گنجینه معارف

مصاحبه با آقای جویا جهانبخش

در خدمت جناب آقای جویا جهانبخش هستیم، جوان نوخاسته ای که بسیار زود درخشید، به مناسبت اینکه در هفته کتاب در بخش خادمان نشر به عنوان منتقد و مصحّح برنده جایزه شدند و همچنین آخرین تصحیح ایشان در مراسمِ گرامیداشتِ حامیانِ نسخِ خطّی، قابل تقدیر و شایسته شناخته شد، در سفر کوتاهی که به همین مناسبت به تهران تشریف آورده اند از این فرصت استفاده می کنیم، در خدمتشان هستیم، از زبان ایشان درباره خود ایشان می شنویم. بعدها این تحوّل از عشق به تاریخ و باستان شناسی کم کم مرا به عشق به مطالعه متون کهن فارسی کشاند، دوست داشتم در رشته ادبیّات فارسی تحصیل کنم و بعد اندک اندک، ژرف تر شدن در متونِ فارسی، مرا به حوزه تخصصی اسلام پژوهی و اسلام شناسی کشانید تا حدّی که سال های آخر دبیرستان به کلی به این شاخه گرویده بودم البتّه این صیرورت با صیرورتِ ظاهریِ من هم قدری تناسب پیدا کرده بود، یعنی همان سالِ اوّل و دوم دبیرستان از مدرسه تیزهوشان که فقط رشته های تجربی و ریاضی داشت خودم را منتقل کردم به رشته علوم انسانی. با امید به اینکه شما آن کار را کامل کنید و حالا یا مرکز نشر میراث مکتوب یا ناشر دیگری اقدام به چاپ آن متن کند، درباره کتاب دقائق التّأویل و حقائق التّنزیل که تصحیح آن از حضرت عالی است و در بخش حامیان نسخ خطّی به عنوان کتاب قابل تقدیر و شایسته، موردِ تقدیر واقع گردید و شما برنده جایزه شدید صحبت کنیم و به خصوص درباره شیوه تصحیحتان در این کتاب به عنوان یک مصحّح و یا کسی که به هر حال دستورالعملی هم برای تصحیح نوشته، چه راهی را طی کرده است؛ می خواهم ببینیم خودتان در اینجا چه کرده اید؟

چکیده ماشینی


منبع : مجله آینه میراث، شماره 24 , کیان فر، جمشید تعداد بازدید : 10545     تاریخ درج : 1389/02/01    

به نامِ آنکه جان را فکرت آموخت

در خدمت جناب آقای جویا جهانبخش هستیم، جوان نوخاسته ای که بسیار زود درخشید، به مناسبت اینکه در هفته کتاب در بخش خادمان نشر به عنوان منتقد و مصحّح برنده جایزه شدند و همچنین آخرین تصحیح ایشان در مراسمِ گرامیداشتِ حامیانِ نسخِ خطّی، قابل تقدیر و شایسته شناخته شد، در سفر کوتاهی که به همین مناسبت به تهران تشریف آورده اند از این فرصت استفاده می کنیم، در خدمتشان هستیم، از زبان ایشان درباره خود ایشان می شنویم.

جناب آقای جهانبخش! خیلی خوش آمدید و از اینکه دعوت آینه میراث را که به نوعی خودِ شما از بنیانگذاران این نشریه هستید، پذیرفتید تا ما در خدمتتان باشیم سپاسگزاریم.

ابتدا خواهش می کنم که نسبت به معرّفی خودتان، سوابق و تحصیلات و اینکه واقعا چگونه شد که در بین همه رشته هایِ عمومی، تحصیل در حوزه را انتخاب کردید مطالبی بیان بفرمائید.

جهانبخش:

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم. صَلَواتُ اللّهِ عَلَی المعصومین. بنده نخست از حُسنِ ظنِّ شما سپاسگزاری می کنم، چون درخورِ این همه اظهار لطف نیستم و این را از بُنِ دندان و از میان جان به قول قدما می گویم نه اینکه از سرِ تعارف و از سرِ شکسته نفسی.

من متولّد 5/5/1356 در اصفهان در یک خانواده بالنّسبه فرهنگی چه از تبار مادری و چه از تبار پدری هستم.

گمان می کنم قسمتی از زندگی ام که به این حوزه کاری مربوط می شود، بیشتر ساحتِ ایّام راهنمایی و دبیرستان به این طرف باشد طبق کتاب هایی که در دورانی که قدرت خواندن و نوشتن نداشتم، بیشتر برای من خواندند، و بعدا خودم خواندن آموختم و این راه را پی گرفتم، اندک اندک شوقی در خودم نسبت به رشته «تاریخ» احساس کردم و بویژه «باستان شناسی».

زمانی که سال اوّل راهنمایی بود و در مدرسه تیزهوشان پذیرفته شده بودم در اصفهان، آماری گرفتند که بچّه ها به چه شغل هایی می خواهند وارد شوند. در کلِّ سازمان استعدادهای درخشان در ایران این آمار گرفته شد. یک نفر اعلام کرده بود که می خواهد باستان شناس شود و آن شخص من بودم و البتّه یک نفر هم اعلام کرده بود که می خواهد رئیس جمهور بشود و یقینا تا الآن رئیس جمهور نشده است! همچنان که من باستان شناس نشدم و البتّه به عبارتی، شدم، چه عرض می کنم بعدها صیرورت و تحوّل پیدا کردم و به عالَمِ دیگری رفتم. وقتی خودکاوی و مراقبه می کنم بارها به این فکر بوده ام که حال کنونی من با باستان شناسی چه نسبتی دارد تا همین سال های اخیر هم با علاقه پی می گرفتم مخصوصا در حوزه کتیبه و سکّه شناسی. احساس می کنم که من هم به گونه ای باستان شناس شدم، ولی باستان شناسِ اندیشه و فرهنگ شدم، یعنی تتبّعات بنده در حوزه تفسیر و کلام و حدیث به عبارتی باستان شناسیِ افکاری است که هنوز زنده است یعنی شناخت پیشینه افکاری که امتدادِ کنونی آن فعّال و حیّ و پویاست.

بعدها این تحوّل از عشق به تاریخ و باستان شناسی کم کم مرا به عشق به مطالعه متون کهن فارسی کشاند، دوست داشتم در رشته ادبیّات فارسی تحصیل کنم و بعد اندک اندک، ژرف تر شدن در متونِ فارسی، مرا به حوزه تخصصی اسلام پژوهی و اسلام شناسی کشانید تا حدّی که سال های آخر دبیرستان به کلی به این شاخه گرویده بودم البتّه این صیرورت با صیرورتِ ظاهریِ من هم قدری تناسب پیدا کرده بود، یعنی همان سالِ اوّل و دوم دبیرستان از مدرسه تیزهوشان که فقط رشته های تجربی و ریاضی داشت خودم را منتقل کردم به رشته علوم انسانی. در زمانی که شاگرد اوّل بودم در رشته های طبیعی و ریاضی، برخی گمان می کردند که من حتما راهیِ المپیاد خواهم شد یا مثلاً در نهایت ممکن است یک فیزیکدانِ شعردوست شوم، در حالی که شعر دوستی ام ماند و فیزیک پژوهی رفت و اصلاً در کل به این سمت کشیده شدم.

کیان فر:

ببخشید کلامتان را قطع می کنم؛ الآن دقیقا خاطرم نیست ولی فکر می کنم همان دوره دبیرستان بود که در تلویزیون مصاحبه ای از شما پخش شد و این ظن و گمان در حقیقت از همانجا شروع شد که شما یکی از دانش آموزان بسیار موفق دبیرستان بودید و قطعا این انتظار می رفت که در المپیادها شرکت کنید و بدون کنکور هم در یکی از رشته های فنّی دانشگاهی تحصیل کنید.

امّا بعدها عملکردِ شما مغایر بود، مغایر هم نمی توانیم بگوئیم به هر حال شما راهی را می خواستید بروید و جستجو کردید و ادامه دادید و برایتان آرزوی موفقیّت می کنیم.

در اینجا سئوالی را اضافه می کنم و آن این که اصلاً شما هیچ موقع در کنکور شرکت کردید یا نه؟

جهانبخش:

حال عرض می کنم. آن زمانی که آن مصاحبه تلویزیونی پخش شد در سال سوم راهنمایی یا اوّل دبیرستان بودم. الآن نمی توانم دقیقا تطبیق کنم. آن زمان، بله. درست اوج بُحران بود: از یک سو به عنوان شاگرد برگزیده رشته ریاضی که گاهی حتّی بالاترین نمره ها را در خودِ درس ریاضی می آورد و موفّق بود از طرف همه و مدرسه توقع این بود که در رشته ریاضی ادامه تحصیل بدهم، ولی در همان مصاحبه کتابی که من درباره اش سخن گفتم «الابنیه عن حقایق الادویه» بود!

بدین ترتیب، این بُحران در همان دوره آشکار شد. من بعدا که وارد رشته علوم انسانی شدم و ادامه هم دادم تا سال سوم دبیرستان هم که رسما در مدرسه چون سال چهارم را خودم متفرقه جداگانه ادامه دادم بودم، کنکور هم دادم ولی کنکوری که سال سوم دبیرستان می توان داد و آن کنکور دانشگاه آزاد است. که البتّه آنجا هم در رشته ادبیات فارسی شرکت کردم و اوّل هم شدم (در همان ناحیه که امتحان داده بودم).

