کتاب  /  اخلاق و عرفان  /  تعلیم و تربیت در نهج البلاغه  /  بخش دوم; تربیت  /  فصل دوم; نامه 31 نهج البلاغه  /  2. شرح نامه  /  و) آیین زندگی

الف) سفارشاتی درباره خودسازی و تهذیب نفس

تعداد بازدید : 1271     تاریخ درج : 1389/02/25    

الف) سفارشاتی درباره خودسازی و تهذیب نفس

1) تقوا و بیداری دل

فانی اوصیک بتقوی الله - ای بنی - و لزوم امره وعمارة قلبک بذکره والاعتصام بحبله؛

پسرم! تو را به تقوا و التزام به فرمان خدا و آباد کردن قلب و روح با ذکر او و چنگ زدن به ریسمان الهی توصیه می کنم.

احی قلبک بالموعظة وامته بالزهادة وقوه بالیقین ونوره بالحکمة و ذلله بذکر الموت؛

قلبت را با موعظه و پند و اندرز زنده کن و هوای نفست را با زهد و بی اعتنایی به آن بمیران و دل را با یقین نیرومند ساز و با حکمت و دانش نورانی و با یاد مرگ رام کن.

واعلم یابنی ان احب ما انت آخذ به الی من وصیتی تقوی الله؛

پسرم! بدان محبوب ترین چیزی که از میان گفته هایم در این وصیت نامه به آن تمسک می جویی تقوا و پرهیزکاری است.

لاتکونن ممن لاتنفعه العظة الا اذا بالغت فی ایلامه فان العاقل یتعظ بالاداب والبهائم لاتتعظ الا بالضرب؛

از کسانی مباش که پند و اندرز به آنها سودی نمی بخشد، مگر آن زمان که سخت در توبیخ اومبالغه کنی، چرا که عاقلان با اندرز و آداب پند می پذیرند، اما چهارپایان پند نمی گیرند مگر با زدن.

مطالب این قسمت را تحت چهار عنوان توضیح می دهیم:

یک: تقوا

راغب می گوید:

[199]

الوقایة حفظ الشی ء مما یؤذیه ویضره ... والتقوی جعل النفس فی وقایة مما یخاف .. وصارالتقوی فی تعارف الشرع حفظ النفس عما یؤثم وذلک بترک المحظور ویتم ذلک بترک بعض المباحات؛

وقایه، حفظ شی ء است از آنچه اذیت و ضرر می رساند. تقوا آن است که خود را از شی ء مخوف در وقایه و حفظ قرار دهیم .. . و در عرف شرع، تقوا به معنای خویشتن داری از گناه است که به وسیله ترک گناه حاصل می شود و با ترک بعضی از مباحات کامل می گردد.

قرآن کریم در موارد متعدد و با بیانات گوناگون اهمیت تقوا را گوشزد نموده ومهم ترین دستور انبیا به پیروانشان تقواست و سعادت دنیا و آخرت انسان در گروتقواست:

یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله حق تقاته ولاتموتن الا وانتم مسلمون؛(118)

ای اهل ایمان! آن گونه که سزاوار است از خدا بترسید. از دنیا مروید، مگر این که مسلمان باشید(تا پایان عمر ایمان خود را حفظ کنید).

ولقد وصینا الذین اوتوا الکتاب من قبلکم وایاکم ان اتقوا الله؛(119)

هم به آنان که پیش از شما به آنها کتاب فرستاده شد و هم به شما سفارش اکید کردیم که پرهیزکار و خداترس باشید.

یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله وابتغوا الیه الوسیلة وجاهدوا فی سبیله لعلکم تفلحون؛(120)

ای اهل ایمان! از خدا بترسید، به خدا توسل جویید و در راه او جهاد کنید، باشد که رستگار شوید.

وتزودوا فان خیر الزاد التقوی واتقون یا اولی الالباب؛(121)

توشه تقوا برای راه آخرت برگیرید که بهترین توشه این راه تقواست و از من بپرهیزید وخداترس شوید، ای صاحبان عقل و ادراک!

[200]

ومن یتق الله یجعل له مخرجا ویرزقه من حیث لایحتسب؛(122)

هر کس خداترس شود، خدا راه بیرون شدن از مشکلات را بر او می گشاید و از آن جا که گمان نبرد به او روزی عطا کند.

ومن یتق الله یجعل له من امره یسرا؛(123)

هر که متقی و خداترس باشد، خدا مشکلات کار او را آسان می گرداند.

ومن یتق الله یکفر عنه سیآته ویعظم له اجرا؛(124)

هر که تقوای الهی پیشه کند، خدا گناهانش را بپوشاند و او را پاداش بزرگ عطا کند.

و در این وصیت نامه نیز مهم ترین سفارش در بین وصایای امام علیه السلام به فرزنددلبندش «تقوای الهی» است.

سرتاسر نهج البلاغه پر از سفارش به تقوا و پرهیزکاری است، تقوا در تمام مراحل زندگی و تقوا برای همه در تمام شؤونات و مسؤولیت ها.

از جمله در نامه به عثمان بن حنیف، والی آن حضرت در بصره، که در میهمانی مترفین شرکت کرده بود، می نویسند:

وانما هی نفسی اروضها بالتقوی لتاتی آمنة یوم الخوف الاکبر وتثبت علی جوانب المزلق ولو شئت لاهتدیت الطریق الی مصفی هذا العسل ولباب هذا القمح ونسائج هذا القز ولکن هیهات ان یغلبنی هوای ویقودنی جشعی الی تخیر الاطعمة ولعل بالحجاز او الیمامة من لاطمع له فی القرص ولا عهد له بالشبع او ابیت مبطانا وحولی بطون غرثی واکباد حری.(125)

و در جای دیگر به تفصیل، صفات متقین را بیان می نماید:

فالمتقون فیها هم اهل الفضائل منطقهم الصواب و...؛(126)

اما پرهیزکاران کسانی هستند که دارای صفات پسندیده اند، از جمله: گفتارشان

[201]

صواب است و... .

دو: ذکر

اول: یاد خدا

یاد خدا مایه آرامش دل هاست؛ قرآن می فرماید:

الا بذکر الله تطمئن القلوب؛(127)

هان، تنها یاد خدا آرام بخش دل هاست.

یاد خدا موجب بصیرت و هوشیاری انسان از سقوط در ورطه گمراهی و هلاکت است.

ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون؛(128)

چون اهل تقوا را از شیطان، وسوسه و خیالی به دل فرا رسد، همان دم خدا را به یاد آرند و همان لحظه بصیرت و بینایی پیدا کنند.

امام سجادعلیه السلام می فرمایند:

الهی لولا الواجب من قبول امرک لنزهتک عن ذکری ایاک علی ان ذکری لک بقدری لابقدرک وما عسی ان یبلغ مقداری حتی اجعل محلا لتقدیسک ومن اعظم النعم علینا جریان ذکرک علی السنتنا واذنک لنا بدعائک وتنزیهک وتسبیحک؛(129)

معبودا! اگر واجب نبود امتثال فرمان تو، هرآینه منزهت می دانستم از این که نام تو را به زبان آرم،با آن که یادی که از تو می کنم به اندازه من است نه به اندازه تو، من تا کجا باید برسم که بتوانم تو راتقدیس کنم. یکی از بزرگ ترین نعمت های تو بر ما جاری بودن نام تو بر زبان ماست و این که به مااذن دادی به درگاهت دعا نماییم و تنزیه و تسبیح گوی باشیم.

