×

ابراهیم بن شبیه اصفهانی

یکی ازیاران امام جواد و امام هادی(ع) شخصیتی به نام ابراهیم است. جواد(ع)، از او این گونه یاد کرده است:«ابراهیم شیبه الاصفهانی مولی بنی اسد و اصله برقی هم در کتاب خود، ابراهیم را از یاران حضرت جواد(ع)، دانسته است. این باور است که چون شخصیت جلیل القدری چون احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی از او احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی از جمله یاران با عظمت حضرت رضا(ع) بود و در اصطلاح از ابراهیم کسی مثل احمد بن محمد بن ابی نصر روایت نقل کرده و همین نشانه موثق بودن ظاهراً ابراهیم فقط از محضر امام جواد و امام هادی(ع) روایت و حدیث نقل کرده است. امام هادی(ع) هم وجود داشت و این بزرگوار همانند پدران گرامی خود، با تمام توان خود 1. احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی از ابراهیم شیبه نقل کرده است که او گوید: به ابو 2. احمد بن محمد بن ابی نصر گوید: ابراهیم بن شیبه نامه ای به این مضمون به امام علی بن حسکه باور داشت که امام هادی(ع)، خدا و خالق و مدبر هستی است و خود ابن آن گاه آن حجت خدا فرمود: از حضرت علی بن ابی طالب نقل شده است که اگر فرزند صلبی نجاشی می گوید: ایوب بن نوح افزون بر اینکه از گروه یاران این امامان بود، سمت ایوب بن نوح بی تردید تا سال 260ق زنده بوده است، اما اینکه بعد از این تاریخ در چه گفت: من از امام جواد(ع) این روایت را شنیدم و سپس «از این گروه است: ایوب بن نوح».

چکیده ماشینی


تعداد بازدید : 2373     تاریخ درج : 1390/08/08

161

یکی ازیاران امام جواد و امام هادی(ع) شخصیتی به نام ابراهیم است. وی فرزند شیبه اصفهانی و اصالتاً کاشانی است. شیخ طوسی در کتاب خود ضمن برشماری اصحاب حضرت جواد(ع)، از او این گونه یاد کرده است:«ابراهیم شیبه الاصفهانی مولی بنی اسد و اصله من قاشان؛ [1] ابراهیم شیبة اصفهانی ـ که در اصل از کاشان بوده ـ تحت حمایت طایفه بنی اسد قرار داشت».

همچنین طوسی او را در شمار یاران حضرت هادی(ع) آورده است.[2]

برقی هم در کتاب خود، ابراهیم را از یاران حضرت جواد(ع)، دانسته است.[3]

ابراهیم در نظر اندیشمندان

عده ای از رجال شناسان نظیر شیخ طوسی و برقی، ابراهیم را ستایش یا مذمتی نکرده و به اصطلاح او را «مهمل» گذارده اند، اما جمعی از پژوهشگران و رجال شناسان عصرهای اخیر با توجه به نشانه هایی، به تعریف و تمجید وی دست زده اند. علامه وحید بهبهانی بر این باور است که چون شخصیت جلیل القدری چون احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی از او حدیث نقل کرده، می توان استنباط کرد که ابراهیم فردی موثق و مورد اطمینان بوده است.[4]

علامه سید محسن امین عاملی روایت احمد از ابراهیم را، علامت اطمینان و اعتماد احمد بزنطی به او دانسته است.[5]

احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی از جمله یاران با عظمت حضرت رضا(ع) بود و در اصطلاح جزء «اصحاب اجماع» به شمار می اید.[6] برخی از رجالیون معتقدند که اگر در سند روایتی، یکی از اصحاب اجماع باشد و سند حدیث تا اصحاب اجماع مشکل نداشته باشد، ما بعد آنها احتیاج به بررسی رجال ندارد؛ زیرا اصحاب اجماع از افراد غیر موثق روایت نقل نمی کردند و چون بزنطی از ابراهیم شیبه روایت نقل کرده، معلوم می شود او را فرد مطمئنی می دانسته است.[7]

علامه بهبهانی در این باره می گوید: «روی عنه احمد بن ابی نصر و فیه اشعار بوثاقته؛ از ابراهیم کسی مثل احمد بن محمد بن ابی نصر روایت نقل کرده و همین نشانه موثق بودن ابراهیم است».[8]

مامقانی هم در مورد این شخصیت با توجه به مکاتبه ای که او با حضرت هادی(ع) داشته، گوید: «فیه دلالة علی دیانة الرجل و غایة احتیاطه فی الدین و منه یستشمّ حسنه؛[9] یعنی این مطلب از دین مداری و نهایت احتیاط ابراهیم در مذهب، حکایت می کند و از آن نیکو بودن او استشمام می شود».

شیخ علی نمازی هم با اشاره به این نامه نگاری گوید: لإبراهیم ... مکاتبة ... تدل علی دیانته و احتیاطه فی الدین؛[10] او دارای نامه ای است که بر دیانت و احتیاطش در دین دلالت دارد».

راویان از ابراهیم

از ابراهیم بن شیبه ظاهراً فقط دو نفر روایت نقل کرده اند. البته منظور تعدادی است که نگارنده در تحقیق خود به آنها دست یافت. آن دو عبارت اند از: 1.احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی؛2. موسی بن جعفر بن وهب.[11] بنابراین ابراهیم دو شاگرد داشته که یکی از آنها جزء اصحاب اجماع و بسیار جلیل القدر است.

