گنجینه معارف

نگرانی های پیامبر(ص)

این احتمال موقعی در ذهن او قوّت گرفت، که در دو جنگ احد و حنین با چشم خود مشاهده کرد اکثریت قریب به اتّفاق آنان راه فرار گرفته و به کوهها و نقاط دور دست پناه بردند، در ماجرای جنگ احد، هنگامی که خبر دروغین کشته شدن پیامبر از طرف دشمن در میدان نبرد، منتشر گشت، برخی تصمیم گرفتند از طریق رئیس منافقان «عبد الله بن ابی» از ابو سفیان امان بگیرند، بلکه عقاید مذهبی آنان آنچنان سست و بی پایه گردید که دربارة خدا گمان بد بردند و افکار جاهلی را به خود راه دادند و قرآن مجید از این راز چنین پرده بر می دارد: «و طائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِیَّةِ یَقُولُونَ هَلْ لَنا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَیْ ءٍ قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ کُلَّهُ لِلَّهِ یُخْفُونَ فی أَنْفُسِهِمْ ما لا یُبْدُونَ لَکَ یَقُولُونَ لَوْ کانَ لَنا مِنَ الْأَمْرِ شَیْ ءٌ[1] ؛ گروهی از یاران پیامبر به اندازه ای در فکر جان خود بودند، که دربارة خدا گمانهای باطل به سان گمانهای دوران جاهلیت می بردند، و می گفتند که آیا چیزی از امر (حاکمیت بر مسلمین) برای ما هست؟». قرآن مجید در آیة دیگر به طور تلویح از اختلاف و دودستگی یاران رسول خدا(ص) خبر داده و می فرماید: « وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرینَ؛[2] محمد(ص) فقط پیامبری است از جانب خدا، و پیش از او نیز پیامبرانی آمده و رفته اند، هرگاه بمیرد و یا کشته شود آیا شما به افکار و عقاید جاهلیت باز می گردید؟ و هرکس عقبگرد کند، ضرری به خدا نمی رساند خداوند سپاسگزاران را سزای نیک می دهد».

چکیده ماشینی


منبع : خبرگزاری حوزه تعداد بازدید : 14032     تاریخ درج : 1393/10/01    

قرائن تاریخی نشان می دهد پیامبر گرامی(ص) از آینده جامعه اسلامی سخت نگران بود و به نوعی آیات قرآنی نیز بر این نکته تاکید دارد؛ سرویس علمی فرهنگی خبرگزاری حوزه در گفتگو با محقق و پژوهشگر حوزوی حجت الاسلام و المسلمین محمد باقر پور امینی به مناسبت ایام رحلت نبی مکرم اسلام به موضوع نگرانی های پیامبر(ص) پرداخته است.

آیا پیامبر اکرم از عقبگرد امتش و ایجاد شکاف بین آنها، پس از رحلت خود، نگران بود؟

قرائن تاریخی نشان می دهند پیامبر گرامی(ص) از آینده جامعة اسلامی سخت نگران بود و به نوعی آیات قرآنی نیز بر این نکته تاکید دارد، پیامبراکرم(ص) با مشاهدة یک سلسله حوادث ناگوار، این احتمال در ذهن مبارکشان قوّت می گرفت، ممکن است گروه یا گروه هایی پس از درگذشت او، به دوران جاهلی باز گردند و سنن الهی را به دست فراموشی بسپارند.

این احتمال موقعی در ذهن او قوّت گرفت، که در دو جنگ احد و حنین با چشم خود مشاهده کرد اکثریت قریب به اتّفاق آنان راه فرار گرفته و به کوهها و نقاط دور دست پناه بردند، در ماجرای جنگ احد، هنگامی که خبر دروغین کشته شدن پیامبر از طرف دشمن در میدان نبرد، منتشر گشت، برخی تصمیم گرفتند از طریق رئیس منافقان «عبد الله بن ابی» از ابو سفیان امان بگیرند، بلکه عقاید مذهبی آنان آنچنان سست و بی پایه گردید که دربارة خدا گمان بد بردند و افکار جاهلی را به خود راه دادند و قرآن مجید از این راز چنین پرده بر می دارد: «و طائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِیَّةِ یَقُولُونَ هَلْ لَنا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَیْ ءٍ قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ کُلَّهُ لِلَّهِ یُخْفُونَ فی أَنْفُسِهِمْ ما لا یُبْدُونَ لَکَ یَقُولُونَ لَوْ کانَ لَنا مِنَ الْأَمْرِ شَیْ ءٌ[1] ؛ گروهی از یاران پیامبر به اندازه ای در فکر جان خود بودند، که دربارة خدا گمانهای باطل به سان گمانهای دوران جاهلیت می بردند، و می گفتند که آیا چیزی از امر (حاکمیت بر مسلمین) برای ما هست؟».

