مرگ قصی بن کلاب به عبدالدار، پسر او رسید.

جلسه مشورتی سران قریش، آغاز شد سخنگوی آن جمع در آغاز، سخن از تمرکز نیروهای اسلام در مدینه و پیمان «اوسیان» و «خزرجیان» به میان آورد و گفت: «ما مردم مکه، در نزد همه قبیله ها محترم بودیم ولی محمد میان ما سنگ تفرقه انداخت و خطری بزرگ برای ما ایجاد کرد؛ اکنون که کار به اینجا کشیده شده است راه نجات این است که فرد شجاعی از میان برگزیده شود و او را به قتل رساند و اگر «بنی هاشم» به نزاع و درگیری برخیزند، دیه و خون بهای او را به آنان بپردازیم. پیرمردی ـ ناشناس در آن جلسه که خود را اهل «نجد» معرفی کرد ـ این نظر را رد کرد و گفت این نقشه هرگز عملی نیست؛ زیرا بنی هاشم، قاتل محمد را زنده نمی گذارند و پرداخت خون بها، آنان را راضی نمی کند.

یکی دیگر از سران قریش به نام«ابوالبختری» گفت: صلاح این است که پیامبر را زندانی کنیم و از این طریق از ترویج آیین او جلوگیری کنیم. بار دیگر پیرمرد نجدی لب به سخن گشود و گفت: این نظر هم کارساز نیست؛ زیرا با این کار بنی هاشم با شما به جنگ برمی خیزد و سرانجام او را آزاد می کند. شخص سومی از میان آن جمع، به پا خاست و گفت: محمد را بر شتری چموش و سرکش سوار کنیم و هر دو پایش را ببندیم و شتر را رم دهیم تا او را به کوه ها و سنگ ها بزند. پیر نجدی برای بار سوم این نظر را هم مردود دانست و مجلس را در بهت و سکوتی عمیق فرو برد. ناگهان ابوجهل ـ و بنا بر نقلی، آن پیر نجدی ـ گفت: راه نجات این است که از تمام قبیله ها افرادی انتخاب شوند و شبانه و به طور دسته جمعی به خانه او حمله برند و او را به قتل رسانند تا خون او در میان تمام قبیله ها پخش شود که در این صورت، بنی هاشم توان جنگ با همه قبیله ها را نخواهد داشت. این نظر به اتفاق آرا تصویب شد و افراد تروریست انتخاب شدند و قرار شد چون شب فرا رسید، آن افراد، مأموریت خود را به انجام برسانند.

کمک غیبی خداوند به پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله

هنگامی که کافران قریش در جلسه خود آن تصمیم را تصویب کردند بلافاصله خداوند متعال به وسیله جبرئیل امین، این آیه را بر پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ نازل کرد:

«و اذ یمکر بک الذین کفروا لیثبتوک أو یقتلوک أو یخرجوک و یمکرون و یمکر الله و الله خیرالماکرین»

«هنگامی که کافران نقشه می کشیدند که تو را به زندان بیفکنند یا به قتل برسانند و یا (از مکه) بیرون کنند، آنان چاره می اندیشیدند (و نقشه می کشیدند) و خدا هم تدبیر می کرد و خداوند بهترین چاره جویان و تدبیر کنندگان است.»

مرحوم طبرسی در مجمع البیان، ذیل این آیه شریفه در بیان شأن نزول این آیه می فرماید: این آیه بنا به گفته مفسران، در مورد داستان «دارالندوه» نازل شده است که در آن عده ای از قریش برای مشورت کردن درباره موضوع پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ گرد هم آمدند. همو در تفسیر این آیه، به کسانی که در آن جلسه حضور داشتند اشاره کرده بعضی از آنان را چنین بر می شمارد: «عتبه و شیبه پسران ربیعه، نضر بن حارث، ابوجهل بن هشام، ابوالبختری بن هشام، زمعة بن الاسود، حکم بن حزام، امیة بن خلف و غیره»

با نزول این آیه، پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ از نقشه کافران آگاه شد. آن حضرت برای رفع این نقشه شوم از وصی خویش کمک گرفت.

وصی در بستر نبی

پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ به حضرت علی ـ علیه السلام ـ فرمود: «علی جان امشب در بستر من بخواب و آن برد سبز رنگی را که من به هنگام خوابیدن به روی خود می انداختم به روی خود بیانداز.»

حضرت علی ـ علیه السلام ـ فرمود: «آیا با خوابیدن من در این بستر، شما سالم می مانید؟»

پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ فرمود: بله!

