گنجینه معارف

نگاهی به اندیشه اصلاح طلبی

تحریف حقایق و مفاهیم اسلامی، سیاسی و اجتماعی در جریان است. به همین جهت اصلاح و افسادیکی از زوج های متضاد قرآن است که ودیگری بایدجامه تحقق بپوشد و اصلاح و افساد از این قبیل است. در این مقال منظور ما عمدتا بحث اصلاح اجتماعی می باشد. 2- اصلاح طلبی هدف همه نهضت های توحیدی و بعثت انبیای بزرگ الهی است، هم 3- اصلاح طلبی همواره مدعیان دروغینی داشته است که قرآن کریم آنان را در زمره نهضت اصلاح دین در اروپا - که به دنبال رنسانس و انقلاب صنعتی شکل گرفت - راه جریان خود در درون دارای دو شاخه متمایز است که یکی با جهت گیری های بنیادگرایانه 3- برخی دیگر در آغاز داعیه اصلاح داشته، سرانجام از مسیر اصلاحات منحرف شده اند، مسلمانان در اثر برخورد با تمدن غربی و مقتضیات جدید جهان اسلام است. اصلاح در جهان اسلام و عرب کواکبی است. تغییر و تعویض برخی ازجنبه های حیات اقتصادی و اجتماعی و سیاسی می باشد، بدون اجتماعی به معنای دگرگونی های مهم در همه ابعاد نظام سیاسی و اجتماعی است، اما اصلاحات از آن روی کمیاب است که استعدادهای سیاسی برای اصلاح گر باید تعادل میان این دو هدف را برقرار کند. جانشین انقلاب های سیاسی و اجتماعی عمل می کنند. اصلاحات و جلوگیری از هر گونه اصلاح را برای ایجاد انفجار در جامعه و وقوع یک اسلام و نظام اسلامی، اصلاحات جزیی وتدریجی - البته مشروع - است و هر جامعه ای با توجه به شعارهای انقلاب که برخاسته از متن منابع دینی است اصلاحات

چکیده ماشینی


منبع : فصلنامه معرفت، شماره 38 , غرویان، محسن/ عبد الصمد میر شهرکی تعداد بازدید : 3604     تاریخ درج : 1389/01/22    

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4

چکیده:

اصل کمال طلبی در آدمی، ریشه حقیقی اصلاح طلبی است.انسان ها به طور فطری به دنبال اصلاح اند و پیامبران الهی همگی برای ایجاد اصلاحات درونی و بیرونی در جامعه انسانی آمده اند.باید توجه نمود که مفهوم اصلاح مفهومی روشن است، اما آنچه که تشخیص آن مشکل می نماید، مصادیق اصلاح است.در جامعه امروز ما، کسانی با داعیه اصلاح طلبی، در پی افسادند وهم ازاین روست که پرداختن به بحث اصلاحات، مهم و ضروری است.در این مقاله، مباحثی پیرامون واژه اصلاح، سیر تاریخی اصلاح گرایی، اصلاحگران دینی، تفاوت اصلاح و انقلاب، اصلاح طلبی دینی و غیردینی مورد نقد و بررسی قرار گرفته است.معرفت

اصلاحات و اصل کمال جویی آدمی

اصلاحات به عنوان یک نیاز اساسی و بنیادین، از اصل کمال جویی انسان نشات می گیرد و از آنجا که آدمی به طور فطری خواهان رشد و کمال است، به اصلاحات اجتماعی که تضمین کننده سلامت راه رشد و کمال او در گستره حیات جمعی است، متمایل و مشتاق می باشد.

اگر چه مفهوم اصلاح و اصلاحات امروزه در جامعه ما به صورت گسترده مطرح می گردد، ولی در تفکر دینی ما از صدر اسلام و آغاز بعثت، پیامبر با دعوت مردم به یگانگی و یکتاپرستی، فکر و اندیشه اصلاح و اصلاحات را به جامعه بشری نوید داده است.دعوت پیامبر به یکتاپرستی در راستای اصلاح بشر آن روز دقیقا در زمانی بود که اروپا در اوج جاهلیت قرون وسطی به سر می برد و هنوز خبری از رنسانس و نهضت اصلاح طلبی نبود.به علاوه رنسانس که چند قرن بعد در اروپا به وقوع پیوست، خود تحت تاثیر جنگ های صلیبی و در پرتو آموختن و یادگیری مسائل زیاد از مسلمانان، بوده است.

بحث اصلاح جامعه و عقاید و اعتقادات بت پرستان و مشرکان آن زمان از وظایف و رسالت های اصلی رسول گرامی اسلام بود که با شعار «قولوا لااله الا الله تفلحوا» آغاز گشت و پس از پیامبر تاکنون ادامه یافته است.