اساتید ابراهیم

ظاهراً ابراهیم فقط از محضر امام جواد و امام هادی(ع) روایت و حدیث نقل کرده است. البته مطالبی که او از آن دو بزرگوار آورده، بسیار اندک است. شاید علتش این بوده که کمتر به محضر آنان حاضر می شده و این احتمالاً ناشی از بعد مسافتی بوده که میان او و ائمه زمان وی وجود داشته. به هر حال، ابراهیم از حضرت جواد(ع) فقط دو روایت به سینه سپرد و گزارش داد و از حضرت هادی(ع) تنها یک روایت. برخی معتقدند که ابراهیم تنها از حضرت جواد(ع) روایت و گزارش حکایت کرده است.[12]

ما معتقدیم علت اینکه شرح حال بسیاری از راویان شیعه دارای ابهامات فراوانی است، جوّ خفقان آلودی است که در عصر اموی و عباسی بر آنان حاکم بود. حکام ستمگر وقت به شدت با شیعیان و حتی پیشوایان آنان مبارزه می کردند و در پی از بین بردن آل پیامبر(ص) و دوستدارانشان بودند. به همین جهت، چون طیف وسیعی از تاریخ نگاران و سیره نویسان وابسته به دربار اموی و عباسی بودند، در نوشتن شرح حال شیعیان و رهبرانشان اهتمام نداشتند و یا کمتر در این زمینه کوشش می کردند. ابهامات مزبور حتی در مورد وابستگان نزدیک اهل بیت(ع) و حتی خود آنها هم به چشم می خورد.[13]

جریا ن های فکری انحرافی

همواره در اعصاری که ائمه هدی(ع) زندگی می کردند، گروه ها و دسته هایی وجود داشتند که در رویارویی با مرام و مسلک اهل بیت، گام برمی داشتند و اسباب و علل گمراهی مردم را فراهم می ساختند. به طور مسلم، بسیاری از این گروه ها ساخته و پرداخته کارگزاران حکومت های ستمگر وقت بودند و هدف آنها مقابله با حرکت اصیل تشیع و مشغول ساختن رهبری شیعه به نحله های بی اصل و بنیان و آلوده به انحراف و کفر و شرک بود تا غاصبان حکومت بتوانند راحت تر ترک تازی کنند. از سوی دیگر، آنان در صدد بودند با ایجاد شبهه و تردید در مبانی فکری شیعه، برتری عقیدتی اهل بیت را به چالش بکشند و ائمه هدی را در نظر و نگاه عامه، بی ارزش جلوه دهند. هدف دیگر سیاست بازان اموی و عباسی موجه جلوه دادن ستمگری های خلفای حکومت گر و کم رنگ یا بی رنگ کردن رسوایی های فکری و اخلاقی و فسادهایی بود که سراپای وجودشان را فراگرفته بود. حربه جعل حدیث هم که در جهت تطهیر خلفای ستمگر از پلیدی ها و زدودن قداست و نورانیت از ساحت اهل بیت در سایه احادیث سهو و نسیان و نسبت دادن شماری از گناهان و آلودگی ها به دامان مطهر آنان بود ـ سمت و سویش در این محور قرار داشت. البته دنیاپرستی و پیروی از هواهای نفسانی و ضعف ایمان و عدم بهره گیری از یاران درجه اول و خصوصاً اصحاب سرّ ائمه و بالاخص اهل بیت(ع)ـ چه از روی عمد و اختیار و چه به سبب موانعی که حاکمان جابر برای هواداران ائمه یا افرادی که در پی یافتن حقیقت بودند ـ از عوامل دیگری است که می توانست زمینه ظهور و بروز فرقه های انحرافی را فراهم سازد.

بنابراین نمی توان گفت که در پیدایش گروه های مخالف ائمه ـ در اصول یا فروع یا هر دو ـ فقط سلطه حاکمه دخالت داشته است. به هر حال، جریان های فکری ضد شیعی در عصر امام هادی(ع) هم وجود داشت و این بزرگوار همانند پدران گرامی خود، با تمام توان خود به مبارزه با آنها پرداختند و از افرادی که در این زمینه می توانستند به انتشار فکر اصیل شیعه دست بزنند، بهره می جستند. بدین ترتیب، نشر مبانی امامیه و برطرف ساختن شبهه ها، مهم ترین دغدغه اهل بیت عصمت و طهارت در طول حیات نورانی آنان در بیش از دو قرن بود. در واقع تمامی آن فرزانگان برای تثبیت موانع عقیدتی خود، فدا شدند و ردای شهادت به تن کردند.

در نامه ای که ابراهیم به امام هادی(ع) نگاشته، به اوضاع اسفباری که برخی منحرفان رقم زده بودند، اشاره شده است. این نامه را در ادامه ذکر خواهیم کرد.

روایت های ابراهیم بن شیبه

از روایت های ابراهیم شیبه چندان اطلاعی در دست نیست. آنچه می دانیم، سه روایت و گزارش است که در جوامع شیعی ذکر شده است و اینک به نقل آنها می پردازیم:

1. احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی از ابراهیم شیبه نقل کرده است که او گوید: به ابو جعفر(امام جواد)(ع) نامه نوشته، در مورد کامل خواندن نماز در حرمین ـ یعنی مسجد الحرام و مسجد النبی ـ پرسش کردم. امام(ع) در پاسخ مرقوم فرمودند:

«کان رسول الله(ص) یحب اکثار الصلاة فی حرمین. فاکثر فیها و اتم؛[14] پیامبر(ص) به فراوانی نماز در حرمین علاقه مند بودند. پس در آن دو مکان، نماز زیاد بخوان و کامل به جا آور».