قرآن مجید در آیة دیگر به طور تلویح از اختلاف و دودستگی یاران رسول خدا(ص) خبر داده و می فرماید: « وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرینَ؛[2] محمد(ص) فقط پیامبری است از جانب خدا، و پیش از او نیز پیامبرانی آمده و رفته اند، هرگاه بمیرد و یا کشته شود آیا شما به افکار و عقاید جاهلیت باز می گردید؟ و هرکس عقبگرد کند، ضرری به خدا نمی رساند خداوند سپاسگزاران را سزای نیک می دهد».

آیا عقل و خرد اجازه می دهد پیامبر گرامی چنین امّتی را که در حال انحلال و اختلاف است به حال خود واگذار کند و پیشوا و حاکم و فرمانروایی برای آنان تعیین نکند.

علاقه به ثبات وضع، الزام می کند پیشوای امّت فرد لایق و شایسته ای را برای آنان انتخاب کند، تا در حدود امکان از اختلاف و دودستگی، و انحلال و ناپایداری جلوگیری به عمل آورد.

یعنی معتقدید بزرگترین شکافی که پس از درگذشت پیامبر (ص)در صفوف مسلمانان بوجود آمد اختلاف نظر در باب زعیم و حاکم اسلامی بود؟

البته! جامعة اسلامی در آن روز از گروههای مختلف، که هر گروهی هوسی را در سر می پروراند، تشکیل یافته بود: جمعیت انصار را دو گروه معروف، «اوس و خزرجب، و گروه مهاجر را علاوه بر بنی هاشم و بنی امیه، قبایل تمیم و عدی تشکیل می داد، و هر گروهی در این فکر بود که زمامداری امّت و رهبری جامعه از آن او باشد، و رئیس قبیله وی بر چنین مقامی تکیه زند.

پیامبر با اطلاع و آگاهی از این امر، چگونه موضوع انتخاب رهبری امّت را که می تواند به بسیاری از اختلافات خاتمه دهد به چنین جمعیت واگذارده است، و از این طریق اختلاف و شکاف وسیعی در میان امّت پدید آورده است؟!

بزرگترین شکافی که پس از درگذشت پیامبر گرامی(ص) در صفوف مسلمانان بوجود آمد و ضربة شکننده ای بر وحدت و یکپارچگی آنان زد، اختلاف نظر در باب زعیم و حاکم اسلامی بود، اگر مسلمانان در این موضوع دچار دودستگی نمی شدند

بسیاری از اختلافات در پرتو اتحاد کلمه در مسئلة فرمانروایی، ذوب می گشت و نمودی نمی یافت. ولی اختلاف در همین امر مهم و اساسی بود که سرچشمة اختلافات و دودستگی ها و جنگها و فتنه های بعدی گردید، و سرانجام امّت واحدی را به صورت گروهها و ملّتهای پراکنده و بعضاً مخالف و درگیر درآورد.

تدابیر پیامبر(ص) برای خلافت امام علی(ع) چه بوده است؟

رسول گرامی اسلام (ص) در طول بیست و سه سال دوران رسالت خود؛ هماره دغدغه جانشینی پس از خود را داشتند و از همان ابتدا تلاش می کردند حضرت علی (ع) را به عنوان حاکم و امیرمومنان (ع) برای مردم معرفی کنند و بستر امامت آینده وی را هموار سازند و حتی به یازان خود توصیه می کردند که به هنگام سلام به علی (ع) او را امیرمومنان خطاب نمایند؛ بُریده اسلمی می گوید:

«رسول خدا (ص) به ما – که هفت نفر بودیم – امر فرمود؛ بر علی به عنوان امیرالمومنین سلام دهیم ».[3]