حتّی دو ترم هم هزینه دانشگاه را پرداختم و به اصصلاح ذخیره کردم ولی بعدها اصلاً دیدم که: نه، رغبت من کاملاً در شاخه دیگری است شاعرِ خوبِ شهرِ ما گفت:

آنسوی این آبی رفیقان در عبورند من دلسپرده کوچه های اصفهان را

از همان ایّام، مثلاً سال دوم و سوم دبیرستان دوست داشتم تعاریف منطقی و فلسفی را به زبان عربی بنویسم یا حفظ کنم یا حتی در ورقه ای بیاورم و دیگر کُلاً کشیده شدم به حوزه علمیه اصفهان و الآن سال هاست در آنجا مشغولم. هم مشغول تحصیل بودم و هم قدری مشغول تدریس بودم. آخرین درسی هم که رسما شرکت می کردم در حوزه علمیه اصفهان، درسِ خارج فقه آیت اللّه طباطبائی، امام جمعه فعلیِ اصفهان، بوده که البتّه لختی است به علّت پاره ای ازدحام اشتغالات از آن درس محروم مانده ام و إن شاءاللّه ادامه خواهم داد.

کیان فر:

موفّق باشید! آقای جهانبخش، می خواهم از فرصت استفاده کنم و به نخستین آثارِ قلمیِ شما بپردازم از چه موقع با نوشتن پرداختید از چه زمانی به تصحیح متون که به تعبیرِ شما به نوعی بی ربط با باستان شناسی نیست و من هم معتقدم بی ربط نیست و به نوعی بیانگر علاقه اولیه شماست پرداختید؟ در این زمینه برای ما بگوئید.

جهانبخش:

من خیلی زود و بلندپروازانه قلم به دست گرفتم. الآن آشکار یادم می آید که سال دوم و سوم دبستان،به خیال خودم مؤلّفات تاریخی، حتّی مثلاً تصویرهای اشیاء باستانی را در این تألیف گونه ها نقاشی می کردم!

تاریخِ هخامنشیان نوشته بودم، تاریخِ ساسانیان نوشته بودم و حتّی خیال این را در ذهن می پُختم که اینها را به چاپ برسانم؛ که خوشبختانه، نه آن آثار مانْد و نه به چاپ رسید!

ولی پُر نوشتم، مخصوصا در سازمانِ ملّیِ استعدادهایِ درخشان با اینکه از جهتی استعدادِ ادبی و استعداد در شاخه علوم انسانی را می سوزانید به خاطرِ اینکه تأکید بر روی رشته های دیگری بود و حتّی گاهی این رشته تحقیر می شد ولی دبیرانی داشتم که پر و بال می دادند. من همان موقع رساله ای مُفرده در حدود بیست صفحه یا سی صفحه ای در باب فردوسی نوشته ام، در باب فرهنگ دوره ساسانی نوشته ام، یادم هست در همان زمان رساله ای در باب خواجه رشیدالدین فضل اللّه نوشته ام، در آن رساله ها قدری کار قلمی را به طور جدّی تمرین کردم؛ زودتر از آن، همان چهارم و پنجم دبستان بود. ایام بمباران اوّلین بار برای صفحه خواندنی هایِ تاریخیِ اطلاعات هفتگی مطلبی نوشتم که البتّه چاپ نکرد ولی هنوز یادم هست که در صفحه نامه های رسیده نوشته بود: «مطلب شما رسید و چاپ می کنیم»!

آن مطلب را از کرمان با همان نثر و خطّ کودکانه بر ایشان فرستاده بودم.

باری، اوّلین نوشته ای که از بنده به طورِ رسمی چاپ شد مقاله ای بود گویا تحت عنوان «در بارگاه سیمرغ» انتشار یافت.

همان سال سوم راهنمایی که بودم مقاله ای نوشته بودم در باب تصحیح ابیاتی از شاهنامه؛ چون از مدّت ها پیش مخصوصا به خاطر علاقه عمیقی که به شاهنامه داشتم تصحیحات و نسخه های شاهنامه را زیر و رو می کردم، و حتّی همان زمان، موثق ترین نسخه های شاهنامه را که نسخه مورّخ 675 بریتیش میوزیوم باشد، از دانشگاه تهران عکس گرفتم. حالا چه هفت خوانِ رُستمی هم همان زمان طی کردم، تا یک طفل توانست عکسِ چنان نسخه ای را از بخش نسخ خطّی دانشگاه بگیرد، این بماند و چگونه رفتن و ورقِ عکس خریدن از خیابان ناصر خسرو و بر دوش کشیدن و آوردن به اینجا نزد آقای آقا ربیع که عکاس دانشگاه بودند، خودش داستانی دارد.

القصّه، هنوز به دبیرستان نرفته بودم که آن عکس نسخه خطّی را داشتم. آشنایی با این مقوله داشتم، و مقاله ای نوشته بودم در نقد مفردات ابیات فردوسی در تصحیح هایی مثل چاپ مسکو و چاپ خالقی که آن زمان دو جلدش در دسترس بود و سالِ شصت و نُه اُفست شده بود. بنابر اتّفاق آن مقاله نزد آقای دکتر علی اشرف صادقی مانْد. همان ایام آقای دکتر صادقی تشریف برده بودند به فرصت مطالعاتی و من نتوانستم مقاله را از ایشان پس بگیرم. با خود گفتم که حتما آن مقاله گم شده! تا اینکه مدّتی گذشت، در تابستانی که تازه امتحاناتِ سال اوّل دبیرستان تمام شده بود، دوستی از تهران تماس گرفت و گفت: می خواهم نوشته ای را برایت بخوانم، شروع کرد به خواندن، قدری از آن را که خواند، دیدم این نوشته خودم است! گفتم: این را از کجا می خوانی؟ گفت در مجلّه ای به نامِ گُل چرخ چاپ شده است. گمان می کنم شماره سوم گل چرخ دوره جدید بود که این مقاله توسط آقای دکتر صادقی و آقای حداد عادل دیده و پسندیده شده و آن زمان به همّت آقای علی موسوی گرمارودی که هر کجا هست خدایش به سلامت دارد سردبیر «گُل چرخ» چاپ شد آقای موسوی گرمارودی هم یک یادداشت فوق العاده تشویق آمیز در آغاز آن نوشته بودند. بعدها من تماس گرفتم و گفتم بنده نویسنده این مقاله هستم و آشناتر شدیم و مقالات دیگری هم در همین شاخه شاهنامه پژوهی در همان گل چرخ نوشتم و این مقاله نویسی کم کم از گل چرخ به مجلاّت دیگر گسترش یافت.

عمده مقالات من در آغاز مربوط به همان شاخه شاهنامه پژوهی بود و بعدا نرم نرم به بعضی حوزه های اسلامیّات هم کشیده شد. اینها مقالاتی بود که شروع به چاپ شد.

کیان فر:

اشاره به شاهنامه کردید، بسیاری از اهل علم و به ویژه کسانی که در کار تصحیح هستند شنیده اند که شما با درجه علمی حوزوی که دارید در باب شاهنامه هم کار می کنید. بسیاری مشتاقند که ماحَصَلِ این کار را به طور جامع و کامل ببینند. آیا قصد دارید این کار را کامل کنید، قصد انتشارش را دارید، تا برای نخستین بار ببینیم یک عالمِ روحانی هم به ادب کهن فارسی توجّه کرده؟ البتّه نمی گوئیم: دیگران بیگانه بوده اند، خدای ناکرده چنین جسارتی نمی کنم، ولی واقعا به صورت جدّی کار نکرده اند.

جهانبخش:

باید بگویم در این سال های اخیر مثلاً کتاب آقای علیِ أبوالحسنیِ مُنْذِر که در مورد فردوسی نوشته اند با 600 مأخذ شاهنامه پژوهی، نشان داد که واقعا همّت های بلندی هم در میانِ حوزویان درباره شاهنامه هست؛ ولی، بله! این درست است که در حوزه تصحیح شاهنامه و نظایر آن، معمولاً دستاربندان و کسانی که در زیِّ روحانیّت بوده اند وارد نشده اند. بله! من زمانی عاشقانه کار شاهنامه را پی گرفتم و بخش های زیادی از شاهنامه را نیز تصحیح کردم، حتّی بخش هایی از تصحیح شاهنامه، حروفچینی هم شد. شاید بختِ شاهنامه و بختِ من بلند بود که آن قسمت ها چاپ نشد! چون یقینا امروزه آن قسمت هایِ تصحیح شده خام دستانه می نمود.

این آرزو را به دل بسته و داشته ام که در کنار کارهایم، کارِ نشر متن شاهنامه را پی بگیرم، حالا نه لزوما به صورتِ تصحیح، چون الآن دو سه تصحیح در جریان هست؛ تا نتیجه این تصحیحات منتشر نشود، معلوم نخواهد کرد آن افقی که ما به آن می نگریستیم و آن نتیجه ای که به گمان خودمان از نسخه برتیش میوزیم می توانستیم حاصل کنیم، تا چه حد در این تصحیحات حاصل شده است.