آن گاه حضرت علی ـ علیه السلام ـ از روی شادمانی تبسمی کرد و سر به سجده گذاشت و گفت: «شکرا لله» آن گاه به بستر پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ رفت و خوابید و آن برد سبز رنگ را به روی خود انداخت.

خوابیدن امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ در بستر پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ، نمونه برجسته ای از عشق آن بزرگ مرد تاریخ اسلام، نسبت به پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ است. ارزش این جان فشانی آن قدر عظیم بود که خداوند متعال با نزول آیه به قلب پیامبر اعظم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ، فداکاری حضرت علی ـ علیه السلام ـ را ستود:

«و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رءوف بالعباد»

«بعضی از مردم جان خود را برای خشنودی خداوند می فروشند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.»

خوابیدن علی ـ علیه السلام ـ در بستر پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ و جان فشانی او فضیلتی منحصر به فرد در تمام تاریخ اسلام است، به طوری که بسیاری از علمای اهل سنت در کتاب های خود به آن اعتراف کرده اند که از آن جمله است: «ذخائر العقبی»، «کنز العمال»، «مجمع هیثمی»

مفسران اهل تسنن نیز در کتاب های خود به این شأن نزول، اعتراف کرده اند چنان که «فخر رازی» در تفسیر کبیر ذیل این آیه می گوید:

«این آیه درباره علی بن ابی طالب ـ علیه السلام ـ نازل شده است که در شب خروج رسول خدا ـ صلی اللّه علیه وآله ـ از مکه به غار ثور در بستر آن جناب خوابید و بنابر روایت، هنگامی که علی در بستر پیامبر خوابید، جبرئیل بالای سر حضرت ایستاده بود و میکائیل زیر پاهایش و جبرئیل ندا می کرد:

"بَخٍّ بَخٍّ مَن مِثلک یابن طالب یباهی الله بک الملائکة."

"آفرین! آفرین! چه کسی مثل توست، ای علی بن ابی طالب! خداوند به تو بر فرشتگان مباهات می کند." این آیه در این زمان نازل شد.»

خروج پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از مکه

پس از آن که حضرت امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ دربستر پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ خوابید، پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ در حالی که خانه اش در محاصره کافران بود شبانه از خانه خارج شد و هنگام خروج از خانه این آیه شریفه را تلاوت کرد:

«و جعلنا من بین أیدیهم سدا و من خلفهم سدا فاغشیناهم فهم لایبصرون»

«در پیش روی آنان سدی قرار دادیم و در پشت سرشان سدی و چشمانشان را پوشاندیم از این رو، نمی بینند»

به طوری که هیچ یک از کفار آن حضرت را ندیدند. علامه سید جعفر عاملی می نویسد:

«پیامبر، هنگام خروج از خانه، مشتی خاک برداشت و هنگامی که از میان آنان عبور می کرد، خاک را بر سر آنان پاشید، در حالی که آنها هیچ نمی فهمیدند و نمی دیدند.»

علامه مجلسی نیز در این باره می نویسد:

«تمام افرادی که پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ بر سرشان خاک پاشید، در جنگ بدر به هلاکت رسیدند.»

هجوم کافران به خانه وحی

برخی از کسانی که خانه پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ را محاصره کرده بودند اصرار داشتند شبانه، کار خود را عملی کنند، اما ابولهب مانع شد و گفت: زنان و فرزندان بنی هاشم در داخل خانه هستند ممکن است به آنها آسیبی برسد. برخی نیز گفته اند علت تأخیر آنها در آغاز کردن هجوم به خانه پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ این بود که می خواستند پیامبر را در روز روشن، و در برابر دیدگان بنی هاشم به قتل برسانند تا بنی هاشم ببیند که قاتل محمد، یک نفر نیست. با روشن شدن هوا، مأموران قریش که در اطراف خانه پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ به کمین نشسته بودند ـ به خانه هجوم بردند ولی بر خلاف انتظار شان علی ـ علیه السلام ـ را در بستر پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ یافتند. مشرکان که نقشه خود را نقش بر آب دیدند، پس از آزار و شکنجه حضرت علی ـ علیه السلام ـ، او را مدتی حبس و سپس آزاد کردند. کافران قریش با خود فکر می کردند که در این مدت کم، پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ نمی تواند از مکه خارج شود. از این رو، همه راه های مدینه را بستند. آنان افراد ماهری را برای شناسایی رد پا، به خدمت گرفتند، همچنین، برای یابنده پناهگاه پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ، 100 شتر جایزه در نظر گرفتند. ابوکرز ـ از قبیله خزاعه ـ که مأمور شناسایی رد پای پیامبر شده بود پس از شناسایی رد پای پیامبر و دنبال کردن آن، به غار ثور رسید، اما همراهان ابوکرز با صحنه ای روبرو شدند که آنان را به کلی از یافتن پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ از این راه، نا امید کرد؛ دیدند که عنکبوتی بر دهانه غار، تار تنیده و کبوتری در آنجا تخم گذارده است با خود گفتند: این غار متروکه است و کسی نمی تواند وارد آن شده باشد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در راه قبا

پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ، سه روز در غار ثور توقف کرد تا کافران به طور کامل از یافتن آن حضرت مأیوس شوند. پس از سپری شدن این سه روز، حضرت علی ـ علیه السلام ـ به دستور پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ، سه شتر همراه یک «بلد راه» به نام «اریقط» در شب چهارم به غار ثور فرستاد و همان شب پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ از غار ثور به طرف مدینه حرکت کرد. برخی مسافت مکه تا مدینه را نزدیک به چهارصد کیلومتر دانسته اند، پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ پس از 12 شبانه روز سفر طاقت فرسا، هنگام زوال خورشید به روستایی به نام «قبا» در نزدیکی مدینه رسید و در همانجا، توقف کرد.

قبا میزبان نبی خدا صلی الله علیه و آله

پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ که در روز دوشنبه از ماه ربیع الاول سال سیزدهم بعثت مکه را ترک کرده بود، در روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول مصادف با چهارم تیرماه، سال سیزدهم بعثت، گام در دهکده قبا نهاد. از ابن عباس نقل شده که گفته است:

«پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ در روز دوشنبه متولد شد، در روز دوشنبه از مکه به مدینه هجرت کرد، در روز دوشنبه وارد شهر مدینه شد و در روز دوشنبه رحلت فرمود.»

استقبال قبا از رسول خدا صلی الله علیه و آله

در برخی از کتاب های تاریخی لحظه ورود پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ به قبا چنین توصیف شده است:

«هنگامی که پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ واصحابش به نزدیکی روستای قبا رسیدند، مردی یهودی از بالای قلعه خود، پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ و همراهانش را دید که جامه های سفید بر تن داشتند؛ او که می دانست مسلمانان انتظار پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ و همراهانش را می کشند، اطمینان پیدا کرد که این مسافران همان کسانی هستند که مسلمانان در انتظار آنها به سر می برند، ناگهان فریاد زد: آن کسی که منتظرش بودید، از راه رسید. مردم مدینه نیز با شنیدن این خبر، گروه گروه به سمت قبا می شتافتند و به خدمت پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ که با یاران خود در سایه نخلی نشسته بود ـ می رسیدند.»

مردم از شنیدن خبر ورود پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ شادمان شدند و لباس جنگ بر تن کردند و زن و مرد برای استقبال بیرون آمدند، آنان در بالای «حره» به زیارت آن حضرت مشرف شدند و به آن حضرت تهنیت و تحیت گفتند، شمار مردان به 500 تن می رسید، بعضی زنان و کودکان تکرار می کردند: «آمد نبی، آمد رسول خدا» و به نقلی، گروهی از قبیله «بنی النجار» چنین می خواندند:

«طلع البدر علینا من ثنیات الوداع وجب الشکر علینا ما دعی للّه داعٍ»

ماه درخشان بر ما از سرزمین «ثنیات الوداع» طلوع کرد شکر آن بر ما واجب است، از خدا حاجتی نداریم.

«ایُّهَا المَبعُوثُ فینا جِئتَ بِالامرِ المَطاعِ جئت شَرَّفتَ المَدینَةَ مَرحَبا یا خَیرَ داعٍ»

ای برانگیخته شده در میان ما به اطاعت فرمان خدا آمدی، آمدی و مدینه را شرافت بخشیدی. مرحبا به تو ای بهترین دعوت کننده.

گروهی از همسایگان «بنی النجار» چنین می سرودند:

«نحن جوار من بنی النجار و حبذا محمد من جار»

ما همسایگانی از بنی نجار هستیم و محمد ـ صلی اللّه علیه وآله ـ چه خوب همسایه ای است.

پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ در پاسخ به این ابراز علاقه می فرمود:«خدا داناست، من شما را دوست دارم» و افسار مرکب خود را از جانب راست مدینه در محله قبا، میان قوم «بنی عمرو بن عوف» بگردانید.

سمهودی به نقل از طبرانی از جابر بن سمرة نقل کرده است:

«وقتی پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ وارد مدینه شد، به یاران خود فرمود: به ما بپیوندید تا به اهل قبا سلام کنیم، پس به طرف اهل قبا آمدند و به آنان سلام کردند و اهل قبا نیز به آنان مرحبا گفتند.»

