×

مسلم بن عقیل پیش از واقعه عاشورا


تعداد بازدید : 3534     تاریخ درج : 1390/08/08

35

اشاره

حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام از جمله شخصیتهای ممتاز حادثه عاشوراست که مانند برخی دیگر از بزرگان این قیام سترگ، کم تر در گفته ها و نوشته ها به او پرداخته شده و شخصیت ایشان بیشتر با واقعه عاشورا شناخته می شود و عموم مردم از زندگانی شریف ایشان پیش از واقعه عاشورا اطلاعات کم تری دارند و هر گاه سخنی از این شخص ارزنده و وارسته به میان می آید، بیشتر اواخر عمر ایشان بلکه واپسین روزهای زندگانی او مورد بررسی و توجه قرار می گیرد. با توجه به اینکه پدر او عقیل نیز از جایگاه علمی ویژه ای در بین قریش برخوردار بوده و در علم انساب دانشمندی بی بدیل در زمان خود به شمار می رفته، به جاست نگاهی کوتاه به زندگانی حضرت مسلم علیه السلام پیش از شکل گیری واقعه عاشورا و نیز خانواده او به ویژه پدر آن بزرگوار انداخته شود.

پدر مسلم علیه السلام

ابوطالب عموی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله که نام اصلی اش «عبد مناف بن عبد المطلب» بود، چهار پسر به نامهای طالب، عقیل، جعفر و علی علیه السلام داشت که پیش از به دنیا آمدن امیر المؤمنین علیه السلام ، عقیل را از دیگر فرزندان خود بیشتر دوست می داشت. عقیل ده سال از طالب کوچک تر و ده سال از جعفر بزرگ تر بود.

عقیل مردی عائله مند بود و فرزندان زیادی داشت. کنیه او «ابا یزید» بود و وی را بدان می خواندند.

برخی از دانشمندان أنساب شمار فرزندان او را 18 تن و برخی دیگر تعداد آنها را تا 20 تن برشمرده اند که نامهای آنان عبارت است از: یزید، اسماء، عبد الله، سعید، جعفر اکبر، سعید احول، مسلم، عبد الله اکبر، عبد الله اصغر، عبد الرحمن، علی اکبر، علی اصغر، حمزه، عیسی، عثمان، ام هانی، رحلة، زینب کبری، فاطمه و زینب صغری.

شخصیت عقیل

در مورد شخصیت عقیل اخبار گوناگونی وارد شده است که برخی از آنها به دور از جانبداریهای رایج در تاریخ نگاری امویها نبوده و از گزند خدشه به دور نیست. عائله مندی او و اظهار نیاز نزد برادرش علی علیه السلام در مورد گرفتن سهم خود از بیت المال اندکی سبب پیدایش زمینه برای اتهامهای ناروا به او می شود. درست است که او نیاز مالی زیادی داشته و در فشار اقتصادی زیادی به سر می برده است، اما این موضوع هرگز بدان معنی نیست که او از دایره حق مداری بیرون رفته است.

از روحیات عقیل و رابطه نزدیک او با بوستان دل انگیز رسالت و امامت به نیکی هویداست که عقیل به بهانه مشکلات مالی هرگز بر یوغ سرسپردگی دشمنان خاندان پاکی علیهم السلام گردن نمی نهاده است؛ همچنان که نویسنده این داستان، ابن ابی الحدید خود در چند جای دیگر می گوید: «عقیل در زمان حیات علی علیه السلام هرگز نزد معاویه نرفت.»

افزون بر آن، او در بین قریش فردی سرشناس و محترم به شمار می آمد که بهره کاملی نیز از دانش «انساب» داشت. قبایل و بزرگان عرب را به نیکی می شناخت و از حسب و نسب آنان آگاه بود تا آنجا که حتی امام علی علیه السلام نیز از او خواست که از بین قبایل عرب زنی پاکدامن از طایفه ای نجیب و وارسته برگزیند تا برای او پسرانی شجاع به دنیا آورد. عقیل با اینکه پیرمردی سالخورده و نابینا بود، توانست به خوبی از عهده این آزمون به در آید و «فاطمه کلابیة» را که بعدها «ام البنین» نام گرفت، برای همسری امام برگزیند. از اینرو، او بسیار مورد احترام بود. در مسجدِ پیامبر صلی الله علیه و آله برای او گلیمی می گستراندند و او بر آن می نشست و به پرسشهای مردم در مورد نسبها، جنگها و پیشینه اقوام عرب پاسخ می داد.

