×

جوان و رؤیای آینده در گفتگو با دکتر مهرداد افتخار و دکتر محمدعلی عدل پرور

اکثر جوانان ما به نوعی آینده نگرند و برخی نیز بنای ساختمان زندگی خود را به خوبی پایه ریزی کرده اند (گرچه بعضی دیگر، از این موضوع، غفلت می کنند). گزینه هایی چون: انتخاب شغل، انتخاب همسر، انتخاب رشته تحصیلی و سرمایه گذاری اقتصادی برای تشکیل زندگی، در نگاه جوان امروز ما بسیار مهم است. بنابراین، آینده نگری به خودی خود، امری مثبت و ضروری است ؛ امّا باید گفت آفات فراوانی دارد که از آن توسعه و گذار به سوی نقطه مطلوب است)، دغدغه های فراوانی نسبت به آینده خود دارند که مهم ترین آنها عبارت اند از: انتخاب شغل مناسب (و ترجیحا پردرآمد)، انتخاب همسر مناسب (که مؤلّفه توانایی مالی مرد در این انتخاب، مؤثر و سرنوشت ساز است) و دیگر، انتخاب رشته تحصیلی که در آن، غیر از علاقه دانش آموز باید مؤلّفه های دیگری همچنین فرد می تواند وجود آینده را تصمیم گیری های خود در نظر بگیرد و برای رسیدن به یک هدف درازمدت، برنامه ریزی کند. واقعیت، این است که در حال حاضر، یکی از مهم ترین روش های آشنایی و ازدواج دو فرد، یکی از راه حل های این مشکل، توجه جوان به نظر خانواده است. سؤال آخر ما از شما این است که اگر یک جوان بخواهد به فکر آینده اقتصادی خود باشد، چگونه باید برای خود، سرمایه گذاری کند؟اگر سرمایه گذاری های بانکی و یا دیگر سرمایه گذاری ها در دوران نوجوانی و جوانی آغاز شود، به نظر من کار بسیار خوبی است و تلاشی برای اهمیت دادن به آینده است.

چکیده ماشینی


تعداد بازدید : 3594     تاریخ درج : 1390/08/08

64

مرحله جوانی، مقطعی حسّاس و سرنوشت ساز برای آدمی است ؛ زیرا جوان به تازگی استقلال یافته است. زندگی و بارهای آن از دوش خانواده او بر دوش خود جوان آمده است و مهم تر از آن، میانسالی و کهنسالی را در پیش رو دارد. این جوان تازه استقلال یافته، ناگزیر از برنامه ریزی برای آینده خویش است. همین دغدغه، او را فردی آینده نگر می سازد. اکثر جوانان ما به نوعی آینده نگرند و برخی نیز بنای ساختمان زندگی خود را به خوبی پایه ریزی کرده اند (گرچه بعضی دیگر، از این موضوع، غفلت می کنند).

گزینه هایی چون: انتخاب شغل، انتخاب همسر، انتخاب رشته تحصیلی و سرمایه گذاری اقتصادی برای تشکیل زندگی، در نگاه جوان امروز ما بسیار مهم است. شاید هیچ جوانی (چه دختر و چه پسر) نباشد که به این موضوعات نیندیشد. بنابراین، آینده نگری به خودی خود، امری مثبت و ضروری است ؛ امّا باید گفت آفات فراوانی دارد که از آن جمله می توان به این موارد اشاره کرد: تخیلات منفی (خیالپردازی منفعل یا خیالاتی که باعث افت تحصیلی می شود)، بلندپروازی هایی که جوان را از واقعیت ها دور می کند، روی آوردن جوان به بزهکاری برای ساختن زندگی مرفّه و رؤیایی و...