به نقلی، نخستین کلامی که مردم در مراسم استقبال، از آن حضرت شنیدند، این بود:

«آشکارا سلام کنید و از طعام خود به دیگران بخورانید، صله رحم کنید و در شب هنگامی که مردم در خوابند، نماز بگزارید، تا به سلامت داخل بهشت شوید.»

بر اساس نقل دیگری پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ پس از ورود به روستای قبا، مردم آن روستا را به دو کار فرمان داد. اولین دستور پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ شکستن بت هایی بود که در آن محل وجود داشت که مردم قبا، فرمان پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ را اطاعت کردند و بت ها را پس از شکستن، در آتش سوزاندند. دومین دستور پیامبر، تعیین تاریخ بود که از ربیع الاول ـ ماه ورود پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ تاریخ معین شد و آغاز تاریخ هجری اسلام نام گرفت.

پیامبر اعظم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ، پس از ورود به روستای قبا در خانه یکی از بزرگان روستا به نام «کلثوم بن هدم بن امری ء القیس» منزل گزید و این خانه را محل استراحت خود قرار داد؛ «کلثوم بن هدم» که پیر مردی نابینا و با تقوا بود از آمدن پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ به خانه اش بسیار خوشحال بود و خدا را شکر گفت: پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ به جهت این که «کلثوم بن هدم» دارای خانواده بود، دیدارها و سخنرانی ها و نماز جماعت را در منزل «سعد بن خیثمة بن الحارث» که مردی مجرد بود، برگزار می کرد.

ورود حضرت علی علیه السلام به روستای قبا

حضرت علی ـ علیه السلام ـ که در مکه مانده بود تا به دستور پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ ضمن پرداخت بدهی ها و امانت های پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ، زنان هاشمی از جمله حضرت فاطمه زهرا (س) و مادر مکرمه خود، حضرت فاطمه بنت اسد و دیگر مسلمانانی را که هنوز مهاجرت نکرده بودند، به همراه خود به یثرب آورد، پس از انجام دستور نخست، با افراد یاد شده به طرف یثرب حرکت کرد. علی ـ علیه السلام ـ که در کف پاهای مبارکش به سبب پیاده روی از مکه تا مدینه (که مسافتی حدود چهارصد کیلومتر است)، شکاف و زخم ایجاد شده بود روز پنج شنبه، پانزدهم ربیع الاول، به قبا رسید. وقتی خبر رسیدن علی ـ علیه السلام ـ به پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ داده شد آن حضرت فرمود: «علی» را نزد من آورید؛ یاران پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ عرض کردند: یا رسول الله ـ صلی اللّه علیه وآله ـ «علی» توان راه رفتن ندارد؛ وقتی پیامبر این سخن را شنید به سرعت خود را به علی ـ علیه السلام ـ رساند و او را در آغوش گرفت و از سر محبت و عطوفت، به سبب جراحت های دو پای مبارک حضرت علی ـ علیه السلام ـ گریست، آن گاه از آب دهان مبارک خود بر دو پای مبارک حضرت علی ـ علیه السلام ـ کشید که به سبب آن، دو پای آن حضرت بهبودی کامل یافت. به گونه ای که آن حضرت تا پایان عمر هیچ گونه ناراحتی در ناحیه پا احساس نکرد.

ساخت مسجد قبا نخستین بنیان تقوا

پیامبر اعظم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ در مدت کوتاهی که در روستای قبا حضور داشت، مسجدی را در این روستا بر بنیان و شالوده تقوا بن نهاد؛ که در میان مسلمانان به نام «مسجد تقوا» معروف بود و بعدها به نام «مسجد قبا» معروف شد. زمین این مسجد، مِربَدی بود از آن «کلثوم بن هدم» که پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ آن را از او خریداری کرد و مسجد قبا را در آن بنیان نهاد. نقشه ساختمانی این مسجد از سوی خدا بود، به گفته مورخان، پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ هنگام ساخت این مسجد فرمود:

«نقشه این مسجد از سوی خداوند است و شتر من مأمور این کار است.»

آن گاه به مسلمانان فرمود:

«یکی از شما بر ناقه من سوار شود تا محدوده مسجد معین شود.»

آن گاه ابوبکر جلو آمد و بر ناقه سوار شد، ولی ناقه از جای خود تکان نخورد؛ وی از ناقه پیاده شد و سر جای خود نشست، سپس عمر جلو آمد و سوار شد، باز هم ناقه حرکتی نکرد؛ پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ برای بار دوم فرمود:

«یکی از شما بر ناقه سوار شود و آن را براند.»

حضرت علی ـ علیه السلام ـ جلو آمد و پا در رکاب ناقه گذاشت، ناگهان ناقه شروع به حرکت کرد و پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ به علی ـ علیه السلام ـ فرمود:

«زمام او را رها کن؛ زیرا او مأمور است.»