این قسمت از دعا اشاره است به آیاتی از قرآن که در آن خدای تعالی امر به ذکر

[202]

فرموده است:

فاذکرونی اذکرکم واشکروا لی ولا تکفرون؛(130)

پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم، شکر نعمت من به جای آرید و کفران نکنید.

یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا. وسبحوه بکرة واصیلا؛(131)

ای کسانی که ایمان آوردید! ذکر و یاد خدا بسیار کنید و دایم صبح و شام به تسبیح و تنزیه ذات پاکش بپردازید.

دوم: یاد مرگ

یاد مرگ وسیله ای برای رام کردن نفس سرکش است.(132)

سوم: سفارشاتی درباره قلب

وعمارة قلبک بذکره؛

وامته بالزهادة؛

وقوه بالیقین؛

ونوره بالحکمة؛

وذلله بذکر الموت؛

وقرره بالفناء؛

وبصره فجائع الدنیا؛

وحذره صولة الدهر وفحش تقلب اللیالی والایام.

تو را سفارش می کنم به آباد کردن قلبت به یاد خدا؛

و هوای نفس را با زهد و بی اعتنایی بمیران؛

دلت را با یقین قوی و نیرومند ساز؛

دلت را با دانش و حکمت نورانی نما؛

و نفست را با یاد مرگ رام ساز؛

[203]

و به اقرار به فنای دنیا وادار؛

و با نشان دادن فجایع دنیا او را آگاه ساز؛

و از حملات روزگار و زشتی های گردش شب و روز بر حذرش دار.

چهارم: موعظه پذیری انسان

انسان طبعا موعظه پذیر است، بدون خشونت و ضرب و شتم و اگر در انسان آمادگی پذیرش نباشد، حتی ضرب و شتم هم بی اثر است:

در خطبه 90 می فرمایند:

اعلموا من لم یعن علی نفسه حتی یکون له منها واعظ وزاجر لم یکن له من غیرها لا زاجرولاواعظ؛

آگاه باشید! آن کس که به خویش کمک نکند و واعظ و مانعی از درون برایش فراهم نگردد،از دیگران واعظ و مانعی نخواهد یافت.

و در حکمت 89 می فرمایند:

ومن کان له من نفسه واعظ کان علیه من الله حافظ؛

کسی که از درون اندرز دهنده ای داشته باشد، خداوند حافظی برای او قرار خواهد داد .

2) شناخت و آگاهی دینی

من تفکر ابصر؛

هرکس اندیشه کند بینایی می یابد.

وتفقه فی الدین؛

و در بدست آوردن آگاهی دینی تلاش نما.

وان ابتدئک بتعلیم کتاب الله عزوجل وتاویله وشرائع الاسلام واحکامه وحلاله وحرامه لااجاوز ذلک بک الی غیره ثم اشفقت ان یلتبس علیک مااختلف الناس فیه من اهوائهم وآرائهم مثل الذی التبس علیهم فکان احکام ذلک علی ما کرهت من تنبیهک له احب الی من اسلامک الی امرلاآمن علیک به الهلکة ورجوت ان یوفقک الله لرشدک وان یهدیک لقصدک فعهدت الیک

[204]

وصیتی هذه.

واعلم یابنی ان احب ما انت آخذ به الی من وصیتی تقوی الله والاقتصار علی مافرضه الله علیک والاخذ بما مضی علیه الاولون من آبائک والصالحون من اهل بیتک فانهم لم یدعوا ان نظروالانفسهم کما انت ناظر وفکروا کما انت مفکر ثم ردهم آخر ذلک الی الاخذ بما عرفوا والامساک عمالم یکلفوا فان ابت نفسک ان تقبل ذلک دون ان تعلم کما علموا فلیکن طلبک ذلک بتفهم وتعلم لابتورط الشبهات وعلق الخصومات وابدا قبل نظرک فی ذلک بالاستعانة بالهک والرغبة الیه فی توفیقک وترک کل شائبة اولجتک فی شبهة او اسلمتک الی ضلالة فان ایقنت ان قدصفا قلبک فخشع وتم رایک فاجتمع وکان همک فی ذلک هما واحدا فانظر فیما فسرت لک وان لم یجتمع لک ما تحب من نفسک وفراغ نظرک وفکرک فاعلم انک انما تخبط العشواء وتتورط الظلماء ولیس طالب الدین من خبط او خلط والامساک عن ذلک امثل؛

چنین دیدم که در آغاز، کتاب خدا را همراه تفسیرش و قوانین اسلام و احکامش و حلال و حرام آن را به تو تعلیم دهم، در حالی که برای آموزش تو از کتاب خدا به غیر آن نمی پردازم. آن گاه از این ترسیدم که آنچه بر مردم در اثر نیروی هوا و هوس و عقاید باطل مشتبه شده و در آن اختلاف نمودند، بر تو نیز مشتبه گردد، به همین دلیل روشن ساختن این قسمت هر چند چندان خوشایند تونباشد، پیش من محبوب تر از آن است که تو را تسلیم امری سازم که از هلاکتت ایمن نباشم وامیدوارم خداوند تو را در رشد و صلاحت توفیق دهد و به مقصودت رهبری کند. اینک این وصیتم را برای تو می فرستم: پسرم! بدان محبوب ترین چیزی که از میان گفته هایم در این وصیت نامه به آن تمسک می جویی تقوا و پرهیزکاری است و اکتفا به آنچه خداوند بر تو واجب کرده و حرکت درراهی است که پدرانت در گذشته از آن راه رفته اند و صالحان خاندانت آن طریق را پیموده اند، زیراهمان گونه که تو درباره خویش نظر می کنی، آنها نیز نظر افکندند و همانگونه که تو به صلاح خویش می اندیشی، آنها نیز می اندیشیدند. آنها پس از فکر و دقت به این جا رسیدند که آنچه را به خوبی شناخته اند بگیرند و آنچه را مکلف نیستند رها سازند و اگر روحت از قبول این ابا دارد که تا همانندآنان آگاهی نیابی اقدام نکنی، باید از راه صحیح این راه را طی کنی با فهم و آگاهی، نه این که خود را به شبهات بیفکنی و یا به دشمنی ها تمسک جویی، پیش از این که در طریق آگاهی در این راه گام نهی، ازخداوندت استعانت بجوی و در توفیقت در این راه رغبت و میل نشان بده و هر گونه عاملی که

[205]

موجب خلل در افکارت می شود، یا تو را در شبهه می افکند، یا تو را تسلیم گمراهی می کند رها ساز.پس آن گاه که یقین کردی قلبت صفا یافته، در برابر حق خاضع شده و نظرت تکامل یافته و اراده ات تمرکز یافته، در آنچه برایت تفسیر می کنم نظر افکن، و اگر آنچه را در این زمینه دوست داری برایت فراهم نشد و فراغت خاطر حاصل نکردی، بدان که در طریقی که ایمن از سقوط نیستی گام برمی داری و در دل تاریکی ها قدم می زنی و کسی که در حال تحیر و تردید است، طالب دین نیست ودر چنین موقعی امساک و خودداری از چنین راه هایی بهتر است.

