×

5 ثانیه فرصت برای جلب نظر خواننده

«غرق شدن در متن داستان» اصطلاحی است که اکثر نویسندگان آثار داستانی برای جلب نظر اولیه خواننده به کار برای دیگر نویسندگان این جلب نظر اولیه خواننده طبیعی و نیز اولین چیزی است که در متن بدان توجه می کنند. نوشته هایی که به دستمان می رسد، فاقد ارزش است و نظر خواننده را جلب نمی کند. روزی در یک رمان 500 صفحه ای، گیرایی و جلب نظر خواننده را در میانه داستان دیدم و این جای تأسف است! در نوشتن، خوب آغاز کردن و جلب نظر خواننده، لازم است و این امر در نوشته های بازاری از اهمیت به سزایی در داستان های بازاری، جلب نظر خواننده باید در همان صفحه اول دیده شود، و چه بهتر که همان چند جمله توجه کنید این جمله آغاز و شروع رمان است. تنها 5 ثانیه لازم است که مشخص شود، این اثر موجب جلب نظر خواننده می شود یا نه.

چکیده ماشینی


تعداد بازدید : 1596     تاریخ درج : 1390/08/08

33

در دنیایی که دائم کتاب های داستانی و تجاری به چاپ می رسد، کارگزارن و ویراستاران نمی توانند و نمی خواهند اثری را که بی درنگ موجب کشش آن ها نسبت به متن نمی شود، بخوانند. با روند چاپ کتاب و قفسه ای انباشته از کارهای سفارشی و غیر سفارشی، نگاهی که می توان در ابتدا به بازار کتاب داشت، نگاهی انتقادی است. از این رو، مطلبی را بازگو می کنم که آن را «قانون 5 ثانیه ای» می نامم. این مطلب را هنگامی که با ویراستاری در نیویورک به گفتگو نشسته بودم، نتیجه گیری کردم: «شما تنها 5 ثانیه فرصت دارید تا نظر ویراستار را نسبت به نوشته تان جلب کنید. و آن یک پاراگراف از رمان است.»

ویراستار، نکته سنج ترین خواننده رمان است. اگر شروع داستان را به درستی آغاز نکنید، ممکن است ویراستار اولین و آخرین خواننده رمان باشد. ماهرانه نوشتنِ آغاز داستان برای نویسنده کاری است بس دشوار.

«غرق شدن در متن داستان» اصطلاحی است که اکثر نویسندگان آثار داستانی برای جلب نظر اولیه خواننده به کار می برند. برخی از نویسندگان، قبل از آن که داستان را با همان اصطلاح غرق شدن و جلب نظر اولیه خواننده آغاز کنند، ابتدا کل داستان را می نویسند، بعد سراغ شروع داستان می روند.

برای دیگر نویسندگان این جلب نظر اولیه خواننده طبیعی و نیز اولین چیزی است که در متن بدان توجه می کنند.

اما از آن جایی که تجربه ام یاری می کند، باید بگویم که بسیاری از نویسندگان به آغاز داستان توجه نکرده، بنابراین با شکست رو به رو می شوند و کتابشان به مرحله چاپ نمی رسد.

بخشی از کار من خواندن صدها دست نوشته ای است که برای انجمن ملی نویسندگان فرستاده می شود و کار دیگری که همگام با آن انجام می دهم، این است که پیش از دیدن ناظر، نقدهایی از داستان ها تهیه می کنم. با این وجود، به طور متوسط، 500 رمان به دستم می رسد و به اضافه کتاب هایی که خود علاقمند به خواندنشان هستم، باید بگویم، هر ساله تنها 25 تا 30 رمان قابل چاپ می باشد و نظر خواننده را جلب می کند. از این تعداد، شاید 90% دست نوشته هایی که به دستمان می رسد، فاقد ارزش است و نظر خواننده را جلب نمی کند.

گاهی اوقات، برای آن که خود را راضی کرده باشم، به دنبال آغاز خوب در داستان می گردم. معمولاً آغاز خوب داستان که گیراست، در 50 صفحه اولیه رمان دیده می شود. اما این گیرایی و جلب نظر خواننده را باید در صفحات آغازین دید.

روزی در یک رمان 500 صفحه ای، گیرایی و جلب نظر خواننده را در میانه داستان دیدم و این جای تأسف است! جای بس نا امیدی است که رمان نویس تازه کار هرگز نمی داند که موفقیت او بسته به دست نوشته ای است که به ویراستار یا خواننده می دهد.

