×

عناصر شادی آفرین در فرهنگ ها


تعداد بازدید : 2371     تاریخ درج : 1390/08/08

42

شادی و شادکامی، پدیده ای است که کمابیش در زندگی بیشتر مردم دیده می شود، امّا تمام مردم دنیا، به یک اندازه، شاد نیستند؛ بدین ترتیب که در بعضی از کشورها، میزان شادکامی مردم، نسبت به کشورهای دیگر بیشتر است و برعکس، در بعضی از کشورها، میزان رضایت از زندگی، از حد میانگین جهانی، پایین تر است و میزان خشونت و خودکشی و ناهنجاری های اجتماعی، در سطح بالاتری قرار دارد. این موضوع، در مورد دوره های تاریخی مختلف، در یک منطقه هم صدق می کند، به طوری که در بعضی از دوره های تاریخی، مردم یک منطقه، زندگی شاد و رضایتمندانه ای داشته اند و در دوره های دیگری، این شادکامی، به افسردگی و شکایت از اوضاع و احوال تبدیل شده است. به راستی، این همه تفاوت در رضایتمندی از زندگی، در میان ملّت ها و در دوره های مختلف تاریخی یک ملّت، به دلیل چیست؟

بدون شک، مهم ترین عامل در میزان شادکامی یک ملّت را می توان در فرهنگ آن ملّت جستجو کرد. به طوری که رضایت در زندگی مردمی که فرهنگشان دارای عناصر شادی آفرین بیشتری باشد، بیشتر از مردمی است که فرهنگشان از این عناصر، کمتر بهره دارد؛ امّا این عناصر فرهنگی، کدام ها هستند؟ و میزان اهمّیت هر کدام در ایجاد شادکامی در فرهنگ های مختلف، چه قدر است؟

تعریف فرهنگ

قبل از این که به عناصر شادی آفرین فرهنگ ها بپردازیم، لازم است با مفهوم فرهنگ، ویژگی های آن و عناصر فرهنگی، آشنا شویم.

لغت نامه دهخدا، فرهنگ» را معادل ادب، تربیت، پرورش عقل و خرد، فضل و فضیلت، بزرگی، بزرگواری، دانش و...» دانسته است؛ امّا آنچه در این مقاله مورد نظر ماست، نه معنای لغوی این واژه، بلکه تعریف اصطلاحی فرهنگ (Culture) است که در علوم اجتماعی کاربرد دارد.

از دیدگاه علمی، تعاریف فراوانی از فرهنگ ارائه شده است، به طوری که فقط دو انسان شناس امریکایی به نام های کروبر و کلاکن، در سال 1952م، 164 تعریف از فرهنگ را گرد آوردند.1 امّا شاید این تعریف از هرسکوویتس (1948م)، به معنای عمومی فرهنگ، نزدیک تر باشد که: فرهنگ، بنایی است بیانگر تمامی باورها، رفتارها، دانش ها، ارزش ها و خواسته هایی که شیوه زندگی هر ملّت را باز می نماید... و عبارت است از هر آنچه یک ملّت دارد، هر کاری که می کند و هر آنچه می اندیشد».2 بر اساس یکی از معروف ترین تعریف ها که از سوی یک انسان شناس انگلیسی قرن نوزدهم به نام ادوارد بارنت تایلور (1871م) ارائه شده است: فرهنگ، کلیت در هم تافته ای است شامل: دانش، دین، هنر، قانون، اخلاقیات و هر گونه توانایی و عادتی که آدمی به عنوان عضوی از جامعه، به دست می آورد».3

ویژگی های فرهنگ

با توجّه به پژوهش های انجام شده در حوزه های مختلف علوم اجتماعی (جامعه شناسی و مردم شناسی و...)، یک سری ویژگی های مشترک، برای فرهنگ های مختلف در نظر گرفته شده است که از مهم ترین های آنها می توان به موارد زیر اشاره کرد:

1. فرهنگ، آموختنی و قابل انتقال است: به این معنا که فرهنگ، خصوصیتی غریزی و ذاتی نیست که از راه وراثت، بین نسل ها انتقال پیدا کند؛ بلکه نظامی فکری ـ رفتاری است که پس از زاده شدن انسان، در سراسر زندگی آموخته می شود. بنا بر این، می توان چنین نتیجه گرفت که فرهنگ، همواره از نسلی به نسل دیگر و حتّی از ملّتی به ملّت های دیگر، در حال انتقال و چرخش است.

