گنجینه معارف

یاران خورشید- حبیب بن مظاهر

بو مِخنَف روایت کرده: شهادت حبیب بن مظهّر، امام حسین علیه السلام را در هم شکست و فرمود: «عِنداللَّه أحتَسِبُ نَفْسی و حُماةَ أصحابی»[3]. «خود و یاران مدافع خویش را نزد خدا ذخیره می نهم».حبیب در سن 75 سالگی در کربلا به شهادت رسیده است.

منبع : یاران خورشید؛ ص70 , غلامرضا بهرامی تعداد بازدید : 1695     تاریخ درج : 1395/07/25    

وی یکی از صحابه به شمار می آید و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را مشاهده کرده است. در تاریخ آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله با جمعی از صحابه از راهی عبور می کردند.

جماعتی از اطفال مشغول بازی بودند رسول خدا صلی الله علیه و آله در میان آنان کودکی را گرفت و به او مهربانی کرد و میان دو دیدگان او را بوسید، صحابه گفتند یا رسول الله علت این همه محبت به این کودک چیست، پیامبر فرمود جبرئیل من را خبر داده که این کودک (حبیب) در واقعه کربلا خواهد بود و حسین من را نصرت خواهد کرد. [1]

سیره نویسان گفته اند: حبیب در کوفه اقامت گزید و در کلیه جنگ ها در کنار علی علیه السلام به مبارزه پرداخت و از یاران خاص و از حاملان علم و دانش آن حضرت تلقی می شد.

حبیب و مسلم بن عوسجه در کوفه برای امام حسین علیه السلام بیعت می گرفتند تا این که عبیداللّه بن زیاد وارد کوفه شد و مردم آن سامان را از اطراف مسلم پراکنده ساخت و یاران مسلم گریختند، حبیب و مسلم توسط قبایل خود، مخفیانه در جایی نگاهداری شدند و زمانی که امام علیه السلام وارد کربلا شد از کوفه بیرون رفتند، شب ها حرکت می کردند و

روزها پنهان می شدند تا خود را به امام حسین علیه السلام رساندند. در بعضی از نقل های تاریخی آمده است که وقتی امام حسین علیه السلام به کربلا رسید نامه ای هم به حبیب بن مظاهر نوشته و او را به یاری خویش دعوت کرده اند.

طبری و دیگران نقل کرده اند که حبیب، جناح چپ سپاه امام حسین علیه السلام و زُهَیر، جناح راست آن را بر عهده داشت و به دعوت مبارزه طلبان، به سرعت پاسخ مثبت می داد، سالم برده زیاد و یسار برده فرزندش عبیداللَّه، دو مبارز خواستند و یسار جلوتر از سالم در حرکت بود، حبیب و بُرَیر، به سوی او شتافتند، امام حسین علیه السلام بدانان دستور نشستن داد و عبداللَّه بن عمیر کلبی بپاخاست و حضرت بدو رخصت داد که به بیان ماجرای آن خواهیم پرداخت.

وقتی مسلم بن عوسجه روی زمین افتاد، امام حسین علیه السلام به اتفاق حبیب، بالین او آمدند.

حبیب گفت: مسلم! شهادت تو بر من دشوار است، تو را به بهشت مژده می دهم.

مسلم با صدایی آرام در پاسخ حبیب گفت: خداوند تو را مژده خیر دهد.

حبیب در پاسخ مسلم گفت: اگر نمی دانستم که در پی تو خواهم آمد و ساعتی دیگر به تو ملحق خواهم شد، دوست داشتم به کلیه وصیت هایت در اموری که مربوط به دین و خویشاوندان، برایت ارزش و اهمیت دارد، آن گونه که در شأن تو است، عمل نمایم.

مسلم به حبیب گفت: به تو سفارش می کنم از این مرد [و اشاره به امام حسین علیه السلام کرد] دست بر نداری و در رکابش جان نثاری کنی.

حبیب گفت: به خدای کعبه سوگند! همین گونه عمل خواهم کرد[2].

سپس با سپاه دشمن به نبرد پرداخت و با شمشیر بر آن ها حمله می برد و می گفت:

أنَا حبیب و ابی مُظَهّر

فارِسُ هَیجاء و حربٍ تُسعر

أنتم أعدّ عدّةً و أکثر

و نَحن أوفی منکم و أصْبَر

و نحن أعلی حُجّةً و أظهر

حقاً و أتقی مِنکم و أعذر

من حبیبم و پدرم مظهّر است، جنگاور میدان کارزار و آتش شعله ور نبردم.

تعداد شما بیشتر و بالاتر است، ولی ما در راه حق از شما وفادارتر و بردبارتریم. حجت مان برتر و آشکارتر است، در حقیقت از شما باتقواتر و پذیرفته تریم.

همواره این اشعار را زمزمه می کرد تا تعداد زیادی از دشمن را به هلاکت رساند.

در این اثنا، «بُدیل بن صُرَیم عُقفانی»، با شمشیر بر او ضربتی وارد ساخت و فرد دیگری از تیره بنی تمیم با نیزه بر او زد، از اسب به زیر افتاد، خواست بپا خیزد که «حُصین بن تمیم» شمشیری بر سر او فرود آورد، حبیب نقش بر زمین شد. تمیمی بالین او آمد و سر مقدسش را از بدن جدا ساخت، حصین بدو گفت: من در کشتن او با تو شریک بودم، دیگری گفت: به خدا سوگند! غیر از من کسی او را نکشت. حُصین گفت: سر حبیب را به من بده تا آن را بر گردن اسبم بیاویزم و مردم آن را ببینند و بدانند من در کشتن وی با تو شریک بوده ام و سپس آن را بگیر و نزد عبیداللَّه ببر، من نیازی به جایزه ای که عوض کشتن او به تو می دهد ندارم! مرد تمیمی نپذیرفت، طرفداران دو طرف، میان آن

دو سازش ایجاد کردند و مرد تمیمی سر حبیب را به حُصین داد، وی سر را به گردن اسب خود آویخت و در اردوگاه گرداند و سپس آن را به مرد تمیمی داد، او سر را گرفت و به سینه اسب خویش آویزان نمود و سپس آن را به دارالاماره نزد ابن زیاد برد.

ابو مِخنَف روایت کرده: شهادت حبیب بن مظهّر، امام حسین علیه السلام را در هم شکست و فرمود: «عِنداللَّه أحتَسِبُ نَفْسی و حُماةَ أصحابی»[3]. «خود و یاران مدافع خویش را نزد خدا ذخیره می نهم».

حبیب در سن 75 سالگی در کربلا به شهادت رسیده است. [4]

مرتبطات

حبیب بن مظاهر (ع) (مظهر وفاداری به ولایت)

حبیب بن مظاهر اسدی اسوه قاریان

پیر میدان دار عشق حبیب بن مظاهر

حبیب‌ بن مظاهر که بود؟

پی نوشت ها

[1] فرسان الهيجاء، ج 1، ص 87

[2] ارشاد: 2/ 103؛ لهوف: 162

[3] تاريخ طبرى، ج 5، ص 440

[4] فرسان الهيجاء، ج 1، ص 89

کلمات کلیدی
اصحاب ابی عبد الله  |  کربلا  |  حبیب بن مظاهر  | 
لینک کوتاه :