در نوشتن، خوب آغاز کردن و جلب نظر خواننده، لازم است و این امر در نوشته های بازاری از اهمیت به سزایی برخوردار است. در نوشته های بازاری، هدف، جلب نظر خواننده و گیرایی داستان است که موجب می شود خواننده آن را تا به انتها بخواند. در داستان های کوتاه، آغاز خوب و جلب نظر خواننده را بایستی در اولین جمله داستان یافت. «قانون 5 ثانیه ای» را به خاطر دارید؟

نویسنده قانون 5 ثانیه ای را در نظر بگیرد، خوانندگان در داستان غرق می شوند و تا انتهای داستان، آن را دنبال می کنند. در داستان های بازاری، جلب نظر خواننده باید در همان صفحه اول دیده شود، و چه بهتر که همان چند جمله اول نظر خواننده را جلب کند.

این جمله ها که گاهی نظر خواننده را جلب می کند و موجب کنجکاوی خواننده می شود، و گاهی اوقات بیانگر حقایقی است. اما این جمله ها باید همواره خواننده را به متن علاقه مند نگاه دارد. باید برای خواننده دلیلی بیاورید تا متن شما را بخواند، و مهمتر از آن دلیلی را مطرح کنید که او را تا انتهای متن سرگرم کند و کتاب را تا انتها بخواند.

نویسندگان اغلب نارضایتی خود را این گونه ابراز می کنند که کتاب از صفحه 40 به بعد روی غلتک می افتد و نظر خواننده را جلب می کند. اما هیچ ویراستاری به خود زحمت نمی دهد که 40 صفحه از کتاب را بخواند، مگر آن که از همان ابتدا این علاقه در او ایجاد شود و صفحات اولیه گیرا باشد که او را به خواندن علاقه مند کند. در حقیقت، اکثر ناشران افرادی را استخدام می کنند که «First readers» هستند و کتاب های قابل چاپ را از متون خسته کننده جدا کنند. در بازار کتاب، وقت طلاست و زمان کمی به متون خسته کننده و ملال آور اختصاص داده می شود.

یکی از دوستان نویسنده ام از کارش برایم گفت. او به طور موقت برای یک انتشارات کار می کرد. کارش این بود که پس از تایپ متون، باید به اتاق تحویل متون دست نویس می رفت و چند متن را انتخاب می کرد. مسؤولش به او گفته بود:

«این جا برگه رد اثر است. اگر اثر از همان صفحه اول گیرا و جذاب نبود، این برگه رد اثر را به آن بچسبان و آن را با نامه برگشتی بفرست. اگر کار جذابیت و گیرایی لازم را داشت، آن را در قفسه بگذار تا یکی از همکاران آن را بخواند. فقط کارهای تاپ را انتخاب کن. خیلی گزیده عمل کن.»

اکنون، شاید نویسندگان از بی عدالتی سیاست این انتشارات اظهار نارضایتی کرده و نسبت به آن اعتراض کنند. اما از آن جایی که ما نویسندگان نمی توانیم سیاست ناشران را تغییر دهیم، پس بهتر است اثر خود را به نحو احسن تغییر دهیم.

حتی بهترین تند خوانان نمی توانند خود را به هزاران اثری که ناشران هر ساله دریافت می کنند، برسانند. این جاست که به کارگیری فنون نوشتن و جلب کردن نظر خواننده از همان صفحات اولیه به کمک می آید. اگر این فن را در جمله اول یا پاراگراف اول رمان بکار ببرید، اقلاً اثر شما یک مرحله جلوتر می افتد و مرحله رد آثار را طی کرده و در قفسه قرار می گیرد.

آقای کلیو کاسلر در نوشتن جمله های آغازین رمان مهارت بسیار دارد. او در رمانش، با عنوان «سیکلوپ»،1 اولین پاراگراف را این گونه آغاز می کند:

«سیکلوپ ها کمتر از یک ساعت عمر می کنند». خواننده بی درنگ با جمله ارتباط برقرار می کند. چرا؟ چه اتفاقی قرار است بیفتد؟ و خواننده به این طریق به متن علاقمند می شود و برای یافتن پاسخ تا به انتها رمان را می خواند.

کاسلر علاوه بر این که در نوشتن جملات آغاز رمان مهارت دارد، در نوشتن جملات پایانی و جمع بندی و اتمام داستان نیز مهارت دارد. به عنوان مثال رمانش را با این جمله به اتمام می رساند:

«...پایین و پایین تر رفت تا این که بدنه کشتی خرد شده و کسانی که در آن اسیر بودند، به بستر شنی دریای نا آرام رسید. تنها از دسته مرغان نوروزی وحشی گذشت تا مسیر سرنوشت ساز خود را مشخص کند».