تفکر، رکن اصلی شناخت: من تفکر ابصر

راغب می گوید:

الفکرة قوة مطرقة للعلم الی المعلوم والتفکر جولان تلک القوة بحسب نظر العقل وذلک للانسان دون الحیوان . وقال بعض الادباء الفکر مقلوب عن الفرک لکن یستعمل الفکر فی المعانی وهو فرک الامور وبحثها طلبا للوصول الی حقیقتها؛(133)

فکرت نیروی پویایی است که از علم به معلوم می رساند و به آن می پردازد و تفکر، کوشش وجولان آن نیروست، نیرویی است مختص انسان و در حیوان نیست. بعضی از ادبا گفته اند: واژه فکرمقلوب «فرک» است، اما فکری که در معانی به کار می رود، همان فرک امور است، یعنی موشکافی کردن برای دریافتن و رسیدن به حقیقت.

اسلام دین تفکر و تعقل است نه دین جمود و تعبد محض.

قرآن کریم بر تفکر تاکید فراوانی دارد . مواردی که قرآن به تفکر در جهان خلقت و هدفدار بودن آن و نظم و ترتیب خاصی که حاکی از ناظم عالم و حکیم است فراخوانده است را به عنوان نمونه می آوریم:

ان فی خلق السموات والارض واختلاف اللیل والنهار لآیات لاولی الالباب. الذین یذکرون

[206]

الله قیاما وقعودا وعلی جنوبهم ویتفکرون فی خلق السموات والارض ربنا ما خلقت هذا باطلاسبحانک فقنا عذاب النار؛(134)

محققا در خلقت آسمان ها و زمین و رفت و آمد شب و روز دلایلی است برای خردمندان،آنهایی که در هر حالت، ایستاده و نشسته و خفتن خدا را یاد می کنند و دایم فکر در خلقت آسمان ها وزمین کرده گویند: پروردگارا! این دستگاه با عظمت را بیهوده نیافریده ای، پاک و منزهی، ما را به لطف خود از عذاب آتش نگاهدار.

هو الذی مد الارض وجعل فیها رواسی وانهارا ومن کل الثمرات جعل فیها زوجین اثنین یغشی اللیل النهار ان فی ذلک لآیات لقوم یتفکرون؛(135)

و او خدایی است که بساط زمین را بگسترد و در آن کوه ها برافراشت و نهرها جاری ساخت وهرگونه میوه ها پدید آورد؛ همه چیز را جفت بیافرید و شب تار را به روز بپوشانید؛ همانا در این امور، متفکران را دلایل روشنی بر قدرت آفریدگار است.

او لم یتفکروا فی انفسهم ما خلق الله السموات والارض وما بینهما الا بالحق واجل مسمی وان کثیرا من الناس بلقاء ربهم لکافرون؛(136)

آیا پیش خود تفکر نکردند که خدا آسمان ها و زمین و هرچه در بین آنهاست، همه را جز به حق و برای حکمت و مصلحت و به وقت و حد معین نیافریده است؟ و گروهی از مردم به لقای خدای به کلی کافر و بی عقیده اند.

وسخر لکم ما فی السموات وما فی الارض جمیعا منه ان فی ذلک لآیات لقوم یتفکرون؛(137)

و آنچه در زمین و آسمان ها بود، همه را مسخر شما گردانید؛ در این کار نیز برای مردم با فکر،آیات قدرت کاملا پدیدار است.

معصومان علیهم السلام نیز همانند قرآن کریم دعوت به تفکر در مخلوقات و آیات الهی می نمایند :

[207]

رحم الله امرءا تفکر فاعتبر واعتبر فابصر.(138)

فانما البصیر من سمع فتفکر ونظر فابصر.(139)

لا علم کالتفکر.(140)

الفکر مرآة صافیة.(141)

قال ابوعبدالله علیه السلام: قال امیرالمؤمنین علیه السلام: التفکر یدعوا الی البر والعمل به.(142)

عن الرضاعلیه السلام لیس العبادة کثرة الصلوة والصوم، انما العبادة التفکر فی امر الله عزوجل.(143)

شناخت و معرفت دینی: وتفقه فی الدین

تفقه در دین، یعنی به دست آوردن شناخت و درک صحیحی از معارف دینی که شامل اصول و فروع می گردد، گرچه در اصطلاح فقها، فقه به معنای علم به احکام شرعیه فرعیه از روی ادله تفصیلی است.

اما آیا به دست آوردن فهم و آگاهی دینی به راحتی برای همه و از هر راهی و به یک اندازه ممکن است، یا راه خاصی برای شناخت دین تعیین شده که برای همه به یک اندازه پیمودن آن میسر نیست؟

پاسخ به این پرسش مهم را تحت دو عنوان بررسی می نماییم:

یک: مراجعه به قرآن و عترت برای شناخت دین

پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله بنابر نقل فریقین فرمودند:

انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی: کتاب الله فیه الهدی والنور حبل ممدود من السماء الی الارض وعترتی اهل بیتی وان اللطیف الخبیر قد اخبرنی

[208]

انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض وانظروا کیف تخلفونی فیهما؛(144)

من در بین شما دو چیز گرانبها به جای خواهم گذاشت: قرآن کتاب خدا و اهل بیتم را. مادامی که به هر دو تمسک جویید، بعد از من هرگز گمراه نخواهید شد. کتاب خدا که در آن هدایت است و نورو ریسمانی است که از آسمان به زمین کشیده شده و عترت من اهل بیتم هستند. و خدای لطیف وخبیر به من خبر داده که این دو از هم جدا نخواهند شد تا سر حوض به من برسند؛ پس متوجه باشیدکه بعد از من با این دو چه می کنید.

اما ثقل اکبر: قرآن کریم تبیان کل شی ء است و می فرماید:

ونزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شی ء وهدی ورحمة وبشری للمسلمین؛(145)

ما قرآن را بر تو فرستادیم تا حقیقت همه چیز را روشن کند و برای مسلمین هدایت و رحمت وبشارت باشد.

ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم ویبشر المؤمنین الذین یعملون الصالحات ان لهم اجراکبیرا؛(146)

همانا این قرآن خلق را به استوارترین طریقه هدایت می کند و اهل ایمان را که نیکوکار باشند به ثواب عظیم بشارت می دهد.

ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین؛(147)

این کتاب بدون تردید راهنمای پرهیزکاران است.

و اما ثقل اصغر : عترت پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله هستند . نظر به این که قرآن ناسخ و

[209]

منسوخ و مجمل و مبین و عام و خاص و مطلق و مقید و ظاهر و باطن دارد، باید مفسرو مبین داشته باشد . آیا هر کس می تواند بیانگر ناسخ و منسوخ و مفسر قرآن باشد ؟

جواب این است که : انما یعرف القرآن من خوطب به.(148)

باید در فهم صحیح قرآن به کسانی مراجعه نمود که مخاطبان حقیقی قرآن هستندهمان ها که از جانب خدا منصوب شده اند برای راهنمایی و ارشاد مردم.