الآن کارهای واقعا استادانه آقای دکتر امیدسالار، آقای دکتر خالقی، جناب استاد روشن که شاهنامهشان زیر چاپ هست ، آقای دکتر کزّازی و آقای جوینی در نیمه راهند. این کارها باید منتشر شود تا انسان بتواند تصمیم بگیرد که باز قصد تصحیح شاهنامه دارد یا نه؟

مخصوصا اینکه اکنون تصحیح شاهنامه نسبت به آن سال هایی که بنده آغاز کردم خیلی علمی تر شده. طی همین چند سال اخیر چندین مقاله در زمینه تصحیح تک بیت های شاهنامه در نشر دانش یا جاهای دیگر چاپ شده که قبلاً اصلاً نبود؛ یعنی شما تعداد مقالات و مطالبِ فردوسی شناختی را مثلاً در دوره قدیم همین نشر دانش ببینید، خیلی اندک است؛ اصلاً یکی از آن مقالات، مقاله دکتر پورجوادی است در تبرئه و تنزیهِ فردوسی! یعنی آن زمان اصلاً فردوسی نیاز به تبرئه و تنزیه داشت! امّا امروز دیگر نه، امر عوض شده است. لذا باید این را در نظر گرفت که تا چه حد بحثِ تصحیح در میان خواهد بود؟ شاید دیگر اصلاً نتوانم به تصحیح شاهنامه دست یازم، به ویژه که تمرکزم امروزه خاصّه در علمِ کلام و حدیث است و شاهنامه یک تمرکز پیگیر می خواهد و به قول دکتر خالقی کاری نیست که در کنارِ کارهای دیگر بتوان کرد، نه! خودش یک کار تخصّصی است. امّا لااقل هوای اینکه شاید یک روزگاری شرح گونه ای بر شاهنامه برای مطالعه عموم بنویسم، حتّی اگر دست به تصحیح نزنم، دارم و امیدوارم ارتباط خود را با شاهنامه قطع نکنم، چُنان که نکرده ام. بله! چُنین آرزویی در سر دارم.

کیان فر:

به هر حال برای شما آرزوی موفقیّت می کنیم. إن شاءاللّه در این زمینه موفق و مؤیّد باشید. همانطور که فرمودید از شاهنامه غافل نبودید و نخواهید شد. حال به بحث روزی می رسیم که شما به همین مناسبت به تهران تشریف آورده اید و ما در خدمتتان هستیم.

شما در «هفته کتاب» برنده دو جایزه شده اید. در حقیقت به نوعی از شما بابتِ دو مسأله، تقدیر و تشکر شده است. نخستین آن در هفته کتاب، جایزه خادمانِ نشر بود، در آن بخش، شما به عنوان منتقد و مصحّح برنده جایزه شدید. درباره آنچه سبب شد این جایزه به شما تعلّق بگیرد مثلاً اگر نقدی بود که بر یکی از متون نوشته بودید می خواهیم بیشتر خودتان در این باره صحبت کنید؛ و یا اینکه صرفا به عنوان یک مصحّح از شما قدردانی شده است.

جهانبخش:

به حقیقت نمی دانم مبنای اصلی این داوری چه بوده، آیا کار یا کارهای خاصی را از بنده مورد نظر داشته اند، یا مثلاً به کلّ سابقه کاریِ مخلص عنایت شده است.

بعید نیست به کلّ سابقه کاری توجّه شده باشد، چرا که بنده افزون بر سیصد مقاله کوتاه و بلند در دانشنامه ها، مجلاّت و در حوزه متن پژوهی دارم که حتّی بعضی از آنها توسط دیگران به عربی و انگلیسی ترجمه و چاپ شده است اکثر اینها به نوعی در حوزه متون است یعنی اگر نقد ترجمه است، معمولاً نقدِ ترجمه یک متن مهم است، اگر تصحیح است، تصحیح یک متنِ کهن است، یا اصلاً به درون کاوی و تحلیلِ یک متن پرداخته. حتّی می توانم بگویم گاهی مقالات اجتماعی و بعضی یادداشت های پراکنده ای هم که در هفته نامه ها و این سو و آن سو نوشته ام، اینها هم بی ربط با حوزه تراث و حوزه پژوهش های گذشتگان نبوده است. به خاطر همین، حدس بنده آن است که این تقدیر ناظر به همین پیشینه کلّی بوده. از جهت آثارِ مصحَّحِ جداگانه ای که از من چاپ شده، شاید مصحّحِ پُراثری نباشم!

کیان فر:

حالا بیائیم از زاویه دیگری به این مسأله نگاه کنیم. شما سال گذشته به عنوان یکی از منتقدین متون یا مصحّحین متون، به هر حال، یکی از پُرکارها بوده اید و بالنّسبه مقالات متعدّدی را در این زمینه نوشته اید. در آن باره صحبت کنید که خودِ آن می تواند اساسی باشد برای همین تقدیر و شایستگی شما و تشکر. در باب مقالاتی که در سال گذشته از آبان سال گذشته تا آذر امسال که می تواند محور این انتخاب باشد صحبت کنید.

جهانبخش:

چون دقیقا به یاد نسپرده ام نمی توانم توصیف درستی بکنم که چه مقالاتی این ایّام چاپ کرده ام، مقالات متعدّدی از من در این ایّام چاپ شده است که به دقت یادم نیست و حتّی مقالات قبلش! تاریخ دقیق یادم نیست، ولی بله! مثلاً یکی از آخرین مقالاتی که از من چاپ شده نقد کتاب بدایع المُلَح از همین مرکز بوده است که در مجلّه جهان کتاب چاپ شده است.

دیگر از مقالاتی که به تازگی از بنده چاپ شده و در واقع تجدید چاپ شده است مقاله «هنجار تصحیح منطق الطّیر» بوده که سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی در نامه مطالعات ایرانی اسمی شبیه به این که دارند، متن فارسی آن را از آینه میراث برگرفته و تجدید چاپ و به انگلیسی هم ترجمه کرده اند (البتّه ظاهرا بدون ذکر مأخذ!) یک نسخه هم برایم فرستاده اند.

این مقالات بوده. در عین حال در آینه پژوهش نقد کتابی را نوشتم که هرچند شاید به عنوان تصحیح متن به طور خاص مطرح نبوده، امّا به هر حال به عنوان یک کار متن پژوهی مهمّ مطرح بوده و واجدِ اُسلوبِ مهمی است، لذا بد نمی دانم ذکرش کنم. کتابی است که خودم هم به فارسی ترجمه کرده ام و إن شاءاللّه همین ایّام منتشر خواهد شد به نام الحسین (ع) سِماتُهُ و سیرتُه. این کتاب را علاّمه آیت اللّه سیّد محمّدرضا حسینی جلالی تألیف کرده است، بر مبنای گزارش های تاریخیِ ابن عساکر از زندگی امام حسین(ع).

به عبارت دیگر ایشان بخشی از تُراث را که فقط قسمت امام حسین (ع) از تاریخ ابن عساکر باشد، برداشته، با توجّه به فضای روایات و با توجّه به دیگر دلالات، این احادیث و گزارش هایِ تاریخی را تقطیع و تحلیل کرده و از دلِ آن یک کتابِ امروزی خوان درآورده است. اصل کتاب ابن عساکر که برای قشر خاصّی از عالمانِ عربی دانِ علاقه مند به تُراث و تاریخِ فقط خواندنی بوده و کتابی است دارای سلسله اسناد مُطوّل و به همان شیوه قُدمایی، ایشان آن را به شیوه ای که خواننده امروزی بتواند درست و با تحلیل بخواند و در عین حال فاصله بگذارد بینِ تحلیل ایشان و نصِّ ابن عساکر یعنی در عین حال اینها را جدا بخواند و خَلط نکند بازنوشته است.

در این کتاب تحلیل ها آمده بطوری که حدیث در دل آن به طور متمایز قرار گرفته تا فضای فهم حدیث فراهم گردد، یعنی هم خواننده امروزی که طبعا اهل خواندن آن کتاب تخصّصیِ کهنِ تقریبا هزار ساله نیست، این کتاب را می تواند بخواند و هم در عین حال مشخصّا بر یک متن و گزارشِ تُراثی متّکی بود، خواننده را توجّه می دهد به تُراث در مورد امام حسین (ع) به طور خاص، نه اینکه امام حسین (ع) را فارغ از توجّه به تُراث و صرفا باگزارشِ تاریخی خود معرّفی می کُنَد.

بنده نقد و معرّفیِ مفصّلی در بابِ این کتاب که ترجمه آن به نام سیره و سیمای امام حسین (ع) آماده چاپ است نوشتم. آن نقد و معرّفی خیلی مورد توجّه قرار گرفت از طرفِ بعضی از اهلِ نظر. شاید واقعا همان نقد و معرّفی هم یکی از آن انگیزه ها بوده.