3. فرهنگ، اجتماعی است: یعنی عادت های فرهنگی، ریشه های اجتماعی دارند و شماری از مردم که در قالب گروه ها و جامعه ها زندگی می کنند، در آن شریک اند. از این رو، به رفتارها و ویژگی های زندگی یک یا چند نفر خاص که جنبه عمومیت پیدا نکرده اند، نمی توان گفت فرهنگ».

5. فرهنگ، معنابخش و هویت ساز است: هر فرهنگی که نتواند از عهده تعیین هدف اعلای زندگی براید، از برآوردن آرمان های عالی حیات نیز ناتوان است. عناصر فرهنگی، تا زمانی که به زندگی افراد یک جامعه، هویت و معنا می بخشند، می توانند پایدار بمانند.

6. فرهنگ، پویاست: فرهنگ ها، بر اساس شرایط و امکانات محیطی و زمانی، دائماً دگرگون می شوند و فراگرد دگرگونی آنها، با تطبیق و سازگاری همراه است.

7. فرهنگ، یگانه ساز است: عناصر هر فرهنگ، گرایش دارند تا با ایجاد اشتراکات در زندگی افراد وابسته به آن فرهنگ، پیکری یکپارچه و به هم بافته و سازگار پدید آورند. در نتیجه، فرهنگ، از عوامل اتّحاد (یگانگی) گروه ها و جوامع، شمرده می شود.

عناصر فرهنگی

اگر ساختار و اجزای تشکیل دهنده فرهنگ ها را عناصر فرهنگی» بنامیم، می توانیم آنها را به سه دسته زیر تقسیم بندی کنیم:

1. عناصر عمومی: رفتارهایی که در میان مردم یک جامعه، مشترک اند و عمومیت دارند.

2. عناصر تخصّصی: رفتارهایی که در میان اعضای گروه های تخصّصی، ظاهر می شوند.

3. عناصر ابداعی: رفتارهای جدیدی که کم کم، از سوی افراد یا گروه هایی در جامعه مطرح می شوند و ممکن است در اینده، به عناصر عمومی یا تخصّصی، تبدیل شوند.

آنچه در بحث رابطه بین فرهنگ» و رضایت از زندگی» مطرح می شود، وابسته به همین عناصر فرهنگی و بویژه عناصر عمومی فرهنگ است که نقش بسیار مهمّی در ایجاد گرایش ها و باورهای مردم در زندگی و شکل دهی به جهان بینی آنها دارد.

عناصر شادی آفرین در فرهنگ ها

اگر عناصر فرهنگی را بر حسب کارکردهایی که دارند، طبقه بندی کنیم، شاهد کارکردهای بسیاری از قبیل: تأمین نیازهای فطری و حیاتی انسان، ایجاد همبستگی و انسجام اجتماعی، ایجاد تحرّک و پویایی اجتماعی، ایجاد هویت فردی و اجتماعی، تعیین نگرش و جهان بینی افراد و گروه ها، شکل دهی به رابطه انسان و محیط پیرامونش و... خواهیم بود که در واقع می توان تفاوت بین زندگی انسان و دیگر حیوانات را بر اساس فرهنگ پذیر بودن بشر و تأثیر کارکردهای فرهنگی بر زندگی او دانست و به عبارتی، انسان را یک حیوان فرهنگی» قلمداد کرد.