خیال پردازی را هرگز نمی توان از ذهن پویای یک جوان جدا کرد. اساسا قوه تخیل، یکی از بزرگ ترین نعمت هایی است که خدا به بشر عنایت فرموده است. قاطعانه می گوییم اگر همین قوه مبارک و رؤیاساز نبود، بشر به این همه توسعه و پیشرفت علمی ـ صنعتی نایل نمی آمد. امّا همین خیال پردازی در جای خود می تواند برای ما خطرآفرین و مشکل ساز باشد. اصولاً این قوه باید در خدمت جوان درآید و به عبارت دیگر، قوه تخیل باید مَرکبی رام برای حرکت جوان به سوی آینده بهتر باشد. بنابراین، خیال بافی (تخیّل انفعالی و بی اختیار) به گونه ای که سازندگی و تحرّک مثبت برای جوان نداشته باشد، خطر آفرین است. در این نوع از خیال پردازی، جوان به امکانات و واقعیت ها اصلاً توجهی ندارد. در یک بررسی، مشخّص گردید که بسیاری از جوانان، با توجه به اوضاع اقتصادی جامعه ما (که دچار مشکلات فراوانی است و البته در حال توسعه و گذار به سوی نقطه مطلوب است)، دغدغه های فراوانی نسبت به آینده خود دارند که مهم ترین آنها عبارت اند از: انتخاب شغل مناسب (و ترجیحا پردرآمد)، انتخاب همسر مناسب (که مؤلّفه توانایی مالی مرد در این انتخاب، مؤثر و سرنوشت ساز است) و دیگر، انتخاب رشته تحصیلی که در آن، غیر از علاقه دانش آموز باید مؤلّفه های دیگری مانند: استعداد، توانایی و آینده شغلی را نیز در نظر داشت.

گفتگو در یک خلأ مخابراتی

دفترچه تلفن مجله را برمی دارم و شماره تماس دکتر افتخار را یادداشت می کنم. بعد از شنیدن بوق آزاد، شماره گیری می کنم. هیچ صدایی شنیده نمی شود. تلفن های همراه، مشکلات حل نشده فراوانی دارند. چند لحظه بعد، صدای کسی شنیده می شود.

صدا: بلکه این هم از دردسرهای جوانی ما... نه این که کوچک تریم، بزرگ ترها هرچه تصمیم بگیرند، باید عمل کنیم.

با تعجب می گویم:

الو... دکتر مهرداد افتخار... من گزارشگر مجله «حدیث زندگی» هستم.

رضا: سعید! چی شد؟... قاطی کردی؟... .

سعید: نه، من نبودم. صدای کس دیگری بود.

ـ ببخشید. انگار خط رو خط افتاده... من شماره تلفن همراه دکتر افتخار را گرفته بودم.

رضا: همه موبایل ها همین طورند آقای گزارشگر. قطع کن، دوباره بگیر.

ـ آقا رضا! من مقداری از حرف های شما را ـ البته ناخواسته ـ گوش کردم.

رضا: خیالی نیست. شما خبرنگارها غریبه نیستید. برای سعید درد دل می کردم. امروز خواهرم مریض شد. وقتی به دکتر مراجعه کردیم، دکتر گفت: باید استراحت مطلق داشته باشد. اعصاب من به هم ریخت.

ـ چه اتفاقی برای خواهر شما افتاده؟

رضا: خواهرم مشکل روحی دارد. خانواده ما همگی این مشکل را داریم. ما مجبوریم خواسته های مادرمان را قبول کنیم. او دارد خواهرم را مجبور می کند که با خواهرزاده اش ازدواج کند. ولی خواهرم می گوید اصلاً علاقه ای به پسرخاله مان ندارد. به علاوه، آنها از لحاظ تحصیلات با هم اختلاف زیادی دارند. من هم باید ورزش دلخواه مادرم یعنی فوتبال را با ساعت ها بازی و تمرین هفتگی ادامه بدهم. در حالی که آن قدرها هم علاقه به فوتبال ندارم. از همه بدتر رشته تحصیلی من در دانشگاه است که از اول ابتدایی مشخص شده بود: مهندسی کامپیوتر، ترجیحا نرم افزار. مادرم می گوید: الآن پول و آینده حسابی در همین رشته است.

در این لحظه سعید هم به حرف می آید و در جواب رضا می گوید: البته در این مورد، حق با مادر توست. ما باید رشته ای را برای تحصیل انتخاب کنیم که در آینده، مشکلِ پیدا کردنِ شغل نداشته باشیم.

سعید، در ادامه، خطاب به من می گوید: آقای گزارشگر! این مسئله را من هم به رضا گفته ام و بهترین دلیل درستیِ آن، خودِ من هستم. با این که وضعیت درسی خوبی داشتم، با توجه به علاقه ام، رشته تحصیلی ادبیات فارسی را در دانشگاه انتخاب کردم و لیسانس گرفتم. امّا یک سال است که هیچ شغلِ مرتبط با رشته ام پیدا نکردم، تا یک ماه پیش که مجبور شدم مغازه باز کنم.

