×

دین ومعنویت گرایی

می کند ؛ زیرا عده ای با این توّهم که در غرب جدید نیز یک نوع نهضت دین خواهی و معنویت گرایی شکل گرفته است آن را به فال نیک گرفته، دین از دیدگاه اسلام و منطبق با عقاید دینی مسلمانان است. به عبارت دیگر، معنای این نوع دین گرایی در واقع، گرایش به متفکّران اسلامی، لازم است سیر تحولات دین از منظر متفکران غربی نکته اساسی در تفکر اگوست کنت این است که رشد ذهنی و عقلانیت انسانها در این حد نیز متوقف نمی شود ؛ بلکه نقطه اوج عقلانیت بشری، ظاهر بی روح و بدون احساس را درک کنند و به این واقعیت پی ببرند که دامنگیر خیلی از متفکّران شده است و حاصل آن، تبدیل شدن این گروه فلاسفه و متفکّران دیگری نیز در این زمینه به اظهار نظر پرداخته اند که است که پارسونز (از دیگر جامعه شناسان دین)، راه حل بحرانهای تأیید وجود این گرایش و لزوم تقویت و رشد آن بوده است. دین و معنویّت از منظر غربیاندین از دیدگاه متفکران غربی، وحی و بعث نیست، بلکه انبعاث است ؛ است که هیچ گونه دخالتی از جانب خدای متعال به عنوان امری الهی و هیچ موجودی، ذات ندارد و اگر هم داشته باشد غیر قابل دسترسی است. بنابراین، نیاز به دین در این نظریه یک احساس عمیق و ذاتی نیست ویژگیهای دین جدیدخلاصه اینکه ویژگیهای این دین جدید عبارت است از اینکه:1 . همه چیز در این نوع ادیان، مباح است. دین از دیدگاه اسلام، عبارت است از: مجموعه ای از اعتقادات ویژگیهای این دین نیز

چکیده ماشینی


تعداد بازدید : 3542     تاریخ درج : 1390/08/08

100

مقدّمه

پیش از آنکه به تبیین رابطه دین و معنویت از دیدگاه متفکران غربی و اسلام بپردازیم، لازم است نگاهی گذرا و اجمالی به دیدگاههای صاحب نظران غرب جدید، نسبت به دین و فراز و نشیب دین خواهی و معنویت گرایی داشته باشیم ؛ زیرا خلاصه کردن دین در حوزه رابطه انسان با خداوند و حتی پایین تر از آن، یعنی یک نوع احساس مذهبی صرف بر اثر توجه ماورای طبیعت، بدون هیچ نوع اعتقاد به خداوند، یک پدیده دفعی نبوده است بلکه بر اثر تقابل و حُکم فطرت خداخواهانه انسانها با نوع دیدگاههای ضد دینیِ برخی متفکران از یک طرف و توجیه و تأویل این نوع گرایش اصیل از جانب متفکرانِ نسبتا بی طرف در طول تاریخ غرب جدید، شکل گرفته است. به همین دلیل، بی توجهی نسبت به سیر تحولات نظریه های دین شناسانه، زمینه درک نادرست و تصویر غلطی را نسبت به دین و نهضت دین گرایی در عصر جدید فراهم می کند ؛ زیرا عده ای با این توّهم که در غرب جدید نیز یک نوع نهضت دین خواهی و معنویت گرایی شکل گرفته است آن را به فال نیک گرفته، خیال می کنند که دین و معنویت مورد نظر مردم و متفکران غربی معادل دین از دیدگاه اسلام و منطبق با عقاید دینی مسلمانان است. در حالی که این نوع نگاه، توهّمی بیش نیست.

