×

در همین حوالی;سلوک خانوادگی شهید بهشتی در آیینه خاطرات


تعداد بازدید : 2223     تاریخ درج : 1390/08/08

19

باید به فرزندم دیکته بگویم

یک روزِ جمعه خدمت آقای بهشتی رسیدیم و گفتیم: یکی از مقامات سیاسی خارجی به تهران آمده، از شما تقاضای ملاقات کرده است. ایشان نپذیرفت و گفت: من این ملاقات را نمی پذیرم، مگر اینکه امام(ره) به من تکلیف بفرمایند، ولی اگر ایشان این تکلیف را نمی کنند، نمی پذیرم؛ چون برای خودم برنامه دارم و امروز که جمعه است، متعلق به خانواده من است. در این ساعات باید به فرزندانم دیکته بگویم و در درس ها به آنها کمک کنم و به کارهای خانه برسم؛ چون روز جمعه من، مخصوص خانواده است.[1]

دستور صادر نمی کرد

در خانه ما دستور صادر نمی شد و هرکس طبق روال و نظمی که بر خانه از سوی پدرم حاکم و مورد پذیرش همه ما بود، آموخته بود برنامه های فردی و جمعی خود را انجام دهد. اگر هم گاهی چیزی را از ما می خواستند، بسیار محبت آمیز و با لفظ دخترم... آغاز می کرد.[2]

به ما پول قرض می داد

پول تو جیبی که پدرم به ما می دادند، فقط بابت خرید خوردنی و... نبود، بلکه به ما می گفتند: شما از همین پول، لوازم التحریر و دفتر مورد نیازتان را هم بخرید یا اگر می خواهید برای کسی هدیه بخرید، مقداری از این پول را جمع کنید و از این پول هدیه بخرید. به این ترتیب، با روش های ایشان ما چگونه خرج کردن پولمان را یاد می گرفتیم. اگر گاهی پول ما کفاف یک هدیه مثلاً روز مادر را نمی داد، به ما پولی قرض می داد تا فرهنگ قرض الحسنه هم در خانه رعایت شود.[3]

قبلاً از من می پرسید

وقتی پدرم می خواستند برای روز تولدمان هدیه ای بخرند، این طور نبود هرچه خودشان تشخیص می دادند بخرند و هدیه کنند، بلکه قبلش با ما مشورت می کردند و از ما می پرسیدند چه چیزهایی را دوست داریم یا نیاز داریم تا برایمان بخرند. گاهی هم خودمان را همراه می بردند. مثلاً یک بار که به یک مغازه رفتیم، از من پرسیدند: اسباب بازی می خواهی یا لوازم التحریر یا لباس؟ و در نهایت، آنچه دوست داشتم برایم می خریدند.[4]

با دقت به پرسش های ما گوش می داد

یکی از صفات خوب پدرم در خانه، این بود که با حوصله خاصی به تمام سؤال های ما گوش می کردند و آنها را به دقت جواب می دادند. حتی برای ما زمینه سؤال ایجاد می کردند. مثلاً مرتب برای ما کتاب می خریدند تا مطالعه ما بیشتر از گذشته شود، ولی هرگز این روحیه را نداشتند که با سلیقه خاص خودشان برای ما کتاب بیاورند.[5]

با محمدرضا رفیق هستم

رابطه آقای بهشتی با فرزندانشان خیلی عاطفی و دوستانه و رفاقت آمیز بود و صرفاً پدرانه نبود. یک بار خود من از ایشان شنیدم که درباره رابطه خود و فرزندشان می گفتند: من و آقا محمدرضا [= فرزند شهید بهشتی] با هم رفیق هستیم.[6]

برای ما وقت می گذاشت

الان متأسفانه رابطه بعضی از والدین با فرزندانشان به گونه ای است که وقتی مناسبی برای صحبت و گفت وگو با آنها تعیین نمی کنند و فرزندان آنها به دیگران پناه می برند که گاه موجب انحراف و لغزش آنان می شود، ولی پدرم این گونه نبودند. ما آنچه در ذهن به عنوان سؤال داشتیم، از ایشان می پرسیدیم و او با وجود اشتغال زیادی که داشتند، در این گونه موارد وقت کافی و مناسبی می گذاشتند. البته این وقت گذاری هم منظم بود.[7]

اشعار حافظ را می خواند

پدرم صدای خوب و رسایی داشتند. هروقت به مسافرت می رفتیم که خود ایشان رانندگی می کردند، در طول مسیر معمولاً با صدای خیلی خوشی اشعار حافظ یا مولوی را برای ما می خواندند. به ادبیات خیلی علاقه داشتند و شعر هم می گفتند که البته اشعار ایشان پس از شهادتشان به دست ما آمد.[8]