وقتی از او پرسیدم: برای چه کاری مغازه باز کردی؟ صدای مردانه ای به من سلام کرد. ما همه تعجب کردیم. صدای سعید و رضا نبود. انگار کسی بود که از این فرصت، استفاده کرده بود و می خواست با ما حرف بزند. از او پرسیدم: آقا شما کی آمده ای که ما نفهمیدیم؟

صدا: ببخشید. من بعضی حرف های شما را شنیدم. شماره یک دفتر ازدواج را گرفته بودم که خط رو خط افتاد. او خطاب به رضا گفت: پسرم! مادرِ تو از خودت بیشتر به فکر آینده توست. از این اختلاف ها در هر خانواده ای هست. خود من الآن که پسرم را داماد می کنم، خیلی دلم می خواست با دختر یکی از همکارانم عروسی کند ؛ امّا پسرم کس دیگری را پسندید. او با من به نرمی و با دلیل حرف زد. من هم پذیرفتم. تو هم مطمئن باش می توانی از راه درست با مادرت کنار بیایی.

این جا که رسید، رضا از او تشکر کرد و من هم برای ازدواج پسرش به او تبریک گفتم. بعد، خداحافظی کرد و رفت.

از سعید پرسیدم: سعید! راستی نگفتی چه کار می کنی؟

سعید: شاید باورتان نشود... آرایشگری.

رضا می خندد و می گوید: این که آرایشگرها لیسانس ادبیات داشته باشند، خیلی هم بد نیست. وقتی که سر و صورت مردم را اصلاح می کنند، از آنها با اشعار حافظ و سعدی و نیما و... پذیرایی می کنند. حوصله مردم هم سر نمی رود.

سعید: عجب کنفرانس سه نفره ای شد!

از رضا پرسیدم: شما چرا به رشته کامپیوتر و یا ورزش فوتبال علاقه ندارید؟

رضا: من نمی خواهم وقتم را با غرق شدن در ورزش، تلف کنم. من به هنر و مخصوصا نقاشی علاقه مندم. خیلی دوست دارم کلاس نقاشی بروم. اگر مادرم اجازه بدهد، می خواهم بعدا در دانشگاه هم این رشته هنری را ادامه بدهم. خیلی نقشه ها کشیده ام. بعضی شب ها خواب می بینم که در کلاس نقاشی «ونگوک» مشغول کشیدن یک تابلوی بزرگ نقاشی هستم. تو را به خدا شما در روزنامه ها بنویسید که پدر و مادرها فرزندان را در انتخاب برای آینده خود آزاد بگذارند. البته من قبول دارم که آنها دلسوز ما هستند و حتما هم از تجربه های آنان باید استفاده کنیم...

بعد از چند ثانیه سکوت، دیگر صدای سعید و رضا را نمی شنوم. فقط صدای بوق اشغال می آید. از این که ارتباط قطع شد، ناراحت شدم. این گونه موارد در جامعه ما زیاد پیدا می شود. وقتی آینده نگری فرزندان (از نوع شدید) با آینده نگری بزرگ ترها (باز هم از نوع شدید) تداخل پیدا کند، چاره ای جز روی آوردن به مشاوره با اهل فن نیست.

*

آن روز بالاخره با دکتر افتخار تماس گرفتم و مصاحبه ای با ایشان ترتیب دادم که حاصل آن، گفتگوی زیر است. سؤال و جواب هایی در مورد آینده نگری، انتخاب شغل و انتخاب همسر ؛ مسائلی که از روزگاران قدیم تا زمان ما، برای همه جوانان، مهم و دغدغه ساز بوده است و خواهد بود.

گفتگو با دکتر مهرداد افتخار، روان پزشک و عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران

آقای دکتر! از این که در گفتگوی ما شرکت کردید، متشکرم. برای آغاز گفتگو، لطفا در مورد آینده نگری توضیح دهید. آینده نگری تا چه اندازه با اهمیت است؟

آینده نگری یک فرآیند انتزاعیِ ذهنی است. بر اساس این فرآیند، فرد می تواند ارتباط بین حال و آینده را بفهمد و بداند که اتفاقات مختلف و رفتارهای او در آینده چه آثاری خواهد داشت. همچنین فرد می تواند وجود آینده را تصمیم گیری های خود در نظر بگیرد و برای رسیدن به یک هدف درازمدت، برنامه ریزی کند. بدین ترتیب، فرد آینده نگر، عواقب مثبت و منفی کارهای خود را پیش بینی می کند.