مرحوم مجلسی بعد از ذکر این روایت گوید: ظاهر دستور امام(ع)، واجب بودن اتمام در این دو محل است. ظاهر سخن سید مرتضی هم وجوب اتمام در همه مواضع چهارگانه (مسجد الحرام، مسجد النبی، مسجد کوفه و حرم امام حسین(ع)) است، اما مشهور آن است که نمازگزار مختار است قصر یا تمام بخواند و در عین حال تمام خواندن از فضیلت بیشتری برخوردار است.[15]

2. احمد بن محمد بن ابی نصر گوید: ابراهیم بن شیبه نامه ای به این مضمون به امام جواد(ع) نگاشت: نماز پشت سر کسی که ولایت امیرالمؤمنین(ع) را پذیرفته، ولی به جای مسح روی پا، روی کفش مسح می کند، و نیز نماز به امامت کسی که مسح کشیدن را حرام می داند و با این حال، به این عمل مبادرت می ورزد، چگونه است؟

امام(ع) پاسخ فرمودند:

«ان جامعک و ایاهم موضع فلم تجد بدّاً من الصلاة، فأذّن لنفسک و أقم. فان سَبَقَکَ ای القراءة، فسبح؛[16] اگر در جایی با چنین افرادی بودی و مجبور شدی نماز بخوانی، برای خودت اذان و اقامه بگو. اگر امام جماعت در قرائت از تو پیشی گرفت، تسبیح بگو».

توضیح: برخی از مذاهب اهل سنت، مسح روی کفش را در وضو به جای مسح روی پا مجاز می شمرند، ولی پیداست که از نظر شیعه امامیه چنین وضویی باطل است. در ایه ششم سوره مائده به مسح روی پا تأکید شده است و وقتی وضو باطل شود، نماز هم باطل خواهد شد. در روایتی از پیامبرخدا(ص) آمده است: نماز بدون طهارت تحقق پیدا نمی کند. بر این پایه، امام جماعتی که چنین وضویی دارد، طاهر و قابل اقتدا نیست. ولی اگر مسئله تقیه و ترس از دشمن مطرح باشد، انسان بایستی به ظاهر وانمود کند که به چنین امامی اقتدا کرده است. در حدیث مزبور، امام(ع) به ابراهیم می فرماید به ظاهر وانمود کند به امام جماعت مخالفان اهل بیت اقتدا کرده، اما در واقع برای خودش حمد و سوره بخواند و اگر دید که نمی تواند به قرائت امام جماعت برسد، به جای حمد و سوره، سبحان الله بگوید که در وقت ضرورت، کافی و کارساز است.

ابراهیم در آن فضای خفقان آلود عباسی با مشکل دیگری هم مواجه بود و آن اذان و اقامه بود. مخالفان اهل بیت در آن دو شعار اسلامی هم دست برده و جمله هایی از آن را حذف یا دگرگون ساخته بودند؛ مثلاً آنها «حی علی خیر العمل» را به «الصلاة خیر من النوم» (نماز از خوابیدن بهتر است) تغییر دادند.

به همین دلیل، اذان و اقامه مخالفان هم غیر شرعی بود. امام(ع) برای رفع این مشکل، به ابراهیم می فرماید که برای خودش و به طور آهسته اذان و اقامه صحیح بگوید و سپس به خواندن نماز بپردازد.[17]

ناهنجاری های عصر ابراهیم

به دلیل خفقان سیاسی موجود در عصر ائمه، شیعیان و هواداران اهل بیت با مشکلات فراوانی مواجه بودند. این نابسامانی ها در عصر امام جواد و امام هادی(ع) هم فراوان بود. در ذیل به برخی از آنها اشاره می شود.

1. مشکلات اقتصادی

حکام مخالف اهل بیت(ع)، چون هیچ تمایلی به بقای شیعه و رهبرانشان نداشتند، آنان را در تنگناهای شدید مالی قرار می دادند تا هر گونه قدرتی را از پیروان ولایت سلب کنند. این شیوه امویان و عباسیان، هر چند به ظاهر از جمله عوامل مهم برای سلطه جائرانه شان به شمار می آمد، اما در واقع از جمله عوامل زمینه ساز برای رویکرد های مبارزاتی شیعیان بود که باعث می شد طومار ننگین ستمگران در هم پیچیده شود.

2. محصور کردن رهبران شیعه

از معضلات درخور توجه شیعه بلکه مهم ترین مشکل ولایت مداران در عصر های اولیه اسلام، حصار محکمی بود که از طرف خلفای ستمگر وقت پیرامون امامان اهل بیت(ع)[18] کشیده بودند تا آنان نتوانند به نشر و گسترش فرهنگ اصیل خود که اسلام ناب محمدی بود، بپردازند.

3. فرقه های منحرف

غالیان (که قائل به الوهیت امامان بودند)، زیدیه، واقفه و مجسمه (که خداوند را جسم و شبیه انسان می پنداشتند) از جمله فرقه ها و دسته های منحرف عصر امام جواد و امام هادی(ع) بودند و چون در آن عصر، اهل بیت در محدویت فراوانی به سر می بردند و حکام غاصب وقت، تلاش فراوانی را برای مسخ افکار شیعه و روگردان کردن مردم از آنان می کردند، فرقه ها و نحله های بی پایه و اساس و باطل، نضج زیادی گرفتند. بدون تردید عباسیان در پر و بال دادن به این ناهنجاری های فکری ـ فرهنگی، تأثیر فراوان داشتند، بلکه باید گفت یکی از روش های آل عباس برای رویارویی با ائمه هدی(ع) و نابود سازی تبلیغات مذهبی تشیع، تقویت جبهه مخالف بود.

البته امامان و اصحاب بزرگوارشان به طور جدی در حدی که شرایط اجازه می داد ـ با مذاهب و فرقه های گوناگون و بدعت گزاران مبارزه می کردند. برخی از غالیان و افراد منحرف عصر امام هادی(ع) عبارت بودند از:

1. علی بن حسکه قمی؛ 2. قاسم یقطینی؛ 3. حسن بن محمد بن بابای قمی؛ 4. محمد بن نصیر.