تردیدی نیست که مصلحان بزرگی در تاریخ آمده اند و حرف های نو و مفید و تغییر دهنده در جهت رشد و تعالی انسان ها آورده اند.بدون شک توجه اندیشمندان به مشکلات و دردهای جامعه اسلامی از دغدغه های فکری همیشه

متفکران اسلامی بوده است.تلاش برای رشد علمی، فکری و فرهنگی، زدودن جهل ونادانی، تقویت پایه های اعتقادی و پیشگیری از تحریف دین و دفاع از آزادی و عدالت و...جزء اصلی ترین اهداف آن ها بوده و علاوه بر برخوردهای علمی، کوشش های علمی ارزنده ای نیز در این زمینه به ثمر رسیده است.

به تحقیق ریشه بسیاری از انحرافات افراد و جوامع بشری ناشی از تحریفات و القائات غلط بوده است.امروزه با وجود رشد و توسعه دانش بشری و دستیابی به پیچیده ترین علوم و فنون، بشر از دست زورمندان تزویرگر نتوانسته رهایی یابد.

واژه های اصیل اخلاقی و الهی به دلیل ریشه دار بودن در فطرت آدمیان هرگز قابل نابودی نبوده و نیستند، اما متاسفانه تحریف آن ها به وسیله امواج شبکه های منسجم سیاسی - تبلیغی، واقعیت نامطلوبی است که امروزه پیچیده تر و مؤثرتر از دیروز رایج و مرسوم است.

در جامعه امروز ما تلاش بی سابقه ای برای تحریف حقایق و مفاهیم اسلامی، سیاسی و اجتماعی در جریان است.این تلاش در شکلی تازه و سازمان یافته با حضور برخی افراد تازه به دوران رسیده و با حمایت تبلیغات امریکایی - اسرائیلی، ایجاد یک انحراف بزرگ تاریخی را هدف قرار داده و آن را تحت پوشش اصلاح طلبی مطرح نموده اند.تا آنجا که این واژه دستاویز تجدیدنظر طلبان جهت تحقق مقاصد آن ها قرار گرفته است.

علی رغم اینکه واژه و مفهوم اصلاحات متوجه شاخ و برگ ها و برخی مسائل اجتماعی است، آن ها آن را به حربه ای برای هدم اصول انقلاب، آرمان های امام و قانون اساسی تبدیل نموده، با تهاجم به ارزش های انقلاب، اصول مسلم دینی وحمله به برخی شخصیت های انقلاب ازجمله خودحضرت امام رحمه الله سعی می کنند تا به تدریج محدوده اصلاحات را تا مرز براندازی و کودتای مدنی به پیش ببرند.

واژه اصلاح

اصلاح از نظر لغت به معنای درست کردن، نیکو کردن، به سازش در آوردن، آراستن و به صلاح آوردن می باشد که در فرهنگ علوم سیاسی آن را «رفورم » می گویند; یعنی اقداماتی که برای تغییر و تعویض برخی از جنبه های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی صورت می گیرد، بدون آن که جامعه را دگرگون سازد.«رفورم » در اصطلاح در برابر مفهوم «انقلاب » قرار دارد و فرآیندی آرام، صلح جویانه، معتدل، متعادل و غیر جهشی را در بهسازی جامعه می رساند.

در فرهنگ دینی ما اصلاح یعنی سامان بخشیدن، و نقطه مقابل افساد است.به همین جهت اصلاح و افسادیکی از زوج های متضاد قرآن است که مکرر در قرآن مطرح می شوند، مثل توحید و شرک و ایمان و کفر.برخی ازاین زوج های متضاد ازآن جهت در کنار یکدیگر مطرح می شوندکه یکی بایدنفی شود ودیگری بایدجامه تحقق بپوشد و اصلاح و افساد از این قبیل است.

اصلاح در قرآن گاهی در مورد رابطه میان دو فرد است که از آن به اصلاح ذات البین یاد می شود و گاهی در مورد اصلاح محیطخانوادگی وگاهی اصلاح محیطبزرگ اجتماعی می باشد که آیات زیادی گویای این مطلب می باشد.در این مقال منظور ما عمدتا بحث اصلاح اجتماعی می باشد.

به هرصورت اصلاحات اسلامی حرکتی است انقلابی: انقلاب در افکار، فرهنگ و اخلاق و روحیات انسان ها و به موازات آن تغییر رو به تکامل در نظامات اجتماعی حاکم بر آن ها.به عبارت دیگر اصلاح در دیدگاه دین تغییری است در جهت رشد و کمال انسان ها، که هم مبارزه با آداب و عادات ناپسند را لازم می شمرد و هم نظام های حاکم بر اجتماع را بر اساس حق و عدالت و صلاح استوار می دارد.

بنابراین، هر مسلمانی به حکم این که مسلمان است، خواه ناخواه اصلاح طلب و دست کم طرفدار اصلاح طلبی است; زیرا اصلاح طلبی، هم به عنوان یک شان پیامبر در قرآن آمده است و هم مصداق امر به معروف و نهی از منکر است که از ارکان تعلیمات اجتماعی اسلام است.البته هر امر به معروف و نهی از منکری، لزوما مصداق اصلاح اجتماعی نیست، ولی هر اصلاح اجتماعی مصداق امر به معروف و نهی از منکر می باشد.حضرت شعیب علیه السلام خطاب به قوم خود چنین می فرماید: «ان ارید الا الاصلاح مااستطعت » (هود: 88) ; من جز اصلاح امر شما تا آخرین حد قدرت و توانایی ام هدف و منظوری ندارم.