از آن جا که آینده نگری یک فرآیند پیچیده است، کودکان قبل از یازده سال، توانایی درک آن را ندارند و تصوّر آینده به طور پیوسته و متصل با زمان حال، برای آنها ممکن نیست. در بعضی اوقات و شرایط هم آینده نگری فرد، کم تر می شود. به طور مثال، هنگام بروز مشکلات روانی (مثل: بیش فعّالی، ویژگی های تکانشی، اعتیاد و هوش پایین)، آینده نگری کم تر است. در تصمیم گیری هایی که بر اساس نفع آنی و عدم درک عواقب درازمدت صورت می گیرد، آینده نگری وجود ندارد. به عنوان مثال، روی آوردن به اعتیاد بر اساس همین نفع آنی رخ می دهد.

همچنین تصمیم گیری های فوری و همراه با احساسِ عدم کنترل بر رفتار (مثلاً پرخاشگری های تکانشی) مثال دیگری از نبودِ آینده نگری است. اگر در تصمیمات خود و اطرافیان دقت بیشتری کنیم، مشاهده می کنیم که بسیاری از این تصمیم گیری ها، بدون در نظر گرفتن عواقب کار و متکی بر «سود فوری» آن تصمیم است.

وقتی یک جوان در انتخاب همسر خویش دقت می کند، در واقع می خواهد تا پایان عمر خود، زندگی خوب و خوشی برای خود فراهم کند. امّا مشکل، این جاست که جوان به خوبی نمی داند با چه کسی می تواند خوشبخت شود.

پیش بینی این که کدام دو نفر در آینده با هم زندگی خوبی خواهند داشت، کار بسیار مشکلی است. طبق آمار بررسی شده، چند عامل در ایجاد علاقه بین دو نفر مؤثر است. به عنوان مثال، دو نفر که قصد ازدواج با هم دارند، باید تفاوت فرهنگی ـ اجتماعی و اقتصادی کمی با هم داشته باشند و یا تفاوت سنّی زیادی با هم نداشته باشند. همچنین در روابط دو نفر، چند عاملِ: جذابیت فیزیکی، شباهت داشتن، و گذراندن وقت با هم (در کنار هم بودن)، از مهم ترین عواملی هستند که منجر به ایجاد علاقه می شوند. البته با وجود این که عوامل یاد شده در روابط نوجوانان و جوانان نقش مهمی دارند، امّا الزاما باعث تداوم و ثبات در ارتباط نمی شوند.

به علاوه، در روابط قبل از ازدواج، هیجان و علاقه ایجاد شده، بر نحوه درک و تصمیم گیری و تفکر فرد، مؤثر است. در این صورت، عقل، توانایی اندیشیدن آزادانه را ندارد ؛ زیرا از کسی که در عشقْ غوطه ور است، نمی توان انتظار داشت لحظه ای درنگ کند و یا بیندیشد. این نکته برای آگاهی جوانان عزیز بسیار مهمّ است. مانند برخی از کسانی که از رفتارهای همسر خود، شکایت هایی دارند، در حالی که این رفتارها قبل از ازدواج هم وجود داشته است. امّا قبل از ازدواج، این رفتارها برای آنان کم اهمیت بود. علّت این مسئله، برانگیختگی و هیجان در روابط بوده است. امّا بعد از ازدواج که بنا به جبر روابط، هیجان ها فروکش می کند، آن رفتارها اهمیت پیدا می کنند. زمانی که از آنها درباره نحوه تفکر خود درباره این رفتارها در قبل ازدواج می پرسیم، پاسخ هایی نظیر: «فکر نمی کردم اهمیت داشته باشد»، «فکر کردم که می توانم با آن کنار بیایم»، «فکر کردم که می توانم آن را تغییر دهم» دریافت می کنیم. این نوع تفکر، ناشی از در خدمت عشق بودن است و فقط در جهت تداوم رابطه عاشقانه تلاش می کند.

من علاقه قبل از ازدواج و ازدواج های ناشی از این علاقه را زیر سؤال نمی برم. واقعیت، این است که در حال حاضر، یکی از مهم ترین روش های آشنایی و ازدواج دو فرد، همین آشنایی های خودشان است که به دنبال آن، علاقه ایجاد می شود. امّا می خواهم به یک خطری که در ازدواج به این صورت وجود دارد اشاره کنم تا انتخاب ها با دید بازتری صورت گیرد.