مادر مسلم علیه السلام

فرزندان شجاع زاییده مادرانی پاکدامن و شجاع هستند. نقش و تأثیر مادر در تربیت فرزند بیش از پدر است. مسلم زاییده بانویی سترگ و پاکدامن از سرزمین «نبط» و خاندان «آل فرزندا» بود. نبطیان ساکنان قدیم سرزمینی بودند که عراق را در بر می گرفت و در مجاورت حجاز بود که همگی رمه دار و کشاورز بودند. هجده پادشاه بر آن سرزمین حکم راندند و تمدن آنها به هفتصد سال پیش از میلاد حضرت مسیح علیه السلام باز می گردد. وقتی دولت تشکیل دادند، به ضرب سکه هایی با نام پادشاهان خود مبادرت ورزیدند. آنان دارای قوانین رسمی بودند.

در اینکه نبطیان عرب بوده اند یا عجم، بین تاریخ نگاران اختلاف نظر وجود دارد. برخی آنها را عرب دانسته اند و از نام پادشاهان آنها به این نتیجه رسیده اند. دلیل دیگر آنها، سکونت این قبایل در اطراف خلیج فارس و بین النهرین است. برخی دیگر نیز بر آن اند که آنها از نوادگان «نبیط بن سام بن نوح علیه السلام » بوده و کلدانی مذهب بوده اند و بازماندگان «آشوریان» می باشند.

نام دقیق مادر حضرت مسلم علیه السلام در تاریخ نیامده و اخبار پراکنده ای در مورد نام و هویت او وارد شده است. برخی بر این باور هستند که او کنیزی بود. که عقیل او را از شام خریداری کرده است. برخی او را «حُلَیّة» برخی نیز او را «علیّة» و برخی دیگر او را «حلبة» خوانده اند.

«ابن ابی الحدید» در این باره می نویسد: «روزی معاویه از عقیل پرسید: آیا تو حاجتی داری که من آن را بر آورم؟ عقیل پاسخ گفت: آری، می خواستم کنیزی بخرم، اما صاحبانش آن را به کم تر از چهل هزار درهم نمی فروختند [و من توان خریدن آن را نداشتم]. معاویه به ریشخند گفت: ای عقیل! تو که کوری، پس با کنیزی که پنجاه درهم بیرزد، بی نیاز می شوی. چه نیازی است کنیزی بخری که چهل هزار درهم ارزش دارد؟ عقیل نیز که به صراحت لهجه و پاسخ گزنده مشهور بود، بی درنگ گفت: آری، اما دوست دارم برایم پسری بزاید که چون او را به خشم آوری، گردنت را با شمشیرش بزند. معاویه خنده خود را فرو خورد و گفت: ابا یزید! با تو شوخی کردم [ناراحت مشو]! سپس دستور داد همان کنیز را برای او خریداری کنند و عقیل از آن کنیز صاحب مسلم شد.»

این داستان را ابن ابی الحدید از «مدائنی» نقل می کند، اما درستی آن بسیار بعید به نظر می رسد؛ چرا که اولاً مدائنی از جمله تاریخ نگاران اموی مسلک است و اخبار او همواره همراه با جانبداریهای قومی از آل امیه و دشمنی و کینه توزی با آل ابی طالب علیه السلام است. او در نوشته های خود تلاش می کند با تحریف تاریخ چهره بنی هاشم را مخدوش نماید. به این موضوع در کتابهای معتبر رجالی و تاریخی که گاه از اهل سنت است، تصریح شده و اذعان داشته اند که هر چه او روایت کرده، ضعیف و به دور از اعتبار است.

ثانیا این بافته مدائنی از جهت واقعیت تاریخی نیز دچار آسیب و تناقض است؛ زیرا اگر چه تاریخ دقیق ولادت حضرت مسلم علیه السلام مشخص نیست، اما تردیدی وجود ندارد که ایشان در اواخر سال 60 هجری در کوفه به شهادت رسیده اند. در صفحه های زیادی از تاریخ آمده است که او در فتوحات زمان عمر، خلیفه دوم، و برخی جنگهای دوران امیر المؤمنین علیه السلام شرکت داشته است و برخی فرزندان او در جریان کربلا به شهادت رسیده اند. با این حساب، حتی اگر داستان گذشته، پیش از شهادت امیر المؤمنین علیه السلام بین عقیل و معاویه صورت گرفته باشد، نتیجه این می شود که مسلم در قیام کربلا حدود بیست سال داشته است. حال چگونه ممکن است که فرزندان او که حداقل پانزده سال داشته اند، در جریان کربلا حضور داشته باشند. با این حساب، مسلم بیست ساله نمی توانسته پسرانی نوجوان یا جوان داشته باشد؛ به ویژه اینکه ناقل داستان، ابن ابی الحدید، تصریحاتی داشت مبنی بر اینکه عقیل در دوران زندگانی برادرش امیر المؤمنین علیه السلام هرگز نزد معاویه نرفت؛ یعنی تا پیش از سال چهل هجری دیداری رخ نداده و داستان خریدن مادر مسلم از شام مربوط به سالهای پس از چهلم هجری بوده است. بنابراین، عدم اعتبار داستان بیش از پیش آشکار می گردد.