آیا پیامبر اکرم(ص) به واقع از طرح علنی جانشینی در غدیر خم واهمه داشت؟

نگاه پیامبر اکرم(ص) به جانشینی حضرت علی(ع) الهی بود و آن حضرت(ص) به حفظ آیین وحی می اندیشید و طبیعی است که آشناترین فرد به کتاب و سنت و شجاع ترین و کوشاترین فرد در راه گسترش اسلام را برگزیند. پیامبر اکرم(ص) با وضعیت جامعه آشنا بود از این رو، از آغاز رسالت و در «یوم الدار» و سپس در موقعیت های گوناگون قبل و بعد از هجرت، به بهانه های مختلف و با بیان های متفاوت ویژگی های حضرت علی(ع) را یاد آور می شد و از جانشینی اش سخن به میان می آورد.[4] و سرانجام در آخرین حج و از سوی خداوند مأمور شد در بزرگ ترین اجتماع مسلمانان در غدیر خم که برخی شمار آن ها را بیش از یکصد هزار تن دانسته اند، آشکارا این مسأله را اعلام کند[5] و دغدغه مخالفت جامعه را نادیده بگیرد.

به این آیه بنگرید:

« یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیک مِنْ رَبِّک وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یعْصِمُک مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا یهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ؛[6] ای پیامبر آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده، ابلاغ کن؛ و اگر نکنی پیامش را نرسانده ای و خدا تو را از (گزند) مردم نگاه می دارد».

بر اساس آنچه در شان نزول این آیه آمده است، خداوند دستور داده که رسول الله (ص) امیرمومنان (ع) را جانشین خود گرداند. با دقت به معنا و لحن این فراز از آیه « وَاللَّهُ یعْصِمُک مِنَ النَّاسِ » چنین بر می آید که با توجه به ترکیب جمعیتی موجود در غدیر و احتمال مخالفت علنی آنان، پیامبر از اعلام جانشینی در غدیر دغدغه و هراس داشت، که نزول آیه، به وی ایمنی بخشید و پیامبر از ولایت علی (ع) سخن گفت و تمامی حاضران نیز بیعت کردند.[7]

چرا برخی از حاضران خود را به فراموشی زدند و این حادثه را انکار کردند؟

هیچ یک از کسانی که در واقعه غدیر خم حضور داشتند، سخنان رسول خدا (ص) را فراموش نکرده بودند؛ بلکه برخی به خاطر ترس از جان و مال و برخی دیگر به خاطر حبّ دنیا و ریاست، و یا به خاطر بغض و کینه ای که از امیر المؤمنین علیه السلام در سینه داشتند، خود را به فراموشی زدند؛ چنانچه غزالی، عالم مشهور اهل سنت در باره پیمان شکنی عمر بن خطاب می گوید:

«از خطبه های رسول گرامی اسلام خطبه آن حضرت به اتفاق همه مسلمانان در روز عید غدیر خم است که در آن فرمود: هر کس من مولا و سرپرست او هستم، علی مولا و سرپرست او است. عمر پس از این فرمایش رسول خدا (صلی الله علیه وآله ) به علی (علیه السلام) این گونه تبریک گفت: «بخ بخ لک یا ابن أبی طالب، أصبحت مولای و مولی کل مسلم؛[8] افتخار، افتخار ای ابوالحسن، تو اکنون مولا و رهبر من و هر مسلمانی هستی.» این سخن عمر(به ظاهر) حکایت از تسلیم او در برابر فرمان پیامبر و امامت و رهبری علی و نشانه رضایتش از انتخاب علی به رهبری امت دارد؛ اما پس از گذشت آن روز ها، عمر تحت تأثیر هوای نفس و علاقه به ریاست و رهبری خودش قرار گرفت و استوانه خلافت را از مکان اصلی تغییر داد و با لشکر کشی ها، برافراشتن پرچم ها و گشودن سرزمین های دیگر، راه امت را به اختلاف و بازگشت به دوران جاهلی هموار کرد و [مصداق این آیه قرآن شد «پس، آن [عهد] را پشتِ سرِ خود انداختند و در برابر آن، بهایی ناچیز به دست آوردند، و چه بد معامله ای کردند[9][10]

در این عبارت، دو واژه «عصمت» و «ناس» بسیار راهگشا است. خداوند پیامبر(ص) را از چه چیزی حفظ می کرد؟ و این «ناس» چه کسانی بودند؟

با توجّه به واقعیت خارجی و ایمن نماندن پیامبر(ص) از شرّ زبان مردم و نیز با توجّه به این که سرانجام مسأله جانشینی امام علی(ع) به سامان نرسید، بعید نمی نماید که مراد از واژه «یعصمک» نگهداری پیامبر(ص) از هجوم فیزیکی و یکباره مردم باشد؛چنان که واژه «ناس» بر مردم عادی و اکثریت نو مسلمانان آن زمان دلالت دارد.

