کتاب  /  شرح حال  /  سلمان فارسی استاندار مداین  /  فصل 9; روایات سلمان  /  روایات سلمان

45 - اگر علی (ع) نبود. . .

تعداد بازدید : 461     تاریخ درج : 1389/01/30    

45 - اگر علی (ع) نبود. . .[225]

جابربن عبدالله انصاری، از سلمان فارسی روایت می کند: جوان تازه بالغ شده ای نزد عمر بن خطاب آمد و گفت: مادرم مرا از خود طرد نموده و از دادن حق ارث پدرم به من خودداری می کند، و می گوید: تو اصلا فرزند من نیستی!

عمر دستور داد: زن را احضار کردند، آن گاه به او گفت: چرا فرزند خود را طرد وانکار کرده ای؟

زن گفت: این پسر دروغ می گوید، من هنوز شوهر نکرده ام و برای این معنا شهودنیز دارم، آن گاه هفت زن را که به هرکدام ده دینار رشوه داده بود، حاضر کرد و آنان گواهی دادند، که این زن هنوز شوهر نکرده است.

اما جوان آشفته حال و ناراحت گفت: بین من و مادرم مطالبی است، که اگر آن رابیان کنم، خیلی چیزها یادش می آید، عمر موافقت کرد که جوان مطالب خود رابگوید.

جوان گفت: نام پدر من «سعدبن مالک » معروف به «حارث مزنی » بود، من درسال قحطی به دنیا آمده ام، و دو سال کامل شیر گوسفند خورده ام، پدرم با عده ای برای تجارت به مسافرت رفته، آنان برگشته اند اما پدر من باز نگشته است، وقتی وضع او را جویا شدم، آنان گفتند: پدر من از دنیا رفته است.

آری، وقتی مادرم این خبر را شنید، فرزندی مرا انکار کرد، و من اکنون بامشکلات و گرفتاریهای زیادی دست به گریبانم.

عمر، با شنیدن این اختلاف به هم پیچیده گفت: مشکل بزرگی پیش آمده، که حل آن جز به وسیله پیامبری یا وصی پیامبری صورت نمی گیرد، بروید و ابوالحسن علی (ع) را حاضر کنید. جوان حرکت کرد و در کوچه ها فریاد می زد: خانه مشکل گشای غمها و غصه ها کجاست؟ خانه پیشوای واقعی این امت کجاست؟

[226]

جوان را به خانه علی (ع) راهنمایی کردند، او جلو در خانه ایستاد وفریادمی زد: ای غمگشای دلهای این امت، به دادم برس.

علی (ع) از خانه بیرون آمد وفرمود: جوان! چه مشکلی داری؟

جوان گفت: ای مولای من! مادرم مرا از فرزندی خود طرد کرده و حقم را حبس نموده است.

امام علی (ع) با شنیدن این خبر نگران کننده، فرمود: قنبر کجاست؟

قنبر خدمتگزار علی (ع) حاضر شد و گفت: ای مولای من! چه فرمایشی داری؟

امام علی (ع) فرمود: برو، آن زن را به مسجد رسول خدا (ص) بیاور.

با احضار زن در مسجد، علی (ع) خطاب به او فرمود: وای به حال تو، چرا فرزندخود را انکار و طرد نموده ای؟

زن گفت: ای امیر مؤمنان! من هنوز شوهر نکرده ام، و فرزندی نزاییده ام!

علی (ع) فرمود: سخن را انحرافی بیان مکن، من پسر عموی پیامبر و چراغ هدایت هستم.

زن گفت: حاضرم قابله مرا معاینه کند تا ثابت شود، من اصلا شوهر به خودندیده ام.

وقتی قابله «مدینه » آمد، و خواست پشت پرده ای او را معاینه کند، زن بازوبندقیمتی خود را به قابله داد و گفت: به باکره بودن من شهادت بده!

قابله وقتی از پشت پرده بیرون آمد، گواهی داد: زن باکره است!

امام علی (ع) از این شهادت و رشوه خواری ناراحت شد و فرمود: ای پیر زن دروغ می گویی. قنبر! پیرزن را بازرسی نموده و بازوبند را از او کشف کن.

قنبر می گوید: پیرزن را بازرسی کردم و بازوبند را از پشت کتف او بیرون آوردم.

جمعیت حاضر، با دیدن این وضع، فریاد شادی سر دادند، اما امام علی (ع) فرمود: آرام باشید، من گنجینه علم نبوت هستم، آن گاه دستور داد آن زنی را که فرزند خویش را طرد کرده بود حاضر کردند، و فرمود: ای زن! من زینت و قاضی دین

[227]

هستم، من پدر حسن و حسین (ع) می باشم، اکنون تصمیم دارم تو را به ازدواج این جوان طرف دعوا با تو درآورم، این ازدواج را از طرف من قبول می کنی؟

زن گفت: ای مولای من! آیا احکام دین محمد (ص) را نادیده می گیری؟ !

علی (ع) فرمود: مگر چه شده است؟

زن گفت: می خواهی مرا به ازدواج پسرم درآوری؟ این کار چگونه ممکن است؟

امام علی (ع) با اعتراف زن، آیه قرآن خواند: حق آمد و باطل نابود شد، زیراباطل نابود شدنی و رفتنی است(48).

سپس به زن فرمود: چرا قبل از رسوایی، به ارتباط فرزندی جوان با خود اعتراف نکردی؟

زن توضیح داد: ای مولای من! برای از دست رفتن ارث همسرم نگران بودم!

امام علی (ع) فرمود: باید استغفار و توبه کنی، آن گاه موضوع ارث مادر و فرزندی آنها را هم تنظیم و اصلاح کرد، و به نگرانی آنان پایان داد(49).

به قول بسیاری از مورخان و محدثان، یکی از جاهایی، که عمر بن خطاب بامشاهده حل یک اختلاف و دعوای پیچیده فریاد بر داشت: لو لا علی لهلک عمر، اینجا بوده است(50).

48. سوره اسری، آیه 81.49. نفس الرحمن، ص 418.50. قضاوتهای حضرت امیرالمؤمنین (ع) ، ص 72 - 75.
×
لینک کوتاه :