یا در همان مجلّه آینه پژوهش که این نقد و معرّفی چاپ شده، مقاله ای نوشتم که در واقع خلاصه رساله ای بود که آیت اللّه سیّدمحمّد حسین حسینیِ جلالی درباره صحیفه سجّادیه(ع) و سید تُراثی و تاریخی آن نوشته بود. در آنجا یک کتاب را در یک مقاله ریختم؛ اطّلاعاتی هم بر آن مزید کردم که می شود گفت رساله زُبده ای در باب صحیفه سجادّیه خودمان شد. این مقاله هم بسیار مورد توجّه قرار گرفته بود.

عرض می کنم شاید همین گونه نوشته ها و مطالعات منظور بوده یا در مجله علوم حدیث بخش های مربوط به اشعارِ منسوب به معصومین(ع) را از آن جُنگ مهدوی که نسخه بسیار بسیار مهمّی است و مرکزِ نشر دانشگاهی، نسخه برگردانِ آن را منتشر کرده بله، اشعاری که منسوب به ائمه (ع) بوده، اینها را استخراج کرده ام و آن جُنگ را به عنوان منبعی تازه یاب برای تدوین اشعار معصومان (ع) مورد مطالعه قرار دادم. شاید ناظر به این مقالات هم به طور خاص بوده باشد؛ نمی دانم.

کیان فر:

به بحث تصحیح متون می رسیم که یکی از علایق شماست و سال هاست در این کار زحمت می کشید و برخی از کارهایتان به چاپ رسیده است. قبل از اینکه به تصحیح و کتابی که در خور تقدیر و شایسته قلمداد شده و در بخش حامیان نسخ خطّی که کتابخانه مجلس برگزار می کند مورد تقدیر قرار گرفته است، بپردازیم اجازه بدهید به آن رساله کوچک ولی پرمحتوای شما برگردیم در باب تصحیح نسخ خطّی. در آغاز درباره آن رساله صحبت کنید.

جهانبخش:

آن رساله به معنایی یک تألیف خیلی کوتاه تقریبا: یک ماهه است و به معنایی حاصل ده، دوازده سال مُداقّت در آن موضوع، که در زمانی کوتاه تحریر شده است.

حضرت عالی خودتان بهتر می دانید چون مصحّح و فعّال در عرصه تصحیح متون هستید، امروز اکثر مصحّحان مع الأسف نمی گویم عیب است، شاید هم حُسن باشد نمی دانم، چون بسیار شایع است! مباحث نظریِ تصحیح متون را خوب نمی دانند؛ اصلاً اکثر تصحیح هایِ ما شاید به مباحث نظریِ تصحیح متون به صورت عمیقش واقعا نیازمند هم نباشند، به مصحّحان زیادی برخورده ام که اسمِ شیوه های تصحیح را جابه جا بکار می برند، یعنی اینکه شیوه التقاطی با شیوه انتقادی چه فرقی دارد، چندان تمیز نمی دهند، حتّی این را به جایِ آن بکار می برند.

امّا علّت اینکه بنده توجّهم عمیقا به این موضوع جلب شد، مسأله تصحیح شاهنامه بود. شاهنامه متن بسیار پیچیده ای است. من از آغاز نوجوانی با آن سروکلّه بسیاری از جهت تصحیح زده ام. از جهت تصحیح متن، شاهنامه متن بسیار پیچیده ای است و واقعا اینکه چه روشی باید بکار بُرد مسأله است تا از این نسخه ها و تحریرهای فردوسی، شاهنامه مُصَحَّح بیرون آید. آیا تحریرهای فردوسی چیزِ دیگری بوده است و این تحریرهای موجودِ در نسخه ها تازه از یک تحریرِ فردوسی پدید آمده؟ چنان که بعضی این نظر را دارند اینکه از دلِ تحریرهای گوناگون چگونه باید نسخه موثّق یا نسبتا موثّقی از شاهنامه استخراج کرد، هنگامه ای از تأملاّتِ مصحّحان را از آغازِ تصحیح شاهنامه تا کنون برانگیخته است. لذا می بینیم چندین مقاله فربه و حتّی کتابْ گونه در باب اینکه چه شیوه ای باید در تصحیح شاهنامه به کار بُرد نوشته شده است. مرحوم مینوی خصوصا تأمّلاتی در این باب دارد، آقای دکتر خالقی تأمّلات زیادی دارند و دیگران.

به عبارتِ دیگر، یکی از موضوعات اساسی در مورد تصحیح شاهنامه، روشِ تصحیحِ شاهنامه بوده است، بر خلاف بسیاری از متون دیگر که «خود راه بگویدت که چون باید رفت»؛ حقیقتا به خاطر همین هم این گونه متون بسیاری افراد را به تأملات نظری فراخ دامنه و فربه در تصحیح فرا نمی خوانند. در مسأله شاهنامه بنده ناچار بودم این آراء را ببینم و کم کم اصلاً توجّهم به ظرافتِ این امر جلب شود. بعد بحث نقد و تصحیح های حافظ و نقدهای مختلفی که مخصوصا آن سالها منتشر می شد. طبعا کسی که علاقه به تصحیح متون داشت، آنها را هم به جدّ می خواند و همین باعث شد کم کم حواسم به مقوله روشِ تصحیح متون جلب و جمع شود که این روش های گوناگون و سابقه هر یک از این روش ها، در حوزه متون چه جوابهایی داده است. به همین خاطر هم بود که تعدادی از مقالات من کاملاً در حوزه نظری تصحیح متون و بحث روشِ تصحیح متون است. حتّی بعضی از آنها اگر چه در صورت ناظر به شاهنامه بوده، سخنِ اصلی شان در بابِ روش تصحیح متن است.

زمانی که مرکز نشر میراث مکتوب خواست کتابک کوچکی یا جزوه کوچکی تدوین کند تا دانشجویانی که مثلاً پایان نامه ای در زمینه تصحیح متون می گیرند، لااقل کلماتی از الفبای تصحیح متون را در یک رساله کوچک ببینند، از بنده خواستند تا آن رساله را تدوین کنم.

نخست قصد این بود که یکی از کتاب های مشهور در این باب تلخیص شود، بعدا رأی بر این قرار گرفت که این کار مسلّما ناکافی است. می توانم بگویم زُبده تمام آن مطالعات را در رساله کوچکی که همان راهنمای تصحیح متونِ کنونی باشد ریختم و این زُبده شاید زُبده تر از آن که می باید درآمد چونان که به عقیده بعضی این کتاب خیلی مُجمل و خیلی نامشروح است. عقیده خودِ من هم همین است. قرار بود تحریر مفصّلِ این کتاب را هم به قلم بنده مرکز نشر میراث مکتوب منتشر کند، که تا کنون چنین چیزی صورت نبسته است!

کیان فر:

آیا این به خاطر تعلّل مرکز در این مورد است یا شما هنوز آن را تألیف نکرده اید؛ چون دو مقوله جداگانه است؟!

جهانبخش:

خیر به عبارتی، شاید بتوان گفت حکایتِ همان «هردوانه» است!! ولی اگر تعارف را قدری کنار بگذارم، کاهلی بیشتر از مرکز بوده، چنانکه بعد از اینکه این کتابک منتشر شد و مرکز ظاهرا متوجّه شد اقبال چندانی به مسائل نظری تصحیح متون نیست و در همین حد هم بعضی حوصله خواندن این مقولات را ندارند، شاید دیگر عزمِ جزمشان سُست شد و به زمان دیگر موکول کردند! بنده هم کارم را نیمه مُؤَلَّف گذاشتم، یعنی کارِ تألیف من در این باب به نیمه رسیده است.

نکته ای را لازم می دانم تذکّر بدهم هر چند در آن کتاب هم هست و آن این که بخشی در آخرِ آن کتاب هست درباره شیوه رسم الخطّی و املائی نشرِ متون. من خودم با دلزدگی در مقدّمه نوشته ام که این قسمتِ شیوه نامه املایی را فقط به درخواستِ ناشر می نویسم و خود اعتقاد چندانی به این مقوله ندارم. از قضا این رأی و گرایشِ بنده مورد تأیید هم قرار گرفت چنانکه هم آقای دکتر ابوالقاسم امامی و هم استاد دکتر محمّدرضا شفیعی کدکنی به محضِ اینکه این کتاب را تورّق کردند، به من گفتند: خوب است ولی کاش به این مبحث نمی پرداختی. من هم پی نوشت را در مقدّمه مؤلّف نشان آنها دادم که این موضوع اصلاً به درخواستِ مرکز انجام شده است. به هر حال گمان می کنم هنوز جا دارد که آن رساله مبسوط تر و مشروح تر شود.

خوشبختانه آن رساله بیش و کم موردِ استقبال واقع گردید، به ویژه از طرف طُلاّب حوزه علمّیه قم و بعضی دانشجویان. برخی از مصحّحانِ فاضل حوزه علمیّه قم، از بنده خواستند که همان بخش روش تصحیح متون را در مجله پژوهش و حوزه تجدید چاپ کنم؛ بنده که سودمند نمی دیدم کتابی یا فصلی به همان شکل مکرّر شود، از ایشان اجازه خواستم تا آن فصل را قدری بسط بدهم. بدین ترتیب بسط یافته فصلِ روشِ تصحیحِ آن کتاب هم در دو شماره مجلّه پژوهش و حوزه چاپ شد و مورد عنایت بعضی عزیزان قرار گرفت.