خداوند در قرآن می فرماید: «والذین یمسکون بالکتاب و اقاموا الصلوة انا لا نضیع اجرالمصلحین » (اعراف: 170) ; آنان که به کتاب آسمانی تمسک می جویند و نماز به پا می دارند ما اجرشان را ضایع نخواهیم کرد.

امام حسین علیه السلام در مجمعی بزرگ در ایام حج و در میان بزرگان صحابه در زمان معاویه ضمن سخنانی، نقش خود را بعنوان یک مصلح بیان کرد.آن حضرت در وصیتنامه معروفش خطاب به برادرش محمد بن حنفیه عمل خود را اصلاح و خود را مصلح معرفی می کند و می فرماید: «قیام من قیام فردی جاه طلب یا کامجویا آشوبگرویاستمگرنیست. در جست وجوی اصلاح کار امت جدم به پا خاسته ام.اراده دارم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به سیره جد و پدرم رفتار نمایم

در تاریخ اسلام حرکت ها و جنبش های اصلاحی فراوان رخ داده است ودست کم هزار سال است که این اندیشه در میان مسلمانان راه یافته و تقریبا در اول هر قرن یک مجدد و احیا کننده دین ظهور کرده است.

بنابراین، نتیجه می گیریم که: 1- در قرآن واژه های اصلاح و افساد متلازم با واژه های معروف و منکرند; اصلاح طلبی مصداق امر به معروف و افساد مصداق اشاعه منکر است.اصلاح طلبی دینی رابطه عمیقی با امر به معروف و نهی از منکر دارد، به همین جهت همه مسلمانان راستین را می توان طرفدار اصلاحات وبلکه اصلاح طلب دانست.

2- اصلاح طلبی هدف همه نهضت های توحیدی و بعثت انبیای بزرگ الهی است، هم چنانکه پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله و جانشینان پاک و معصومش علیهم السلام از بارزترین اصلاح طلبان تاریخ بشریتند.

3- اصلاح طلبی همواره مدعیان دروغینی داشته است که قرآن کریم آنان را در زمره منافقان معرفی نموده است.

4- در تمییز دادن میان اصلاح واقعی و اصلاحات دروغین از الگوی انبیای الهی باید استفاده نمود.

5- هر تغییری اصلاح نیست، لذا تغییر وضعیت اصلاح شده هرگز نمی تواند اصلاح گری باشد.

سیر تاریخی اصلاح گرایی

شیوع و رواج اندیشه اصلاح طلبی در میان مسلمانان بیانگر این حقیقت است که مسلمانان لااقل در فاصله تقریبی هر یک قرن، انتظار مصلح، یا مصلحان را داشته اند و لذااصلاح ونهضت اصلاحی و تجدد فکر دینی، آهنگی آشنادرگوش مسلمانان است.

بر خلاف سیر تحولات اصلاحی در تفکر اسلامی، نهضت اصلاح دین در اروپا - که به دنبال رنسانس و انقلاب صنعتی شکل گرفت - راه دیگری را پیمود.رنسانس یا تجدید نظرطلبی در باورها، آداب و سنت های دیرین، تا حدودی به انکار ارزش های کهن انجامید.

نگرش تازه به دین و تفسیرهای نوین از آموزه های مسیحیت، بازتاب واقعیت های تلخ دوران حاکمیت کلیسا و سوء استفاده های روحانیان و پیشوایان مذهبی به ویژه در قرون وسطی بود; زیرا در نظر آنان این آیین کلیسا بود که همچون پیله ای در فکر و ذهن مردم تنیده و مانع رشد و ترقی می شد، به ویژه آن که اغراض فردی، صنفی و سیاسی بعضی از پدران روحانی سبب می گردید که نخست پیرایه هایی از خرافه و نیرنگ را بیامیزند و سپس با نام دین، استبداد و خفقان وحشت آوری را بر جامعه حاکم کنند. این واقعیت های زشت، دین گریزی و مذهب ستیزی را در پی داشت و لذا مصلحان و نو اندیشان مسیحی را وامی داشت که اصلاح جامعه مسیحی را در گرو اصلاح آیین آن بدانند.برای پایان دادن به سلطه کلیسا به انکار کارایی دین در صحنه سیاست و اجتماع پرداختند و رسالت دین مسیح را در جنبه های فردی و اخلاقی و معنوی منحصر ساختند.اروپاییان همین برداشت را به دین اسلام تسری داده، کسانی در شرق و در جهان اسلام از آن حمایت کردند و جهت گیری فکری خود را در این راستا تنظیم نمودند.اما در این میان مصلحان بزرگی در جهان اسلام ظهور کردند که میان افراط و تفریط خط وسطی ترسیم نموده، شرایط جامعه اسلامی را با جوامع اروپایی متفاوت دانستند و دین حاکم در اروپا را منسوب به مسیحیت تحریف شده، شمردند.