بطلان سخنی که شیطان بر زبان اشرار جاری نمود که: حسبنا کتاب الله از خود قرآن و روایات معلوم می گردد. و در اینجا به دلیل رعایت اختصار فقط به چند روایت اکتفامی گردد:

امام پنجم حضرت باقر العلوم علیه السلام فرمودند:

ما ادعی احد من الناس انه جمع القرآن کله کما انزل الا کذاب وما جمعه وحفظه کما نزله الله تعالی الا علی بن ابی طالب علیه السلام والائمة من بعده(149).

راوی می گوید از امام باقر علیه السلام از آیه قل کفی بالله شهیدا بینی وبینکم ومن عنده علم الکتاب(150)پرسیدم، در پاسخ فرمودند:

ایانا عنی وعلی اولنا وافضلنا وخیرنا بعد النبی صلی الله علیه وآله(151).(152)

امام صادق علیه السلام فرمودند:

والله انی لاعلم کتاب الله من اوله الی آخره کانه فی کفی فیه خبر السماء وخبر الارض وخبرما کان وخبر ما هو کائن قال الله عزوجل: فیه تبیان کل شی ء.(153)

دو: خطر انحراف در فهم دین

از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نقل شده:

[210]

ستفترق امتی علی ثلاث وسبعین ملة؛(154)

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه

چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند(155)

در حالی که منحرفان در زمان حیات نبی اکرم صلی الله علیه وآله و با حضور حضرت سر به مخالفت گذاشته و در برابر فرامین آن حضرت تسلیم نبودند، دیگر چه انتظاری ازآنها باید داشت که پس از رحلت آن حضرت به قهقرا برنگردند: افان مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم.(156)

مردمی که با چشم خود دیده و با گوش خود شنیدند که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله امیرالمؤمنین علیه السلام را به عنوان جانشین خود معرفی نمود، انکار و یا کتمان نمودند وهمانها که دیده و شنیده بودند محبت ها و توجهات پیامبر اکرم را به حضرت صدیقه کبراعلیها السلام تا جایی که فرمود:

فاطمة بضعة منی فمن آذاها آذانی؛(157)

فاطمه پاره تن من است، هر که او را آزار رساند، مرا آزرده است.

چگونه از کنار ظلم هایی که به حضرتش شده بی تفاوت عبور نمودند.

حکیم سنایی می گوید:

مرمرا باری نکو ناید زروی اعتقاد حق زهرا بردن و دین پیمبر داشتن

آن که او را بر علی مرتضی خوانی امیر از ره معنا نتاند کفش قنبر داشتن

احمد مرسل نشسته کی روا دارد خرد جان اسیر سیرت بوجهل کافر داشتن

شیطان قسم خورده که گفت: وبعزتک لاغوینهم اجمعین،(158)

[211]

در کمین است که از راه خلط حق و باطل و با چهره دینی، مردم ناآگاه را به نبرد بامردان الهی وا دارد.

از این جاست که درمی یابیم مساله فهم دین، هم در اصول و هم در فروع چقدرمهم است و چرا امیرالمؤمنین علیه السلام در این وصیت نامه تا این حد به فهم معارف دین اهمیت داده اند.

3) صبر و استقامت و تلاش

وعود نفسک التصبر علی المکروه ونعم الخلق التصبر فی الحق؛

خویشتن را بر استقامت در برابر مشکلات عادت ده که شکیبایی در راه حق از اخلاق نیک به شمار می رود.

اطرح عنک واردات الهموم بعزائم الصبر وحسن الیقین؛

هم و غم ها را با نیروی صبر و حسن یقین، از خود دور ساز.

فاسع فی کدحک؛

نهایت کوشش و تلاش را در زندگی داشته باش.

صبر در سختی ها و مصایب و ناملایمات

راغب در معنای صبر می گوید:

الصبر حبس النفس علی ما یقتضیه العقل والشرع او عما تقتضیان حبسها عنه؛

صبر، خویشتن داری است بر چیزی که عقل و شرع تقاضا می کند، یا از چیزی که از آن نهی می کند، صبر بر طاعت و صبر بر معصیت (یعنی بردباری و تحمل انجام فرایض و دستورات عقل و شرع و بردباری در برابر ترک آنچه را نهی کرده اند).

یکی از صفات حمیده، صبر است و قرآن کریم به صابران بشارت می دهد:

[212]

وبشر الصابرین الذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انا لله وانا الیه راجعؤن.(159)

صابران با یقینی که به وعده های الهی دارند، مشکلات را با جان و دل تحمل می نمایند و هنگام برخورد با مصایب و مشکلات می گویند: ما از خداییم و به سوی اوباز می گردیم.

خطاب به پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله امر به صبر و استقامت در راه حق می فرماید:

فاصبر ان وعد الله حق؛(160)

صبر کن که البته وعده خدا حق است.

واصبر لحکم ربک فانک باعیننا وسبح بحمد ربک؛(161)

ای رسول بر حکم خدا صبر کن که تو منظور نظر مایی و چون برخیزی به نماز یا هر کاری،خدای خود را تسبیح گوی.

در روایات نیز صبر به عنوان یکی از اخلاق حمیده و صفات پسندیده مطرح شده:

فان الصبر من الایمان کالراس من الجسد ولا خیر فی جسد لا راس معه ولا فی ایمان لا صبرمعه؛(162)

صبر نسبت به ایمان همچون سر است در مقابل تن؛ تن بی سر فایده ندارد و ایمان بدون صبر نیزبی نتیجه است.

تلاش در زندگی

راغب در معنای کدح می گوید:

السعی والعناء؛

تلاش با رنج و مشقت.

[213]

در این عبارت فاسع فی کدحک دو احتمال است: در احتمال اول کدح به معنای مالی است که در به دست آوردن آن سعی زیاد شده.

ابن ابی الحدید می گوید:

الکدح هاهنا هو المال الذی کدح فی حصوله والسعی فی انفاقه؛(163)

کدح در این جا به معنای مالی است که انسان در به دست آوردن آن تلاشی فراوان نموده و سعی در بخشش آن دارد.

در احتمال دوم کدح به معنای سعی و تلاش در اطاعت و عبادات خدای تعالی است و قرآن کریم می فرماید:

یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه؛(164)

ای انسان! البته با هر رنج و مشقت در راه اطاعت و عبادت حق بکوشی، عاقبت به حضورپروردگار خود می روی و نایل به ملاقات او می شوی.

4) احتیاط و میانه روی (اعتدال)

وامسک عن طریق اذا خفت ضلالته فان الکف عند حیرة الضلال خیر من رکوب الاهوال؛

و در راهی که ترس گمراهی در آن داری قدم مگذار، چه این که خودداری به هنگام بیم ازگمراهی بهتر از آن است که انسان خود را در مسیرهای خطرناک بیفکند.

من ترک القصد جار؛

کسی که میانه روی را ترک کند، از راه حق منحرف شده.

احتیاط

دستور امام علیه السلام در مورد ترک کارهای شبهه ناک و عبور از مسیرهایی که احتمال گمراهی در آن است ارشاد به حکم عقل است، زیرا عقل حکم می کند به دفع ضرر

[214]

محتمل و در امور مشتبه احتمال ضرر است .