کیان فر:

امیدواریم که شما این کارتان را به اتمام برسانید چرا که بسیار ضروری است. در باب روش تصحیح بسیاری افراد به مباحث نظری توجّهی نمی کنند و آنچه که اخیرا گرفتارش شده ایم این است که بسیاری از افراد بدون آشنایی با شیوه های تصحیح دست به کار تصحیح می زنند. امّا سئوال دیگری هم در مورد همین رساله دارم و آن اینکه شما اشاره کردید که در حوزه با استقبال مواجه شد، صرف نظر از حوزه که استقبال کردند، می خواهم ببینم در تصحیحاتی که دانشجویان در سطح کارشناسی ارشد و در سطح دکترا به عنوان پایان نامه که قاعدتا این نوع تصحیحات باید روش مندتر نسبت به تصحیحاتی که در بخش خصوصی و به صورت آزاد صورت می گیرد، باشد ، در آنجا، شما چقدر تأثیرش را دیده اید، تا چه حد در آن کارها اثر گذاشته؟

جهانبخش:

نشانی که از تأثیرش دیدم عمدتا در دوجا بود: یکی دانشجویان و علاقه مندان جوانی که از مکانهای مختلف ایران حتّی گاهی هم مثلاً از یک شهر دور افتاده در فارس با من تماس می گرفتند و سئوالاتی در این باب می کردند و می گفتند که ما رساله تو را خوانده ایم، یعنی همین راهنمای تصحیح متون را خوانده ایم، و اکنون مشغول کار پایان نامه ای هستم و حال در مورد این ابهامات پایان نامه مان می خواستیم سئوال کنیم. یعنی طیّ همین تماس ها و همین ابراز علاقه ها معلوم می شد تعداد زیادی از دانشجویان به این رساله توجّه کرده اند و این رساله را خوانده اند. در اوّلین سمینارِ مقدماتیِ نسخِ خطّی، با اینکه این رساله تازه به چاپ رسیده بود باز دیدم تعدادی از دانشجویان خوانده اند و در این باب با من سخن می گویند. مطلب دوّم این بود که از بعضی کتابفروشان شنیده ام که مرتّب می گفتند افرادی رجوع می کنند و سراغ این رساله را می گیرند. این موضوع هم به من نشان داد این رساله خوانندگانی داشته است. امّا تا چه حد واقعا برای آن خوانندگان سودمند افتاده، چیزی است که آنها باید بگویند.

البتّه در یک نکته برخی هم صدا و هم آوا بودند، که این رساله باید صورت مشروح تری داشته باشد. ما هم همیشه گفته ایم که خودمان هم چنین عقیده ای داریم، ولی هنوز عملی نشده است.

کیان فر:

اجازه بدهید همین سئوال را به نوعی دیگر مطرح کنم. نیّت من بیشتر این بود که آیا دو یا چند کار از جمله رسائلی در میان آثاری که چاپ شده و شما تورّقی کرده اید، ملاحظه فرموده اید که این شیوه در کار تصحیح دانشجویان تأثیر داشته است؟

جهانبخش:

به یک معنا بله. البتّه یک مطلب هست و آن اینکه بنده شیوه تصحیحِ خاصّی را در این رساله پیشنهاد نکرده ام، بلکه در واقع می توان گفت زُبده شیوه های تصحیح را، خصوصا با توجّه به نظرات استاد مجتبی مینوی، چون ایشان در این حوزه مرد صاحب نظری است، آنجا توصیف کرده ام و توصیه کرده ام که هر شیوه را در واقع کجا بکار بُرد؛ ولی بله! رگه هایی را در آثار یکی دو مصحّح و نیز ارجاعاتی را در آثار یکی دو مصحّح دیدم و دیدم که حتّی بعضی از آنها تقسیم بندی هایِ پیشنهادی مرا کاملاً پذیرفته اند.

کیان فر:

با امید به اینکه شما آن کار را کامل کنید و حالا یا مرکز نشر میراث مکتوب یا ناشر دیگری اقدام به چاپ آن متن کند، درباره کتاب دقائق التّأویل و حقائق التّنزیل که تصحیح آن از حضرت عالی است و در بخش حامیان نسخ خطّی به عنوان کتاب قابل تقدیر و شایسته، موردِ تقدیر واقع گردید و شما برنده جایزه شدید صحبت کنیم و به خصوص درباره شیوه تصحیحتان در این کتاب به عنوان یک مصحّح و یا کسی که به هر حال دستورالعملی هم برای تصحیح نوشته، چه راهی را طی کرده است؛ می خواهم ببینیم خودتان در اینجا چه کرده اید؟

جهانبخش:

حکایت بنده با دقایق حکایت دور و درازی است. یعنی اصلاً آشنایی بنده با میراث مکتوب سَرِ دقایق شروع شد و حالا بد نیست ماجرایی را بگویم که در واقع تا حدّی هم گویی دقایق التّأویل دنبال من آمد و باطن این سَیّدِ حَسَنیِ بزرگوار اثری در این واقع کرد. آن ماجرا این بود: من اوّلین بار با نویسنده دقایق التّأویل از طریق یادداشتی آشنا شدم که آقای دکتر سیّدمحمود مرعشی نجفی در مجلّه بیّنات منتشر کرد. ایشان در آنجا کتاب بلابل القلاقل این نویسنده را که به نادرست به نام «البلابل و القلاقل» چاپ شده معرفی کرده بود و سخنی گفته و اظهار امیدواری کرده بود مصحّحی این کتاب را چاپ کند. من هم خصوصا از جهت نثرِ فارسیِ آن روزگاریِ این کتاب که به سده هفتم هجری باز می گردد، مشتاق شدم کتاب را تصحیح کنم. با آقای دکتر مرعشی تماس گرفتم که آیا ممکن است عکسی از این کتاب بگیرم. آن زمان مقطع انتقال من از دبیرستان به حوزه بود؛ کم کم حوزوی می شدم. آقای دکتر مرعشی گفتند: بعد از اینکه این را نوشتم نامه ای به دستم رسیده که کسی قبلاً عکسِ این نسخه را از کتابخانه ما گرفته و در حال تصحیح همه آثار این مؤلّف است. در همان اوان هم مقاله دراز دامنی در مجله آینه پژوهش چاپ شد که در آنجا مرکز نشر میراث مکتوب معرفی شده و تعداد زیادی از أمهّاتِ آثار ایران و اسلام در فهرست منشورات این مرکز آمده بود، از جمله همین کتاب دقایق التّأویل و حقایق التّنزیل و همچنین بلابل القلاقل. معلوم شد چنین مرکزی هست که در حال چاپ هردویِ اینهاست.

کیان فر:

پس آشنائی شما با مرکز به خاطر همین کتاب دقایق التّأویل بود؟

جهانبخش:

عرض می کنم. گفتیم بسیار خوب آن مرکز این کتاب را چاپ می کند و ما هم کاری نداریم.

دوستِ من آقای دکتر حامد ناجی اصفهانی همان روزگار گفته بود که چنین مرکزی در تهران هست و مرا به این مرکز غائبانه معرفی کرده بود بدون اینکه بنده بدانم، چون ظاهرا آن زمان دنبال مصحّحانی بودند برای اینکه تصحیح بعضی از آثار را به عهده بگیرند و آنها ظاهرا در مرکز با آقای دکتر علی رواقی که ایشان خوب مرا می شناختند و من شاگردی ایشان کرده بودم، مشورتی کرده بودند و پسندیده بودند برای تصحیح کتابی به من عرضه کنند. کتابی که انتخاب کرده بودند دقائق التّأویل و حقایق التّنزیل بود. به خاطر همین تا حدّی این کتاب مرا پیدا کرد یعنی مؤلّفی که با آن پیوند یافته بود. یعنی مؤلّفی و کتابی که من با آن عُلقه و علاقه عاطفی هم یافته بودم خوب، نسخه این کتاب را عکس گرفتند و من هم تصحیح را پذیرفتم ولی مدّت ها صرف این شد که نسخه دیگری از کتاب بیابیم. بسیاری جاها تماس گرفتم؛ از جمله یادم هست همان ایّام با جناب استاد عبدالحسین حائری که شاید آن زمان هنوز رئیس کتابخانه مجلس بودند، در کتابخانه مجلس تماس تلفنی گرفتم و پرسیدم آیا از این کتاب که نسخه اش در مجلس هست شما نسخه دیگری به عنوان کتاب شناس سراغ دارید؟ ایشان گفتند: خیر، یک نسخه در مجلس هست و جزو نفایسِ ماست که خودمان می خواهیم چاپ کنیم و عکسش هم بیرون داده نمی شود! گفتم: عکسش دستِ من هست و نیازی نیست بنده خودم در حالِ تصحیحِ آن هستم!