متفکران مغرب زمین، نجات جامعه خویش را در مبارزه با کلیسا و باورهای دیرین مردم دیدند تا آنجا که درصدد برآمدند دین را از صحنه اجتماع و سیاست بیرون کنند و تدبیر مدن و امور معیشت جامعه را به دست عقل و علم تجربی بسپارند.اما اندیشمندان مصلح مسلمان بر خلاف آنان تلاش کردند که دین را در صحنه های اجتماع و سیاست پایدار سازند و اسلام را همچون دینی کامل که می تواند پاسخ گوی همه نیازهای فردی و اجتماعی بشر باشد، ارائه نمایند.مصلحان مسلمان همواره برای علم و دانش و صنعت ارزش قائل بوده، کسب آن را از نیازهای ضروری شمردند و باور داشتند که اسلام به کسب آن ها سفارش اکید کرده است.

از سویی جوامع مسلمان در شرایط انحطاط و رکود، در معرض هجوم تمدن جدیدغربی قرارگرفتند وباکاستی و ضعف، در شرف هضم در نظام جهانی سرمایه داری پیشرفته بودند.برای مقابله با این وضعیت، دو جریان خواهان تغییر وضع موجود و نوسازی و اصلاح امور در دوره معاصر شدند: یکی تجددطلبان و متجددین غرب گرا بودند که خواهان پیروی از تمدن غرب و الگوهای آن ها بودند و اصلاحات ونوسازی های صوری رادرجهت غربی سازی باورها و گرایش ها و نهادها سوق می دادند. جریان دیگر احیای تفکر دینی یا اصلاح طلبی دینی بود و مصلحان دینی خواهان تغییرات و تحولات و حل و رفع موانع توسعه از منظر دین و با مبانی و اهداف دینی و اسلامی شدند.این جریان خود در درون دارای دو شاخه متمایز است که یکی با جهت گیری های بنیادگرایانه و دیگری با تمایلات نوخواهانه شکل گرفت.نماینده جریان اول بعد از ابن تیمیه، محمد بن عبدالوهاب و نماینده شاخه دوم سید جمال الدین اسدآبادی است.وی اعتنای جدی به عقل و فلسفه داشت و اجتهاد و نوآوری را توسعه داد و به همت وی جریان اصلاح طلبی دینی عمق و غنای خاصی یافت.

به طور کلی جنبش های اصلاح گرایانه اسلامی را می توان به سه دسته تقسیم کرد:

1- برخی داعیه اصلاح داشته و واقعا هم مصلح بوده اند، مثل علویین در دوره اموی و عباسی;

2- برخی بر عکس، اصلاح را بهانه قرار داده و در واقع افساد کرده اند، مثل بابک خرمدین که افکارش از علل اصلی دوام نسبی حکومت عباسیان بوده است.

3- برخی دیگر در آغاز داعیه اصلاح داشته، سرانجام از مسیر اصلاحات منحرف شده اند، مثل شعوبیه که در آغاز علیه تبعیض قیام کردند ولی بعدا خود در مسیر انحرافی احساسات نژادپرستانه و ناسیونالیستی قرار گرفتند.

این جنبش های اصلاحی و اسلامی، برخی دارای صبغه فکری و برخی جنبه اجتماعی و برخی هم فکری و هم اجتماعی بودند.مثلا نهضت غزالی، فکری محض بود و در صدد احیای علوم دین برآمد.اما نهضت های علویین و سربداران نهضتی اجتماعی علیه حکام زمان بود و سرانجام نهضت اخوان الصفا هم فکری و هم اجتماعی بود.

از نیمه دوم قرن سیزدهم اسلامی و نوزدهم مسیحی به بعد، جنبشی اصلاحی در جهان اسلام آغاز شد که شامل ایران، مصر، سوریه، لبنان، شمال آفریقا، ترکیه، افغانستان و هندوستان می شد.این جنبش هابه دنبال رکودی چند قرنی صورت گرفت وتاحدی عکس العمل هجوم استعمار سیاسی، اقتصادی و فرهنگی غرب بوده و نوعی بیدار سازی و رنسانس و تجدید حیات در جهان اسلام به شمار می آمد.

مصلحان دینی در جهت اصلاح و تصحیح جهان بینی های محدود، بر اساس اسلام اصیل و اولیه بودند و به نوعی سخن از پیوند و ارتباط و هماهنگی میان دنیا و آخرت، ماده و معنی، طبیعت و ماوراء الطبیعه، آسمان و زمین، معاش ومعاد، عقل و دین، علم و ایمان، دین و تمدن، دین و جامعه، دین و سیاست، نظم و حرکت، ثبات و تغییر به میان آوردند و اجتهاد و نوآوری با حفظ اصول مناسبت و مطابقت با مقتضیات زمان و مسائل مستحدثه را مطرح کردند.

