×

جمعیت متناسب و توسعه

جمعیت و توسعهدر توسعه، وجود دو عامل، بسیار مهم است: یکی منابع و دیگری انسان ها، منابع را در مسیر توسعه به کار گیرند؛ امّا در همین آغاز، برخی گفته اند: جمعیت، مانع توسعه است. مصرف بالا، دیگر منابعی برای توسعه باقی نمی ماند. برخی دیگر نیز گفته اند: جمعیت، عامل توسعه است؛ زیرا توسعه برای جمع بین این دو نظر می توان گفت: اضافه شدن جمعیت، تا صرفاً مصرف کننده منابع اند و در راه توسعه، گامی نمی نهند؛ امّا پس جمعیت، وقتی رخ می دهد که افزایش افراد، توازن بین جمعیت و جمعیت مطلق» هستیم؛ امّا اگر سطح تولید فعلی برای جمیعت کمی جمعیت بیان می کنند: یکی وقتی که منابع، توان لازم را برای تنظیم خود به خودیِ جمعیت: معتقدان به این نظر گفته اند: اگر یکی منابع موجود و دیگری جمعیت که باید بین این دو، تعادل کرد و میزان جمعیت را با مقدار منابع، متناسب ساخت و از این امّا این نگاه، یک نگاه ابتدایی به مسئله جمعیت و منابع، محسوب مصرف گرایی است که از شاخصه های مهم جوامع سرمایه داری و تلاش اند، وقتی دچار مصرف گرایی می شوند، جمعیت خود را اضافه جالبْ این است که بسیاری از جمعیت شناسان، وقتی توسعه باید جمعیت را کنترل کرد، تا با منابع موجود، تناسب یابد. یکی از شاخصه های مطرح شده برای جمعیت مطلوب است. کشور است که بستر را برای یک توسعه آهسته و پیوسته فراهم است و این یعنی تحمّل هزینه های جاری اضافی تر از سوی افراد این جمعیت، یا فرصتی ایده آل برای یک توسعه

چکیده ماشینی


تعداد بازدید : 3339     تاریخ درج : 1390/08/08

24

قرن بیستم، آبستن نظریاتی مختلف در باب توسعه است. درباره این نظریات، میزان اعتبار آنها و پیامدهایشان، سخن، بسیار رفته است. دیگر آن که در توسعه به اموری مختلف توجه کرده اند و رابطه آنها را با توسعه سنجیده اند. از جمله این امور، «جمعیت» است که برنامه ریزان توسعه، اگر شناخت درستی از آن و پیامدهایش آن نداشته باشند، نمی توانند به الگویی مناسب برای توسعه دست یابند. در این باره، مبحث «جمعیت متناسب» را مطرح کرده اند که ما در این مقاله، تلاش می کنیم تصوّری از «جمعیت متناسب» ارائه دهیم؛ امّا پیش از آن به توضیحی درباره ارتباط میان جمعیت و توسعه می پردازیم.

جمعیت و توسعه

در توسعه، وجود دو عامل، بسیار مهم است: یکی منابع و دیگری جمعیت. هیچ توسعه ای رخ نخواهد داد مگر آن که مجموعه ای از انسان ها، منابع را در مسیر توسعه به کار گیرند؛ امّا در همین آغاز، نزاع در گرفته است که جمعیت را «عامل» توسعه بنامیم یا «مانع» آن. برخی گفته اند: جمعیت، مانع توسعه است. توسعه، زمانی رخ می دهد که علاوه بر مصارف اوّلیه، میزانی از منابع و درآمدهای ملّی، جهت مصرف در امور زیربنایی باقی مانده باشد؛ امّا با جمعیت زیاد و مصرف بالا، دیگر منابعی برای توسعه باقی نمی ماند.

برخی دیگر نیز گفته اند: جمعیت، عامل توسعه است؛ زیرا توسعه را همین انسان ها باید به وجود آورند، و از سوی دیگر، همه می دانیم که نیاز، مادرِ اختراع است. تا جمعیتی احساس کمبود نکند، به دنبال چاره اندیشی برای رفع مشکلات خود و به اصطلاح ما به دنبال توسعه نمی رود.