خلاصه به هر دری زدیم متوجّه شدیم علی الظّاهر نسخه دیگری از این کتاب نیست و با توجّه به این که قسمت هایی از کتاب ظاهرا آب دیدگی داشت، اوّل و آخرِ کتاب افتاده بود، بعضی جاها واقعا دشوارخوان بود، زمانِ طولانی صرفِ استنساخِ متن شد. طیّ امرِ استنساخ و تصحیح هم با ناشر اختلاف نظرهایی داشتیم. حتّی یکی دو بار کارِ ما به نقار جدّی کشید و قرار شد کار را اصلاً از بنده به این صورت چاپ نکنند. چون مرکز نشر میراث مکتوب به این پای بندی به رسم الخطّ کهن و حفظ شَکْل و اعراب هایِ قدیم و حفظ آیات قرآن با همان قرائت خاصّی که در نسخه آمده، چندان علاقه ای نداشت و اثر را عامْ خوانْ تر می خواست در مقابل، بنده علاقه مند بودم که با همه آن مختصّات و همانگونه که امثالِ مینوی یا علاّمه قزوینی آن متون کهن را چاپ کرده اند، این متن هم از جهت قرائت نسخه آماده شود. انصافا در خواندنِ نسخه خیلی زحمت دیدم و چنان که شاید در مقدّمه اش هم اشاره کرده باشم بنده دو عکس از این کتاب داشتم، یک عکس از کتابخانه مجلس گرفته بودیم، یک عکس از میکروفیلم دانشگاه تهران، و جالب اینکه بعضی جاها در آن عکس خوانده می شد و بعضی جاها در این عکس! و ما با دو عکس متن را استنساخ کردیم و خواندیم. به عللی که بعضی از این علل مربوط به اشتغالات بنده بود و موانعی که در کارهایم پیش می آمد و برخی مربوط به مرکز نشر میراث مکتوب بود این کتاب تا پارسال مراحل آماده سازی چاپی اش طول کشید، و لذا تألیف راهنمای تصحیح متون، تصحیح ترجمه فرحة، تصحیح سراج السّالکین، اینها همه بعد از تصحیح دقایق التأویل بود ولی زودتر چاپ شد.

چیزی که می توانم به شما بگویم این است که متن تک نسخه ای است و بنده سعی کرده ام با نهایت امانت متن را بخوانم، هرجا احتمال تردیدی می رود که حتّی گمان می کنم افراطی در این کار شده است این را بازگو کنم، احتمال های مختلفی که در خواندن یک عبارت مطرح است، اینها را طرح کنم ولی اگر امروز دقایق التأویل را تصحیح می کردم، بله! گمان می کنم متن به همین شکلی که الآن چاپ شده می بود تقریبا، یعنی تفاوتِ زیادی با این نمی کرد، امّا یقینا از جهت تعلیقات، فهارس و همچنین مقدّمه، کتاب به شکل دیگری می بود و شاید هم مبسوط تر از آنچه که امروز در دسترس هست. به خاطر همین می خواهم عرض کنم که تمامِ پسندهایِ تصحیحیِ من در دقایق التّأویل اِعمال نشده.

کیان فر:

شما تا چه اندازه معتقدید که در یک تصحیح باید از منابع دیگر استفاده کرد، این منابع دیگر را می توان به دو دسته یا سه دسته تقسیم کرد: یکی کتاب های مرجع است که شخص به هر حال به آنها مراجعه می کند، دوّم آن دسته از کتاب هایی که در همین زمینه نگارش یافته و سوم کتاب هایی که حدس زده می شود که می تواند به عنوان منبع یک اثر تألیفی مورد استفاده قرار گرفته است، می توان از این منابع استفاده کرد؟

جهانبخش:

سخنی در دانشِ تصحیح متون هست که بنده هم در این راهنمای تصحیح متون آورده ام و آن سخن این است که گفته می شود عناصر تصحیح سه تا هستند: روش، اهلیّتِ مصحّح و منابع. که منابع بر دو دسته اند، یکی نسخه یا نسخه های خودِ متن دیگری منابع فرعی که در تصحیح کمک می کنند. منابع فرعی از متن تا متن تفاوت دارد مثلاً در شاهنامه منابع فرعی که ممکن است در تصحیح شاهنامه کمک کنند به فرض تاریخ طبری است که به هر حال برخی از داستان های باستانی ایران در آن هست. غرر اخبار ملوک الفُرس ثعالبی است، مثلاً لغت فُرس است که ابیاتی از شاهنامه یا لغاتی از شاهنامه در تاریخ حمزه اصفهانی است یا کتاب های دیگری که به صورت لغوی یا محتوایی یا صورتِ دیگر با شاهنامه اشتراک دارند.

با این همه در تصحیح یک متن مانند شاهنامه شاید نمودِ این منابعِ فرعی بسیار کم باشد، امّا در مقابل اگر تصحیح بعضی متون دیگر را نگاه کنیم، مثلاً تصحیح تجارب السّلفِ هندوشاه نخجوانی که بنده خودم تصحیح کرده ام و آماده چاپ است و إن شاءاللّه به زودی در انتشارات اساطیر منتشر خواهد شد در تصحیح تجارب السّلف منابع فرعی تأثیر فوق العاده ای دارد اصلاً در تصحیح متون تاریخی معمولاً اینگونه است.

در تجارب السَّلف، مهمترین منبع فرعیِ ما که واقعا بعد از خودِ نسخه کتاب بسیار برای ما مهمّ است، الفخری، کتابِ ابن طِقطَقی است که یک تألیف دیگر از همین مؤلّف به نامِ مُنْیة الفُضلا، محل اقتباسِ تجارب السّلف بوده؛ لذا الفخری که مشترکات بسیاری با آن «مُنیة الفُضلا» ... .

در الفخری ابیات و مطالبی هست که بعینه و بلَفظه در تجارب السّلف یا آمده، یا فارسی شده است، و به خاطر همین می فهمیم الفخری خیلی مشترکات داشته با «منیة الفضلا» پس الفخری برای ما خیلی مهمّ است.

همچنین کتاب دیگری به هست موسوم المشجّر الأَصیلی از ابنِ طقطقا. این «المشجّرالأصیلی» دربابِ انساب سادات است و اصلاً انساب باز مشترکات فراوانی با تجارب السّلف دارد که در آنجا هم به هر حال سایه نسّابه ای چون ابن طقطقا از طریق منیة الفضلا بر تجارب السلّف افتاده است.

همچنین کاملِ ابن اثیر که خود هندوشاه ظاهرا تعلّق خاطر و آشناییِ جدّی با این کتاب داشته و گاهی حتّی به تصریح از این کتاب یاد می کند.

در مواردی می توان گفت مأخذ متأخّری به ما یاریِ فراوان می رسانَد؛ که حالا در مورد تجارب السلّف چندان مصداقی ندارد، ولی در بعضی تصحیحات، مآخذ متأخرّی هستند که از آن متنِ موردِ تصحیحِ ما استفاده کرده اند و احتمالاً نسخه های صحیح تر از نسخه ای که در اختیار ماست، در دسترس داشته اند.

مثلاً اگر من مناقب ابن شهرآشوب را که سال هاست مشغول تصحیحش هستم تصحیح می کنم، مرحوم علاّمه مجلسی هم نسخه یا نسخه هایی از مناقب ابنِ شهرآشوب در دست داشته یا اگر کمال الدّین یا اکمال الدّین شیخ صدوق را تصحیح می کنم، مرحوم علاّمه مجلسی نسخه یا نسخه هایی داشته پس لازم است من آن حدیث را که در متن اکمال الدّین از رویِ نسخه هایِ خطّی ضبط و تصحیح کرده ام، حتما با نسخه بحار هم بسنجم تا ببینم نسخه علاّمه مجلسی چه داشته.

حضرت عالی خودتان این عالَم را، بیش از من و پیش از من و بهتر از من، تجربه کرده اید؛ در تصحیح روضة الصّفا که روضة الصفّا را به ظاهر می توان گفت بزرگترین تاریخ عمومی زبان فارسی باشد.

یا بزرگترین تاریخ عمومی پیش از قاجاریّه. چون ناسخ التّواریخ مفصّل تر باید باشد. یا لااقل طرحش مفصّل تر بوده است.

روضة الصّفا به عنوان مفصّل ترین تاریخ عمومی زبان فارسی از یک تعداد مآخذ مهمّی که آن زمان در حوزه نگارشش در ماوراءالنّهر در دست بوده استفاده کرده. امروز یک دسته از اسناد مهمّ برای شما یقینا همان مآخذی است که مؤلفِ روضة الصّفا در دست داشته و بعدا کاتبانِ بدخوان و کاتبانِ تحریف گر اسمائی را که او از آن کتاب بدُرست برگرفته بوده، مثلاً تخریب کرده اند و به صورت دیگری درآورده اند، خصوصا اینکه می دانیم سه چهار قرن پس از روضة الصّفا، در واقع دوره تنزّلِ دانشِ بسیاری از کاتبان هم در حوزه کتابت، به ویژه کتابت متون تاریخی، هست.

