کتاب  /  تاریخ اسلام  /  مجموعه آثار شهید مطهری جلد 14  /  بخش دوم ; خدمات اسلام به ایران  /  موهبت یا فاجعه؟

آیین زرتشتی دین رسمی کشور

تعداد بازدید : 6203     تاریخ درج : 1389/02/13    

آیین زرتشتی دین رسمی کشور

ساسانیان چون سیاست کشور را بر اساس مذهب نهاده بودند و آیین زرتشتی را مذهب رسمی اعلام کردند و به روحانیون زرتشتی قدرت فوق العاده دادند، با پیروان سایر مذاهب غالبا حسن سلوک نداشتند و احیانا تحت تاثیر روحانیون زرتشتی، مردم را مجبور به ترک مذهب خود و پیروی از مذهب زرتشتی می کردند و این مذهب را با زور شمشیر به مردم تحمیل می نمودند.

کریستن سن می گوید:

«روحانیان زردشتی بسیار متعصب بودند و هیچ دیانتی را در داخل کشور تجویز نمی کردند، لیکن این تعصب بیشتر مبتنی بر علل سیاسی بود. دین زردشت دیانت تبلیغی نبود و رؤسای آن داعیه نجات و رستگاری کلیه ابناء بشر را نداشتند اما در داخل کشور مدعی تسلط تام و مطلق بودند، پیروان سایر دیانات را که رعیت ایران به شمار می آمدند محل اطمینان

[158]

قرار نمی دادند، خاصه اگر همکیشان آنها در یکی از ممالک خارجه دارای عظمتی بودند.» (3)

سعید نفیسی می گوید:

«مهمترین سبب آشفتگی اوضاع ایران در دوره ساسانیان این بوده است که پیش از پادشاهی این خاندان، همه مردم ایران پیرو دین زردشت نبودند و اردشیر بابکان چون موبدزاده بود و به یاری روحانیان دین زردشت به سلطنت رسید، به هر وسیله که بود دین نیاکان خود را در ایران انتشار داد و چون پایه تخت ساسانیان بر پشتیبانی موبدان قرار گرفت، از آغاز روحانیان نیروی بسیاری در ایران یافتند و مقتدرترین طبقه ایران را تشکیل دادند و حتی بر پادشاهان برتری یافتند، چنانکه پس از مرگ هر پادشاهی تا از میان کسانی که حق سلطنت داشتند کسی را برنمی گزیدند و به دست خود تاج بر سرش نمی گذاشتند به پادشاهی نمی رسید. به همین جهت است که از میان پادشاهان این سلسله تنها اردشیر بابکان پسرش شاپور را به ولیعهدی برگزیده است و دیگران هیچیک جانشین خود را اختیار نکرده و ولیعهد نداشته اند، زیرا اگر پس از مرگشان «موبدان موبد» به پادشاهی وی تن در نمی داد به سلطنت نمی رسید. در تمام این دوره پادشاهان همه دست نشانده «موبدان موبد» بودند و هر یک از ایشان که فرمانبردار نبود دچار مخالفت موبدان می شد و او را بد نام می کردند، چنانکه یزدگرد دوم که با ترسایان بد رفتاری نکرد و به دستور موبدان به کشتار ایشان تن در نداد، او را «بزهکار» و «بزهگر» نامیدند و همین کلمه است که تازیان «اثیم» ترجمه کردند و وی پس از هشت سال پادشاهی ناچار شد مانند پدران خود با ترسایان ایران بد رفتاری کند.» (4)

ایضا می گوید:

«در ارمنستان که از زمان تشکیل دولت «ماد» چه در دوره هخامنشی و چه در دوره اشکانی و ساسانی همیشه از ایالات مسلم ایران بوده و مدتهای

[159]