همان طور که اشاره شد، یکی از مهم ترین کارکردهای فرهنگ، تعیین نگرش و جهان بینی افراد در زندگی فردی و اجتماعی است. بر این اساس، افراد و گروه ها، راه و روش ویژه ای را در زندگی بر می گزینند، شیوه ارتباط آنها با پدیده های پیرامونشان (مثل گیاهان، حیوانات و حتّی اجسام بی جان) مشخّص می شود و نحوه نگرش آنها به مفاهیم ذهنی و انتزاعی (مانند غم و شادی، خوش بختی و تیره بختی و...) شکل می گیرد. پس این که انسان ها، چگونه به شادی نگاه می کنند و عوامل ایجاد رضایت در زندگی را در چه چیزهایی جستجو می کنند، همگی بسته به نگرش های فرهنگی آنها به این مقوله دارد. روشن است که همه فرهنگ ها، به یک شیوه ، با این مقوله برخورد نمی کنند و هر یک، بنا به زیرساخت های تاریخی، دینی، اجتماعی و سیاسی خود، به نوعی، نگرشی ویژه نسبت به رضایت از زندگی دارند.

در ادامه، به مهم ترین نگرش هایی که در فرهنگ های مختلف، باعث ایجاد شادکامی و رضایت از زندگی افراد می شوند، اشاره می کنیم:

1. اعتقاد به ماوراء الطّبیعه

انسان، موجودی دو ساحتی است که هم دارای جسم (بُعد مادی) است و هم دارای روح (بُعد معنوی). از این رو، از ابتدای آفرینش، همیشه نوعی گرایش به نیروهای معنوی و ماورای طبیعی در انسان، وجود داشته است که ارتباط با آنها، باعث ایجاد نوعی آرامش و آسایش خاطر در انسان می شود. چنین ارتباطی در فرهنگ های ابتدایی، به اشکال مختلفی چون: ستاره پرستی، خورشید پرستی و یا پرستش عناصر طبیعی دیگر آغاز شده و بعدها به توتمیسم (بت پرستی) کشیده است. با افزایش آگاهی ها و توانایی های ذهنی و روحی بشر، این اَشکال ابتدایی ارتباط با ماورا ـ که از طریق رابط های عینی (ستاره، خورشید، بت و...) صورت می گرفته اندـ، جای خود را به مسائل ذهنی و انتزاعی پیچیده تری چون: اسطوره ها و ربّ النّوع های (الهه های) مقدّس ـ که در اسطوره های یونان و ادیان باستانی چون دین زردشت و... می توان نمونه های آنها را مشاهده نمودـ، دادند. با گذشت زمان، تمام نیروهای پراکنده در ربّ النّوع های مختلف، در یک خدای واحد، متمرکز شدند و نوعی ارتباط جدید با ماورا، به نام یگانه پرستی» را پدید آوردند که نمونه های آن را می توان در ادیان توحیدی مشاهده نمود.

آنچه در این میان مورد توجّه است، آرامشی است که انسان از این رهگذر، به دست می آورد. همراه دانستن و در تحت حمایت یک موجود ماورایی قدرتمند بودن، در میان گذاشتن مشکلات و غم و اندوه هایی که یک نفر نمی تواند با دیگران مطرح کند، با نیروهای ماورایی و درخواست کمک برای رفع مشکلات و گرفتاری هایش از آنها؛ ارجاع پدیده ها و مسائلی که از حیطه آگاهی و دانش بشری خارج هستند به قضا و قدرهای ماورایی و...، همه و همه، باعث افزایش عزّت نفس، ایجاد آرامش و به نوعی، آسودگی خاطر در ذهن و روان آدمی می شوند. این مسئله، امروزه بر اساس مشاهدات تجربی نیز به اثبات رسیده است که دین و اعتقاد به ماورا، شادکامی و رضایت از زندگی را در افراد، افزایش می دهد.4

چنین گرایش هایی، گاه آن قدر قوی و نیرومند می شوند که انسان، تمام سختی ها و مشکلات زندگی دنیوی را به جان می خرد تا به رضایت و پاداش آخرتی دست یابد. انسان در این راه، نه تنها هیچ گونه ناراحتی و نارضایتی نمی بیند، بلکه تمام امکانات و حتّی جان خویش را با کمال رضایت، در راه کسب خشنودی نیرو یا نیروهای ماورایی فدا می کند و از این راه، به رضایت و شادکامی ابدی (سعادت) در زندگی می رسد که نمونه این عمل را می توانیم در مفهوم شهادت» در فرهنگ اسلامی، مشاهده کنیم.