به تعبیر مرحوم شریعتی، دین خواهی و معنویت گرایی در غرب جدید، بیش از آنکه شبیه دین گرایی در ادیان ابراهیمی و جهان اسلام باشد به الحاد (کفر) و بت پرستی شبیه است ؛ اما الحاد و بت پرستی از نوع مدرن آن. به عبارت دیگر، معنای این نوع دین گرایی در واقع، گرایش به ماورای طبیعت و عالم غیرمحسوس و شکستن حصار تنگ جهان محسوس است، با هر سوژه و موضوع خاص و یا هر وسیله و ابزار ممکن از قبیل شعر و موسیقی و مواد مخدر و... . بنابراین قبل از تبیین دقیق رابطه دین و معنویت از دیدگاه متفکران غرب جدید در عصر حاضر و متفکّران اسلامی، لازم است سیر تحولات دین از منظر متفکران غربی را مورد توجه قرار دهیم.

فراز و نشیب دین و معنویت گرایی از دیدگاه متفکّران

غربی

آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست

عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی.(1)

یکی از تأثیرگذارترین فلاسفه غرب، اگوست کُنت است. مهم ترین عنصر تفکر وی، نفی ماورای طبیعت و موهوم قلمداد کردن داده های فلسفی یا متّکی بر وحی است. به اعتقاد وی، گرایش به ماورای طبیعت و اعتقاد به آموزه های متکّی بر وحی، نمود عصر ابتدایی و اولیّه تمدّن بشری و جلوه بازگشت به سالهای اولیه زندگی و آرزوی زندگی در دوره خردسالی و طفولیّت هر فرد است.

دوره ابتداییِ زندگی هر فرد، آمیخته با اوهام و خیالات و تفکّر خلاّقانه و آزاد است. امیال و خواسته های کودکی، بدون هیچ آلایشی و عاری از هرگونه سانسور و کنترل درونی، به صورت طبیعی شکل می گیرند و با صداقت کامل و به دور از تظاهر، اسرارآمیزترین دوره زندگی هر فرد در ناخودآگاه وی تثبیت می شود.

جاندار انگاری وزنده تلقّی کردن همه موجودات، از دیگر خصوصیّات دوره کودکی انسانهاست. کودکان هر چیز را دارای روح تلقی نموده، با هر موجودی به عنوان یک موجود زنده گفتگو می کنند. اگر کودکی با خورشید مواجه می شود و یا با درخت گفتگو می کند، ابتدا در ذهن خود، تصویری از یک موجود زنده و جاندار می سازد و آن گاه با درختی که روح دارد و با آفتابی که زنده است به تعامل می پردازد ؛ امّا رشد ذهنی وی و ازدیاد تجربیات عملی و عینی به وی می آموزد که اغلب تصوّرات وی نادرست اند. خیلی از موجودات که در نظر وی زنده جلوه می کردند، سرد و بی روح اند ؛ خیلی از پدیده ها که اسرارآمیز به نظر می رسیدند، کاملاً توجیه پذیر بوده، به روشنی قابل درک اند.

نکته اساسی در تفکر اگوست کنت این است که رشد ذهنی و عقلانیت انسانها در این حد نیز متوقف نمی شود ؛ بلکه نقطه اوج عقلانیت بشری، نفی هر نوع جاندارانگاری و زندگی آمیخته با تقدّس و احترام حتی در حوزه موجودات زنده (مخصوصا انسانها) و نوع رابطه آنها با ماورای طبیعت است. به این ترتیب، «واقعیّت»، مساوی با «محسوسات» است و «عقلانیت»، معادل «حس گرایی مطلق». با این تصوّر، دیگر نه جایی برای دین و نه مجالی برای معنویت گرایی و عشقِ متعالی می ماند.

امّا و صد امّا که توهّمات اگوست کنت دیری نپایید ؛ زیرا تیر عشقی از کمان غیب برآمد و سنگ خارای دل گشت و جسم بی روح وی را نشانه گرفت و این جسم بی روح، به روح برافروخته تبدیل شد و سنگ خارای صخره عقلانیت، به چشمه جوشان عشق و محبت.