خانواده شهید پرور مسلم بن عقیل علیه السلام

مسلم علیه السلام در خانه ای چشم به جهان گشود که تنگدستی شدید پدری عائله مند، فضای آن را خالی از هرگونه زرق و برق زندگی کرده بود. در خانه ای که شب، خواب را با ناله های گرسنگی به چشمان کودکانش می برد و صبح آنان را بر سر کاسه های خالی فرا می خواند. خانه ای که اندوخته ای جز محبت به خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله نداشت و تنها همبازی کودکان این خانه کودکان خانه وحی بودند.

مسلم علیه السلام از هنگامی که چشم گشود، خود را در آغوش گلستان عترت دید و از کودکی با محبت آنان رشد کرد. عموهایی داشت چون جعفر طیار علیه السلام و حیدر کرار علیه السلام و عموزادگانی چون حسن علیه السلام و حسین علیه السلام سروران جوانان اهل بهشت.

و آنان برترین مربیان او بودند. پدرش دانشمند قریش بود، اما چون همواره زبانی برنده و سخنی توفنده در بیان بدیهای خاندان عاص و امیه داشت، مورد عتاب قریشیان بود.

عقیل از گفتن حقایق خودداری نمی کرد، خاری در چشم دشمنان پیامبر صلی الله علیه و آله و خاندانش بود و فرزندانش را بر آن بزرگ کرد، پیکارگر راه خدا بود، در جنگها شرکت می کرد و تا پای جان شمشیر می زد. تاریخ به یاد دارد که در جنگ «حنین» آن گاه که دشمن بر مسلمانان سخت گرفت، چگونه عقیل به همراه برادرش علی علیه السلام و عمویش عباس تا واپسین لحظه های جنگ پیش روی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شمشیر زدند و از جان او پاسداری کردند.

او حتی در دوران خلافت امیر المؤمنین، در آستانه جنگ صفین، نامه ای بر پایه دفاع از حقانیت امام خویش برای ایشان می فرستد، و در آن چنین می نگارد:

«اما بعد، پروردگار تو را از هر بدی دور دارد و از هر ناخرسندی در همه حال پاسداری کند! ای فرزند مادرم! من عبد الله بن سعد را با چهل تن از جوانان خاندان آزاد شده به دست رسول خدا صلی الله علیه و آله (کنایه از آل ابی سفیان) دیدم. به آنها گفتم: چه می خواهید ای فرزندان آزاد شدگان به دست پیامبر صلی الله علیه و آله ؟ آیا می خواهید به معاویه بپیوندید و با ما دشمنی کنید و نور خدا را خاموش گردانید؟ سخنم را بشنوید و... . پس ای فرزند مادرم! دستور و نظرت را برایم بنویس! پس اگر مرگ بخواهد فرزندان برادرت و فرزند پدرت را به سوی تو رهنمون گردد، پس با تو زنده خواهیم بود تا زندگی کنی و با تو خواهیم مرد آن گاه که بمیری.»

این نامه که گویای روح فداکار عقیل نسبت به برادر و امام خویش است، نشانگر پایبندی او نسبت به امام می باشد که خود و فرزندانش را بلاگردان او کرد. امام نیز در پاسخش نگاشت: «همانا قریشیان امروز بر جنگ با برادرت گرد آمده اند؛ همان گونه که دیروز بر جنگ با پسر عمویت رسول خدا صلی الله علیه و آله گرد هم آمده بودند... .» سپس از جانفشانی او در دفاع از کیان ولایت تقدیر کرد.

مسلم علیه السلام در دامان چنین پدری بزرگ شد و از همان اوان کودکی و نوجوانی راه و رسم ولایت مداری را فرا آموخت و در محضر سه امام معصوم علیهم السلام درس آموخت و در خانه ای رشد کرد که از سربلندترین خانه های مدینه شد و در قیام عاشورا 9 گلدسته از نور به لبیک عاشورا فرستاد و 9 هودج از خون باز پس گرفت و در کتیبه جاودان عاشورا نام 9 تن از فرزندان عقیل حک شد. و چه زیبا سروده اند:

عَیْنُ جُودِی بِعَبْرَةٍ وَ عَویلٍ وَ انْدُبِی اِنْ نَدَبْتَ آلَ الرَّسُولِ صلی الله علیه و آله

تِسْعَةٌ مِنْهُمْ لِصُلْبِ عَلِیٍ علیه السلام قَدْ اُبیدُوا وَ تِسْعَةٌ لِعَقِیلٍ

«ای چشم! با اندوه اشک ریز و اگر مویه می کنی بر آل پیامبر صلی الله علیه و آله مویه کن! که نه تن از فرزندان علی علیه السلام و نه تن از فرزندان عقیل [در کربلا] کشته شدند.»

