کتاب  /  تاریخ اسلام  /  درسهایی از تاریخ تحلیلی اسلام (1)

قسمت هفتم; داستان شق صدر

تعداد بازدید : 137     تاریخ درج : 1388/12/06    

قسمت هفتم: داستان شق صدر[191]

داستان دیگری که مورد بحث و ایراد قرار گرفته و در برخی از روایات و کتابهای اهل سنت آمده داستان «شق صدر» آنحضرت است، که قبل از ورود در آن بحث باید این مطلب راتذکر دهیم که بر طبق نقل اهل تاریخ رسول خدا (ص) حدود پنج سال در میان قبیله بنی سعد و در نزد حلیمه ماند بدین ترتیب که پس از پایان دو سال دوران شیر خوارگی، حلیمه آن کودک راطبق قرار قبلی نزد آمنه و عبد المطلب آورد ولی روی علاقه بسیاری که بآنحضرت پیدا کرده بود با اصرار زیادی دو باره آن فرزند را از مادرش گرفته و بمیان قبیله برد، و این جریان شق صدربگونه ای که نقل شده در سالهای چهارم یا پنجم عمر شریف آنحضرت اتفاق افتاده است، و ما ذیلا اصل داستان را از روی کتابهای اهل سنت برای شما نقل کرده و سپس ایراد و اشکال آنرا ذکر می کنیم و از اینرو می گوئیم:

این داستان را بسیاری از محدثین و سیره نویسان اهل سنت

[192]

روایت کرده اند مانند «مسلم» در کتاب صحیح، در ضمن چندحدیث و ابن هشام در سیره و طبری در کتاب تاریخ خود، وکازرونی در کتاب المنتقی و دیگران(1)، و ما در آغاز یکی ازروایاتی را که در صحیح مسلم آمده ذیلا برای شما نقل می کنیم و سپس به بحثهای جنبی و صحت و سقم آن می پردازیم:

«روی مسلم بن حجاج عن انس بن مالک ان رسول الله (ص) اتاه جبرئیل و هو یلعب مع الغلمان فاخذه و صرعه، فشق عن قلبه فاستخرج القلب فاستخرج منه علقة فقال: هذا حظ الشیطان منک، ثم غسله فی طست من ذهب بماء زمزم، ثم لامه ثم اعاده فی مکانه.

«و جاء الغلمان یسعون الی امه -یعنی ظئره -فقالوا: ان محمدا قدقتل فاستقبلوه و هو منتقع اللون، قال انس: و قد کنت اری اثر ذلک فی صدره» .

یعنی مسلم از انس بن مالک روایت کرده که روزی جبرئیل هنگامی که رسول خدا با پسر بچگان بازی می کرد نزد وی آمده واو را گرفت و بر زمین زد و سینه او را شکافت و قلبش را بیرون آورد و از میان قلب آنحضرت لکه خونی بیرون آورده و گفت: این بهره شیطان بود از تو، و سپس قلب آن حضرت را در طشتی از طلا

[193]

با آب زمزم شستشو داده آنگاه آنرا بهم پیوند داده و بست و درجای خود گذارد...

پسر بچگان بسوی مادر شیرده او آمده و گفتند: محمد کشته شد!

آنها بسراغ او رفته و او را در حالی که رنگش پریده بود مشاهده کردند!

انس گفته: من جای بخیه ها را در سینه آن حضرت می دیدم.

و در سیره ابن هشام از حلیمه روایت کرده که گوید: آنحضرت بهمراه برادر رضاعی خود در پشت خیمه های ما به چراندن گوسفندان مشغول بودند که ناگهان برادر رضاعی او بسرعت نزد ماآمد و به من و پدرش گفت: این برادر قرشی ما را دو مرد سفید پوش آمده و او را خوابانده و شکمش را شکافتند و میزدند!

حلیمه گفت: من و پدرش بنزد وی رفتیم و محمد را که ایستاده ورنگش پریده بود مشاهده کردیم، ما که چنان دیدیم او را به سینه گرفته و از او پرسیدیم: ای فرزند تو را چه شد؟ فرمود: دو مرد سفیدپوش آمدند و مرا خوابانده و شکمم را دریدند و بدنبال چیزی می گشتند که من ندانستم چیست؟

حلیمه گوید: ما او را برداشته و بخیمه های خود آوردیم. (2)

و در هر دوی این نقلها هست که همین جریان سبب شد تا حلیمه آنحضرت را بنزد مادرش آمنه باز گرداند.

[194]

و این داستان تدریجا در روایات توسعه یافته تا آنجا که گفته اند: داستان شق صدر در دوران زندگی آنحضرت چهار یاپنج بار اتفاق افتاده، در سه سالگی (همانگونه که شنیدید) و در ده سالگی، و هنگام بعثت، و در داستان معراج... و در اینباره اشعاری نیز از بعضی شعرای عرب نقل کرده اند. (3)

و بلکه برخی از مفسران سوره انشراح و آیه «الم نشرح لک صدرک» را بر این داستان منطبق داشته و شان نزول آن دانسته اند. (4)

1 -صحیح مسلم ج 1 ص 101 -102 سیره ابن هشام ج 1 ص 164 -165. طبری ج 1 ص 575.المنتقی فی مولود المصطفی «الباب الرابع من القسم الثانی» .2 -سیره ابن هشام ج 1 ص 164 -165.3 -الصحیح من السیرة ج 1 ص 83. و پاورقی فقه السیرة ص 63.4 -تفسیر مفاتیح الغیب فخر رازی ج 32 ص 2.
×
لینک کوتاه :