برای جمع بین این دو نظر می توان گفت: اضافه شدن جمعیت، تا زمانی که افراد در سنّ عدم فعالیت هستند (یعنی سنین بین تولّد تا 14 سال پایان تحصیل)، ضدّ توسعه است؛ زیرا چنین شهروندانی صرفاً مصرف کننده منابع اند و در راه توسعه، گامی نمی نهند؛ امّا پس از این دوره، وقتی وارد بازار کار شوند، به عامل توسعه تبدیل می شوند. لکن اگر همچنان غیر فعّال باقی بمانند یا دچار بی کاری پنهان و ... باشند، هنوز ضدّ توسعه اند. با توجه به این توضیحات و این که جمعیت متناسب را لازمه توسعه برشمرده اند، سراغ جمعیت متناسب می رویم تا به تصوّری دقیق تر از آن دست یابیم.

چگونه جمعیّتی متناسب نیست؟

برای درک بهتر از جمعیت متناسب می توان به مفاهیم مقابل آن پرداخت:

جمعیت اضافی: جمعیت متناسب، جمعیت اضافی نیست. اضافه جمعیت، وقتی رخ می دهد که افزایش افراد، توازن بین جمعیت و منابع را به خطر اندازد. این اضافه جمعیت، دو گونه است: گونه اوّل، جایی است که اگر تمام امکانات را نیز بسیج کنیم، باز هم نیازهای همه جمعیت، تأمین نخواهد شد. در این صورت، دچار «اضافه جمعیت مطلق» هستیم؛ امّا اگر سطح تولید فعلی برای جمیعت موجود، ناکافی باشد، ولی منابع، به ما اجازه تولید بیشتر را بدهند، دچار «اضافه جمعیت نسبی» هستیم.

جمعیت کم: جمعیت کم یا کمی جمعیت نیز «جمعیت متناسب» نیست و در واقع، سوی دیگر آن محسوب می شود. دو حالت برای کمی جمعیت بیان می کنند: یکی وقتی که منابع، توان لازم را برای تغذیه جمعیت بیشتر بدون ایجاد بی کاری داشته باشد. دیگری وقتی که جمعیت موجود، برای ایجاد حدّ متناسب بهره وری، کافی نباشد.

در جمعیت متناسب، سخن از شناخت وضعیت مطلوب جمعیت و برنامه ریزی برای رسیدن به آن نقطه است؛ امّا گروهی گفته اند: جمعیت، نیازی به شناخت حدّ متناسب و برنامه ریزی ندارد.

تنظیم خود به خودیِ جمعیت: معتقدان به این نظر گفته اند: اگر جمعیت از حالت تعادل خارج شود، برای تنظیم مجّدد، نیازمند عامل خارجی و دخالت مراکز دوستی و غیرذلک نیست. مکانیزم های خودکاری وجود دارند که جمعیت را دوباره به حالت تعادل باز می گردانند. این نظر، اگر چه تا حدی درست است؛ امّا به این نکته نیز باید توجه داشت که برخی مشکلات اجتماعی، سیر شکل گیری آن، آرام و نامحسوس است و تا به مرحله بحران نرسد، انسان ها درک درستی از آن و عزم جدّی برای رفع آن پیدا نمی کنند.

مشکلات جمعیتی، معمولاً از این گونه اند؛ لذا هر جامعه، نیازمند افرادی است که از قبل، مشکلات آینده را پیش بینی و روش های مقتضی برای رفع آن را پیش نهند. علاوه بر این که افراد، قبل از هر چیز، مسائل را به صورت فردی و بر اساس مصالح شخصی می بینند و نه در شکل اجتماعی آن؛ در حالی که جمعیت، یک امر اجتماعی است، نه فردی.

این مسئله، امروزه در برخی جوامع غربی که با کمیِ جمعیت مواجه اند، دقیقاً مصداق یافته است. در این کشورها اگر چه کارشناسان، نسبت به کمیِ جمعیت، هشدار می دهند و دولت، سیاست های تشویقی و حمایتی در این زمینه اعمال می کند، امّا مردم، بی اعتنا به این هشدارها و سیاست ها، برای فقط رفاه شخصی و یا دستیابی به آن، بر فرزند کمتر، اصرار می ورزند.

تبیین جمعیت متناسب: برای «جمعیت متناسب»، تعاریف متعددی ذکر شده است. این تعاریف، عمدتاً به مسائل اقتصادی پرداخته اند و تنها در برخی از آنها به مسائل اجتماعی هم توجه شده است و در مواردی نیز آن را با شاخص هایش تعریف کرده اند و تقریباً همه تعاریف، «منابع» را تابعی از «جمعیت» در نظر گرفته اند، نه جمعیت را تابعی از منابع. در این نوشتار، بی آن که به ذکر تعاریف بپردازیم، تلاش می کنیم تا «جمعیت متناسب» را به درستی تبیین کنیم.