خانه ای که دین خود را به آزمون جاودان عاشورا اَدا کرد.

سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله در مورد عقیل و مسلم علیه السلام

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله علاقه فراوانی به عقیل داشت و همواره به او احترام می گذاشت. گاه که نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می آمد، آن حضرت ضمن احترام به او می فرمود: «آفرین بر تو باد ای ابا یزید! چگونه ای؟» پاسخ می گفت: «پروردگار تو را به خیر و سلامتی دارد ای ابا القاسم! خوب هستم.»

روزی امیر المؤمنین علیه السلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پرسید: «یَا رَسُولَ اللَّهِ اِنَّکَ لَتُحِبُّ عَقِیلاً قَالَ اِی وَ اللَّهِ اِنِّی لَاُحِبُّهُ حُبَّتَیْنِ حُبّا لَهُ وَ حُبّا لِحُبِ اَبِی طَالِبٍ لَهُ وَ اِنَّ وَلَدَهُ لَمَقْتُولٌ فِی مَحَبَّةِ وَلَدِکَ فَتَدْمَعُ عَلَیْهِ عُیُونُ الْمُؤْمِنِینَ وَ تُصَلِّی عَلَیْهِ الْمَلَائِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ؛ ای رسول خدا! آیا عقیل را دوست می داری؟ پیامبر صلی الله علیه و آله در پاسخ فرمود: آری! به خدا قسم او را به دو جهت دوست می دارم: یکی به خاطر خودش و دیگری به خاطر محبّت ابو طالب نسبت به او. [سپس در آینده روشنِ فرزند برومند او مسلم علیه السلام نگریست و فرمود:] و به تحقیق که فرزندش در راه محبت و دوستی فرزند تو کشته می شود پس اشک دیده مؤمنان بر او فرو می ریزد و فرشتگان مقرب [درگاه پروردگار] بر او درود می فرستند.»

سپس اشک از چشمان مبارکش جاری شد، آن قدر که بر سینه اش فرو چکید. آن گاه دست به سوی آسمان بلند کرد و چنین گفت: «إِلَی اللَّهِ أَشْکُو مَا تَلْقَی عِتْرَتِی مِنْ بَعْدِی؛ از آنچه پس از من بر سر خاندانم می آید، به خدا شکایت می آورم!»

سرپرست خانواده عقیل

بنابر شهادت منابع تاریخی اهل سنت، مسلم در عنفوان جوانی بود و حدود هجده سال داشت که پدرش عقیل بدرود زندگانی گفت و خانواده پر جمعیت خود را بدون سرپرست گذاشت و از دنیا رفت و از آن پس سرپرستی خانواده به دوش مسلم علیه السلام و برادرانش افتاد. عقیل در روزگاری که معاویه خلافت جامعه مسلمانان را به دست گرفته بود، چشم از جهان فرو بست. برخی تاریخ درگذشت او را به سال 50 هجری نگاشته اند.

جوانی مسلم علیه السلام

مسلم علیه السلام جوانمردترین فرزندان عقیل بود و چنان که اشاره شد، وقتی پدرش از دنیا رفت، بار مسئولیت خانواده به دوش او افتاد. او جوانی رعنا و کامل شده بود. تصمیم گرفت برای اداره خانواده خود قطعه زمینی را که از پدرش بر جای مانده بود، بفروشد و زندگی را سر و سامان دهد. چون هر کسی را توان خریدن آن زمین نبود، سراغ معاویه رفت و به او گفت: «من در فلان جای مدینه زمینی دارم که صد هزار درهم ارزش دارد. آمده ام آن را بفروشم.» معاویه پذیرفت و زمین را به همان مبلغ از مسلم علیه السلام خریداری کرد.

مدتی گذشت و خبر این معامله به امام حسین علیه السلام رسید. امام بی درنگ در نامه ای به معاویه نوشت «تو نوجوانی از بنی هاشم را فریفته ای و زمینی را که از آن او نبوده، خریداری کرده ای. پولت را بگیر و زمین را به خودمان باز گردان!»

دلیل مخالفت امام با این معامله، جلوگیری از گسترش سلطه معاویه بر شهر پیامبر صلی الله علیه و آله و پیشگیری از تسلط او بر بنی هاشم بود و صلاح نمی دید که قسمتی از شهر پیامبر صلی الله علیه و آله به تملّک معاویه در آید و زمینه های غلبه او بر بنی هاشم شکل گیرد.