2. توجّه به خویشتن (تکریم شخصیت انسانی خویش)

انسان، موجودی است با قابلیت تفکّر، تعقّل، اختیار، مدیریت و تفسیر و تجزیه اطّلاعات و وقایع پیرامون خود، و همین ویژگی های منحصربه فرد، سبب شده اند که جایگاه آدمی، در بین تمام موجودات، در ممتازترین درجه ممکن قرار بگیرد، به گونه ای که توانایی های هیچ موجود دیگری را نمی توان با قابلیت های بشری مقایسه نمود. لذا می توان چنین ادّعا کرد که تمام موجودات، به نوعی، تحت سیطره انسان قرار دارند. این، واقعیتی است که آدمی در طول تاریخ به آن رسیده است و همواره در جهت اثبات آن و تحکیم حاکمیت بلامنازع خود بر جهان، کوشیده است.

از آن جا که کشش به سوی اقتدار و عزّت نفس را می توان به عنوان یکی از نیازهای غریزی بشر نیز جستجو کرد، از این رو، فرهنگ هایی که به این نیاز انسان، بیشتر بها داده اند و میدان را برای به کارگیری قوّه اختیار و بلندپروازی های ذهن نوآور و همیشه ناآرام او فراهم کرده اند، احساس رضایت بیشتری را برای پیروان خود در زندگی به ارمغان می آورند.

مطمئناً رضایت از زندگی در فرهنگی که انسان را برترین و کامل ترینِ موجودات می داند و تمام کائنات را طفیلی او و وسیله ای در اختیار او برای رسیدن به کمال معرّفی می کند و نیز طبیعت را صحنه و جولانگاه اختیار و عقل و احساس و شعور و تفکّر آدمی برای کشف قوانین جدید و گشودن دروازه هایی تازه به سوی لایه های پنهان جهان درون و برون او بر می شمارد، بسیار متفاوت است با رضایت از زندگی در فرهنگی که انسان را گناهکاری معرّفی می کند که به واسطه گناه خویش، از کمال حقیقی خود به دور افتاده است و محکوم به زندگی توأم با رنج و سختی همیشگی، در تبعیدگاهی به نام زمین است.

از این رو، در طول تاریخ، همواره پیروان فرهنگ ها و مکاتبی که برای انسان، ارزشی بالاتر از دیگر موجودات، قائل بوده اند و او را به عنوان موجودی مقتدر و توانا در انجام دادن هر کاری ستوده اند و راه را برای این اقتدار و حاکمیت او باز گذارده اند، شادتر و با رضایت بیشتری از مکاتبی که این گونه به نوع بشر نمی نگریسته اند، زندگی کرده اند. شاید بتوان بزرگ ترین و درخشان ترین دستاوردهای تاریخ بشر را به دوره های فرهنگی ای نسبت داد که باعث افزایش صلابت و عزّت نفس انسان ها شده اند.

3. تشویق به جمع گرایی

انسان نیز مانند موجودات دیگری چون: مورچه، زنبور عسل، موریانه و...، به طور فطری، به زندگی در جمع هم نوعان خود، متمایل است؛ امّا تفاوت اجتماعات انسانی با موجودات دیگر، در این است که موجودات دیگر، تنها برای حفظ حیات و بقای خود (تأمین غذا و حفاظت خود در برابر دشمنان و...)، به جمع گرایی روی می آورند، در حالی که انسان، علاوه بر برآوردن نیازهای زیستی خود در اجتماع، می تواند عواطف و احساسات درونی خود را نسبت به دیگران بروز دهد، با آنها احساس همدردی کند و به طور متقابل، از آنها احساس همدردی ببیند، با آنها گریه کند و بخندد، آنها را تحسین کند و مورد تایید آنها قرار بگیرد، به همنوع و میهن خود عشق بورزد و... . از این رو، زندگی کردن در جمع، به خاطر ارضای احساسات و عواطف آدمی، کمک بسیار زیادی به آرامش درونی و تخلیه هیجانات روحی او می کند و بدین ترتیب، موجبات ایجاد احساس آرامش، شادکامی و رضایت از زندگی را در او فراهم می آورد.