در نگاه نخست، جمعیت متناسب، با دو «متغیّر» شناخته می شود: یکی منابع موجود و دیگری جمعیت که باید بین این دو، تعادل برقرار کرد و چون منابع موجود بر روی کره زمین، محدود است و افزون بر آن، خارج از اراده ماست، پس باید جمعیت را دستْ کاری کرد و میزان جمعیت را با مقدار منابع، متناسب ساخت و از این طریق، راه توسعه را هموار کرد.

بنابراین، در معادله جمعیت ـ منابع، متغیّر وابسته، همان جمعیت است که باید مقدّرات خود را به دست برنامه ریزان جمعیتی بسپارد؛ امّا این نگاه، یک نگاه ابتدایی به مسئله جمعیت و منابع، محسوب می شود؛ چرا که نه جمعیت را به آسانی می توان کم و زیاد کرد (چنانچه هند نمی تواند از جمعیت خود بکاهد و اروپا نمی تواند بر جمعیت خود بیفزاید) و نه منابع را می توان به نوع طبیعی اش محدود دانست.

منابع بر روی کره زمین، محدود است؛ لکن چه دلیل عقلی، علمی و یا تاریخی بر کمی آن منابع برای بشر می توان ارائه داد؟ آیا اساساً همه منابع، شناخته شده اند؟ برخی معتقدند که با در نظر گرفتن استعدادهای بالقوه ذخایر فراوان زمین، می توان منبع غذایی چهل میلیارد انسان را فراهم آورد. البته استفاده بهینه و معقول و آنچه در اختیار ماست، بحثی دیگر است.

از سوی دیگر، «منابع» در بحث ما به «منابع طبیعی» محدود نمی ماند و لااقل به سه عامل دیگر (مؤثر بر منابع) می توان اشاره داشت:

اول . «اختراعات و ورود تکنولوژی» به یک کشور که امکان تولید هر چه بیشتر و بهتر نیازهای انسان را فراهم می کند. کشاورزی، یک مثال برای آن است. با ورود تکنولوژی به این عرصه و شروع کشت های مکانیزه، محصولات کشاورزی به تولید انبوه می رسند و امکان استفاده از این محصولات برای تعداد بیشتری از انسان ها فراهم می شود.

دوم . عامل دیگر مرتبط با میزان متعادل جمعیت، «فرهنگ و سازمان اجتماعی» هر جامعه است. نمونه آن، فرهنگ مصرف گرایی است که از شاخصه های مهم جوامع سرمایه داری و شبه سرمایه داری است. حتی جوامعی که دارای فرهنگ کار و تلاش اند، وقتی دچار مصرف گرایی می شوند، جمعیت خود را اضافه می بینند.

جالبْ این است که بسیاری از جمعیت شناسان، وقتی مصرف گرایی را می بینند، شاید با نوعی کُرنش در برابر غول سرمایه داری، اعلام می کنند که دچار کمبود منابع هستیم. پس برای توسعه باید جمعیت را کنترل کرد، تا با منابع موجود، تناسب یابد. این راه، اگر چه در جای خود قابل دقت است، امّا به نظر می رسد که تنها راه حلِ موجود نیست. یک راه حل دیگر نیز آن است که انسانِ مدرن، کمی از خودخواهی خود و مصرف گرایی اش بکاهد و حقّ حیات نسل های آتی را از آنها سلب نکند.

البته در جوامع امروزی مغرب زمین، مسئله اضافه جمعیت و کنترل آن مطرح نیست؛ زیرا مردم در چارچوبه سرمایه داری و بر اساس آموزه های آن، به درجه ای از بلوغ فکری رسیده اند که برای ارضای روحیه مصرف گرایی خویش، به فرزنددار شدن، به دلیل هزینه های فراوانش، بی اعتنا شده اند. به همین دلیل، برخی از جوامع غربی با کمبود جمعیت و بویژه با پیری جمعیت مواجه اند و راهی برای حل آن نیافته اند؛ مشکلی که روند توسعه این کشورها را در آینده، با مشکل جدّی مواجه می سازد.

این یک پارادوکس (تناقض) در سرمایه داری است که چون در چرخه «مصرف هر چه بیشتر ـ تولید هر چه بیشتر» سیر می کند، برای باقی ماندن در مسیر توسعه، از یک سو نیازمند جمعیتی فراوان و مصرف کنندگانی مطیع است و از سوی دیگر، وقتی مصرف کنندگانْ طعم مصرف گرایی را چشیدند، حاضر به تولید نسل بیشتر نیستند. در نتیجه، سرمایه داری، عامل پیش برنده خود (یعنی مصرف کنندگان) را از دست می دهد.