سپس فرمود:

«بر محدوده ای که این ناقه مشخص می کند مسجد را بنا کنید.»

پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ در ساختن این مسجد، شخصا فعالیت می کرد.

«جعفر الخلیلی» به نقل از «ابن خیثمه» در این باره می نویسد:

«پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ، هنگامی که شروع به ساختن مسجد قبا کرد، خود، اولین کسی بود که با دستان مبارک، سنگی را حمل کرد و در طرف قبله این مسجد قرار داد.»

در نقل دیگری از «شموس بنت نعمان» چنین روایت کرده اند:

«نظر کردم به سوی رسول خدا ـ صلی اللّه علیه وآله ـ دیدم که سنگ را می گرفت و برمی داشت و از شدت سنگینی، کمر مبارکش خم می شد و می دیدم سفیدی خاک را در شکم مبارکش.»

در میان اصحاب پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ، شش نفر از جمله، سلمان فارسی، مقداد بن اسود و عمار بن یاسر، در ساختن این مسجد، بیش از دیگران تلاش می کردند. زنان نیز در ساخت این مسجد همکاری کردند، به طوری که بنا بر نقل تاریخ، آنها شب هنگام، سنگها را تا کنار دیوارهای مسجد حمل می کردند و مردان در روز، آن سنگها را در ساختمان مسجد به کار می بردند. مسجد قبا که نخستین مسجدی بود که به دست مبارک پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ بنا شد، از فضیلتی بس بزرگ برخوردار است. چنان که خداوند متعال با نزول، آن را چنین ستود:

«... لمسجد اسس علی التقوی من أول یوم احق ان تقوم فیه، فیه رجال یحبون أن یتطهروا و الله یحب المطهرین»

«آن مسجدی که از روز نخست بر پایه تقوا بنا شده، شایسته تر است که در آن(به عبادت) بایستی، در آن مردانی هستند که دوست دارند پاکیزه باشند و خداوند پاکیزگان را دوست دارد.»

پیامبر گرامی اسلام، خود در فضیلت این مسجد بنا روایت فرموده اند:

«هر کس به مسجد من، قبا برود و در آن دو رکعت نماز بخواند با ثواب یک عمره بر می گردد.»

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در راه مدینه

پیامبر گرامی اسلام، پس از مدت کوتاهی توقف در روستای قبا و ساختن مسجد قبا، به سمت مدینه حرکت کرد و بنا بر نقلی، در اواخر راه در روز جمعه، در میان قبیله «بنی سالم»، نخستین نماز جمعه در تاریخ اسلام را اقامه کرد آن گاه به مدینه رسید و مورد استقبال مردم مدینه قرار گرفت.

بخش دوم: هجرت پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله مبدأ تاریخ اسلام

هر امت و ملتی دارای تاریخ مخصوص به خود بوده است و هر کدام از این تاریخ ها، دارای مبدأ معینی بوده اند. اعراب پیش از اسلام، عام الفیل(سال حمله ابرهه با سپاه فیل به مکه و سال میلاد پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ را مبدأ تاریخ خود برگزیده بودند اما پس از اسلام، آن مبدأ منسوخ شد؛ زیرا در آن روز در میان مردم اثری از اسلام و دین و ایمان نبود و همین طور «روز مبعث» نیز مبدأ تاریخ اسلام قرار نگرفت؛ زیرا در روز مبعث، شمار مسلمانان از 3 نفر تجاوز نمی کرد ولی روز هجرت پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ که به دنبال آن، مسلمانان، حکومت مستقلی را در مدینه تشکیل دادند و از آوارگی و پراکندگی به در آمدند، روزی تاریخی برای اسلام و مسلمانان به شمار می رفت و نوعی پیروزی برای آن به حساب می آمد. از این رو، روز هجرت روز مبدأ تاریخ اسلام قرار گرفت. پیامبر گرامی اسلام، شخصا، تاریخ هجری را پایه گذاری کرد و واقعه هجرت را مبدأ آن قرار داد. بر این اساس، آنچه میان مورخان مشهور است که عُمَر، به اشاره و تصویب حضرت علی ـ علیه السلام ـ هجرت پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ را سر آغاز تاریخ اسلام قرار داد، صحیح نیست؛ زیرا با دقت در نامه های پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ (که قسمت اعظم آنها در متون تاریخی و کتابهای حدیثی موجود است) و دیگر اسناد و مدارک، به روشنی ثابت می شود که پیامبر اسلام ـ صلی اللّه علیه وآله ـ شخصا، هجرت خویش از مکه به مدینه را مبدأ تاریخ مسلمانان قرار داد و نامه ها و مکاتبات خود با سران قبیله ها را بر طبق آن مورخ ساخت.