این دل مسکین من اسیر هوا شد

پیش هزاران هزارگونه بلا شد

حکم قضا بود و این قضا به دلم بر

محکم از آن شد که یار، یار قضا شد

اگوست کنت با دیدن زنی، دل در گرو عشق وی نهاد و زنجیر اسارت محبّت وی را به گردن آویخت و با ذهنی آشفته و قلبی شیفته و سینه ای سوخته، به تأسیس فلسفه ای جدید روی آورد و بنایی نو برافراشت و آیین نوینی بنا نهاد. این آیین جدید، تأسیس «دین انسانیّت» بود. فروغی، در مقام توصیف این آیین جدید می نویسد:

«چون اهمیت عاطفه و احساسات قلبی دانسته شد، پس صفت و هنرهای زیبا در جامعه، مقامی والا دارد و اولیای دینِ انسانیت که مقتدا و رهبرند، باید حکمت و شعر را جمع داشته باشند و مردم را در ایمان به این سه اصل، راسخ کنند که در انسانیت، عشق، مبدأ است و انتظام، مبناست و ترقی، غایت است».(2)

نکته جالب توجه در «دین انسانیت» اگوست کُنت، نقش محوری زن است. «در حوزه دیانتِ انسانیت، زن، مقامی بلند دارد. به سیاست نباید بپردازد امّا وظایف مهم دیگری بر عهده اوست و باید مرد را مهذّب کند».(3) به تعبیر کُنت: «اگر فقط کار بشر، عشق و محبت می بود... زنان برترین مقام را داشتند... بنابراین مرد... نیکی اش از زن کمتر است... مردان با این ادراک که زنان در اعلاترین خصایص انسانی از مردان برترند، به سادگی به نفوذ نرم کننده آنان تسلیم می شوند».(4)

این نوع تغییر عقیده و چرخش فکری چنان سخیف و ناهنجار جلوه می کرد و «در نظر اهل علم شگفت بود که اکثر آنها اعتقاد پیدا کردند که دِماغش اختلال یافته است و بعضی از پیروانش در این قسمت از او جدا شدند»؛(5) امّا اگوست کنت اعتنایی به اعتراضات و نیش و کنایه های دیگران نداشت.

واقعیت این است که قصّه شیدایی و دلدادگی انسان و غُصّه غربت و مهجوری وی پدیده ای نیست که با تحلیلهای برخاسته از ذهنی آشفته و ناپخته و عاطفه ای نشئت گرفته از دلهایی مریض و خودباخته، بتوان حتّی گوشه ای از ابعاد گوناگون آن را درک کرد و پرده ای از لایه های تودرتو و پیچیده آن برداشت. بحر عشق، نهنگهای خاص خود را می طلبد. این فقط انسانها نیستند که با مهر حق و عشق به خدا سرشته اند بلکه مهر و محبّت خدا با گوهر و سرشت هر موجودی گره خورده است: «خدای متعال، همه را در مسیر عشق خود برانگیخت».(6)

وزغها چون در حوضچه ها غوطه ورند و یا مگسها چون بر شاخ و برگ درختان پرسه می زنند، چنان می پندارند که «دریا» یعنی حوضچه و «سدرة المنتهی» یعنی نهال نازک اندامی که با یک اوج و فرود، می توان به بلندای آن صعود کرد، در حالی که:

هزار بنده ندارد دل خداوندی

هزار کبک ندارد دل یکی شاهین.(7)

آری غرورِ علمی ناشی از تحقیقات تجربی تا بدانجا منتهی گشت که هرچه را نادیدنی است، نیست بینگارند و به جای آنکه حقیقت اجسام به ظاهر بی روح و بدون احساس را درک کنند و به این واقعیت پی ببرند که حتی این کوهها و سنگها و زمین و آسمان نیز طوق طاعت حق به گردن آویخته و جبین عبادت در پیشگاه ربوبیت بر زمین می سایند و به مدح و تقدیس پروردگار خود مشغول اند، حتّی به انکار روشن ترین حقایق، یعنی روح و عشق و عاطفه جوشان انسان به خدای متعال و تعلّق خاطر دل بی قرار وی به دریای لطف و رحمت بی کران خداوند پرداختند.