بنا بر این، می توان چنین نتیجه گرفت که فرهنگ هایی که انسان ها را به زندگی در جمع و شرکت در فعّالیت های گروهی (جشن ها و ایین های سنّتی، مراسم عبادی و...) تشویق می کنند، به نوعی، با ایجاد روابط متقابل میان آنها و تشکیل و تقویت پیوندهای مشترک عاطفی، ارزشی، ملی و... در بین آنها ـ که زمینه ساز رفاه مادّی و توسعه و تمدّن اند ـ و نیز با ایجاد انسجام و همبستگی عقیدتی و عاطفی در میان اعضای یک اجتماع، موجب ایجاد آرامش و رفاه خاطر بیشتر آنها می شوند.

چنین فرهنگ هایی، با تشویق افراد به جمع گرایی، به نوعی، باعث هنجارپذیر شدن آنها و حمایت و رعایت از ارزش های حاکم بر جامعه می شوند که این، خود باعث ایجاد همگونی (وحدت) اجتماعی و جلوگیری از تشتّت آرا و نظریات و زد و خوردهای عقیدتی در اجتماع می شود و از سوی دیگر، با ترویج احترام به حقوق دیگران، در واقع، فضای اجتماعی را برای یک زندگی آرام و دلپذیر و به دور از تنش، فراهم می آورند.

4. کنار آمدن با وضع موجود

زندگی در دنیا، هیچ گاه کاملاً مطابق میل آدمی نبوده است؛ چرا که یا نیازهای او را برآورده نمی کند و یا پس از برآوردن آنها، نیازهای جدیدی در انسان شکل می گیرند که برآوردنشان، به مراتب، سخت تر از نیازهای پیشین خواهد بود. به همین جهت است که ارسطو، انسان را حیوانی همیشه ناخرسند» خوانده است.

درست است که افزایش مال و فرزند و برآورده شدن نیازهای غریزی انسان، باعث آسایش خاطر و رفاه او در زندگی خواهند شد، امّا از طرفی، تلاش بیش از اندازه برای کسب بیش از حدّ معمولِ این امکانات، نه تنها آرامش را به زندگی انسان هدیه نمی کند، بلکه باعث ایجاد دردسر و زحمت او نیز خواهد شد.

در عمل، ثابت شده است که پیروان فرهنگ هایی که عناصری چون: هر چه پیش اید، خوش اید» و دنیا محلّ گذر است و جای دلبستگی نیست» را در دل خود جای داده اند، از زندگی خود، بیشتر راضی هستند تا کسانی که تحت سیطره فرهنگ هایی زندگی می کنند که آنها را به کار بیشتر برای کسب سرمایه بیشتر و بهره مندی بی قید و شرط از لذّت های زودگذر تشویق می کنند و به تعبیری، تمام ارزش و هویت انسان را در گرو میزان اعتبار حساب بانکی، مدل های بالاتر ماشین و لباس و خانه و وسایل زندگی و... می دانند. این چنین فرهنگ ها و مکاتبی، نه تنها باعث شادکامی انسان نمی شوند، بلکه از آن جایی که با تقویت سودجویی، فرصت طلبی، تجمّل گرایی و مصرف گرایی، اعتبار بیشتر را در میزان اندوخته حساب بانکی و تعداد ماشین و خانه و... می بینند، انسان را به پوچی، اضطراب، تردید، نومیدی و افسردگی می کشانند.

پی نوشت ها:

1. تعریف ها و مفهوم فرهنگ، ص75.

2. همان، ص51.

3. همان، ص76.

4. ایا دین برای سلامتی شما سودمند است؟، ص70ـ72 و 126ـ127.

منابع:

1. تعریف ها و مفهوم فرهنگ، داریوش آشوری، تهران: آگه، 1383.

2. ایا دین برای سلامتی شما سودمند است؟، هارولد جی.کوینگ، مترجم: بتول نجفی، تهران: پژوهشکده علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1380.

3. عوامل گرایش نوجوان و جوان به فرهنگ بیگانه، فریدون موحّدنیا، قم: مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، 1382.

کلمات کلیدی
انسان  |  زندگی  |  عنصر  |  فرهنگ  |  رضایت  |  شادکامی  |  رضایت از زندگی  |  عنصر شادی‌آفرین در فرهنگ ها  | 
لینک کوتاه :