مدید شاهزادگان اشکانی در آنجا پادشاهی کرده اند، ساسانیان سیاست خشنی پیش گرفته بودند و به زور شمشیر می خواستند دین زرتشتی را در آنجا رواج دهند. ارمنیان در نتیجه همین خونریزیها قرنها پایداری و لجاجت کرده، نخست در مذهب بت پرستی خود پافشرده و سپس در حدود سال 302 میلادی اندک اندک بنای گرویدن به دین عیسوی را گذاشتند و طریقه مخصوصی اختیار کردند که به کلیسای ارمنی معروف است، و در نتیجه همین اختلاف مذهبی در تمام دوره ساسانیان کشمکش بر سر ارمنستان در میان ایران و روم باقی بود و این اختلاف نیز نه تنها ایران را در برابر امپراطوران روم و بیزنتیه یا بوزنتیه (بیزانس) و رومیة الصغری یا روم غربی و شرقی ضعیف می کرد، بلکه کار بیگانگان دیگر و از آن جمله تازیانی را که به ایران حمله بردند آسان کرد.» (5)

ایضا می گوید:

«از کریتر، موبدان موبد زمان شاپور اول که پس از او نیز مدتی بر سر کار بوده، سه کتیبه در نقش رجب و سر مشهد و کعبه زردشت باقی است و جزئیات اقداماتی را که به زور شمشیر برای انتشار دین زرتشت در نواحی مختلف به کار برده است بیان می کند.» (6)

در کتاب تمدن ایرانی، فصل پنجم درباره کتیبه موبد سابق الذکر چنین می نویسد:

«در سال 1939 میلادی در نقش رستم، نزدیک تخت جمشید، هیئت حفاری بنگاه خاوری شیکاگو در سمت مشرق بنایی که «کعبه زرتشت» نام دارد، کتیبه طویلی به دست آورد که در آن موبد «کریتر» شرح می دهد که چگونه از 242 تا293 بعد از میلاد کم کم ریاست روحانیون مذهب زرتشت را اشغال کرده است. یکی از این کتیبه ها حکایت می کند که چگونه عده ای از مبلغان مذاهب خارجی(7)را که ماندن آنها در ایران صلاح نبود از این کشور بیرون کردند، مانند یهودیها، «سمناها» یا رهبانان بودایی،

[160]

برهماییها، ناصریها، مسیحیان، «موکتکاها» یا نجات یافتگان (که احتمالا از هندیها بوده اند) و بالاخره زندیقها یعنی پیروان مانی.» (8)

البته همه دوره ساسانی از نظر سختگیریهای مذهبی یکسان نبوده است، همچنانکه قدرت روحانیون زردشتی همه وقت یکسان نبوده و همه سلاطین ایران تحت نفوذ مطلق آنان نبوده اند. شاپور اول، یزدگرد اول، خسرو انوشیروان لااقل در قسمتی از دوران زمامداری خود روش نسبتا آزاد منشانه ای نسبت به اتباع سایر مذاهب داشته اند.

در کتاب تمدن ایرانی مقاله «وضع مذهب در ایران غربی در زمان ساسانیان» پس از نقل کتیبه موبد «کریتر» و سختگیریهایی که در زمان او می شده است، می گوید:

«از طرف دیگر وقایع نگار ارمنی «الیزه وارداپت» از دستخطی یاد می کند که مربوط به شاپور است و در آن امر داده شده که مغها و یهودیها و پیروان مانی و طرفداران تمام مذاهب دیگر را در هر نقطه از ایران که باشند آزاد بگذارند و مانع انجام مراسم مذهبی آنها نگردند. کتیبه اول مربوط به آزاری است که در زمان پادشاهی بهرام دوم بین 277 و293 میلادی نسبت به اقلیتها انجام گرفته، و دستور دوم راجع به آزادی مذاهب است که افتخار آن را باید به شاپور اول (242 - 273) نسبت داد.» (9)

کریستن سن در فصل ششم کتاب خویش که راجع به عیسویان ایران بحث می کند، وضع کلی عیسویان را در آن عهد چنین شرح می دهد:

«برای توضیح روابط بین عیسویت و دیانت رسمی ایران در قرون چهارم و پنجم به ذکر عباراتی چند از «زاخو» مبادرت می ورزیم: عیسویت در عهد ساسانی همیشه حتی در سخت ترین دوره های زجر و تعدی، مجاز بوده است، اگر چه گاهی بعضی مجامع عیسوی در شهرها و دهات دستخوش آزار عمال ایرانی می شده اند. عیسویان اصول دینی خود را در انجمنهایی که در سنوات 410 و 420 در پایتخت کشور ایران تشکیل یافت، با حضور

[161]

دو نفر نماینده دولت امپراطوری بیزانس برقرار نمودند که یکی «ماروثا» اسقف میافارقین بود و دیگر «آکاس» اسقف آمیدا. «افرعت» خطب و مواعظ خود را در سخت ترین ایام جور و تعدی که نسبت به عیسویان در زمان شاپور دوم جاری بود، نوشته است و معذلک اثری در این رسالات دیده نمی شود حاکی از اینکه اجرای مراسم دیانت عیسوی در آن عهد به طور عادی و بدون مانع جریان نداشته باشد. فشار همیشه متوجه علمای دین مسیح بوده اما هیچ گفته نشده است که عامه مسیحیان را زجر یا مجبور به ارتداد نموده باشند. ظاهرا عیسویان چه در کشور ایران، چه در دولت امپراطوری روم در روابط حقوقی بین خود تابع قانون سریانی و رومی بودند که ظاهرا آن را با عرف محل وفق می داده اند. کشتارهای بزرگ ندرتا اتفاق می افتاد و غالبا عیسویان می توانستند به آرامی تحت هدایت معنوی جاثلیقان و اسقفان خود زیست کنند.» (10)

به طور کلی مذهب مسیح به عنوان یک اقلیت مذهبی آزاد بوده است و در عین حال مکرر از آزار مسیحیان در فواصل مختلف تاریخ یاد می شود و ظاهرا بیشتر ریشه سیاسی داشته است، یعنی اقلیت مسیحی ایران غالبا در کشمکشهای ایران و امپراطوری روم به حکم وابستگی مذهبی جانب هم مذهبان خود را نگاه می داشته اند و به همین جهت مورد خشم سلاطین ایران قرار می گرفته اند.

کریستن سن درباره یزدگرد اول می گوید:

«... مسالمتی که یزدگرد اول در روابط خود با عیسویان اظهار می کرد بلاشک معلول جهات سیاسی بود، زیرا با استوار کردن بنیان صلح ایران و روم می توانست مساعی جمیله در تحکیم اقتدار سلطنت خویش به کار برد، ولی علاوه بر این ضرورت سیاسی می توان گفت که طبعا یزدگرد مایل به مسامحه در امور دیانتی بوده است.» (11)

درباره خسرو انوشیروان می گوید:

«خسرو با روحانیان زردشتی متحد شد تا مزدکیان را چاره کند، لکن نه

[162]

طبقه روحانیان و نه طبقه اشراف در عهد او به قدرت سابق خود دست نمی یافتند. خسرو اول، بلا شک زردشتی بوده و از سایر پادشاهان ساسانی این امتیاز را دارد که در مسائل مذهبی جمود و تعصب نداشته و نسبت به عقاید مختلفه دینی و مذاهب فلسفی وسعت مشربی نشان می داده است، عیسویان را در مؤسسات عام المنفعه استخدام می کرد و در این کار تردیدی به خویش راه نمی داد.» (12)

3 - ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی، ص 290.4 - تاریخ اجتماعی ایران، ج 2/ص 19.5 - همان کتاب، ص 21. ایضا رجوع شود به کریستن سن، ایران در زمان ساسانیان، ص 308.6 - همان کتاب، ص 27.7 - یعنی مذهب غیر رسمی و غیر دولتی آن وقت.8 - تمدن ایرانی، به قلم جمعی از خاورشناسان، ترجمه دکتر بهنام، ص 178.9 - همان کتاب، ص 178 و179.10 - ایران در زمان ساسانیان، ص 321.11 - همان کتاب، ص 295.12 - همان کتاب، ص 447.
×
لینک کوتاه :