شیدایی روح انسان

کسانی که از درک حقیقتی این چنین روشن، عاجزند، چه سان می توانند به حقیقتی برتر و واقعیتی فراتر از آن یعنی سرسپردگی روح انسان در جهانی مقدم بر جهان طبیعت و عوالمی فراتر از عالم محسوسات پی ببرند.

یاد باد آنکه سر کوی تواَم منزل بود

دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود.(8)

راستی چه شد که روح شیدایمان زندانی تن شد و مرغ دل ما در قفس عالم طبیعت، گرفتار گشت؟

عبداللّه فضل هاشمی می گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم: به چه علت خدای بلند مرتبه ارواح را در بدنها قرارداد در حالی که در ملکوت اعلی و مکانی رفیع، مأوی گزیده بودند؟ امام فرمودند: «خدای تعالی می دانست که اگر ارواح در آن جایگاه شریف و بلند، باقی بمانند، پندار خودبینی، ایشان را فراگرفته، ادّعای ربوبیت کنند».(9)

همان طور که در حدیث منسوب به امام صادق(ع) دیده می شود، عامل هبوط انسان، همانا روحیه خود برتر بینی و غرور ناشی از بی ظرفیتی اغلب انسانها قلمداد شده است ؛ همان عاملی که در عصر حاضر نیز دامنگیر خیلی از متفکّران شده است و حاصل آن، تبدیل شدن این گروه به دزدان راه حق است و محصولات فکری آنان، به سان ابرهایی ضخیم، حجاب چهره آفتاب حقیقت شده اند؛ امّا با وجود این، تئوریهایی این چنین، نه مانع از تکاپوی علمی حق طلبانه اندیشمندان شد و نه تاب سیل خروشان عواطف و احساسات خداجویانه آحاد جامعه گشت.

شُبهاتی این چنین، گرچه با بوق و کرنا و هیاهوی فراوان به بازار، عرصه شدند امّا به سان کف روی آب، پوچ و سراب بودن آنها به زودی برملا گشت. طیف وسیعی از اندیشمندان حوزه های مختلف فکری (فیزیکدان، فیزیولوژیست، فیلسوف، روانشناس و...) به اندیشه ورزی و تأمل در این حوزه، مشغول شده، به اظهار نظر و ابراز عقیده درباره دین پرداختند.(10)

درباره دین

بیشترین آرا و تئوریها در باب دین و معنویت گرایی در حوزه فلسفه و روانشناسی، ساخته و پرداخته شد. به عنوان نمونه: شلایر ماخر تجربه دینی را «احساس اتّکای مطلق و یکپارچه به مبدأ یا قدرتی متمایز از جهان» قلمداد کرده است. استیس، تجربه دینی را «آگاهی وجدانی و یکپارچه ای که نافیِ هر نوع کثرت بوده، بی زمان و بی مکان است» تلقی می کند «که حاصل آن احساس: تبرّک، تیمّن، نشاط، صلح، خشنودی و... است».(11)

تأکید بر ضرورت توجه به دین و لزوم تبیین ماهیّت آن و ارائه تصویری عقل پسند از آن، محدود به فلاسفه مذکور نیست ؛ بلکه فلاسفه و متفکّران دیگری نیز در این زمینه به اظهار نظر پرداخته اند که به جهت اختصار، از بیان دیدگاههای آنان صرف نظر نموده، به آرای برخی جامعه شناسان و روانشناسان دین می پردازیم.