امام باقرعلیه السلام می فرمایند:

الوقوف عند الشبهة خیر من الاقتحام فی الهلکة؛(165)

هنگام برخورد با موارد شبهه ناک، توقف و ایستادن بهتر است از فرورفتن در ورطه هلاکت.

امام رضاعلیه السلام می فرمایند:

ان امیرالمؤمنین علیه السلام قال لکمیل بن زیاد: اخوک دینک فاحتط لدینک بما شئت؛(166)

امیرالمؤمنین به کمیل بن زیاد فرمودند: دین تو برادر توست، هر چه می توانی در مورد اواحتیاط و مواظبت کن.

پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند:

دع ما یریبک الی ما لایریبک؛(167)

هر چه که در آن شک داری رها کن و به آنچه شک نداری بپرداز.

اعتدال و میانه روی: من ترک القصد جار

قصد به معنای میانه و اقتصاد به معنای میانه روی و اعتدال است.

قرآن کریم می فرماید:

وعلی الله قصد السبیل ومنها جائر.(168)

سبیل قاصد، همان صراط مستقیم است در مقابل جائر و مسیرهای انحرافی، و درمدح گروه اندکی از اهل کتاب در قبال اکثریت که منحرف و گناهکارند می فرماید:

منهم امة مقتصدة؛(169)برخی از آنان مردمی معتدل و میانه رو هستند.

امت مقتصده، امتی است که در دین و تسلیم دستورات الهی معتدل باشد.

به طور کلی اسلام دین اعتدال و میانه روی است در تمام شؤون.

[215]

قرآن در این باره می فرماید:

وکذلک جعلناکم امة وسطا لتکونوا شهداء علی الناس ویکون الرسول علیکم شهیدا؛(170)

و ما شما مسلمین را به آیین اسلام هدایت نموده و به اخلاق معتدل و سیرت نیکو بیاراستیم تاگواه سایر مردم باشید، تا نیکی و درستی را از شما بیاموزند، همان گونه که پیامبرصلی الله علیه وآله را گواه شماکردیم تا از او بیاموزید.

روش و سیره نبی اکرم صلی الله علیه وآله و جانشینان برحق او، یعنی ائمه اثنا عشرعلیهم السلام نیز مبتنی بر اقتصاد و اعتدال می باشد:

امیرالمؤمنین علی علیه السلام در وصف پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می فرماید:

سیرته القصد؛(171)روش او میانه روی و اعتدال بود.

و در جای دیگر می فرماید:

نحن النمرقة الوسطی بها یلحق التالی والیها یرجع الغالی؛(172)

ما اهل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله تکیه گاهی در میانه هستیم، آن که عقب مانده، ملحق می شود و آن که تندرفته به آن برمی گردد.

5) وقت شناسی

بادر الفرصة قبل ان تکون غصة؛

پیش از آن که فرصت از دست برود و مایه اندوهت شود، آن را غنیمت شمار.

ساهل الدهر ماذل لک قعوده؛

آن گاه که روزگار در اختیار تو قرار گرفت، بهره خود را بگیر.

یکی از مفاسد اخلاقی، اتلاف عمر و در مقابل وقت شناسی از اخلاق پسندیده است.

[216]

قرآن کریم می فرماید:

وابتغ فیما آتاک الله الدار الآخرة ولاتنس نصیبک من الدنیا واحسن کما احسن الله الیک ولاتبغ الفساد فی الارض ان الله لایحب المفسدین؛(173)

و به هر چیزی که خدا به تو عطا کرده بکوش تا ثواب و سعادت در آخرت تحصیل کنی وبهره ات را از دنیا فراموش مکن و تا توانی نیکی کن، چنان که خدا به تو احسان کرده، و هرگز در روی زمین فتنه و فساد برپا مکن که خدا مفسدان را هرگز دوست ندارد.

از امیرالمؤمنین علیه السلام از قول خدای عزوجل: ولاتنس نصیبک من الدنیا سؤال شد،حضرت در جواب فرمودند:

لاتنس صحتک وقوتک وفراغک وشبابک ونشاطک ان تطلب بها الآخرة؛(174)

سلامتی و قدرت و فراغ بال و جوانی و نشاط خود را فراموش مکن، از آنها در راه آخرت استفاده کن.

پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند:

ان لربکم فی ایام دهرکم نفحات الا فتعرضوا لها؛(175)

برای پرودگار شما در ایام زندگی تان نسیم هایی است، خود را در معرض آن نسیم ها قرار دهیدو از توفیق هایی که نصیب شما می گردد بهره ببرید.(176)

از امیرالمؤمنین علیه السلام سخنان گهرباری در وقت شناسی رسیده است:

والفرصة تمر مر السحاب فانتهزوا فرص الخیر؛(177)

[217]

و فرصت ها می گذرد، همانند عبور ابرها بنابراین، فرصتهای خوب را غنیمت شمارید.

اضاعة الفرصة غصة؛(178)

از دست دادن فرصت غم انگیز است.

من الخرق المعاجلة قبل الامکان والاناة بعد الفرصة؛(179)

از نادانی شخص، عجله کردن پیش از امکان و از دست دادن امکانات پس از فرصت است.

ایاکم وتسویف العمل بادروا به اذا امکنکم؛(180)

از تاخیر کارهای خیر بپرهیزید و هنگام فرصت به کارهای خیر مبادرت ورزید.

اخر الشر فانک اذا شئت تعجلته؛(181)

کار شر را تاخیر انداز که هر گاه بخواهی می توانی انجام دهی.

6) پرهیز از صفات ناپسند

یک: هوا پرستی

الهوی شریک العمی؛ هواپرستی با کوری و جهل همراه است.

ایاک والاتکال علی المنی فانها بضائع النوکی؛

از تکیه کردن بر آرزوها برحذر باش که سرمایه احمقان است.

هواپرستی: الهوی شریک العمی

راغب می گوید:

العمی یقال فی افتقاد البصر والبصیرة . لم یعد افتقاد البصر فی جنب افتقاد البصیرة عمی حتی قال : فانها لاتعمی الابصار ولکن تعمی القلوب التی فی الصدور.(182)

قرآن کریم می فرماید:

[218]

افرایت من اتخذ الهه هواه واضله الله علی علم وختم علی سمعه وقلبه وجعل علی بصره غشاوة فمن یهدیه من بعد الله افلا تذکرون؛(183)

ای رسول ما! می نگری آن را که هوای نفسش را خدای خود قرار داده و خدا او را پس از اتمام حجت گمراه ساخته و مهر بر گوش و دل او نهاده و بر چشم وی پرده ظلمت کشیده، پس او را بعد ازخدا دیگر که هدایتش خواهد کرد؟ آیا متذکر این معنا نمی شوید؟

و نیز می فرماید:

ولا تطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا واتبع هواه وکان امره فرطا؛(184)

هرگز از کسانی که ما دل های آنان را از یاد خود غافل نمودیم و پیرو هوای نفس خود شدند و به هرکاری پرداختند، پیروی نکن.