در این جا به چند نامه و مدرک در اثبات این سخن استناد می کنیم:

1. «سلمان» از پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ درخواست کرد که وصیت و سفارش آموزنده ای برای او و برادرش و خاندانش بنویسد، پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ املاء کرد و علی ـ علیه السلام ـ آن را نوشت. در پایان این پندنامه چنین آمده است:

«و کتب علی بن ابی طالب بأمر رسول الله فی رجب سنة تسع من الهجرة.»

«این را علی بن ابی طالب به امر رسول خدا در ماه رجب در سال نهم هجرت نوشت.»

2. در پایان صلح نامه ای که امام علی ـ علیه السلام ـ به املای پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ برای مسیحیان نجران نوشت، چنین آمده است:

«و امر علیا أن یکتب فیه انه کتب لخمس من الهجرة.»

«به علی دستور داد تا در آن بنویسد که این صلح نامه در سال پنجم هجرت نوشته شده است.»

3. محدثان اسلامی نقل کرده اند که پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ به «ام سلمه» فرمود:

«فرزندم حسین در شصتمین سال از هجرت من کشته می شود.»

مواردی که ذکر شد حاکی از آن است که پیامبر ارجمند اسلام از نخستین روز، تکلیف تاریخ اسلامی را روشن کرده و آغاز هجرت را مبدء تاریخ اسلام قرار داده است.

بخش سوم: هجرت در زلال وحی

«هجرت» به مفهوم عام، در قرآن، در آیات متعددی مورد اشاره قرار گرفته است که بخشی از این آیات به طور خاص به «هجرت پیامبر اعظم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ» اشاره دارد. در اینجا به سه آیه از این دست آیات اشاره می کنیم و پیام های آنها را مرور می کنیم.

آیه اول:

«[یاد کن] هنگامی را که کافران درباره تو نیرنگ می کردند تا تو را به بند کشند یا بکشند یا [از مکه [اخراج کنند و نیرنگ می زدند و خدا تدبیر می کرد و خدا بهترین تدبیر کنندگان است.»

این آیه، چنان که پیشتر اشاره شد به آغاز هجرت و توطئه کافران در مورد زندانی کردن یا به قتل رساندن و یا تبعید پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ اشاره دارد که در این واقعه، جبرئیل امین پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ را از این نقشه آگاه کرد و پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ شبانه مکه را ترک کرد و در غار ثور پنهان شد و هنگامی که مشرکان تا غار ثور رد پای پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ را شناسایی کردند ولی با تارتنیده شده عنکبوت بر دهانه غار مواجه شدند، نقشه خود را به طور کامل نقش بر آب دیدند.

پیام آیه

1. خطرهایی را که خدا از شما دور کرده است به یاد آورید تا آرامش و قوت قلب بگیرید.«و اذ یمکربک...»؛

2. مشکلات پیامبران، افزون بر لجاجت و عناد مشرکان، تهدیدها و توطئه های فراوان آنان بوده است. «واذ یمکر»؛

3. زندان و ترور و تبعید، ابزار دست جباران تاریخ برای مقابله با حق است؛

4.تمامی اندیشه های انسان ها زیر نظر خداست. «و یمکرون و یمکرالله»؛

5. خداوند هر جا لازم باشد، اولیای خود را از توطئه ها آگاه می کند. در حادثه مورد بحث، طرحی را که مشرکان می خواستند هیچ کس نفهمد، همه دنیا از طریق این آیه فهمید؛

6. هر کس با حامیان حق نیرنگ کند، خداوند او را به نیرنگی پیچیده گرفتار می کند «و یمکرون و یمکر الله»؛

7. چنان نیست که ابر قدرت ها همواره به اهدافشان برسند؛

8. هر چه طرح و توطئه دشمن قویتر باشد، خداوند با موجود ضعیف تری آن را خنثی می کند ؛ مرگ سلیمان با موریانه ای کشف شد. بلقیس را هدهد دعوت می کند، کلاغ، بنی آدم را آموزش می دهد؛ فیل سواران ابرهه، با ابابیل، و نمرود با پشه نابود می شود و توطئه کافران علیه پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ با تار عنکبوت خنثی می شود.