علی بن حسکه باور داشت که امام هادی(ع)، خدا و خالق و مدبر هستی است و خود ابن حسکه، خود را پیامبر و فرستاده امام می دانست و می گفت تمامی واجبات اسلامی چون زکات و حج و روزه، از پیروانش ساقط است.

نگرانی از فضای فرهنگی آلوده

در گزارشی که ابراهیم ناقل آن است، به برخی کژروی ها آن عصر اشاره رفته و نام دو تن از سران کفر و الحاد آمده است. ابراهیم گوید: به امام هادی(ع) نامه نگاشته، عرض کردم: فدایت گردم، در گرداگرد ما گروهی هستند که در شناخت فضیلت شما، با سخن های گوناگونی که جان انسان از آنها تنفر دارد و سینه ها را در تنگنا قرار می دهد، با یکدیگر اختلاف دارند و در مورد عقاید و نظریات خود روایاتی نقل می کنند که ما نمی توانیم به صحت و درستی آنها اقرار و اعتراف کنیم؛ زیرا در آنها سخنان بزرگ و غلوّآمیزی است. از سویی، به رد انکارشان هم نمی توانیم دست بزنیم؛ زیرا آن سخنان را به پدران شما نسبت می دهند. از این رو، ما در قبال آنها توقف می کنیم. از جمله سخنان آنها این است که این فرموده خداوند عزوجل )ان الصلاة تنهی عن الفحشاء و المنکر( و )اقیموا الصلاة و آتوا الزکاة( را تأویل کرده، گویند: صلات یعنی مردی به این نام، نه رکوع و سجود، و نیز زکات یعنی همان مرد، نه تعدادی از درهم ها و خارج ساختن مال، و آنها اعمالی از واجبات و سنت ها را که شبیه زکات است و نیز گناهان را تأویل می کنند. اگر صلاح می دانید، به دوستان خود منت گذارده سخنی بفرمایید که از تأویل و گفتار های کفرآمیزی که آنها را به هلاکت و نیستی کشانده، ایمن گردند. متأسفانه کسانی که مطالب مزبور را ادعا می کنند، مدعی اند از جمله اولیا هستند و مردم را به طاعت خود دعوت می کنند؛ از جمله آنها علی بن حسکه و قاسم یقطینی است. نظر شما درباره پذیرفتن عقاید آنان چیست؟

امام(ع) در پاسخ مرقوم فرمودند: «لیس هذا دیننا فاعتزله؛[19] این پندارهای باطل جزء دین ما نیست؛ از آنها کناره گیری کن».

در این گزارش از انحراف و باور های افراطیون و بدعت گذاران و اهل هوی و دوری آنان از طریق اهل بیت عصمت و طهارت و کفر و انکار احکام شریعت سخن به میان آمده است که نشان دهنده وضعیت بسیار ناهنجار و فضای فرهنگی مسموم و آلوده آن عصر است.

از سویی دیگر، این گزارش به ایمان و تقوای ابراهیم شیبه اشاره دارد؛ زیرا ابراهیم نه در آن حد از اعتلای علمی بود تا خود تشخیص دهد که روایات نقل شده از سوی کسانی چون قاسم باطل و جعلی است و نه می توانسته به انکار سخنان منحرفان بپردازد. به عبارت دیگر، تقوای ابراهیم چنین اجازه و جسارتی به او نمی داد. از این رو، برای رفع این معضل فکری تنها به ائمه تمسک جست و از آنان استمداد طلبید تا از هلاکت و گمراهی نجات یابد.

پی نوشت ها

[1] . رجال الطوسی، ص398.

[2] . همان، ص411.

[3] . ر.ک: معجم رجال الحدیث، ج1،ص235.

[4] . ر.ک: تنقیح المقال، ج1، ص20.

[5] . ر.ک: اعیان الشیعه، ج2، ص144.

[6] . ر.ک: تتمة المنتهی، قمی، انتشارات دلیل ما، ص2371.

[7] . ر.ک: اصول علم الرجال (تقریرات بحث ایت الله داوری)، ص389.

[8] . منهج المقال فی تحقیق احوال الرجال، میرزا محمد علی استرآبادی به همراه تعلیقه علامه وحید بهبهانی، ج1، حاشیه ص292.

[9] . تنقیح المقال، ج1، ص20.

[10] . مستدرکات علم رجال الحدیث، ج1، ص157.

[11] . ر.ک: اختیار معرفة الرجال، شیخ طوسی، تصحیح حسن مصطفوی، ص517.

[12] . ر.ک: معجم الرجال الحدیث، ج1، ص236.

[13] . شاید علت یا علت های دیگری هم در این زمینه وجود داشته باشد.

[14] . الاستبصار، شیخ طوسی، تحقیق سید حسن خرسان، ج2، ص330؛ الکافی، تصحیح غفاری، ج4، ص524.

[15] . ر.ک: مرآة العقول.

[16] . تهذیب الاحکام، تحقیق سید حسن خرسان، ج 3، ص276و277.

[17] . ر.ک: الامام الجواد(ع) من المهد الی اللحد، سید محمد کاظم قزوینی ، ص 99و100.

[18] . یکی از تعبیراتی که می توان آن را در مورد همه امامان به کار برد، واژه «مهدی» است. در زیارت جامعه کبیره، آن ذوات نورانی، «المهدیون» نامیده شده اند.

[19] . ر.ک: اختیار معرفة الرجال، ص517و518.