یکی از راه حل های این مشکل، توجه جوان به نظر خانواده است. در جامعه ما که جوانان در خانواده ها زندگی می کنند، خانواده، دید بسیار خوبی نسبت به نیازها و ویژگی های جوان خود دارد و چون خانواده ها درگیر روابط هیجانی نشده اند و از بیرون گود به مسئله نگاه می کنند، نظر جامع تری می دهند. از طرفی، برخی از ازدواج های سنّتی هم مشکلات و خطرات بسیار زیادی به دنبال دارد. در این گونه ازدواج ها، طرفین (بخصوص زن) نقش مهمّی در تصمیم گیری برای ازدواج ندارند و دختر و پسر، شناخت کافی و عمیق از طرف مقابل ندارد. آنچه در این ازدواج ها مهم است، تصمیم و پسند بزرگان خانواده است. البته این روش، شاید برای یک جامعه سنّتی مناسب باشد، ولی برای جامعه در حال گذار ما مشکلات فراوانی به دنبال خواهد داشت.

در حال حاضر، ازدواج سنّتی در بسیاری از مناطق کشوری (بخصوص شهرهای بزرگ) به صورت تعدیل شده ای انجام می شود. در این حالت، خانواده ها از ابتدا در جریان روابط دو نفر قرار می گیرند و دو جوان، تحت نظارت خانواده ها، شناخت از یکدیگر را آغاز می کنند. در چنین شرایطی، بین آنها علاقه ایجاد می شود. در حقیقت، ترکیبی از شناخت طرفین از هم و راهنمایی خانواده ها عامل مؤثری برای یک انتخاب آگاهانه و مبتنی بر آینده نگری است.

برخی از والدین دلسوز، مایل اند که در آینده جوان خود، نقش مؤثری داشته باشند و برای خود، وظیفه سنگینی قائل هستند. به نظر شما وظیفه پدر و مادرها در این مورد چیست؟

یکی از وظایف پدر و مادرها، فراهم آوردن زمینه پرورش جنبه های مختلف استعدادهای فرزندان است تا در آینده، امکان انتخاب شغل مناسب و توانایی انجام دادن آن برای جوان وجود داشته باشد. برای مثال، پدر و مادری که فرزندشان را از کودکی در زمینه های ورزشی، هنری (موسیقی، نقاشی و...)، ارتباطات و مهارت های اجتماعی و مطالعه و نوشتن، تشویق کنند و بستر مناسب را برای رشد این استعدادها فراهم آورند، در حقیقت، به فرزند خود، فرصت های بیشتری برای انتخاب شغلِ بهتر داده اند.

آقای دکتر افتخار! جوان مخاطب ما می خواهد بداند بر اساس چه معیارهایی باید شغل مناسب خود را انتخاب کند؟

ملاک های اصلی انتخاب شغل، توانایی، علاقه و امکان دستیابی به آن شغل است که هر سه باید به دقت، مورد توجه قرار گیرد. در جامعه کنونی ما، چند مسئله، انتخاب شغل مناسب را برای جوانان با مشکل مواجه کرده است. یکی از آنها مسئله کنکور است، که در حال حاضر مانند بَختکی بر سر نوجوانان و جوانان ما قرار گرفته است. مسئله رقابت برای قبولی در کنکور، آن چنان اهمیت یافته که مسئله رشته تحصیلی ای که در آن قبول می شوند را تحت الشعاع قرار داده است. در این فضا، مهم، آن است که رتبه بالاتری کسب شود و به گونه ای انتخاب رشته شود که فرد در رشته ای که منزلت اجتماعی بالاتری دارد، قبول شود. این مسئله باعث می شود وقتی جوانْ وارد دانشگاه شد، دیگر انگیزه کافی برای مطالعه و تحقیق نداشته باشد. همچنین کنکور و جوّ التهابی آن و اثرپذیری جوانان و خانواده ها از چنین جوّی، باعث شده تا جوانان، شغل آینده خود را در دانشگاه ببینند و کم تر به حرفه ها و یا رشته هایی که همراه با مهارت و یا هنر است، توجه کنند.

مسئله دیگر در جامعه ما، امکان تغییرات سریع اقتصادی (رشدهای یکشبه و پول دار شدن های سریع و شکست های مالی ناشی از سرمایه گذاری های نامطمئن) زیاد بوده است. در چنین جوّی، همگان به این فکر می افتند که آنها نیز راه های سریع تر رسیدن به پول را جستجو کنند و بنابراین، روش های صحیح و درست زندگی، تحصیل و شغل یابی، جذابیت های خود را از دست می دهد.