تاریخ نشان می دهد که مسلمانان در دوران پیشرفت فرهنگی و تمدنی در فاصله قرون سوم تا هفتم ه.ق دارای جهان بینی ای پویا و زنده بودند.ولی مسیحیان قرون وسطی مقارن همان دوره در عقب ماندگی و انحطاط ناشی از نگرش خرافی خود بودند.اما متاسفانه به تدریج مسلمانان بینش اصیل و وسیع خود را رها کرده، در دام غفلت و عقب ماندگی و انحطاط ناشی از آن فرو غلتیدند.از سوی دیگر، پروتستان ها در اروپا به تاثر از اسلام و فرهنگ و تمدن اسلامی از کانال اسپانیا بازنگری در تمدن یونان و روم به جهان بینی جدید رسیده، وارد دوره رنسانس و پیشرفت های بعدی و انقلابات علمی، تجاری، صنعتی، سیاسی و اجتماعی شدند.اما به دلیل تزلزل در ارکان و مبانی دینی و معرفتی، دین و معنویت را کنار نهاده، به تفریط دچار شدند.ارتباط نامناسب شرقیان با فرهنگ و تمدن جدید غربی و ورود و هجوم استعمار اروپایی و امپریالیزم و سرمایه داری جهانی به جهان اسلام با توجه به استعمار فرهنگی که در جهت استحاله فرهنگی جوامع شرقی و مسلمان صورت گرفت، بسیاری از تحصیل کردگان جدید و روشنفکران این جوامع را به جریان تقلید از تمدن غرب و غربگرایی و غربزدگی و تجدد کشاند.از این طریق تغییرات اجتماعی و اصلاحات شبه مدرنیستی و در واقع غربی سازی به جای نوسازی مستقل، افراد جوامع مسلمان را با یک بحران هویت مواجه ساخت.

برخی آراء اصلاح گران دینی

سید جمال الدین اسدآبادی: سید جمال الدین اسدآبادی بدون تردید سلسله جنبان نهضت های اصلاحی صدساله اخیردرقرن 19 می باشد.او بیدار سازی را در کشورهای اسلامی آغاز کرد و دردهای اجتماعی مسلمانان را با واقع بینی خاصی بازگو نمود وراه اصلاح و چاره جویی را نشان داد.

نهضت او، هم فکری و هم اجتماعی بود.او رستاخیزی در اندیشه مسلمانان و نظامات زندگی آنان به وجود آورد و به همه جا سفر کرد.توقف طولانیش در کشورهای غربی اعث شد تا به ماهیت تمدن اروپا و نیت سردمداران آن آشنا شود.سیدجمال مهم ترین درد جامعه اسلامی را استبداد داخلی و استعمار خارجی دانست و با این دو مبارزه کرد.او برای مبارزه با این دو بیماری، آگاهی سیاسی و شرکت فعالانه مسلمانان در سیاست را واجب و لازم شمرد و بازگشت به اسلام نخستین را ضروری دانست و برای این منظور، بدعت زدایی و نفی خرافه پرستی و اتحاد جهان اسلام را تبلیغ کرد.

سید جمال روحانیت شیعه و سنی را به درستی شناخته بود و روحانیت شیعه را نهادی مستقل و قدرتی ملی می دانست که از آغاز در کنار مردم و در برابر حکمرانان بوده است.لذا به سراغ علما رفته، به آگاه نمودن آنان پرداخت.می توان نقش او در اطلاع رسانی به میرزای شیرازی را از عواملی دانست که نهایتانهضت تنباکو را پدید آورد.

سید جمال مردی تجددگرا بود و همواره مسلمانان را به فراگیری و اقتباس از علوم و فنون جدید غربی فرا می خواند و در عین حال متوجه خطرهای تجددگرایی افراطی بود. سید جمال چاره دردها و اصلاح جامعه مسلمین را عمدتا این امور می دانست:

1- مبارزه با خودکامگی مستبدان; او تحول فکری اساسی را در این می دانست که مسلمانان ایمان پیدا کنند که مبارزه سیاسی یک وظیفه شرعی و مذهبی است و باور کنند که از نظر اسلام سیاست از دین و دین از سیاست جدا نیست و همواره بر این نکته تاکید داشت که همبستگی دین و سیاست را باید به مردم تفهیم کرد.

2- مجهز شدن به علوم و فنون جدید;

3- بازگشت به اسلام نخستین و دور ریختن خرافات و پیرایه ها;

4- ایمان و اعتقاد راسخ به مکتب اسلام;

5- مبارزه با استعمار خارجی در ابعاد سیاسی و اقتصادی و فرهنگی;

6- اتحاد مسلمانان و تشکیل صف واحد در مقابل دشمن غارتگر;

7- دمیدن روح سلحشوری و مبارزه و جهاد در کالبد نیمه جان جامعه اسلامی;

8- مبارزه با خودباختگی در برابر غرب.