برخی از جامعه شناسان نیز ضمن ردّ رویکرد نیستْ انگارانه نسبت به دین و مواجهه تحقیرآمیز جامعه شناسان متقدم، بر اصالت دین و نقش بی بدیل آن، تأکید ورزیده اند . الوین گولدنر معتقد است که: علت مخالفت با دین و نفی اعتبار و ارزش آن، ریشه در ناکامیِ برخی نظریه پردازان و جامعه شناسان در مقام ارائه راه حلّ علمی برای اداره جامعه دارد.

به عبارت بهتر، برخی جامعه شناسان به تبع اگوست کنت، در صدد ارائه و ابداع دین جدید و تبیین آیین نوینی برای اداره جامعه بوده، برای خود، مقام و مرتبه ای همانند پیامبران قائل بودند ؛ امّا به علت ناتوانی در ایفای نقش پیامبران، با اصل دینداری و منصب نبوّت به معارضه پرداختند و با فرافکنی، هر نوع دینداری و دین ورزی را ناهنجار و خرافی قلمداد نمودند.(12)

بنابراین، دیدگاه جامعه شناسان دین در قرن نوزده، نه تنها صحیح نیست بلکه ریشه در ناکامی و ناتوانی آنان در فهم دین از یک سو و ارائه تبدیل مناسب به جای آن از سوی دیگر دارد. با توجه به همین واقعیت است که پارسونز (از دیگر جامعه شناسان دین)، راه حل بحرانهای اخلاقی و ناهنجاریهای موجود در جوامع مدرن را تثبیت و تقویت احساسات مذهبی و عواطف متعالی می داند. به اعتقاد پارسونز: «هرگاه در جامعه اش عشق به خدا و توجه به اخلاق (معنویت) تضعیف گردد، آن جامعه دچار بحرانهای شدید می گردد و چاره چنین بحرانهایی فقط از طریق تأکید بر اخلاق و تقویت احساسات افراد نسبت به مقدّسات و حفظ دین، میسّر خواهد گشت».(13)

بیشترین تحقیقات مربوط به دین گرایی و خداجویی در حوزه روانشناسی صورت گرفته است. در این حوزه نیز اگرچه برخی روانشناسان از قبیل فروید، داتسون و اسکینر و... رویکردی منفی و آمیخته با انکار داشتند ، امّا به موازات این نوع تحلیلها و بعد از آنها عمده تحلیلهای روانشناسانه از دین، مثبت و آمیخته با حس احترام و تأیید وجود این گرایش و لزوم تقویت و رشد آن بوده است. به عنوان مثال، ویلیام جیمز، نه تنها به دین، اعتقاد داشت بلکه بر لزوم بهره گیری از تجربه های دینی تأکید می کرد.

با مراجعه به تاریخ روانشناسیِ دین می بینیم که نخستین نقطه عطف در روانشناسی دین، در سالهای 1901 تا 1902م با سخنرانیهای «گیفوردِ» ویلیام جیمز به بار آمد. چنان که در خاطرات مربوط به زمان آماده شدنش برای سخنرانیهای گیفورد نوشته است، به این نتیجه رسیده بود که «دین انسان، عمیق ترین و خردمندانه ترین چیز در حیات اوست».(14)

اگرچه فروید به دلایل تاریخی و روانی خاص با دین گرایی و گرایش به معنویّت حاصل از تجربه های دینی، مخالف بود، امّا «یونگ در تقابل با فروید، به خاطر توجه جدی و همه جانبه و پاینده اش به روانشناسی پدیدارهای دینی، ممتاز است. در این نکته تردیدی نیست که در میان همه پیشتازان اولیه روانشناسی اعماق، هیچ کدام به اندازه یونگ، چنین تأثیر مثبت و نیرومندی بر جهان مطالعات دینی نگذاشته اند. دین پژوهان حوزه های مختلف، در آرا و اندیشه های او، روانشناسی ای یافته اند که با بسیاری از تعلّق خاطرهای اساسی آنان وفاق دارد».(15)