همه چیز جای خودش بود

در خانه ما همه چیز سر جای خودش بود و نقش پدرم در ایجاد این آرامش خیلی تعیین کننده بود. مثلاً برای برادرهایم که می بایست برای مدرسه کاردستی می ساختند و نجاری می کردند، اتاقی در زیرزمین منزل آماده شده بود که این کارها در آنجا انجام می شد یا مثلاً برادر کوچکم علاقه خاصی به قرائت قرآن داشت و از صدای خوبی هم برخوردار بود. موقع تمرین قرآن، به این اتاق می رفت تا آزادانه به تمرین قرائت قرآن بپردازد.[9]

رفتارش الگوی ما بود

حتی یک بار دیده نشد پدرم به ما در امر عبادت دستور بدهند و مثلاً بگویند پاشو برو نمازت را بخوان، ولی رفتار خودشان که همیشه اول وقت وضو می گرفتند و نماز می خواندند، الگوی رفتار ما شده بود. البته اگر گاهی می دیدند نمازمان را دیر می خوانیم، تذکر می دادند، ولی با لفظ چرا نخواندی و... همراه نبود.[10]

آقا محمدرضا بیا

من چندین بار با خانواده به منزل آقای بهشتی رفت و آمد کرده و از نزدیک شاهد برخورد مهربانانه و جذاب و آکنده از محبت ایشان با اهل خانه و به خصوص فرزندانشان بوده ام. با فرزندشان در کمال ادب و احترام برخورد می کرد. مثلاً وقتی می خواست ایشان را صدا بزند، می گفت: آقا محمدرضا، عزیزم بیا و این کار را انجام بده.[11]

توجه به نشاط خانواده

بعضی از روزهای جمعه که در منزل آقای بهشتی مهمان بودم، مشاهده می کردم چون در آن موقع فضاهای تفریحی تهران برای خانواده های مذهبی چندان قابل استفاده نبود، اهل خانه را سوار ماشین می کردند و به اطراف تهران که معمولاً جاهای خوش آب وهوا و خلوتی بود، می بردند و یکی دو ساعت آنجا قدم می زدند و شیرینی یا بستنی می خریدند و برمی گشتند. ایشان به نشاط خانواده خیلی توجه داشتند که با این برنامه، خستگی هفته گذشته از تنشان خارج شود و برای آغاز هفته بعد، شادابی لازم را پیدا کنند.[12]

صندوق قرض الحسنه در منزل

به تشویق پدرم صندوق قرض الحسنه ای در منزل تهیه کرده بودیم و پول هایمان را روی هم می گذاشتیم و به همدیگر قرض می دادیم و کار هم خیلی حساب و کتاب داشت. دفترچه های کوچکی برای پرداخت اقساط تهیه شده بود و کارهای آن به عهده من بود. کتاب خانه ما هم در منزل حساب و کتاب داشت و کارت عضویت صادر می کردیم و کتاب هایی را که به امانت می دادیم، در دفتری ثبت می کردیم.[13]

سلوک خانوادگی شهید بهشتی

شهید بهشتی در هنگام تشکیل خانواده، یک اتاق اجاره ای داشت که دوازده سال تمام، با خانواده خود در آنجا زندگی می کرد و بعدها تقریباً نه سال دیگر از جمله شش سال در آلمان، اجاره نشین بودند.

با وجود وقت اندکی که برای او باقی می ماند، از صله ارحام خودداری نمی کرد و در تعطیلات نوروز یا تابستان حتی اگر پنج دقیقه هم شده بود، به خویشاوندانش سر می زد و این صله ارحام تا هنگامی که دیگر مسئولیت ها اجازه می داد، به طور تمام و کمال انجام می گرفت.

وقتی فرزندانشان بیشتر شد، برای راحتی آنها و ادامه فعالیت های انقلابی خویش، یک خانه قسطی تهیه کردند که در عرض چند سال اتاق های آن را تکمیل کردند و در هنگام شهادت هم هنوز 370 هزار تومان قرض داشتند.

سلوک شهید بهشتی با همسرش

سید محمد، هم فرزندی مهربان و مطیع برای مادرش بود و هم یک حامی فداکار برای همسرش. هیچ گاه از بروز مودت و محبت خویش به همسرش امساک نمی ورزید.

او همیشه به همسرش می گفت: «تو حامی من هستی، اگر کمک هایت نبود، قادر نبودم کارهایم را به ثمر برسانم.» هر کجا می رفت، همسرش را هم همراهش می برد و به او می گفت: «تو فقط همسرم نیستی، بلکه مایه دلگرمی من هستی».[14]

بانوی ایشان در مورد اخلاق و معرفت شهید بهشتی می گوید: «چیزی که در 29 سال زندگی مشترکمان دیدم، ملایمت و صبر ایشان بود. به قدری صبر و متانت و خون سردی به خرج می داد که انسان را خجالت زده می کرد. در سراسر زندگی مان به یاد ندارم که این مرد مبارز و باتقوا لحظه ای عصبانیت بی مورد داشته باشد».[15]

روش برخورد شهید بهشتی با فرزندان

او علاوه بر پدر بودن، رازدار فرزندان خود نیز بود و در کنار رسیدگی به مشکلات درسی و شخصی فرزندان، در امور خانه همچون خرید، رسیدگی به باغچه و شستن ظرف ها نیز همسر خود را یاری می داد.