محمد عبده: یکی دیگر از شخصیت هایی که از او به عنوان مصلح در جهان تسنن نام برده می شود، شیخ محمد عبده شاگرد و مرید سیدجمال است.چیزی که او را از سیدجمال متمایز می سازد، توجه خاص او به بحران اندیشه مذهبی مسلمانان در اثر برخورد با تمدن غربی و مقتضیات جدید جهان اسلام است.مسلمانان در اثر رکود چند صد ساله آمادگی درستی برای مقابله با این بحران نداشتند، لذا او مسائلی را مطرح کرد که سیدجمال تقریبا به آن ها توجه نکرده بود.عبده اعتبار اجماع را همان اعتبار افکار عمومی شمرده، اصل شورا در اسلام را همان اصل دمکراسی دانسته که غرب قرن ها بعد مطرح کرده است.او مانند سید جمال در پی آن بود که ثابت کند اسلام توانایی دارد که به صورت یک مکتب و ایدئولوژی، راهنماوتکیه گاه اندیشه جامعه اسلامی قرار گیرد و آن ها را به عزت دنیایی و سعادت اخروی برساند.

سید عبدالرحمن کواکبی: یکی دیگر از قهرمانان اصلاح در جهان اسلام و عرب کواکبی است.او یک متفکر اسلامی ضد استبداد بود.آراء اصلاحی او در کتاب «طبایع الاستبداد» و «ام القری » مندرج است.وی آگاهی سیاسی را بر مسلمانان واجب شمرده، معتقد بود رژیم سیاسی به تنهایی قادر نیست جلوی استبداد را بگیرد; زیرا هر رژیمی ممکن است شکل استبدادی پیدا کند و اما شعور و آگاهی سیاسی و اجتماعی مردم و نظارت آن ها بر کار حاکم می تواند جلو استبداد را بگیرد.وی به همبستگی دین و سیاست سخت پای بند بود و دین اسلام را یک دین کاملا سیاسی می دانست.کواکبی توحید اسلامی را تنها توحید فکری و نظری و اعتقادی که در مرحله اندیشه پایان می یابد، نمی دانست و آن را تا مرحله عمل و عینیت خارجی توسعه و گسترش می داد و معتقد بودباید نظام توحیدی را به هر قیمتی برقرار کرد.

تفاوت اصلاح و انقلاب

در تعریف و توضیح مفهوم «اصلاحات » اختلاف زیادی وجود دارد و تعاریف اصطلاحی آن نیز بسیار محدود و یا نزدیک به هم هستند.فرهنگ علوم سیاسی «اصلاح » را «رفورم » معنا کرده و مراد از آن اقداماتی است که برای تغییر و تعویض برخی ازجنبه های حیات اقتصادی و اجتماعی و سیاسی می باشد، بدون آن که بنیاد جامعه را دگرگون سازد، مثل رفورم های آموزشی، اداری، بازرگانی، انتخاباتی و....

گاهی تشخیص اصلاح و انقلاب مشکل است و مرز اصلاح با انقلاب کم رنگ می شود.اما به هر حال این دو از نظر شتاب، پهنه و جهت دگرگونی در نظام های سیاسی و اجتماعی، تفکیک پذیرند.یک انقلاب بزرگ یا انقلاب اجتماعی به معنای دگرگونی های مهم در همه ابعاد نظام سیاسی و اجتماعی است، اما دگرگونی هایی که دامنه شان محدود بوده، از نظر سرعت، رهبری، خط مشی و نهادهای سیاسی خصلتی میانه روتر داشته باشند را می توان در مقوله اصلاحات قرار داد.البته هر دگرگونی میانه روانه را نیز نمی توان اصلاحات نامید.مفهوم اصلاحات با جهت دگرگونی و پهنه و درجه آن نیز ارتباط دارد.به گفته «هیرشمن » اصلاحات، دگرگونی است که در آن قدرت گروه های تاکنون ممتاز کاسته می شود و جایگاه اقتصاد و منزلت اجتماعی گروه های ناممتاز بالا می رود.

به تعبیر دیگر اصلاحات به معنای دگرگونی در جهت تامین برابری اجتماعی، اقتصادی و سیاسی بیش تر و گسترش دامنه اشتراک سیاسی در جامعه است.

راه اصلاح گر راه ناهمواری است و از سه جهت مسائل او از مسائل یک انقلابی دشوارتر است.نخست او ناچار است در دو جبهه یعنی هم علیه محافظه کاران و هم در برابر انقلابیون بجنگد.اما هدف یک انقلابی، دو قطبی کردن سیاست است.انقلابی به انعطاف ناپذیری در سیاست دامن می زند و اصلاح گر به نرمش و تطبیق پذیری آن کمک می کند.در نتیجه یک اصلاح گر بسیار بیش تر از یک انقلابی به مهارت سیاسی نیاز دارد.اصلاحات از آن روی کمیاب است که استعدادهای سیاسی برای تحقق آن، کم تر پیدا می شوند و برخلاف یک انقلابی، یک اصلاح گرموفق همیشه باید یک سیاستمدار ورزیده باشد.