آیه دوم:

«کسانی که ایمان آورده و هجرت کرده اند و در راه خدا با مال و جان خود جهاد کرده اند و کسانی که (مهاجران را) پناه دادند و یاری کردند، آنان یاران یکدیگرند و کسانی که ایمان آورده اند ولی مهاجرت نکرده اند، هیچ گونه خویشاوندی( دینی) با شما ندارند؛ مگر آن که (در راه خدا) هجرت کنند. اگر در (کار)دین از شما یاری جویند، یاری آنان بر شما(واجب) است، مگر علیه گروهی باشد که میان شما و آنان پیمانی(منعقد شده) است و خدا به آنچه می کنید، بیناست.»

پیام آیه

1. مسلمان بودن و ایمان داشتن بدون تلاش و فداکاری ممکن نیست و مسلمانان صدر اسلام، یا مهاجر بودند یا پناه دهنده به مهاجران ؛ یا جهاد گر بودند یا پشتیبان مجاهدان؛

2. عقیده به تنهایی کافی نیست بلکه هجرت و جهاد و پشتیبانی از مهاجران و مجاهدان نیز لازم است؛

3. جهش وقتی حاصل می شود که مغزها، بازوها، سرمایه ها، قدرت ها و هجرت ها متمرکز شود «آمنوا، هاجروا، جاهدوا، اموالهم»؛

4.در جامعه اسلامی باید میان مهاجران دردمند و مرفه هان هجرت گریز تفاوت باشد. «آمنوا و لم یهاجروا»؛

5. در هجرت، هم به نظام کفر ضربه وارد می شود و هم دین حفظ می شود و نیروی مسلمانان نیز افزایش می یابد.

آیه سوم:

«کسانی که ایمان آورده و هجرت کرده و در راه خدا به جهاد پرداخته اند و کسانی که (مهاجران را) پناه داده و یاری کرده اند، آنان همان مؤمنان واقعی اند؛ برای آنان بخشایش و روزی شایسته ای خواهد بود.»

در این آیه شریفه، مهاجران و پناه دهندگان به آنان، مؤمنان حقیقی خوانده شده اند.

پیام آیه

1. ایمان واقعی در هجرت، جهاد، پناه دادن و یاری کردن مسلمانان رخ می نماید. «هم المؤمنون حقا»؛

2. کارها و از جمله هجرت وقتی ارزشمند است که رنگ خدایی و انگیزه الهی داشته باشد. «فی سبیل الله»؛

3. هجرت و جهاد، عامل بخشایش ها و برکتهای الهی است.

4. اگر انسان به جهت هجرت و جهاد، از رزق اندک بگذرد، به رزق کریم و شایسته الهی می رسد.

بخش چهارم: آموزه های هجرت نبوی

تاریخ زندگی معصومان ـ علیه السلام ـ به خصوص پیامبر اعظم ـ علیه السلام ـ که هجرت تاریخی آن حضرت از مکه به مدینه بخشی از آن است، نباید تنها به عنوان سرگذشتی از آن بزرگواران، مورد مطالعه قرار گیرد بلکه باید به عنوان درس نامه و عبرت نامه ای تلقی شود که در پس هر یک از صفحاتش، پندها و درسهایی آموزنده نهفته است. از این رو، در این بخش به طور بسیار کوتاه و تنها به چند آموزه از آموزه های هجرت نبوی اشاره می کنیم.

1. حفظ دین به بهای هجرت

هنگامی که پیامبر اعظم ـ علیه السلام ـ محیط مکه را با دین و دینداری در تضاد دید، با هجرت از آن به مدینه، دین اسلام و دینداران را از خطر کفر و دین سوزی حفظ کرد. این سیره عملی پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ حاوی این درس است که هر کس در هر کجا اگر دید شرایط و محیط اطرافش به گونه ای شده است که دین و دینداری او را تهدید می کند باید آن محیط را (اگر نمی تواند تغییر دهد) ترک کند، و به محیط امنی پناه برد تا در آنجا دین مداری خود را حفظ کند. این اصل، از آن رو در اسلام مورد تأکید است که اسلام، دینی منطقه ای و محدود به یک مکان یا محیط خاص نیست بلکه آنچه در اسلام اهمیت دارد، حفظ ایمان و ارزشهای دینی است. بر این اساس، ضرورت هجرت از محیط نا امن به محیط های امن، به زمان پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ، اختصاص ندارد بلکه هر کس در چنین شرایطی قرار بگیرد وظیفه اش هجرت است. از این رو، ممکن است در زمان ما، این وظیفه برای کسی، در ضمن هجرت از شهری به شهر دیگر یا از محله ای به محله دیگر و یا در قالب تغییر محل تحصیل یا کار ضرورت بیابد. با توجه به آنچه گفته شد جای بسی تأسف و تعجب است که عده ای از هموطنان، زندگی در کشورهای غربی را که اکنون مهد کفر و فساد و دین ستیزی است، انتخاب می کنند و به زندگی در آن کشورها افتخار هم می کنند. همان طور که هجرت در راه خدا و برای تقویت دین و دستیابی به محیطی مناسب برای تقرب به خدا ارزشمند است هجرت به بلا کفر که کشورهای غربی در زمان ما از مصادیق آن است پس نکوهیده و مذمت شده است و فقهای اسلام این هجرت را گناه کبیره می دانند.