نامه امام به دست معاویه رسید. معاویه پیکی سراغ مسلم فرستاد. وقتی مسلم علیه السلام به دربار آمد، معاویه نامه امام را به او نشان داد و از او خواست مال او را بر گرداند و زمین خود را پس بگیرد. سپس به کنایه به مسلم علیه السلام گفت: گویا تو چیزی را که مالک آن نبوده ای، به ما فروخته ای. مال مرا پس بده و زمینت را بگیر!

مسلم علیه السلام از سخن کنایه آمیز و اتهام ناروای معاویه برآشفت و شمشیرش را کشید و گفت: این کار را بدون اینکه گردنت را با این شمشیر بزنم، انجام نخواهم داد.

معاویه این جمله را پیش تر از عقیل در مورد فرزندش شنیده بود که «می خواهم صاحب فرزندی شوم که چون او را به خشم آوری، با شمشیرش گردنت را بزند.» پیشگویی عقیل در مورد فرزندش درست در آمده بود و معاویه از این اتفاق به شدت خنده اش گرفت؛ به اندازه ای که دیگر نمی توانست جلوی خنده خود را بگیرد. از شدت خنده به پشت بر زمین افتاده بود و دست بر شکمش گذاشته و پاهای خود را به زمین می کشید.

ازدواج مسلم علیه السلام

«وَ الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبینَ»؛ «و زنان پاک از آن مردان پاک اند.» مسلم علیه السلام که دست پرورده عموی بزرگوار خویش امیر المؤمنین علیه السلام بود و در دامان پر مهر او پرورش یافته بود، افتخار یافت که با «رقیه علیهاالسلام » دختر امیر المؤمنین علیه السلام ازدواج کند.

امام، مسلم علیه السلام را شایسته دامادی خویش می بیند و رقیه علیهاالسلام به عقد مسلم علیه السلام در می آید. این ازدواج سبب نزدیک شدن بیشتر مسلم علیه السلام به خاندان عصمت گردید و زمینه رشد و بالندگی بیشتری را در او فراهم ساخت.

ثمره پیوند

در نام و تعداد فرزندان حضرت مسلم علیه السلام اختلاف زیادی در منابع مربوط به تاریخ نگاری و نسب شناسی به چشم می خورد. تعداد فرزندان ذکر شده برای ایشان بین دو تا چهارده فرزند در تغییر است که خالی از مبالغه نیست.

در منابع کهن تنها نام چهار یا پنج یا هفت تن از آنها برده شده است که عبارت اند از:

عبد اسد، محمد، علی، مسلم، حمیده (عاتکه)، ابراهیم و عبد الرحمن.

و نامهای دیگری چون: ابو عبد الله، ابو عبید الله، احمد، جعفر، عبد الله، عون و... بدان افزوده شده است که به دلیل تشابه اسمی با پسر عموهای خود و یا عموهای خود که فرزندان عقیل بوده اند، این اشتباه رخ داده است.

مدت عمر

اگر چه تاریخ دقیق ولادت حضرت مسلم علیه السلام مشخص نیست، اما با در نظر گرفتن سن فرزندان او که در کربلا به شهادت رسیده اند و نیز با توجه به رویدادهایی که در دوران زندگانی حضرت مسلم علیه السلام به وقوع پیوسته و نیز جنگهایی که تاریخ آشکارا از حضور او در آنها نام برده است، می توان سن تقریبی ایشان را به هنگام شهادت تخمین زد. برخی تصریح کرده اند که مسلم علیه السلام هنگام شهادت 35 سال داشته است، اما این عدد نیز نمی تواند نشان دهنده سن واقعی ایشان باشد؛ زیرا بنابر آنچه در تاریخ ذکر شده، او در جنگ صفین نیز حضور داشته و این جنگ در سال 37 هجری، یعنی 23 سال پیش از شهادت او به وقوع پیوسته است. با این حساب او در آن جنگ 12 ساله بوده که بعید به نظر می رسد. از این گذشته، او در فتوحات زمان خلیفه دوم نیز شرکت داشته است. این رویداد حتی اگر در واپسین سال خلافت عمر، سال 23 هجری نیز رخ داده باشد، باز هم پیش از ولادت مسلم علیه السلام خواهد بود. پس نمی توان نظر پیش گفته مبنی بر 35 سال بودن مدت عمر ایشان را پذیرفت؛ زیرا بنابر این نظر، ولادت حضرت در سال 25 هجری روی داده است که پذیرفته نیست.

بنابراین، به هیچ روی گفته هایی این چنین که گاه در کتابهای رجالی شیعه نیز دیده می شود و عمر ایشان را 28 سال بیان می دارد، قابل قبول نیست. در یک جمع بندی، می توان گفت که ولادت آن بزرگوار در سال 7 یا 9 هجری بوده و هنگام شهادت در ذی حجه سال 60 هجری بیش از پنجاه سال داشته است.