خواننده، خواندن کتاب را تمام می کند؟ احتمالاً فقط خواننده خسته، این رمان قوی را کنار می گذارد و به مسیر سرنوشت ساز سیکلوپ فکر نمی کند.

سی. جی باکس اولین رمانش را با نام «فصل باز»، این گونه آغاز می کند: «هنگامی که شلیک گلوله تفنگ به آن موجود زنده اصابت کرد، چنان صدای مهیبی برخاست که حتی از دروترین نقطه در آن نمی شد تردید کرد.»

چه اتفاقی می افتاد اگر نویسنده این آغاز را که بسیار قوی نوشته شده، در پس لایحه [دفاع از]گونه های در معرض خطر آمریکا در سال 1982 پنهان کند؟ آیا خواننده (یا ویراستار) قبل از آن که مجذوب داستان شود، علاقه اش را از دست نمی دهد؟ معلوم است که چنین اتفاقی می افتد.

باکس رمان دیگرش با نام «فرار وحشی» را که آن هم یکی از کتاب های پر فروش بود، این گونه آغاز می کند: «استیو وودز طرفدار فعال محیط زیست، به همراه همسرش آنابل بلوتی، در سومین روز ماه عسل خود، در جنگل ملی بیگ هورن، با میخ مشغول سوراخ کردن درختان بودند، گاوی می ترکد و آن ها را منفجر می کند. از آن پس زندگی شادی را سپری کردند.»

این جمله خواننده را به متن علاقه مند می کند. توجه کنید این جمله آغاز و شروع رمان است. نویسنده آن را در صفحه 2 یا 12 یا 20 پنهان نکرده است. آن را درست در صفحه اول و خطوط اول نوشته که توجه خواننده را به خود جلب کند. چنان چه فکر می کنید، این مواردی که گفته شد، برای داستان های ماجراجویانه یا پلیسی مناسب است.

اولین جمله آغاز رمان دیانا گابالدون تحت عنوان «ناجور»2 را در نظر بگیرید. این کتاب یکی از کتاب های تاریخی پرفروش در زمان خود بود:

«دست کم در نگاه اول آن جا جای مناسبی برای پنهان شدن به نظر نمی آمد.»

مهم نیست که ژانر داستان چیست، اما خوانندگان آثار نویسندگانی که این راهکار را در داستان هایشان رعایت می کنند، بسیار است. به خوانندگان نگاه کنید. آن ها عادت دارند اول کتاب را از قفسه بردارند. یکی دو پاراگراف از کتاب را بخوانند، بعد آن را بخرند.

نویسندگان و مؤلفان بالقوه باید این را نظر بگیرند، با افزایش قیمت کتاب ها خوانندگان تنها حاضرند برای کتاب هایی هزینه کنند که از همان ابتدا آن ها را به موضوع علاقه مند می کند.

مورد دیگری که باید بدان توجه کرد، این است که آن مطلبی که در آغاز رمان آورده می شود، هسته اصلی داستان است.

اگر ویراستار کتابی را بخواند که جمله های اولیه و آغاز آن ربطی به موضوع داستان ندارد، دیگر از آن نویسنده کتابی نمی خواند.

جدا کردن دست نوشته های عالی از متون نه چندان خوب، کار آسانی است؛ اگر معیار جداسازی این متون همان شیوه آغاز داستان باشد.

تنها 5 ثانیه لازم است که مشخص شود، این اثر موجب جلب نظر خواننده می شود یا نه.

آغاز ضد گلوله ای

مواردی که بایستی قبل از تحویل اثر به ناشر، آن ها را در نظر گرفت:

ـ آیا اولین جمله یا دست کم اولین پاراگراف، خواننده را به داستان [و متن] علاقه مند می کند؟

ـ آیا آغاز داستان و متن خواننده را با سؤال هایی تنها می گذارد که تنها با خواندن تمام داستان می توان به آن ها جواب داد؟

ـ آیا رمان از آن جایی که فعل داستانی روی می دهد، آغاز می شود؟

ـ کنار بایستید و از خود این سؤال ها را بکنید. اگر در مغازه کتاب فروشی بودم، این کتاب را بر می داشتم و چند پاراگراف از آن را می خواندم؟

ـ اگر رمان آغاز خوبی داشته، آیا به آن سؤالی که در آغاز رمان یا در همان جمله آغاز وجود دارد، در طول داستان [و کتاب [جواب داده می شود؟

پی نوشت:

1ـ سیکلوپ: غول یک چشم

2ـ Outlannder

کلمات کلیدی
کتاب  |  داستان  |  متن  |  خواننده  |  رمان  |  ویراستار  |  جلب  | 
لینک کوتاه :