سؤال آخر ما از شما این است که اگر یک جوان بخواهد به فکر آینده اقتصادی خود باشد، چگونه باید برای خود، سرمایه گذاری کند؟

اگر سرمایه گذاری های بانکی و یا دیگر سرمایه گذاری ها در دوران نوجوانی و جوانی آغاز شود، به نظر من کار بسیار خوبی است و تلاشی برای اهمیت دادن به آینده است. بعضی از این سرمایه گذاری ها ممکن است پولی باشند ؛ ولی بهتر از آنها، سرمایه گذاری های غیرپولی است که محصول آن در آینده به ثمر خواهد رسید، مانند: تحصیل، حرفه آموزی، یاد گرفتن زبان های خارجی، ورزش و حفظ سلامت برای سنین بالاتر.

از این که وقتتان را در اختیار ما گذاشتید، ممنونم.

من هم از تلاش شما برای آگاهی بخشی به جوان ها تشکّر می کنم. موفّق باشید.

گفتگو با دکتر محمدعلی عدل پرور، روان پزشک، فارغ التحصیل دانشگاه پزشکی وِیَن و دانشگاه علوم پزشکی ایران

یکی از مؤلفه های بسیار مهم در سرنوشت یک جوان، تشکیل زندگی است. اگر یک ازدواج درست و انتخابی صحیح صورت گیرد، آینده خوبی برای جوان، رقم خواهد خورد. آقای دکتر عدل پرور! از دیدگاه شما، چه ازدواجی با دوام تر و بهتر است؟

یک ازدواج مناسب و طبیعی، بستگی به مراحل رشد یک جوان دارد. رشد از بدو تولد و در درون خانواده آغاز می شود. اگر در نوجوانی، رشد جسمی (که بلوغ جسمی است) و رشد روانی (که بلوغ آن در حدود بیست سالگی است)، کامل شود و سپس با عامل مهم توان اقتصادی جمع شود، می توان به ازدواج مناسب، امیدوار بود. بنابراین، سن دختر و پسر، مهم است. زمان ازدواج، الآن در دنیا 25 سال به بالا برای پسران و 20 تا 22 سال به بالا برای دختران است. در این سنین، دوره رشد جوان به صورت طبیعی سپری شده است ؛ ولی در هر صورت، بهترین ازدواج، ازدواجی است که در آن، تناسب فرهنگی باشد و در واقع، فرهنگ های مورد قبول طرفین، به هم نزدیک باشد. آداب و رسوم همدیگر را نیز قبول داشته باشند.

در مجموع، چهار عامل در استحکام ازدواج، مؤثر است. اول، تشابه فرهنگی و دیگری توان اقتصادی خانواده است که به این دو اشاره شد. اگر کلّ نمره یک ازدواج را 100 نمره تعیین کنیم، به هر کدام از این دو عامل، 25 نمره اختصاص می یابد. عامل دیگر، روابط عاطفی است. در صورت تقویت این روابط، حداکثر 25 نمره دیگر به آن اختصاص می یابد و عامل آخر، روابط زناشویی است.

وقتی مسئله فرهنگ را مطرح می کنیم، منظور از آن مذهب و آداب و رسوم است. پس اگر از این نظر، اختلافی بین دو طرف باشد، مثلاً یک مسیحی با یک مسلمان و یا یک اروپایی با یک ایرانی ازدواج کند، چون فرهنگ های مختلفی دارند، باعث می شود 25 درصد، زندگی به خطر بیفتد. مگر این که فرهنگ های همدیگر را بپذیرند و به آن، احترام بگذارند. البته این پذیرش به معنای التزام و قبول عملی و درونی نیست. در رسوم اجتماعی نیز به آداب یکدیگر (مثلاً به جشن های فرهنگ مقابل)، احترام بگذارند. اگرچه باز هم در انتها برای فرزندان، خطرهایی خواهد داشت ؛ زیرا این تضادها یا تفاوت های فرهنگ پدر و مادر، باعث ایجاد حالت دوگانگی در شخصیت فرزند خواهد شد و این اختلاف فرهنگی در روند شخصیت سازی فرزند در آینده تأثیری منفی می گذارد.

از نظر عاطفی هم طرفین باید به هم محبّت داشته باشند. در دوران های گذشته و ازدواج های سنّتی، این دوستی و محبّت بین زن و شوهر، بیشتر بوده به عنوان نمونه، این رابطه بین علمای دینی و همسرانشان، به طور قوی، هنوز هم هست.

مسئله بعد، رابطه زناشویی زوجین است که باید به نحو درستی صورت گیرد.