علاوه بر این یک اصلاح گر علاوه بر اداره کردن نیروهای اجتماعی باید به عنوان یک ناظر در امر دگرگونی اجتماعی پیچیدگی بیش تری از خود نشان دهد.

همچنین مساله اولویت ها و گزینش های میان انواع گوناگون اصلاحات، برای یک اصلاح گر حادتر از یک انقلابی است.یک انقلابی هدفش گسترش دامنه اشتراک سیاسی است و سپس باید نیروهای سیاسی را که در این رهگذر پدید می آیند برای ایجاد دگرگونی در ساختار اقتصادی و اجتماعی به کار گیرد.محافظه کاران هم با اصلاحات اقتصادی و اجتماعی مخالفند و هم با گسترش اشتراک سیاسی.اما یک اصلاح گر باید تعادل میان این دو هدف را برقرار کند.در نتیجه یک اصلاح گر باید میان دگرگونی درساختاراجتماعی، اقتصادی و دگرگونی در نهادهای سیاسی توازن برقرار نماید و این دو را در چنان ارتباطی قرار دهد که هیچ یک مزاحم دیگری نباشد.

پیش روی یک اصلاح گر در ساختار اقتصادی و اجتماعی و نهادهای سیاسی دو استراتژی گسترده وجود دارد: نخست او باید همه هدف هایش را آشکار اعلام کند و به امید دستیابی به بسیاری از این هدف ها، تا آنجا که می تواند بر آن ها تاکید کند. دوم این که از روش پنهان کردن هدف ها و جدا کردن اصلاحات از یکدیگر و دنبال کردن تنهایک دگرگونی دریک زمان معین استفاده کند.یک اصلاح گربرای آن که به هدف هایش برسد باید مسائلش را از هم تفکیک کند و یک به یک به آن ها بپردازد.اصلاح گری که بکوشد همه کارها را یک باره انجام دهد، در پایان کم تر کاری را به انجام خواهد رساند.

بر اساس این فرضیه سیاسی و تجربه تاریخی، «لازول » و «کاپلان » معتقدند که اصلاحات متوالی و برنامه ریزی شده به عنوان جانشین انقلاب های سیاسی و اجتماعی عمل می کنند. و یا «فرایدریش » می گویدکه انقلاب های کوچک متعدد از یک انقلاب بزرگ جلوگیری می کنند، در نتیجه تنش هایی که ناگزیر به براندازی خشن سامان سیاسی می انجامند، تخفیف می یابند و در مسیرهای سازنده ای می افتند.

ازسوی دیگر، می توان گفت: اصلاحات نه تنها ممکن است تاثیر مثبتی در استواری سیاسی نداشته باشند، بلکه گاه به نااستواری بیش تر و حتی به انقلاب نیز منجر شوند. اصلاحات ممکن است به جای آن که جانشین انقلاب شود، حلال انقلاب گردد و هم از این روست که انقلابات بزرگ گاه پس از دوران اصلاحات پیش آمده اند ونه درپی دوران رکود و سرکوبی.

در هر صورت اصلاحات در میان پاره ای روشنفکران به عنوان حلال انقلاب تلقی شده و لذا آنان طرفدار اصلاحات هستند.ولی در میان برخی به عنوان جانشین انقلاب مطرح بوده و هست.

اصلاح طلبی دینی و غیر دینی

اسلام و مارکسیسم و لیبرالیسم از مکاتبی هستند که بیش تر در رویارویی با یکدیگر و یا در بطن تعلیمات خود به مقوله اصلاحات پرداخته اند و همواره در ارائه نظرات خود دچار چالش و تضاد شده اند.

دو دیدگاه مارکسیسم و لیبرالیسم از اصلاحات به عنوان ابزاری در جهت رسیدن به اهداف خاص خود استفاده می کنند.مارکسیسم منع اصلاحات و جلوگیری از هر گونه اصلاح را برای ایجاد انفجار در جامعه و وقوع یک انقلاب کارگری سرلوحه کار خود قرار می دهد.اما لیبرالیسم برای جلوگیری از انفجار اجتماعی و حفظ سرمایه داری و گسترش آن در سراسر جهان از اصلاحات به عنوان ابزاری کارآمد نام می برد.امروزه در دنیای غرب امریکایی ها سردمداران اصلاحات لیبرالی بوده و با حمایت از عناصر داخلی به ظاهر اصلاح طلب در کشورهای دیگر، از بروزانقلابات اساسی جلوگیری می کنند.