مفهوم تازه «دین» در غرب

علاوه بر روانشناسان مذکور، روانشناسان دیگری نیز بر ضرورت تجدید حیات دین و معنویت گرایی تأکید داشتند ؛ امّا نکته اینجاست که دین از منظر متفکّران غربی به تدریج از معنا و مفهوم اصلی آن فاصله گرفت، تا جایی که هر نوع احساس غیر حسّی و غیر عادّی، جزو مصادیق دین شمرده شد و هویّت اصلی خود را از دست داد. به همین دلیل، برای درک همه جانبه و عمیق دین از منظر اسلام و متفکّران غربی، ابتدا باید به توضیح و توصیف کامل معنا و مفهوم دین در عصر جدید بپردازیم و سپس با بیان ویژگیهای دین از دیدگاه اسلام، زمینه مقایسه آنها را فراهم کنیم.

دین و معنویّت از منظر غربیان

دین از دیدگاه متفکران غربی، وحی و بعث نیست، بلکه انبعاث است ؛ امری ماورایی نیست که از جانب خدای متعال و به عنوان فعلی الهی نشئت گرفته باشد و خدای متعال عده ای از انسانها را به لحاظ قابلیتهای خاصی که دارند به عنوان نبی برگزیده و راهنماییهای درست و صحیح و مورد نیاز مردم را به او القا کرده باشد و به او مأموریت داده باشد که پیام الهی را به مردم برساند. بلکه دین اولاً امری روان شناختی و حالتی روحی و احساسی (احساس حیرت در مواجهه با امر مطلق) است، ثانیا معرفتی ناخالص و آمیخته با دهها پیش فرض معرفتی از یک طرف و خصوصیات روانی و روحی فردی و شخصی از طرف دیگر در مقام تعبیر است، ثالثا یک نوع انبعاث و انفعال روحی در مواجهه با امر مطلق و یا هر امر غیر عادیِ دیگر و احیانا بدون هیچ برنامه ریزی قبلی است که هیچ گونه دخالتی از جانب خدای متعال به عنوان امری الهی و دستوری فوق العاده در آن صورت نمی گیرد و رابعا امری است عمومی و همگانی و اختصاص به فرد یا گروه خاص و یا زمان و مکان خاص ندارد.

حاصل اینکه طبق این نظریه، دین، نه یک امر منطقی بلکه یک احساس روان شناختی است ؛ یعنی یک میل در کنار صدها میل دیگر! مثل نیاز به زیبایی و محبت و نیاز به ارضای غریزه جنسی. این میل روحی، غیر از آن نیاز فطری خداجوی است که ادیان الهی مروّج آن بوده اند (و یکی از اساسی ترین اهداف انبیای الهی برانگیختن آن و شکوفا نمودن و جهت دادن به آن بوده است) ؛ چرا که این احساس، احساسی ذاتی و برخاسته از عمق فطرت و ذات انسانهاست، در صورتی که بنابر مبانی انسان شناسی جدید، اساسا ذاتی غیر از مجموعه امیال و خواستهای پدیدار گشته بر انسان، وجود ندارد و نه تنها انسان، بلکه هیچ موجودی، ذات ندارد و اگر هم داشته باشد غیر قابل دسترسی است. اشیا مجموعه پدیدارها و روابط مابین آنهاست.

بنابراین، نیاز به دین در این نظریه یک احساس عمیق و ذاتی نیست بلکه احساسی سطحی و زودگذر است. از طرف دیگر، نه تنها هیچ امتیازی بر سایر احساسها ندارد، بلکه در عرض آنها بوده و احیانا ارزش این احساس در مواردی خیلی کمتر از سایر احساسهاست ؛ زیرا منطقِ ترجیح یک احساس بر احساس دیگر، بستگی به سه عامل دارد: شدت آن احساس نسبت به احساس دیگر، در دسترس بودن ابزار و وسیله ارضای آن احساس، و نبود یک مانع و فشار بیرونی (مانند مسخره آمیز بودن، غیر منطقی بودن و...).