آیا میان اعزام سپاه اسامه و تثبیت جانشینی امیرمومنان (ع) ارتباطی وجود دارد؟

پیامبر اکرم (ص) در واپسین روزهای زندگی اش در 26 صفر، فرمان داد لشکری عظیم به فرماندهی جوانی نورس به نام اسامة بن زید به سمت دورترین مرزهای کشور اسلامی (مرزهای روم) رهسپار شود.[11] کالبد شکافی دقیق این جریان نشان می دهد رسول خدا(ص) در راستای تثبیت جانشینی حضرت علی(ع) به چنین اقدامی دست یازید؛ زیرا:

  1. [12]
  2. [13] و کسانی که به بهانه بیماری پیامبر اکرم(ص) از اردوگاه به مدینه باز می گشتند، با جمله تأکیدی «لعن الله من تخلف عن جیش اسامة»[14] روبه رو می شدند. در مقابل، یاران و موافقان جانشینی حضرت علی(ع) چون عمار، مقداد و سلمان از حضور در این سپاه معاف گشتند و ملزم شدند در مدینه به سر برند.[15]
  3. [16] به مقام فرماندهی لشکر اعتراضات بسیاری به همراه داشت و گروهی به کمی سن اسامه اعتراض کردند و رسول خدا (ص) خشمگین شد و فرمود که او لیاقت امیری لشکر را دارد. عمر نسبت به سن اسامه و فرماندهی او معترض بود.[17] عدم توجّه به اعتراضات اصحاب جز از کار انداختن مهم ترین[18] دستاویز مخالفان جانشینی علی(ع) درباره جوانی او، هیچ توجیهی نداشت؛ زیرا اسامة بن زید که از جهاتی چون سابقه مسلمانی، شرافت، شجاعت و کاردانی سر آمد اصحاب به شمار نمی آمد و از نظر سنی حدود 15 سال از علی(ع) کوچک تر بود - با توجّه به آن که در بسیاری از ویژگی ها با حضرت علی(ع) قابل مقایسه نمی نمود - در مقام فرماندهی سپاهی عظیم و متشکل از بزرگان صحابه مانند ابوبکر، عمر، ابو عبیده جراح، عثمان، طلحه، زبیر، عبدالرحمان بن عوف و سعد بن ابی وقاص قرار گرفت. لازم به ذکر است که خلیفه دوم در برابر این پرسش که چرا با علی (ع) چنین برخوردی شده، مساله کم سنی ایشان را بهانه کرد.[19]
  4. بر اساس سخنى از اميرمؤمنان(ع)، هدف از اعزام سپاه اسامه تثبيت ولايت حضرت بوده است. [20]

پی نوشت ها:

[1]آل عمران، آیه153.

[2]آل عمران، آیه 144.

[3]ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج42،ص 303.

[4]ر. ک: محمدی ری شهری و همکاران، موسوعة الامام علی بن ابی طالب(ع) فی الکتاب و السنة و التاریخ، ج 2.

[5]امینی، الغدیر، ج1، ص 214.

[6]مائده، آیه 67.

[7]جعفریان، سیره رسول خداص، ص 672.

[8]خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج8، ص 284.

[9]آل عمران، 187.

[10]ابوحامد غزالی، سر العالمین وکشف ما فی الدارین، ج1، ص4، باب فی ترتیب الخلافه والمملکه.

[11]ابن سعد، طبقات الکبری، ج2، ص 189.

[12]همان.

[13]مظفر، السقیفه، ص 81 و 77.

[14]شهرستانی، الملل و النحل، ج 1، ص 14.

[15]السقیفه، ص 81.

[16]طبقات الکبری، ج2، ص 189.

[17]ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج2، ص 335.

[18]طبقات الکبری، ج2، ص 189.

[19]ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج12، ص 82.

[20]مجلسی، بحارالانوار، ج38، ص 173.

کلمات کلیدی
پیامبر  |  اسلام  |  رسول خدا  |  پیامبر ( ص )  |  امت  |  پیامبر اکرم  |  غدیر خم  |  پیامبر گرامی  | 
لینک کوتاه :