ایوب بن نوح

ابوالحسن ربانی

این نوشتار، به معرفی سیمای تابناک یکی از محدثان بزرگ شیعه می پردازد که رسالت نقل احادیث امامان را بر دوش می کشیده است. درباره تاریخ ولادت او، به طور دقیق نمی توان سخن گفت، ولی از راه شناخت امامانی که او یکی از اصحاب آنان بوده و با توجه به استادان و شاگردانش، می توان گفت که ایوب بن نوح در اواسط سده دوم هجری در شهر تاریخی و محدث پرور کوفه در خانه محدث بزرگ نوح بن درّاج پا به عرصه هستی نهاد. پدرش نام ایوب را برایش برگزید. لقب او نخعی و کنیه اش ابوالحسین است و چون در شهر مزبور ولادت یافت، به کوفی نیز اشتهار دارد.[1]

خاندانی که این نوباوه در آن پرورش یافت و مراحل رشد و ترّقی را سپری کرد، به گونه ای بود که شمیم و عطر ولایت اهل بیت(ع) آن را فرا گرفته و دل و جان این خانواده سرشار از مهر و عشق به امیرالمؤمنین بود.

ایوب در این فضا تنفّس می کرد و بدین سان بود که به سوی آموختن و فراگیری معارف و حقایق ناب اسلام از سرچشمه های زلال آن، که رهبران معصوم(ع) بودند، گرایش یافت و در این مسیر خطیر گام نهاد.

او در موقعیتی (سده دوم و سوم هجری) به مکتب آل البیت تمسک جست که گرایش های فکری عجیب و چالش های فکری و دینی گوناگون در قلمرو جهان اسلام وجود داشت. صاحبان اندیشه های باطل و ناصواب، با آب و تاب فراوان به تبلیغ اندیشه ها و نگرش های خود می پرداختند، ولی او توانست از میان همه راه های انحرافی، راه مستقیم را به یاری امداد های الهی بشناسد و چون شناخت او ژرف و عمیق بود، تا آخرین لحظه از عمر خویش در این راه استقامت ورزید.

خاندان

در این خاندان نام دو شخصیت ارزنده دیگر دیده می شود: یکی، نوح بن درّاج که پدر ایوب است و دیگری، جمیل بن درّاج که برادر نوح است.

نوح بن درّاج چنان که در آغاز نوشتار اشارت شد، پدر ایوب، نوح بن درّاج (یا درّاج) است. درباره او مطلب چندانی نمی دانیم، مگر اینکه از اهل کوفه بوده، و گفته اند که در بازار کوفه شغل ساده (بقالی) داشته است.[2]

دانشمندان رجال گفته اند که نوح بن درّاج از محدثان بزرگ و فقیهان برجسته به شمار می رود که در کوفه و بصره و در آخر عمر در بخش شرقی بغداد ـ در روزگار حاکمیت هارون ـ مسئولیت قضاوت را به عهده داشته است و همان گونه که برخی از چهره های شکوهمند شیعی همچون : علی بن یقطین، عبدالله بن سنان و محمد بن اسماعیل بن بزیع به سبب مصلحت هایی وارد دستگاه حکومت می شدند، نوح بن درّاج نیز با همین انگیزه ها به قضا پرداخت. قضاوت او همواره به حقّ و منطبق بر روایاتی بود که از روش و سیره حضرت امیرمؤمنان به دستش رسیده بود و در این راه، لحظه ای از روش خود عدول نکرد.

نجاشی هنگامی که به معرفی برادر نوح، یعنی جمیل بن درّاج می پردازد، چنین می گوید: نوح بن درّاج یکی از عالمان و محدثان شیعی است، ولی او اعتقاد و باور خویش را به ولایت و مکتب تشیع خیلی آشکار نمی کرد و به تعبیر رساتر او تقیه می کرد.[3]

همچنین نجاشی وقتی که سیمای ایوب را معرفی می کند، می گوید: پدرش در کوفه قضاوت می کرد و آرمان ها و باورهای او درباره ولایت امامان شیعه صحیح و درست بود.[4]

رجال شناس گران قدر، کشی، نیز در این زمینه می نگارد: استادم محمد بن مسعود عیاشی گفت: از استادم ابوجعفر حمدان بن احمد کوفی درباره شأن و جایگاه نوح پرسیدم. پاسخ داد: او یکی از دانشوران فرزانه شیعی و قاضی کوفه بود. به او گفتند: چرا داخل دستگاه عباسیان شدی؟ در پاسخ گفت: من داخل حکومت نشدم و به منصب قضا تن ندادم، مگر اینکه روزی از برادرم جمیل پرسیدم: چرا در مسجد برای نماز حضور پیدا نمی کنی؟ او فرمود: چون من حتی لباس مناسبی که به مسجد بیایم، ندارم.[5]

بخش آخر این روایت که به نقل از یکی از متون کهن رجال است، نشان می دهد تنگی معیشت گریبان گیر گروه زیادی از پیروان اهل بیت بوده است و آنان از روی ناچاری به قضاوت می پرداخته اند.

صاحب اثر گران سنگ معجم رجال الحدیث، نوح بن درّاج را در سلسه محدّثان شیعی با اعتقاد خالص و ناب به خاندان پاک پیامبر اعظم(ص) به شمار آورده است.[6]

برخی از روایات نشان گویایی است از تشیع او و باورش به مکتب اهل بیت و رهپویی در مسیر و خط ولایت علوی؛ چنان که شیخ صدوق در داستان جالب و آموزنده زیر بدان اشاره کرده است:

دشمنان سوگند خورده امام کاظم(ع)، نزد هارون عباسی بر ضدّ آن حضرت دروغ پراکنی می کردند؛ به گونه ای که ترس از دست دادن تاج و تخت سراسر جان تاریک هارون را فراگرفت. بدین سبب، روزی او حضرت موسی بن جعفر(ع) را نزد خود طلبید. در آغاز دیدار رفتار زشت و نامناسبی از هارون سر زد و خشم و کین دیرینه خود را ابراز کرد. او در حالی که سرشار از کین و حسد بود، رو به امام کرد و گفت: چرا شما اهل بیت (فرزندان علی(ع)) ادعا می کنید که از پیامبر(ص) ارث می برید؛ در حالی که با وجود عمو (عباس)، پسر عمو (علی(ع)) از ارث محروم می شود. زمانی که رسول الله(ص) از دنیا رفت، ابوطالب قبلاً از دنیا رخت بر بسته و عباس عموی پیامبر(ص) زنده بود. پس میراث پیامبر باید به عمویش برسد، نه به علی که فرزند ابوطالب است.