حاصل اینکه این احساس، هیچ رنگ تقدس نداشته و مقامی در خور توجه ندارد ؛ چون انسان جدید، هیچ توجهی به ماورای طبیعت ندارد و هیچ پیوندی آسمانی در خود احساس نمی کند و در نتیجه، مبادی شکل گیری این احساس را نیز همین طبیعت می داند و به طور طبیعی برای ارضای آن نیز چندان توجهی به ماورای طبیعت نمی کند. بدین ترتیب، ابتدا سراغ ابزار و ادات طبیعی و مادی (مانند موسیقی، مواد مخدر، ورزش، سینما، مسائل جنسی و هر آنچه که تناسبی با این احساس لطیف داشته باشد) می رود. ارضای این نیاز، نه تنها هیچ منافاتی با محرمات و منهیات ادیان الهی و آسمانی ندارد بلکه خودِ این محرمات ادیان الهی وسیله ای برای ارضای این نیاز به شمار می رود و از اجزای تشکیل دهنده یک رفتارِ به اصطلاح دینی است. به این ترتیب، «مواد مخدر» وسیله ای برای اوج گرفتن، «رقص» برای به پرواز درآمدن، و «روابط جنسی» مرحله وصل و به هم رسیدن است.

ویژگیهای دین جدید

خلاصه اینکه ویژگیهای این دین جدید عبارت است از اینکه:

1 . دین، یک پدیده انسانی و زمینی است نه حادثه ای آسمانی و مأموریتی الهی.

2 . دین، محدود بن بعث و ارسال رُسُل نیست ؛ بلکه هر فرد می تواند با در پیش گرفتن برنامه های خاص و دستیابی به تجربه های غیر حسّی، به مجموعه ای از تصوّرات، دست پیدا کرده، آن را به عنوان دین به دیگران عرضه کند.

3 . مجموعه آگاهیها و تصوّرات فوق، از هیچ واقعیتی مافوقِ عالم ماده حکایت نمی کند؛ بلکه مجموعه اوهام و تخیّلات شاعرانه منظم است. بنابراین، نمی توان از صحّت یا نادرستی آن، سهال کرد و آنها را به علّت متناقض بودن مجموعه گردآوری شده، مورد انکار قرار داد ؛ زیرا صاحبان این اندیشه، ادّعای بیان واقع و گزارش از حقیقت ندارند.

4 . عصمت و خطاناپذیری در فضایی این چنین، کاملاً بی معنا و نامفهوم است.

5 . ادیانی این چنین، هیچ گونه مقرّرات الزام آوری برای پیروان خود ندارند. همه چیز در این نوع ادیان، مباح است.

6 . برای درک معنویتهای این چنین و دستیابی به احساسهای معنوی از هر وسیله ای می توان استفاده کرد (مانند موّاد مخدر، شراب، همجنس بازی و...) .

7 . با عمل به پیشنهادها و توصیه های آن، نمی توان به سعادت و خوشبختی دست پیدا کرد. به عبارت بهتر، عمل به احکام این دین، ضامن سعادت انسانها نیست ؛ نه در این دنیا و نه در جهان آخرت.

دین از دیدگاه اسلام

با مروری اجمالی به تعریفهای ارائه شده از سوی متفکّران اسلامی، می توان تعریف زیر را به عنوان وجه مشترک و مورد قبول آنها از دین ارائه کرد. دین از دیدگاه اسلام، عبارت است از: مجموعه ای از اعتقادات (معارف)، ارزشها (اخلاق) و دستورها (احکام) که از جانب خدای متعال از طریق وحی به قلب پیامبر(ص) القا شده است و به او مأموریت داده شده که این مجموعه را به مردم، القا و ابلاغ کند. ویژگیهای این دین نیز عبارت است از:

1 . جنبه آسمانی و الهی دارد، نه زمینی و بشری.