کسی که تابع هوا و خواهش های نفسانی خویش باشد، از دیدن حقایق محروم خواهد شد؛ در مقابل اگر کسی تابع حق باشد و تعصب ها و تحجرها را کنار گذارد، بابصیرت و ضمیر روشن به حقایق امور دسترسی می یابد.

تکیه بر آرزوها: ایاک والاتکال علی المنی فانها بضائع النوکی.

النوکی جمع انوک به معنای احمق است؛ یعنی از اعتماد و تکیه کردن بر آرزوهابر حذر باش، زیرا آرزوها سرمایه احمقان است. انسان عاقل روی آرزوهاسرمایه گذاری نمی کند، بلکه با واقع بینی، امکانات و توانایی های خود را بررسی نموده و بر اساس آینده نگری و واقع بینی تصمیم گیری می نماید و از بلند پروازی پرهیز می کند.

دو: عجب و خودبینی

واعلم ان الاعجاب ضد الصواب وآفة الالباب؛

بدان که خودبینی و عجب ضد صواب و حق، و آفت خردهاست.

[219]

عجب باعث می گردد انسان به مقصود و هدف نرسد و آفت عقل و خرد است،زیرا انسان خودبین هرگز حاضر نیست به نظرهای دیگران توجه نماید و هیچ گاه موفق به اصلاح خود نمی شود. انسان معجب و خود بین از راهنمایی های دیگران محروم خواهد بود و در غربت به سر خواهد برد.

در نهج البلاغه می فرمایند:

ولا وحشة اوحش من العجب.(185)

مجلسی قدس سره در شرح این کلام گوید:

والعجب اعجاب المرء بنفسه وفضائله واعماله وهو موجب للترفع علی الناس والتطاول علیهم فیصیر سببا لوحشة الناس عنه ومستلزما لترک اصلاح معائبه وتدارک مافات منه فیقطع عنه مواد رحمة الله ولطفه وهدایته فینفرد عن ربه وعن الخلق فلا وحشة اوحش منه؛(186)

عجب آن است که انسان خود را و صفات و کارهای خود را از دیگران برتر ببیند و این موجب برتری جویی و گردن کشی بر مردم می شود و سبب دوری مردم از شخص می شود؛ همچنین موجب می شود که شخص نتواند عیوب خود را برطرف نموده و آنچه از او ترک شده جبران نماید؛ پس، ازرحمت و لطف و هدایت خدا محروم و از خدا و خلق جدا می شود؛ لذا هیچ تنهایی بدتر از عجب وخودپسندی نیست.

عجب و خودبینی موجب می گردد تمام تلاش ها و زحمات انسان به هدر رفته وزیانکار گردد.

قرآن کریم می فرماید:

قل هل انبئکم بالاخسرین اعمالا الذین ضل سعیهم فی الحیوة الدنیا وهم یحسبون انهم یحسنون صنعا؛(187)

ای رسول ما! به امت بگو: می خواهید شما را به زیانکارترین مردم آگاه سازم؟ آنها کسانی

[220]

هستند که عمرشان را در راه حیات دنیای فانی تباه کردند و به خیال باطل می پنداشتند نیکوکاری می کنند.

علی بن سوید می گوید: از امام علیه السلام پرسیدم از عجبی که موجب فاسد شدن عمل می گردد، در پاسخ فرمودند:

العجب درجات منها ان یزین للعبد سوء عمله فیراه حسنا فیعجبه ویحسب انه یحسن صنعاومنها ان یؤمن العبد بربه فیمن علی الله عزوجل ولله علیه فیه المن؛(188)

عجب مراتبی دارد: یکی از مراتب عجب این است که انسان کار بد خود را خوب ببیند وخیال کند کارش خوب است؛ مرتبه دیگر آن است که شخص به دلیل ایمان به خدای عز وجل بر اومنت بگذارد، در حالی که حقیقتا خدا بر او منت دارد.

بدتر از عجب ادلال است، یعنی خود را در مقابل خدا دارای حق دانستن،درحالی که:

بزرگان نکردند در خود نگاه خدا بینی از خویشتن بین مخواه

امام صادق علیه السلام فرمودند:

اتی عالم عابدا فقال له کیف صلاتک ؟ فقال مثلی یسال عن صلاته ؟ وانا اعبد الله منذ کذاوکذا قال کیف بکائک ؟ قال ابکی حتی تجری دموعی فقال له العالم : فان ضحکک وانت خائف افضل من بکائک وانت مدل ان المدل لایصعد من عمله شی ء؛(189)

عالمی نزد عابدی رفت و به او گفت: نماز خواندنت چطور و در چه حد است؟ عابد جواب داد:از مثل «من»ی از نماز خواندنش می پرسند؟ در صورتی که من از فلان وقت و فلان وقت عبادت خدای کنم. عالم پرسید: گریه کردندت چگونه است؟ گفت: چنان که اشک هایم روان می شود. عالم به او گفت: همانا اگر بخندی و از خدا ترسان باشی بهتر است از این که گریه کنی و به خود ببالی؛ هرکه به خود ببالد و از خود راضی باشد، چیزی از عملش قبول نمی کرد.

این جا تن ضعیف و دل خسته می خرند بازار خود فروشی از آن سوی دیگراست

[221]

تذکر: شادی از نعمت ها عجب نیست.

قل بفضل الله وبرحمته فبذلک فلیفرحوا؛(190)

ای رسول! به مردم بگو که شما باید منحصرا به فضل و رحمت خدا شادمان شوید.

سه: آفات زبان

دع القول فیما لاتعرف؛

درباره آنچه نمی دانی سخن مگو.

والخطاب فیما لم تکلف؛ در آنچه به تو مربوط نیست گفتگو مکن.

ایاک ان تذکر من الکلام ما یکون مضحکا وان حکیت ذلک عن غیرک؛

از گفتن سخنان مسخره و بی محتوا برحذر باش، گر چه آن را از دیگران نقل کنی.

تلافیک ما فرط من صمتک ایسر من ادراکک ما فات من منطقک و حفظ ما فی الوعاء بشدالوکاء؛

تدارک و جبران آنچه بر اثر سکوت از دست داده ای، آسان تر است از جبران آنچه بر اثر سخنت از بین رفته است؛ چرا که نگهداری آنچه در ظرف است با محکم بستن آن امکان پذیر است.

ولا تقل مالم تعلم وان قل ما تعلم؛ آنچه را نمی دانی نگو، هرچند دانسته های تو کم باشد.

من اکثر اهجر؛ کسی که پر حرفی کند، حرفهای بی معنا زیاد می زند.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:

اللسان میزان الانسان؛(191)زبان، ترازو و وسیله سنجش انسان است.

یعنی:

تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد

محدث کاشانی رحمه الله درباره زبان می گوید:

زبان یکی از نعمت های بزرگ خدای تعالی و از مخلوقات عجیب و لطیف است. طاعت و

[222]

عصیانش بسیار بزرگ، در حالی که جرمش کوچک است، زیرا کفر و ایمان معلوم نمی شود، مگر به شهادت با زبان و کفر، آخرین حد عصیان و طغیان است و ایمان آخرین درجه طاعت است. زبان درباره همه چیز سخن گوید و متعرض همه می شود، موجود باشد یا معدوم، خالق یا مخلوق، معلوم یا متخیل، مظنون یا موهوم و آگاهی ها و معلومات انسان به وسیله زبان قابل بیان است و این خصوصیت یعنی ابراز تمام معلومات در سایر اعضا یافت نمی شود. زبان در مسیر خیر و صلاح مجال و فضای گسترده، در راه شر و فساد نیز مجال وسیع و گسترده ای دارد.