برای فرهنگ، به مصرف گرایی مثال زدیم و برای سازمان اجتماعی می توان به نحوه توزیع منابع در سطح جامعه اشاره داشت. یک مکانیزم عادلانه توزیع، امکان برخورداری جمعیت بیشتری از انسان ها را از منابع موجود، فراهم می آورد و برعکس، یک توزیع ناعادلانه، تناسب بین جمعیت و منابع را به هم می زند.

گروه محروم از منابع، به دلیل نداشتن تحصیلات، بهداشت و ... به قدر کافی، نه تنها نمی توانند در مسیر توسعه، فعالیت مثبتی انجام دهند، بلکه ضدّ توسعه می شوند؛ چون از یک سو، توان فعالیت ندارند و از سوی دیگر، هزینه های سنگین درمان و ... را به کشور، تحمیل می کنند.

سوم . «نیروی انسانی» به عنوان سومین عامل، علاوه بر آن که خود، جزئی از جمعیت است، جزئی از منابع نیز قلمداد می شود. انسان های نُخبه، خلّاق، تولیدگر و یا طراح و برنامه ریز، با آثار خود می توانند بر جمعیت، مؤثّر واقع شوند؛ برای مثال، در کشور ما، طرح ضربتی اشتغال، صرف نظر از میزان موفقیت آن، طرحی بود که از سوی یک یا چند نفر از برنامه ریزان، برای ایجاد 000/400 فرصت شغلی، در طیّ یک سال (بیش از آنچه در برنامه پنج ساله سوم در نظر گرفته شده بود)، ارائه شد. این طرح و نمونه های آن، اگر با دقّتْ طراحی و اجرا شوند، با هزینه اندک و از طریق ظرفیت های متروک مانده جامعه، امکان حرکت بیشتر در مسیر توسعه و خدمت رسانی به تعداد فراوانی از جمعیت را فراهم می آورند.

شاید اغراق آمیز نباشد اگر بگویم که جمعیت یک میلیارد و سیصد میلیونی چین را «طرح» و «برنامه»، اداره و تأمین می کند، نه منابع موجود در آن کشور. بسیاری کشورها منابع بیشتری نسبت به چین دارند؛ امّا به مراتبْ سخت تر از پرجمعیت ترین کشور دنیا خود را اداره می کنند.

جمع بندی

بخشی از آنچه گفته شد را در این بیان می توان خلاصه کرد که: «همیشه فقر منابع یا میزان بالای رشد جمعیت نیست که به عدم توازن بین جمعیت و منابع، منجر می شود. چگونگی ساختار اجتماعی، پیشرفت تکنولوژیک، چگونگی سیستم توزیع و سیاست های عمومی، دیگر عواملی هستند که در تعیین توازن بین جمعیت و منابع، نقش دارند».

امّا بخش دیگر سخن، این بود که وقتی در جامعه ای تناسب بین جمعیت و منابع، وجود نداشته باشد، الزاماً نباید سراغ جمعیت رفت و آن را با منابع، تطبیق داد. این تفکر می تواند نوع نگاه محافظه کارانه و توجیه گرانه ای برای وضعیت اجتماعی و اقتصادی موجود باشد؛ بلکه باید منابع را نیز مطابق جمعیت فعلی یا آتی، ساماندهی کرد و یا افزایش داد. اساسا تعبیر رایج «جمعیت متناسب»، یک تعبیر جهت دار و توأم با داوری است. گویا قرار است جمعیت، همیشه با منابع، تناسب یابد و هماهنگ شود؛ چنانچه «منابع متناسب» هم می تواند تعبیری جهت دار تلقّی شود. بنابراین، در یک نگاه، فارغ از داوری های ارزشی ـ اگر این نوع نگاه کردن به قضایا را ممکن یا مطلوب بدانیم ـ باید عنوان مذکور را به «تناسب جمعیت و منابع، تغییر دهیم.

از این سخن که بگذریم، معتقدان به «جمعیّت متناسب» گفته اند که هرگاه رابطه معقولی بین جمعیت فعّال (جمعیت بین 15 تا 64 سال) و جمعیت غیرفعّال (زیر 15 و بالای 64 سال) برقرار شود، جمعیتِ متناسب به وجود می آید.

