کتاب  /  اخلاق و عرفان  /  علم اخلاق اسلامی  /  مقام چهارم; در بیان رذائل و فضائلی که متعلق به دو یا سه قوه عاقله و غضب و شهوت است  /  16- غیبت

فصل 17; مواردی که غیبت در آنها جایز است

تعداد بازدید : 72     تاریخ درج : 1389/03/07    

فصل 17: مواردی که غیبت در آنها جایز است[413]

چون دانستی که غیبت عبارت است از یاد کردن دیگری به آنچه اگر بشنود خوشش نیاید، اکنون بدان که غیبت در صورتی حرام است که به قصد آبروریزی یا تفریح و سرگرمی، یا خنداندن مردم به وسیله آن باشد. و اما اگر برای مقصود صحیحی باشد که جز غیبت راهی به رسیدن آن وجود ندارد حرام نیست. و مقاصد و اغراض صحیحی که غیبت را جایز و روا می سازد چند چیز است:

1- دادخواهی و تظلم در نزد کسی که حکم و حکومت به دست اوست و می تواند احقاق حق کند، مانند قاضیان و مفتیان و حاکمان، که در نزد اینها نسبت ظلم و بدی به کسی دادن برای گرفتن حق جایز است، به دلیل قول پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ان لصاحب الحق مقالا» «برای صاحب حق سخنی است [که باید سخن خود را بگوید]» و نیز گفتار او صلی الله علیه و آله و سلم: «لی الواجد یحل عرضه و عقوبته» «سرپیچانیدن و مسامحه آدم دارا [در ادای قرض خود] شرافت و مجازات وی را مباح و روا می سازد [یعنی به طلبکار حق می دهد که آبروی کسی را که می تواند دین خود را بپردازد و مسامحه می کند بریزد و درخواست بازداشت وی را بکند]» . و وقتی هند در محضر آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم گفت: «ابوسفیان مردی بخیل است و به قدر کفایت به من و فرزندانم خرجی نمی دهد، آیا می توانم بی آگاهی او از مالش برگیرم؟ حضرت سخن او را بد و منکر نشمرد، و فرمود: به اندازه ای که تو و فرزندانت را کفایت کند به نحو نیکو برداشت کن».

[414]

2- کمک کردن در رفع منکر و جلوگیری از گناهان و برگرداندن گناهکار به صلاح، در این صورت ذکر بدی و غیبت تنها به قصد درست و صحیح جایز است وگرنه جایز نیست.

3- برای خیرخواهی و راهنمائی کسی که در امر ازدواج و سپردن امانت و امثال اینها مشورت می کند. همچنین جرح کردن (یعنی شهادت به عدم عدالت) شاهد و مفتی و قاضی هر گاه درباره آنها سؤال شود. در این صورت ذکر آنچه از عدم عدالت و اهلیت آنها برای فتوا دادن و قضاء می داند جایز است به شرط آنکه به قصد صحیح و به نیت ارشاد و راهنمائی باشد و انگیزه حسد یا تلبیس و تزویر شیطانی در میان نباشد، و همچنین برای حفظ مسلمانان از شر و زیان یا سرایت فسق و بدعت. بنابراین کسی که عالمی یا غیر عالمی از مؤمنان را ببیند که با بدکار یا فاسق یا بدعتگذاری رفت و آمد دارد، و بترسد که به وی زیانی برسد و فسق و بدعت او در اثر مصاحبت به وی سرایت کند، جایز است که او را از شر و فسق و بدعت وی آگاه سازد به شرطی که انگیزه او صرفا ترس از رسیدن شر و فساد یا سرایت فسق و بدعت به وی باشد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «آیا از ذکر فاجر خودداری می کنید تا مردم او را نشناسند؟ وی را به آنچه در اوست یاد کنید تا مردم از وی بر حذر باشند» .

و از جمله چیزهایی که در بر حذر داشتن مسلمانان و حفظ آنها از شر و ضرر داخل است اظهار عیبی است که می داند در کالای مورد خرید و فروش هست، هر چند فروشنده را خوش نیاید زیرا اظهار وی خریدار را از ضرر حفظ می کند.

مثلا شخصی را می بیند که می خواهد مرکبی بخرد و می داند که این مال دزدی است یا عیب دیگری دارد، باید آن را بر خریدار آشکار کند، زیرا سکوت وی موجب زیان خریدار خواهد شد.

4- رد کسی که خود را به دیگری منسوب نماید و نسبتی با او نداشته باشد.

5- رد اقوال اهل ضلالت یا رد دعوی باطل در دین.