آنچه مهم است، کنترل و به کارگیری صحیح این عضو کوچک است که کاربردبسیار زیاد و مهم دارد.

در سخنان معصومان علیهم السلام دستور العمل ها و سفارشاتی برای کنترل زبان بیان شد،که به کارگیری آنها موجب سعادت دنیا و آخرت خواهد بود.

مطالبی که در این وصیت نامه درباره زبان مطرح شده به شرح زیر است:

1. سخن گفتن در مورد چیزی بدون اطلاع و آگاهی

دع القول فیما لا تعرف؛

درباره آنچه نمی دانی سخن مگو.

و نیز می فرماید:

ولا تقل ما لا تعلم وان قل ما تعلم.

کم گوی و گزیده گوی چون در.(192)

2. سخن گفتن درباره چیزی که به انسان مربوط نیست: والخطاب فیما لم تکلف

یکی از مشکلات اجتماعی، سخن گفتن افراد است درباره چیزی که به آنهامربوط نیست. اشخاصی که در مسائل اقتصادی هیچ گونه اطلاع و تخصصی ندارند،در مسائل اقتصادی و سیاسی خود را صاحب نظر دانسته و عنان سخن و قلم رارها می نمایند. حتی متاسفانه این اظهار نظرهای ناآگاهانه به مسائل دینی هم سرایت نموده و بعضی با ضمیمه کردن اشعار و خطابه های عوام پسند و بازی با الفاظ

[223]

فریبنده، عقاید باطل خود را به اذهان بسیط و ساده القا می نمایند.

مشکل دیگری که تقریبا گریبان گیر اکثریت افراد جامعه ما شده، سخن گفتن درامور مربوط به زندگی دیگران است که منجر به رقابت های غلط در توسعه مادیات واسراف و تبذیرهای فراوان شده است و در نهایت منجر به بیماری خانمان سوزمصرف زدگی و رکود اقتصادی گردیده .

اما آنچه دین به ما دستور می دهد، این است که در اموری که به ما مربوط نیست سخن نگوییم:

قال رسول الله صلی الله علیه وآله : من حسن المرء ترک ما لا یعنیه؛(193)

از اخلاق پسندیده، دخالت نکردن در چیزی است که به انسان ارتباط ندارد.

و در روایت دیگر:

ترکه الکلام فیما لا یعنیه؛(194)

سخن گفتن در چیزی که به او ارتباط ندارد.

تذکر: نهی از دخالت های بیجا در کارهای دیگران غیر از مساله امر به معروف ونهی از منکر است.(195)

3. حرف های مضحک و خنده آور

سخنان خنده آور معمولا خالی از غیبت و عیب جویی و مسخره کردن افرادنیست. این کار علاوه بر قبح و حرمتی که دارد، موجب وقت گذرانی و اتلاف عمرمی گردد.

به نکته مهمی در این کلام نورانی اشاره شده: وان حکیت ذلک عن غیرک. بعضی خیال می کنند اگر سخنان باطل خود را به دیگران نسبت دهند، این انتساب قبح کار آنها را ازبین می برد و نقل قول مجوزی است برای تمسخر و حرف های بیهوده زدن. لذا

[224]

امام علیه السلام در این قسمت از وصیت نامه به فرزندشان می فرمایند: از گفتن سخنان بیهوده و بی محتوا بر حذر باش، گرچه آن را از دیگران نقل کنی.

در تعالیم دینی، خوشگذرانی زیاد و عیاشی منع شده است:

قال رسول الله صلی الله علیه وآله: من کثر ضحکه ذهبت هیبته؛(196)

خنده زیاد موجب سبکی انسان می گردد.

و قال: المزاح یاکل الهیبة؛(197)

شوخی انسان را سبک می کند.

قال صلی الله علیه وآله :

اذا ابغض الله عبدا جعل فی قلبه مزمارا من الضحک وان الضحک یمیت القلب والله لا یحب الفرحین؛(198)

بنده ای که مورد غضب خدا قرار گیرد، در دل او مزماری از خنده قرار داده می شود؛ به درستی که خنده دل را می میراند و خداوند کسانی را که همیشه به خوشگذرانی و عیاشی سرگرمند دوست ندارد.

تذکر: تبسم و خوشرویی غیر از مضحکه و تمسخر دیگران است. در روایات ازتبسم به عنوان اخلاق پسندیده یاد شده است:

ضحک المؤمن تبسم؛(199)

خنده مؤمن تبسم است.

مصباح در معنای تبسم گوید:

التبسم ضحک قلیل من غیر صوت؛

تبسم، خنده کوتاهی است بدون صدا.

[225]

4. منافع سکوت و زیان های پرحرفی

سخن تا از دهان بیرون نیامده قابل کنترل است، لذا پشیمانی از سکوت کمتر است از پشیمانی از سخن گفتن، زیرا جبران سکوت آسان تر است از جبران حرف زدن.بسیاری از گناهان را انسان با زبان انجام می دهد، لذا سکوت هرچه بیشتر ادامه پیدا کند، گناهان هم کمتر می گردد:

علیک بطول الصمت فانه مطردة للشیطان عون لک فی امر دینک؛(200)

بر تو باد سکوت طولانی، زیرا که طرد کننده شیطان است و یاور تو در امر دینت.

چهار: طعام حرام

یکی از نیازهای طبیعی و ذاتی انسان غذا خوردن است و بدون آن نمی تواند به حیات خود ادامه دهد، اما سؤال این است که آیا هر غذایی را به هر اندازه، می تواندبخورد؟

در تعالیم اسلامی از خوردن طعام حرام منع شده و طعام حرام در مقابل طعام حلال و طیب است، و به عبارت دیگر خوردن بعضی از چیزها فی نفسه حرام است،به علت ناپاک بودن آنها و خوردن بعضی دیگر حرام است به دلیل این که مال غیر وبدون اذن اوست.

قرآن کریم می فرماید:

فکلوا مما رزقناکم حلالا طیبا؛(201)

پس از آنچه که خدا روزی حلال و طیب شما قرار داده تناول کنید.

کلوا من طیبات ما رزقناکم ؛(202)

از این رزق پاک و پاکیزه که نصیبتان کردیم تناول کنید.

[226]

یا ایها الذین آمنوا لاتاکلوا اموالکم بینکم بالباطل؛(203)

ای اهل ایمان! مال یکدیگر را به ناحق نخورید.

در روایات نیز امر به خوردن حلال و طیب و به دست آوردن روزی حلال و نهی ازخوردن مال حرام شده و آثار سوء حرام خوری و منافع طعام حلال بیان گردیده است:

از پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله نقل شده:

طلب الحلال فریضة علی کل مسلم؛(204)

بر هر مسلمانی به دست آوردن روزی حلال واجب است.

