کتاب  /  سیره اهل بیت  /  امام علی (ع) عقلانیت و حکومت  /  خلافت امیرالمؤمنین علی علیه السلام  /  د. قاطعیت در برابر کارگزاران

1. عثمان بن حُنَیف

تعداد بازدید : 1542     تاریخ درج : 1389/04/12    

1. عثمان بن حُنَیف

امام علی علیه السلام ، عثمان بن حنیف انصاری را به عنوان فرماندار بصره منصوب نمود. مدّتی بعد با خبر شد که وی، به میهمانی گروهی از ثروتمندان بصره رفته

[124]

است. لذا نامه ای به این شرح به وی نوشت:

«پس از حمد و سپاس خداوند؛ ای پسر حنیف! به من خبر رسیده است که مردی از جوانان بصره، تو را بر سفره ای دعوت کرده و تو به سوی آن شتافته ای، خوردنیهای رنگارنگ برایت مهیا شده و کاسه ها پیشت نهاده شده است.گمان نمی کردم تو میهمانی مردمی را بپذیری که نیازمندان آنها به جفا رانده شده و توانمندان آنها دعوت شده بودند. بنگر بدانچه از این سفره برمی داری. اگر حلال و حرامش را نمی دانی، بیرون انداز و از آنچه می دانی حلال است، استفاده کن.

آگاه باش که هر پیروی را پیشوایی است که به وی اقتدا می کند و از نور دانش او روشنی می جوید. بدان که پیشوای شما از دنیای خود، به دو جامه فرسوده اکتفا کرده و از خوراکیها، به دو گِرده نان. بدانید که شما چنین نتوانید کرد؛ لیکن مرا یاری کنید به پارسایی و کوشیدن و پاکدامنی و درستی ورزیدن. به خدا سوگند که از دنیای شما زری نیندوختم و از غنیمتهای آن، ذخیره ننمودم، و بر جامه کهنه ام، وصله ای نیفزودم. آری! از آنچه آسمان بر آن سایه افکنده، فدک در دست ما بود. مردمانی بر آن، بخل ورزیدند و مردمانی سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند؛ و بهترین داور، پروردگار است.

و مرا با فدک و جز فدک، چه کار است، در حالی که فردا جایگاه آدمی، گور است که نشانه هایش، در تاریکی آن از میان می رود و خبرهایش نهان می گردد در گودالی که اگر قدر وسعت یابد یا دستهای گورکن آن را فراخ نماید، سنگ و کلوخ، آن را بفشارد و خاک انباشته، رخنه هایش را به هم آرد؟ و من، نفسْ خود را با پرهیزگاری می پرورانم، تا در روزی که پر بیم ترینِ روزهاست، در امان بیاید و بر کرانه های لغزشگاه، پایدار مانَد؛ و اگر می خواستم، می دانستم که چگونه عسل پالوده و مغز گندم و بافته ابریشم را به کار برم؛ لیکن هرگز هوای من بر من چیره نخواهد گردید و حرص، مرا به گزیدن خواراکیها نخواهد کشید. چه بسا کسی در حجاز یا یمامه، حسرت گِرده نانی ببرد، یا

[125]

هرگز شکمی سیر نخورد و من، سیر بخوابم و پیرامونم شکمهایی باشند که از گرسنگی، به پشت دوخته شده و جگرهایی سوخته است، یا چنان باشم که گوینده ای سروده است:

درد تو این بس که شب، سیر بخوابی / و گرداگردت جگرهایی در آرزوی پوست بزغاله باشند.

آیا بدین بسنده کنم که مرا امیرمؤمنان گویند و در ناخوشایندیهای روزگار، شریک آنان نباشم، یا در سختی زندگی، نمونه ای برایشان نشوم؟ مرا نیافریده اند تا خوردنیهای گوارا سرگرمم سازد، چون چارپای بسته که به علف پردازد، یا [چارپایی [واگذارده، که خاکروبه ها را به هم زند و شکم را از علفهای آن، پُر سازد و از آنچه بر سرش آرند، غفلت دارد، یا بیهوده رهاگردم، یا به بازی سرگرم شوم، یا ریسمان گمراهی را بکشم، یا بی خود، درسرگردانیها سرگردان شوم؟!

ای دنیا! از من دور شو که مهارت بر دوشت نهاده شده است و من از چنگالت بیرون جسته ام و از ریسمانهایت رسته، از لغزشگاههایت دوری گزیده ام. کجایند مترفانی که به بازیچه ها فریبشان دادی؟ کجایند مردمی که با زیورهایت، دام فریب بر سر راهشان نهادی؟ آنک، در گورها گرفتارند و در لابه لای لحدها ناپایدار.

[ای دنیا!] به خدا اگر کالبدی بودی دیدنی یا قالبی محسوس، حدّ خدا را درباره ات برپا می داشتم به کیفر بندگانی که آنان را با آرزوها، دستخوش فریب ساختی، و مردمانی که آنها را در جایگاه هلاکت در انداختی، و پادشاهانی که به دست نابودی شان سپردی و در چنگال بالاشان درآوردی. نه راهی برای وارد شدن است و نه گریزگاهی برای بیرون آمدن.

هرگز! آنکه پا در لغزشگاهت نهاد، به سردرآید، و آنکه در ژرفای دریایت فرو رفت، غرق گردد، و آنکه از ریسمانهایت رهید، توفیق یابد، و آنکه از گزند تو امین است، باکش نباشد که مسکنش جای ننگ باشد، و دنیا در دیده او چنان است که گویی روز پایان آن است.

از دیده ام نهان شو! به خدا سوگند، رامَت نشوم که مرا خوار سازی، و گردن به

[126]

بندت ندهم تا از این سو بدان سویم کشانی؛ و سوگند به خدا، جز آنکه او نخواهد، نفسْ خود را چنان تربیت کنم که اگر گِرده نانی برای خوردن یافت، شاد شود و از خورش، به نمک خرسند گردد؛ و مردمک چشمم را رها کنم تا چون چشمه آبی که آبش خشکیده، اشکی که دارد، بریزد.

آیا چرنده، شکم را با چرا پُر سازد و بخفتد، و گوسفند، در آغل، سیر از گیاه بخورد و بیفتد و علی از توشه اش بخورد و آرام بخواهد؟! چشمش روشن باد که پس از سالیانی دراز، چون چارپایی رها به سرد بَرد یا چون چرنده ای که می چرد!

خوشا کسی که آنچه پروردگارش بر عهده وی نهاده، پرداخته است و در سختی اش با شکیبایی ساخته و در شب، دیده بر هم ننهاده، و چون خواب بر او چیره شده، بر زمین خفته و کف دست را بالین قرار داده است، درجمعی که از بیم روز قیامت، دیده شان به شب بیداری است و پهلوهاشان از خوابگاه، برکنار، و لبهاشان به ذکر پروردگار، گویا و گناهانشان از آمرزش خواستن بسیار، زدوده است. "آنان حزب خدایند و بدانید که حزب خدا رستگارند".(115)

پس ای پسر حنیف! از خدا بترس و گِرده های نانت، تو را کفایت کند تا از آتش دوزخ، رهایی یابی».(116)

115. مجادله، آیه 22.116. نهج البلاغه، نامه 45؛ مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب، ج 2، ص 101
×
لینک کوتاه :