این سخن، در واقع، اشاره به نسبت وابستگی یا سرباری دارد که یکی از شاخصه های مطرح شده برای جمعیت مطلوب است. اگر نسبت وابستگی در کشوری مساوی با عدد یک باشد، از رشد متناسب جمعیت حکایت دارد و معنایش آن است که هر نفر، بجز خودش، تنها وظیفه تأمین یک نفر دیگر را برعهده دارد.

جوانی جمعیت و توسعه در ایران

نسبت وابستگیِ برابر با عدد یک، بهترین وضعیت برای یک کشور است که بستر را برای یک توسعه آهسته و پیوسته فراهم می کند. نسبت وابستگی برای ایران در سال 1365 (که رشد جمعیت در نقطه اوج خود قرار داشت) 6/1 بود. هر چه این مقدار، بیشتر افزایش یابد، به معنای آن است که جمعیّت افراد در سنّ غیرفعال (زیر 15 و بالا 64 سال) از افراد در سنّ فعالیت (15 ـ 64 سال) بیشتر است و این یعنی تحمّل هزینه های جاری اضافی تر از سوی افراد فعّال کشور و در نتیجه، سخت تر شدن سرمایه گذاری برای توسعه است.

در این جا نکته ای حائز اهمیت وجود دارد. جامعه ای که این هزینه اضافی تر را تحمّل می کند، اگر استراتژی منطقی و بومی توسعه را تعریف کرده باشد و بر آن اساس، این نیروها را آموزش دهد و متناسب با آموزش، شغل های مناسب در اختیارشان قرار دهد، وقتی افراد غیرفعّال، وارد سنّ فعالیت می شوند، لشکر گسترده ای از نیروی کار فعّال در اختیار خواهد داشت، به گونه ای که سرعت توسعه را به شدت افزایش می دهد. جمعیت جوان در کشور ما امروزه همین وضعیت را دارد. این جمعیت، یا فرصتی ایده آل برای یک توسعه سریع است (چیزی که ژاپن پس از جنگ جهانی نیز آن را تجربه کرد) و یا مانعی برای توسعه (اگر همچون زمان تولّد تا چهارده سالگی خود، بخواهند مصرف کننده بمانند).

نکته پایانی

نکته پایانی آن که پس از یک رشد سریع جمعیت در دهه 60 شمسی در کشور ما، به دلیل برنامه ریزی های صورت گرفته و برخی امور دیگر، امروزه نرخ رشد، نسبت به گذشته کاهش یافته است؛ لیکن کاهش نرخ رشد جمعیت، اگر مسیری پیش رونده داشته باشد، پس از مدتی، غیرقابل پیشگیری می شود و یا به سختی فراوان می توان آن را متوقّف کرد. در این صورت، در سی ـ چهل سال آینده، جوانان امروز (که تعداد فراوانی از جمعیت را شامل می شوند)، به دوران پیری می رسند و کشور را دچار یک جمعیت پیر می کنند، بی آن که یک نسل کافی را جایگزین خود ساخته باشند؛ مشکلی که امروزه ژاپنی ها، اروپایی ها و همچنین امریکایی ها با آن مواجه اند و آن را چون سنگی بزرگ بر سر راه توسعه خویش مشاهده می کنند، بی آن که شیوه ای مناسب برای کنار زدن آن یافته باشند.

منابع

1 . درآمدی بر اندیشه ها و نظریه های جمعیت شناسی، احمد کتابی، تهران: سمت، 1377 .

2 . مبانی و مفاهیم جمعیت شناسی، محمدتقی شیخی، تهران: شرکت سهامی انتشار، 1380 .

3 . جمعیت شناسی اقتصادی و اجتماعی و برنامه ریزی نیروی انسانی، امیر آشفته تهرانی، تهران: پرشکوه، 1382 .

4 . مقاله «جمعیت و کیفیت زندگی (1)»، محمد سیدمیرزایی، مجله جمعیت، 1376، شماره 21 ـ 22 .

برای مطالعه بیشتر:

الف . در زمینه جامعه شناسی جمعیت، محمدتقی شیخی، نشر آرام ـ نشر سفید، 1368 .

ب . جمعیت و توسعه (مجموعه مقالات)، حبیب الله زنجانی، تهران: مرکز مطالعات و شهرسازی و معماری ایران، 1371 .

ج . بررسی کاربردی توسعه و اقتصاد در ایران، فریبرز رئیس دانا، تهران: نشر چشمه، 1380، جلد 2 .

کلمات کلیدی
تناسب  |  سن  |  جمعیت  |  توسعه  |  سرمایه‌داری  |  مصرف  |  جمعیت متناسب  |  جمعیت متناسب و توسعه  | 
لینک کوتاه :