درعین حال که پدری مهربان و دلسوز بود، بسیار به تربیت بچه ها بها می داد و سعی می کرد، با منطق و گذشت و مهربانی، درس زندگی را به آنها بدهد و جلوی لوس شدن بچه ها را هم بگیرد.

اهمیت زیاد به نماز، فروتنی، حق پذیری و نظم و بردباری فراوان، از ویژگی های اخلاقی این شهید بزرگوار بود که با رفتار بزرگوارانه خویش، برای ایجاد و تقویت این ویژگی ها در فرزندان خویش سعی می کرد.

شیوه برخورد آن شهید بزرگوار در مورد تحصیلات فرزندانشان بسیار جالب بود؛ زیرا همان امکانات تحصیلی و تفریحی را که برای پسرانشان فراهم کرده بودند، برای دخترانشان هم تدارک می دیدند و همگی را به ادامه تحصیل در علوم حوزوی و دانش امروزی تشویق می نمودند.

شهید بهشتی همیشه طوری رفتار می کرد که فرزندان نماز و دیگر عبادت ها را سرسری نگیرند و در فرزندانشان، شوق برای اقامه نماز ایجاد می کردند. درمجموع او یک دوست برای فرزندان خود بود.

دیدگاه شهید بهشتی در مورد زنان

وی عقیده داشت که زن در اسلام، فردی سازنده و رزمنده است، به شرطی که لباس رزمش عفتش باشد. او باور داشت که زن قادر است نقش واقعی خود را در جامعه اجرا کند.

همچنین زن و مرد هر دو انسان اند و هرکدام احساسات و عواطف خود را دارند و هیچ آموزش و اصولی را در اسلام نمی بینیم که زن را پایین تر از مرد قرار داده باشد.

حجاب برای بیرون آمدن است و بدان معناست که به زنان ارزش والاتر بدهد. زنان باید مقتضیات زمان را به خوبی درک و مسائل جامعه را به درستی تجزیه و تحلیل کنند.

شرکت زن در مبارزات و مجاهداتش نباید با حفظ عفت و پاک دامنی و اصالتش منافات داشته باشد.

1. گلشن ابرار، نشر معروف، قم، حوزه علمیه، 1382، چ 2.

2. مهناز میزبانی، شیفته خدمت، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381، چ 1.

3. ناصر طاهرنیا، شهید بهشتی، تهران، چلچراغ، 1380، چ 1.

4. غلامرضا گلی زواره، ماهنامه پیام زن، ش 4، تیر 1377، « زندگی تربیتی و خانوادگی شهید بهشتی».

5. غلامرضا گلی زواره، ماهنامه پیام زن، ش 5، مرداد 1377، «زندگی تربیتی و خانوادگی شهید بهشتی».

پینوشت ها:

[1]. غلام علی رجایی، سیره شهید دکتر بهشتی، نشر شاهد، ص 70، به نقل از: حسن نجفی.

[2]. همان، ص 72، به نقل از: ملوک السادات بهشتی.

[3]. همان، ص 74، به نقل از: ملوک السادات بهشتی.

[4]. همان، ص 75، به نقل از: ملوک السادات بهشتی.

[5]. همان، ص 76، به نقل از: ملوک السادات بهشتی.

[6]. همان، صص 77 و 78، به نقل از: حجت الاسلام والمسلمین سید مرتضی موسوی جروکانی.

[7]. همان، ص 78، به نقل از: ملوک السادات بهشتی.

[8]. همان، ص 80، به نقل از: ملوک السادات بهشتی.

[9]. همان.

[10]. همان، صص 80 و 81، به نقل از: ملوک السادات بهشتی.

[11]. همان، ص 81، به نقل از: حسن نظری یکتا.

[12]. همان، ص 83، به نقل از: حجت الاسلام والمسلمین مهدی اژه ای.

[13]. همان، صص 85 و 86، به نقل از: سید علیرضا بهشتی.

[14]. غلامرضا گلی زواره، «زندگی تربیتی و خانوادگی شهید بهشتی»، ماهنامه پیام زن، 1374، ش 4.

[15]. همان.

کلمات کلیدی
زن  |  خانواده  |  قرض  |  شهید بهشتی  |  سلوک خانوادگی شهید بهشتی  |  روز جمعه خدمت آقا بهشتی  |  ملک السادات بهشتی  | 
لینک کوتاه :