در دوران خلف

آنچه تاریخ در دوران سه خلیفه آغازین، ابو بکر، عمر و عثمان از حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام در خاطر دارد، بیشتر مربوط به دوران خلیفه دوم است و شاید نخستین حضور او در عرصه سیاسی مربوط به همین دوران باشد؛ چرا که با توجه به آنچه در مورد سن و تاریخ ولادت حضرت مسلم علیه السلام گفته شده، ایشان در دوران کوتاه خلافت خلیفه اول، چندان سنی نداشته است. بنابراین، می توان تلاشهای او در دوران خلافت عمر را نخستین تلاشها و فعالیتهای سیاسی ـ اجتماعی ایشان دانست.

شرکت در فتح بهنساء

چشمگیرترین فعالیتهای سیاسی حضرت مسلم علیه السلام در این دوران، شرکت او در فتح «بهنساء» است. بهنساء نام منطقه ای در آفریقای شمالی است. این سرزمین منطقه ای پهناور و حاصلخیز در مصر و واقع در کرانه باختری رود نیل بوده و از نظر اقتصادی از جمله مناطق پر درآمد آفریقا به شمار می رفته است.

همچنین دانشمندان زیادی در آن می زیسته اند. در آن سرزمین بقعه ای وجود داشته که مردم آن سامان، آن را محل اقامت حضرت عیسی علیه السلام و مادرش می انگاشتند. برخی دیگر نیز آنجا را مزار حضرت یوسف علیه السلام ، پیامبر بنی اسرائیل، دانسته اند. این سرزمین که ساکنان آن مسیحی بودند در ربیع الاول سال 21 هجری به دست مسلمانان فتح گردید.

در این جنگ، مسلم علیه السلام همراه دو برادر بزرگ ترش جعفر و علی حضور داشت. عمر، پرچمی به جعفر بن عقیل داد و پانصد سوار با او همراه کرد که برادرانش نیز جزء آنان بودند. لشکر بهنساء نیز در برابر آنان صف کشیدند که در دست پیشاهنگان آنان صلیب طلایی بزرگی در کنار پرچمی که حریری زرد بر آن بود و نقش خورشیدی بر آن طلا کوبی شده بود، دیده می شد.

برگهای زرّینی از حضور حضرت مسلم علیه السلام در کتاب این جنگ چشم نوازی می کند که مرور آن سرشار از لطافت است:

آغاز نبرد

- «حمله مسلمانان به شهر بهنساء آغاز شد و فضل بن عباس و برادرش عبد الله بن عباس از یک سو و جعفر بن عقیل و مسلم بن عقیل از سوی دیگر یورش بردند و جنگ آغاز شد و دو لشکر مسلمانان و مسیحیان به هم رسیدند و درهم آمیختند. دیگر کسی از دیگری باز شناخته نمی شد و فقط صدای الله اکبر گفتن و لا اله الا الله آنان سبب شناسایی شان بود. آنها گاه به چپ، گاه به راست و گاه به قلب لشکر دشمن حمله ور می شدند. پروردگار به مسلم بن عقیل علیه السلام خیر دهد،و آفرین بر او و برادرانش که آن قدر جنگید و حمله کرد که خون بر زرهش چون لخته های جگر شتر عقده بسته بود.»

- «روز دوم جنگ، مسلمانان پس از بر پا داشتن نماز صبح آماده حمله به دشمن شدند. فرماندهان هر گردان سوار بر مرکبهای خود شدند و پرچم داران در طلایه سپاه اسلام ایستادند. سپاهیان نیز با آرایش نظامی خاصی پشت سر آنها صف کشیدند. بانگی بلند از صفوف جلوی لشکر برخاست: آی لشکریان خدا! بر اسبهایتان سوار شوید و در آرزوی فردوس برین در پی نیکی و ثواب در آیید! در قلب لشکر نیزه داران با قدی بر افراشته بودند که بیشترشان از بنی هاشم بودند و در پیشانی قلب لشکر پهلوانانی چون مسلم، جعفر و علی فرزندان عقیل و... دیده می شدند.»

رویارویی با سپاه فیل سوار

- «روز دیگری از جنگ، بیابانهای بهنساء تماشاگر درگیری خونین دیگری بین سپاه اسلام و سپاه دشمن بود. تغییری سترگ در لشکر دشمن دیده می شد. لشکر روم این بار آرایش نظامی خود را با سپاهی فیل سوار و سیاهانی قوی هیکل از سودان و حبشه تقویت کرده بود. جنگ سختی در گرفت و پس از پرتاب تیر و آتش، کار به جنگ تن به تن انجامید. «ضرار بن ازور» یکی از فرماندهان دیگر سپاه اسلام به سوی لشکر روم پیش تافت و با فرمانده آنها که «بولس» نام داشت، درگیر شد. رومیان برای دفاع از فرمانده خود حمله کردند و مسلمانان نیز حمله ور شدند و فضل بن عبد المطلب، عبد الله بن جعفر و مسلم بن عقیل علیه السلام نیز به یاری فرمانده خود شتافتند. در آن روز هزاران تن کشته شدند.»