6- شهادت دادن علیه کسی که فعل حرامی را مرتکب شده باشد، در جائی که باید شهادت داد.

[415]

7- ضرورت شناسانیدن، که هر گاه کسی به لقبی معروف باشد که دلالت بر عیبی کند، و شناسانیدن او فقط به وسیله این لقب باشد و در ذکر آن گناهی نهفته نیست، به شرط آنکه از راه دیگر معرفی وی ممکن نباشد شناسانیدن او به آن لقب اشکالی ندارد. دلیل این، فعل راویان و عالمان در اعصار و در بلاد اسلامی است، که مثلا می گویند: اعمش (آن که از چشمش به علت سستی و بیماری آب می ریزد) و اعرج (لنگ) و مانند اینها چنین روایت کرده اند، زیرا غالبا به صورتی است که صاحب آن را از شنیدنش ناخوش نمی آید.

8- هر گاه کسی که از او سخن گفته می شود سزاوار خوار داشتن و سبک شمردن باشد، از آنرو که تظاهر به گناه و فسق می کند، مثل ظلم و زنا و شرابخواری و مانند اینها، به شرط آنکه به غیر از گناهی که آشکار ساخته به امر دیگری تعدی نشود، زیرا گفتن آنچه غیر علنی است غیبت و گناه شمرده می شود. و اما ذکر گناهی که علانیه مرتکب شده گناه نیست، زیرا خود صاحبش از ذکر آن باکی ندارد و بلکه به آن تفاخر می کند و علنی شدن آن را می خواهد. و علاوه بر این، اخبار بر جواز غیبت چنین کسی دلالت دارد، چنانکه بعضی از آنها ذکر شد.

رسول خدا فرمود: «من القی جلباب الحیاء من وجهه فلا غیبة له» «هر که پرده حیا از رخسار بیندازد غیبتش رواست» .

و فرمود: «لیس لفاسق غیبة» «غیبت فاسق ناروا نیست» .

و ظاهر آن است که ذکر عیوبی که به آن تظاهر و تجاهر می شود غیبت نیست، نه شرعا و نه لغة، نه اینکه غیبت است و چون شرعا از مستثنیات غیبت شمرده شده جایز است. جوهری گفته است: «غیبت آن است که پشت سر انسان چیزی گفته شود که اگر بشنود غمگین گردد، که اگر راست باشد غیبت نامیده می شود و اگر دروغ باشد بهتان نام می گیرد» .

و جماعتی از علما در دو موضع دیگر غیبت را جایز دانسته اند: یکی آنکه دو یا چند نفر بر عیب کسی مطلع باشند و بین خود باز گویند بی آنکه برای دیگری که از آن آگاه نیست اظهار کنند. و در بعضی از اخباری که گذشت دلالتی بر جواز آن هست. و دیگر غیبت کسانی که محصور نباشند، چنانکه گفته می شود: «فلان

[416]

طایفه چنین می گویند، یا اهل فلان شهر چنین اند» . و مثل اینکه گفته شود: «بعضی از مردم چنین می گویند یا چنین می کنند، یا کسی که امروز با او ملاقات داشتیم چنین بود» ، در صورتی که آن بعض یا آن شخص بر شنونده معلوم نباشد، ولی اگر به واسطه قرینه ای به شخص معینی دلالت کند غیبت حرام است، و همین طور اگر گفته شود: «یکی از مدعیان علم» ، اگر قرینه ای با آن باشد که شخص خاصی از آن فهمیده شود غیبت است وگرنه، نه. و همچنین اگر مصنفی در کتاب خود از فاضل معینی نام ببرد و گفتار او را بدون اینکه عذر ضروری او را ذکر کند زشت و عیبناک گرداند غیبت است، و اما اگر مطلب را بدون تعیین آن شخص ذکر کند، مثل اینکه بگوید: «یکی از فضلا خطا و لغزشی کرده» ، غیبت نیست.

سر اینکه در غیبت شرط است که تعریض (کنایه و گوشه زدن) به شخص معینی باشد، و اعتراض و تعرض نسبت به مبهم و غیر محصور غیبت نیست این است که با ابهام و منحصر نبودن [اشخاص مورد غیبت]، کسی را ناخوش نمی آید، چنانکه این حال معلوم است. و بعضی از اخبار به این معنی دلالت دارد، رسول خدا صلی الله علیه و آله وقتی از کسی چیز ناخوشایندی سر می زد می فرمود: «چرا مردمی چنین و چنان می کنند» بدون اینکه کننده آن را تعیین کند.

دنباله:

×
لینک کوتاه :