من اکل الحلال اربعین یوما نور الله قلبه واجری ینابیع الحکمة من قلبه الی لسانه؛(205)

کسی که تا چهل روز طعام حلال بخورد، خداوند قلب او را نورانی گرداند و چشمه های حکمت از قلبش به زبانش جاری می گرداند.

شخصی از پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله درخواست نمود تا مستجاب الدعوه گردد، حضرت فرمودند:

اطب طعمتک تستجب دعوتک؛

طعامت را از حرام پاک گردان، دعایت مستجاب می شود.

و نیز از آن حضرت در آثار سوء طعام حرام روایت شده:

ان لله ملکا علی بیت المقدس ینادی کل لیلة: من اکل حراما لم یقبل منه صرف ولاعدل؛

خدای تعالی فرشته ای در بیت المقدس دارد که هر شب ندا می کند: هر کس حرام بخورد، هیچ عملی از او قبول نمی شود.

محدث کاشانی رحمه الله می گوید:

فقیل الصرف النافلة والعدل الفریضة؛

گفته شده: صرف، نماز نافله و عدل، نماز واجب است. در روایت دیگر می فرمایند:

[227]

کل لحم نبت من حرام فالنار اولی به؛(206)

هر گوشتی که از حرام روییده شود به آتش دوزخ سزاوارتر است.

118. آل عمران (3) آیه 102. 119. نساء (4) آیه 131. 120. مائده (5) آیه 35. 121. بقره (2) آیه 197. 122. طلاق (65) آیه 2 - 3. 123. همان، آیه 4. 124. همان، آیه 5. 125. نهج البلاغه، نامه 45. 126. همان، خطبه 193. 127. رعد (13) آیه 28. 128. اعراف (7) آیه 201. 129. مناجات الذاکرین. 130. بقره (2) آیه 152. 131. احزاب (33) آیه 41 - 42. 132. در مورد یاد مرگ در بحث قبل به تفصیل سخن گفته شد. 133. شبستری در گلشن راز می گوید: مرا گفتی بگو چبود تفکر کزین معنا بماندم در تحیر تصور کان بود بهر تدبر به نزد اهل عقل آمد تفکر زترتیب تصورهای معلوم شود تصدیق نامفهوم مفهوم 134. آل عمران (3) آیه 190 - 191. 135. رعد (13) آیه 3. 136. روم (30) آیه 13. 137. جاثیه (45) آیه 13. 138. نهج البلاغه، خطبه 103. 139. همان، خطبه 153. 140. همان، حکمت 113. 141. همان، حکمت 5 و 365. 142. اصول کافی، ج 2، ص 55. 143. همان جا. 144. مسند احمد بن حنبل، ج 5، ص 182 و سایر مصادر روایی و تاریخی، از جمله مستدرک حاکم، ج 3،ص 148؛ صحیح مسلم، ج 7، ص 122؛ سنن بیهقی، ج 2، ص 148؛ صحیح ترمذی، ج 5، ص 662 . در این که قرآن را ثقل اکبر و عترت پیامبرعلیهم السلام را ثقل اصغر می گویند، شارح بحرانی (ره) در ذیل سخن امیرالمؤمنین علیه السلام که فرمودند: «الم اعمل فیکم بالثقل الاکبر واترک فیکم الثقل الاصغر» می گوید: «واشاربکونه اکبر الی انه الاصل المتبع المقتدی به». اقول: ویمکن ان یقال فی وجه التسمیة بالاکبر و الاصغر: ان القرآن بمنزلة المتن وهم علیهم السلام الشارحون و المفسرون له. 145. نحل (16) آیه 89 . 146. اسراء (17) آیه 9. 147. بقره (2) آیه 2. 148. ر.ک: اصول کافی، ج 1، ص 228 (باب انه لم یجمع القرآن کله الا الائمة علیهم السلام وانهم یعلمون القرآن کله). 149. همان، ج 1، ص 229. 150. رعد (13) آیه 43. 151. اصول کافی، ج 1، ص 229. 152. اصول کافی، ج 1، ص 229. 153. اصول کافی، ج 1، ص 229. 154. جعفر سبحانی، بحوث فی الملل والنحل، ج 1، ص 24. 155. دیوان حافظ. 156. آل عمران (3) آیه 144. 157. بحار الانوار، ج 27، ص 62؛ ر.ک: مسند احمد، ج 4، ص 5 و 326 و 328؛ صحیح بخاری، ج 4، ص 210 و213 و 219 و ج 5، ص 158؛ صحیح مسلم، ج 7، ص 144 و ج 8، ص 644؛ سنن ابن ماجه، ج 2، ص 640؛سنن ترمذی، ج 5، ص 359 و 360. 158. ص (38) آیه 82 . 159. بقره (2) آیه 155 - 156. 160. غافر (40) آیه 55 و 77. 161. طور (52) آیه 48. 162. نهج البلاغه، حکمت 82 . 163. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 85 . 164. انشقاق (84) آیه 6 . 165. اصول کافی، ج 1، ص 50. 166. وسائل الشیعه، ج 18، ص 123. 167. بحارالانوار، ج 2، ص 260. 168. نحل (16) آیه 9. 169. مائده (5) آیه 66 . 170. بقره (2) آیه 143. 171. نهج البلاغه، خطبه 94. 172. همان، حکمت 109. 173. قصص (28) آیه 77. 174. بحارالانوار، ج 71ص 177. 175. همان، ص 221. 176. مولوی در شرح این حدیث می گوید: گفت پیغمبر که نفحت های حق اندر این ایام می آرد سبق گوش هش دارید این اوقات را در ربایید این چنین نفحات را نفحه ای آمد شما را دید و رفت هر که را می خواست جان بخشید و رفت نفحه دیگر رسید آگاه باش تا از این هم وانمانی خواجه تاش 177. نهج البلاغه، حکمت 21. 178. همان، حکمت 118. 179. همان، حکمت 363. 180. بحارالانوار، ج 10، ص 111. 181. نهج البلاغه، نامه 31. 182. حج (22) آیه 46. 183. جاثیه (45) آیه 23. 184. کهف (18) آیه 28. 185. نهج البلاغه، حکمت 113. 186. بحارالانوار، ج 1، ص 88 . 187. کهف (18) آیه 103 و 104. 188. اصول کافی، ج 2، ص 313. 189. اصول کافی، ج 2، ص 313. 190. یونس (10) آیه 58. 191. ملا محسن فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ج 5، ص 160 (کتاب آفة اللسان). 192. در بخش اول فصل دوم، شرح مفصلی درباره این موضوع گذشت. 193. بحار الانوار، ج 1، ص 216. 194. بحار الانوار، ج 2، ص 136. 195. برای بررسی بیشتر موضوع امر به معروف و نهی از منکر ر.ک: لطف الله صافی، راه اصلاح. 196. بحار الانوار، ج 77، ص 23. 197. بحار الانوار، ج 78، ص 113. 198. وسائل الشیعه، ج 4، ص 123. 199. اصول کافی، ج 2، ص 664 . 200. بحار الانوار، ج 71، ص 279. 201. نحل (16) آیه 114. 202. طه (20) آیه 81 . 203. نساء (4) آیه 29. 204. بحارالانوار، ج 3، ص 9. 205. المحجة البیضاء، ج 3، ص 204. 206. همان.
×
لینک کوتاه :