امام(ع) در پاسخ فرمود: مرا از پاسخ معاف دار و از مسائل دیگر پرسش کن. هارون گفت: هرگز این را نمی پذیرم، مگر اینکه پاسخ مرا بدهی.

آن گاه آن حجت خدا فرمود: از حضرت علی بن ابی طالب نقل شده است که اگر فرزند صلبی شخص متوفا ـ چه دختر و چه پسر ـ زنده باشند، با وجود آنان کسی از متوفا ارث نمی برد، مگر پدر و مادر و زن و یا شوهر، و با وجود فرزندان علی، برای عمو ارث ثابت نیست. در قرآن ارث بردن عمو با وجود فرزندان، بیان نشده است، بلکه این مطلب ناصواب را ابوبکر و عمو و بنی امیه گفته اند و سخن آنان مبنای صحیحی ندارد و از رسول خدا(ص) در این باره روایتی نرسیده است، اما عالمان فرزانه ای هستند که سخن علی(ع) را قبول دارند و بدین نظر فتوا می دهند و قضاوت می کنند و دیدگاه ابوبکر و عمر و بنی امیه را مردود و باطل می دانند.

آن گاه امام کاظم(ع)، دیدگاه نوح بن درّاج را بیان می کند و می فرماید: نوح در این مسئله برابر با کلام حضرت علی(ع) قضاوت کرده است؛ در حالی که تو (هارون) او را به عنوان قاضی بصره و کوفه منصوب کرده ای.

در اینجا بود که هارون، جمعی از عالمان و قاضیان را مانند ابراهیم المدنی، فضیل بن عیاض، و سفیان ثوری را فراخواند و آنان گواهی دادند که حضرت علی(ع) در این مسئله چنین فرموده است. هارون پرسید: پس چرا شما طبق این نظر قضاوت نمی کنید؟ آنان یک صدا گفتند: ما می ترسیم، ولی نوح بن درّاج ترسی ندارد و انسان شجاعی است.[7]

جمیل بن درّاج

جمیل بن درّاج که برادر نوح بن درّاج و از همین خاندان است، بی تردید او در کمال و بزرگی و وجاهت از پیشگامان نهضت نشر اخبار اهل بیت(ع) است. تمام عالمان بزرگ شیعه، از دیر باز او را یکی پرفضیلت ترین اصحاب اجماع شمرده اند و نام نیک او را بر تارک درخشان حدیث جاودان ساخته اند که در اینجا به بازگویی سخن بلند نجاشی در این زمینه بسنده می شود. وی گفته است: جمیل بن درّاج، ابو علی نخعی، از بزرگان و چهر های موّجه و عالی قدر شیعی است. دو امام بزرگوار، امام صادق(ع) و امام کاظم(ع)، روایت و از محضر زراره، هم بهره مند کسب فیض کرده است. برادرش نوح بن درّاج قاضی هم از اصحاب شیعه است، ولی امرش (اعتقاد و مرام شیعی خود) را پنهان می داشت. جمیل بزرگ تر از برادرش نوح بود و در آخر عمر نابینا شد و در روزگار حیات حضرت رضا(ع)، چشم از جهان فروبست.[8]

ایوب در محضر امامان

اینک به شرح زندگی و حالات ایوب بن نوح باز می گردیم. این راوی ولامقام کوفی، در ان شهر زاده شد و مراحلی از عمر خود را در آنجا سپری کرد و از محضر بزرگان و حدیث شناسان آن سامان بهره برد، ولی گویی از عطش و عشق سرشار به فهمیدن بیشتر و یادگیری آموزه های دینی جز در آستانه مکتب امامان معصوم کاسته نمی شد و چنین بود که با کوشش، تلاش و همراهی توفیق و لطف حق تعالی، شایستگی آن را یافت که محضر چهار تن از پیشوایان بزرگ خاندان عصمت و طهارت را درک کند و توفیق صحابی بودن و وکالت از سوی آنان را از آن خود سازد.

این شیخ طوسی است که در میراث گران بها یش، او را در شمار یاران حضرت رضا(ع) و حضرت جواد(ع)، و حضرت هادی(ع) و حضرت عسکری(ع) به شمار می رود.[9]

نجاشی می گوید: ایوب بن نوح افزون بر اینکه از گروه یاران این امامان بود، سمت وکالت و مسئولیت امور مالی و اخذ وجوهات شرعیه شیعیان را نیز از ناحیه امام هادی و امام عسکری(ع)، عهده دار بود. البته این مسئولیت خطیر، نشانی از جایگاه و قدر و منزلت رفیع ایوب بن نوح است.[10]

استادان

چنان که گفته شد، ایوب بن نوح نزد گروه زیادی از کسانی که عمر خویش را در راه فراگیری این معارف سپری کرده بودند، حضور پیدا کرد و دانش و اندوخته علمی خویش را بسط و توسعه داد. استادان او فراوان اند و ما به ذکر جمعی از برجسته ترین آنان بسنده می کنیم:

1. ابن ابی عمیر، 2. عبدالله بن سنان، 3.عبدالله بن مسکان، 4. حریز بن عبدالله، 5. حسن بن علی الوشاء، 6. حسن بن محبوب، 7. حسین بن عثمان، 8. صفوان بن یحیی 9. علی بن نعمان رازی، 10. محمد بن سنان.[11]

شاگردان

این شاگرد مکتب اهل بیت، بعد از سال ها تلاش و آموختن اخبار خاندان عصمت و طهارت، سرانجام خود استاد مسلّم حدیث گردید و گروهی از جویندگان و تشته کامان دریافت حدیث، گرد شمع وجودش جمع شدند و از شعله دانش و کمال او نور گرفتند. باز به عنوان تکریم و پاسداشت شاگردان او، نام برخی از آنان را ذکر می کنیم:

محمد بن علی بن محبوب قمی،

احمد بن محمد بن خالد برقی قمی،

سعد بن عبد الله قمی،

عبدالله بن جعفر حمیری،

محمّد بن عبدالله بن جعفر حمیری،

حسن بن علی بن فضال،

محمد بن حسن صفّار قمی،

ابان بن عثمان،

علی بن مهزیار اهوازی.[12]

وجاهت

با توجه به آنچه نگاشته شد، تمام دانشوران دانش رجال و زندگینامه نویسان از دیر باز تا روزگار معاصر، ایوب بن نوح را مورد عالی ترین ستایش ها و تکریم ها قرار داده اند و او را به عنوان یکی از برجسته ترین چهره موّجه و موثق به حساب آورده اند. طوسی و نجاشی و حلّی و دیگران نوشته اند که او محدّثی موجّه و بلند مرتبه است.[13]

خصلت های معنوی و انسانی

گاه در میان راویان کسانی دیده می شوند که پس از مدت ها و سالیان زیاد که در مسیر حق و حقیقت و طلب حدیث گام نهاده اند، ناگهان به دلایلی چون طمع ورزی و آزمندی و برای دستیابی به مال و مقام و موقعیت های اجتماعی، دچار انحراف و گرایش های باطل شده اند.

با این همه، بسیاری از این انسان های والا و بزرگ، در حیات فرهنگی و اجتماعی و سیاسی خویش، پاک و پاکیزه زیستند و بدون کمترین انحراف در خطّ روشن ولایت اهل بیت، ثابت و پابرجا ماندند که یکی از آنان، ایوب بن نوح است.

او در امانت داری سرآمد روزگار بود و از این رو، به عنوان نماینده وکیل دو تن از امامان در اخذ وجوهات شرعی معرفی شد:

«کان وکیلاً لأبی الحسن(ع) و أبی محمد(ص) عظیم المنزله عند هما مأموناً».[14]

او در پرواپیشگی و ورع به جایی رسید که در شأن او گفته اند:«کان شدید الورع».

ایوب در دریای پرستش پروردگار غرق می شد و خدایش را پرستش می کرد و در درگاه باری تعالی چندان خاضع و خاشع و فروتن بود که گفته اند: «کانَ کَثیر العباده».

همچنین او در صلاحیت و شایستگی روحی، به مقامی ارتقاء یافت که او را از چهره های صالح و بندگان شایسته حق تعالی شمرده اند: «کان من عباد الله الصالحین؛ او از بندگان صالح خدا بود».[15]

کشی و نجاشی می گویند: گروهی از مخالفان مکتب آل البیت و یاران آنان، به دروغ و تزویر، میان مردم شایع کرده بودند که ایوب بن نوح، چون نمایندگی امور مالی امامان را پذیرفته، مال و منال فراوان و انبوهی را به دست آورده و در نتیجه بعد از مرگش اموال بسیاری به جای خواهد نهاد، ولی هنگامی که او چشم از دنیا فرو بست، بر همگان آشکار شد که تمام حرف و حدیث ها، تهمت های ناجوانمردانه به انسان والا و برجسته ای بوده که در مکتب اهل بیت پرورش یافته است. هنگامی که اموال و دارایی او را بعد از مرگش حساب کردند، تمام آن بیش از 150 دینار نبود و این شاهدی است بر ارزش های عمیقی که ایوب به آنها اعتقاد و باور داشت و هرگز آلوده به زرق و برق و دنیا نشد، با آنکه صد ها هزار دینار از وجوه شرعی در اختیار او بود.[16]

فرزند

اینکه این محدث کوفی ایا فرزند یا فرزندانی داشته است یا نه، در زندگینامه ها بدان اشاره نشده، ولی چون کنیه اش ابوالحسین است، شاید بشود گفت که او فرزندی به نام حسین داشته است (چون اعراب کنیه خود را از نام فرزند اول خود بر می گزینند).

میراث جاودان

ایوب افزون بر آنکه در حوزه تدریس و تعلیم، ده ها روایت را برای شاگردانش القا و بازگو می کرد، اما آثاری هم پدید آورد. در این باره گفته اند: «له کتاب النوادر»،[17] و «له کتاب و روایات، و مسائل عن ابی الحسن الثالث (ع)».[18]

غروب نامعلوم

ایوب بن نوح بی تردید تا سال 260ق زنده بوده است، اما اینکه بعد از این تاریخ در چه سالی و در کدام سرزمینی از این جهان خاکی چشم فرو بسته، هیچ یک معلوم نیست و در زندگینامه ها در هاله ای از ابهام قرار دارد.