در صورت اشکال در هر یک از این فاکتورها (عوامل) ، اشکال به سوی عامل دیگر نیز کشیده خواهد شد. حالا اگر فرض کنیم هیچ خانواده ای در جامعه، تمام این فاکتورها را یکجا در خود، جمع نکرده است، ما می گوییم اگر دست کم دو فاکتور (به بالا) موجود باشد، زندگی باید ادامه پیدا کند ؛ یعنی اگر هر عامل، 25 نمره بگیرد، در مصاحبه یا مشاوره با زوجین و نمراتی که خودشان به هر چهار عامل می دهند، اگر زندگی مشترکشان، نمره 1 + 50 را به دست آورد، امکان ادامه زندگی هست.

بنابراین، رشد در خانواده خیلی مهم است، آن هم رشد طبیعی. پسر باید از پدر خود، هویت بگیرد. یک بار در سنین سه تا پنج سالگی و یک بار دیگر در سنین هفت تا هشت سالگی و بار سوم در زمان بلوغ جسمی (نوجوانی) است که هویت فرزند، شکل می گیرد و کامل می شود. در این زمان، هر پسری می فهمد که یک مرد است و متعلق به گروه مردان است و رفتار و گفتار و سلایق او باید مردانه باشد و در دخترها هم به همین ترتیب.

این روزها، همه جا صحبت از تفاهم داشتن یا نداشتن زوج های جوان است. از نگاه شما، این «تفاهم» به چه معناست؟ و چه زمینه هایی دارد؟

البته یکی از مهم ترین عواملی که باعث می شود ازدواج و خانواده مستحکم تر و شیرین تر باشد، درک متقابل زوجین از یکدیگر است. چیزهایی در طبیعت و شخصیت زنان هست که در مردان نیست و به عکس. مثلاً همین تغییرات هورمونی زنان در طول ماه. خانم ها در هر ماه، زمانی که خون ریزی ماهانه شان نزدیک می شود، به علّت اختلالات هرمونی، بدخلق می شوند و این، طبیعی است. در این چند روز، تصمیم گیری خانم ها خوب نیست و مردها باید آنها را درک کنند. همچنین خانم ها نیز باید روحیات آقایان را مثلاً در عزّت طلبی یا فراموش کردن جزئیات زندگی، درک کنند.

مسئله دیگری که یادآوری اش لازم است، احترام گذاشتن هر یک از زوجین به خانواده همسرشان است. وقتی با خانمی ازدواج می کنید، چون این خانم در خانواده دیگری رشد کرده و معیارهای آن خانواده را پذیرفته، نباید به خانواده او بی احترامی کنید و یا رابطه او را با خانواده اش قطع کنید. البته ممکن است از ناحیه خانواده او، دخالت های کوچکی در زندگی شما باشد ؛ ولی در جمع، سود آنها بسیار بیشتر از ضرر آنهاست.

یکی از مسائلی که به نظر من در رشد و بلوغ دختران نوجوان مؤثر است، همین جشن تکلیف است. از بدو کودکی، ما باید به دختران، هویت بدهیم. اگر خانواده ای ناآگاهانه به دختر، رفتار و سلیقه پسرانه را بیاموزد، وقتی وارد گروه همسالان خود در همین جشن تکلیف می شود، «گروه درمانی» می شود. می فهمد که او هم دختر است و باید رفتار دخترانه داشته باشد. پس مثلاً روسری به سر می کند.

آقای دکتر! یکی از مسائلی که جوان با آن درگیر است، تخیلات فراوان است. به نظر شما، خیال پردازی چه نفعی دارد؟

خود تخیّل، تا حدودی آرام بخش است و انسان در هر سنی به تخیل نیازمند است. ولی همه تخیلات هم نباید به واقعیت بپیوندند و خیال پردازی نباید مانع پیشرفت انسان بشود. اگر تخیل، ادامه پیدا کند و به تدریج، غیرمنطقی یا غیر واقع بینانه و یا گناه آلود شود و در روند اجتماعی شدن جوان، اثر منفی بگذارد و خلاصه غیرطبیعی باشد، جوان باید به مشاور یا روان پزشک مراجعه کند.

بنابراین، تخیّل، مشروط بر این که بدون ضرر و راهگشا باشد و باعث افت فکری و تحصیلی جوان نشود و بر روابط اجتماعی او اثر بد نگذارد، ایرادی ندارد ؛ یعنی طبیعی و بلکه آرامش بخش است.