2 . اختصاص به گروهی خاص و ویژه دارد و در اختیار همگان نیست.

3 . نحوه شناخت، گزینش و مبعوث شدن آنها به وسیله خدا صورت می گیرد و هیچ کس غیر از خدای متعال در انتخاب آنها دخالت ندارد.

4 . مجموعه معارف ارائه شده، بیانگر حقایق عینی است. بنابراین نمی تواند خلاف واقع و متناقض باشد.

5 . حامل این معارف، معصوم و مصون از خطاست.

6 . مجموعه احکام و ارزشهای آن، الزام آور و واجب است و کسی حقّ نفی و طرد آنها را ندارد.

7 . دستیابی به تجربه های عرفانی و احساسات معنوی والا از هر راهی مشروع نیست ؛ بلکه باید در چارچوب مقررّات دینی باشد.

8 . عمل به این احکام، ضامن سعادتمندی و خوشبختی و نجات ابدی در هر دو عالم است. به عبارت دیگر، عمل به احکام دین، ضامن سعادت دنیا و آخرت است.

حاصل

حاصل اینکه با مقایسه ویژگیهای دین از دیدگاه اسلام و متفکّران غربی، حدود مشابهت و تباین و تضاد آن دو، به وضوح، قابل درک است. به عبارت دیگر، دین گرایی رایج در غرب جدید در حال حاضر، بیش از آنکه شبیه دین گرایی و معنویت خواهی از منظر اسلام باشد، با آن در تضاد بوده، غیر قابل جمع اند. تنها وجه شباهت آن دو، تلاش در جهت رهایی از حصار تنگ عالم طبیعت و از هم گسستن زنجیر اسارت حس گرایی است؛ وگرنه در بقیه موارد، متباین و متضاد با هم هستند.


1 . حافظ .

2 . سیر حکمت در اروپا، محمدعلی فروغی، تهران: انتشارات زوّار، سوم 1372، ج 3، ص 130.

3 . همان، ص 131.

4 . خداوندان اندیشه سیاسی، لین ولنکستر، ترجمه: علی رامین، تهران: انتشارات علمی فرهنگی، اول، 1376، ج 3، ص 1215 .

5 . سیر حکمت در اروپا، ج 3، ص 129. برای مطالعه بیشتر ر.ک به: فلاسفه بزرگ، آندره کرسون، ترجمه: کاظم عمادی، ص 447 ؛ نقد تفکر فلسفی غرب، اتین ژِیسون، ترجمه: احمد احمدی، تهران: حکمت، اوّل، 1357، ص 229 ـ 248 .

6 . صحیفه کامله سجادیه، ترجمه: حسین انصاریان، تهران: پیام آزادی، اول، 1376، ص 33.

7 . مسعود سعد سلمان .

8 . حافظ .

9 . بحارالأنوار، ج 58 ، ص 133 .

10 . دین پژوهی، میرچا الیاده، ترجمه: بهاءالدّین خرمشاهی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، دوم، 1375، ص 244.

11 . عرفان و فلسفه، والتر استیس، ترجمه: بهاءالدّین خرّمشاهی، تهران: سروش، 1375، ص 111.

12 . بحران جامعه شناسی در غرب، الوین گولدنر، ترجمه: فریده ممتاز، ص 290.

13 . همان، ص 389.

14 . دین پژوهی، میرچا الیاده، ترجمه: بهاءالدین خرّمشاهی، ص 260.

15 . همان، ص 264 ـ 265 .

کلمات کلیدی
دین  |  غرب  |  معنویت  |  معنویت گرایی  |  دین و معنویت گرایی  |  دین و معنویت  |  دین گرایی  |  معنویت گرایی از دیدگاه متفکر  | 
لینک کوتاه :