گرایش روایتی

آن گونه که پژوهشگران حوزه حدیث گفته اند: از این محدثّ فرزانه، حدود 255 روایت در کتاب های حدیثی شیعی به یادگار مانده است که با یک نگاه ژرف و کوتاه به دست می اید که جهت گیری و گرایش کلی روایات او معطوف به بیان رفتار های عبادی و فردی مکلفان است، مانند احکام نماز، حج، روزه، معاملات، نکاح و طلاق و... . البته چند روایت نیز از او نقل شده که مربوط است به امامت و ثواب و پاداش زیارت امامان معصومه(ع).[19]

دانش امام

ایوب با واسطه از امام صادق(ع) نقل می کند که فرمود:

هر گاه امام و حجت خدا اراده کند حقایقی را بداند، و آن را از عالم ماوراء الطبیعه فراگیرد، خداوند متعال او را مورد عنایت قرار می دهد و معارف و دانش ها را بر قلب و جان او سرازیر می کند.[20]

ثواب زیارت امام رضا(ع)

ابن قولویه قمی از قول حمدان دسوای نقل می کند: روزی به محضر مولایم حضرت امام جواد(ع) تشرّف پیدا کردم و به ایشان عرض کردم: پاداش زائری که مرقد پدرت حضرت رضا علی بن موسی الرضا را در خراسان زیارت کند، چقدر است؟ امام در پاسخ فرمود: کسی که قبر پدرم را زیارت کند، خداوند گناهان حال و گذشته او را خواهد آمرزید. حمدان می گوید: من ایوب بن نوح را ملاقات کردم و گفتم: ای اباالحسین! من از مولا و حجت خدا امام جواد، چنین و چنان شنیدم، ایوب گفت: ایا من به دانش تو بیش از آنچه شنیده ای، نیفزایم؟ گفتم: بله. گفت: من از امام جواد(ع) این روایت را شنیدم و سپس آن حضرت افزود: کسانی که پدرم را زیارت کنند، در روز قیامت برای آنان منبرهایی در مقابل منبر رسول الله نهاده خواهد شد، تا همه از حساب و کتاب قیامت فارغ شوند.

آن گاه حمدان می گوید: من بعد از چندی، ایوب بن نوح را دیدم که به شهر طوس به زیارت حضرت رضا(ع) مشرف شده. تا مرا دید گفت: به زیارت مولایم آمده ام و هدفم به دست آوردن منبری است که امام جواد(ع) فرموده است.[21]

دعا برای امام زمان(عج)

ایوب می گوید: روزی نزد حضرت هادی(ع) بودم که امام عطسه کرد. به آن حضرت عرض داشتم: جانم به فدایت! هنگامی که امام و حجت الله عطسه می کند و ما می شنویم، چگونه باید دعا کنیم؟ فرمود: این گونه دعا کنید: «صلی الله علیکم».[22]

محدث بهشتی

شیخ طوسی در کتاب غیبت، هنگامی که اصحاب شایسته امامان را می شمرد، چنین می نگارد: «از این گروه است: ایوب بن نوح». سپس این داستان را بازگو می کند:

عمرو بن سعید مدائنی می گوید: روزی در نزدیک شهر مدینه ـ صریا ـ نزد امام هادی(ع) بودم که ناگاه ایوب بن نوح نزد آن حضرت آمد. امام ایوب را به دنبال کاری فرستاد و سپس فرمود: ای عمرو! اگر می خواهی مردی از اهل بهشت را بنگری، به سیمای این مرد بنگر.[23]

پی نوشت ها

[1] . رجال برقی، چاپ دانشگاه تهران، سال 1342ش، ص57؛ رجال نجاشی، چاپ داوری قم، ص74، فهرست طوسی، ص49، ش49؛ رجال طوسی، ص410.

[2] . میزان الاعتدال، ج4، ص376؛ تاریخ بغداد، ج13، ص315؛ رجال کشی، ج2، ص521.

[3] . رجال نجاشی، ص92.

[4] . ، همان، ص74،

[5] . رجال کشی، ج2، ص521.

[6] . معجم الرجال الحدیث، ج19، ص179.

[7] . عیون اخبار الرضا(ع)، ، ترجمه علی اکبر غفاری، ج1، ص161؛ بحارالانوار، چاپ مکتبه الاسلامیه، ج48، ص126.

[8] . رجال نجاشی، چاپ جامعه مدرسین، ، ص126.

[9] . رجال طوسی، ص368و398و410

[10] . رجال نجاشی، ص74؛ رجال العلامه الحلی، ص12؛ رجال برقی، ص57؛ معجم رجال الحدیث، ج3، 261.

[11] . معجم رجال الحدیث، ج3،ص 263،

[12] . تنقیح المقال، ج1، ص159؛ معجم الرجال، ج3، ص263؛ قاموس الرجال، ج2، ص144؛ الجامع فی الرجال، ص 292.

[13] . رجال طوسی، ص 368و410؛ فهرست طوسی، ص16؛ رجال نجاشی، ص74؛ نقد الرجال، ص52؛ رجال ابن داود، ص64؛ بهجة الامال، ج2، ص374،

[14] . رجال نجاشی، ص74.

[15] . همان، ص74؛ رجال کشی، ج2، ص841.

[16] . همان، ص74و842،

[17] . نجاشی، ص75؛ الذریعه، ج24، ص374؛ اعیان الشیعه، ج3، ص526؛ لسان المیزان، ج1، ص490؛ مجمع الرجال، ج1، ص112.

[18] . فهرست طوسی، ص16.

[19] . جامع الروایة، ج1، ص112،

[20] . اصول کافی، ج1، ص258.

[21] . کامل الزیارات، باب 101، ص304، ح3، ص305.

[22] . اصول کافی، ج1، ص411، ح1.

[23] . غیبة الطوسی، ص213.

کلمات کلیدی
امام  |  ابراهیم  |  نوح  |  امام جواد  |  ایوب بن نوح  |  امام جواد و امام هادی  |  نوح بن دراج  |  محدث بزرگ نوح بن دراج  | 
لینک کوتاه :