- «لشکر روم عقب رانده شد و سپاه اسلام به پشت دروازه های شهر رسید... عیاض بن غانم به همراه هزار سوار نظامی به دروازه های شهر حمله کرد که سر گروه های سواره، فضل بن عباس، مسیب بن نجیبة، ابوذر غفاری، مرزبان فارسی، مسلم بن عقیل و برادرانش بودند.»

- «... درگیری پشت دیوارهای شهر به درازا کشید؛ اما سرانجام مسلمانان توانستند وارد شهر شوند. ابهت و شکوه شهر پر زرق و برق بهنساء با ساختمان بلندش توجه مسلمانان را به خود جلب کرد. شهر از یک سو به رود نیل ختم می شد. ... نخستین فرماندهانی که توانستند مقاومت شهر را درهم شکسته، وارد آن شوند، عیاض بن غانم، فضل بن عباس، عبید الله بن عباس، مسلم بن عقیل و برادرانش، و نیز شقران و صهیب بودند.»

شبیخون دشمن

- «دشمن از پا ننشست و به مسلمانان شبیخون زد و این فرمان فرمانروای شهر، «بطلیوس» بود. او به خوبی زبان عربی را می دانست. مالک اشتر می گوید: من به همراه چند تن دیگر شبانگاه بیدار بودیم؛ اما سپاهیان از جنگ پیاپی خسته و به خواب رفته بودند. سرمای شدیدی بر شب پرده انداخته بود. ناگهان دشمن به سوی سپاه اسلام یورش برد و پیش از آنکه مسلمانان به خود آیند، تعداد بسیاری به شهادت رسیدند. فرماندهان سپاه از جا جستند و به سوی مرکبهای خود رفتند و برخی اسب خود را بدون زین و افسار سوار شدند.

در این میان، عبد الله جعفر، قعقاع بن عمرو، مسیب بن نجیبة، مسلم بن عقیل علیه السلام ، ابوذر غفاری، ابو دجانه و ابو امامة خوش درخشیدند.»

شهادت برادران مسلم علیه السلام

- «مسلمانان در شبی دیگر دوباره شبیخون خوردند و تا طلوع سپیده جنگیدند. سپس دو دسته شدند و هر دسته نماز صبح را به جای آورد و به جنگ ادامه داد. آن شب پانصد و بیست شهید بر جای ماند که بیشتر آنان از بزرگان قریش و بنی هاشم و بنی نوفل بودند. در این میان، برادران مسلم بن عقیل علیه السلام ؛ جعفر و علی به شهادت رسیدند. مسلم آن دو را در آغوش کشید و در سوگ آنان کلمه استرجاع بر زبان راند.»

- «مسلمانان به سوی شهر دیگری از منطقه بهنساء که «توما» نام داشت؛ حرکت کردند که در آستانه دروازه شهر دشمنان بر آنان سخت گرفتند. یکی از فرماندهان سپاه اسلام بدون کلاهخود حمله کرد و توانست حصر شهر را شکسته و به همراه پانصد تن از شجاعان سپاه اسلام وارد شهر شود که از جمله آنها، مقداد بن اسود، زید بن ثابت، مسلم بن عقیل علیه السلام ، عبد الله بن زید، ابوذر غفاری و عبادة بن ثابت بودند.»

مسلم علیه السلام ، داوطلب جنگ چریکی

- «در یکی از شبها سپاهیان اسلام به رودی رسیدند. یکی از فرماندهان پیش آمد و گفت: یکصد نفر داوطلب شجاع می خواهم که تا غروب آفتاب خود را به خدا سپارند و از میان همین آبراه خود را به شهر رسانند و داخل شهر شوند. یکصد نفر مرد جنگی داوطلب شدند. به دلیل مشکل بودن حرکت در آب، آنها فقط با شلوار وارد آب شدند و بقیه تجهیزات خود اعم از سپر و زره و کلاهخود را به زمین گذاشته و تنها با یک شمشیر به دل آب زدند. از این صد نفر، هشتاد نفر توانستند به داخل شهر نفوذ کنند، از جمله آنان عبد الرحمن بن ابوبکر، زید بن ثابت، عقبة بن عامر، مسلم بن عقیل بودند.»

نبرد رویاروی مسلم علیه السلام

- «در واپسین شب جنگ و شکست کامل دشمن، سرداران سپاه اسلام هر کدام شجاعانه وارد میدان می شدند و ضمن معرفی خود به خونخواهی برادران شهید خود شمشیر می زدند تا اینکه نوبت به مسلم بن عقیل علیه السلام رسید. او با دلی پر اندوه از شهادت برادران خود وارد میدان شد، شمشیرش را در هوا چرخاند و رجز خواند.