2. جان فشانی در راه حفظ دین

به جان خریدن هر گونه سختی و رنج در راه حفظ دین، از برجسته ترین جنبه های سیره عملی پیامب ـ صلی اللّه علیه وآله ـ است. هجرت پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ که شبانه آغاز شد و به مدت دوازده شبانه روز در مسافتی بیش از چهار صد کیلومتر انجام شد نمونه ای از به جان خریدن سختی هاست؛ چنان که جان فشانی حضرت علی ـ علیه السلام ـ در لیلة المبیت و هجرت آن حضرت از مکه به مدینه پس از پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ نیز نمونه ای دیگر از این سیره عملی در زندگی معصومان ـ علیهم السلام ـ است. پند و درسی که باید از این نمونه های عملی سیره معصومان ـ علیهم السلام ـ گرفت این است که نباید انسانهای دین مدار هنگامی که با سختی های روزگار یا سنگ اندازیها، طعن ها و کنایه ها، کینه توزی ها و تمسخر دین ستیزان و هواپرستان مواجه می شوند، ذره ای عقب نشینی کنند بلکه باید محکم تر از گذشته به ایمان و ارزش های دینی خود ببالند و هرگز از آنها دست بر ندارند.

3. ادای دین و بازگرداندن امانت ها قبل از سفر

پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ قبل از هجرت ـ از آنجا که خود نمی توانست ـ حضرت علی ـ علیه السلام ـ را مأمور کرد تا بدهی های آن حضرت را بپردازد و امانت هایی که در نزد پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ بوده به صاحبانشان برگرداند. این کار پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ در بردارنده این پیام است که امانت و دین،حق الناس است و چون در هر سفری احتمال بازنگشتن وجود دارد هر مسافر باید بیش از سفر نسبت به امانت ها و بدهی هایی که بر عهده دارد، شخصا و یا با گرفتن نایب، اقدام کند.

4. تأمین شخصی هزینه های سفر

بنابر نقل تاریخ، در یکی از شب هایی که حضرت علی ـ علیه السلام ـ در غار ثور خدمت پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ رسید، پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ به علی ـ علیه السلام ـ دستور داد که دو شتر برای آن حضرت و هم سفرش تهیه کند؛ در این هنگام، ابوبکر گفت: من پیش تر دو شتر برای شما و خودم آماده کرده ام. پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ فرمود: من با پرداخت قیمت، آنها را می پذیرم. سپس به علی ـ علیه السلام ـ دستور داد که قیمت شتر را بپردازد. این رفتار پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ اشاره به یک اصل کلی در اخلاق اسلامی دارد و آن این که هیچ کس نباید در حالی که خود توانمند است، سربار کسی شود؛ چنان که در بعضی روایات معصومان ـ علیهم السلام ـ نیز به این اصل اشاره شده است و از کسی که زحمت خود را به دوش دیگران می اندازد. و به «ملعون» تعبیر شده است.

5. هجرت واقعی، هجرت درونی

هجرت پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ و اصحاب آن حضرت، پیش از آن که جنبه ای بیرونی داشته باشد، جنبه درونی دارد. اگر پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ و یاران آن حضرت در درون خویش از ظلمت به نور، از کفر به ایمان، از شرک به توحید و از بدیها به خوبیها هجرت نکرده بودند، هرگز در عالم بیرون، قادر نبودند به چنین هجرتی الهی دست بزنند. از این رو، هجرت واقعی، «هجرت درونی» است و انسان مؤمن همواره در حال هجرت است و پیوسته از پستی ها و گناهان به سوی فضیلت ها و پاکی ها مهاجرت می کند.

امیرمؤمنان، علی ـ علیه السلام ـ در این باره می فرمایند:

«بعضی می گویند هجرت کرده ایم در حالی که هجرت واقعی نکرده اند؛ مهاجران واقعی آنها هستند که از گناهان هجرت می کنند و مرتکب آنها نمیشوند.»

خداوند متعالی در قرآن می فرماید:

«والرجز فاهجر»

«از پلیدی ها هجرت کن»

کلمات کلیدی
پیامبر  |  دین  |  مکه  |  هجرت  |  پیامبر اکرم  |  مدینه  |  صلی الله علیه وآله  |  پیامبر اعظم  |  هجرت پیامبر اعظم  | 
لینک کوتاه :