لذا در روضة الصّفا خودِ شما بهتر این را تجربه کرده اید که استفاده از مآخذ اصلی خیلی سودمند است، الاّ اینکه برای برخی از مصحّحان جوان که ممکن است خواننده این گفتگو باشند این نکته را حتما باید تذکّر بدهم که اگر منبعِ مورد استفاده متنی که در حال تصحیح آن هستیم یا منبعی که از متن مورد تصحیح ما چیزی را نقل کرده نسخه ما باشد، لزوما ما مُجاز نیستیم که آن ضبط صحیح تر را به متن بیاوریم و ضبطِ نسخه خودمان را ترک و طرد کنیم؛ چون ای بسا آن ضبطِ غلط واقعا از قلمِ مؤلّفِ متنِ ما تراویده و متوجّهِ آن ضبطِ صحیح نشده یا اصلاً نسخه در اختیار او غلط بوده و اَمثال این. لذا همین جا گریزی بزنم، اینکه مثلاً کسی بیاید و لُبِّ لُبابِ مثنویِ واعظِ کاشفی را تصحیح بکُنَد و ابیات مثنوی مولانا را از نسخه تربتِ مولانا که همان نسخه کهن قونیّه باشد نقل کند که اتفاقا اخیرا شخصی این کار را کرده است! این کار یقینا درست نیست. چون دیگر این لُبّ لباب واعظ کاشفی نیست. واعظِ کاشفی از یک نسخه ولو ضعیف تر متأخّرترِ و مغلوط تر روزگارِ خودش نقل کرده است و کسی هم که لُبّ لُباب را می خوانَد، نمی خواهد نسخه مثنوی مولانایِ قونیّه را بخواند. کسی که آن را بخواهد به سُراغ خودِ مثنوی می رود. خواننده لبِّ لُباب می خواهد قرائتِ واعظ کاشفی و کتاب او را بخوانَد. این همان نکته ای است که بنده در تصحیح سراج السّالکین هم رعایت کرده ام ولی متأسّفانه می بینم بعضی از مصحّحان که توجّه کمتری به مبانی نظریِ تصحیح دارند، اینها را خلط می کنند؛ یعنی در واقع در تألیف با مؤلّف شریک می شوند. مصحّح شریک التّألیف می شود!

کیان فر:

به نکته خوبی اشاره کردید؛ نکته ای که ما در متون تاریخی داریم. یکجا هست که شما می خواهید متنی منثور یا منظوم را تصحیح کنید، طبیعی است که دنبال نسخه بدل می گردید تا صحیح ترین ضبط شعری یا ضبط عبارتی آن را در متن بگنجانید و نقل کنید، امّا هنگامی که شما یک متن تاریخی یا یک متن ادبی را تصحیح می کنید شعر را به عنوان شاهد آورده است، به خصوص در کتاب های ادبی و هم در کتاب های تاریخی هم بسیار داریم، اشعار عربی و فارسی که به عنوان شاهد آورده اند. فکر می کنید اینگونه اشعار باید تصحیح شود یا نه، باید به این نکته بیندیشیم و بر این باور باشیم که این شعر حاصلِ ذهنیّت مؤلّف تاریخ است، یعنی اینکه این هم یک شیوه از قرائتِ شعر در آن روزگار بوده که مؤلّف در ذهنش داشته و طبیعتا مؤلّف برای آوردنِ شاهدمثالِ شعری، شاهنامه را باز نکرده تا از روی آن بنویسد یا کّلیّات سعدی را، بلکه از حافظه استفاده کرده، یعنی آن چیزی که در آن روزگار رایج و متداول بوده است. آیا باید به همان صورت ضبط شود یا اینکه، باید اصلاح شود؟ از این منظر به کارِ خودِ من در روضة الصّفا خرده گرفته اند که چرا این اشعار اصلاح نشده است!

جهانبخش:

یقینا تصرّف در این اشعار به نحوی که صورت صادر شده از قلمِ مؤلّف را بر هم بزند، نه فقط تصحیحِ متن نیست، بلکه تغلیطِ متن است! در این شکّی نیست. من مثالی صریح تر برای شما بزنم، حالا شعر نه! اصلاً حدیث، ما احادیثی و یا مأثوراتی که اعم از حدیث باشد در متون کهن مان داریم که به زبان عربی آمده و ضبطش غلطِ مسلّم است ولی در عین حال با قرائنی متوجّه می شویم که این اغلاط واقعا از قلم مؤلّفان صادر شده است.

به عنوانِ نمونه اخیرا آقایی به نام مهران افشاری که من ایشان را نمی شناسم ولی هر که هست سعیش مشکور باد! چه با دقّت به تصحیح فتوّت نامه ها پرداخته است مجموعه ای از فتوت نامه ها و رسائل خاکساریّه را منتشر کرده که پژوهشگاه علوم انسانی ناشر آن است. ایشان خودش هم درست توجّه داده است که بعضی از این صورت های عبارات عربیِ نقل شده کاملاً غلط است؛ ولی علتّش چیست؟ علّتش این است که اینها در یک سنّت شفاهی بین اهل فُتّوت یا بین درویشانِ خاکسار نقل می شده و ملفوظِ عبارت در آن سنّت غلط بوده؛ به خاطر همین، آن کسی هم که به قلم آورده همان غلط را نوشته. حال ما می توانیم اینکار را انجام دهیم که طبق متون اصلیِ حدیث یا متون اصلیِ شعرِ عرب یا متون اصلی که دارای مأثورات هستند، اینها را اصلاح کنیم، و یا اینکه نشان بدهیم واقعا سیرِ تطّور این حدیث، نزد مردم چگونه بوده است؟ چه تحوّلی پیدا شده؟ چه واژه هایی را غلط می خواندند؟ این کار است که صحیح است، نه اصلاح و تغییر.

یک مثال صریح عرض کنم که بنده در تصحیح دیگرم که سَلوَة الشّیعه باشد و اکنون نزد کتابخانه مجلس است، بجد گرفته ام. آن هم اینکه با تحقیق در نسخ خطّی کهن که بعضا به دستِ فُضلای مسلّم نوشته شده بود بر من روشن شد برخی از قواعد نحوی زبان عربی را فارسی زبانان غلط استعمال کرده اند؛ در ادواری و در ناحیه هایی این اتّفاق افتاده است. به گمان من اصلاح چُنین غلطی در متن، کاملاً نارواست. به خاطر اینکه آن غلط در واقع، چگونگی نحوِ عربی را مثلاً در قرن پنجم در خراسان یا در قرن ششم در اصفهان نشان می دهد و آن خودش یک سند تاریخی است. مثل این است که شما عکسی از ناصرالدین شاه را روتوش کنید و سپس چاپ کنید، دیگر این سندیّت ندارد ولو اینکه اصلِ عکس خیلی عکس زشتی هم باشد!! شما می گوئید من آن را زیبا کرده ام، ولی ما مسئول زیبا کردنِ اسناد نیستیم! مصحّح ناقلِ اسناد است، به خاطرِ همین در اینگونه موارد که یا مسلّم است یا حتّی احتمال می رود ضبط یک شعر یا حدیث به قرائتِ خاصّی از آن شعر یا حدیث یا پسند یا قاعده خاصّی در یک ناحیه یا یک دوره برگردد، حتّی در جایی که احتمال برود، مصحّح نباید در متن تصرف کند. نهایت آن است که در حاشیه باید تذکّر بدهد که مثلاً: از جهت ضبطِ عربی، این بیت غلط است و باید این چنین باشد ولی احتمالاً از قلمِ خودِ ما اینگونه تراویده است.

نه تنها عرض بنده این است که بزرگانِ تصحیح متن، بلکه کسی که در امر تصحیح متن حجّت است، یعنی مجتبی مینوی، او هم همین نظر را اعمال کرده و در مشهورترین و ممتازترین تصحیحش که کلیله و دمنه باشد، دقیقا به همین راه رفته است.

کیان فر:

شما خارج از کارهای تُراثی چه کارهایی انجام می دهید؟... البته باز هم می شود گفت برخی از اینها به نوعی به تُراث بر می گردد، مثل آنچه که در قرآن پژوهی شما انجام داده اید. در این باره برای ما بگوئید.

جهانبخش:

در حوزه قرآن پژوهی جُدا از برخی مقالاتِ مُفرده ای که در دانشنامه قرآن پژوهیِ آقایِ خرّمشاهی نوشته ام، هم ترجمه ها و هم تألیفاتی دارم، ترجَمه مع الأسف ناتمامِ مفردات راغب همچنان در دستم هست و همچنین در واقع تألیف یک تفسیرگونه ای که نه تفسیری باشد که بنده نوشته باشم، بلکه زُبده ای باشد از تفاسیرِ رسمی و کهنِ شیعه که به خواننده امروزی عرضه شود، این کار را هم در دست تألیف دارم.

در حوزه حدیث هم تألیفاتی و ترجمه هایی دارم.

همان کتاب سیره و سیمای امام حسین (ع) را که یاد کردم، ترجمه کرده ام و إن شاء اللّه انتشارات اساطیر آن را منتشر خواهد کرد. کتاب اندوخته خداوند را که یک چهل حدیث است در باب حضرتِ حجّة(ع)، ترجمه کرده ام که چاپ هم شده است.

مقالات و رساله هایی منتشر کرده ام که بعضا در مجلاّت چاپ شده؛ بعضا هم به صورت جداگانه. مثلاً رساله آیت اللّه سید محمّد حسین حسینی جلالی را در بابِ «اصول اربعمائه» که در واقع حدودِ چهارصد کتاب از کهن ترین متون شیعه هستند که در عصر ائمّه (ع) تدوین شده اند ترجمه کرده ام، که هم در اصفهان در مجلّه حوزه اصفهان چاپ شده و هم جداگانه در شیکاگو به صورتِ مجلّد چاپ گردیده.