پس از او نیز مالک اشتر نخعی، قعقاع بن عمرو و... وارد میدان شدند و هر یک رجز خواندند و سرزمین بهنساء را به فتح افتخارآمیز خود در آوردند.

باقیمانده سپاه اسلام را که ترکیبی از قبایل بنی هاشم، بنی مخزوم، بنی زهره، بنی نزار، و... بود، مسلم بن عقیل علیه السلام فرماندهی می کرد. آنان تمام شهر را به تصرف خود در آوردند و عده ای از مسلمانان در آن شهر ساکن شدند و مسلم علیه السلام مدتی حکمران آن شهر بود که تا خلافت عثمان (دو سال بعد) ادامه یافت و سپس پسر عمویش محمد بن جعفر بن ابی طالب جایگزین او شد و تا پایان خلافت عثمان بر حکمرانی آن منطقه باقی ماند.»

در جریان این جنگ که «واقدی» آن را روایت می کند، 15 مرتبه نام مسلم بن عقیل علیه السلام آمده است که تمام آن در حساس ترین مراحل این جنگ بزرگ می باشد. تکرار نام مسلم در داستان این جنگ نمایانگر شجاعت اوست. افزون بر این نکته، نام مسلم علیه السلام از ابتدا تا انتهای جنگ دیده می شود و حضور او در هر گونه تاکتیکی که سپاه اسلام اتخاذ می کند، به چشم می خورد؛ چه در جنگ سراسری، چه در جنگ تن به تن، چه در شبیخون بی رحمانه دشمن و چه در عملیات مخفیانه نفوذ به شهرهای فتح شده. این نکته گویای کارآیی و کارآمدی او و تجربه جنگی والای مسلم علیه السلام می باشد. او در تمام این میدآنها یکه تاز بوده و بدون توجه به خستگی جنگ پیاپی و اندوه از دست دادن برادران و پسر عموهای خود، به نبرد ادامه می دهد و همواره با گروه پیشتاز جبهه، پیش می تازد و تا فتح کامل شهر، نامش در شمار نام آوران حک می گردد.

دوران خلافت امیر المؤمنین علیه السلام

از جمله درخششهای مسلم بن عقیل علیه السلام در دوران خلافت امیر المؤمنین علیه السلام ، حضور او در جنگ صفین در سال 37 هجری است.

در این جنگ، امام میمنه سپاه خود را به امام حسن علیه السلام ، امام حسین علیه السلام ، عبد الله جعفر و مسلم بن عقیل علیه السلام سپرد و در میسره نیز محمد بن حنفیه، محمد بن ابی بکر، هاشم بن عتبة (هاشم مرقال) را گمارد و قلب سپاه را نیز با عبد الله بن عباس، عباس بن ربیعة، مالک اشتر، رفاعة بن شداد بجلی، سعید بن قیس و عدی بن حاتم آراست. همچنین عمار یاسر، عمرو بن حمق، عامر بن واثله کنانی و قبیصة بن جابر اسدی را در کمین جای داد.

از شرکت او در این جنگ و نیز قرار گرفتن او در ردیف امام حسن علیه السلام ، امام حسین علیه السلام و عبدالله بن جعفر به خوبی معلوم می شود که سن شریف او تقریبا برابر با آن بزرگواران بوده که نام او در شمار سرداران سپاه امیر المؤمنین علیه السلام ذکر شده و در سال 37 هجری او جنگجویی تمام عیار و در حد افراد نام برده در میمنه و میسره و قلب لشکر بوده است و شایستگی این را داشته که امیر المؤمنین علیه السلام او را به این منصب بر گزیده است.

دوران امام مجتبی علیه السلام

در کتابهای رجالی مختلف نام مسلم بن عقیل علیه السلام در شمار برترین یاران و اصحاب امام مجتبی علیه السلام ذکر شده است که منابع تاریخی نیز بر آن صحه می گذارند. ابن شهر آشوب می نگارد: «از جمله اصحاب خاص و یاران حسن بن علی علیه السلام ، عبد الله بن جعفر، مسلم بن عقیل علیه السلام ، حبابة والبیة، حذیفة بن اسید، جارود بن ابو بشیر، جارود بن منذر، ابو مخنف، لوط بن یحیی و سفیان بن ابی لیلی بودند.

کلمات کلیدی
معاویه  |  جنگ  |  خلافت  |  عقیل  |  مسلم‌بن‌عقیل  |  حضرت مسلم‌بن‌عقیل علیه‌السلام  |  حضرت مسلم علیه‌السلام  |  مسلم علیه‌السلام  | 
لینک کوتاه :