اسلام و مصلحان مسلمان، در واقع اصلاحات را در راستای سعادت انسان و ایجاد زمینه رشد و کمال انسان دنبال می کنند.از نگاه اسلام و نظام اسلامی، اصلاحات جزیی وتدریجی - البته مشروع - است و هر جامعه ای نیاز به اصلاحات دارد; چرا که بدون اصلاحات قادر به بقا نخواهد بود.هر حکومتی لاجرم دچار آفت هایی می شود که این آفت ها جز از طریق اصلاحات رفع نمی شود.به طور طبیعی یک نظام پویا، باید بتواند برای حفظ سلامت خود از طریق اصلاحات با این آفت ها مقابله جدی کند.

به استناد آیات و روایات متعدد برای ما روشن است که اصلاح طلبی، یک اصل اسلامی است.و هر مسلمانی به حکم این که مسلمان است، خواه ناخواه اصلاح طلب و لااقل طرفدار اصلاح طلبی است.

اولین گام در اصلاح طلبی دینی، بیداری انسان است و اصلاح نفس انسان رکن اساسی اصلاح می باشد.

گام دیگر در اصلاح طلبی اسلامی، شناخت عوامل فساد و اصول مبارزه در بعد بیرونی آدمی یعنی ظرف جامعه است.برای اصلاح جامعه قبل از هر چیز لازم است عوامل فساد، ریشه های آن و نوع فساد موجود در جامعه شناخته شود و سپس اصول و راه های مبارزه با آن تعیین گردد.

به طور کلی سه ویژگی برای اصلاح طلبی دینی می توان برشمرد:

1- پیراستن عقیده مسلمانان از خرافات و بدعت ها و بازگشت به اسلام اصیل و اصول اولیه;

2- وحدت و همبستگی مسلمانان در برابر خطر سلطه فرهنگی و سیاسی غرب;

3- هماهنگ کردن تعالیم و رهنمود های دینی با عقل و مقتضیات زمان.

در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، گستره وسیعی از اصلاحات مطرح شده است; مثل اصلاح نظام اداری، اصلاح قوانین و مقررات و برنامه ریزی ها در جهت آسان کردن تشکیل خانواده، و اصلاح وضعیت مطبوعات، اصلاح نظام اقتصادی بر طبق ضوابط اسلامی، اصلاح در جهت رفع تبعیضات ناروا بین آحاد ملت.

اصلاح طلبانی که به چیزی فراتر از قانون اساسی و اسلامی دل بسته اند، خواسته یا ناخواسته در مسیر غیر اسلامی گام برمی دارند.با توجه به شعارهای انقلاب که برخاسته از متن منابع دینی است اصلاحات در کشور و نظام دینی ما به هیچ روی نمی تواند خارج از معیارهای اسلامی و انقلابی باشد.قانون اساسی ما سند واضح و تبیین کننده اندیشه اصلاح طلبی در جمهوری اسلامی می باشد.

اصلاحات امریکایی که مورد نظر غربی ها به ویژه امریکایی ها و برخی طرفداران آن ها در داخل است، با اصلاحات اسلامی تفاوت اساسی دارد.یکی از تفاوت های عمده این دو این است که اصلاحات آمریکایی فقط به بعد مادی آدمی توجه دارد و معنای انسان در فرهنگ اصلاحات پست مدرنیستی یک سره ملهم از اومانیسم و سکولاریزم است که دو رکن اساسی توسعه سیاسی به معنای غربی است.

بدون شک هدف اصلاحات امریکایی حذف برخی باورها و ارزش های دینی است که بامنافع آنان تنافی دارد.

منابع:

1- محمدصادق نجمی، سخنان حسین بن علی 7 از مدینه تا شهادت، ص 37

2- مطهری، مرتضی، نهضت های اسلامی در چند ساله اخیر، چ شانزدهم، 1371، انتشارات صدرا.

3- کواکبی، عبدالرحمن، اسلام و اندیشه سیاسی معاصر (طبایع الاستبداد) ، ترجمه: عبدالرحمن میرزایی قاجار، نقد و تصحیح: محمد جواد صاحبی، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ دوم، سال 1372.

4- موثقی، سید احمد، علل و عوامل ضعف و انحطاط مسلمین، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چ دوم، سال 1378.

5- هاتینگتون، ساموئل، سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی، ترجمه محسن ثلاثی، چ دوم، سال 1375.

6- معاونت سیاسی نمایندگی ولی فقیه در نیروی زمینی سپاه، درآمدی براصلاح طلبی، چ نمایندگی ولی فقیه در نیروی زمینی، چاپ اول، 1379.

7- کیهان: اصلاح واصلاح طلبی در اسلام، عباسعلی پرچی زاده، 12/7/1379، ص 6.

8- جمهوری اسلامی: اصلاحات اسلامی، اصلاحات امریکایی، حمیدمولانا، 10/7 1379، ص 15.

9- کیهان: هدایت اصلاحات در قانون اساسی، 20/13796 ص 8.

کلمات کلیدی
مسلمانان  |  دین  |  اسلام  |  انقلاب  |  اصل  |  اصلاحات  |  اصلاح  |  اصلاح‌طلبی  |  اندیشه اصلاح‌طلبی  | 
لینک کوتاه :