تعدادی تألیفات هم در دست دارم، از جمله تألیفی اخیرا به پایان رسید به نام حدیث شناخت که در واقع تحریر و بازنویسی و تکمیلِ کتابِ یکی از محدّثانِ متأخّرِ شیعه در علمِ درایه است.

کیان فر:

برای شما آرزوی موفّقیّت می کنیم. اگر نکته ای هست که بنده از آن غفلت کرده ام و لازم است مطرح شود، چه در حوزه کار تُراثی یا غیره، خودتان بفرمائید.

جهانبخش:

خیر، نکته ای نیست که شما مغفول گذاشته باشید، ولی فقط می خواهم به مطلبی اشاره کنم که بارها شفاها گفته ام و حتّی گاهی سعی کرده ام به صورت مکتوب بیاورم و روی آن تأکید دارم:

تشویقِ مصحّح، فهرست نگار، متن پژوه، بسیار خوب است؛ ضروری هم هست. آدمی دلبسته تشویق است. به یقین سخنِ ناراستی گفته ام اگر بگویم که مثلاً شایسته تقدیر اعلام شدنِ دقایق، من را دلشاد و مصمّم تر نکرده، ناراست گفته ام اگر بگویم که از این تقدیری در مراسم هفته کتاب شده به مناسبت تجلیل از خادمان نشر، شادمان و اثرپذیر نشدم، نه! واقعا اثرپذیر شدم.

امّا مطلبِ مهمّی که می خواهم عرض کنم آن است که این تشویق قسمتِ جزئیِ کار است. مهمترین تشویق که از قضا معنوی هم فقط نیست، بلکه عوائد مادّی هم در پی خواهد داشت، یعنی گمان نشود فقط تشویق معنوی مصحّحان یا متن پژوهان است؛ فایده اش هم فقط به مصحّحان و متن پژوهان برنمی گردد، بلکه به همه کشورِ ما و به همه آحادِ ملّتِ ما برمی گردد، این است که انتشاراتِ این حوزه اعم از تصحیح متن کهن، بازنویسی متن کهن، ترجمه متن کهن و... بازارِ واقعی بیابد، نه اینکه بازاری که مثلاً ارشاد بخرد و انبار کند، یا ارشاد بخرد و هدیّه بدهد، نه! یعنی خواننده بیابد. هرگاه آثارِ تُراثی خواننده بیابد یقینا تشویق مادّی و معنوی مصحّحی هم که این اثر را چاپ می کند دربر دارد، تحوّل جامعه را نیز دربر دارد، هدفِ اصلیِ تمام این فعّالیّت ها که احیای این کتابها و کتابخانه است دربر دارد. لذا واقعا خواهشی دارم از مؤسّساتی که در کار نشر و پژوهش تُراث هستند، از آنهایی که به تشویق می پردازند مانندِ کتابخانه مجلس که کارش واقعا شایسته تقدیر است، چنانکه ممکن است اکنون کسی ایراد بگیرد و چه بسا واقعا بسیاری ایرادها هم به اجزایی از این کار وارد باشد، ولی تا پیش از این ما چنین چیزی هم نداشتیم، لذا بودن چنین مراسمی یقینا از نبودنش بهتر است؛ بله، خواهش دارم ترویجِ مطالعه متون را جدّی تر بگیرند.

کیان فر:

ضمن اینکه هیچ مصحّحی به این دلیل که کتابش برنده بشود اثری را تصحیح نمی کند!

جهانبخش:

بله! و اصلاً نمی تواند چنین امیدی را جدّی بگیرد! با روند کنونی که در مملکت ما هست که حتّی امید چاپ یک کتاب را به طور جدّی معمولاً نمی توان داشت!!

لذا خواهشم از همه این نهادها این است که به پرورش خواننده این متون توجّه کنند و حتّی قسمتی از این تشویق ها را متوجّهِ خوانندگان متون کنند. ممکن است کسی بپرسد، تدبیرِ آن چگونه است، آن را من نمی دانم، حتما افرادی هستند این علم را دارند، وارد جامعه شناسی و تبلیغ هستند، آنها باید معیّن کنند: آیا از طریق مسابقه است، مقاله نویسی، کتابخوانی است یا نوع دیگری است، من نمی دانم.

به هر حال تربیتِ «خواننده متون» است که معنایِ واقعی به همه این کارها خواهد داد؛ وگرنه نشرِ متون و حفظِ نسخ، تشویقِ مصحّح، همه اینها تعارفاتی خواهد بود و پرونده پُرکردن هایی بینِ ما خواهد بود! یعنی آنچه مهم است جلبِ توجّهِ جامعه به متون است و توجّه دادن به اینکه در میان متون فقط چند متن محدود و معدود نیستند که خواندنی اند، یعنی سعدی و حافظ و مولوی و فردوسی فقط آثارشان خواندنی نیست، بلکه خود کتاب روضة الصّفا را واقعا یک خواننده دانش آموخته متوسّط الحال می تواند بخواند و سود هم از خواندن آن می بَرَد، یعنی روضة الصّفا کتابی فقط برای متخصّصین نیست، بسیاری از کتابهای تُراثی هست، امثال همین تجارب السّلف و کتابهای دیگر، اینها برای عموم نوشته شده و یک تعدادش هم تخصّصی است، اینکه این کتابهای تُراثیِ ما بازار عمومی نداشته باشد، براستی محلِّ تأسّف است.

کیان فر:

سئوالی به خاطرم آمد که می باید پیشتر می پرسیدم در بحث استفاده از منابع، من به مراجع اشاره کردم و عرض کردم که سئوال این است آیا این منابعی که به عنوان مرجع در تصحیح استفاده می شود تا چه حد باید معتبر باشند و یا اساسا می شود من باب مثال از فرهنگ مُعین در یک تصحیح سود بُرد و یا تا چه حد مجازیم سود ببریم، بالاخره بعضی از این مراجع ما مثل فرهنگ ها لازم است در تصحیح استفاده شود، مثلاً لغتنامه دهخدا یا دائرة المعارف ها و دانشنامه های امروزی تا چه اندازه مصحّح مجاز است از اینها استفاده کند؟

جهانبخش:

به گمان بنده حدّ و حصری برای استفاده از منابع فرعی برای تصحیح نیست، اوّلاً، به شرطِ اینکه مراتبش شناخته شود، یعنی استفاده از تمام مراجع حدّ و حصری ندارد به شرطی که به بهای دخالت در متن تمام نشود، ثانیا اینکه باید دانست بر خلافِ آنچه برخی پنداشته اند که منابعِ عربی لزوما افضل از منابع فارسی است یا منابع کهن لزوما افضل از منابع متأخّر است، جدّا در این مطلب تردید می توان کرد. مثالش را عرض کنم: در حوزه لغت، ممکن است کسی بگوید اگر قرار است یک لغت در حاشیه متن فارسی معنا شود، بهتر است به جای لغتنامه دهخدا یا فرهنگِ معین، از صحاح العجم یا لغت فُرس و غیاث اللّغات و أمثالِ اینها استفاده شود. از قضا باید گفت کتاب هایی مانند فرهنگ معین و لغت نامه دهخدا کتاب هایی هستند که به یقین از جهت دقّت بر آن منابع کهن برتری دارند. بله! اگر بخواهد بگوید ما معنای آن روزگاریِ واژه را تتبّع می کنیم، این حرف درست است، ولی از قضا این فرهنگ های ما هم، چه فرهنگ معین، چه فرهنگ دهخدا، همه مبتنی بر متونِ آن روزگاری است، یعنی اگر کسی بگوید: بله، من از فرهنگ فارسیِ عامیانه استاد ابوالحسن نجفی یا از فرهنگِ معاصر آقای صدری افشار نقل نمی کنم، این سخن، سخنی پذیرفتنی است، البتّه باز هم به این معنا نیست که ممکن نباشد یک لغتِ متن کهن گرهش از راهِ فرهنگِ معاصر گشوده شود، این ممکن هست، اتّفاقا شاید حلِّ بعضی از مشکلات متون کهن را در لغات عامیانه بتوانیم پیدا کنیم، چنانکه بارها هم شده است؛ ولی نکته این است که فرهنگ های متداولِ ما مثل لغتنامه دهخدا و مثل فرهنگ معین، از جهتِ لغوی و از جهتِ تحقیقی بی گمان بر فرهنگ های سنّتی یک تفوّقِ کلّی دارند؛ البتّه اگر سلیقه کنونیِ بنده باشد کمتر از لغتنامه دهخدا و فرهنگ معین بعینه نقل می کنم، ولی در مراجعه یقینا اتّکاء بیشتر بر همین ها خواهم کرد.

حالا نظرِ خودِ شما درباره فرهنگ معین و لغتنامه دهخدا چیست؟ می خواهم نظر خود شما را هم بدانم!

کیان فر:

من معتقدم در مرحله نخست از فرهنگهای قدیمی استفاده شود بهتر است.

کلمات کلیدی
کتاب  |  شاهنامه  |  متن  |  تصحیح  |  نسخه‌اش  |  مصحح  |  فر  |  تصحیح متون  |  جهانبخش  | 
لینک کوتاه :  
نویسنده : ناشناس تاریخ : 1396/01/29

عالی