برخی از ما در اوایل جوانی، به مسائل، خیلی آرمانی نگاه می کنیم. آیا آقای دکتر! این نوع نگرش، بد است؟

انسان هنگامی که در مراحل رشد است، به دو مرحله می رسد: یکی مرحله ایدئالیسم (یعنی عالی طلبی و آرمان خواهی) و دیگری مرحله واقع بینی. جوانان ممکن است تا سن 20 یا 25 سالگی، حالت عالی طلبی داشته باشند که این آرمانی فکر کردن جوان، او را دچار مشکلاتی می کند. امّا وقتی که به سن 25 سال رسید، جامعه و واقعیات آن را به خوبی درک می کند و واقع بین می شود و دیگر خیال بافی بی مورد نمی کند. پس، از نوجوان و یا جوانی که هنوز به سن 25 سالگی نرسیده، نباید توقع داشته باشیم که یک سری تفکرات عالی طلبانه نداشته باشند. و نباید آنها را سرزنش کنیم ؛ چرا که این، جز مراحل رشد جوان است و اصلاً مذموم نیست.

پس جوان ما باید واقعیت ها و امکانات موجود خود را هم در نظر بگیرد؟

بله. ما نباید توقع زیادی از دیگران و جامعه خود داشته باشیم. مثلاً از جامعه خود نباید پیشرفت های صنعتی غرب را انتظار داشته باشیم. البته جامعه ما رشد فراوانی داشته است، هم از نظر علمی و هم از نظر سیاسی که این را من هدیه انقلاب می دانم.

در پایان، اگر مطلب خاصی دارید، برای جوانان مخاطب ما بفرمایید.

یک مقدار می خواستم در مورد «عشق» صحبت کنم: عشق به خدا در درجه اوّل و بعد، عشق به پدر و مادر و همسر. ولی عاشق شدن در جوانی، مرتبط با رشد انسان است. شما جوانان احتمالاً در نوجوانی و جوانی، به دفعات، عاشق می شوید و شده اید و بارها در این عشق ها شکست می خورید و خورده اید. این، حکمت خداست که به ما یاد می دهد در این دوران، شکست ها را تجربه کنیم و یاد بگیریم که چگونه از دست بدهیم. چنان که آیه ای از قرآن می گوید (یا دست کم، من منظور قرآن را این طور می فهمم) که مال دنیا و زن و فرزند، هیچ به شما وفا نمی کند. در واقع، خدا می خواهد با این کلمات، ما را به خودش نزدیک کند. هیچ چیز به تو وفا نمی کند. همه از بین می روند. تنها کسی که پشتیبان تو و همیشه دوستدار تو و خواهان کمال توست، من هستم. من را از دست نده و گرنه خودکشی خواهی کرد! و... .

ما در دنیای غرب می بینیم که مثلاً در همین شب اول ژانویه (کریسمس)، اگر تحقیق کنیم، در شهرهای بزرگ، مانند استهکلم، توکیو و... بالاترین رقم خودکشی ها صورت می گیرد ؛ چون خانواده ها متزلزل اند و بی بند و باری در آنها زیاد شده است. انسجام و گرمی خانوادگی ای که باید در شب عید باشد (همچنان که ما ایرانی ها در عید نوروز داریم) در آنها نیست و دوری از خدا و اندیشه معاد، باعث شده که بالاترین آمار خودکشی در پایتخت های غربی دیده شود. خوشبختانه به دلیل این که در دین ما خودکشی گناه کبیره است، مسلمانان از این عمل زشت، نهی شده اند.

خلاصه این که جوانی که بارها از دست دادن ها و شکست های عشقی را تجربه می کند، واکسیناسیون روانی شده است. از دست دادن محبوب، از دست دادن مال، از دست دادن شغل، هر یک در جای خود، واکسیناسیون روانیِ جوان محسوب می شود. اگر ما واکسیناسیون را انجام ندهیم، برای روزی که می خواهیم عزیزان خود را و یا حتی خودمان رااز دست بدهیم \ آماده نخوهیم بود. ژس باید سعی مان این باشد که ا شکستع درس بگیریم و لوتر برویم و هیچ شکستی را به دت خودمان و با عمل خودمان تکرار نکنیم. مهم تر از همه\ باید بژذیریم که در این دنیا مری وجود خواهد داشت و بکوشیم که با آغوش باز به سوی آن برویم؛ زیرا مرگ هم یک نوع زندگی است.

آقای دکتر ! از اینکه در این گفتگو شکرت کردید سپاسگذارم . من هم از شما سپاسگذارم

کلمات کلیدی
ازدواج  |  آینده  |  خانواده  |  دختر  |  جوان  |  جوانی  |  شغل  |  تخیل  | 
لینک کوتاه :